آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

او را آوردند، سر فراز کرده بود و استوار گام برمی‌داشت.کمتر مردی را می‌شناسم که این چنین به سوی مرگ آید! و چه شگفت که زنی این چنین بر مرگی دردناک لبخند زند.او را در برابر رامسس نگاه داشتتند.با او سخنی گفت،ولی پاسخی نشنید! چهار جلاّد، دست و پای زن را بر زمین قرار دادند،هیاهوی مردم فرو کشید، نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد، صدای رامسس برخاست:از سخنانت بازگرد تا از تو درگذرم! زن هیچ نگفت.رامسس با دست اشاره کرد و آن چهار نفر بر کف دست‌ها و پاشنه پاهای آن زن میخ آهنین کوفتند!و کسی را نه یارای سخن گفتن بود و نه توان نگریستن! زن فریاد نزد، تنها لب می گزید و اشک می‌ریخت و زمزمه می‌کرد! خون از چهار سو روان شد .درد زن را فرا گرفت ولی هنوز تاب می‌آورد.فریاد رامسس را همه شنیدند:چرا خویشتن را عذاب می‌دهی؟! از سخنت بازگرد/و باز سکوت! رامسس خشمگین شد،:سنگ را بر بدن این زن نادان بلغلتانید! سنگی بزرگ به سوی او آوردند، چشم باز کرد، رو سوی آسمان نگریست، زمزمه‌ای بر لبانش نشست و…
او همسر رامسس، فرعون مصربود. هیچ گاه از زشت کاری و ستم‌های شویش دل خوشی نداشت.تا آنجا که می‌توانست از بیچارگان و درماندگان دستگیری می‌کرد.شبی فرعون خوابی دید، خوابش را چنین تعبیر کردند که پسری از فرزندان اسحاق، پادشاهی او را برکند.او هم فرمان داد که مردان و زنان بنی اسرائیل را از یکدیگر جدا کنند تا از آنان فرزندی نشود! و اگر زنی باردار بشد،بر او مأموری گمارند تا اگر نوزاد پسر بود، بی‌درنگ او را سر ببرند!
روزی فرعون و همسرش بر کناره نیل به تماشا نشسته بودند که سبدی را در میان رود دیدند، کنیزان سبد را آوردند؛پسرکی برروی همسر فرعون لبخند زد! فرعون می‌خواست کودک را سر ببرد و تنها اصرار همسرش بود که او را از این کار بازداشت.زن کودک را در آغوش گرفت و وی را «مُوشِی» نامید به معنای «از آب گرفته شده»! سال‌ها گذشت، موسی جوان نیرومندی شد،گاه و بیگاه از بیدادگری فرعون بر مردمان بنی اسرائیل دم می‌زد، روزی با یکی از مأموران حکومتی درگیر شد و مشتی بر او نواخت! آن مأمور هم در جا بمرد و موسی گریخت.
ده سال بعد، دو نفر به لباس بیابان نشینان به دربار فرعون آمدند، چهره‌هایشان آشنا بود.آن دو فرعون را به پرستش خدای یگانه ، دست برداشتن از ستم و آزاد گذاردن فرزندان اسحاق فرا خواندند.بلی، حدس فرعون درست بود، آن دو موسی و برادرش هارون بودند.فرعون بنای ناسازگاری گذاشت که منم خدای برترین شما و کجاست خدای موسی تا با او به ستیزه برخیزم! ولی همسرش، آسیه سخن موسی را پذیرفت و به بندگی خداوند گردن نهاد، آن خدای نادیده که پروردگار جهانیان است، او که برتر و والاتر از خیالها، گفته‌ها و اندیشه‌هاست!
خبر همه جا پیچید؛همسر فرعون که عمری در کنارش زیسته، جانب موسی را گرفته است!بر فرعون بسیار گران آمد؛آسیه را فراخواند که تو ملکه مصر هستی، در طلا و جواهرات غرقه‌ای، برترین بانوی زمانه‌ای، در میدان سیاست صاحب اندیشه‌ای! تو چگونه مرا، فرعون مصر را، با تمام عزّت و شکوهم به دو بیابانگرد تهی دست فروخته‌ای؟!
ـ نه آن دو اگر چه به ظاهر بیابان گرد باشند ولی فرستاده خدای آسمان‌ها و زمین اند! من تو را و ستم‌هایت را و خودکامگی ات را به شکوه ایمان، زیبایی خدا باوری و مهربانی پروردگار فروختم و چه تجارت پرسودی! آسیه از مقام ملکه بودن برکنارشد، دارایی‌های او را گرفتند، از کاخ به زندان فرستادند، بانویی که روزگاری در ناز و نعمت زیسته، تلخی زندان را تاب می‌آورد؟! آسیه تاب آورد!
فرعون از موسی شکست خورد و نشانه این شکست، ایمان آسیه بود!فرعون چگونه کوچکی و پستی خود را درمان کند؟! جارچی‌هایش در کوی و برزن فریاد کردند که هر کس به پیروی موسی برخیزد و خدایی به جز فرعون بگزیند، به چهار میخ کشیده شود، هر چند نزدیک‌ترین کسان به فرعون باشند!فرعون مردم را جمع کرد تا قدرت خویش را به نمایش بگذارد، تا موسی و خدای موسی را شکست بدهد، تا آسیه را از ایمانش بازگرداند.
آسیه را آوردند،به پوشش زندانیان،بدون هیچ خدمتکاری،با دست‌های بسته و پاهای به زنجیر نشسته!
آسیه بازگرد! و به جای آنکه فرعون قدرتش را به نمایش بگذارد، خداوند ملکوتش را به همه نمایاند! بلی، آسیه را، ایمان وی را، راست قامتیش را و والایی باورش را! بنگرید:
«و ضرب اللّه مثلا للذین آمنوا امرات فرعون اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجّنة و نجّنی من فرعون و عمله و نجّنی من القوم الظّالمین؛و خداوند نمونه‌ای1 برای مؤمنان نام برد؛زن فرعون، آن گاه که گفت:پروردگارم نزد خود، در بهشت برای من خانه‌ای بنا کن!و مرا از فرعون و کردارش رهایی ده! و مرا از مردمان ستمکار رهایی ده!».(سوره تحریم، آیه 11)
خداوند در آیات پایانی سوره تحریم چهار نمونه و مثال را نام می‌برد؛دو مثال کفر و بی‌ایمانی و دو نمونه ایمان و خداباوری! و شگفت آنکه هر چهار تن، زن هستند.بلی، زن می‌تواند عفریت بی‌دینی شود و می‌تواند بانوی با دینی باشد! دو نمونه کفر؛همسران نوح و لوط(ع) هستند.دو زن که همسر دو پیامبر بودند، از همه به وحی الهی نزدیک‌تر و با فرشتگان آشناتر و از راستی پیامبران باخبرتر!ولی این همه را نادیده گرفتند و راه خیانت پیش گرفتند و خدا را دروغ پنداشتند! آن دو مثال کفرند! و دو بانو، نمونه ایمان؛یکی آسیه همسر فرعون مصر و دیگری مریم دختر عمران و مادر مسیح! یکی شجاعت و استواری را آموزش می‌دهد و دیگری بردباری و عفّت را!و هر دو نمونه ایمان!
بنگرید! ایمان بنده‌ام آسیه را بنگرید! که از تمام آنچه که داشت دست برداشت تا مرا بیابد! بنگرید که چگونه مرا می‌خواند:ربّ پروردگارم! و از من چه می‌خواهد؟! نه نعمت و سبزی و خرمی بهشت را که این بندگی تاجر گونه است!او می‌خواهد که نز دمن آید! مرا به دنیا و آخرت ترجیح می‌دهد! و خدا بر خود می‌نازد که چنین بنده‌ای در بند دارد!
سنگ فرو غلطید، آسیه، بانوی حرمسرا بود، کجا تاب سنگ دارد؟! پروردگارا! تو خود نگاهبان ایمانم باش! مرا از فرعون و ستمکاریش برهان! و خداوند یاور دوستدارانش است! فرشته مرگ فرود آمد و روح آسیه را پیش از آنکه سنگ برسد،از کالبدش برگرفت و سنگ آرام بر بدن بی‌جان آسیه نشست تا صفحه‌ای دیگر از کتاب زیبای ایمان و زشت نوشته کفر ورق خورد!آسیه در ردیف مریم، خدیجه و زهرا، یکی از چهار زن برترین جهان شد.تا آنجا برتری گرفت که فرستاده حق محمد(ص) او را در کنار امیرالمؤمنین علی(ع) از کسانی نام برد که حتی لحظه‌ای در وحی الهی تردید نداشتند.2 نمونه ایمان، همسر مینوی پیامبر آخرین 3 و همسایه فاطمه(س) در بهشت!4
1. در این آیه مثال به معنای نمونه است مانند آیه 59 سوره زخرف.
2. نورالثقلین، ج 5،ص 376.
3. بحارالانوار ، ج 19، ص 24.
4. بحارالانوار، ج 16، ص 1.

تبلیغات