معارف قرآنى(15) تهدیدهای شیطان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
وسوسهها و اغواگرىهاى شیطان الزامآور نیست و انسان هرگز مجبور به اطاعت از شیطان نمىباشد. و اگر کسانى از او اطاعت مىکنند، این ناشى از ضعف ایمان آنها است. اما بندگان خوب و خالص خدا او را اجابت نمىکنند. به همین جهت مقام و مرتبه آنها بالا مىرود.
«وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلمَلائآِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوآا إلاّ اِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ* قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ* قالَ أَنْظِرْنىآ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ* قالَ فَبِمآ أَغْوَیْتَنى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ* ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمآئِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ».
همانا شما را آفریدیم، آنگاه به شما شکل دادیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، پس سجده کردند جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود. گفت: چه چیزى تو را بازداشت از اینکه سجده نکنى هنگامى که تو را فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدى و او را از خاک آفریدى . گفت: پس، از آنجا فرود آى، تو را نرسد که در آن تکبّر ورزى، پس بیرون آى که تو از خواران هستى. گفت: مرا تا روزى که مبعوث مىشوند مهلت بده. گفت: تو از مهلت دادهشدگانى. گفت: پس به سبب آنکه مرا هلاک کردى، بر سر راه راست تو بر کمین آنها مىنشینم. سپس از پیشرو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان مىروم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نیابى. گفت: نکوهیده و خوار از آنجا بیرون شو، هرکس از آنها از تو پیروى کند، البته جهنم را ازهمه شما پر خواهم کرد.(سوره اعراف آیات 11 - 18)
این آیات مشتمل بر داستان خلقت آدم است و این داستان در هفت سوره از سورههاى قرآنى تکرار شده و در هر کدام با عبارتهاى ویژهاى آمده است. آن هفت سوره عبارتند از: بقره، اعراف، حجر، بنىاسرائیل، کهف، طه و ص . داستان به این صورت آغاز مىشود که خداوند خطاب به مردم مىفرماید: «همانا شما را آفریدیم و آنگاه به شما شکل و صورت دادیم.» هر چند که خطاب به موجودین از فرزندان آدم است ولى منظور، آغاز خلقت آدم است که او را از خاک آفرید و به او شکل بشرى داد، و اینکه خطاب به موجودین مىکند، از باب امتنان است؛ یعنى اینکه شما از نسل کسى هستید که به این صورت آفریده شد. این نوع خطابها در زبان عربى و در قرآن نظیر دارد و در آنها حوادثى که بر نسلهاى گذشته اتفاق افتاده به نسل موجود نسبت داده مىشود؛ چون نسل موجود هم ادامه همان نسلها است؛ مانند بعضى از خطابهاى قرآن به یهود عصر پیامبر و ذکر حوادثى که براى نیاکان آنها اتفاق افتاده است؛ مثل: وَإِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ...«به یاد آورید که شما را از چنگال خاندان فرعون نجات دادیم».
به هرحال در این آیات پس از اشاره به اینکه آدم آفریده شد و به شکل بشرى درآمد، مىفرماید: «آنگاه به فرشتگان دستور دادیم که به او سجده کنند پس آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود».
بهطورى که در تفسیر آیات مربوطه به خلقت آدم در کتابهاى تفسیر، به تفصیل بحث شده، منظور از سجده فرشتگان به آدم؛ تعظیم و تکریم و خضوع در برابر او بود و این به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولى تعظیم و خضوع مخصوص خداوند نیست، بلکه در برابر افراد شایسته مانند پدر و مادر و معلم و اولیاى الهى، خضوع اشکالى ندارد و حتى مطلوب هم هست. سجده فرشتگان به آدم از نوع سجده حضرت یعقوب بر یوسف بود که منظور تعظیم و تکریم اوست. که خداوند درباره آن مىفرماید:
وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلىَ الْعَرْشِ وَ خَرّوا لَهُ سُجَّدا....(یوسف/100)
«و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند».
بنابراین لزومى ندارد که سجده فرشتگان به آدم را چنین توجیه کنیم که او را قبله خود قرار دادند و آیات مزبور این توجیه را نمىپذیرد.
مىتوان گفت علت اینکه آغاز این آیات خطاب به موجودین از بنىآدم است، این باشد که سجده کردن فرشتگان به آدم، فقط به خاطر خود آدم نبود، بلکه این سجده براى نوع بشر بود که شامل مخاطبان هم مىشود و آدم به عنوان مظهر نوع بشر، مسجود فرشتگان قرار گرفت و این به خاطر استعدادها وشایستگىهایى است که در وجود بشر نهفته است و او مىتواند نامهاى اشیا را یاد بگیرد و به آن علم و آگاهى برسد که فرشتگان به آن نمىرسند.
فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند؛ ولى ابلیس یا همان شیطان، از اجراى این دستور سر بر تافت و به آدم سجده نکرد و این درحالى بود که او نیز مامور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولى در اثر عبادت، در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهى در مورد سجده به آدم شامل او هم مىشد.
وقتى ابلیس از اجراى فرمان الهى سرپیچى کرد، خداوند به او فرمود: چه چیزى تو را از سجده کردن به آدم بازداشت؟ گفت: من از او برتر هستم؛ مرا از آتش، آدم را از خاک آفریدهاى. ابلیس خود را برتر از آدم مىدانست به این دلیل که اصل او از آتش است و اصل آدم از خاک. ابلیس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفرید:
«وَ خَلَقَ الجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»(رحمن/15)
«و جنّ را از زبانهاى از آتش آفرید».
اشتباه ابلیس در این بود که خیال مىکرد برترى و فضیلت، مربوط به خمیرمایه هستى شخص است، درحالى که چنین نبود بلکه برترى، در داشتن شایستگىهاست.از آن گذشته، چه کسى گفته بود که آتش از خاک برتر است؟ خاک به خاطر داشتن مواد زندگىزا از آتش برتر و با برکتتر است.
پس از سرپیچى ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهى بر نافرمانى خود، از جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آى و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنى؛ پس بیرون آى که تو از خوار شدگان هستى. ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت، باغى بوده که به آن بهشت عدن گفته مىشود و منظور از آن، بهشتى نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. این هبوط از بهشت همراه با هبوط ابلیس از مقام و مرتبه خاص او بود و لذا مىتوانیم بگوییم که مرجع ضمیر «منها» و «فیها» وجه جامعى است که شامل بهشت و مقام و مرتبه ابلیس مىشود و ابلیس از هر دوى اینها هبوط کرد.
ابلیس که خود را مطرود ورانده شده درگاه دید، گویا در برابر عبادتهاى بسیارى که کرده بود، از خداوند خواست که تا روز قیامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمود و به او مهلت داد. البته در این آیه گفته نشده که خدا تا به کى به ابلیس مهلت داد ولى در آیات دیگر آمده که در برابر درخواست ابلیس که از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته بود، فرمود: تا روز معینى به تو مهلت داده مىشود؛ یعنى مهلت ابلیس تا روز قیامت نیست، بلکه تا روز خاصى است که منظور از آن یا نفخ صور و یا زمان ظهور حضرت مهدى و یا زمان خاص دیگرى است. خداوند در این باره مىفرماید:
«قالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(حجر/38)
«گفت: تو از مهلت دادهشدگانى تا روز وقت معین».
مهلتى که خداوند به ابلیس داده، علاوه بر اینکه پاداش عبادتهاى او بود، براى امتحان بشر و ایجاد زمینه براى بروز و ظهور شایستگىهاى او نیز بود؛ چون وقتى انسان با دشمنى روبرو مىشود خود را آماده کرده، از امکانات خویش بهرهبردارى مىکند. وجود شیطان به عنوان دشمن انسان که همواره در کمین اوست و وسوسههایى که مىکند و انسان را به سوى گناه و معصیت مىکشاند، زمینه مناسبى است که انسانهاى با ایمان و افراد صالح از طریق مبارزه با او، ایمان وتقواى خود را به مرحله ظهور برسانند. بنابراین وجود شیطان اغواگر نه تنها براى انسان بد نیست، بلکه به نفع او هم هست.
شیطان که از سوى خدا رانده شد ولى تا روز معین مهلت یافت، خطاب به خداوند گفت: «به سبب آنکه تو مرا هلاک کردى، من بر سر راه مستقیم تو بر کمین فرزندان آدم مىنشینم و از چهار طرف (جلو، پشت سر، راست و چپ) بر آنها مىتازم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نخواهى یافت.» یعنى با تمام وجود تلاش خواهم کرد که فرزندان آدم را از راه راست منحرف کنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمایم و آنها را به نافرمانى خدا وادار سازم و چنان خواهم کرد که خداوند، بسیارى از فرزندان آدم را کافر، گمراه و ناسپاس یابد.
دشمنى ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث راندهشدن او شد و مىخواست انتقام بگیرد. ولى همانگونه که گفتیم وجود شیطان و وسوسهها و اغواگریهاى او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبههایى مىرسند که بدون آن نمىرسیدند. وسوسههاى شیطان هرگز الزامآور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمىباشد و اگر کسانى از او اطاعت کردند، این ناشى از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.
پس از تهدیدى که ابلیس کرد، خطاب رسید که از بهشت و مقام و مرتبه خود بیرون آى در حالى که نکوهیده و خوار هستى. هرکس از فرزندان آدم از تو پیروى کند، به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پیروان تو پر خواهم کرد.
در بعضى از آیات آمده است که وقتى ابلیس و پیروان او به جهنم رفتند، میان آنها گفتگوهایى صورت خواهد گرفت و شیطان از آنها بیزارى خواهد جست و به آنها خواهد گفت که من بر شما تسلطى نداشتم و شما فریب مرا خوردید:
«و قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِىَ الأَمْرُ اِنّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقَّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لى عَلَیکُمْ مِن سُلطانٍ اِلاّ اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ وَ ما اَناَ بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِىّ....»(ابراهیم/22)
و هنگامى که کارگزارده شد (قیامت به پا شد) شیطان[به گناهکاران] گوید: همانا خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن کردم و من بر شما تسلطى نداشتم جز اینکه شما را خواندم و شما مرا اجابت کردید؛ پس مرا مذمّت نکنید، بلکه خود را مذمّت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما فریادرس من نیستید.
بنابراین شیطان فقط وسوسه مىکند و انسان را به سوى خود مىخواند و خواندن او جبرآور نیست و انسان مىتواند و باید او را اجابت نکند همانگونه که افراد با ایمان و مخلصان از بندگان خدا او را اجابت نمىکنند و به همین سبب مقام و مرتبه آنها بالا مىرود».
«وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلمَلائآِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوآا إلاّ اِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ* قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ* قالَ أَنْظِرْنىآ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ* قالَ فَبِمآ أَغْوَیْتَنى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ* ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمآئِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ».
همانا شما را آفریدیم، آنگاه به شما شکل دادیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، پس سجده کردند جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود. گفت: چه چیزى تو را بازداشت از اینکه سجده نکنى هنگامى که تو را فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدى و او را از خاک آفریدى . گفت: پس، از آنجا فرود آى، تو را نرسد که در آن تکبّر ورزى، پس بیرون آى که تو از خواران هستى. گفت: مرا تا روزى که مبعوث مىشوند مهلت بده. گفت: تو از مهلت دادهشدگانى. گفت: پس به سبب آنکه مرا هلاک کردى، بر سر راه راست تو بر کمین آنها مىنشینم. سپس از پیشرو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان مىروم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نیابى. گفت: نکوهیده و خوار از آنجا بیرون شو، هرکس از آنها از تو پیروى کند، البته جهنم را ازهمه شما پر خواهم کرد.(سوره اعراف آیات 11 - 18)
این آیات مشتمل بر داستان خلقت آدم است و این داستان در هفت سوره از سورههاى قرآنى تکرار شده و در هر کدام با عبارتهاى ویژهاى آمده است. آن هفت سوره عبارتند از: بقره، اعراف، حجر، بنىاسرائیل، کهف، طه و ص . داستان به این صورت آغاز مىشود که خداوند خطاب به مردم مىفرماید: «همانا شما را آفریدیم و آنگاه به شما شکل و صورت دادیم.» هر چند که خطاب به موجودین از فرزندان آدم است ولى منظور، آغاز خلقت آدم است که او را از خاک آفرید و به او شکل بشرى داد، و اینکه خطاب به موجودین مىکند، از باب امتنان است؛ یعنى اینکه شما از نسل کسى هستید که به این صورت آفریده شد. این نوع خطابها در زبان عربى و در قرآن نظیر دارد و در آنها حوادثى که بر نسلهاى گذشته اتفاق افتاده به نسل موجود نسبت داده مىشود؛ چون نسل موجود هم ادامه همان نسلها است؛ مانند بعضى از خطابهاى قرآن به یهود عصر پیامبر و ذکر حوادثى که براى نیاکان آنها اتفاق افتاده است؛ مثل: وَإِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ...«به یاد آورید که شما را از چنگال خاندان فرعون نجات دادیم».
به هرحال در این آیات پس از اشاره به اینکه آدم آفریده شد و به شکل بشرى درآمد، مىفرماید: «آنگاه به فرشتگان دستور دادیم که به او سجده کنند پس آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود».
بهطورى که در تفسیر آیات مربوطه به خلقت آدم در کتابهاى تفسیر، به تفصیل بحث شده، منظور از سجده فرشتگان به آدم؛ تعظیم و تکریم و خضوع در برابر او بود و این به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولى تعظیم و خضوع مخصوص خداوند نیست، بلکه در برابر افراد شایسته مانند پدر و مادر و معلم و اولیاى الهى، خضوع اشکالى ندارد و حتى مطلوب هم هست. سجده فرشتگان به آدم از نوع سجده حضرت یعقوب بر یوسف بود که منظور تعظیم و تکریم اوست. که خداوند درباره آن مىفرماید:
وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلىَ الْعَرْشِ وَ خَرّوا لَهُ سُجَّدا....(یوسف/100)
«و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند».
بنابراین لزومى ندارد که سجده فرشتگان به آدم را چنین توجیه کنیم که او را قبله خود قرار دادند و آیات مزبور این توجیه را نمىپذیرد.
مىتوان گفت علت اینکه آغاز این آیات خطاب به موجودین از بنىآدم است، این باشد که سجده کردن فرشتگان به آدم، فقط به خاطر خود آدم نبود، بلکه این سجده براى نوع بشر بود که شامل مخاطبان هم مىشود و آدم به عنوان مظهر نوع بشر، مسجود فرشتگان قرار گرفت و این به خاطر استعدادها وشایستگىهایى است که در وجود بشر نهفته است و او مىتواند نامهاى اشیا را یاد بگیرد و به آن علم و آگاهى برسد که فرشتگان به آن نمىرسند.
فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند؛ ولى ابلیس یا همان شیطان، از اجراى این دستور سر بر تافت و به آدم سجده نکرد و این درحالى بود که او نیز مامور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولى در اثر عبادت، در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهى در مورد سجده به آدم شامل او هم مىشد.
وقتى ابلیس از اجراى فرمان الهى سرپیچى کرد، خداوند به او فرمود: چه چیزى تو را از سجده کردن به آدم بازداشت؟ گفت: من از او برتر هستم؛ مرا از آتش، آدم را از خاک آفریدهاى. ابلیس خود را برتر از آدم مىدانست به این دلیل که اصل او از آتش است و اصل آدم از خاک. ابلیس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفرید:
«وَ خَلَقَ الجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»(رحمن/15)
«و جنّ را از زبانهاى از آتش آفرید».
اشتباه ابلیس در این بود که خیال مىکرد برترى و فضیلت، مربوط به خمیرمایه هستى شخص است، درحالى که چنین نبود بلکه برترى، در داشتن شایستگىهاست.از آن گذشته، چه کسى گفته بود که آتش از خاک برتر است؟ خاک به خاطر داشتن مواد زندگىزا از آتش برتر و با برکتتر است.
پس از سرپیچى ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهى بر نافرمانى خود، از جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آى و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنى؛ پس بیرون آى که تو از خوار شدگان هستى. ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت، باغى بوده که به آن بهشت عدن گفته مىشود و منظور از آن، بهشتى نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. این هبوط از بهشت همراه با هبوط ابلیس از مقام و مرتبه خاص او بود و لذا مىتوانیم بگوییم که مرجع ضمیر «منها» و «فیها» وجه جامعى است که شامل بهشت و مقام و مرتبه ابلیس مىشود و ابلیس از هر دوى اینها هبوط کرد.
ابلیس که خود را مطرود ورانده شده درگاه دید، گویا در برابر عبادتهاى بسیارى که کرده بود، از خداوند خواست که تا روز قیامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمود و به او مهلت داد. البته در این آیه گفته نشده که خدا تا به کى به ابلیس مهلت داد ولى در آیات دیگر آمده که در برابر درخواست ابلیس که از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته بود، فرمود: تا روز معینى به تو مهلت داده مىشود؛ یعنى مهلت ابلیس تا روز قیامت نیست، بلکه تا روز خاصى است که منظور از آن یا نفخ صور و یا زمان ظهور حضرت مهدى و یا زمان خاص دیگرى است. خداوند در این باره مىفرماید:
«قالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(حجر/38)
«گفت: تو از مهلت دادهشدگانى تا روز وقت معین».
مهلتى که خداوند به ابلیس داده، علاوه بر اینکه پاداش عبادتهاى او بود، براى امتحان بشر و ایجاد زمینه براى بروز و ظهور شایستگىهاى او نیز بود؛ چون وقتى انسان با دشمنى روبرو مىشود خود را آماده کرده، از امکانات خویش بهرهبردارى مىکند. وجود شیطان به عنوان دشمن انسان که همواره در کمین اوست و وسوسههایى که مىکند و انسان را به سوى گناه و معصیت مىکشاند، زمینه مناسبى است که انسانهاى با ایمان و افراد صالح از طریق مبارزه با او، ایمان وتقواى خود را به مرحله ظهور برسانند. بنابراین وجود شیطان اغواگر نه تنها براى انسان بد نیست، بلکه به نفع او هم هست.
شیطان که از سوى خدا رانده شد ولى تا روز معین مهلت یافت، خطاب به خداوند گفت: «به سبب آنکه تو مرا هلاک کردى، من بر سر راه مستقیم تو بر کمین فرزندان آدم مىنشینم و از چهار طرف (جلو، پشت سر، راست و چپ) بر آنها مىتازم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نخواهى یافت.» یعنى با تمام وجود تلاش خواهم کرد که فرزندان آدم را از راه راست منحرف کنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمایم و آنها را به نافرمانى خدا وادار سازم و چنان خواهم کرد که خداوند، بسیارى از فرزندان آدم را کافر، گمراه و ناسپاس یابد.
دشمنى ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث راندهشدن او شد و مىخواست انتقام بگیرد. ولى همانگونه که گفتیم وجود شیطان و وسوسهها و اغواگریهاى او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبههایى مىرسند که بدون آن نمىرسیدند. وسوسههاى شیطان هرگز الزامآور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمىباشد و اگر کسانى از او اطاعت کردند، این ناشى از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.
پس از تهدیدى که ابلیس کرد، خطاب رسید که از بهشت و مقام و مرتبه خود بیرون آى در حالى که نکوهیده و خوار هستى. هرکس از فرزندان آدم از تو پیروى کند، به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پیروان تو پر خواهم کرد.
در بعضى از آیات آمده است که وقتى ابلیس و پیروان او به جهنم رفتند، میان آنها گفتگوهایى صورت خواهد گرفت و شیطان از آنها بیزارى خواهد جست و به آنها خواهد گفت که من بر شما تسلطى نداشتم و شما فریب مرا خوردید:
«و قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِىَ الأَمْرُ اِنّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقَّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لى عَلَیکُمْ مِن سُلطانٍ اِلاّ اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ وَ ما اَناَ بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِىّ....»(ابراهیم/22)
و هنگامى که کارگزارده شد (قیامت به پا شد) شیطان[به گناهکاران] گوید: همانا خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن کردم و من بر شما تسلطى نداشتم جز اینکه شما را خواندم و شما مرا اجابت کردید؛ پس مرا مذمّت نکنید، بلکه خود را مذمّت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما فریادرس من نیستید.
بنابراین شیطان فقط وسوسه مىکند و انسان را به سوى خود مىخواند و خواندن او جبرآور نیست و انسان مىتواند و باید او را اجابت نکند همانگونه که افراد با ایمان و مخلصان از بندگان خدا او را اجابت نمىکنند و به همین سبب مقام و مرتبه آنها بالا مىرود».