زندگانی امام هشتم علیهالسلام
آرشیو
چکیده
متن
آنچه در زیر مىخوانید متن سخنرانى حضرت آیتاللّه جعفر سبحانى، در مجمع جهانى اهلبیت در قم، در آستانه ولادت امام هشتم علیهالسلام در تاریخ 3/10/83 برابر با دهم ذىالقعدة الحرام 1425 هـ.ق است.
این مقاله قرار بود در شماره دهم این مجله -در ماه ذىالقعده- به مناسبت میلاد فرخنده امام هشتم علیهالسلام چاپ شود؛ اینک با پوزش از محضر حضرت آیتاللّه سبحانى و خوانندگان گرامى، در این شماره چاپ مىشود.
قال اللّه تبارک و تعالى:
«فى بُیوتٍ أذِنَ اللّهَ أنْ تُرْفَعَ و یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ و الآصال * رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارةٌ و لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ و إقامِ الصَّلوةِ و ایتاءِ الزَّکوةِ یَخافونَ یَوْما تَتَقَلَّبُ فِیهِ القُلوبُ و الأبْصار(1)».
«آن چراغ در خانههایى جاى دارد که خدا اجازه داده است که گرامى داشته شوند. خانههایى که نام خدا در آنها برده مىشود، در آنها صبح و شام مردانى او را تسبیح مىگویند که هیچ داد و ستدى و خرید و فروشى آنان را از یاد خدا و به پاى داشتن نماز و دادن زکات غافل نمىکند. آنان از روزى مىترسند که در آن، دلها و چشمها از حالت عادى خارج مىشوند».
آیه یاد شده درباره خانههاى خاصّى سخن مىگوید و آنها را با صفاتى مىستاید که عبارتند از:
1. نزد خدا از ارج بالایى برخوردارند.
2. مردانى در آنها صبح و شام، خداى را تسبیح مىگویند.
3. از صفات این مردان آن است که کارهاى دنیوى، آنها را از کارهاى عبادى باز نمىدارد.
4. خوف و خشیت (ترس از خدا) بر روان آنها حاکم است.
اکنون باید دید این بیوت، به چه کسانى تعلّق دارد؟ برخى از مفسّران آن را به مساجد تفسیر کردهاند، ولى این تفسیر از نظر قرآن صحیح نیست؛ زیرا در قرآن عناوین چهارگانه وارد شده است:
1. مساجد، 2. بیوت، 3. بیتاللّه، 4. المسجد الحرام.
طبعا به حکم مقابله، بیوت، غیر از مساجد خواهد بود و شاهدى نیز بر این تغایر هست. هیچ بیتى در جهان بدون سقف نیست، در حالىکه مساجد ممکن است بدون سقف باشند؛ حتى در برخى از بلاد، باز بودن مسجد، مستحبّ است و مسجد الحرام هم اکنون فاقد سقف است. قرآن بیوت را به گونهاى توصیف مىکند که ملازم با سقف است و درباره بیوت کافران مىفرماید:
«لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرْ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِم سُقُفا من فِضَّة(2)...».
«و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امّتى واحد گردند، براى کسانى که به خداوند رحمان کفر ورزیدهاند، خانههایى قرار مىدهیم که سقف آنها از نقره ساخته شدهاند...».
از این بیان مىتوان دریافت که این بیوت، مساجد نیستند. خوشبختانه روایتى که سیوطى در تفسیر این آیه نقل مىکند، شاهد گفتار ماست:
پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله این آیه را در مسجد خواند. در این هنگام مردى برخاست و عرض کرد:
- اى پیامبر صلىاللهعلیهوآله ! این خانهها کدام هستند؟
- پیامبر صلىاللهعلیهوآله : خانههاى پیامبران.
در این هنگام ابوبکر برخاست و در حالىکه به خانه على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام اشاره مىکرد، چنین گفت: آیا این بیت هم از همان بیوت است؟
پیامبر صلىاللهعلیهوآله : آرى! از برترین آنهاست(3)؟
در این صورت، این بیوت، بیوت اولیاء و ائمّه اهلبیت علیهماالسلام خواهد بود. به ویژه اگر آنها را به خانه گلى و سنگى تفسیر نکینم؛ بلکه بیوت وحى و رسالت بدانیم که پیامبران در آنها پرورش یافتهاند.
***
امام على ابن موسى الرضا علیهالسلام که امروز در آستانه ولادت او قرار داریم، در همین بیوت پرورش یافته و شاخهاى از شجره مبارکهاى است که ریشهاش در دل زمین و شاخهاش در آسمان است(4) اکنون سخن درباره زندگانى حضرت است و برخى از نکات را یادآور مىشویم:
زندگى هشتمین اختر آسمان ولایت را مىتوان از جهات گوناگونى مورد بحث و بررسى قرار داد. آنچه فعلاً براى ما در این گفتار مطرح است، بررسى فضاى فکرى و فرهنگى عصر آن حضرت مىباشد، و از این طریق مىتوان خدمات آن حضرت را در صیانت از اسلام از هر نوع خدشه ارزیابى کرد.
امام در عصرى از مدینه به طوس خوانده شد که حرکت علمى و فلسفى و ترجمه کتب یونانى و هندى به زبان عربى آغاز شده بود و یک نوع فضاى باز بر محیط خراسان حاکم بود. برخلاف دورههاى قبل، پس از مأمون و واثق، این فضاى باز، بسته شد و در عصر متوکّل، فضاى فکرى کشور بُعد واحدى را به خود گرفت و تا قرنها اهل حدیث بر افکار خلفا و دیگران حاکم گشتند.
در آن عصر، گرایشهاى فکرى غالب بر جامعه را، چهار گروه بر عهده داشتند، درحالى که هیچکدام از آنها با روش و تفکر علوى موافق نبود، اینک اشارهاى به این گرایشها:
1. نقل گرایى مطلق
این گرایش یکى از گستردهترین گرایشهاى زمان آن حضرت را تشکیل مىداد و خراسان بزرگ آن زمان، مرکز حدیث بود، و لذا مىبینیم چهار نفر از نویسندگان صحاح ششگانه از خراسانِ آن زمان برخاستهاند:
1. محمد بن اسماعیل بخارى(196 - 256) مؤلف صحیح بخارى که از بخارا برخاست و در همانجا نیز به خاک سپرده شده است و قبر او بالاى کوهى قرار دارد و مزار عموم است.
2. مسلم بن حجاج نیشابورى(201 - 261) مؤلف صحیح مسلم.
3. محمد بن عیسى ترمذى(209 - 279) مؤلف سنن ترمذى.
4. احمد بن شعیب بن على نسأى(215 - 303) مؤلّف سنن نسائى.
نویسندگان دو کتاب دیگر یکى ابو داود سجستانى(202 - 275) برخاسته از سیستان امروز و دیگرى ابن ماجه قزوینى(207 - 273) برخاسته از قزوین است. هنگامى که امام هشتم به نیشابور رسید، محدثان نیشابور و حومه آن به استقبال حضرت آمدند و همگان قلم و دوات و کاغذ آماده کردند که حدیثى را از آن حضرت شنیده، بنویسند. و حضرت آن حدیث معروف را براى آنان گفت که به حدیث سلسلةالذهب معروف است.
این گروه قدرت عظیمى در منطقه خراسان و نقاط دیگر داشتند. آفت این گروه آن بود که عقل را کنار زده و از این گذشته نسبت به قرآن نیز عنایت چندانى ابراز نمىکردند، و ما، در آینده مناظره آن حضرت را با یکى از محدّثان یادآور خواهیم شد.
2. عقلگرایى
شکى نیست که اسلام براى عقل ارزش قائل شده و گواه روشن آن این است که ماده عقل 49 بار با صیغههاى مختلفى در قرآن وارد شده ولى حجیت عقل براى خود، قلمرو محدودى دارد، و بیشترین دیدگاه عقل، مربوط به مسائل حسن و قبح است که در سایه آن مىتوان اصول عقیدتى و حقوقى را پىریزى کرد، و نیز برخى از احکام شرعى را نیز استنباط نمود ولى عقلگرایان دوران حضرت، گروه معتزله بودند که کمتر به نقل توجه مىکردند و با اندیشههاى عقلانى خود بسیارى از آیات و اصول اسلامى را تأویل مىنمودند. مثلاً چون معتقد بودند که مؤمن گنهکار اگر بدون توبه بمیرد، در آتش مخلّد(همیشگى) است، آیات مربوط به شفاعت را از فاسقان برگرفتند و متوجه پاکدلان و مؤمنان ساختند، و نتیجه گرفتند که شفاعت، ترفیع درجه افراد بىگناه است نه آمروزش گناهان.
این گروه بر فکر و اندیشه مأمون حکومت مىکردند و خردورزى مأمون نیز مایه دلخوشى آنان بود، و لذا در سال 212 مأمون را واداشتند که از محدثان اقرار بر حدوث(خلق) قرآن بگیرد. بیشتر محدثان عصر مأمون که معتقد بر عدم حدوث قرآن بودند، از راه تقیه، حادث بودن کتاب را پذیرفتند ولى چند نفر که در رأس آنان «احمد بن حنبل»بود، رنج و زندان را بر تقیه ترجیح دادند.
3. افکار ادیان پیشین
در حالى که اکثریت مردم منطقه خراسان را مسلمانان تشکیل مىدادند، ولى بر اثر آزادى نسبى اندیشه در عصر مأمون، گروهى از علما و دانشمندان شرایع پیشین یاد شده در زیر نیز با طرح شبهاتى محیط را مسموم مىکردند، و در بیان اندیشههاى خود کاملاً آزاد بودند و لذا امام در احتجاجات خود تنها با دو گروه پیشین مواجه نبوده، بلکه با نمایندگانى از این گروهها نیز مباحثه کرده است:
1. مسیحیان به نمایندگى «جاثلیق» (رئیس اسقفها).
2. یهود به نمایندگى «رأس الجالوت».
3. زرتشتیان به نمایندگى مؤبد بزرگ «هیربد».
4. صابئان به نمایندگى «عمران صابى».
5. برهمنان.
البته مناظره آن حضرت اختصاص به منطقه خراسان نداشته، بلکه در مسیر خود در بصره نیز با ارباب مذاهب مناظره و احتجاجاتى داشته است.
4. نهضت ترجمه
گرایش چهارم از گرایشهاى موجود در عصر آن حضرت را نهضت ترجمه کتابهاى یونانى به زبان عربى تشکیل مىداد. نهضت ترجمه در عصر امویان آغاز شد، ولى در عصر عباسیان به اوج خود رسید، و دارالحکمه در بغداد براى همین موضوع تأسیس شد، و این مرکز بزرگترین کتابخانه دوران عباسى بود که عمده آن را کتب رومى و یونان باستان تشکیل مىداد و همچنان به حال خود باقى بود تا به دست مغول ویران گشت.
مسلما ترجمه این کتابها آن هم بىقید و شرط و بدون نقد و ردّ، اثر سوئى در افراد ساده و مبتدى مىگذارد. البته اطلاعرسانى، بسیار خوب و لازم است، زیرا در سایه تضارب افکار، افقها روشنتر و حقایق بازتر مىگردد، اما نباید اطلاعرسانى، یکطرفه و آن هم بدون نقد و تحلیل صورت بگیرد، ما نیز در عصر خود گرفتار چنین نهضت ترجمهاى هستیم. هر نوع کتابى در هر موضوعى بدون قید و شرط تحت عنوان اطلاعرسانى چاپ مىشود، درحالى که برخى از کتب باید با نقد و تحلیل در اختیار جوانان قرار گیرد. ترجمه کتابهاى طبّى یا علوم تجربى چندان لطمهاى بر فرهنگ اسلام وارد نمىسازد، اما ترجمه کتابهاى کلامى و فلسفى یا روانشناسى و جامعهشناسى، بىآسیب نیست، و همین کار سبب شده بود که در عصر حضرت رضا علیهالسلام برخى از افکار به خاطر همین ترجمهها مسموم گردد.
امام علیهالسلام در چنین فضایى وارد طوس مىشود، و مأمون اصرار مىورزد که جلسات مناظره را تشکیل دهد و امام علیهالسلام نیز شرکت کند. او از تشکیل این مناظرهها، یکى از دو هدف را تعقیب مىکرد و هر دو هدف در صورت تحقق به خلافت و قدرت او استحکام مىبخشید زیرا:
اگر امام علیهالسلام در برابر این دانشمندان گوناگون از فِرَق مختلف پیروز مىشد، براى مأمون برگ برندهاى بود، زیرا ثابت مىکند که فردى را براى ولایتعهدى برگزیده که داراى چنین علم و دانش است و به خانوادهاى پیوسته است که چنین فضایل و مناقبى دارند.
و اگر امام علیهالسلام در این مناظرات شکست مىخورد، در این صورت مقام و موقعیت امام در انظار مردم مخصوصا ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت علاقه داشتند، پایین مىآمد و از علاقه مردم به او کاسته مىشد، و این نیز براى مأمون برگ برندهاى بود. سرگذشت مذاکره او با سلیمان مروزى شاهدى بر هدف دوم است. سلیمان مروزى عالم مشهور علم کلام در خطه خراسان بود. مأمون او را گرامى داشت و انعام فراوانى داد و سپس به او گفت: پسر عمویم على بن موسى علیهالسلام از حجاز نزد من آمده است، و او علم کلام(عقاید) و دانشمندان این علم را دوست دارد، اگر مایلى روز ترویه(هشتم ماه ذىالحجه) نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین.
سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: اى امیرمؤمنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتى از بنىهاشم سؤال کنم، مبادا از عهده برنیاید و مقامش پایین آید، من نمىتوانم سخن را با امثال او زیاد تعقیب کنم!
مأمون گفت: هدف من نیز چیزى جز این نیست که راه را بر او ببندى، چرا که من مىدانم تو در علم و مناظره دانا هستى!
سلیمان گفت: اکنون که چنین است مانعى ندارد، در مجلسى از من و او دعوت کن و در این صورت مذمتى بر من نخواهد بود!(5).
این مناظره با قرار قبلى ترتیب یافت و امام علیهالسلام در آن مجلس سلیمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههاى جواب را بر او بست و ضعف و ناتوانى او را آشکار ساخت.
اینک ما، در اینجا برخى از مناظرات آن حضرت با اهل حدیث و اهل کتاب را مىآوریم:
مناظره آن حضرت با ابو قرّة
ابو قرّة که یکى از محدثان معروف عصر آن حضرت بود، به حضرت عرض کرد: در حدیث آمده است که خدا رؤیت و کلام را بین دو پیامبر تقسیم کرده است. تکلّم را به موسى داده و رؤیت را به حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله یعنى با موسى سخن گفته و خود را به پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشان داده است. امام فرمود:
- هرگاه این گفتار صحیح است، پس چه کسى از جانب خدا این آیه را براى انس و جن آورده است:
«لا تُدرکهُ الأبصارُ و هو یُدرِکُ الأبصار و هُو اللّطیفُ الخَبِیرُ»(6).
«دیدگان، او را در نمىیابد (اما) او دیدگان را در مىیابد و او لطیف و آگاه است».
«یَعْلمُ ما بَینَ أیدِیهِم و ما خَلفَهُم و لا یُحیطُونَ بِه عِلما»(7).
«او آنچه را که پیشرو و پشتسر آنهاست، مىداند ولى آنان او را با دانش خود در نمىیابند».
«و لیسَ کَمِثله شىٌء...»(8). «چیزى مانند او نیست...».
آیا آورنده این آیات، جز حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله است؟
ابو قرّة: درست است.
امام هشتم: چگونه مردى به سوى مردم مىآید و به آنان مىگوید: من از جانب خدا آمدهام و شما را به پیامهاى او دعوت مىکنم و خدایى را که از طرف او آمده است، چنین توصیف مىکند: دیدگان، او را در نمىیابند» و «هیچ فردى با علم خود، او را در نمىیابد» و «براى او نظیر و مانندى نیست»، آنگاه بگوید من او را دیدهام و آگاهانه بر او احاطه جستهام و او به صورت انسان است. آیا خجالت نمىکشید؟ بىدینان نتوانستند او را اینگونه به تناقضگویى متهم سازند، و این که او از جانب خدا چیزى بگوید، و بعد خلاف آن را براى مردم بازگو کند(9).
مناظره امام با مسیحیان
امام در این مناظره با جایى مىرسد که به جاثلیق، بزرگ مسیحیان زمان مىفرماید:
اى نصرانى، به خدا سوگند ما به آن عیسى ایمان داریم که ایمان به محمد صلىاللهعلیهوآله داشت، ولى تنها ایرادى که به پیامبر شما عیسى داریم، این بود که او کم روزه مىگرفت و کم نماز مىخواند!
جاثلیق ناگهان متحیّر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردى و پایه کار خویش را ضعیف نمودى، و من گمان مىکردم تو اعلم مسلمانان هستى!
امام علیهالسلام : مگر چه شده است؟!
جاثلیق: به خاطر این که مىگویى عیسى ضعیف و کمروزه و کمنماز بود، درحالى که عیسى حتى یک روز را افطار نکرد و هیچ شبى را بهطور کامل نخوابید و صائمالدهر و قائماللیل بود.
امام علیهالسلام : براى چه کسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟
جاثلیق فرو ماند و نتوانست جوابى بدهد، زیرا اگر مىگفت براى خدا، با ادعاى الوهیت عیسى علیهالسلام که اعتقاد رسمى مسیحیان زمان او به شمار مىرفت، ناسازگار بود(10).
ما، در اینجا به دو نمونه از احتجاجات امام علیهالسلام اشاره کردیم، براى تفصیل بیشتر به کتاب «احتجاج طبرسى» و کتاب «عیون اخبار الرضا» مراجعه شود.
چیزى که اکنون باید از آن درس بگیریم، روش امام علیهالسلام در زندگى است، درست همان گرایشهاى چهارگانه عضر حضرت رضا علیهالسلام در زمان ما نیز هست.
1. سلفىهاى وهابى که بر حدیث تکیه مىکنند و شنیعترین عقاید را وارد اسلام مىسازند، تا آنجا که رؤیت خدا در روز قیامت و تجسیم و جبرىگرى و تکفیر همه طوایف از اصول آنهاست.
2. معتزله هر چند منقرض شدهاند و از ماتریدى جز پوستهاى باقى نمانده، ولى عقلگرایى غربى بر اندیشه مسلمانان سایه افکنده است. گروهى نیز معتقدند عقل فردى یا عقل جمعى جایگزین شریعت اسلام گردد، و به تدریج جاودانگى احکام اسلام را زیر سؤال بردهاند، تو گویى مىخواهند بگویند عمر حکومت اسلام به پایان رسیده است.
3. تبلیغ رسانههاى گروهى و مطبوعات، کار خود را انجام داده و گروهى را با فریبکارى به دام مىاندازند.
4. ترجمه کتب به عنوان اطلاعرسانى در حال افزایش است، و هیچ قید و بندى براى این ترجمهها نیست. مسئولان مطبوعات نظام نیروى کافى براى کنترل این نوع آثار ندارند و از طرفى حقوق بشر آلت دست رسانههاى غربى قرار گرفته و هر نوع ممانعت از انتشار افکار الحادى را مغایر با آن دانسته و مسئولان را مرعوب مىسازند.
در چنین شرایطى که دگرگون کردن این اوضاع بر ما ممکن نیست، باید آیندهسازان حوزه با سلاح علم و دانش و فلسفه و کلام مجهز گردیده، و منطق را با منطق پاسخ بگویند.
ما نه عقلگراى مطلق هستیم و نه نقلگراى مطلق، بلکه از هر دو، در محدوده خاص خود بهره مىگیریم. تفکیک خرد از شریعت، یک نوع اشعرىگرى، بلکه سلفىگرى است. اگر چنین اندیشهاى ریشه اسلامى داشت، پس چرا قرآن همواره به تعقل و اندیشیدن دعوت مىکند و به مسلمانان مىآموزد: «قُل هاتُوا بُرهانَکم إن کنتُم صادقین»(11). شعار ما شعار قرآنى است که مىفرماید:«و قال الّذین اُوتوا العلمَ و الإیمان»(12).
بنابراین در حوزه علمیه قم باید از عقل و نقل بهره گرفت و متکلمانى مناظر، مسلح به سلاح علم و اخلاق پرورش داد، و آئین اسلام را یک آیین عقلانى و در عین حال آسمانى معرفى کرد.
امروز گروهى مدعى تفکیک حوزه ایمان از حوزه علم هستند، و سرانجام مىگویند: دین یک امر قلبى و روحى و روانى است، با عقل سر و کار ندارد، حوزه عقل مربوط به ایمان و تدیّن نیست.
این سخن درست نسخهبردارى از اندیشه مسیحى است که مىگوید باید به تثلیث ایمان آورد و علم و عقل را به آن راه نیست و از این طریق مىخواهند بر تناقضها واشکالات کتب عهدین سرپوش بگذارند.
ایمانى که قابل اثبات با عقل و خرد نباشد، و فقط یک نوع دریافت قلبى باشد، فاقد ارزش بوده و قابل اثبات نخواهد بود، و پیوسته دچار کشمکش خواهد شد، فردى مدعى الهام بوده و فرد دیگر منکر آن خواهد شد.
از خداوند بزرگ توفیقات برگزار کنندگان این بزرگداشت را خواهانم.
پی نوشتها:
1. نور، 37 - 36.
2. زخرف، 33.
3. سیوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 203، تفسیر سوره نور - آلوسى، روحالمعانى، ج 18، ص 174.
4. «کَشجرةٍ طیّبة أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِی السّماءِ تُؤْتِى اُکُلها کُلّ حینٍ بإذنِ ربِّها»(ابراهیم، 24 و 25).
5. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 179 - مجلسى، بحارالأنوار، ج49، ص 177 - طبرسى، احتجاج، ج2، ص 178.
6. انعام: 103.
7. طه: 110.
8. شورى: 11.
9. طبرسى، احتجاج، ج2، ص 186.
10. همان، ص 203 - 204.
11. بقره: 111.
12. روم: 56.
این مقاله قرار بود در شماره دهم این مجله -در ماه ذىالقعده- به مناسبت میلاد فرخنده امام هشتم علیهالسلام چاپ شود؛ اینک با پوزش از محضر حضرت آیتاللّه سبحانى و خوانندگان گرامى، در این شماره چاپ مىشود.
قال اللّه تبارک و تعالى:
«فى بُیوتٍ أذِنَ اللّهَ أنْ تُرْفَعَ و یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ و الآصال * رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارةٌ و لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ و إقامِ الصَّلوةِ و ایتاءِ الزَّکوةِ یَخافونَ یَوْما تَتَقَلَّبُ فِیهِ القُلوبُ و الأبْصار(1)».
«آن چراغ در خانههایى جاى دارد که خدا اجازه داده است که گرامى داشته شوند. خانههایى که نام خدا در آنها برده مىشود، در آنها صبح و شام مردانى او را تسبیح مىگویند که هیچ داد و ستدى و خرید و فروشى آنان را از یاد خدا و به پاى داشتن نماز و دادن زکات غافل نمىکند. آنان از روزى مىترسند که در آن، دلها و چشمها از حالت عادى خارج مىشوند».
آیه یاد شده درباره خانههاى خاصّى سخن مىگوید و آنها را با صفاتى مىستاید که عبارتند از:
1. نزد خدا از ارج بالایى برخوردارند.
2. مردانى در آنها صبح و شام، خداى را تسبیح مىگویند.
3. از صفات این مردان آن است که کارهاى دنیوى، آنها را از کارهاى عبادى باز نمىدارد.
4. خوف و خشیت (ترس از خدا) بر روان آنها حاکم است.
اکنون باید دید این بیوت، به چه کسانى تعلّق دارد؟ برخى از مفسّران آن را به مساجد تفسیر کردهاند، ولى این تفسیر از نظر قرآن صحیح نیست؛ زیرا در قرآن عناوین چهارگانه وارد شده است:
1. مساجد، 2. بیوت، 3. بیتاللّه، 4. المسجد الحرام.
طبعا به حکم مقابله، بیوت، غیر از مساجد خواهد بود و شاهدى نیز بر این تغایر هست. هیچ بیتى در جهان بدون سقف نیست، در حالىکه مساجد ممکن است بدون سقف باشند؛ حتى در برخى از بلاد، باز بودن مسجد، مستحبّ است و مسجد الحرام هم اکنون فاقد سقف است. قرآن بیوت را به گونهاى توصیف مىکند که ملازم با سقف است و درباره بیوت کافران مىفرماید:
«لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرْ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِم سُقُفا من فِضَّة(2)...».
«و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امّتى واحد گردند، براى کسانى که به خداوند رحمان کفر ورزیدهاند، خانههایى قرار مىدهیم که سقف آنها از نقره ساخته شدهاند...».
از این بیان مىتوان دریافت که این بیوت، مساجد نیستند. خوشبختانه روایتى که سیوطى در تفسیر این آیه نقل مىکند، شاهد گفتار ماست:
پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله این آیه را در مسجد خواند. در این هنگام مردى برخاست و عرض کرد:
- اى پیامبر صلىاللهعلیهوآله ! این خانهها کدام هستند؟
- پیامبر صلىاللهعلیهوآله : خانههاى پیامبران.
در این هنگام ابوبکر برخاست و در حالىکه به خانه على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام اشاره مىکرد، چنین گفت: آیا این بیت هم از همان بیوت است؟
پیامبر صلىاللهعلیهوآله : آرى! از برترین آنهاست(3)؟
در این صورت، این بیوت، بیوت اولیاء و ائمّه اهلبیت علیهماالسلام خواهد بود. به ویژه اگر آنها را به خانه گلى و سنگى تفسیر نکینم؛ بلکه بیوت وحى و رسالت بدانیم که پیامبران در آنها پرورش یافتهاند.
***
امام على ابن موسى الرضا علیهالسلام که امروز در آستانه ولادت او قرار داریم، در همین بیوت پرورش یافته و شاخهاى از شجره مبارکهاى است که ریشهاش در دل زمین و شاخهاش در آسمان است(4) اکنون سخن درباره زندگانى حضرت است و برخى از نکات را یادآور مىشویم:
زندگى هشتمین اختر آسمان ولایت را مىتوان از جهات گوناگونى مورد بحث و بررسى قرار داد. آنچه فعلاً براى ما در این گفتار مطرح است، بررسى فضاى فکرى و فرهنگى عصر آن حضرت مىباشد، و از این طریق مىتوان خدمات آن حضرت را در صیانت از اسلام از هر نوع خدشه ارزیابى کرد.
امام در عصرى از مدینه به طوس خوانده شد که حرکت علمى و فلسفى و ترجمه کتب یونانى و هندى به زبان عربى آغاز شده بود و یک نوع فضاى باز بر محیط خراسان حاکم بود. برخلاف دورههاى قبل، پس از مأمون و واثق، این فضاى باز، بسته شد و در عصر متوکّل، فضاى فکرى کشور بُعد واحدى را به خود گرفت و تا قرنها اهل حدیث بر افکار خلفا و دیگران حاکم گشتند.
در آن عصر، گرایشهاى فکرى غالب بر جامعه را، چهار گروه بر عهده داشتند، درحالى که هیچکدام از آنها با روش و تفکر علوى موافق نبود، اینک اشارهاى به این گرایشها:
1. نقل گرایى مطلق
این گرایش یکى از گستردهترین گرایشهاى زمان آن حضرت را تشکیل مىداد و خراسان بزرگ آن زمان، مرکز حدیث بود، و لذا مىبینیم چهار نفر از نویسندگان صحاح ششگانه از خراسانِ آن زمان برخاستهاند:
1. محمد بن اسماعیل بخارى(196 - 256) مؤلف صحیح بخارى که از بخارا برخاست و در همانجا نیز به خاک سپرده شده است و قبر او بالاى کوهى قرار دارد و مزار عموم است.
2. مسلم بن حجاج نیشابورى(201 - 261) مؤلف صحیح مسلم.
3. محمد بن عیسى ترمذى(209 - 279) مؤلف سنن ترمذى.
4. احمد بن شعیب بن على نسأى(215 - 303) مؤلّف سنن نسائى.
نویسندگان دو کتاب دیگر یکى ابو داود سجستانى(202 - 275) برخاسته از سیستان امروز و دیگرى ابن ماجه قزوینى(207 - 273) برخاسته از قزوین است. هنگامى که امام هشتم به نیشابور رسید، محدثان نیشابور و حومه آن به استقبال حضرت آمدند و همگان قلم و دوات و کاغذ آماده کردند که حدیثى را از آن حضرت شنیده، بنویسند. و حضرت آن حدیث معروف را براى آنان گفت که به حدیث سلسلةالذهب معروف است.
این گروه قدرت عظیمى در منطقه خراسان و نقاط دیگر داشتند. آفت این گروه آن بود که عقل را کنار زده و از این گذشته نسبت به قرآن نیز عنایت چندانى ابراز نمىکردند، و ما، در آینده مناظره آن حضرت را با یکى از محدّثان یادآور خواهیم شد.
2. عقلگرایى
شکى نیست که اسلام براى عقل ارزش قائل شده و گواه روشن آن این است که ماده عقل 49 بار با صیغههاى مختلفى در قرآن وارد شده ولى حجیت عقل براى خود، قلمرو محدودى دارد، و بیشترین دیدگاه عقل، مربوط به مسائل حسن و قبح است که در سایه آن مىتوان اصول عقیدتى و حقوقى را پىریزى کرد، و نیز برخى از احکام شرعى را نیز استنباط نمود ولى عقلگرایان دوران حضرت، گروه معتزله بودند که کمتر به نقل توجه مىکردند و با اندیشههاى عقلانى خود بسیارى از آیات و اصول اسلامى را تأویل مىنمودند. مثلاً چون معتقد بودند که مؤمن گنهکار اگر بدون توبه بمیرد، در آتش مخلّد(همیشگى) است، آیات مربوط به شفاعت را از فاسقان برگرفتند و متوجه پاکدلان و مؤمنان ساختند، و نتیجه گرفتند که شفاعت، ترفیع درجه افراد بىگناه است نه آمروزش گناهان.
این گروه بر فکر و اندیشه مأمون حکومت مىکردند و خردورزى مأمون نیز مایه دلخوشى آنان بود، و لذا در سال 212 مأمون را واداشتند که از محدثان اقرار بر حدوث(خلق) قرآن بگیرد. بیشتر محدثان عصر مأمون که معتقد بر عدم حدوث قرآن بودند، از راه تقیه، حادث بودن کتاب را پذیرفتند ولى چند نفر که در رأس آنان «احمد بن حنبل»بود، رنج و زندان را بر تقیه ترجیح دادند.
3. افکار ادیان پیشین
در حالى که اکثریت مردم منطقه خراسان را مسلمانان تشکیل مىدادند، ولى بر اثر آزادى نسبى اندیشه در عصر مأمون، گروهى از علما و دانشمندان شرایع پیشین یاد شده در زیر نیز با طرح شبهاتى محیط را مسموم مىکردند، و در بیان اندیشههاى خود کاملاً آزاد بودند و لذا امام در احتجاجات خود تنها با دو گروه پیشین مواجه نبوده، بلکه با نمایندگانى از این گروهها نیز مباحثه کرده است:
1. مسیحیان به نمایندگى «جاثلیق» (رئیس اسقفها).
2. یهود به نمایندگى «رأس الجالوت».
3. زرتشتیان به نمایندگى مؤبد بزرگ «هیربد».
4. صابئان به نمایندگى «عمران صابى».
5. برهمنان.
البته مناظره آن حضرت اختصاص به منطقه خراسان نداشته، بلکه در مسیر خود در بصره نیز با ارباب مذاهب مناظره و احتجاجاتى داشته است.
4. نهضت ترجمه
گرایش چهارم از گرایشهاى موجود در عصر آن حضرت را نهضت ترجمه کتابهاى یونانى به زبان عربى تشکیل مىداد. نهضت ترجمه در عصر امویان آغاز شد، ولى در عصر عباسیان به اوج خود رسید، و دارالحکمه در بغداد براى همین موضوع تأسیس شد، و این مرکز بزرگترین کتابخانه دوران عباسى بود که عمده آن را کتب رومى و یونان باستان تشکیل مىداد و همچنان به حال خود باقى بود تا به دست مغول ویران گشت.
مسلما ترجمه این کتابها آن هم بىقید و شرط و بدون نقد و ردّ، اثر سوئى در افراد ساده و مبتدى مىگذارد. البته اطلاعرسانى، بسیار خوب و لازم است، زیرا در سایه تضارب افکار، افقها روشنتر و حقایق بازتر مىگردد، اما نباید اطلاعرسانى، یکطرفه و آن هم بدون نقد و تحلیل صورت بگیرد، ما نیز در عصر خود گرفتار چنین نهضت ترجمهاى هستیم. هر نوع کتابى در هر موضوعى بدون قید و شرط تحت عنوان اطلاعرسانى چاپ مىشود، درحالى که برخى از کتب باید با نقد و تحلیل در اختیار جوانان قرار گیرد. ترجمه کتابهاى طبّى یا علوم تجربى چندان لطمهاى بر فرهنگ اسلام وارد نمىسازد، اما ترجمه کتابهاى کلامى و فلسفى یا روانشناسى و جامعهشناسى، بىآسیب نیست، و همین کار سبب شده بود که در عصر حضرت رضا علیهالسلام برخى از افکار به خاطر همین ترجمهها مسموم گردد.
امام علیهالسلام در چنین فضایى وارد طوس مىشود، و مأمون اصرار مىورزد که جلسات مناظره را تشکیل دهد و امام علیهالسلام نیز شرکت کند. او از تشکیل این مناظرهها، یکى از دو هدف را تعقیب مىکرد و هر دو هدف در صورت تحقق به خلافت و قدرت او استحکام مىبخشید زیرا:
اگر امام علیهالسلام در برابر این دانشمندان گوناگون از فِرَق مختلف پیروز مىشد، براى مأمون برگ برندهاى بود، زیرا ثابت مىکند که فردى را براى ولایتعهدى برگزیده که داراى چنین علم و دانش است و به خانوادهاى پیوسته است که چنین فضایل و مناقبى دارند.
و اگر امام علیهالسلام در این مناظرات شکست مىخورد، در این صورت مقام و موقعیت امام در انظار مردم مخصوصا ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت علاقه داشتند، پایین مىآمد و از علاقه مردم به او کاسته مىشد، و این نیز براى مأمون برگ برندهاى بود. سرگذشت مذاکره او با سلیمان مروزى شاهدى بر هدف دوم است. سلیمان مروزى عالم مشهور علم کلام در خطه خراسان بود. مأمون او را گرامى داشت و انعام فراوانى داد و سپس به او گفت: پسر عمویم على بن موسى علیهالسلام از حجاز نزد من آمده است، و او علم کلام(عقاید) و دانشمندان این علم را دوست دارد، اگر مایلى روز ترویه(هشتم ماه ذىالحجه) نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین.
سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: اى امیرمؤمنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتى از بنىهاشم سؤال کنم، مبادا از عهده برنیاید و مقامش پایین آید، من نمىتوانم سخن را با امثال او زیاد تعقیب کنم!
مأمون گفت: هدف من نیز چیزى جز این نیست که راه را بر او ببندى، چرا که من مىدانم تو در علم و مناظره دانا هستى!
سلیمان گفت: اکنون که چنین است مانعى ندارد، در مجلسى از من و او دعوت کن و در این صورت مذمتى بر من نخواهد بود!(5).
این مناظره با قرار قبلى ترتیب یافت و امام علیهالسلام در آن مجلس سلیمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههاى جواب را بر او بست و ضعف و ناتوانى او را آشکار ساخت.
اینک ما، در اینجا برخى از مناظرات آن حضرت با اهل حدیث و اهل کتاب را مىآوریم:
مناظره آن حضرت با ابو قرّة
ابو قرّة که یکى از محدثان معروف عصر آن حضرت بود، به حضرت عرض کرد: در حدیث آمده است که خدا رؤیت و کلام را بین دو پیامبر تقسیم کرده است. تکلّم را به موسى داده و رؤیت را به حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله یعنى با موسى سخن گفته و خود را به پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشان داده است. امام فرمود:
- هرگاه این گفتار صحیح است، پس چه کسى از جانب خدا این آیه را براى انس و جن آورده است:
«لا تُدرکهُ الأبصارُ و هو یُدرِکُ الأبصار و هُو اللّطیفُ الخَبِیرُ»(6).
«دیدگان، او را در نمىیابد (اما) او دیدگان را در مىیابد و او لطیف و آگاه است».
«یَعْلمُ ما بَینَ أیدِیهِم و ما خَلفَهُم و لا یُحیطُونَ بِه عِلما»(7).
«او آنچه را که پیشرو و پشتسر آنهاست، مىداند ولى آنان او را با دانش خود در نمىیابند».
«و لیسَ کَمِثله شىٌء...»(8). «چیزى مانند او نیست...».
آیا آورنده این آیات، جز حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله است؟
ابو قرّة: درست است.
امام هشتم: چگونه مردى به سوى مردم مىآید و به آنان مىگوید: من از جانب خدا آمدهام و شما را به پیامهاى او دعوت مىکنم و خدایى را که از طرف او آمده است، چنین توصیف مىکند: دیدگان، او را در نمىیابند» و «هیچ فردى با علم خود، او را در نمىیابد» و «براى او نظیر و مانندى نیست»، آنگاه بگوید من او را دیدهام و آگاهانه بر او احاطه جستهام و او به صورت انسان است. آیا خجالت نمىکشید؟ بىدینان نتوانستند او را اینگونه به تناقضگویى متهم سازند، و این که او از جانب خدا چیزى بگوید، و بعد خلاف آن را براى مردم بازگو کند(9).
مناظره امام با مسیحیان
امام در این مناظره با جایى مىرسد که به جاثلیق، بزرگ مسیحیان زمان مىفرماید:
اى نصرانى، به خدا سوگند ما به آن عیسى ایمان داریم که ایمان به محمد صلىاللهعلیهوآله داشت، ولى تنها ایرادى که به پیامبر شما عیسى داریم، این بود که او کم روزه مىگرفت و کم نماز مىخواند!
جاثلیق ناگهان متحیّر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردى و پایه کار خویش را ضعیف نمودى، و من گمان مىکردم تو اعلم مسلمانان هستى!
امام علیهالسلام : مگر چه شده است؟!
جاثلیق: به خاطر این که مىگویى عیسى ضعیف و کمروزه و کمنماز بود، درحالى که عیسى حتى یک روز را افطار نکرد و هیچ شبى را بهطور کامل نخوابید و صائمالدهر و قائماللیل بود.
امام علیهالسلام : براى چه کسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟
جاثلیق فرو ماند و نتوانست جوابى بدهد، زیرا اگر مىگفت براى خدا، با ادعاى الوهیت عیسى علیهالسلام که اعتقاد رسمى مسیحیان زمان او به شمار مىرفت، ناسازگار بود(10).
ما، در اینجا به دو نمونه از احتجاجات امام علیهالسلام اشاره کردیم، براى تفصیل بیشتر به کتاب «احتجاج طبرسى» و کتاب «عیون اخبار الرضا» مراجعه شود.
چیزى که اکنون باید از آن درس بگیریم، روش امام علیهالسلام در زندگى است، درست همان گرایشهاى چهارگانه عضر حضرت رضا علیهالسلام در زمان ما نیز هست.
1. سلفىهاى وهابى که بر حدیث تکیه مىکنند و شنیعترین عقاید را وارد اسلام مىسازند، تا آنجا که رؤیت خدا در روز قیامت و تجسیم و جبرىگرى و تکفیر همه طوایف از اصول آنهاست.
2. معتزله هر چند منقرض شدهاند و از ماتریدى جز پوستهاى باقى نمانده، ولى عقلگرایى غربى بر اندیشه مسلمانان سایه افکنده است. گروهى نیز معتقدند عقل فردى یا عقل جمعى جایگزین شریعت اسلام گردد، و به تدریج جاودانگى احکام اسلام را زیر سؤال بردهاند، تو گویى مىخواهند بگویند عمر حکومت اسلام به پایان رسیده است.
3. تبلیغ رسانههاى گروهى و مطبوعات، کار خود را انجام داده و گروهى را با فریبکارى به دام مىاندازند.
4. ترجمه کتب به عنوان اطلاعرسانى در حال افزایش است، و هیچ قید و بندى براى این ترجمهها نیست. مسئولان مطبوعات نظام نیروى کافى براى کنترل این نوع آثار ندارند و از طرفى حقوق بشر آلت دست رسانههاى غربى قرار گرفته و هر نوع ممانعت از انتشار افکار الحادى را مغایر با آن دانسته و مسئولان را مرعوب مىسازند.
در چنین شرایطى که دگرگون کردن این اوضاع بر ما ممکن نیست، باید آیندهسازان حوزه با سلاح علم و دانش و فلسفه و کلام مجهز گردیده، و منطق را با منطق پاسخ بگویند.
ما نه عقلگراى مطلق هستیم و نه نقلگراى مطلق، بلکه از هر دو، در محدوده خاص خود بهره مىگیریم. تفکیک خرد از شریعت، یک نوع اشعرىگرى، بلکه سلفىگرى است. اگر چنین اندیشهاى ریشه اسلامى داشت، پس چرا قرآن همواره به تعقل و اندیشیدن دعوت مىکند و به مسلمانان مىآموزد: «قُل هاتُوا بُرهانَکم إن کنتُم صادقین»(11). شعار ما شعار قرآنى است که مىفرماید:«و قال الّذین اُوتوا العلمَ و الإیمان»(12).
بنابراین در حوزه علمیه قم باید از عقل و نقل بهره گرفت و متکلمانى مناظر، مسلح به سلاح علم و اخلاق پرورش داد، و آئین اسلام را یک آیین عقلانى و در عین حال آسمانى معرفى کرد.
امروز گروهى مدعى تفکیک حوزه ایمان از حوزه علم هستند، و سرانجام مىگویند: دین یک امر قلبى و روحى و روانى است، با عقل سر و کار ندارد، حوزه عقل مربوط به ایمان و تدیّن نیست.
این سخن درست نسخهبردارى از اندیشه مسیحى است که مىگوید باید به تثلیث ایمان آورد و علم و عقل را به آن راه نیست و از این طریق مىخواهند بر تناقضها واشکالات کتب عهدین سرپوش بگذارند.
ایمانى که قابل اثبات با عقل و خرد نباشد، و فقط یک نوع دریافت قلبى باشد، فاقد ارزش بوده و قابل اثبات نخواهد بود، و پیوسته دچار کشمکش خواهد شد، فردى مدعى الهام بوده و فرد دیگر منکر آن خواهد شد.
از خداوند بزرگ توفیقات برگزار کنندگان این بزرگداشت را خواهانم.
پی نوشتها:
1. نور، 37 - 36.
2. زخرف، 33.
3. سیوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 203، تفسیر سوره نور - آلوسى، روحالمعانى، ج 18، ص 174.
4. «کَشجرةٍ طیّبة أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِی السّماءِ تُؤْتِى اُکُلها کُلّ حینٍ بإذنِ ربِّها»(ابراهیم، 24 و 25).
5. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 179 - مجلسى، بحارالأنوار، ج49، ص 177 - طبرسى، احتجاج، ج2، ص 178.
6. انعام: 103.
7. طه: 110.
8. شورى: 11.
9. طبرسى، احتجاج، ج2، ص 186.
10. همان، ص 203 - 204.
11. بقره: 111.
12. روم: 56.