وظیفه انسان در برابر هستى (17) جهان را پاس بداریم (7)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دیدیم و دانستیم که طراح حکیم جهان هستى امورى را نسبت به جهان و انسان برخود واجب و لازم شمرده و متقابلاً ما را هم به وظایف و تکالیفى ملزم کرده است. از جمله اینکه با وعدههایى که داده، ما را به انتظار نشانده و آخرالزمان را به زیبایى ترسیم کرده است. او به وعدههایى که داده، خود را متعهد و ملزم شمرده، تا ما چگونه باشیم؟!
آینده بشریّت و وعده الهى
بشریّت به کجا مىرود؟ آیا بشر سرانجامى مبهم و تاریک دارد و آیا کاروان پویاى بشریّت -همچون رود کورى که مسیرى را طى مىکند و صحراها و بیابانها و درههایى را پشت سر مىگذارد و عاقبت به دشتى شورهزار مىرسد و در دل خاک، محو و گم مىشود- پایانى جز ناکامى و شکست ایدهها و آرزوها و یأس از همه مبارزهها و ایسمهاى فلسفى و سیاسى و اجتماعى نخواهد داشت؟
اگر دنیاى بشریت از ظلمها و تبعیضها و جنایات و حقکشىها در رنج و عذاب است و قدّارهبندهاى زورمند و قلدرمآب با عناوین فریبندهاى همچون تأمین دموکراسى و جهانىسازى به مال و جان و ناموس ملتهاى ضعیف رحم نمىکنند و سازمانهاى جهانى تماشاگر صحنهاند و احیانا قطعنامهاى هم به نفع زورگوها صادر مىکنند، انسانهاى مبارز و مجاهد نیز در برابر آنها به صف ایستادهاند و بدون اینکه دل به وعدهها و نویدهاى پوچ و دروغین ببندند، با فریادهاى کوبنده و مبارزات انتحارى، خواب راحت را از چشم آنها گرفته و آنها را در وحشت و اضطراب دائم فروبردهاند.
سرانجام، پیروزى از آنِ کدام است؟ نظام هستى و آنکه مدیر و مدبّر این نظام است، کدامیک را ترجیح مىدهد؟ راستى آیا در برابر این تضادّ خونین و این تنازع مستمر و در جریان ستیز حق و باطل، بىتفاوت و فقط تماشاگر است و احیانا از این جنگ نابرابر و به خاک و خون کشیدهشدن زنان بىگناه و کودکان معصوم و بیماران دردمند، لذت مىبرد؛ یا اینکه خطاى فاحش و ظلمى آشکار است؟ اگر فکر کنیم که او و نظام متقن و مستحکمش، همین وضع را مىپسندد و ظالمپرورى و مظلومستیزى و ضعیفکشى، خاصیت ذاتى جهان او و غیرقابل تغییر است.
او انسان را بر فطرت حقطلبى و کمالجویى آفریده و کلّ نظام جهان هستى نیز در همین مسیر قرار دارد و به همین جهت است که راه را براى رسیدن به حق و کمال، هموار کرده و موانع را شکستپذیر و عوامل فساد و انحطاط و بدبختى را نامقاوم قرار داده و این موجود انسانى مىتواند با عبور از موانع و پشت سر گذاشتن اسباب رکود و مزاحمت به آرمانهاى بلند و ایدههاى والا و اهداف دور و دراز خود نایل آید.
در این نظام، موجودى سرسختتر از شیطان، وجود ندارد؛ ولى کیست که نداند که همان هم در برابر اراده پولادین انسان به زانو درمىآید و در میان همین انسانها کسانى پیدا شده و مىشوند که شیطان را در برابر خود به زانو درمىآورند. همان که مىگفت: «أسْلَمَ شیطانى بِیَدی(1)» به انسانها مژده داد که اگر سرسختى کنند، در برابر شیطان به پیروزى مىرسند.
نفس امّاره، عامل طغیانها و حقستیزىها و غلبه خوى حیوانیّت و ددمنشى بر انسانهاست و آنهایى که با دشمن نفس، همخانه و همسایهاند و در این پیکار داخلى، ضعیف و زبون ماندهاند، هرگز نتوانستهاند در برابر جنایتکاران متعدى و متجاوز، سینه سپر کنند و آنها را به زانو درآورند؛ ولى همین دشمن درونى هم شکستپذیر است و اگر ارادهاى قوى و عقلى بیدار و وجدانى مقاوم و انگیزهاى الهى در برابر خود ببیند، تسلیم مىشود، بلکه همچون شیاطین که در ملک سلیمان خدمت مىکردند و نیروى خود را در راه آبادانى قلمرو حکومت آن حضرت، به کار مىانداختند، خدمتکار بىمزد و منّت عقل و وجدان مىشود و در برابر این سلیمان باطن، سر تسلیم فرو مىآورد و اگرنه، به فرمان سلیمان باطن به غل و زنجیر کشیده مىشود. همانگونه که سلیمان ظاهر، همهچیز در در فرمانش بود و خداوند دربارهاش فرمود:
«فَسَخَّرْنا لهُ الرّیحَ تجْرى بِأمْرِهِ رُخاءً حیثُ أصابَ* و الشَّیاطینَ کلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ* و آخرین مقرّنین فى الأصْفاد(2)».
«ما باد را براى او مسخر کردیم که به فرمانش به هرسو که مىخواست با آهنگى ملایم حرکت مىکرد و شیطانهاى بنّا و غوّاص را خدمتگزار او ساختیم و شیطانهاى سرکش و نافرمان دیگرى که اهل اطاعت و خدمت و آبادگرى نبودند و همچنان به دنبال فساد و شیطنت بودند، به غل و زنجیر کشیدیم».
خداوند، چه استعداد شگفتانگیزى به انسان داده و چگونه تمام زمینهها و امکانات را برایش فراهم کرده است که مىتواند -اگر بخواهدـ بر دیوهاى ظاهر و باطن غلبه کند و آنها را به خدمت در مسیر آرمانهاى بلند خود وا دارد و اگر از خدمت سر باز زنند و طغیان کنند، آنها را به غل و زنجیر کشد و شعله شرور و طغیانشان را فرونشاند.
مگر در دولت حق و در سلطنت کریمه و حکومت عادله، نیروهاى شرّ و فساد و شیاطین جنّ و انس و دیوهاى ظاهر و باطن، تار و مار و نابود و هلاک مىشوند؟ مگر نمىشود با برنامهریزى صحیح و دقیق، همینها را هم به خدمت گماشت و در صورت سرکشى و طغیان آنها را به زنجیر کشید.
یوسف صدّیق که با درایت و سیاست الهى خود، مصر را از خطر خشکسالى و قحطى و فساد ناشى از فقر و گرسنگى نجات داد، از همان نیروهایى استفاده کرد که قبلاً در خدمت فرعونها و عمّال استبداد و ظلم و خیانت و جنایت بودند.
انقلاب اسلامى و رهبرى توانایش در جنگها و آبادانىها و سازندگىها به همّت مردان و زنان مؤمن از همانهایى استفاده کرد که در گذشته در خدمت استبداد نظام شوم شاهنشاهى و مجرى فرامین خدایگان و ارتشداران و به قول بعضىها «پدر تاجدار» بودند. نگارنده خود در یکى از بازداشتها -که در ماه مبارک رمضان بود- از مأمورى که کارش مراقبت از من بود، شنیدم که مىگفت: «از سنّ چهارده سالگى تاکنون نماز و روزهام ترک نشده، ولى اکنون فهمیدهام که در خدمت ظلم قرار گرفتهام». او این جمله را با سوز و گداز بر زبان آورد.
فرق دولت صالح و فاسد این است که اولى مردم را به سوى تقوا و راه و رسم صحیح سوق مىدهد و دومى زمینهساز ظهور و نمود شقاوت و انحطاط و شهوت و فساد است. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
«أمّا الإمْرةُ البرّةُ فیعمل فیها التّقىّ و أمّا الإمْرةُ الفاجرةُ فیتمتّعُ فیها الشّقىّ...(3)».
«در حکومت پادشاه عادل، پرهیزکار به کار خود مشغول است و در حکومت پادشاه فاجر، افراد بدبخت و نگونبخت به بهرهورىها و زد و بندهاى خود مىپردازند».
مقصود، این است که در حکومت امراى عادل، تنها، زمینه پرهیزکارى فراهم است. پرهیزکاران، ظهور و نمود مىیابند و بىتقواها مجالى براى خودنمایى و زد و بندها و تمتّعات و شهوات خود ندارند و ناگزیرند که نیروها و امکانات خود را در همان مسیرى قرار دهند که اهل تقوا آن را مىخواهند و اگر بخواهند به کارى غیر از آن روى آورند، باید به غل و زنجیر کشیده شوند، تا از توطئه و طغیان و فساد و کارهاى خلاف باز بمانند. اما در حکومت امراى جور، اهل تقوا، منزوى مىشوند و تنها به عبادات فردى و کارهایى که برخوردى با جور جائران و ایدههاى شوم تبهکاران ندارد، اکتفا مىکنند و البته همواره آمادهاند که به وظیفه الهى و انسانى و وجدانى خود عمل کنند و به حکم وظیفه، شکنجه و زندان و مرگ سرخ را به جان خریدار مىشوند.
وعده حق
ولى اینها باید بدانند که در این نظام، یله و رها نیستند. خداوند راه راست را هموار مىکند و نصرت مؤمنان را برعهده دارد و بشریّت را به سمتى سوق مىدهد که سرانجامى جز پیروزى حق و شکست باطل ندارد. او وعده داده است که حق بر باطل پیروز مىشود و خود تأکید کرده است که: «إنّ وَعْدَ اللّهِ حقٌّ(4)»: «وعده خدا حق است». وعدهاى است که وعدهدهنده بر وفاى به آن، قاطع است و بر تحقق بخشیدن به آنچه وعده داده است، قدرت تام دارد و هیچ چیزى نمىتواند مانع تحقق آن گردد.
البته باید توجه داشت که در این نظام، نه تنها علّت مؤثّر -که همان خداى حکیم على الإطلاق استـ نقش دارد، بلکه علتهاى مُعِدّ نیز که خارج از حیطه قدرت و حکمت و عنایت او نیستند، نیز نقش دارند. خدا رویاننده دانه است؛ ولى کشاورز باید دانه را در زمین بکارد و به آن آب دهد، تا خداوند سبزش کند. خداوند، علّت مؤثر و کشاورز، علّت معدّ است(5). خداوند، خالق جنین در رحم مادران است، ولى پدر و مادر باید همبستر شوند و نطفه مرد با نطفه زن در رحم؛ تلاقى کنند و به اذن خداوند با هم ترکیب شوند، تا خداوند، جنین را خلق کند. علّت مؤثر، خداوند و علّت معدّ، پدر و مادر است(6).
از این نمونه مثالها بسیار داریم. خداوند طبق وعده خود - که خود را ملزم به وفا کرده است- عمل مىکند؛ ولى ما انسانها در نقش علتهاى معدّ باید زمینهساز پیروزى حق بر باطل شویم. او به مؤمنینى که عمل صالح مىکنند، چهار وعده داده است:
1. لَیستخلِفَنَّهم فى الأرض.
حتما و محقّقا آنها را روى زمین خلیفه و حاکم مىکند.
2. لَیُمَکِّنَنَّ لهم دینَهُمُ الّذى ارْتَضى لهم.
حتما و محققا دینى را که براى آنان پسندیده، اقتدار و عظمت مىبخشد.
3. و لَیُبَدِّلَنَّهُم من بعدِ خوفهم أمنا.
حتما و محققا ترس و بیم آنها را به ایمنى و آرامش مبدّل مىسازد.
4. یَعْبُدونَنِى لا یُشْرِکُونَ بى شَیئا(7).
با فراهم شدن زمینههاى حاکمیّت صالحان و اقتدار و عظمت مکتب مورد قبول خداوند و از بین رفتن زمینههاى ترس و اضطراب و ناامنى، آنها بدون دغدغه خاطر، به پرستش خداى یگانه مىپردازند و زمینه هرگونه شرک و انحراف و توجه به غیر خدا - که منشأ تمام بدبختىهاى دنیوى و اخروى بشر است - از بین مىرود.
دین اسلام که مکمّل و متمّم همه ادیان الهى و آسمانى است، براى این نیامده است که در شبه جزیره عربستان، محدود و محصور و محبوس بماند و پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله براى این مبعوث نشده است که تنها پیامبر عرب یا بخشى از عرب باشد؛ بلکه با پشتوانه قوى و محکم «لِیُظْهِرَهُ على الدّینِ کُلِّهِ(8)» آمده است که دنیا را تحت نفوذ تعلیمات و رهنمودها و اعتقادات و احکام خویش قرار دهد و این، وعده حتمى الهى است که حق است و محقّق خواهد شد.
کراهت و مانعتراشى پیروان مسلک شرک، هیچ تأثیرى نخواهد داشت و بشریّت، راه خود را به اذن و هدایت خداوندى به سوى آن مقصود والا طى مىکند(9).
امام صادق علیهالسلام درباره آیه مزبور فرمود:
«و اللّه ما نزلَ تأویلها و لا ینزل تأویلها حتّى یخرجَ القائم(10)».
«به خدا سوگند، تأویل آن نازل نشده و نمىشود، تا اینکه حضرت قائم، از پشت پرده غیبت خارج شود».
و در ادامه توضیح داد که با خروج و قیام آن حضرت، کافرى و مشرکى که توحید و امامت را منکرند، باقى نمىماند، مگر اینکه از قیام او ناراحت و پریشانند و گرفتار انزوا و بدبختى مىشوند و به هرجا پناه برند، گرفتار مىشوند.
«حتّى لو کان الکافر فى بطن صخرةٍ قالت: یا مؤمنُ فى بطنى کافرٌ فاکْسِرْنى و أقتله(11)».
«حتى اگر کافرى در دل صخرهاى پنهان باشد، به مؤمن مىگوید: در دل من کافرى است. مرا بشکن و او را بکش».
این حدیث شریف، نشانگر این است که مدیر و مدبّر نظام خلقت، مسیر آفرینش خود را به گونهاى ترسیم کرده است که نه تنها انسانهاى صالح، در راه تحقق آرمانهاى فطرى و الهى بشر مجاهدت مىکنند، بلکه طبیعت این جهان نیز بسترى هموار براى تلاش مردان و زنان مجاهد است و آنچه خدا وعده داده، باید تحقق یابد. آنچه باید بشود از پشتوانه اراده نیرومند الهى -که تخلفناپذیر است- برخوردار است. طبق اراده خللناپذیر او باید مستضعفان عالم -که خواهان عدل و انصافند- حاکم شوند و باید مستکبران عالم -که ایدهاى جز ظلم و کفر و شرک و جنایت ندارند- از پاى درآیند. آرى:
«و نرید أنْ نَمُنَّ علَى الّذینَ اسْتُضْعِفوا فِى الارضِ و نجعَلَهُم ائمَّةً و نجعلهم الوارثین(12)».
«ما اراده داریم که بر آنهایى که در روى کره زمین دچار استضعاف شدهاند، منّت گذاریم و آنها را بر مسند امامت و وراثت زمین و حاکمیّت قرار دهیم».
حقیقت این است که مستضعف واقعى، همانهایند که هادیان بشر و حاکمان واقعى مىباشند؛ چراکه در نظام اسلامى باید حاکم، معصوم و معصوم، حاکم باشد(13). بنابراین، مسند وراثت و امامت و حاکمیّت براى آنها آماده مىشود؛ چراکه از اوّل هم مال آنها بوده و غاصبان و جائران از دست آنها خارج کردهاند. با خانهنشینى و گوشهگیرى آنها یاران واقعى و پیروان حقیقى نیز همچون خود آنها در زندانها جان داده و در قتلگاهها به خون خویش آغشته شدهاند. به همین جهت پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله نگاهى به حسنین علیهماالسلام افکند و فرمود:
«أنتم المستضعفون بعدى(14)».
«شما بعد از من گرفتار استضعاف مستکبران مىشوید».
و امام صادق علیهالسلام پس از نقل سخن فوق، از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و قرائت آیه مزبور، فرمود:
«هذهِ الآیةُ جاریةٌ فینا الى یوم القیامة(15)».
«این آیه تا قیامت درباره ما جارى است».
________________________________________
1. در بحارالانوار، ج 16، ص 12، آمده است که آدم فرمود: حضرت محمد دو فضیلت بر من دارد: یکى اینکه همسر او خدیجه به کمک اوست و همسر من به کمک من نیست و دیگرى اینکه خدا او را بر شیطانش نصرت کرد و مسلمان شد، ولى شیطان من کافر شد.
2. سوره ص، 36 تا 38.
3. نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه 40.
4. فاطر، 5.
5. أفرأیتم ما تحرثون أأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون. (واقعه، 64 تا 62).
6. أفرأیتم ما تمنّون أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون. (واقعه، 59 تا 58).
7. نور، 55.
8. توبه، 33.
9. لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون. (توبه، 33).
10. نورالثقلین، ج 2، ص 211.
11. همان.
12. قصص، 5.
13. نگارنده در این باره مقالهاى نوشته که در شماره پاییز سال 83 در فصلنامه علمى پژوهشى علوم سیاسى مؤسسه باقرالعلوم قم به چاپ رسیده است.
14. نورالثقلین، ج 4، ص 110.
15. همان.
آینده بشریّت و وعده الهى
بشریّت به کجا مىرود؟ آیا بشر سرانجامى مبهم و تاریک دارد و آیا کاروان پویاى بشریّت -همچون رود کورى که مسیرى را طى مىکند و صحراها و بیابانها و درههایى را پشت سر مىگذارد و عاقبت به دشتى شورهزار مىرسد و در دل خاک، محو و گم مىشود- پایانى جز ناکامى و شکست ایدهها و آرزوها و یأس از همه مبارزهها و ایسمهاى فلسفى و سیاسى و اجتماعى نخواهد داشت؟
اگر دنیاى بشریت از ظلمها و تبعیضها و جنایات و حقکشىها در رنج و عذاب است و قدّارهبندهاى زورمند و قلدرمآب با عناوین فریبندهاى همچون تأمین دموکراسى و جهانىسازى به مال و جان و ناموس ملتهاى ضعیف رحم نمىکنند و سازمانهاى جهانى تماشاگر صحنهاند و احیانا قطعنامهاى هم به نفع زورگوها صادر مىکنند، انسانهاى مبارز و مجاهد نیز در برابر آنها به صف ایستادهاند و بدون اینکه دل به وعدهها و نویدهاى پوچ و دروغین ببندند، با فریادهاى کوبنده و مبارزات انتحارى، خواب راحت را از چشم آنها گرفته و آنها را در وحشت و اضطراب دائم فروبردهاند.
سرانجام، پیروزى از آنِ کدام است؟ نظام هستى و آنکه مدیر و مدبّر این نظام است، کدامیک را ترجیح مىدهد؟ راستى آیا در برابر این تضادّ خونین و این تنازع مستمر و در جریان ستیز حق و باطل، بىتفاوت و فقط تماشاگر است و احیانا از این جنگ نابرابر و به خاک و خون کشیدهشدن زنان بىگناه و کودکان معصوم و بیماران دردمند، لذت مىبرد؛ یا اینکه خطاى فاحش و ظلمى آشکار است؟ اگر فکر کنیم که او و نظام متقن و مستحکمش، همین وضع را مىپسندد و ظالمپرورى و مظلومستیزى و ضعیفکشى، خاصیت ذاتى جهان او و غیرقابل تغییر است.
او انسان را بر فطرت حقطلبى و کمالجویى آفریده و کلّ نظام جهان هستى نیز در همین مسیر قرار دارد و به همین جهت است که راه را براى رسیدن به حق و کمال، هموار کرده و موانع را شکستپذیر و عوامل فساد و انحطاط و بدبختى را نامقاوم قرار داده و این موجود انسانى مىتواند با عبور از موانع و پشت سر گذاشتن اسباب رکود و مزاحمت به آرمانهاى بلند و ایدههاى والا و اهداف دور و دراز خود نایل آید.
در این نظام، موجودى سرسختتر از شیطان، وجود ندارد؛ ولى کیست که نداند که همان هم در برابر اراده پولادین انسان به زانو درمىآید و در میان همین انسانها کسانى پیدا شده و مىشوند که شیطان را در برابر خود به زانو درمىآورند. همان که مىگفت: «أسْلَمَ شیطانى بِیَدی(1)» به انسانها مژده داد که اگر سرسختى کنند، در برابر شیطان به پیروزى مىرسند.
نفس امّاره، عامل طغیانها و حقستیزىها و غلبه خوى حیوانیّت و ددمنشى بر انسانهاست و آنهایى که با دشمن نفس، همخانه و همسایهاند و در این پیکار داخلى، ضعیف و زبون ماندهاند، هرگز نتوانستهاند در برابر جنایتکاران متعدى و متجاوز، سینه سپر کنند و آنها را به زانو درآورند؛ ولى همین دشمن درونى هم شکستپذیر است و اگر ارادهاى قوى و عقلى بیدار و وجدانى مقاوم و انگیزهاى الهى در برابر خود ببیند، تسلیم مىشود، بلکه همچون شیاطین که در ملک سلیمان خدمت مىکردند و نیروى خود را در راه آبادانى قلمرو حکومت آن حضرت، به کار مىانداختند، خدمتکار بىمزد و منّت عقل و وجدان مىشود و در برابر این سلیمان باطن، سر تسلیم فرو مىآورد و اگرنه، به فرمان سلیمان باطن به غل و زنجیر کشیده مىشود. همانگونه که سلیمان ظاهر، همهچیز در در فرمانش بود و خداوند دربارهاش فرمود:
«فَسَخَّرْنا لهُ الرّیحَ تجْرى بِأمْرِهِ رُخاءً حیثُ أصابَ* و الشَّیاطینَ کلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ* و آخرین مقرّنین فى الأصْفاد(2)».
«ما باد را براى او مسخر کردیم که به فرمانش به هرسو که مىخواست با آهنگى ملایم حرکت مىکرد و شیطانهاى بنّا و غوّاص را خدمتگزار او ساختیم و شیطانهاى سرکش و نافرمان دیگرى که اهل اطاعت و خدمت و آبادگرى نبودند و همچنان به دنبال فساد و شیطنت بودند، به غل و زنجیر کشیدیم».
خداوند، چه استعداد شگفتانگیزى به انسان داده و چگونه تمام زمینهها و امکانات را برایش فراهم کرده است که مىتواند -اگر بخواهدـ بر دیوهاى ظاهر و باطن غلبه کند و آنها را به خدمت در مسیر آرمانهاى بلند خود وا دارد و اگر از خدمت سر باز زنند و طغیان کنند، آنها را به غل و زنجیر کشد و شعله شرور و طغیانشان را فرونشاند.
مگر در دولت حق و در سلطنت کریمه و حکومت عادله، نیروهاى شرّ و فساد و شیاطین جنّ و انس و دیوهاى ظاهر و باطن، تار و مار و نابود و هلاک مىشوند؟ مگر نمىشود با برنامهریزى صحیح و دقیق، همینها را هم به خدمت گماشت و در صورت سرکشى و طغیان آنها را به زنجیر کشید.
یوسف صدّیق که با درایت و سیاست الهى خود، مصر را از خطر خشکسالى و قحطى و فساد ناشى از فقر و گرسنگى نجات داد، از همان نیروهایى استفاده کرد که قبلاً در خدمت فرعونها و عمّال استبداد و ظلم و خیانت و جنایت بودند.
انقلاب اسلامى و رهبرى توانایش در جنگها و آبادانىها و سازندگىها به همّت مردان و زنان مؤمن از همانهایى استفاده کرد که در گذشته در خدمت استبداد نظام شوم شاهنشاهى و مجرى فرامین خدایگان و ارتشداران و به قول بعضىها «پدر تاجدار» بودند. نگارنده خود در یکى از بازداشتها -که در ماه مبارک رمضان بود- از مأمورى که کارش مراقبت از من بود، شنیدم که مىگفت: «از سنّ چهارده سالگى تاکنون نماز و روزهام ترک نشده، ولى اکنون فهمیدهام که در خدمت ظلم قرار گرفتهام». او این جمله را با سوز و گداز بر زبان آورد.
فرق دولت صالح و فاسد این است که اولى مردم را به سوى تقوا و راه و رسم صحیح سوق مىدهد و دومى زمینهساز ظهور و نمود شقاوت و انحطاط و شهوت و فساد است. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
«أمّا الإمْرةُ البرّةُ فیعمل فیها التّقىّ و أمّا الإمْرةُ الفاجرةُ فیتمتّعُ فیها الشّقىّ...(3)».
«در حکومت پادشاه عادل، پرهیزکار به کار خود مشغول است و در حکومت پادشاه فاجر، افراد بدبخت و نگونبخت به بهرهورىها و زد و بندهاى خود مىپردازند».
مقصود، این است که در حکومت امراى عادل، تنها، زمینه پرهیزکارى فراهم است. پرهیزکاران، ظهور و نمود مىیابند و بىتقواها مجالى براى خودنمایى و زد و بندها و تمتّعات و شهوات خود ندارند و ناگزیرند که نیروها و امکانات خود را در همان مسیرى قرار دهند که اهل تقوا آن را مىخواهند و اگر بخواهند به کارى غیر از آن روى آورند، باید به غل و زنجیر کشیده شوند، تا از توطئه و طغیان و فساد و کارهاى خلاف باز بمانند. اما در حکومت امراى جور، اهل تقوا، منزوى مىشوند و تنها به عبادات فردى و کارهایى که برخوردى با جور جائران و ایدههاى شوم تبهکاران ندارد، اکتفا مىکنند و البته همواره آمادهاند که به وظیفه الهى و انسانى و وجدانى خود عمل کنند و به حکم وظیفه، شکنجه و زندان و مرگ سرخ را به جان خریدار مىشوند.
وعده حق
ولى اینها باید بدانند که در این نظام، یله و رها نیستند. خداوند راه راست را هموار مىکند و نصرت مؤمنان را برعهده دارد و بشریّت را به سمتى سوق مىدهد که سرانجامى جز پیروزى حق و شکست باطل ندارد. او وعده داده است که حق بر باطل پیروز مىشود و خود تأکید کرده است که: «إنّ وَعْدَ اللّهِ حقٌّ(4)»: «وعده خدا حق است». وعدهاى است که وعدهدهنده بر وفاى به آن، قاطع است و بر تحقق بخشیدن به آنچه وعده داده است، قدرت تام دارد و هیچ چیزى نمىتواند مانع تحقق آن گردد.
البته باید توجه داشت که در این نظام، نه تنها علّت مؤثّر -که همان خداى حکیم على الإطلاق استـ نقش دارد، بلکه علتهاى مُعِدّ نیز که خارج از حیطه قدرت و حکمت و عنایت او نیستند، نیز نقش دارند. خدا رویاننده دانه است؛ ولى کشاورز باید دانه را در زمین بکارد و به آن آب دهد، تا خداوند سبزش کند. خداوند، علّت مؤثر و کشاورز، علّت معدّ است(5). خداوند، خالق جنین در رحم مادران است، ولى پدر و مادر باید همبستر شوند و نطفه مرد با نطفه زن در رحم؛ تلاقى کنند و به اذن خداوند با هم ترکیب شوند، تا خداوند، جنین را خلق کند. علّت مؤثر، خداوند و علّت معدّ، پدر و مادر است(6).
از این نمونه مثالها بسیار داریم. خداوند طبق وعده خود - که خود را ملزم به وفا کرده است- عمل مىکند؛ ولى ما انسانها در نقش علتهاى معدّ باید زمینهساز پیروزى حق بر باطل شویم. او به مؤمنینى که عمل صالح مىکنند، چهار وعده داده است:
1. لَیستخلِفَنَّهم فى الأرض.
حتما و محقّقا آنها را روى زمین خلیفه و حاکم مىکند.
2. لَیُمَکِّنَنَّ لهم دینَهُمُ الّذى ارْتَضى لهم.
حتما و محققا دینى را که براى آنان پسندیده، اقتدار و عظمت مىبخشد.
3. و لَیُبَدِّلَنَّهُم من بعدِ خوفهم أمنا.
حتما و محققا ترس و بیم آنها را به ایمنى و آرامش مبدّل مىسازد.
4. یَعْبُدونَنِى لا یُشْرِکُونَ بى شَیئا(7).
با فراهم شدن زمینههاى حاکمیّت صالحان و اقتدار و عظمت مکتب مورد قبول خداوند و از بین رفتن زمینههاى ترس و اضطراب و ناامنى، آنها بدون دغدغه خاطر، به پرستش خداى یگانه مىپردازند و زمینه هرگونه شرک و انحراف و توجه به غیر خدا - که منشأ تمام بدبختىهاى دنیوى و اخروى بشر است - از بین مىرود.
دین اسلام که مکمّل و متمّم همه ادیان الهى و آسمانى است، براى این نیامده است که در شبه جزیره عربستان، محدود و محصور و محبوس بماند و پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله براى این مبعوث نشده است که تنها پیامبر عرب یا بخشى از عرب باشد؛ بلکه با پشتوانه قوى و محکم «لِیُظْهِرَهُ على الدّینِ کُلِّهِ(8)» آمده است که دنیا را تحت نفوذ تعلیمات و رهنمودها و اعتقادات و احکام خویش قرار دهد و این، وعده حتمى الهى است که حق است و محقّق خواهد شد.
کراهت و مانعتراشى پیروان مسلک شرک، هیچ تأثیرى نخواهد داشت و بشریّت، راه خود را به اذن و هدایت خداوندى به سوى آن مقصود والا طى مىکند(9).
امام صادق علیهالسلام درباره آیه مزبور فرمود:
«و اللّه ما نزلَ تأویلها و لا ینزل تأویلها حتّى یخرجَ القائم(10)».
«به خدا سوگند، تأویل آن نازل نشده و نمىشود، تا اینکه حضرت قائم، از پشت پرده غیبت خارج شود».
و در ادامه توضیح داد که با خروج و قیام آن حضرت، کافرى و مشرکى که توحید و امامت را منکرند، باقى نمىماند، مگر اینکه از قیام او ناراحت و پریشانند و گرفتار انزوا و بدبختى مىشوند و به هرجا پناه برند، گرفتار مىشوند.
«حتّى لو کان الکافر فى بطن صخرةٍ قالت: یا مؤمنُ فى بطنى کافرٌ فاکْسِرْنى و أقتله(11)».
«حتى اگر کافرى در دل صخرهاى پنهان باشد، به مؤمن مىگوید: در دل من کافرى است. مرا بشکن و او را بکش».
این حدیث شریف، نشانگر این است که مدیر و مدبّر نظام خلقت، مسیر آفرینش خود را به گونهاى ترسیم کرده است که نه تنها انسانهاى صالح، در راه تحقق آرمانهاى فطرى و الهى بشر مجاهدت مىکنند، بلکه طبیعت این جهان نیز بسترى هموار براى تلاش مردان و زنان مجاهد است و آنچه خدا وعده داده، باید تحقق یابد. آنچه باید بشود از پشتوانه اراده نیرومند الهى -که تخلفناپذیر است- برخوردار است. طبق اراده خللناپذیر او باید مستضعفان عالم -که خواهان عدل و انصافند- حاکم شوند و باید مستکبران عالم -که ایدهاى جز ظلم و کفر و شرک و جنایت ندارند- از پاى درآیند. آرى:
«و نرید أنْ نَمُنَّ علَى الّذینَ اسْتُضْعِفوا فِى الارضِ و نجعَلَهُم ائمَّةً و نجعلهم الوارثین(12)».
«ما اراده داریم که بر آنهایى که در روى کره زمین دچار استضعاف شدهاند، منّت گذاریم و آنها را بر مسند امامت و وراثت زمین و حاکمیّت قرار دهیم».
حقیقت این است که مستضعف واقعى، همانهایند که هادیان بشر و حاکمان واقعى مىباشند؛ چراکه در نظام اسلامى باید حاکم، معصوم و معصوم، حاکم باشد(13). بنابراین، مسند وراثت و امامت و حاکمیّت براى آنها آماده مىشود؛ چراکه از اوّل هم مال آنها بوده و غاصبان و جائران از دست آنها خارج کردهاند. با خانهنشینى و گوشهگیرى آنها یاران واقعى و پیروان حقیقى نیز همچون خود آنها در زندانها جان داده و در قتلگاهها به خون خویش آغشته شدهاند. به همین جهت پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله نگاهى به حسنین علیهماالسلام افکند و فرمود:
«أنتم المستضعفون بعدى(14)».
«شما بعد از من گرفتار استضعاف مستکبران مىشوید».
و امام صادق علیهالسلام پس از نقل سخن فوق، از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و قرائت آیه مزبور، فرمود:
«هذهِ الآیةُ جاریةٌ فینا الى یوم القیامة(15)».
«این آیه تا قیامت درباره ما جارى است».
________________________________________
1. در بحارالانوار، ج 16، ص 12، آمده است که آدم فرمود: حضرت محمد دو فضیلت بر من دارد: یکى اینکه همسر او خدیجه به کمک اوست و همسر من به کمک من نیست و دیگرى اینکه خدا او را بر شیطانش نصرت کرد و مسلمان شد، ولى شیطان من کافر شد.
2. سوره ص، 36 تا 38.
3. نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه 40.
4. فاطر، 5.
5. أفرأیتم ما تحرثون أأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون. (واقعه، 64 تا 62).
6. أفرأیتم ما تمنّون أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون. (واقعه، 59 تا 58).
7. نور، 55.
8. توبه، 33.
9. لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون. (توبه، 33).
10. نورالثقلین، ج 2، ص 211.
11. همان.
12. قصص، 5.
13. نگارنده در این باره مقالهاى نوشته که در شماره پاییز سال 83 در فصلنامه علمى پژوهشى علوم سیاسى مؤسسه باقرالعلوم قم به چاپ رسیده است.
14. نورالثقلین، ج 4، ص 110.
15. همان.