آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

والدین و مربّیان جامعه باید فرزندان جامعه را بدون پیچیدگى و ابهام و با مقدمات پایه‏هاى تغییر اجتماعى آشنا سازند تا فرزندان عزیز در گستره جامعه متلاطم و آراى گوناگون و در اعماق شبهه و تشکیکات روز بدون معرفت و شناخت غوطه‏ور نشوند.
از بحث‏هاى پیشین، چنین نتیجه مى‏گیریم که عملکرد «تربیت» از نظر امام على علیه‏السلام چندین هدف مهم را دنبال مى‏کند که با همدیگر ارتباط محکمى دارند. ما اگر بخواهیم این اهداف تربیتى را از منظر عصر جدید نگاه کنیم، عصرى که تحولات سریعى در عرصه علم و تکنولوژى صورت مى‏گیرد و در اثر آن، جامعه‏ها از طریق ارتباطات به یک «خانواده واحد جهانى» یا «دهکده ارتباطات» تبدیل شده است، اهمیّت بیشترى را حائز مى‏شوند و ضرورت دارد که به تک‏تک آنها اشاره کنیم:
1. انتقال میراث فرهنگى
تحلیل مفهوم جامعه و فرهنگ و رابطه شخصیّت انسان با آن دو، اهمیّت جامعه را در انتقال آداب، سلوک، ارزش‏ها و مفاهیم و روشهاى فرهنگى را از نسل قدیم به نسل‏هاى بعدى، مدلّل مى‏سازد. طبیعى است که بقاى جامعه به بقا و دوام فرهنگى و ارتباط فرهنگى بستگى دارد و این به جز از راه انتقال معارف و ارزش‏ها و میراث‏هاى فرهنگى به نسل جدید، میسور نیست.
طبیعت زندگى افراد انسانى از نظر اختلاف سنّى و ظهور نسلى بعد از پایان نسل دیگر عملکرد انتقال میراث فرهنگى را یک ضرورت اجتماعى براى استمرار بافت جامعه، حتمیّت مىبخشد.
امام على علیه‏السلام درنامه حکمت‏آمیز خود به فرزندش امام حسن مجتبى علیه‏السلام که مى‏تواند در شأن همه نسلهاى بعدى تربیت‏پذیر، شامل شود؛ مى‏فرماید:
«أىْ بُنىَّ انّى و إن لم أکُنْ عمرت عمر مَنْ کانَ قَبْلى، فَقَدْ نَظَرْتُ فى أعْمالِهِم و فَکَّرْتُ فى أخْبارِهِم و سِرْتُ فى آثارِهِم حَتّى عدتُ کَأَحَدِهِم. بل کأنّى بما انْتَهى الى مِن أمورِهِم قد عمرتُ مَعَ اوّلِهِم الى آخِرِهِم، فَعَرَفْتُ صفو ذلک مِنْ کدره و نفعه مِنْ ضَرَرِهِ فاستخلصت لَکَ مِنْ کُلّ أمْرٍ نخیله و توخیّت لک جمیله و صَرَفْت عنک مجهولة و رأیت حتى عنانى مِنْ أمرکَ ما یعنى الوالد الشفیق و اجمعت علیه مِنْ ادبکَ حتى أن یکون ذلک و أنت مقبل العمر و مقبل الدهر، ذو نیّة سلیمة و نفسٍ صافة(1)».
«پسرکم هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده‏اند، نزیسته‏ام، اما در کارهایشان نگریسته‏ام و در سرگذشت‏هایشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‏ام تا چون یکى از ایشان گردیده‏ام و بلکه با آگاهى که از کارهایشان به دست آورده‏ام، گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر برده‏ام. پس از آنچه - دیدم - روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و براى تو از هرچیز، زبده آن را جدا ساختم و نیکویى آن را برایت جستجو کردم و آن را که شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به کار تو همانند پدرى مهربان، عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همّت گماشتم، چنان دیدم که این عنایت در عنفوان جوانى تو به کار رود و در بهار زندگى که نیتى پاک دارى و نهادى بى‏آک».
جامعه نه فقط از راه ارتباط و انتقال فرهنگى دوام مى‏یابد، بلکه باید این ارتباط و پیوستگى، یک نوع حرکت جهت‏دار و هدف‏دارى را براى رشد اجتماعى نسل جدید، تضمین نماید که در سایه آن، نسل جدید به مفاهیم مشترک و احساسات عام که بتواند «جامعه واحد»ى را به وجود آورند، دست یابد. منظور از مفاهیم و احساسات مشترک، اعتقادات، معارف و آرمان‏ها و مفاهیم عالى است.
علاوه بر اهمیّت انتقال فرهنگى در وحدت اجتماعى، این انتقال یک اثر تربیتى عمیقى نیز به دنبال دارد؛ زیرا زندگى فردى انسانى در پهناى عملکرد انتقال فرهنگى، زمینه گسترده‏اى را به دست مى‏آورد که در آن با دیگران، شریک و سهیم باشد و با احساس واحد و شعور اجتماعى که از تجربه‏هاى جمعى، به دست آمده است، با دیگران شریک مى‏شود. این احساس واحد است که او را رنگ‏آمیزى مى‏کند و شخصیتش را شکل مى‏دهد و در نتیجه امّت واحدى را به وجود مى‏آورد؛ به اضافه اینکه محتواى انتقال فرهنگى و راهها و روش‏هاى آن، در پرتو یک نوع «هم‏میهنى» که تربیت خاص و جامعه ویژه‏اى را به بار مى‏آورد، پدید مى‏آید.
قطعا «تربیت» این وظیفه و هدف را به دنبال دارد و دقیقا در پرتو چنین جامعه‏اى است که فرد، آزادانه و با تشخیص کامل، عناصر فرهنگى را انتخاب مى‏کند و عنصر صحیح را از عنصر فاسد جدا مى‏سازد. طبیعى است که هر جامعه‏اى، عناصر زیاد مختلط و افکار متنوع و ارزش‏هاى متضادى را شامل مى‏شود که فرد در اثر تربیت، به‏طور گزینشى از میان عناصر مختلط، فرهنگ خاص خود را درمى‏یابد.
هدف تربیت، در این زمینه، رشد و بارورى این گرایش‏ها و ارزش‏هایى است که فرد در جهت‏گیرى‏هاى اجتماعى و فرهنگى خود، آنها را گزینش مى‏کند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام این نکته دقیق را چنین توضیح مى‏دهد:
«صفا و خالص آن را از کدر و تیره‏اش شناختم، نفعش را از ضررش تشخیص دادم و براى تو از هر چیزى بهترینش را انتخاب کردم و زیباترینش را برگزیدم و از مجهول و مبهم آن چشم پوشیدم».
امام علیه‏السلام با این گزینش مى‏خواهد به امام حسن مجتبى علیه‏السلام و هر فرزند تربیت‏پذیرى را یک نیروى گزینشى خلاّقى بدهد که در پهنه تغییر اجتماعى، بهترگزینى کند و رشد یابد؛ لذا مى‏فرماید:
«از تعلیم کتاب خدا و تفسیر آن آغاز کردم که به تو شرایع اسلام و احکام قرآن و حلال و حرام آن را یاد دهم و تنها تو را آموزش دهم و از تو به دیگرى نپردازم».
امام علیه‏السلام به عنوان یک مربّى بزرگ، فرزند تربیت‏پذیر خود را با مقدّمات و پایه‏هاى تغییر اجتماعى، بدون پیچیدگى و ابهام، آشنا مى‏سازد و او را آموزش مى‏دهد که در گستره جامعه متلاطم و داراى آراى مختلف، در اعماق شبهه و تشکیکات، بدون معرفت و شناخت، غوطه‏ور نشود. از این‏جهت باز مى‏فرماید:
«سپس از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف گردانید تا کار به آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز کار را مشتبه سازد. پس هرچند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم، استوار داشتنت را پسندیده‏تر دانستم تا آنکه تو را به حال خویش واگذارم و به دست چیزى که هلاکت در آن است بسپارم و امید بستم که خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیّت را در عهده‏ات مى‏گذارم و تو را به خدا مى‏سپارم».

________________________________________
1. نهج‏البلاغه، ترجمه دکتر سیّد جعفر شهیدى، ص 297.

تبلیغات