روشهاى تربیتى در نهجالبلاغه (4) اهداف تربیت از دیدگاه امیرمؤمنان علیهالسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
والدین و مربّیان جامعه باید فرزندان جامعه را بدون پیچیدگى و ابهام و با مقدمات پایههاى تغییر اجتماعى آشنا سازند تا فرزندان عزیز در گستره جامعه متلاطم و آراى گوناگون و در اعماق شبهه و تشکیکات روز بدون معرفت و شناخت غوطهور نشوند.
از بحثهاى پیشین، چنین نتیجه مىگیریم که عملکرد «تربیت» از نظر امام على علیهالسلام چندین هدف مهم را دنبال مىکند که با همدیگر ارتباط محکمى دارند. ما اگر بخواهیم این اهداف تربیتى را از منظر عصر جدید نگاه کنیم، عصرى که تحولات سریعى در عرصه علم و تکنولوژى صورت مىگیرد و در اثر آن، جامعهها از طریق ارتباطات به یک «خانواده واحد جهانى» یا «دهکده ارتباطات» تبدیل شده است، اهمیّت بیشترى را حائز مىشوند و ضرورت دارد که به تکتک آنها اشاره کنیم:
1. انتقال میراث فرهنگى
تحلیل مفهوم جامعه و فرهنگ و رابطه شخصیّت انسان با آن دو، اهمیّت جامعه را در انتقال آداب، سلوک، ارزشها و مفاهیم و روشهاى فرهنگى را از نسل قدیم به نسلهاى بعدى، مدلّل مىسازد. طبیعى است که بقاى جامعه به بقا و دوام فرهنگى و ارتباط فرهنگى بستگى دارد و این به جز از راه انتقال معارف و ارزشها و میراثهاى فرهنگى به نسل جدید، میسور نیست.
طبیعت زندگى افراد انسانى از نظر اختلاف سنّى و ظهور نسلى بعد از پایان نسل دیگر عملکرد انتقال میراث فرهنگى را یک ضرورت اجتماعى براى استمرار بافت جامعه، حتمیّت مىبخشد.
امام على علیهالسلام درنامه حکمتآمیز خود به فرزندش امام حسن مجتبى علیهالسلام که مىتواند در شأن همه نسلهاى بعدى تربیتپذیر، شامل شود؛ مىفرماید:
«أىْ بُنىَّ انّى و إن لم أکُنْ عمرت عمر مَنْ کانَ قَبْلى، فَقَدْ نَظَرْتُ فى أعْمالِهِم و فَکَّرْتُ فى أخْبارِهِم و سِرْتُ فى آثارِهِم حَتّى عدتُ کَأَحَدِهِم. بل کأنّى بما انْتَهى الى مِن أمورِهِم قد عمرتُ مَعَ اوّلِهِم الى آخِرِهِم، فَعَرَفْتُ صفو ذلک مِنْ کدره و نفعه مِنْ ضَرَرِهِ فاستخلصت لَکَ مِنْ کُلّ أمْرٍ نخیله و توخیّت لک جمیله و صَرَفْت عنک مجهولة و رأیت حتى عنانى مِنْ أمرکَ ما یعنى الوالد الشفیق و اجمعت علیه مِنْ ادبکَ حتى أن یکون ذلک و أنت مقبل العمر و مقبل الدهر، ذو نیّة سلیمة و نفسٍ صافة(1)».
«پسرکم هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بودهاند، نزیستهام، اما در کارهایشان نگریستهام و در سرگذشتهایشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیدهام تا چون یکى از ایشان گردیدهام و بلکه با آگاهى که از کارهایشان به دست آوردهام، گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر بردهام. پس از آنچه - دیدم - روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و براى تو از هرچیز، زبده آن را جدا ساختم و نیکویى آن را برایت جستجو کردم و آن را که شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به کار تو همانند پدرى مهربان، عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همّت گماشتم، چنان دیدم که این عنایت در عنفوان جوانى تو به کار رود و در بهار زندگى که نیتى پاک دارى و نهادى بىآک».
جامعه نه فقط از راه ارتباط و انتقال فرهنگى دوام مىیابد، بلکه باید این ارتباط و پیوستگى، یک نوع حرکت جهتدار و هدفدارى را براى رشد اجتماعى نسل جدید، تضمین نماید که در سایه آن، نسل جدید به مفاهیم مشترک و احساسات عام که بتواند «جامعه واحد»ى را به وجود آورند، دست یابد. منظور از مفاهیم و احساسات مشترک، اعتقادات، معارف و آرمانها و مفاهیم عالى است.
علاوه بر اهمیّت انتقال فرهنگى در وحدت اجتماعى، این انتقال یک اثر تربیتى عمیقى نیز به دنبال دارد؛ زیرا زندگى فردى انسانى در پهناى عملکرد انتقال فرهنگى، زمینه گستردهاى را به دست مىآورد که در آن با دیگران، شریک و سهیم باشد و با احساس واحد و شعور اجتماعى که از تجربههاى جمعى، به دست آمده است، با دیگران شریک مىشود. این احساس واحد است که او را رنگآمیزى مىکند و شخصیتش را شکل مىدهد و در نتیجه امّت واحدى را به وجود مىآورد؛ به اضافه اینکه محتواى انتقال فرهنگى و راهها و روشهاى آن، در پرتو یک نوع «هممیهنى» که تربیت خاص و جامعه ویژهاى را به بار مىآورد، پدید مىآید.
قطعا «تربیت» این وظیفه و هدف را به دنبال دارد و دقیقا در پرتو چنین جامعهاى است که فرد، آزادانه و با تشخیص کامل، عناصر فرهنگى را انتخاب مىکند و عنصر صحیح را از عنصر فاسد جدا مىسازد. طبیعى است که هر جامعهاى، عناصر زیاد مختلط و افکار متنوع و ارزشهاى متضادى را شامل مىشود که فرد در اثر تربیت، بهطور گزینشى از میان عناصر مختلط، فرهنگ خاص خود را درمىیابد.
هدف تربیت، در این زمینه، رشد و بارورى این گرایشها و ارزشهایى است که فرد در جهتگیرىهاى اجتماعى و فرهنگى خود، آنها را گزینش مىکند. امیرالمؤمنین علیهالسلام این نکته دقیق را چنین توضیح مىدهد:
«صفا و خالص آن را از کدر و تیرهاش شناختم، نفعش را از ضررش تشخیص دادم و براى تو از هر چیزى بهترینش را انتخاب کردم و زیباترینش را برگزیدم و از مجهول و مبهم آن چشم پوشیدم».
امام علیهالسلام با این گزینش مىخواهد به امام حسن مجتبى علیهالسلام و هر فرزند تربیتپذیرى را یک نیروى گزینشى خلاّقى بدهد که در پهنه تغییر اجتماعى، بهترگزینى کند و رشد یابد؛ لذا مىفرماید:
«از تعلیم کتاب خدا و تفسیر آن آغاز کردم که به تو شرایع اسلام و احکام قرآن و حلال و حرام آن را یاد دهم و تنها تو را آموزش دهم و از تو به دیگرى نپردازم».
امام علیهالسلام به عنوان یک مربّى بزرگ، فرزند تربیتپذیر خود را با مقدّمات و پایههاى تغییر اجتماعى، بدون پیچیدگى و ابهام، آشنا مىسازد و او را آموزش مىدهد که در گستره جامعه متلاطم و داراى آراى مختلف، در اعماق شبهه و تشکیکات، بدون معرفت و شناخت، غوطهور نشود. از اینجهت باز مىفرماید:
«سپس از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف گردانید تا کار به آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز کار را مشتبه سازد. پس هرچند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم، استوار داشتنت را پسندیدهتر دانستم تا آنکه تو را به حال خویش واگذارم و به دست چیزى که هلاکت در آن است بسپارم و امید بستم که خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیّت را در عهدهات مىگذارم و تو را به خدا مىسپارم».
________________________________________
1. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سیّد جعفر شهیدى، ص 297.
از بحثهاى پیشین، چنین نتیجه مىگیریم که عملکرد «تربیت» از نظر امام على علیهالسلام چندین هدف مهم را دنبال مىکند که با همدیگر ارتباط محکمى دارند. ما اگر بخواهیم این اهداف تربیتى را از منظر عصر جدید نگاه کنیم، عصرى که تحولات سریعى در عرصه علم و تکنولوژى صورت مىگیرد و در اثر آن، جامعهها از طریق ارتباطات به یک «خانواده واحد جهانى» یا «دهکده ارتباطات» تبدیل شده است، اهمیّت بیشترى را حائز مىشوند و ضرورت دارد که به تکتک آنها اشاره کنیم:
1. انتقال میراث فرهنگى
تحلیل مفهوم جامعه و فرهنگ و رابطه شخصیّت انسان با آن دو، اهمیّت جامعه را در انتقال آداب، سلوک، ارزشها و مفاهیم و روشهاى فرهنگى را از نسل قدیم به نسلهاى بعدى، مدلّل مىسازد. طبیعى است که بقاى جامعه به بقا و دوام فرهنگى و ارتباط فرهنگى بستگى دارد و این به جز از راه انتقال معارف و ارزشها و میراثهاى فرهنگى به نسل جدید، میسور نیست.
طبیعت زندگى افراد انسانى از نظر اختلاف سنّى و ظهور نسلى بعد از پایان نسل دیگر عملکرد انتقال میراث فرهنگى را یک ضرورت اجتماعى براى استمرار بافت جامعه، حتمیّت مىبخشد.
امام على علیهالسلام درنامه حکمتآمیز خود به فرزندش امام حسن مجتبى علیهالسلام که مىتواند در شأن همه نسلهاى بعدى تربیتپذیر، شامل شود؛ مىفرماید:
«أىْ بُنىَّ انّى و إن لم أکُنْ عمرت عمر مَنْ کانَ قَبْلى، فَقَدْ نَظَرْتُ فى أعْمالِهِم و فَکَّرْتُ فى أخْبارِهِم و سِرْتُ فى آثارِهِم حَتّى عدتُ کَأَحَدِهِم. بل کأنّى بما انْتَهى الى مِن أمورِهِم قد عمرتُ مَعَ اوّلِهِم الى آخِرِهِم، فَعَرَفْتُ صفو ذلک مِنْ کدره و نفعه مِنْ ضَرَرِهِ فاستخلصت لَکَ مِنْ کُلّ أمْرٍ نخیله و توخیّت لک جمیله و صَرَفْت عنک مجهولة و رأیت حتى عنانى مِنْ أمرکَ ما یعنى الوالد الشفیق و اجمعت علیه مِنْ ادبکَ حتى أن یکون ذلک و أنت مقبل العمر و مقبل الدهر، ذو نیّة سلیمة و نفسٍ صافة(1)».
«پسرکم هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بودهاند، نزیستهام، اما در کارهایشان نگریستهام و در سرگذشتهایشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیدهام تا چون یکى از ایشان گردیدهام و بلکه با آگاهى که از کارهایشان به دست آوردهام، گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر بردهام. پس از آنچه - دیدم - روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و براى تو از هرچیز، زبده آن را جدا ساختم و نیکویى آن را برایت جستجو کردم و آن را که شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به کار تو همانند پدرى مهربان، عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همّت گماشتم، چنان دیدم که این عنایت در عنفوان جوانى تو به کار رود و در بهار زندگى که نیتى پاک دارى و نهادى بىآک».
جامعه نه فقط از راه ارتباط و انتقال فرهنگى دوام مىیابد، بلکه باید این ارتباط و پیوستگى، یک نوع حرکت جهتدار و هدفدارى را براى رشد اجتماعى نسل جدید، تضمین نماید که در سایه آن، نسل جدید به مفاهیم مشترک و احساسات عام که بتواند «جامعه واحد»ى را به وجود آورند، دست یابد. منظور از مفاهیم و احساسات مشترک، اعتقادات، معارف و آرمانها و مفاهیم عالى است.
علاوه بر اهمیّت انتقال فرهنگى در وحدت اجتماعى، این انتقال یک اثر تربیتى عمیقى نیز به دنبال دارد؛ زیرا زندگى فردى انسانى در پهناى عملکرد انتقال فرهنگى، زمینه گستردهاى را به دست مىآورد که در آن با دیگران، شریک و سهیم باشد و با احساس واحد و شعور اجتماعى که از تجربههاى جمعى، به دست آمده است، با دیگران شریک مىشود. این احساس واحد است که او را رنگآمیزى مىکند و شخصیتش را شکل مىدهد و در نتیجه امّت واحدى را به وجود مىآورد؛ به اضافه اینکه محتواى انتقال فرهنگى و راهها و روشهاى آن، در پرتو یک نوع «هممیهنى» که تربیت خاص و جامعه ویژهاى را به بار مىآورد، پدید مىآید.
قطعا «تربیت» این وظیفه و هدف را به دنبال دارد و دقیقا در پرتو چنین جامعهاى است که فرد، آزادانه و با تشخیص کامل، عناصر فرهنگى را انتخاب مىکند و عنصر صحیح را از عنصر فاسد جدا مىسازد. طبیعى است که هر جامعهاى، عناصر زیاد مختلط و افکار متنوع و ارزشهاى متضادى را شامل مىشود که فرد در اثر تربیت، بهطور گزینشى از میان عناصر مختلط، فرهنگ خاص خود را درمىیابد.
هدف تربیت، در این زمینه، رشد و بارورى این گرایشها و ارزشهایى است که فرد در جهتگیرىهاى اجتماعى و فرهنگى خود، آنها را گزینش مىکند. امیرالمؤمنین علیهالسلام این نکته دقیق را چنین توضیح مىدهد:
«صفا و خالص آن را از کدر و تیرهاش شناختم، نفعش را از ضررش تشخیص دادم و براى تو از هر چیزى بهترینش را انتخاب کردم و زیباترینش را برگزیدم و از مجهول و مبهم آن چشم پوشیدم».
امام علیهالسلام با این گزینش مىخواهد به امام حسن مجتبى علیهالسلام و هر فرزند تربیتپذیرى را یک نیروى گزینشى خلاّقى بدهد که در پهنه تغییر اجتماعى، بهترگزینى کند و رشد یابد؛ لذا مىفرماید:
«از تعلیم کتاب خدا و تفسیر آن آغاز کردم که به تو شرایع اسلام و احکام قرآن و حلال و حرام آن را یاد دهم و تنها تو را آموزش دهم و از تو به دیگرى نپردازم».
امام علیهالسلام به عنوان یک مربّى بزرگ، فرزند تربیتپذیر خود را با مقدّمات و پایههاى تغییر اجتماعى، بدون پیچیدگى و ابهام، آشنا مىسازد و او را آموزش مىدهد که در گستره جامعه متلاطم و داراى آراى مختلف، در اعماق شبهه و تشکیکات، بدون معرفت و شناخت، غوطهور نشود. از اینجهت باز مىفرماید:
«سپس از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف گردانید تا کار به آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز کار را مشتبه سازد. پس هرچند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم، استوار داشتنت را پسندیدهتر دانستم تا آنکه تو را به حال خویش واگذارم و به دست چیزى که هلاکت در آن است بسپارم و امید بستم که خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیّت را در عهدهات مىگذارم و تو را به خدا مىسپارم».
________________________________________
1. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سیّد جعفر شهیدى، ص 297.