آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

پاسداشت جهان، به شناخت جهان و آگاهى نسبت به تعهداتى بستگى دارد که خداى جهان نسبت به آفرینش مخلوقات و به ویژه انسان دارد. تاکنون دانسته‏ایم که خداوند بر راه راست است. ما نیز باید چنین باشیم و برخلاف مسیر جریان خلقت، حرکت نکنیم. دانسته‏ایم که او روزى‏رسان همه جنبندگان و عهده‏دار هدایت همگانى است. چرا ما از خوان بى‏دریغ روزى‏بخشى و هدایت‏رسانى او محروم بمانیم؟! اکنون با یک ویژگى دیگر، آشنا مى‏شویم.
4. نصرت و یارى مؤمنان
درست است که اهل ایمان باید پاسدار مکتب خود باشند و آن را بهتر از مال و جان و ناموس خود، محافظت و مراقبت کنند و این هم درست است که به شهادت تجربه و تاریخ، مردم مؤمن در راه ایدئولوژى و مکتب، شکنجه‏ها و زجرها کشیده و قربانى‏ها داده‏اند و حماسه‏هایى آفریده‏اند که براى نسل‏هاى بعد از خود، الهام‏بخش و تحرّک‏آفرین بوده است؛ ولى بینش توحیدى و مکتبى، اقتضا مى‏کند که معتقد باشیم نظام هستى و ناظم حکیم آن، درمسیر یارى اهل ایمان و مجاهدان راه حق و فضیلت‏اند و هرگز آنان را درکشاکش میدان مبارزه و زیر چنگال دشمنان، رها نمى‏کنند و اصولاً مسیر نظام آفرینش، هدف واحدى را تعقیب مى‏کند و آن هم پیروزى حق بر باطل و غلبه ایمان بر کفر و چیرگى عدل بر ظلم و اسلام بر همه ادیان است. به همین جهت است که خداوند در قرآن مجید مى‏گوید:
«... و کانَ حَقّا عَلَیْنا نَصْرُ المُؤْمِنینَ(1)». «یارى مؤمنان، حقى است که بر عهده ماست».
این هم یک تعهد است. خداوند، خود را الزام کرده که یارى مؤمنان را به عنوان یک سنت پایدار و یا راه و رسم ماندگار، به مرحله اجرا درآورد و اسباب پیروزى آنها را فراهم سازد.
باز هم به لحاظ ادبى، از تقدیم خبر -یعنى «حقّا علینا»- استفاده حصر مى‏کنیم. یعنى این حق، منحصرا بر عهده ماست و کسى را در آن دخالتى نیست.
مرورى بر آیات
قرآن مجید در مواردى به مصادیق ویژه نصرت الهى نسبت به مؤمنان اشاره کرده است که به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1. «إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحا مُبینا(2)».
«ما -اى پیامبر- براى تو فتحى آشکار به ارمغان آوردیم».
2. «إذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ و الفَتْحُ * و رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلونَ فى دینِ اللّهِ أفْواجا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ و اسْتَغْفِرْهُ...(3)».
«هنگامى که نصرت و فتح خداوند فراآید و بنگرى که مردم، گروه‏گروه در دین خدا داخل مى‏شوند، پروردگارت را تسبیح کن و حمد بگو و از او طلب مغفرت کن».
3. «إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرُکُم و یُثَبِّتْ أقْدامَکُم(4)».
«اگر خدا را یارى کنید، شما را یارى مى‏کند و گامهایتان را استوار مى‏سازد».
4. «إنْ یَنْصُرُکُم‏اللّه فلا غالِبَ لَکُم و إن یَخْذُلْکُم فَمَن ذَا الّذى یَنْصُرُکُم مِن بعده...(5)».
«اگر خداوند شما را یارى کند، هیچ‏کس بر شما غالب نیست و اگر شما را واگذارد، چه کسى بعد از او شما را یارى مى‏کند؟».
5. «... و ما النّصرُ إلّا مِنْ عِنْدِ اللّهِ العَزیزِ الحَکیمِ(6)».
«یارى و نصرت، جز از جانب خداوند مقتدر و حکیم نیست».
6. و از همه گویاتر و نویدبخش‏تر آیه زیر است:
«وعْدَ اللّهُ الّذینَ آمنوا مِنْکُم و عَمِلوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الارضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذینَ مِنْ قَبْلِهِم و لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الّذى ارْتَضى لَهُم و لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِم أمْنا یَعْبُدونَنى لا یُشْرِکونَ بى شیئا و مَنْ کَفَرَ بعدَ ذلِکَ فأؤلئکَ هُمُ الفاسِقونَ(7)».
«خداوند به آنهایى که از شما ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند، وعده کرده است که آنها را خلافت ببخشد، همانگونه که پیشینیان را خلافت بخشید و دینشان را که براى آنها پسندیده، استوار سازد و ترس و بیم آنها را مبدّل به امنیّت کند که مرا پرستش کنند و هیچ چیزى را شریک من نسازند و هرکس که بعد از آن کفر بورزد، از فاسقان است».
شرط نصرت الهى
نکته مهم این است که در عین اینکه خداوند وعده نصرت داده، تحقق این وعده، شرطى دارد که اگر مردم مکتبى و متعهد به آن شرط عمل نکنند، نباید انتظار داشته باشند که خداوند متعال آنها را یارى کند. «چه خوش بى مهربانى از دو سر بى»
از قدیم گفته‏اند: «از ما حرکت، از خدا برکت». در سومین آیه از آیات فوق به این شرط اشاره شده است.
قانون خدا و سنت غیرقابل‏تغییر او این است که حق را بر سر باطل بکوبد(8) و شرّ مردم بد را به وسیله مردم خوب دفع کند. اگر چنین نباشد، از صومعه‏ها و کنیسه‏ها و کلیساها و مساجد، چیزى بر جاى نمى‏ماند. به همین جهت است که مى‏فرماید:
«... و لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ و بِیَعٌ و صَلَواتٌ و مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیرا...(9)».
«اگر نبود که خداوند شرّ برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر کوتاه مى‏کند، صومعه‏ها و کنیسه‏ها و معبدها و مسجدهایى که در آنها بسیار یاد خدا مى‏شود، ویران مى‏شد».
و در ادامه آیه فوق مى‏گوید:
«.. و لَیَنْصُرَنَّ اللّهَ مَنْ یَنْصُرُهُ إنَّ اللّهَ لَقَوىٌّ عَزیز(10)».
«به‏طور حتم خداوند کسى را یارى مى‏کند که یاریش کند. خداوند نیرومند و غیرقابل‏شکست است».
آرى یاران خدایند که با پایدارى و استقامت و جهاد با دشمنان در همه ابعاد آن - اعم از جهاد با شمشیر و قلم و زبان - ضامن سرپا ماندن تمام مساجد و معابد روى زمین‏اند و اگر اینها نباشند، آنها هم نخواهند بود.
عواقب کوتاهى مؤمنان از نصرت خداوند
اگر پرچم نصرت خداوند از دست اهل ایمان بیفتد، نه تنها مساجد و معابد که کعبه هم به دست انسان‏هاى فاسد و مفسد، ویران مى‏شود. دیدیم که در هند، بودائیانِ از خدا بى‏خبر مسجد بابرى را ویران کردند و آب از آب تکان نخورد. مگر صهیونیست‏ها مسجد الاقصى را که قبله‏گاه نخستین اسلام است، آتش نزدند؟! مگر در این ایّام تاریک و سیاه که ملت‏هاى عراق و فلسطین و افغانستان، اسیر چنگال مهاجمان دیوسیرت شده‏اند، به حرم مطهر امیرالمؤمنین على علیه‏السلام و سیدالشهداء علیه‏السلام و حضرت ابوالفضل علیه‏السلام و مسلم بن عقیل و مسجد کوفه، اهانت و جسارت نشد؟! اگر مسلمانان، یک‏دل و یک‏زبان و یک‏دست بودند، کى صهیونیست‏ها و مهاجمان و اشغال‏گران، جرأت اینهمه کشتار و جسارت و اهانت به اماکن مقدس داشتند و بى‏رحمانه، مردم بى‏گناه را قتل عام مى‏کردند؟!
اکنون کره زمین را فساد فراگرفته است. وضع خاورمیانه را - که دشمن، عزم خود را بر متلاشى کردن آن و گسترش اسرائیل از نیل تا فرات و یا از فرات تا نیل، جزم کرده است - همه شاهدیم. قاره آفریقا گرفتار فقر و فلاکت است. دشمنى که خود را ابرقدرت و «ربّ اعلى»(11) مى‏پندارد، صریحا مدّعى شده است که اعراب شایستگى تصدى سرنوشت نفت را ندارند. در قاره آمریکا مردم آمریکاى جنوبى از زورگویى‏هاى مردم آمریکاى شمالى در رنج و عذابند. در چنین شرایطى راه علاج و درمان همان است که قرآن مجید مى‏گوید:
«... و لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ ولکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلىَ العالَمینَ(12)».
«اگر خداوند شرّ برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر، دفع نمى‏کرد، کره زمین دستخوش فساد مى‏شد، ولى خداوند بر مردم جهان، صاحب فضل است».
پیروزى طالوت بر جالوت، جلوه‏اى از نصرت الهى
آیه فوق - که بیانگر سنت غیرقابل‏تغییر الهى است - در زمینه فساد بزرگى است که با ظهور جالوت و جالوتیان، دامنگیر بنى‏اسرائیل شده بود. آنها در آن شرایط حادّ و وحشتناک، نه اختیار سرزمین خود را داشتند و نه اختیار فرزندان خود را. از این‏رو به فکر جهاد و مبارزه افتادند و خداوند طالوت را به رهبرى آنها برگزید؛ تا زیر فرمان او با دشمن مبارزه کنند. داوود که یکى از پیامبران خداست، تحت فرماندهى او، جالوت را کشت و ریشه فساد را قطع کرد و این، در حالى بود که لشگر طالوت با عزم جزم و اراده پولادین، قدم به میدان نبرد گذاشته و از خداى خود درخواست مى‏کرد که:
«... رَبَّنا أفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرا و ثَبِّتْ أقدامَنا و انْصُرْنا عَلَى القَوْمِ الکافِرینَ(13)».
«پروردگارا، بر ما صبر و شکیبایى نازل فرما و گام‏هایمان را استوار گردان و ما را بر کافران یارى فرما».
اینان که با نیایش فوق، از خداى خویش تقاضاى نصرت مى‏کردند، به مقدمات آن هم توجه داشتند. آنها مکتبى‏هاى مکتب‏شناسى بودند که گرفتار طمع خام و خیالات بیهوده نبودند. آنها مى‏دانستند که نزول نصرت الهى براى جنگاوران و رزمندگان و مجاهدان است، نه براى قاعدان و گوشه‏نشینان. آنها آگاه بودند که رسیدن به پیروزى، صبر و ثبات قدم مى‏خواهد و صبر و ثبات قدم، مقدمه نزول نصرت الهى است.
نتایج و آثار مضاعف ایمان و جهاد در راه خدا
از نظر قرآن، تجارتى که نجات‏بخش انسان است، ایمان به خدا و رسول و جهاد مالى و بدنى در راه خداست. مردمى که ایمان و جهاد دارند، همه‏چیز دارند. هم دنیا، هم آخرت. هم آمرزش، هم بهشت و از همه بالاتر اینکه به همان چیزى که در این دنیا دوست دارند، مى‏رسند.
«و أُخْرى تُحِبّونَها نَصْرٌ مِّنَ اللّهِ و فَتْحٌ قَریبٌ...(14)».
«و شما را تجارتى دیگر است که دوستش دارید و آن، نصرتى است که از جانب خداوند است و فتحى است نزدیک».
آرى پیروان متعهد مکتب، دو تجارت مى‏کنند:
یکى اینکه با ایمان و جهاد خود، خریدار بهشت عنبرسرشت و مسکن‏هاى پاکیزه و آمرزش گناهان و رستگارى بزرگ مى‏باشند.
دیگرى اینکه نصرت الهى آنها را فرامى گیرد و فتح و پیروزى خداوند، به آنهانزدیک است.
آنچه در ایران اسلامى رزمندگان اسلام را در نبرد تحمیلى هشت‏ساله پیروز کرد، ایمان و جهاد و صبر و استقامت و پایدارى بود. امروز هم خطر در کمین است. شوراى حکّام به بهانه انرژى هسته‏اى ایران - که هدفى جز استفاده صلح‏آمیز ندارد - هر روز بهانه‏اى مى‏تراشد و سران اروپایى که با حضور خود در ایران، متعهد شدند که پرونده ایران را از دستور خارج کنند، عهدشکنى کردند. حضور اشغالگران در عراق و افغانستان و سرسپردگى دیگر همسایگان در برابر استکبار، خطر را مضاعف کرده است. امام حسین علیه‏السلام مى‏فرمود: «مرا میان کشته‏شدن و تسلیم، مخیّر کرده‏اند، ولى هیهات من الذّلّة». ما را هم مخیّر کرده‏اند که با خوارى و فرومایگى تسلیم شویم یا استقامت کنیم. اگر تسلیم شویم، همه مردمى که در دنیا به عشق اسلام و انقلاب اسلامى به مبارزه برخاسته‏اند، مأیوس و دل‏شکسته مى‏شوند و اگر مبارزه کنیم، نه تنها آنها را امیدوار کرده‏ایم، بلکه نصرت الهى و فتح قریب او شامل حالمان مى‏شود و در دنیا، پیام‏آور صلح و آزادى و عدالت و امنیّت و سمبل استبدادستیزى خواهیم بود.
جلوه حقو تکلیف در نصرت خداوند
ما مسلمانان جهان که خوشبختانه از نظر کمّیّت، عدد چشمگیرى داریم و امروز از مرز میلیارد گذشته‏ایم و مى‏رویم که در آینده‏اى نه چندان دور، به میلیاردها برسیم، بیاییم و دست در دست یکدیگر نهیم و آواى وحدت را سر دهیم و از خدایى که بندگان صالح را بر کرسى فتح و ظفر نشانده کمک بخواهیم، تا حقى که خود براى ما قرار داده، ادا کند و ما را در این دنیاى سرگردان و استبدادزده، اسوه و الگوى انسان‏هاى آزاده و عدالت‏خواه قرار دهد.
در آیه شریفه «و کانَ حقّا عَلینا نَصْرُ المُؤْمِنینَ» که محور اصلى این نوشتار است، سخن از حق به میان آمده. حق، دو طرف دارد: یک طرف آن «مَنْ لَهُ الحقّ» و طرف دیگر آن «مَنْ عَلَیْهِ الحقّ» است. در حقیقت، حق و تکلیف در برابر یکدیگرند. آنجایى حقى باشد، در مقابلش تکلیفى است و آنجا که تکلیفى باشد، در برابرش حقى است. اگر فرزند بر پدر و مادر، حق خدمت و هدایت و تعلیم و تربیت دارد، پدر و مادر هم تکلیف دارند که حقوق او را ادا کنند. اگر مؤمنان، حق نصرت دارند، خدا هم مکلّف(15) است که حق آنها را بدهد. این تکلیف را خودش مقرر داشته است. چه مانعى دارد که او خود براى خود، الزاماتى در قبال انسان‏ها و همه آفریدگان قائل باشد و به الزامات خود عمل کند؟!
مطابق آیه شریفه، مؤمن، «من له الحق» و خداوند «من علیه الحق» است. اوّلى، بستانکار و دومى بدهکار است. البته هیچ موجودى از خداوند، طلبکار یا بستانکار نیست، چنانکه او به هیچ‏کس بدهى ندارد. هرچه مى‏دهد، تفضّل است و هرچه نمى‏دهد، تعطیل تفضّل است. آنهم نه اینکه او بخل و امساک دارد؛ بلکه قابلیّت‏ها محدود است. محدودیّت قابلیّت‏ها را نباید با محدودیّت فیض فیّاض على الاطلاق اشتباه کرد. خورشید، فیّاض نور است. اگر چشمى نتواند از فیض نور آن برخوردار شود، از قصور اوست نه از قصور فیّاضیّت خورشید. هرگز نباید قصور قابل‏ها را به حساب قصور فاعل‏ها گذاشت. اگر کودک ابجدى، از آموزش الهیّات عالى ناتوان است، چه ربطى به استاد دارد. اگر برخى مردم، زمینه هدایت‏پذیرى را در خویشتن از بین برده‏اند، چه ارتباطى با فیّاضیّت پیامبران در انتشار نور هدایت دارد(16).
چه مانعى دارد که او نسبت به همین تفضّلات، خود را بدهکار بداند و در آن تفضّل ویژه که افراغ صبر و تثبیت اقدام و نصرت بر کافران و فرا آوردن فتح و ظفر و پیروزى بر مؤمنان است، خود را بدهکار و مؤمنان را طلبکار، تلقّى کند.
او، هم تفضّل ویژه دارد که براى مؤمنان است و هم تفضّل عام دارد که شامل حال همگان است. آنجا که سخن از دفع فساد زمین مى‏گوید و خبر مى‏دهد که به وسیله خود مردم باید فساد برانداخته شود، از فضل خود بر عالمیان سخن مى‏گوید(17). در فساد فراگیر، تر و خشک با هم مى‏سوزد. تفضل عام الهى اقتضا مى‏کند که به وسیله خود مردم، ریشه‏هاى فساد قطع شود. طلبکار این تفضل عام، همه مردمند.
با این توضیحات، معلوم مى‏شود که نظام کلّى جهان که به حکمت ناظم آن پدید آمده، در خدمت نصرت مؤمنان و دفع فساد از روى زمین است. بر ماست که آن را بشناسیم و آن را پاس بداریم.

________________________________________
1. روم، 47.
2. فتح، 1.
3. نصر، 1 به بعد.
4. محمد، 7.
5. آل عمران، 160.
6. آل عمران، 126.
7. نور، 55.
8. «... بَل نَقْذِفُ بِالحقِّ عَلَى الباطِلِ فیدمغه فإذا هُوَ زاهِقٌ...». (انبیاء، 18).
9. حج، 42.
10. حج، 42.
11. «أنا ربّکمُ الأعلى»(نازعات، 25).
12. بقره، 251.
13. بقره، 252.
14. صف، 13.
15. این تکلیف به معناى اصطلاحى که به دستور مافوق است، نیست. چراکه خدا را مافوقى نیست، بلکه صرف الزام است.
16. «إنّکَ لا تُسْمِعُ المَوْتى و لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إذا و لَّوْ مُدْبِرینَ». نمل، 80.
17. «.. ولکنّ اللّه ذو فضلٍ على العالمین». بقره، 253.

تبلیغات