آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در شماره پیش مطالبى درباره معنى و مفهوم تربیت و همچنین طبیعت و زیست‏شناسى کودک از دیدگاه امیرمؤمنان على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه ارائه شد و اینک دیدگان آن حضرت در رابطه با تأثیر محیدط در انسانها، بالاخص کودکان:
محیط، مجموعه شرایط و عواملى است که انسان در میان آنها زندگى مى‏کند و بر روند زیست و حیات او تأثیر دارند. دقیقا این شرایط بدون رعایت مسأله «تربیت» ناممکن خواهد بود. البته، دورى و نزدیکى این عوامل و مناسبات، چندان تأثیر مهمى در شرایط محیطى ندارد. زیرا گاهى یک عامل بسیار نزدیک، تأثیر چشم‏گیرى در تربیت ندارد و احیانا یک عامل دوردست، آنچنان در تربیت مؤثر است که ممکن است مجراى تفکر و طبیعت زندگى آدمى را تغییر دهد.
نمونه بارز این عوامل، به تعبیر قرآن مجید، زندگى بادیه‏نشینانى است که ادعاى ایمان مى‏کردند و در جمع مؤمنان مى‏زیستند اما قرآن مجید آنها را از داشتن روح ایمان، محروم مى‏داند زیرا ایمان در اعماق دل آنها نفوذ نکرده بود:
«قالَتِ الاعرابُ امنّا قُل لَم تؤمنوا ولکِن قولوا أسْلَمْنا و لمّا یَدْخُلِ الایمانُ فى قُلوبِکُم(1)».
«بادیه‏نشینان مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم، به آنها بگو شما ایمان نیاورده‏اید اما مى‏گویید اسلام آورده‏ایم در حالى‏که ایمان در قلوب شما وارد نشده است».
ولى گاهى ما یک حادثه تاریخى را مى‏شنویم که سالها پیش اتفاق افتاده است و شاید در کشورهاى بسیار دورترى از مکان زندگى ما، اما با وجود این، ما از این مسأله تاریخى، متأثر مى‏شویم و در تفکر و حیات روحى ما اثر مى‏گذارد. مانند مسأله بردگى و آزادى آنها، جنگهاى شمال و جنوب و امثال اینها.
از این‏جا روشن مى‏شود که محیط و شرایط اقلیمى و اجتماعى، کاملاً در روحیّات و تربیت انسان، اثر دارد و راههاى عقلانى و وجدانى و سلوکى آدمى را تعیین مى‏کند. لذا براى تمامى مربیان اجتماعى، ضرورت دارد که شرایط محیطى را کاملاً در تربیت کودک در نظر بگیرند و تأثیر قطعى آنرا در راه و روش زندگى، ملاحظه کنند.
در اینجا طرح سؤالات زیر، ضرورى مى‏نماید:
1. آیا باید کودک را در مجموع شرایط موجود، تربیت کرد یا او را براى زندگى آینده و جامعه فردا آماده ساخت؟
2. طرح و برنامه زندگى آینده چیست؟
دوباره به مسأله محیط و تأثیر آن در تربیت برمى‏گردیم. اصولاً عواملى که انسان را احاطه دارد و او را تحت تأثیر قرار مى‏دهد بر دو نوع است:
1. محیط مادى: منظور از محیط مادى، همان شرایط طبیعى و زیستى است که آدمى در متن آن رشد مى‏کند. زمین، آفتاب، ستارگان، شرایط جغرافیایى، معادن، آبها، گیاهان با انواع گوناگون آن و... محیط مادى را تشکیل مى‏دهند که در علوم طبیعى از آنها بحث مى‏شود. این شرایط، قطعا در کیفیت و صحت و چگونگى زندگى انسانها دخالت دارند.
2. محیط اجتماعى و فرهنگى: روابط افراد با یکدیگر و در سطوح مختلف و تمامى روابط اقتصادى، سیاسى، فنى، اخلاقى و روانى که آدمى در چارچوب آنها زندگى مى‏کند، بر شخصیت و تربیت او اثر مى‏گذارند. مجموعه این شرایط در علوم انسانى، مورد بحث مى‏باشد.
قطعا هریک از این دو محیط (طبیعى و اجتماعى) تابع یک سلسله قواعد و قوانین منطقى هستند که فرد تربیت‏پذیر، ضرورتا باید خود را با آنها تطبیق دهد و لوازم آنها را پیاده کند.
امام على علیه‏السلام در بخشى از خطبه‏هاى خود به شرایط محیط طبیعى اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: خداوند این نعمت‏ها را براى انسان آفریده که او به عنوان «خلیفة‏الله» از آنها استفاده کند و رسالت الهى خود را انجام دهد.
«فالله سُبْحانَه قَبْلَ أنْ یَخْلُقَ الانسان، خَلَقَ الکَوْنَ و رَتَّبَهُ أحْسَنَ ترتیب و نَظَّمَهُ أجْمَلَ تَنظیم. و قهد الارض و أتَمَّ مرافقها على اکملِ الوُجوُه فَخَلَقَ فیهَا الهَواءِ الطلق و أجْرى فیهَا العُیونَ و الانْهار و أعدّ انواعَ الاطْعمَة و الاشْربَة و مِن کُلِّ الثَّمَرات و أنبتَ فیها النّبات و الزّهر مختلفا الوانه... و بعد أنْ اتمها و جَمَعَ فیها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ و تَلَذُّ الاعْیُن، أخْرَجَ الیها الانسان و أسْکَنَه فیها على أن یَکونَ «خَلیفَتُهُ» فى ارضِهِ یحیى فى کَنَفِها و یَعیش فى خَیْراتِها و یَمضى فى اقوالِهِ و افعالِهِ و نوایاه و مقاصِدِهِ وِفْقَ احْکامَ الله سبحانه و ارادته(2)».
«خداوند پیش از آنکه انسان را بیافریند، جهان را خلق کرد و آنرا با بهترین نسق و زیباترین نظام، مرتب ساخت و بیاراست. زمین را براى زندگى آماده ساخت و همه راهها و مرافق حیات را به بهترین صورت روى آن فراهم کرد. هواى آزاد آفرید و نهرها و چشمه‏سارهاى فراوان در آن جارى ساخت و انواع نعمت‏ها و غذاها را، فراهم آورد از هرگونه گیاه و سبزى و گل و ریحان با رنگ‏هاى گوناگون خلق کرد هنگامى که آفرینش آن به اتمام رسید و از همه جوانب، زندگى و شرایط آن فراهم شد، انسان را به وجود آورد و در زمین اسکان داد تا جانشین او گردیده و تا در زمین زندگى کرده و از خیرات آن بهره‏مند شود و سرانجام زندگى و اقوال و افعال خود را طبق احکام خداوندى، انسجام بخشد».
و همین‏طور محیط اجتماعى و فرهنگى، داراى قواعد و قوانین منظمى است. همچون قوانین اقتصادى، سیاسى، اخلاقى، روانى و روابط مدنى، نظامى و انسانى. همه این نظامها در عرصه اجتماع، ممکن است با همدیگر تصادم داشته باشند. ضرورت دارد که براى «تربیت»، قواعد مناسبى در نظر گرفته شود که زندگى در سایه آنها کاملاً آرامش‏بخش و مطمئن شود. طبیعى است که این قواعد و نظامها، محصول یک روز و دو روز نیست، بلکه نتیجه سالها و قرن‏ها تجربه مى‏باشد که در تطور ایّام و تحول روزگار به دست ما رسیده است.
امام مى‏فرماید:
«و مضَتِ الدُّهور و سَلَفَتِ الآباء و خَلَفَتِ الأبناء الى أنْ بَعَثَ الّله سبحانه، محمدا رسول الّله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله . لإنجاز وَعْدِهِ و تَمامَ نُبُوَّتِهِ مأخوذا عَلَى النَّبیّین میثاقِهِ. مشهورةً سیماته، کریما میلاده و اهل الارض یومئذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ و أهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ و طوائق مُتشَتِّتَه بین مشبّه لله بخلقه أوْ مُلْحِدٌ فى اسْمِهِ أوْ مُشیرٌ الى غَیْرِهِ فَهَداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَة و أنْقَذَهُم بمَکانه من الجهالة... فقبضَه الیه کریما صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خَلَّفَ فیکُم ماخَلَفت الانبیاء فى اممها. إذْ لَمْ یَتْرَکوهم هملاً بغیر طریق واضح و لاعلمٍ قائمٍ. کتاب ربّکم فیکم مبینا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله(3)».
«و روزگار سپرى شد. پدران رفتند و پسران جاى آنان را گرفتند تا آنکه خداى سبحان، محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را پیامبرى داد تا دور رسالت را به پایان رساند و وعده حق را به وفا، مقرون گرداند. طومار نبوت او به مهر پیامبران، ممهور و نشانه‏هاى او را در کتاب گذشتگان، مذکور و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور. درحالى که مردم زمین هر دسته به کیشى گردن نهاده بودند و هر گروه پى خواهشى افتاده و در خدمت آیینى ایستاده. یا خدا را همانند آفریدگان دانسته یا صفتى که سزاى او نیست بدو بسته یا به بتى پیوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدور از گروهى به رستگارى کشاند و از تاریکى نادانى رهاند».
اینجا ضرورت دارد درباره آن راه روشنى که امام به آن اشاره دارد، توضیحى داده شود.
قانون تطوّر و ویژگیهاى آن
از خلال خطبه‏هاى حضرت على علیه‏السلام آشنا شدیم که حیات بشرى، مشمول قانون تطوّر و تحوّل است و این یک سنّت الهى است که بر حیات فردى و اجتماعى، به طور عموم حتّى رسالت‏هاى آسمانى نیز شامل است. امام علیه‏السلام به سقوط تمدن‏ها اشاره مى‏کند و به یاد مى‏آورد که چگونه آنها تغییر یافتند و ملّت‏هاى دیگر جایگزین آنها شدند تا اینکه رسالت آسمانى حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل گردید «مضت الدهور و سلفت الآباء».
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمد که هدایت الهى را به اتمام رساند (و اتممت علیکم نعمتى) و حیات متحول بشرى را پاسخگو باشد و با تنظیم قوانین و نظامها حیاتى جامع و عادل، زندگى بشرى را هدایت کند. در تنظیم این قوانین و نظامها، چنان خاصیت انطباق و تحول‏پذیرى را رعایت کرده است که مى‏تواند کاملاً بر تطور زمان و زندگى نسل‏هاى آینده تطبیق شوند.
على علیه‏السلام رسالت این دین آسمانى را در خطبه خود توضیح مى‏دهد:
«کتاب ربّکم فیکم مبیّنا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصته و عزائمه و خاصه و عامّه و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابهه. مفسّرا مجمله و مبینا غوامضه بین مأخوذ میثاق علمه و موسّع على العباد فى جهله و بین مثبت فى الکتاب فرضه و معلوم... فى السّنّة أخذه و مرخص فى الکتاب ترکه و بین واجب بوقته و زائل فى مستقبله و مباین بین محارمه من کبیر أوعد علیه نیرانه أو صغیر أرصد له غفرانه و بین مقبول فى ادناه موسّع فى أقصاه(4)».
«کتاب پروردگارتان، در دسترس شماست حلال و حرام آن پیدا است. واجب و مستحب آن هویداست. ناسخ و منسوخش روشن و رخصت و عزیمت آن معیّن. خاص و عامّش معلوم، پند و مثلهایش مفهوم. مطلق و مقیّدش پدیدار و محکم و متشابهش آشکار. مجمل آن تفسیر شده و نامفهومش تعبیر شده. از حکمى که بدانند و انجام دادنى است و آنچه ندانند واگذاردنى است. حکمى است که وجوب آن در قرآن، معیّن و نسخ آن، در سنّت، مبرهن و حکمى که سنّت گوید، باید و کتاب رخصت دهد که ترک آن شاید. و حکمى که در وقتى خاص بر مکلّف نوشته است و چون وقتش سپرى شد، تکلیف، هشته است و حرام‏هایى ناهمسان کیفرهایى سخت و یا آسان. کتابى بزرگ که کیفرش آتش آن جهان است و گناه خرد که براى توبه‏کننده، امید غفران است یا آنچه مقبول میان دشوار و آسان».
ما مى‏بینیم تطوّر، یک قانون عام است که در بقاى اصلح در همه زمینه‏هاى حیات بشرى تأثیر دارد. حتى رسالات آسمانى و حیات ملت‏ها نیز مشمول چنین قانونى است(5).
هر پیام آسمانى و رسالت الهى که با روح زمان، هماهنگى داشته باشد و با تطور و تحول روزگار، همخوانى نماید، قطعا قابل دوام و بقاء مى‏باشد. همین‏طور جامعه‏هایى که حیات معنوى آنها الهام گرفته از پیام‏هاى آسمانى است، قطعا در تطور زمان، قابل دوام است و همچنین انسانى که بتواند خود را مطابق اهداف حیاتى و روح پیام و رسالت زنده تطبیق دهد، مى‏تواند با عزّت و شرف زندگى کند و عضو مؤثرى از جامعه خود گردد. اما انسانى که از تطبیق خود با روح زمان عاجز است، قطعا راه پوسیدگى و فناء را مى‏پیماید.
از این نقطه نظر است که به اهمیت تربیت، در تکوین شخصیت فرد و تطبیق او با شرایط زندگى، پى مى‏بریم. در واقع، «تربیت»، عملى است که دانش‏آموز را با محیط خود و تطور آن، وفق مى‏دهد.
تغییر و دگرگونى دانش‏آموز
منظور از تغییر کودک دانش‏آموز، تحول درونى و نفسانى و تطور او در بهره گرفتن از امکانات و استعدادهاى خود در روند زمان است تا بتواند از زندگى خود به نحو احسن، بهره‏مند شود و در اجتماع، یک عضو مفید و مؤثر باشد. و قطعا این تحول، بدون درک شرایط محیط و کشف اسرار آن میسر نمى‏شود. و لذا در این زمینه او نیاز دارد که به کسب معلومات و تحصیل علوم بپردازد و خود را براى زندگى آینده در اجتماع، آماده کند.
امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«یا کمیل: العِلْمُ خَیْرٌ مِنَ المال، العِلمُ یَحْرُسُک و أنتَ تَحْرُسُ المال و المال تَنْقُصُهُ النَّفَقَه و العلم یُزْکّوا على الإنفاق و ضیع المال یزول بزواله(6)».
«اى کمیل! دانش به از مال است که دانش، تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان، مال با هزینه‏کردن کم آید و دانش با پراکنده شدن بیفزاید و پرورده مال با رفتن مال نپاید».
و باز مى‏فرماید:
«العلمُ دین یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الانسان الطّاعة فى حیاتِهِ و جمیل الاحدوثة بعد وفاتِهِ. والعلم حاکم و المال محکومٌ علیه(7)».
«اى پسر زیاد! شناخت دانش، دِیْن است که باید بدان گردن نهاد. آدمى در زندگى به دانش طاعت آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد و دانش فرمانگذار است و مال فرمانبردار».
آرى به وسیله علم، آدمى بر محیط مسلط مى‏شود و همه عوامل طبیعى و اجتماعى را به نفع خود استخدام مى‏کند. به وسیله علم، انسان بر نوامیس طبیعى و قوانین حیات تسلط مى‏یابد و آنها را در رفاه زندگى و رفع موانع و بهبود اوضاع، استخدام مى‏کند.
با آگاهى از علوم انسانى، انسان به توانایى‏ها و استعدادهاى خود، پى مى‏برد و روابطش را با افراد دیگر استحکام مى‏بخشد؛ محیط خود را ارزیابى کرده و بر تهیّه زندگى موفق، آماده مى‏شود.
على علیه‏السلام به حدود این خودشناسى اشاره دارد و تأکید مى‏کند که نیروهاى جهل، آنجا روى مى‏آورد که انسان به ذات خویش ناآگاه باشد. «العالِمُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَه و کَفىَ المَرْءُ جَهْلاً أنْ لایعرف قدره(8)».
«دانا کسى است که قدر خود را بشناسد و در نادانى مرد این بس که پایه خود را نشناسد».
پس معرفت و شناخت، نزد امام على علیه‏السلام ، محبت و حیات و تصدیق هستى است. اگر آدمى مى‏خواهد زنده بماند و جهان را در روش آن هماهنگى نماید، ضرورت دارد که آگاهیش را از خود و توانایى‏هایش، افزایش دهد.
علومى که آدمى به دست مى‏آورد، حتما باید نوعى عمل و تربیت را تقویت نمایند وگرنه انسان، چهارپایى است که کتاب و دفتر حمل مى‏کند. انسانى که در زندگى، از نظر عملى، گفتارش با کردارش وفق ندهد، شخصى زیانکار و خسارت‏دیده است. لذا امام علیه‏السلام کسانى را که در زندگى خود معیارى صحیح و نیرانى درست در کارها و افکارشان ندارند، به سختى نکوهش مى‏کند و آنها را از هرگونه فضیلت، عارى مى‏داند.
«على اختلاف حججها فى دینها، لایقتصون اِثر نبىٍ و لایَقْتَدونَ یعمل وصىّ لایؤمِنونَ بِغَیْبٍ و لایَعْفونَ عَن عَیْبٍ. یعملون فِى الشُّبَهاتِ و یَسیرونَ فِى الشَّهَواتِ. المعروفُ فیهِم ماعَرَفوا و المنکَرُ عندَهُم ماانکروا. مفزعهم فى المعضلات الى انفسهم و تعویلهم فى المبهمات على آرائهم. کان کل أمرى منهم امام نفسه قد اخذ منها ما یَرى یعرى و ثقات و اسباب محکمات(9)».
«با گوناگونى حجتهاشان در دین، نه پى پیامبرى را مى‏گیرند و نه پذیراى کردار جانشین‏اند، نه غیب را باور دارند و نه عیب را وامى‏گذارند. به شبهه‏ها کار مى‏کنند و به راه شهوت‏ها مى‏روند. معروف، نزدشان چیزى است که مى‏شناسند و بدان خرسندند و منکر، آن است که آن را نمى‏پسندند. در مشکلات، خود را پناه جاى شمارند و در گشودن مهمات، به رأى خویش تکیه دارند. گویى هر یک از آنان، امام خویش است که در حکمى که مى‏دهد -بى‏تشویش است- چنان مى‏بیند که به استوارترین دستاویزها چنگ زده و محکمترین وسیلتها را به کار برده».
این گروهى که مورد هجوم امام هستند، کسانى‏اند که به جز آنچه هواى نفس و امیال‏شان اقتضاء مى‏کند، از چیز دیگرى تبعیت نمى‏کنند. حق و باطل، معروف و منکر، چیزهایى است که آنها مى‏گویند نه اینکه از راه تجربه و استدلال‏هاى عقلانى به دست مى‏آیند و هیچ‏گونه تقوایى بر زندگیشان حاکم نیست.
آرى این گروه، حتى علم و اندیشه را نیز در راه هوس‏ها و امیال پست خود استخدام مى‏کنند و تنها هدفشان رسیدن به امیال نفسانى است. هرگونه اخلاق فاضله در زندگى‏شان تباه است و هیچگونه اعتبارى به درستکارى و صداقت، قائل نیستند.
________________________________________
1. حجرات، 14.
2. منبع التربیة عند الإمام على علیه‏السلام ، محمدحسین ادیب، ص 33.
3. ترجمه نهج‏البلاغه، دکتر جعفر شهیدى، ص 6.
4. ترجمه نهج‏البلاغه، دکتر سید جعفر شهیدى، ص 7.
5. وَعَدَ الّله الّذینَ امنوا منکم و عَمِلوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهم فى الارض کما اسْتَخْلَفَ الّذینَ مِنْ قَبْلِهِم.
6. نهج‏البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص 387.
7. همان، ص 387.
8. همان، ص 95.
9. نهج‏البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص 70.

تبلیغات