آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

دشمنى ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث رانده‏شدن او شد و او مى‏خواست از آنان انتقام بگیرد، ولى وجود شیطان و وسوسه‏ها و اغواگرى‏هاى او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبه‏هایى مى‏رسند که بدون آن نمى‏رسیدند. اصولاً وسوسه‏هاى شیطان هرگز الزام‏آور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمى‏باشد و اگر کسانى از او اطاعت کردند، این، ناشى از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.
«وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلمَلائآِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوآا اِلّا اِبْلیسَ لَمْ
یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ* قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ* قالَ أَنْظِرْنىآ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ* قالَ فَبِمآ أَغْوَیْتَنى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ* ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمآئِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ(1)».
«همانا شما را آفریدیم آنگاه به شما شکل دادیم آنگاه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید پس سجده کردند جز ابلیس که از سجده‏کنندگان نبود. گفت: (خدا) چه چیزى تو را بازداشت از اینکه سجده نکنى هنگامى که تو را فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدى و او را از خاک آفریدى . گفت: پس، از آنجا فرود آى، تو را نرسد که در آن تکبّر ورزى، پس بیرون آى که تو از خواران هستى. گفت: مرا تا روزى که مبعوث مى‏شوند مهلت بده. گفت: تو از مهلت داده‏شدگانى. گفت: پس به سبب آنکه مرا هلاک کردى، بر سر راه راست تو بر کمین آنها مى‏نشینم. سپس از پیش‏رو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان مى‏روم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نیابى. گفت: نکوهیده و خوار از آنجا بیرون شو، هرکس از آنها از تو پیروى کند، البته جهنم را ازهمه شما پر خواهم کرد».
این آیات مشتمل بر داستان خلقت آدم است و این داستان در هفت سوره از سوره‏هاى قرآنى تکرار شده و در هر کدام با عبارتهاى ویژه‏اى آمده است. آن هفت سوره عبارتند از: بقره، اعراف، حجر، بنى‏اسرائیل، کهف، طه و ص . در اینجا داستان به این صورت آغاز مى‏شود که خطاب به مردم مى‏فرماید: «همانا شما را آفریدیم و آنگاه به شما شکل و صورت دادیم.» هر چند این آیه خطاب به موجودین از فرزندان آدم است ولى منظور آغاز خلقت آدم است که او را از خاک آفرید و به او شکل بشرى داد، و اینکه خطاب به موجودین مى‏کند از باب امتنان است؛ یعنى اینکه شما از نسل کسى هستید که به این صورت آفریده شد. نظیر این نوع خطابها در زبان عربى و در قرآن آمده و در آنها حوادثى که بر نسلهاى گذشته اتفاق افتاده به نسل موجود نسبت داده مى‏شود؛ چون نسل موجود هم ادامه همان نسلها است؛ مانند بعضى از خطابهاى قرآن به یهود عصر پیامبر و ذکر حوادثى که براى نیاکان آنها اتفاق افتاده است؛ مثل: واذ انجیناکم من آل فرعون...
به هرحال در این آیات پس از اشاره به اینکه آدم آفریده شد و به شکل بشرى درآمد، مى‏فرماید: آنگاه به فرشتگان دستور دادیم که به او سجده کنند پس آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجده‏کنندگان نبود.
به‏طورى که در تفسیر آیات مربوط به خلقت آدم در سوره بقره به تفصیل آمده است، منظور از سجده فرشتگان به آدم؛ تعظیم و تکریم و خضوع در برابر او بود و این به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولى تعظیم و خضوع مخصوص خداوند نیست، بلکه خضوع در برابر افراد شایسته مانند پدر و مادر و معلم و اولیاى الهى، اشکالى ندارد و حتى مطلوب هم هست. سجده فرشتگان به آدم از نوع سجده حضرت یعقوب بر یوسف بود که منظور تعظیم و تکریم او بود که خداوند چنین حکایت مى‏کند.
«و رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَى العَرشِ و خَرّوا لَهُ سُجَّدا(2)».
«و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند».
بنابراین لزومى ندارد که سجده فرشتگان به آدم را چنین توجیه کنیم که او را قبله خود قرار دادند و آیات مزبور این توجیه را نمى‏پذیرد.
مى‏توان گفت علت اینکه آغاز این آیات خطاب به موجودین از بنى‏آدم است، این باشد که سجده کردن فرشتگان به آدم، فقط به خاطر خود آدم نبود، بلکه این سجده براى نوع بشر بود که شامل مخاطبان هم مى‏شود و آدم به عنوان مظهر نوع بشر مسجود فرشتگان قرار گرفت و این، به خاطر استعدادها وشایستگى‏هایى است که در وجود بشر نهفته است و او مى‏تواند نامهاى اشیا را یاد بگیرد و به آن رتبه از علم و آگاهى برسد که فرشتگان به آن نمى‏رسند.
در هر حال فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند؛ ولى ابلیس یا همان شیطان، از اجراى این دستور سر بر تافت و به آدم سجده نکرد و این در حالى بود که او نیز مأمور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولى در اثر عبادت، در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهى در مورد سجده به آدم شامل او هم مى‏شد.
وقتى ابلیس از اجراى فرمان الهى سرپیچى کرد، خداوند به او فرمود: چه چیزى تو را از سجده کردن به آدم بازداشت؟ گفت: من از آدم برتر هستم؛ مرا از آتش و او را از خاک آفریده‏اى. ابلیس خود را برتر از آدم مى‏دانست به این دلیل که اصل او از آتش است و اصل آدم از خاک. ابلیس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفرید: «و خَلَقَ الجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نار(3)»: «و جنّ را از زبانه‏اى از آتش آفرید».
اشتباه ابلیس در این بود که خیال مى‏کرد برترى و فضیلت، مربوط به خمیرمایه هستى شخص است، در حالى که چنین نبود، بلکه برترى در داشتن شایستگى‏هاست. از آن گذشته، چه کسى گفته بود که آتش از خاک برتر است؟ خاک به خاطر داشتن مواد زندگى‏زا از آتش برتر و با برکت‏تر است.
پس از سرپیچى ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهى بر نافرمانى خود، از جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آى و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنى؛ پس بیرون آى که تو از خوار شدگان هستى. ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت، باغى بوده که به آن بهشت عدن گفته مى‏شود و منظور از آن، بهشتى نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. این هبوط از بهشت همراه با هبوط ابلیس از مقام و مرتبه خاص او بود و لذا مى‏توانیم بگوییم که مرجع ضمیر «منها» و «فیها» وجه جامعى است که شامل بهشت و مقام و مرتبه ابلیس مى‏شود و ابلیس از این هر دو، هبوط کرد.
ابلیس که خود را مطرود ورانده شده درگاه خدا دید، گویا در برابر عبادتهاى بسیارى که کرده بود، از خداوند خواست که تا روز قیامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمودو به او مهلت داد. البته در این آیه گفته نشده که خدا تا به کى به ابلیس مهلت داد ولى در آیات دیگر آمده که در برابر درخواست ابلیس که از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته بود، فرمود: تا روز معینى به تو مهلت داده مى‏شود؛ یعنى مهلت ابلیس تا روز قیامت نیست، بلکه تا روز خاصى است که منظور از آن یا نفخ صور و یا زمان ظهور حضرت مهدى و یا زمان خاص دیگرى است، چنانکه مى‏فرماید:
«قال فانک من المنظرین الى یوم الوقت المعلوم(4)».
«گفت: تو از مهلت داده‏شدگانى تا روز وقت معین».
مهلتى که خداوند به ابلیس داده علاوه بر اینکه پاداش عبادتهاى او بود، براى امتحان بشر و ایجاد زمینه براى بروز و ظهور شایستگى‏هاى او نیز بود؛ چون وقتى انسان با دشمنى روبرو مى‏شود خود را آماده کرده، از امکانات خویش بهره‏بردارى مى‏کند. وجود شیطان به عنوان دشمن انسان که همواره در کمین اوست و وسوسه‏هایى که مى‏کند و انسان را به سوى گناه و معصیت مى‏کشاند، زمینه مناسبى است که انسانهاى با ایمان و افراد صالح از طریق مبارزه با او، ایمان وتقواى خود را به مرحله ظهور برسانند. بنابراین وجود شیطان اغواگر، نه تنها براى انسان بد نیست، بلکه از یک نظر به نفع او هم هست.
شیطان که از سوى خدا رانده شد ولى تا روز معین مهلت یافت، خطاب به خداوند گفت: «به سبب آنکه تو مرا هلاک کردى، من بر سر راه مستقیم تو بر کمین فرزندان آدم مى‏نشینم و از چهار طرف (جلو، پشت سر، راست و چپ) بر آنها مى‏تازم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نخواهى یافت.» یعنى با تمام وجود تلاش خواهم کرد که فرزندان آدم را از راه راست منحرف کنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمایم و آنها را به نافرمانى خدا وادار سازم و چنان خواهم کرد که خداوند، بسیارى از فرزندان آدم را کافر، گمراه و ناسپاس یابد.
دشمنى ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث رانده‏شدن او شد و مى‏خواست انتقام بگیرد. ولى همانگونه که گفتیم وجود شیطان و وسوسه‏ها و اغواگریهاى او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبه‏هایى مى‏رسند که بدون آن نمى‏رسیدند. وسوسه‏هاى شیطان هرگز الزام‏آور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمى‏باشد و اگر کسانى از او اطاعت کردند، این، ناشى از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.
پس از تهدیدى که ابلیس کرد، خطاب رسید که از بهشت و مقام و مرتبه خود بیرون آى در حالى که نکوهیده و خوار هستى. هرکس از فرزندان آدم از تو پیروى کند، به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پیروان تو پر خواهم کرد.
در بعضى از آیات آمده است که وقتى ابلیس و پیروان او به جهنم رفتند، میان آنها گفتگوهایى صورت خواهد گرفت و شیطان از آنها بیزارى خواهد جست و به آنها خواهد گفت که من بر شما تسلطى نداشتم و شما فریب مرا خوردید:
«و قال الشیطان لمّا قُضِىَ الأمرُ انّ اللهَ وعدکم وَعْدَ الحقِّ و وعدتُکُم فاخلفتُکُم و ما کان لِىَ علیکم مِنْ سلطانٍ الاّ اَن دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومُونِى و لُومُوا انفسَکم و ما اَناَ بِمُصْرِخکُم و ما انتم بِمُصْرِخىّ ....»(5).
«و هنگامى که کار، گزارده شد (قیامت به پا شد) شیطان گوید: همانا خداوند به‏شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن کردم و من بر شما تسلطى نداشتم جز اینکه شما را خواندم و شما مرا اجابت کردید؛ پس مرا مذمّت نکنید بلکه خود را مذمّت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما فریادرس من نیستید.....».
بنابراین شیطان فقط وسوسه مى‏کند و انسان را به سوى خود مى‏خواند و خواندن او جبرآور نیست و انسان مى‏تواند و باید او را اجابت نکند همانگونه که افراد با ایمان و مخلصان از بندگان خدا او را اجابت نمى‏کنند و به همین سبب مقام و مرتبه آنها بالا مى‏رود.
________________________________________
1. اعراف، 11 تا 18.
2. یوسف، آیه 100.
3. رحمان، آیه 15.
4. حجر آیه 38.
5. ابراهیم، آیه 22.

تبلیغات