فدائیان امامت (2) فدائی امامت رفاعة بن شداد بجلی (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در شماره گذشته، سابقه شخصى و قبیلهاى و نیز فعالیتهاى بارز رفاعةبن شداد بجلى تا پایان حکومت امام علیه السلام به نام (فدائیان امامت) بررسى گردید . اینک دنباله مبارزات او .
رفاعة در دوران معاویه
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، وضعیتسیاسى به نفع معاویه تغییر یافت و حکومت امام مجتبى علیه السلام، در دام نیرنگ دشمنان مکار و پیمانشکنى دوستان کج مدار گرفتار آمد (1) و از ادامه حکومتبازماند . هنگامى که معاویه در آستانه رسیدن به آرزوهاى خود به سر مىبرد و مىرفت تا با از بینبردن شیعیان و مؤمنان راستین، اساس دین خدا را دگرگون کرده و به سلطنت اموى رنگ ابدى بخشد، پذیرش صلح، از سوى امام حسن علیه السلام جان و مال شیعیان را از خطر نابودى رهانید و به رؤیاهاى شیطانى فرزند هند خط بطلان کشید . هر چند معاویه به وسیله کارگزاران خود در شهرهاى گوناگون، در از بینبردن هستههاى مبارز شیعه سعى زیادى مىنمود و در این راه از هر حربهاى سود مىبرد، اما پیروان مکتب سرخ علوى با بهرهمندى از حکمتهاى ژرف و روشنگرانه امیرالمؤمنین علیه السلام که در گنجینه ذهن خود جاى داده بودند، در برابر شبیخون فرهنگى و تصفیههاى خونین معاویه و دست نشاندگانش با قدرت مىایستادند و از کورانهاى سختبه آسانى عبور مىکردند . رفاعة بن شداد بجلى یکى از آنان بود، او در کوفه زندگى مىکرد . کوفه شهر بزرگى بود که در عراق، مرکز اصلى شیعیان اهلبیتشمرده مىشد و از اینرو در میان مسلمانان از اهمیت زیادى برخوردار بود . در سال 51 هجرى، معاویه براى از بینبردن شیعیان على علیه السلام، حکومت عراق را به زیاد بن ابیه سپرد (2) . اصولا معاویه در به کار گرفتن افراد ناپاک و بىرحم، بهویژه فرومایه و بىاصل رغبت مىورزید (3) و بیشتر پستهاى مهم کشور در سلطنت او به دست چنین اشخاصى اداره مىگردید . زیاد یکى از فرومایهترین و بىاصلترین آنان بود، و چون پدرش معلوم نبود، او را زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) مىخواندند . با این حال او نخستین کسى بود که حکومت عراقین (بصره و کوفه) را با هم داشت و بر قسمت وسیعى از ایران نیز فرمان مىراند . او در کوفه بر شیعیان بسیار سخت مىگرفت و آنها را از حقوق اولیه خویش محروم مىداشت، و به بهانههاى ساختگى با سختترین شیوه مجازات مىنمود (4) .
ظلمستیزى و زندگى مخفى
در نخستین سال حکمرانى زیاد بن ابیه بر کوفه که براى استقرار پایههاى قدرت خود به هر حربهاى دست مىیازید، و هر نداى مخالفى را، با شدیدترین شیوه ممکن پاسخ مىداد . قیام حجر بن عدى با همکارى گروهى از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام رخ نمود و رفاعة در آن فعالانه شرکت جست . پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداکارش، رفاعة در خانه یکى از شیعیان کوفه پنهان شد، تا سرانجام در یک نیمه شب تاریک، همراه با عمرو حمق خزاعى که از صحابه برجسته رسول خدا صلى الله علیه و آله و نیز از یاران فرهیخته امیرالمؤمنین علیه السلام بود گریخت . آن دو; شب را مىرفتند و روز، خود را از چشم دشمن پنهان مىداشتند . بدینسان مدتى گذشت . سرانجام در کنار شهر موصل، در کنار روستاى نسبتا بزرگى، غارى دیدند که از نظر آنان مکان مناسبى - هرچند کوتاه مدت - براى زندگى به شمار مىرفت، غار در منتهىالیه کوه، در بلندترین نقطه آن واقع بود . مکان از نظر جغرافیایى براى آنان موقعیت ویژهاى داشت، عمرو و رفاعة با بهرهگیرى از آن موقعیت مىتوانستند به خوبى از اطراف خود مواظبت کنند و گروههاى تجسس دشمن را از دورترین ناحیه زیر نظر بگیرند . از این رو به سوى غار رفتند و در آن مخفى شدند (5) . هر چند غار براى آن دو، چشمانداز مناسبى به شمار مىآمد، اما وجود آنها نیز از دورترین منطقه، حتى از لابلاى تپهها و کوره راههاى دور، از چشم رهگذران و کشاورزان آن وادى دور نمىماند . چندى گذشت تا اینکه برخى از مردم روستا که از آنسو رفت و آمد روزانه داشتند، به تدریج از وجود آنان باخبر شدند و به کدخداى منطقه خبر دادند . کدخدا همراه گروهى از مردم و جمعى از ملازمان به سمت غار حرکت کرد . عمرو و رفاعه که از دور نظارهگر آنان بودند . نخست آهنگ گریز کردند، اما وضع جسمانى عمرو از فرار بازشان داشت . شکم عمرو، آن صحابى دیرین رسول خدا صلى الله علیه و آله آب آورده بود (6) و ضعف بدنى شدید، او را از دفاعکردن و یا گریختن و نجاتیافتن مانع مىگشت . عمرو چارهاى جز تسلیمشدن نداشت، و حتى از پایان کار خود نیز کاملا آگاه بود (7) .
اما رفاعة بن شداد بجلى که جوانى نیرومند بود، خواست تا در برابر هجوم دشمن از دوستخود «عمرو» دفاع کند (8) ، اما عمرو او را از نبرد باز داشت و گفت: «پیکار تو براى من سودى ندارد، اگر مىتوانى، خویش را برهان; شاید که در آینده براى اسلام سودمندتر گردى . رفاعة بر اسب نشست، بر گوشهاى از جمعیتحمله برد، هر چند با تیر یکى از تیراندازان مجروح شد، لیکن راهى گشود و جان به سلامتبرد (9) . هرچند قیام حجر بن عدى با شهادت او و گروهى از نخبگان شیعه به پایان رسید و رفاعة نیز به دست ماموران بنىامیه مجروح گردید و از معرکه به سختى رهید . لیکن از آن پس باز، بدون ترس از پیشآمدهاى یادشده و حکومت پلیسى معاویه، به مبارزه با سلطنت اموى و دفاع از مکتب سرخ علوى، در قالب زندگى مخفى ادامه داد و لختى از پایدارى خود نکاست . در طول سالیان سیاه و سراسر اختناقى که در دوران فرمانروایى فرزند ابوسفیان بر شیعیان گذشت، نام رفاعة، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله مىدرخشید .
یار خورشید
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجرى . «امام حسین علیه السلام» با سلطنتیزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مکه شد . شیعیان کوفه پیشآمد یادشده را، به فال نیک گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند . آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین علیه السلام را پایه دین و دنیاى خویش دانسته تصمیم گرفتند طى نامه هایى، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوى کوفه فراخوانند . رفاعه نیز که یکى از چهرههاى برجسته و شخصیتهاى بزرگ شیعه در کوفه به شمار مىرفت، از نخستین دعوتکنندگان امام بود . در نامه رفاعه و دوستان نزدیک او که با کمى تفاوت در متون تاریخى ذکرشده چنین آمده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
به حسین بن على علیه السلام از سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و مؤمنان و مسلمانان کوفه، سلام علیکم: سپاس پروردگارى را که جز او معبودى نیست و دشمن فرومایه تو را نابود ساخت; دشمنى که با ستم چیره گشت و با غصب حکومت، به جور فرمان راند . نیکان امت را کشت و بدان ایشان را عزیز داشت . اموال عمومى را به نااهلان مىسپرد و ثروت خدادادى را در اختیار دولتمردان قرار مىداد . نزد ما بیا که جز تو پیشوایى نداریم تنها تو را رهبر و راهنماى خود مىدانیم . نعمان بن بشیر را که از جانب یزید پلید، فرمانرواى ماست، به رسمیت نمىشناسیم و در نماز او حاضر نمىشویم . اگر از ورود شما به سوى خویش آگاه گردیم، بىدرنگ او را از شهر بیرون مىرانیم و بر نام تو درود مىفرستیم . والسلام (10) .
این نامه در دهم رمضان سال شصت از هجرت، در مکه به دست مبارک امام علیه السلام رسید و در تاریخ از آن به نخستین پیک شیعیان عراق یاد گردیده است . البته تشکلهاى دیگرى هم در کوفه وجود داشته، که به نظر مىرسد بیشتر در قالب فعالیتهاى دینى و سیاسى، منافع شخصى و قبیلهاى را منظور مىداشتهاند . از آنجا که آنان نیز نخست مرگ معاویه را افق مناسبى در جهت امیال و آرزوهاى خود مىپنداشتهاند، براى کسب موقعیتهاى تازه، نامههایى در دعوت از امام حسین علیه السلام به جانب مکه گسیل داشتهاند . با این حال از قراین تاریخى پیداست، که نامه یادشده، نزد آن حضرت، از ارزش مخصوصى برخوردار بوده است; زیرا برخى از مورخین که بر بیان حوادث قرن اول هجرى، به ویژه شهادت حسین بن على علیه السلام همت داشتهاند، نامه رفاعة بن شداد بجلى و دوستانش را به عنوان عاملى مهم، در حرکت آن حضرت به سوى کوفه نگاشتهاند .
در قیام توابین
قیام توابین یکى از حرکتهاى خونین شیعى در دوسده نخست هجرى است . این قیام که در سال 66 هجرى و پس از پنجسال از شهادت امام حسین علیه السلام رخ نموده، جلوه زیبایى از فداکارى و ایمان استوار شیعى را به نمایش گذاشت . در این قیام که رفاعة بن شداد بجلى از رهبران و طلایهداران اصلى آن بود، هیچ شوقى، از دنیاخواهى و دستیازى به پستهاى حکومتى و امثال اینها مشهور نیست . قیام توابین چنانکه از نامش پیداست، حرکتى بود که به دست پنج تن از بزرگان شیعیان کوفه، چون: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدى، عبدالله بن وائل تمیمى و رفاعة بن شداد بجلى با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان کربلا، پىریزى و هدایت گردید . آنان با پشیمانى و احساس نفرتى که از خویش به خاطر کوتاهى در یارى امام حسین علیه السلام در دل داشتند، خود را مصداق آیه 54 سوره بقره شمرده و حرکتخود را با بهره از آن آغاز نمودند . آیه یادشده در باره قوم تبهکار بنىاسرائیل است . آنگاه که حضرت موسى علیه السلام براى خودسازى و دریافت پیام الهى به کوه سینا رفت، پس از چهل روز که به میان بنىاسرائیل باز گشت، بیشتر آنها را گوسالهپرست دید، بنىاسرائیل را به دین پروردگار باز خواند و پایه بازگشت دوباره آنان به دین الهى را، کشتن نفس شمرد . خداوند در آیه مذکور مىفرماید:
«و اذ قال موسى لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذالکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم» .
«یاد دارید وقتى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم، شما با پرستش گوساله بر خود ستم نمودید، اینک به سوى آفریدگار خویش باز گردید و در این راه نفس خود را بکشید، که این براى شما بهتر (از گمراهى) است . توبه کنید که خداوند توبه شما را مىپذیرد که خداوند توبهپذیر و مهربان است» .
توابین کوتاهى خود در یارى امام حسین علیه السلام را، همسنگ با گوسالهپرستى و ارتداد، مىشمردند و تنها راه بازگشتبه سوى خداوند را، در عملیات کوبنده و انتحارى، بر علیه جنایتپیشگان کربلا مىدانستند . از اینرو هنگامى که خانههاى خویش را به سوى میدان نبرد ترک مىگفتند، دیگر به بازگشت و زندگى تازه نمىاندیشیدند و حتى مرگ را در راه انتقام، از زندگى دنیا دوستتر مىداشتند . آنان در سرزمینى به نام عینالورده با سپاه شام که فرماندهى آن را عبیدالله بن زیاد بر عهده داشت، دلیرانه جنگیدند .
پىنوشت:
1) ابوحنیفه دینورى، الاخبار الطوال، ص217 - تاریخ یعقوبى، ج2، ص216 .
2) ابن اعثم کوفى، الفتوح، فصل5، ص774 .
3) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص456 - 486 .
4) الفتوح، ص788 .
5) ابن قتیبه، المعارف، 291 - ابن عبدالبر قرطبى، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ج3، ص157 - ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج8، ص82 .
6) ابن اثیر، همان، ج2، ص492 .
7) یعقوبى، ج2، ص492 .
8) ابن اثیر، همان، ج2، ص492 - ابن خلدون، العبر، ج3، ص14 - بلاذرى، انساب الاشراف، ج8، ص381 .
9) المعارف، ص291 - الاستیعاب، ج3، ص489 - ابن قتیبه الدینورى، الامامه و السیاسه، ج2، ص7 - طبرى، ج2، ص265 .
10) مسعودى، مروجالذهب، ج2، ص 97 تا 99 - ابن اثیر، همان، ج2، ص 533 - ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص 96 - ابن خلدون، العبر، ج3، ص 26 - تاریخ الاسلام، سالهاى 61 تا 80، ص 50 - شیخ مفید، الارشاد، ص 378 - انساب الاشراف، ج3، ص 369 - الامویون فى الشرق و الغرب، ج1، ص 201 .
رفاعة در دوران معاویه
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، وضعیتسیاسى به نفع معاویه تغییر یافت و حکومت امام مجتبى علیه السلام، در دام نیرنگ دشمنان مکار و پیمانشکنى دوستان کج مدار گرفتار آمد (1) و از ادامه حکومتبازماند . هنگامى که معاویه در آستانه رسیدن به آرزوهاى خود به سر مىبرد و مىرفت تا با از بینبردن شیعیان و مؤمنان راستین، اساس دین خدا را دگرگون کرده و به سلطنت اموى رنگ ابدى بخشد، پذیرش صلح، از سوى امام حسن علیه السلام جان و مال شیعیان را از خطر نابودى رهانید و به رؤیاهاى شیطانى فرزند هند خط بطلان کشید . هر چند معاویه به وسیله کارگزاران خود در شهرهاى گوناگون، در از بینبردن هستههاى مبارز شیعه سعى زیادى مىنمود و در این راه از هر حربهاى سود مىبرد، اما پیروان مکتب سرخ علوى با بهرهمندى از حکمتهاى ژرف و روشنگرانه امیرالمؤمنین علیه السلام که در گنجینه ذهن خود جاى داده بودند، در برابر شبیخون فرهنگى و تصفیههاى خونین معاویه و دست نشاندگانش با قدرت مىایستادند و از کورانهاى سختبه آسانى عبور مىکردند . رفاعة بن شداد بجلى یکى از آنان بود، او در کوفه زندگى مىکرد . کوفه شهر بزرگى بود که در عراق، مرکز اصلى شیعیان اهلبیتشمرده مىشد و از اینرو در میان مسلمانان از اهمیت زیادى برخوردار بود . در سال 51 هجرى، معاویه براى از بینبردن شیعیان على علیه السلام، حکومت عراق را به زیاد بن ابیه سپرد (2) . اصولا معاویه در به کار گرفتن افراد ناپاک و بىرحم، بهویژه فرومایه و بىاصل رغبت مىورزید (3) و بیشتر پستهاى مهم کشور در سلطنت او به دست چنین اشخاصى اداره مىگردید . زیاد یکى از فرومایهترین و بىاصلترین آنان بود، و چون پدرش معلوم نبود، او را زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) مىخواندند . با این حال او نخستین کسى بود که حکومت عراقین (بصره و کوفه) را با هم داشت و بر قسمت وسیعى از ایران نیز فرمان مىراند . او در کوفه بر شیعیان بسیار سخت مىگرفت و آنها را از حقوق اولیه خویش محروم مىداشت، و به بهانههاى ساختگى با سختترین شیوه مجازات مىنمود (4) .
ظلمستیزى و زندگى مخفى
در نخستین سال حکمرانى زیاد بن ابیه بر کوفه که براى استقرار پایههاى قدرت خود به هر حربهاى دست مىیازید، و هر نداى مخالفى را، با شدیدترین شیوه ممکن پاسخ مىداد . قیام حجر بن عدى با همکارى گروهى از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام رخ نمود و رفاعة در آن فعالانه شرکت جست . پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداکارش، رفاعة در خانه یکى از شیعیان کوفه پنهان شد، تا سرانجام در یک نیمه شب تاریک، همراه با عمرو حمق خزاعى که از صحابه برجسته رسول خدا صلى الله علیه و آله و نیز از یاران فرهیخته امیرالمؤمنین علیه السلام بود گریخت . آن دو; شب را مىرفتند و روز، خود را از چشم دشمن پنهان مىداشتند . بدینسان مدتى گذشت . سرانجام در کنار شهر موصل، در کنار روستاى نسبتا بزرگى، غارى دیدند که از نظر آنان مکان مناسبى - هرچند کوتاه مدت - براى زندگى به شمار مىرفت، غار در منتهىالیه کوه، در بلندترین نقطه آن واقع بود . مکان از نظر جغرافیایى براى آنان موقعیت ویژهاى داشت، عمرو و رفاعة با بهرهگیرى از آن موقعیت مىتوانستند به خوبى از اطراف خود مواظبت کنند و گروههاى تجسس دشمن را از دورترین ناحیه زیر نظر بگیرند . از این رو به سوى غار رفتند و در آن مخفى شدند (5) . هر چند غار براى آن دو، چشمانداز مناسبى به شمار مىآمد، اما وجود آنها نیز از دورترین منطقه، حتى از لابلاى تپهها و کوره راههاى دور، از چشم رهگذران و کشاورزان آن وادى دور نمىماند . چندى گذشت تا اینکه برخى از مردم روستا که از آنسو رفت و آمد روزانه داشتند، به تدریج از وجود آنان باخبر شدند و به کدخداى منطقه خبر دادند . کدخدا همراه گروهى از مردم و جمعى از ملازمان به سمت غار حرکت کرد . عمرو و رفاعه که از دور نظارهگر آنان بودند . نخست آهنگ گریز کردند، اما وضع جسمانى عمرو از فرار بازشان داشت . شکم عمرو، آن صحابى دیرین رسول خدا صلى الله علیه و آله آب آورده بود (6) و ضعف بدنى شدید، او را از دفاعکردن و یا گریختن و نجاتیافتن مانع مىگشت . عمرو چارهاى جز تسلیمشدن نداشت، و حتى از پایان کار خود نیز کاملا آگاه بود (7) .
اما رفاعة بن شداد بجلى که جوانى نیرومند بود، خواست تا در برابر هجوم دشمن از دوستخود «عمرو» دفاع کند (8) ، اما عمرو او را از نبرد باز داشت و گفت: «پیکار تو براى من سودى ندارد، اگر مىتوانى، خویش را برهان; شاید که در آینده براى اسلام سودمندتر گردى . رفاعة بر اسب نشست، بر گوشهاى از جمعیتحمله برد، هر چند با تیر یکى از تیراندازان مجروح شد، لیکن راهى گشود و جان به سلامتبرد (9) . هرچند قیام حجر بن عدى با شهادت او و گروهى از نخبگان شیعه به پایان رسید و رفاعة نیز به دست ماموران بنىامیه مجروح گردید و از معرکه به سختى رهید . لیکن از آن پس باز، بدون ترس از پیشآمدهاى یادشده و حکومت پلیسى معاویه، به مبارزه با سلطنت اموى و دفاع از مکتب سرخ علوى، در قالب زندگى مخفى ادامه داد و لختى از پایدارى خود نکاست . در طول سالیان سیاه و سراسر اختناقى که در دوران فرمانروایى فرزند ابوسفیان بر شیعیان گذشت، نام رفاعة، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله مىدرخشید .
یار خورشید
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجرى . «امام حسین علیه السلام» با سلطنتیزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مکه شد . شیعیان کوفه پیشآمد یادشده را، به فال نیک گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند . آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین علیه السلام را پایه دین و دنیاى خویش دانسته تصمیم گرفتند طى نامه هایى، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوى کوفه فراخوانند . رفاعه نیز که یکى از چهرههاى برجسته و شخصیتهاى بزرگ شیعه در کوفه به شمار مىرفت، از نخستین دعوتکنندگان امام بود . در نامه رفاعه و دوستان نزدیک او که با کمى تفاوت در متون تاریخى ذکرشده چنین آمده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
به حسین بن على علیه السلام از سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و مؤمنان و مسلمانان کوفه، سلام علیکم: سپاس پروردگارى را که جز او معبودى نیست و دشمن فرومایه تو را نابود ساخت; دشمنى که با ستم چیره گشت و با غصب حکومت، به جور فرمان راند . نیکان امت را کشت و بدان ایشان را عزیز داشت . اموال عمومى را به نااهلان مىسپرد و ثروت خدادادى را در اختیار دولتمردان قرار مىداد . نزد ما بیا که جز تو پیشوایى نداریم تنها تو را رهبر و راهنماى خود مىدانیم . نعمان بن بشیر را که از جانب یزید پلید، فرمانرواى ماست، به رسمیت نمىشناسیم و در نماز او حاضر نمىشویم . اگر از ورود شما به سوى خویش آگاه گردیم، بىدرنگ او را از شهر بیرون مىرانیم و بر نام تو درود مىفرستیم . والسلام (10) .
این نامه در دهم رمضان سال شصت از هجرت، در مکه به دست مبارک امام علیه السلام رسید و در تاریخ از آن به نخستین پیک شیعیان عراق یاد گردیده است . البته تشکلهاى دیگرى هم در کوفه وجود داشته، که به نظر مىرسد بیشتر در قالب فعالیتهاى دینى و سیاسى، منافع شخصى و قبیلهاى را منظور مىداشتهاند . از آنجا که آنان نیز نخست مرگ معاویه را افق مناسبى در جهت امیال و آرزوهاى خود مىپنداشتهاند، براى کسب موقعیتهاى تازه، نامههایى در دعوت از امام حسین علیه السلام به جانب مکه گسیل داشتهاند . با این حال از قراین تاریخى پیداست، که نامه یادشده، نزد آن حضرت، از ارزش مخصوصى برخوردار بوده است; زیرا برخى از مورخین که بر بیان حوادث قرن اول هجرى، به ویژه شهادت حسین بن على علیه السلام همت داشتهاند، نامه رفاعة بن شداد بجلى و دوستانش را به عنوان عاملى مهم، در حرکت آن حضرت به سوى کوفه نگاشتهاند .
در قیام توابین
قیام توابین یکى از حرکتهاى خونین شیعى در دوسده نخست هجرى است . این قیام که در سال 66 هجرى و پس از پنجسال از شهادت امام حسین علیه السلام رخ نموده، جلوه زیبایى از فداکارى و ایمان استوار شیعى را به نمایش گذاشت . در این قیام که رفاعة بن شداد بجلى از رهبران و طلایهداران اصلى آن بود، هیچ شوقى، از دنیاخواهى و دستیازى به پستهاى حکومتى و امثال اینها مشهور نیست . قیام توابین چنانکه از نامش پیداست، حرکتى بود که به دست پنج تن از بزرگان شیعیان کوفه، چون: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدى، عبدالله بن وائل تمیمى و رفاعة بن شداد بجلى با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان کربلا، پىریزى و هدایت گردید . آنان با پشیمانى و احساس نفرتى که از خویش به خاطر کوتاهى در یارى امام حسین علیه السلام در دل داشتند، خود را مصداق آیه 54 سوره بقره شمرده و حرکتخود را با بهره از آن آغاز نمودند . آیه یادشده در باره قوم تبهکار بنىاسرائیل است . آنگاه که حضرت موسى علیه السلام براى خودسازى و دریافت پیام الهى به کوه سینا رفت، پس از چهل روز که به میان بنىاسرائیل باز گشت، بیشتر آنها را گوسالهپرست دید، بنىاسرائیل را به دین پروردگار باز خواند و پایه بازگشت دوباره آنان به دین الهى را، کشتن نفس شمرد . خداوند در آیه مذکور مىفرماید:
«و اذ قال موسى لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذالکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم» .
«یاد دارید وقتى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم، شما با پرستش گوساله بر خود ستم نمودید، اینک به سوى آفریدگار خویش باز گردید و در این راه نفس خود را بکشید، که این براى شما بهتر (از گمراهى) است . توبه کنید که خداوند توبه شما را مىپذیرد که خداوند توبهپذیر و مهربان است» .
توابین کوتاهى خود در یارى امام حسین علیه السلام را، همسنگ با گوسالهپرستى و ارتداد، مىشمردند و تنها راه بازگشتبه سوى خداوند را، در عملیات کوبنده و انتحارى، بر علیه جنایتپیشگان کربلا مىدانستند . از اینرو هنگامى که خانههاى خویش را به سوى میدان نبرد ترک مىگفتند، دیگر به بازگشت و زندگى تازه نمىاندیشیدند و حتى مرگ را در راه انتقام، از زندگى دنیا دوستتر مىداشتند . آنان در سرزمینى به نام عینالورده با سپاه شام که فرماندهى آن را عبیدالله بن زیاد بر عهده داشت، دلیرانه جنگیدند .
پىنوشت:
1) ابوحنیفه دینورى، الاخبار الطوال، ص217 - تاریخ یعقوبى، ج2، ص216 .
2) ابن اعثم کوفى، الفتوح، فصل5، ص774 .
3) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص456 - 486 .
4) الفتوح، ص788 .
5) ابن قتیبه، المعارف، 291 - ابن عبدالبر قرطبى، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ج3، ص157 - ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج8، ص82 .
6) ابن اثیر، همان، ج2، ص492 .
7) یعقوبى، ج2، ص492 .
8) ابن اثیر، همان، ج2، ص492 - ابن خلدون، العبر، ج3، ص14 - بلاذرى، انساب الاشراف، ج8، ص381 .
9) المعارف، ص291 - الاستیعاب، ج3، ص489 - ابن قتیبه الدینورى، الامامه و السیاسه، ج2، ص7 - طبرى، ج2، ص265 .
10) مسعودى، مروجالذهب، ج2، ص 97 تا 99 - ابن اثیر، همان، ج2، ص 533 - ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص 96 - ابن خلدون، العبر، ج3، ص 26 - تاریخ الاسلام، سالهاى 61 تا 80، ص 50 - شیخ مفید، الارشاد، ص 378 - انساب الاشراف، ج3، ص 369 - الامویون فى الشرق و الغرب، ج1، ص 201 .