جهان بینی ابن خلدون; تولد علم تاریخ
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اگر توسیدید، مورخ نامدار یونانى را نخستین مورخ علمى به حساب بیاوریم که کار خود را بر اساس تحلیل علمى ارائه مىکند، قطعا باید اذعان کنیم که تا قبل از قرن نوزدهم، هیچکس جز عبدالرمان بن خلدون، از توسیدید پیشى نگرفته است . اگر اولى، مبدع تاریخ است، قطعا دومى پایهگذار تاریخ به عنوان علم محسوب مىشود .
از توسیدید تا ابن خلدون
توجه به زندگى اجتماعى انسان و سیر مطالعه حیات اجتماعى در بستر زمان، موضوعى بوده است که از زمانهاى دور مورد توجه انسان اندیشمند قرار گرفته و شاید آغازگر تمدن اجتماعى بشرى بوده است .
اما عنایتبه علم تاریخ و توجه به ریشه حوادث و تحقیقات تاریخى از قرن هیجدهم به بعد در اروپا نضج گرفته است و انسان معاصر پدیده تاریخى را Historical PHenomena را به عنوان یک موضوع قابل مطالعه به روش علمى و توصیفى، مورد مطالعه قرار داده است .
البته شک نیست که از زمانهاى دور، مسائل تاریخى به صورت کم و بیش روشن، خیال انسان را به خود مشغول داشته است . بهطورى که دو هزار سال پیش، بابلىها به مناسبت ضروریات و تشریفات ادارى و مذهبى، صورتى از اعمال مهم سلاطین و سلسلهها ترتیب داده بودند . هیئتىها نیز وقایع مربوط به حیات سیاسى و نظامىشان را به شکل منظم ثبت مىکردند . همچنین تورات و ادبیات دینى، تاریخگونه است . مثلا شرححال عبریها و تحول تشکیلات و سازمانهاى آنان را ضبط کرده است (1) .
آنچه در عرصه تاریخنویسى وجود داشته است، غالبا گزارش «واقعهها» بوده استبىآنکه توجهى به تجزیه و تحلیل حوادث وجود داشته باشد . گزارش یک «حادثه» هرچند که روز و ماهش هم معین باشد، ولى بىارتباط با سایر حوادث، چندان مفید معنى و مفهومى نمىباشد، زیرا در این صورت، حادثه به عنوان تک حادثهاى در زندگى بىارتباط با زمینهها و شرایط آن گزارش مىشود .
خواستخداوند در تاریخ
غالبا در عرصه اندیشه مذهبى ادیان بنىاسرائیل و اعتقاد چنین است که فاعل همه کارها خداست و بهطور کلى اعتقاد به فاعلیت مایشاء خداوند، نقطه جهانبینى تاریخى را از بین مىبرد . به اعتقاد آنها خداوند است که روند تاریخ را بهطور جبرى، انجام مىدهد، و از طریق خلق «ملتبرگزیده» خود قوم اسرائیل و یا با فرستادن فرزند خود! عیسى مسیح، قیمت تاریخ را رقم مىزند . بى آنکه انسان در سرنوشتحیات اجتماعى دخالتى داشته باشد و مسئول اعمال خود باشد (2) .
البته چنین اعتقادى هرگز در اندیشه اسلامى وجود ندارد، بلکه به گفته قرآن کریم، خواست انسان در طول خواستخداوند قرار گرفته، و هرچه در جامعه بشرى اتفاق مىافتند، دقیقا معلول کارها، عملکردها، و ارادههاى انسانى صورت مىگیرد و خداوند تغییر جامعه و تاریخ را بىتحول ارادى، فکرى انسانها انجام نمىدهد [... ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم] . «. . خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند ...» .
تحول در بینش علم تاریخ
بهطور کلى تا قرن نوزدهم تحقیق در علل و ریشه حوادث تاریخى و سعى در یافتن روابط میان آنها، تعمیم نیافته بود . تحول علم تاریخ، برخلاف تحول در سایر رشتههاى فکرى نظیر فلسفه که از زمانهاى خیلى دور جریان داشته و تقریبا بلاانقطاع به یشرفتخود ادامه داده است، تحولى است دیرتر و متاخر .
غالب تمدنهاى بزرگ، گروه زیادى فیلسوف، هنرمند، دانشمند در مهد خویش پروراندهاند . اما شماره مورخان نامى و معروف تا قرن هیجدهم همچنان اندک و محدود باقى مانده است .
دلیل اهمیت و عظمت مورخ را نباید در کثرت آثار او سراغ گرفت . آنچه در این زمینه، محک اعتبار و واقعى است، شیوه تحقیق و بینشى است که مورخ از تاریخ دارد .
هرگز چنین نیست که آنچه مورخ به دست آورده است، همواره پایدار و استوار باقى بماند و جانشینان او، نتایج کار او را درک و دنبال نمایند، چهبسا مقلدان و پیروان مورخان پیشین به حقیقت و عصاره کار، آنها وقوف نیابند و دستاورد مورخ، همچنان در بوته ابهام و تاریکى، باقى بماند . این مساله در جانشینان توسیدید و ابن خلدون صادق است .
شرط لازم پیشرفت و گسترش جهانبینى تاریخى، وجود شرایط مساعد فکرى، سیاسى، اجتماعى است . این شرایط تا قرن نوزدهم به ندرت وجود پیدا کرده استشرط لازم توسعه جهانبینى تاریخى، آن است که انسان، باید «بار تاریخ گذشته خویش را بر دوش بکشد و سرنوشت تاریخى انسان را دریابد» .
«مورخ باید علاوه بر اخبار تاریخى هر قوم، از اوضاع جغرافیائى (آب و هوا، نژاد و جمعیت و مراسم اجتماعى، مجالس و محافل، احوال اقتصادى و مؤسسات اجتماعى، طبقات اجتماعى و معنویات (خط، زبان، هنر، فلسفه، دین) تشکیلات سیاسى، تاسیسات روحانى، مطلع بوده و بحث کند» (3) .
ابتکار علمى مورخ یونانى
بهجز دو مورد، یکى «توسیدید» در یونان توسیدید و دیگرى «ابن خلدون» در تمدن اسلامى تاریخنگارى، صرفا حالت وقایعنگارى داشته است، تاریخ به معناى واقعى کلمه توسط توسیدید (460 - 395 قم) پایهگذارى شده است . البته پیش از او، هرودوت (480 - 425 قم) کمک شایستهاى در تفکیک جهانبینى تاریخى از اساطیر و افسانههاى کهن، نموده است .
اما هدف هرودوت آن بود که، داستانهاى جذاب را از خطر فراموشى برهاند و از این جهت، وى، از مفاهیم «زمان و علیت» درک روشنى نداشته است (4) .
شاید اولین مورخى حیات اجتماعى انسان را بهطور عالمان مطالعه کرده و به رشته تحریر آورده است، «توسیدید» است .
در کار توسیدید نظم منطقى وجود دارد . وى در جنگ «پلوپونز» (5) ، ابتداء علل نزدیک وقوع حادثه را ذکر مىکند، سپس به ذکر علل دورتر مىپردازد و در آخر، حوادث را به صورت خشک و بىپیرایه بیان مىنماید . توسیدید آیا جنبههاى افسانهاى و سحرانگیز وقایع کارى نیست . وى در جستجوى کشف «حقیقت» است . باز اینجا مىتوان گفت: انسان از نقش خویشتن در جامعه و در تاریخ آگاهى یافته است . انسان است که حادثهآفرین است، امور; تابع قوانین هستند و وقایع تاریخى بهطور تصادفى به وجود نمىآیند . بنابراین فهم آنها نه تنها ممکن، بلکه ضرورى است .
فایده عمده تاریخ «توسیدید» را عبارت از آن مىداند که مىتوان نشانى از توجه او به «علیت» در تاریخ یافت که به موجب آن، در اوضاع و احوال مشابه علتهاى واحد مىبایست نتایج مشابه داشته باشد . توسیدید، بین جنگهاى پلوپونز با جنگهاى قدیمیترى که میان یونانیها روى مىداده است، تفاوت بسیار مىیابد . اما این تفاوت را نه از راه تشبثبه اراده خدایان توجیه مىکند و نه از خواست اشخاص مىداند که در این جنگها شرکت داشتهاند، بلکه مىکوشد تا آن را منسوب به تفاوت در نوع زندگى عصر جنگهاى پلوپونز با روزگاران گذشته یونان نماید .
از مقایسهاى که وى میان زندگى یونانیان قدیم و یونانیان روزگار خویش مىکند بر مىآید که این مورخ صاحبنظر، دگرگونى شرایط و احوال زندگى انسان را نتیجه دگرگونى آرام و بى سر و صدایى مىبیند که به حکم نوعى ضرورت در تمام شهرها روى مىدهد . درست است که این ضرورت را تعریف نمىکند اما به هرحال آنچه او، در این توالى رویددادها مىیابد، چیزى نیست جز قاعده «علیت» گذشته از این دید فلسفى که تاریخ او را امتیازى خاص مىبخشد و شیوهاى که توسیدید در نقد اسناد و ماخذ به کار مىبندد، تازگى دارد (6) .
آمیختگى تاریخ با اساطیر و افسانهها، مورخ و خواننده تاریخ را از کشف «حقیقت» باز مىدارد و خواننده هرگز نمىتواند واقعیت را از افسانه تشخیص دهد و در نتیجه از پیشبینى اجتماعى و عبرتآموزى تاریخى باز مىماند .
انتخاب وقایع برحسب معیارهاى خاص (اخلاقى، مذهبى، توصیفى، و نظایر آن) فقط توجه به حوادث سیاسى و نظامى و بدون در نظرگرفتن عوامل اجتماعى، اقتصادى، روانى موجب «یک بعدى شدن» واقعیت تاریخى است و در نتیجه دریچه بینش مورخ را تنگ کرده و او را از تجزیه و تحلیل حوادث باز مىدارد .
«و به این ترتیب مثلا مورخ مذهبىمآب، دخالتخدا را عامل اصلى حوادث دانسته و مورخ بزمنگار به نقش زنان توجه داشته است . چنین نویسندگانى را مورخ واقعى نمىتوان نامید توجه اینان به گذشته به خاطر کشف «حقیقت» و تحلیل وقایع نیست، بلکه مىخواهند از گذشته الهام بگیرند و یا براى منظور خاصى که دارند حجت و دلیل استخراج کنند . در این معنى، تاریخ همچنان که سیسرون گفته است: «وسیله تزیین خطابه است (7) » .
اوگوستین مقدس (430 - 354 م)
اوگوستین مقدس مؤلف کتاب «شهر خدا» یکى از بزرگترین شخصیتهائى است که عصرى را به خود اختصاص داده و قرن چهارم و پنجم میلادى را مىتوان قرن اوگوستین نامید . او خود یک تاریخساز است و سازنده عصرى که واسطه انتقال از عصر قدیم به دنیاى جدید مىباشد (8) . او آثار زیادى از خود به یادگار گذاشته است . اما دو کتاب در میان نوشتههاى او، از همه معروفتر و مشهورتر است:
1 . اعترافات .CONFESSIONS
2 . شهر خدا .CITY OF GOD
او در زمینه تاریخى به مفهوم تازهاى دستیافت و تاریخ را بهطور خاصى تفسیر کرد .
به نظر اوگوستین مقدس: زمان تاریخى که با گناه آدم آغاز شده است تا قیامت هنچنان ادامه دارد و برگشت و رجعتى بر آن متصور نیست و به این ترتیب تاریخ، معنى و واقعیت عمیق خود را پیدا مىکند و چون چنین است، بنابراین آدمى در زمان، نقش قاطعى به عهده دارد و سازنده سرنوشتخویش است .
در «شهر خدا» ابعاد تاریخ وسیعتر مىشود و اوگوستین مقدس یک دید کلى از تاریخ رومیان به دست مىدهد . با وجود این، او تحول تاریخى و شرایط اجتماعى و فرهنگى را به موازات یکدیگر مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهد، ولى تحول تاریخى را از طریق عوامل اجتماعى و فرهنگى توجیه نمىکند، بلکه «مشیت الهى» را عامل مؤثر و سازنده تاریخ مىداند .
به نظر وى تاریخ سیرى است که از گناه آدم شده و تا قیامت ادامه دارد، ولى در مسیر حرکت گاهى از گردنههاى سخت و روزگاران تلخ عبور مىکند . در این حرکت، عامل غالب و قاطع، مشیت الهى است و نه عمل بشرى (9) .
مىتوان گفت که تفسیر تاریخى اوگوستین نقطه مقابل تفسیر توسیدید قرار مىگیرد که تاریخ را صرفا بر اساس اعمال بشرى مىداند و از قبول عوامل ماوراءالطبیعى سر باز مىزند .
ابن خلدون پایهگذار علم تاریخ
آثار مورخان اسلامى نیز به گونه آثار مورخان یونانى است که آن را از هبوط آدم، شروع کردهاند و بمانند عهد عتیق (تورات) دنباله حیات اجتماعى را پىگیرى نمودهاند .
در این میان انتقادات ابن خلدون از اسلاف خویش حائز اهمیت است . وى مورخان ماقبل خود را مورد نکوهش قرار مىدهد که اینان هیچگونه کوشش به منظور تبیین حوادث از خود نشان ندادهاند و قضاوتهاى سطحى کردهاند . براى افسانه و اساطیر اهمیتخاصى قائل شدهاند و به مداحى پرداختهاند به عوامل اقتصادى و اجتماعى توجه نکردهاند به سبک نگارش و حالتخطابى نوشتههایشان زیاده از حد اهمیت دادهاند و بالاخره حوادث تاریخى را بدون آنکه میان آنها رابطهاى وجود داشته باشد، برشمردهاند .
مىتوان گفت که زمینه ذهنیت واحدى، در نگارش تاریخ در دنیاى قدیم یونان و جهان اسلام وجود داشته است و تاریخ بیش از آنچه واقعیتها را تحلیل کند و به دنبال حقیقتبرود، از اساطیر و افسانهها، الهام گرفته است . و تاریخ عبارت از نقل هنرمندانه حوادث گذشتگان براى عبرت آیندگان، تفسیر شده است .
بر این اساس اگر توسیدید را اولین مورخ علمى به حساب بیاوریم که ارزش کار خود را بر اساس تحلیل تاریخى ارائه مىدهد، قطعا باید اذعان کرد که تا قبل از قرن نوزدهم، هیچکسى جز عبدالرحمن بن خلدون از توسیدید پیشى نگرفته است . اگر اولى مبدع تاریخ است قطعا دومى (ابن خلدون) پایهگذار تاریخ به عنوان علم، محسوب مىشود (ایولاگوست، ص169) .
در مقاله بعدى از نقد ابن خلدون از روش تاریخنگارى مورخان مسلمان بحثخواهیم کرد .
قال الامام ابى محمد الحسن بن على العسکرى علیه السلام:
«حب الابرار للابرار ثواب للابرار و حب الفجار للابرار فضیلة للابرار، و بغض الفجار للابرار زین للابرار و بغض الابرار للفجار خزى على . الفجار» .
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمودند:
«دوستى نیکان، براى نیکان، ثواب استبراى نیکان; و دوست داشتن بدان نیکان را، باز هم ثواب استبراى نیکان; دشمنى بدان با نیکان زینت نیکان است; و دشمنى خوبان با بدان رسوائى استبراى بدان» . (تحفالعقول، ص 517) .
پىنوشت:
1) توسیدید . Tusidid مورخ یونانى (460 - 395 قم) مؤلف «تاریخ جنگ پلوپونز» که حوادث جنگ از آغاز تا سال 411 قم در آن نقل شده . وى مىکوشیده بیطرف باشد، وقایع را با دقت نقل و سعى مىکند علل آنها را شرح دهد . (فرهنگ فارسى، دکتر معین، ج5، ص401) .
2) ایولاگوست، جهانبینى ابن خلدون، ص 160 - ترجمه مهدى مظفرى، انتشارات دانشگاه تهران 1354 .
3) نصرالله نیکآئین، تاریخ مشیرالدوله و ارزش علمى آن، ص182، تهران، 1347 .
4) عبدالحسین زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص77، امیرکبیر، تهران، 1354 .
5) جنگ پلوپونز Peloponnese ، از سال 404 تا 431 قبل از میلاد مسیح ادامه یافت و به شکست کلى آتن در برابر اسپارت پایان پذیرفت . در این شکست ایرانیان نقش مؤثرى داشتند و با دادن زر به مزدوران آتنى مقدمات پیروزى اسپارت را فراهم ساختند .
6) زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص79 .
7) ایولاگوست، ص165 .
8. ST Augustine: City of god. P. 1-Image Books. Garden City. Newyork. 1985.
9) مقدمه آئین ژیلسون بر «شهر خدا» ، اوگوستین، ص15 - 16 .
از توسیدید تا ابن خلدون
توجه به زندگى اجتماعى انسان و سیر مطالعه حیات اجتماعى در بستر زمان، موضوعى بوده است که از زمانهاى دور مورد توجه انسان اندیشمند قرار گرفته و شاید آغازگر تمدن اجتماعى بشرى بوده است .
اما عنایتبه علم تاریخ و توجه به ریشه حوادث و تحقیقات تاریخى از قرن هیجدهم به بعد در اروپا نضج گرفته است و انسان معاصر پدیده تاریخى را Historical PHenomena را به عنوان یک موضوع قابل مطالعه به روش علمى و توصیفى، مورد مطالعه قرار داده است .
البته شک نیست که از زمانهاى دور، مسائل تاریخى به صورت کم و بیش روشن، خیال انسان را به خود مشغول داشته است . بهطورى که دو هزار سال پیش، بابلىها به مناسبت ضروریات و تشریفات ادارى و مذهبى، صورتى از اعمال مهم سلاطین و سلسلهها ترتیب داده بودند . هیئتىها نیز وقایع مربوط به حیات سیاسى و نظامىشان را به شکل منظم ثبت مىکردند . همچنین تورات و ادبیات دینى، تاریخگونه است . مثلا شرححال عبریها و تحول تشکیلات و سازمانهاى آنان را ضبط کرده است (1) .
آنچه در عرصه تاریخنویسى وجود داشته است، غالبا گزارش «واقعهها» بوده استبىآنکه توجهى به تجزیه و تحلیل حوادث وجود داشته باشد . گزارش یک «حادثه» هرچند که روز و ماهش هم معین باشد، ولى بىارتباط با سایر حوادث، چندان مفید معنى و مفهومى نمىباشد، زیرا در این صورت، حادثه به عنوان تک حادثهاى در زندگى بىارتباط با زمینهها و شرایط آن گزارش مىشود .
خواستخداوند در تاریخ
غالبا در عرصه اندیشه مذهبى ادیان بنىاسرائیل و اعتقاد چنین است که فاعل همه کارها خداست و بهطور کلى اعتقاد به فاعلیت مایشاء خداوند، نقطه جهانبینى تاریخى را از بین مىبرد . به اعتقاد آنها خداوند است که روند تاریخ را بهطور جبرى، انجام مىدهد، و از طریق خلق «ملتبرگزیده» خود قوم اسرائیل و یا با فرستادن فرزند خود! عیسى مسیح، قیمت تاریخ را رقم مىزند . بى آنکه انسان در سرنوشتحیات اجتماعى دخالتى داشته باشد و مسئول اعمال خود باشد (2) .
البته چنین اعتقادى هرگز در اندیشه اسلامى وجود ندارد، بلکه به گفته قرآن کریم، خواست انسان در طول خواستخداوند قرار گرفته، و هرچه در جامعه بشرى اتفاق مىافتند، دقیقا معلول کارها، عملکردها، و ارادههاى انسانى صورت مىگیرد و خداوند تغییر جامعه و تاریخ را بىتحول ارادى، فکرى انسانها انجام نمىدهد [... ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم] . «. . خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند ...» .
تحول در بینش علم تاریخ
بهطور کلى تا قرن نوزدهم تحقیق در علل و ریشه حوادث تاریخى و سعى در یافتن روابط میان آنها، تعمیم نیافته بود . تحول علم تاریخ، برخلاف تحول در سایر رشتههاى فکرى نظیر فلسفه که از زمانهاى خیلى دور جریان داشته و تقریبا بلاانقطاع به یشرفتخود ادامه داده است، تحولى است دیرتر و متاخر .
غالب تمدنهاى بزرگ، گروه زیادى فیلسوف، هنرمند، دانشمند در مهد خویش پروراندهاند . اما شماره مورخان نامى و معروف تا قرن هیجدهم همچنان اندک و محدود باقى مانده است .
دلیل اهمیت و عظمت مورخ را نباید در کثرت آثار او سراغ گرفت . آنچه در این زمینه، محک اعتبار و واقعى است، شیوه تحقیق و بینشى است که مورخ از تاریخ دارد .
هرگز چنین نیست که آنچه مورخ به دست آورده است، همواره پایدار و استوار باقى بماند و جانشینان او، نتایج کار او را درک و دنبال نمایند، چهبسا مقلدان و پیروان مورخان پیشین به حقیقت و عصاره کار، آنها وقوف نیابند و دستاورد مورخ، همچنان در بوته ابهام و تاریکى، باقى بماند . این مساله در جانشینان توسیدید و ابن خلدون صادق است .
شرط لازم پیشرفت و گسترش جهانبینى تاریخى، وجود شرایط مساعد فکرى، سیاسى، اجتماعى است . این شرایط تا قرن نوزدهم به ندرت وجود پیدا کرده استشرط لازم توسعه جهانبینى تاریخى، آن است که انسان، باید «بار تاریخ گذشته خویش را بر دوش بکشد و سرنوشت تاریخى انسان را دریابد» .
«مورخ باید علاوه بر اخبار تاریخى هر قوم، از اوضاع جغرافیائى (آب و هوا، نژاد و جمعیت و مراسم اجتماعى، مجالس و محافل، احوال اقتصادى و مؤسسات اجتماعى، طبقات اجتماعى و معنویات (خط، زبان، هنر، فلسفه، دین) تشکیلات سیاسى، تاسیسات روحانى، مطلع بوده و بحث کند» (3) .
ابتکار علمى مورخ یونانى
بهجز دو مورد، یکى «توسیدید» در یونان توسیدید و دیگرى «ابن خلدون» در تمدن اسلامى تاریخنگارى، صرفا حالت وقایعنگارى داشته است، تاریخ به معناى واقعى کلمه توسط توسیدید (460 - 395 قم) پایهگذارى شده است . البته پیش از او، هرودوت (480 - 425 قم) کمک شایستهاى در تفکیک جهانبینى تاریخى از اساطیر و افسانههاى کهن، نموده است .
اما هدف هرودوت آن بود که، داستانهاى جذاب را از خطر فراموشى برهاند و از این جهت، وى، از مفاهیم «زمان و علیت» درک روشنى نداشته است (4) .
شاید اولین مورخى حیات اجتماعى انسان را بهطور عالمان مطالعه کرده و به رشته تحریر آورده است، «توسیدید» است .
در کار توسیدید نظم منطقى وجود دارد . وى در جنگ «پلوپونز» (5) ، ابتداء علل نزدیک وقوع حادثه را ذکر مىکند، سپس به ذکر علل دورتر مىپردازد و در آخر، حوادث را به صورت خشک و بىپیرایه بیان مىنماید . توسیدید آیا جنبههاى افسانهاى و سحرانگیز وقایع کارى نیست . وى در جستجوى کشف «حقیقت» است . باز اینجا مىتوان گفت: انسان از نقش خویشتن در جامعه و در تاریخ آگاهى یافته است . انسان است که حادثهآفرین است، امور; تابع قوانین هستند و وقایع تاریخى بهطور تصادفى به وجود نمىآیند . بنابراین فهم آنها نه تنها ممکن، بلکه ضرورى است .
فایده عمده تاریخ «توسیدید» را عبارت از آن مىداند که مىتوان نشانى از توجه او به «علیت» در تاریخ یافت که به موجب آن، در اوضاع و احوال مشابه علتهاى واحد مىبایست نتایج مشابه داشته باشد . توسیدید، بین جنگهاى پلوپونز با جنگهاى قدیمیترى که میان یونانیها روى مىداده است، تفاوت بسیار مىیابد . اما این تفاوت را نه از راه تشبثبه اراده خدایان توجیه مىکند و نه از خواست اشخاص مىداند که در این جنگها شرکت داشتهاند، بلکه مىکوشد تا آن را منسوب به تفاوت در نوع زندگى عصر جنگهاى پلوپونز با روزگاران گذشته یونان نماید .
از مقایسهاى که وى میان زندگى یونانیان قدیم و یونانیان روزگار خویش مىکند بر مىآید که این مورخ صاحبنظر، دگرگونى شرایط و احوال زندگى انسان را نتیجه دگرگونى آرام و بى سر و صدایى مىبیند که به حکم نوعى ضرورت در تمام شهرها روى مىدهد . درست است که این ضرورت را تعریف نمىکند اما به هرحال آنچه او، در این توالى رویددادها مىیابد، چیزى نیست جز قاعده «علیت» گذشته از این دید فلسفى که تاریخ او را امتیازى خاص مىبخشد و شیوهاى که توسیدید در نقد اسناد و ماخذ به کار مىبندد، تازگى دارد (6) .
آمیختگى تاریخ با اساطیر و افسانهها، مورخ و خواننده تاریخ را از کشف «حقیقت» باز مىدارد و خواننده هرگز نمىتواند واقعیت را از افسانه تشخیص دهد و در نتیجه از پیشبینى اجتماعى و عبرتآموزى تاریخى باز مىماند .
انتخاب وقایع برحسب معیارهاى خاص (اخلاقى، مذهبى، توصیفى، و نظایر آن) فقط توجه به حوادث سیاسى و نظامى و بدون در نظرگرفتن عوامل اجتماعى، اقتصادى، روانى موجب «یک بعدى شدن» واقعیت تاریخى است و در نتیجه دریچه بینش مورخ را تنگ کرده و او را از تجزیه و تحلیل حوادث باز مىدارد .
«و به این ترتیب مثلا مورخ مذهبىمآب، دخالتخدا را عامل اصلى حوادث دانسته و مورخ بزمنگار به نقش زنان توجه داشته است . چنین نویسندگانى را مورخ واقعى نمىتوان نامید توجه اینان به گذشته به خاطر کشف «حقیقت» و تحلیل وقایع نیست، بلکه مىخواهند از گذشته الهام بگیرند و یا براى منظور خاصى که دارند حجت و دلیل استخراج کنند . در این معنى، تاریخ همچنان که سیسرون گفته است: «وسیله تزیین خطابه است (7) » .
اوگوستین مقدس (430 - 354 م)
اوگوستین مقدس مؤلف کتاب «شهر خدا» یکى از بزرگترین شخصیتهائى است که عصرى را به خود اختصاص داده و قرن چهارم و پنجم میلادى را مىتوان قرن اوگوستین نامید . او خود یک تاریخساز است و سازنده عصرى که واسطه انتقال از عصر قدیم به دنیاى جدید مىباشد (8) . او آثار زیادى از خود به یادگار گذاشته است . اما دو کتاب در میان نوشتههاى او، از همه معروفتر و مشهورتر است:
1 . اعترافات .CONFESSIONS
2 . شهر خدا .CITY OF GOD
او در زمینه تاریخى به مفهوم تازهاى دستیافت و تاریخ را بهطور خاصى تفسیر کرد .
به نظر اوگوستین مقدس: زمان تاریخى که با گناه آدم آغاز شده است تا قیامت هنچنان ادامه دارد و برگشت و رجعتى بر آن متصور نیست و به این ترتیب تاریخ، معنى و واقعیت عمیق خود را پیدا مىکند و چون چنین است، بنابراین آدمى در زمان، نقش قاطعى به عهده دارد و سازنده سرنوشتخویش است .
در «شهر خدا» ابعاد تاریخ وسیعتر مىشود و اوگوستین مقدس یک دید کلى از تاریخ رومیان به دست مىدهد . با وجود این، او تحول تاریخى و شرایط اجتماعى و فرهنگى را به موازات یکدیگر مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهد، ولى تحول تاریخى را از طریق عوامل اجتماعى و فرهنگى توجیه نمىکند، بلکه «مشیت الهى» را عامل مؤثر و سازنده تاریخ مىداند .
به نظر وى تاریخ سیرى است که از گناه آدم شده و تا قیامت ادامه دارد، ولى در مسیر حرکت گاهى از گردنههاى سخت و روزگاران تلخ عبور مىکند . در این حرکت، عامل غالب و قاطع، مشیت الهى است و نه عمل بشرى (9) .
مىتوان گفت که تفسیر تاریخى اوگوستین نقطه مقابل تفسیر توسیدید قرار مىگیرد که تاریخ را صرفا بر اساس اعمال بشرى مىداند و از قبول عوامل ماوراءالطبیعى سر باز مىزند .
ابن خلدون پایهگذار علم تاریخ
آثار مورخان اسلامى نیز به گونه آثار مورخان یونانى است که آن را از هبوط آدم، شروع کردهاند و بمانند عهد عتیق (تورات) دنباله حیات اجتماعى را پىگیرى نمودهاند .
در این میان انتقادات ابن خلدون از اسلاف خویش حائز اهمیت است . وى مورخان ماقبل خود را مورد نکوهش قرار مىدهد که اینان هیچگونه کوشش به منظور تبیین حوادث از خود نشان ندادهاند و قضاوتهاى سطحى کردهاند . براى افسانه و اساطیر اهمیتخاصى قائل شدهاند و به مداحى پرداختهاند به عوامل اقتصادى و اجتماعى توجه نکردهاند به سبک نگارش و حالتخطابى نوشتههایشان زیاده از حد اهمیت دادهاند و بالاخره حوادث تاریخى را بدون آنکه میان آنها رابطهاى وجود داشته باشد، برشمردهاند .
مىتوان گفت که زمینه ذهنیت واحدى، در نگارش تاریخ در دنیاى قدیم یونان و جهان اسلام وجود داشته است و تاریخ بیش از آنچه واقعیتها را تحلیل کند و به دنبال حقیقتبرود، از اساطیر و افسانهها، الهام گرفته است . و تاریخ عبارت از نقل هنرمندانه حوادث گذشتگان براى عبرت آیندگان، تفسیر شده است .
بر این اساس اگر توسیدید را اولین مورخ علمى به حساب بیاوریم که ارزش کار خود را بر اساس تحلیل تاریخى ارائه مىدهد، قطعا باید اذعان کرد که تا قبل از قرن نوزدهم، هیچکسى جز عبدالرحمن بن خلدون از توسیدید پیشى نگرفته است . اگر اولى مبدع تاریخ است قطعا دومى (ابن خلدون) پایهگذار تاریخ به عنوان علم، محسوب مىشود (ایولاگوست، ص169) .
در مقاله بعدى از نقد ابن خلدون از روش تاریخنگارى مورخان مسلمان بحثخواهیم کرد .
قال الامام ابى محمد الحسن بن على العسکرى علیه السلام:
«حب الابرار للابرار ثواب للابرار و حب الفجار للابرار فضیلة للابرار، و بغض الفجار للابرار زین للابرار و بغض الابرار للفجار خزى على . الفجار» .
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمودند:
«دوستى نیکان، براى نیکان، ثواب استبراى نیکان; و دوست داشتن بدان نیکان را، باز هم ثواب استبراى نیکان; دشمنى بدان با نیکان زینت نیکان است; و دشمنى خوبان با بدان رسوائى استبراى بدان» . (تحفالعقول، ص 517) .
پىنوشت:
1) توسیدید . Tusidid مورخ یونانى (460 - 395 قم) مؤلف «تاریخ جنگ پلوپونز» که حوادث جنگ از آغاز تا سال 411 قم در آن نقل شده . وى مىکوشیده بیطرف باشد، وقایع را با دقت نقل و سعى مىکند علل آنها را شرح دهد . (فرهنگ فارسى، دکتر معین، ج5، ص401) .
2) ایولاگوست، جهانبینى ابن خلدون، ص 160 - ترجمه مهدى مظفرى، انتشارات دانشگاه تهران 1354 .
3) نصرالله نیکآئین، تاریخ مشیرالدوله و ارزش علمى آن، ص182، تهران، 1347 .
4) عبدالحسین زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص77، امیرکبیر، تهران، 1354 .
5) جنگ پلوپونز Peloponnese ، از سال 404 تا 431 قبل از میلاد مسیح ادامه یافت و به شکست کلى آتن در برابر اسپارت پایان پذیرفت . در این شکست ایرانیان نقش مؤثرى داشتند و با دادن زر به مزدوران آتنى مقدمات پیروزى اسپارت را فراهم ساختند .
6) زرینکوب، تاریخ در ترازو، ص79 .
7) ایولاگوست، ص165 .
8. ST Augustine: City of god. P. 1-Image Books. Garden City. Newyork. 1985.
9) مقدمه آئین ژیلسون بر «شهر خدا» ، اوگوستین، ص15 - 16 .