آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

فدایى امامت نامى است که براى نوشتار حاضر در نظر گرفته شد . انتخاب این نام از آن‏رو است که هدف این نوشتار آن است که با تکیه بر منابع کهن تاریخى و ارشاد روایى، به دور از هرگونه تعصب و جانبدارى، گوشه‏اى از ایمان و زندگى بزرگان شیعى را که در دفاع از اسلام ناب محمدى، به دست فرمان‏روایان اموى به شهادت رسیده‏اند، بررسى نماید . سترگ مردان و زنانى که در دشوارترین دوران شیعه، با خون سرخ خویش نهال نوپاى امامت را سیراب و باور کردند .
برجستگان تاریخ
انسانهاى برجسته از یک‏نظر بر دو دسته‏اند:
1 . برخى، از خردسالگى، در هوشمندى و رفتار، بر دیگران برترى دارند; پیامبران الهى و جانشینان آنان و نیز معدودى از نوابغ جهان در این دسته جاى دارند .
2 . گروه دیگر، از آغاز، برترى چشمگیرى ندارند . اما با قرارگرفتن در پرتو روشنگرى و هدایت‏بزرگان دین و با قابلیت و کوشش پیوسته در آئین الهى، بر دیگران پیشى مى‏گیرند و با ثبت نام خود بر سینه تاریخ به نسل‏هاى آینده، درس فداکارى مى‏دهند . افراد فدایى امامت که در صدد بازخوانى زندگى‏نامه آنان هستیم در این گروه جاى مى‏گیرند . از این‏رو همه زندگى آنها از آغاز، تا انجام در تاریخ نیست . تنها آن بخش که جنبه تحول‏گرى و تاریخ‏سازى داشته است، و در تاریخ انعکاس یافته، مورد بررسى قرار گرفته است . رفاعة بن شداد بجلى یکى از این افراد است .
پیشینه قبیله بجیله در تاریخ
قبیله بجیله، از قبایل بزرگى است که در میان عرب جایگاه ویژه‏اى دارد . بجیله نام کنیزى بوده است که «نزار بن معد» به فرزند خود «انمار» بخشید (1) . چون آن هنگام مصادف با چیرگى بخت‏النصر بر مکه و ستمگرى‏هاى او بر مردم آن سرزمین بود، انمار به همراه بسیارى از عدنانیان به یمن گریخت . چون بجیله کنیز نزار، که در یمن به ازدواج انمار درآمد، یک عرب قحطانى و اهل یمن به شمار مى‏رفت، فرزندانش را نیز به نام او خواندند و قبیله بجیله پدید آمد (2) . این قبیله چون سالیان دراز در یمن زیست، نام قحطانى گرفت و به عرب جنوبى شهرت یافت . لیکن در اصل عدنانى بود .
بجیله در عصر اسلام
تفکر بجیله چون دیگر مردم عرب تنها در بت‏پرستى تبلور مى‏یافت; اما با ظهور اسلام و گسترش آن در پهنه عربستان به سال نهم از هجرت، در افق هدایت قرار گرفت . در آن سال کلیه افراد این قبیله، همراه با بزرگ خود (قیس بن عربه) به حضور پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله رسیدند و به دین اسلام درآمدند (3) . و در حوادث و پیروزى‏هاى پس از آن نیز پیوسته شرکت مى‏کردند .
تولد رفاعة
چنانکه در پیش اشاره گردید، فدائیان امامت کسانى هستند که در زیر لواى تعلیمات معصومان و جنبه‏هاى شخصى خویش، به قابلیت رسیده‏اند، از این رو، تنها رفتارهاى برجسته و تحول‏آفرین آنان در تاریخ مشهود است و چون در سایر کردار آنها جنبه الگوپذیرى نیست، سایر زندگى ایشان مورد توجه قرار نگرفته است . در تاریخ نامى از تولد رفاعة بن شداد بجلى نیامده است . اما مورخان به اتفاق، صحنه پایدارى او را، در دفاع از عمر و بن حمق خزاعى، به سال 51 - 50 آورده‏اند و در آن هنگام از او به عنوان جوانى دلیر و نیرومند نام برده‏اند (4) . با بهره‏گیرى از گفتار مورخان در مورد فعالیت او، دوران یادشده و نیز نقش رفاعة در حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏توان سن تقریبى او را هنگام دفاع از عمرو بن حمق خزاعى چهل (40) سالگى دانست و از تولد او به سال دهم هجرى یاد کرد .
در هر حال او در خانواده‏اى از بجیله دیده به جهان گشود، خانواده‏اى که به عشق هدایت، از یمن به مدینه آمد و با کلام معنوى وحى که در نفس گرم رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏پیچید، به دین اسلام درآمد . آنان در سال دهم از هجرت (هنگام تولد رفاعة) مسلمان مى‏زیستند و در سایه ایمان با کافران مى‏جنگیدند طبعا معارف زیادى از اسلام مى‏دانستند و قادر بودند فرزندان خود را با باورهاى اسلامى پرورش دهند و آنها را از حقایق دینى آگاه نمایند . رفاعة بن شداد بجلى که استعداد شخصى و ربیت‏خانوادگى را باهم داشت، به زودى در میان همگان بى‏مانند گردید و در ردیف بزرگان مسلمان قرار گرفت .
رفاعة در دوران خلفا
در رویدادهاى زمان خلافت ابوبکر و عمر، نامى از رفاعة بن شداد بجلى نیست، لیکن در زمان عثمان، به ویژه در سالیان پایان حکمرانى او، نام رفاعة بن شداد، در پهنه تحولات به چشم مى‏خورد . قابلیت‏هاى فردى و پرورش خانوادگى باعث گردید، تا او در همان دوران جوانى از دیگر همسالان خویش پیشى گیرد و نامش در کنار بزرگان مسلمان مطرح گردد . مرحوم کشى در رجال خود (اخبار معرفة‏الرجال) به نقل از محمد بن علقمه مى‏نویسد: همراه با رفاعة بن شداد بجلى و گروهى از بزرگان مسلمان، با مالک اشتر نخعى به قصد حج‏حرکت کردیم . چون به ربذه رسیدیم، با ابوذر (یار دیرین و راستین رسول خدا صلى الله علیه و آله که از سوى عثمان، به آن سرزمین خشک و سوزان تبعید شده بود) مواجه شدیم . او در آن هنگام از دنیا رفته بود . ما جنازه پاک ابوذر را کفن کردیم . بر وى نماز گزاردیم و به خاک سپردیم (5) . مالک اشتر بر قبر اباذر ایستاد و گفت:
«پروردگارا، این ابوذر است که در میان بندگانت‏به عبادت تو پرداخت; در راه تو با مشرکان پیکار نمود . چیزى را دگرگون نساخت، بلکه براى جلوگیرى از تغییر دستورات دین و مشاهده رفتارهاى خلاف آئین بپا خاست و با جان و زبان، لب به اعتراض گشود و از سوى عثمان، در نهایت‏ستم، بدون توشه راه، بدین مکان تبعید گردید و سرانجام در غم اسلام جان سپرد . پروردگارا نابود فرما کسى را که ابوذر را از حرم فرستاده تو بیرون ساخت و بدون توشه بدین سرزمین تبعید نمود» .
محمد بن علقمه مى‏گوید: پس از پایان مراسم، جملگى به دعاى مالک اشتر آمین گفتیم (6) . در سفر یادشده نام رفاعة بن شداد در کنار بزرگانى چون عبدالله بن مسعود، حجر بن عدى همراه با مالک‏اشتر آمده که خود دلیل گویایى بر برجستگى و ظمت‏شخصیت اوست .
یک عامل برجسته در هدایت رفاعة
چنانکه گذشت، گرچه رفاعة دوران رسول خدا صلى الله علیه و آله را ندیده بود و از این‏رو اصطلاحا از تابعین شمرده مى‏شد . اما دوستى و همنشینى او با صحابه برجسته و پارساى آن حضرت چون: عبدالله بن مسعود، حجر بن عدى، عمرو بن حمق خزاعى در هدایت و شخصیت معنوى رفاعة نقش چشمگیرى داشت . به طور مثال، عبدالله بن مسعود از بزرگان صحابه از شرکت‏کنندگان در جنگ بدر و احد از کاتبان وحى به شمار مى‏آید (7) . او که با برخوردارى از امتیازات یادشده به نیکى مى‏توانست چون بسیارى از یاران پیشینه‏دار پیغمبر صلى الله علیه و آله از سهم بیت‏المال و غنائم و فتوحات، زندگى راحت و خوشى را در پیش گیرد، تا پایان عمر، ساده‏زیستى آن حضرت را پیشه خویش نموده و سرانجام در مصاف با ظلم و تبذیر در تهى‏دستى درگذشت .
کوشش رفاعة که از پیش در دفاع از اسلام چشمگیرى مى‏نمود، در دوران حکومت امام على علیه السلام به اوج خود رسید . او که از خوش‏عهدى روزگار، فروغ جوانى را با ایام حجت پروردگار هم‏عصر مى‏یافت، تصمیم گرفت تا همه نیروى خویش را در راه امیرالمؤمنین علیه السلام، به کار برد و او هیچ‏گونه فداکارى در پیشبرد اهداف آن حضرت دریغ نورزد .
در کنار امیرمؤمنان در جبهه
جنگ جمل نخستین پیامد عدالت‏خواهى على علیه السلام بود . این جنگ که به گفته مورخان از عطش ریاست‏خواهى طلحه و زبیر و کینه دیرینه عایشه به امیرالمؤمنین علیه السلام به وجود آمد، آغاز صف‏بندى نوینى بود که در این دوران، میان دوگروه مسلمان واقع شد و مرز قدرت‏طلبان را از حق‏پرستان مشخص نمود . چون امیرالمؤمنین علیه السلام از آمادگى سپاه پیمان‏شکنان به سرکردگى طلحه، زبیر و عایشه آگاه شد، بى‏درنگ با بزرگان مسلمان مشورت کرد . رفاعة‏بن شداد بجلى که در آن جمع حضور داشت، برخاست و گفت:
«اى امیرالمؤمنین ما همه تو را مى‏شناسیم و به گفته تو ایمان داریم، نیک مى‏دانیم که تو بر حق هستى و مخالفان تو جملگى راه انحراف مى‏پویند و در گسترش باطل مى‏کوشند . دین‏دارى و آئین پرورى پیشه همیشگى تو است . اگر ایشان با تو سرسازش گرفتند، تو نیز با آنان راه آرامش گیر . و اگر از در جنگ و فتنه درآمدند، تو هم آهنگ نبرد پیشه کن که ما به یارى خداوند، براى جلوگیرى و درهم‏شکستن گمراهان آماده‏ایم . در این راه بسیار مى‏کوشیم و هیچگونه تقصیر و سستى را بر خویش نمى‏بخشیم . به درستى مى‏دانیم تو بر حق هستى و حق نیز همواره با تو است و هرگونه گسستنى بین تو و حقیقت‏بى‏معناست‏» (8) .
چون امیرالمؤمنین علیه السلام سپاه جمل را بر عزم جنگ مصمم دید، به تنظیم سپاه پرداخت . مردان میدان‏دیده و کارآزموده را در راس تیپ‏ها و قبایل سپاه خود قرار داد و فرماندهى قبیله بجیله را که در آن هنگام از قبایل مهم جنوب عربستان به شمار مى‏رفت، به رفاعة بن شداد بجلى سپرد (9) . ابن شهراشوب مى‏نویسد:
«جنگ با حمله تیراندازان بصره آغاز گردید . دو نیرو با تمام قدرت بر یکدیگر هجوم بردند . در این هنگام رفاعة‏بن شداد بجلى همراه با افراد خویش سپاه بصره را دور زد و از پشت‏بر لشگر دشمن حمله برد . درحالى که با شجاعت مى‏جنگید و نیروى جمل را پراکنده مى‏کرد، زبانش بدین اشعار حماسى مشغول بود:
آن الذین قطعوا الوسیلة
و نازعوا على على الفضیلة
فى حرب کالنعجة‏الاکیلة (10)
کسانى که راه هدایت را بر مردم بریده‏اند، و با على و فضیلتهاى او به نزاع برخاسته‏اند، در جنگ چون میش، خورده مى‏شوند» (11) .
رفاعة در جنگ صفین، یکى از فرماندهان جناح راست‏سپاه امام على علیه السلام بود که در کنار عبدالله بن بدیل خزاعى و سعید بن قیس همدانى و عدى بن حاتم طائى (از سران برجسته نیروى حضرت) با لشگر معاویه دلیرانه مى‏جنگید و در پیروزى یاران امام نقش چشمگیرى داشت (12) . در ماه آخر جنگ صفین که نبرد به روزهاى پایانى و دشوار خود نزدیک مى‏شد، رفاعه از سوى امیرالمؤمنین علیه السلام به ریاست قبیله بجیله نایل گردید (13) .
سرانجام، یارى پروردگار، ایمان و فداکارى یاران امام علیه السلام در سایه شجاعت و رهنمودهاى حکیمانه آن حضرت، افق پیروزى را بر دیده مؤمنان گشود . معاویه که پایان ریاست‏خود را تنها در چند ضربه شمشیر مالک اشتر مى‏دید، با پیشنهاد عمروبن عاص قرآنهایى را که در نزد برخى از سربازان شام یافت مى‏شد، براى فریب یاران على علیه السلام بر نیزه‏ها آویخت . حیله معاویه در سپاه عراق مؤثر آمد و بى‏درنگ آتش تفرقه را در اردوى امام شعله‏ور ساخت . چون اختلاف راى و مشاجره در ارتش على علیه السلام بر سر مساله حکمیت‏بالا گرفت، رفاعة بن شداد بجلى خطاب به آنان گفت:
«دست از مشاجره بردارید; اگر حکمیت‏بر عدل آید، مطلوب ماست و اگر خواسته ما تحقق نپذیرد، روز ما بسى شدیدتر و جانکاه‏تر از امروز گردد» . سپس برخاست و با صداى بلند گفت:
«اى مردم، ما چیزى را از حق خویش از دست نداده‏ایم . آنان ما را در پایان کار به همان چیزى مى‏خوانند که ما در آغاز ایشان را بدان خوانده‏ایم . حال اینان ناخودآگاه همان را پذیرا شدند . اگر آنچه ما خواستیم انجام یافت، فتنه و کشتار دور گردد و اگر خواسته ما عملى نگشت، دگربار خواسته خویش را از سر گیریم و همان جدیت پیش را به کار گیریم‏» (14) .
هرچند سخنان رفاعة در جریان حکمیت از دوراندیشى آنچنانى برخودار نیست، اما بى‏شک صحنه موجود به گونه‏اى بوده که بیان چنین گفتار معقول به شمار مى‏رفته است و تنها شخصیتهاى ویژه‏اى چون مالک اشتر قادر بر پیش‏بینى آخر کار بوده‏اند .
با راستگویان باشید
«محمد بن یحیى از احمد بن محمد او از ابن ابى نصر مى‏گوید: از امام على بن موسى الرضا علیه السلام از تفسیر آیه: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین‏» پرسیدم; فرمود: راستگویان همان ائمه معصومین علیهم السلام هستند و آنها که پیروى و اطاعت از ائمه را بى‏تردید باور و تصدیق مى‏کنند» .
(اصول کافى، ج‏1، ص 398، چاپ اسلامیه) .
پى‏نوشت:
1) دکتر آیتى، تاریخ اسلام، ص‏9 .
2) تاریخ یعقوبى، ج‏1، صص‏280 و 336 .
3) تاریخ یعقوبى، ج‏1، ص‏334 .
4) تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏265 . ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج‏2، ص‏492 . ابن عبدالبر قرطبى، الاستیعاب فى معرفة الصحاب، ج‏3، ص‏257 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏2، ص‏281 .
5) کشى، اخبار معرفة الرجال، ص‏65 .
6) على اکبر ذاکرى، سیماى کارگزاران على بن ابى‏طالب، ج‏2، ص‏124 .
7) رافعى، اعجازالقرآن، ص‏35 .
8) .
9) .
10) .
11) میش، گوسفند پشم‏آلود و ماده است که داراى شیرى چرب و گوشتى لذیذ است .
12) ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج‏3، ص 197 .
13) نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 281 .
14) نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص 672 .

تبلیغات