تاثیر عاشورا در ادبیات تشیع (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حادثه تلخ و دردناک عاشورا، شعرا را که طبعى حساس، ذوقى سرشار و روحى لطیف دارند، بیش از دیگران تکان داده و متاثر ساخته و زبان ادبى آنها را به سوک و سوز و گداز در این مصیبت گشوده است .
شاعران پارسىگوى نیز به سهم خود در ترسیم ادبى و شاعرانه این حماسه، نقش مهمى داشتهاند و هرکدام از نگاه خاص خود حادثه را با هنرمندى و زیبائى بازگو کردهاند که خواننده را سخت تحت تاثیر قرار مىدهد .
نقش مسلمانان غیر عرب در پیشرفت اسلام
قطعا ملتهائى که به زبان فارسى سخن مىگویند، منحصر به ایرانیان نیستند، بلکه بیشتر ملتهاى همسایه ایران با زبان و ادب فارسى آشنا بوده و با آن سخن مىگویند، شعر مىسرایند و خطابه مىکنند و امثال و حکم خود را با این زبان ایراد کرده و مىکنند . امروزه ملتهاى تاجیکستان، آذربایجان، افغانستان بخشى از پاکستان نیز با فارسى آشنا مىباشند .
اصولا مىتوان زبان فارسى را دومین زبان فرهنگ اسلامى تلقى کرد که ملتهاى پیرو آن، اسلام را از طریق زبان فارسى یاد گرفته و به آن ایمان آوردهاند . اگر رودکى از خراسان بزرگ (تاجیکستان فعلى) حکیم گنجوى از گنجه و ماوراء قفقاز، اقبال لاهورى از پاکستان (سند قدیم) مولانا از ایران با زبان شکرشکن فارسى سخن مىگویند همگى اسلام را به وسیله این زبان شیرین تعلم کرده و آموزشهاى پیامبر را از جان و دل پذیرفتهاند .
شاید بىجهت نباشد که پیامبر اسلام از ایمان مردمان غیر عرب، (از کل بلاد شرق) خبر داده و آن را به سلمان فارسى نوید مىدهد و نفوذ آئین پاک خود را در شرق و غرب جهان آن روز، پیشبینى مىکند [زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها و ستبلغ ملک امتى فیها] .
«زمین در برابر من پیچیده شده و من جمیع مشارق و مغارب آنرا دیدم و به زودى اسلام در همه نقاط آن پرتوافکن خواهد شد و نفوذ و حکومت امت من به آنجاها خواهد رسید» .
در یک روایتى، پیامبر به سلمان فارسى، چنین آمده است:
گروهى از اصحاب از پیامبر پرسیدند: «من هؤلاء الذین ذکر الله ان تولینا استبدلوا بنا ثم لا یکونوا امثالنا، قال و کان سلمان بجنب رسول الله، قال فضرب رسول الله على فخذ سلمان، و قال: هذا و اصحابه و الذى نفسى بیده لو کان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس» (1) .
اینکه خداوند در آیه مىفرماید: اگر شما (به اسلام) پشت کنید به جاى شما گروه دیگرى را بر مىگزیند . که مانند شما نباشند . اینها چه کسانى هستند؟ در همان حال سلمان در کنار پیامبر نشسته بود، حضرت دستبه ران سلمان زد و فرمود: این مرد و قومش، قسم به آن خدائى که جان من در دست قدرت او است، هرگاه ایمان در آسمان باشد، بازهم مردانى از فارسى بدان ستخواهند یافت» .
احتمال دارد که منظور از فارس، ایرانیان به طور اعم باشد، و شاید هم منظور، همه ملتهاى غیر عرب باشند که در بلاد شرق اسلامى پراکندهاند .
به هر ترتیب، اسلام به وسیله زبان فارسى میان این ملتها را یافت، نفوذ کرد و تمدن بزرگى به وجود آورد .
از طرف سوم، حادثه کربلا و شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام، حادثهاى نبود که بر ذهن و اندیشه جهان اسلام اثر نگذارد و همه مسلمانان (به جز اندکى بسیار نادر) حادثه کربلا را فاجعه ندانند و بر کشندگان حسین علیه السلام، لعنت نکنند .
اصولا آن روز که ایرانیان اسلام آوردند، از آنجا که تشنه عدالتبودند، و اسلام آئین عدالتبود و آن را در خاندان على علیه السلام یافتند، از جان و دل محبت او و فرزندانش را جزو هستى خود ساختند .
گویند در قیام مختار در کوفه بیست هزار ایرانى که «حمراء دیلم» نامیده مىشدند، همراه او به خونخواهى حسین علیه السلام قیام کردند (2) .
مردم ایران قلبشان از ولاء و محبتخاندان رسول آکنده بود و دلهایشان به عشق حسین و فرزندان فاطمه مىطپید، در سال 125 هجرى (3) هر نوزادى که در خراسان بزرگ متولد گردید، به نام حسین و یحیى و زید، یعنى شهداى خاندان على نامیده شدند .
بى دلیل نیست که احساس ایرانى و هر فارسىزبان، با عشق على و خاندانش عجین است و از حادثه کربلا و شهداى طف، شدیدا تاثر دارد .
تفاوت دیدگاهها
شاعران و سرایندگان ادیب، هرکدام حادثه خونخوار حسین علیه السلام را از دیدگاه خاصى دیدهاند و از منظر متفاوتى به آن نگاه کردهاند . عدهاى آن را از بعد عرفان دیده و دسته دیگر آن را از زاویه عدالتطلبى و آزادیخواهى نگاه کردهاند . گروهى حماسى سرودهاند و گروهى دیگر، از منظر مقاومت و دفاع از اسلام ناب، به آن نگریستهاند .
اینک براى هرکدام از این دیدگاهها، نمونههایى از اشعار شعراى باریکاندیش شاهد مىآوریم و به تجلى احساس، لطف، حماسه، آزادى و شجاعت در لابلاى سرودههاى آنان تماشا مىکنیم:
اقبال لاهورى:
نابغه شرع دکتر محمد اقبال لاهورى که هویتشرقى را تنها در هویت اسلامى آن جستجو کرد و بسان سید جمال استقلالخواهى، آزادىطلبى، حفظ ارزشها و غناى فرهنگى را بر ملل مسلمان توصیه مىنمود، درباره حریت اسلامیه و سر حادثه کربلا چنین سروده است:
هرکه پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست
عشق را ناممکن ما یمکن است
عشق را آرام جان حریت است
ناقهاش را ساربان حریت است
آن شنیدستى که هنگام نبرد
عشق با عقل هوس پرور، چه کرد؟
آن، امام عاشقان پور بتول
سرو آزادى ز بستان رسول
الله، الله باى بسمالله پدر
معنى ذبح عظیم آمد پسر
بهر آن شهزاده خیرالملل
دوش ختم المرسلین نعم الجمل
سرخرو، عشق غیور از خون او
شوخى این مصرع از مضمون او
در میان امت کیوان جناب
همچو حرف قل هو الله در کتاب
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیر الامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او، چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است
پس بناى لا اله (4) گردیده است
مدعایش سلطنتبودى اگر
خود نکردى با حسین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا لاثقه
دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسماعیل بود
یعنى آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار
پایدار و تند سیر و کامکار
تیغ بر عزت دین است و بس
مقصد او، حفظ آئین است و بس
ماسوىالله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونى سرش افکنده نیست
خون او، تفسیر این اسرار کرد
ملتخوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید
از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما، نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او، شعلهها اندوختیم
شوکتشام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او، ایمان هنوز
اى صبا اى پیک دور افتادگان
اشگ ما، بر خاک پاک او رسان (5)
این اشعار، حماسه، شجاعت و آزادىخواهى حسین علیه السلام را بازگو مىکند که چگونه حماسه عاشورا صداى آزادىخواهى را در جهان اسلام، حتى بعد از گذشت 14 قرن زنده کرده است و آزادیخواهان مسلمان و غیر مسلمان از پیام حسین علیه السلام الهام گرفته، صلاى لبیک یا حسین بلند کردهاند .
اقبال لاهورى به عنوان یک دانشمند و دیندار معرفتاندیش، شخصیت امام حسین علیه السلام را تحلیل مىکند و او را در مقابل ظلم سیستماتیک به عنوان الگوى مبارزه مطرح مىسازد . این تحلیل را نباید از نظر دور داشت که:
«اگر نظامى به لحاظ ریشهاى و ساختارى مولد بىعدالتى شد، و بناى حکومت چنان کجبالا رفت که عدالت ورزیدن برایش ناممکن باشد، آنجا است که قیام واجب مىشود . حکومتى که براى بقاى خود از بىعدالتى تغذیه مىکند و قیام شخصیتهاى دینى در اینجا اهمیت و ضرورت مىیابد و اینجاست که مىارزد حتى جان خود را ببازند» .
نهضتشهدا از دیدگاه مولانا جلالالدین
مولانا شهادت حسین علیه السلام و یارانش را از منظر دیگرى مىبیند، از منظر عرفان، از منظر پذیرش بلا و دیدار حق و پیوستن به او:
هرکه در این دهر مقربتر است
جام بلا بیشترش مىدهند
مولوى که انسان محبتپیشه و عاشق خداوند است و همه جهان را زیبا مىبیند، شهادت حسین علیه السلام را نیز که چگونه زیبا، شهادت را مىپذیرد، و رضا به قضاى الهى مىدهد و از مال و جان و فرزندان خویش مىگذرد و تسلیم به رضاى حق مىشود و به عهد خود با خدا وفا مىکند، روح قدسىاش به ملکوت اعلاء مىپیوندد، به همین زیبایى و جذابیت ترسیم مىکند .
سیمائى که مولانا در چهره حسین مىبیند، چهره ایثارگرى است که همه چیزش را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم خدمت دوست مىنماید . هرچه این گذشت و ایثارگرى عظیمتر، وسیعتر، عمیقتر باشد، آن زیبائى وسیعتر و عمیقتر است:
پاکبازى کار هر شیاد نیست
این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقى را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است
شاهد این مدعا خواهى اگر
بر حسین و اکبر او کن نظر
حقیقتا مولانا به واقعه عاشورا و کربلا و امام حسین علیه السلام به چشم یک پاکبازى مطلق که مجسمه زیبایى مطلق است، نگاه مىکرد و پیش خود مىاندیشید که در روح آن بزرگمرد آزاده چه مىگذشت که تصمیم مىگیرد همه ما یملک، مال و جان خود را در راه دوست فدا کند! .
غزل زیباى مولانا که شرح حال شهیدان را بازگو مىکند، در زمان جنگ تحمیلى در فضاى ایران اسلامى، زبانزد هر بزرگ و کوچک بود که با شور و حال خاصى ترنم مىکردند:
کجائید اى شهیدان خدائى
بلاجویان دشت کربلائى!
کجائید اى سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوائى
کجائید اى ز جان و جا رهیده
کسى مر عقل را گوید کجائى!
کجائید اى در زندان شکسته
بداده وامداران را رهائى
کجائید اى در مخزن گشاده
کجائید اى نواى بىنوائى
کف دریاست صورتهاى عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفائى (6)
حجةالاسلام نیر تبریزى
گاهى شاعران اهل بیت علیهم السلام، مجموعه خاندان امامت را به منظومه کیهانى و امام را به خورشید تشبیه مىکنند و اوج زیبایى ادبیات و انواع استعاره و کنایه را در تبیین حادثه کربلا جلوهگر مىسازند .
از اینگونه تشبیهات زیبا، در اشعار حجةالاسلام نیر بسیار دیده مىشود اینک نمونهاى از آنها:
چون کرد خور ز توسن زرین تهى رکاب
افتاد در ثوابت و سیاره انقلاب
غارتگران شام به یغما گشود دست
بگسیخت از سرادق زر تار خود طناب
کرد از حجره چاک فلک پرده شکیب
بارید از ستاره به رخسار خون خضاب
کردند سر ز پرده برون دختران نعش (7)
با گیسوى بریده سراسیمه بى نقاب
گفتى شکسته مجمر گردون و از شفق
آتش گرفته دامن این نیلگون قباب
از کله شفق بدر آورد سر هلال
چون کودکى طپیده به خون در کنار آب
با گوشواره که به یغما کشیده خصم
بیرون ز گوش پردهنشینى چو آفتاب
یا گشته زین توسن شاهنشهى نگون
برگشته بىسوار سوى خیمه با شتاب
گفتم مگر قیامت موعود اعظم است
آمد ز عرش که ماه محرم است (8)
به گفته مقدمهنویس دیوان حجةالاسلام نیر:
در میان هزاران هزار شعر فارسى که در این زمینه (حماسه کربلا) سروده شده، سه دلسوخته گوى سبقت از دیگران ربودهاند: «مرحوم عمان سامانى» ; «نیر تبریزى» و «صفى علیشاه» . این سه تن آنچه سرودهاند از سر وجد و ابتهاج و شور و بىخودى از خود سرودهاند (9) .
نیر در این میان سودائى دیگر دارد، شعرش ادبیانه، احساسش لطیف است و عالم و آدم را در یک آن، منقلب مىکند و آدمى را به دنیاى دیگر مىبرد و چه زیبا مىگوید:
گفت اى گروه هرکه ندارد هواى ما
سر گیرد و برون رود از کربلاى ما
ناداده تن به خوارى و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پاى به خلوتسراى ما
تا دست ورد نشستبه خون مى نیافت
کى راه طواف بر حرم کبریاى ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیر افکن استبادیه ابتلاى ما
همراز بزم ما نبود طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشناى ما
بر گردد آنکه با هوس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهى گداى ما
ما را هواى سلطنت ملک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فر هماى ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسراى قدس
آراسته استبزم ضیافتبراى ما
پىنوشت:
1) جامعالاصول، جزرى، ج10، ص52 .
2) فرقه شیعه زیدى، در دو قرن دوم و سوم، فضیلت الشامى، ص 120، ترجمه مهدى پور - ثقفى .
3) آن سالها، سالهاى اوج نفرت ایرانیان از بنىامیه بود و از شهادت زید پیش از دو سه سال نگذشته بود .
4) حقا که بناى لا اله هستحسین (خواجه معینالدین چشتى) .
5) دیوان دکتر اقبال لاهورى، رساله «رموز بیخودى» ص 74 - 75، کتابخانه سنائى، تهران 1343 .
6) دیوان کبیر، غزل 2707 .
7) دختران نعش، ستارگان هفتگانه دب اکبر را گویند .
8) حجةالاسلام نیر، لآلى منظومه، ص 323، کتابخانه آیةالله نجفى، قم 1377 .
9) مقدمه دیوان حجةالاسلام نیر، ص 3 .
شاعران پارسىگوى نیز به سهم خود در ترسیم ادبى و شاعرانه این حماسه، نقش مهمى داشتهاند و هرکدام از نگاه خاص خود حادثه را با هنرمندى و زیبائى بازگو کردهاند که خواننده را سخت تحت تاثیر قرار مىدهد .
نقش مسلمانان غیر عرب در پیشرفت اسلام
قطعا ملتهائى که به زبان فارسى سخن مىگویند، منحصر به ایرانیان نیستند، بلکه بیشتر ملتهاى همسایه ایران با زبان و ادب فارسى آشنا بوده و با آن سخن مىگویند، شعر مىسرایند و خطابه مىکنند و امثال و حکم خود را با این زبان ایراد کرده و مىکنند . امروزه ملتهاى تاجیکستان، آذربایجان، افغانستان بخشى از پاکستان نیز با فارسى آشنا مىباشند .
اصولا مىتوان زبان فارسى را دومین زبان فرهنگ اسلامى تلقى کرد که ملتهاى پیرو آن، اسلام را از طریق زبان فارسى یاد گرفته و به آن ایمان آوردهاند . اگر رودکى از خراسان بزرگ (تاجیکستان فعلى) حکیم گنجوى از گنجه و ماوراء قفقاز، اقبال لاهورى از پاکستان (سند قدیم) مولانا از ایران با زبان شکرشکن فارسى سخن مىگویند همگى اسلام را به وسیله این زبان شیرین تعلم کرده و آموزشهاى پیامبر را از جان و دل پذیرفتهاند .
شاید بىجهت نباشد که پیامبر اسلام از ایمان مردمان غیر عرب، (از کل بلاد شرق) خبر داده و آن را به سلمان فارسى نوید مىدهد و نفوذ آئین پاک خود را در شرق و غرب جهان آن روز، پیشبینى مىکند [زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها و ستبلغ ملک امتى فیها] .
«زمین در برابر من پیچیده شده و من جمیع مشارق و مغارب آنرا دیدم و به زودى اسلام در همه نقاط آن پرتوافکن خواهد شد و نفوذ و حکومت امت من به آنجاها خواهد رسید» .
در یک روایتى، پیامبر به سلمان فارسى، چنین آمده است:
گروهى از اصحاب از پیامبر پرسیدند: «من هؤلاء الذین ذکر الله ان تولینا استبدلوا بنا ثم لا یکونوا امثالنا، قال و کان سلمان بجنب رسول الله، قال فضرب رسول الله على فخذ سلمان، و قال: هذا و اصحابه و الذى نفسى بیده لو کان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس» (1) .
اینکه خداوند در آیه مىفرماید: اگر شما (به اسلام) پشت کنید به جاى شما گروه دیگرى را بر مىگزیند . که مانند شما نباشند . اینها چه کسانى هستند؟ در همان حال سلمان در کنار پیامبر نشسته بود، حضرت دستبه ران سلمان زد و فرمود: این مرد و قومش، قسم به آن خدائى که جان من در دست قدرت او است، هرگاه ایمان در آسمان باشد، بازهم مردانى از فارسى بدان ستخواهند یافت» .
احتمال دارد که منظور از فارس، ایرانیان به طور اعم باشد، و شاید هم منظور، همه ملتهاى غیر عرب باشند که در بلاد شرق اسلامى پراکندهاند .
به هر ترتیب، اسلام به وسیله زبان فارسى میان این ملتها را یافت، نفوذ کرد و تمدن بزرگى به وجود آورد .
از طرف سوم، حادثه کربلا و شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام، حادثهاى نبود که بر ذهن و اندیشه جهان اسلام اثر نگذارد و همه مسلمانان (به جز اندکى بسیار نادر) حادثه کربلا را فاجعه ندانند و بر کشندگان حسین علیه السلام، لعنت نکنند .
اصولا آن روز که ایرانیان اسلام آوردند، از آنجا که تشنه عدالتبودند، و اسلام آئین عدالتبود و آن را در خاندان على علیه السلام یافتند، از جان و دل محبت او و فرزندانش را جزو هستى خود ساختند .
گویند در قیام مختار در کوفه بیست هزار ایرانى که «حمراء دیلم» نامیده مىشدند، همراه او به خونخواهى حسین علیه السلام قیام کردند (2) .
مردم ایران قلبشان از ولاء و محبتخاندان رسول آکنده بود و دلهایشان به عشق حسین و فرزندان فاطمه مىطپید، در سال 125 هجرى (3) هر نوزادى که در خراسان بزرگ متولد گردید، به نام حسین و یحیى و زید، یعنى شهداى خاندان على نامیده شدند .
بى دلیل نیست که احساس ایرانى و هر فارسىزبان، با عشق على و خاندانش عجین است و از حادثه کربلا و شهداى طف، شدیدا تاثر دارد .
تفاوت دیدگاهها
شاعران و سرایندگان ادیب، هرکدام حادثه خونخوار حسین علیه السلام را از دیدگاه خاصى دیدهاند و از منظر متفاوتى به آن نگاه کردهاند . عدهاى آن را از بعد عرفان دیده و دسته دیگر آن را از زاویه عدالتطلبى و آزادیخواهى نگاه کردهاند . گروهى حماسى سرودهاند و گروهى دیگر، از منظر مقاومت و دفاع از اسلام ناب، به آن نگریستهاند .
اینک براى هرکدام از این دیدگاهها، نمونههایى از اشعار شعراى باریکاندیش شاهد مىآوریم و به تجلى احساس، لطف، حماسه، آزادى و شجاعت در لابلاى سرودههاى آنان تماشا مىکنیم:
اقبال لاهورى:
نابغه شرع دکتر محمد اقبال لاهورى که هویتشرقى را تنها در هویت اسلامى آن جستجو کرد و بسان سید جمال استقلالخواهى، آزادىطلبى، حفظ ارزشها و غناى فرهنگى را بر ملل مسلمان توصیه مىنمود، درباره حریت اسلامیه و سر حادثه کربلا چنین سروده است:
هرکه پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست
عشق را ناممکن ما یمکن است
عشق را آرام جان حریت است
ناقهاش را ساربان حریت است
آن شنیدستى که هنگام نبرد
عشق با عقل هوس پرور، چه کرد؟
آن، امام عاشقان پور بتول
سرو آزادى ز بستان رسول
الله، الله باى بسمالله پدر
معنى ذبح عظیم آمد پسر
بهر آن شهزاده خیرالملل
دوش ختم المرسلین نعم الجمل
سرخرو، عشق غیور از خون او
شوخى این مصرع از مضمون او
در میان امت کیوان جناب
همچو حرف قل هو الله در کتاب
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیر الامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او، چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است
پس بناى لا اله (4) گردیده است
مدعایش سلطنتبودى اگر
خود نکردى با حسین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا لاثقه
دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسماعیل بود
یعنى آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار
پایدار و تند سیر و کامکار
تیغ بر عزت دین است و بس
مقصد او، حفظ آئین است و بس
ماسوىالله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونى سرش افکنده نیست
خون او، تفسیر این اسرار کرد
ملتخوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید
از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما، نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او، شعلهها اندوختیم
شوکتشام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او، ایمان هنوز
اى صبا اى پیک دور افتادگان
اشگ ما، بر خاک پاک او رسان (5)
این اشعار، حماسه، شجاعت و آزادىخواهى حسین علیه السلام را بازگو مىکند که چگونه حماسه عاشورا صداى آزادىخواهى را در جهان اسلام، حتى بعد از گذشت 14 قرن زنده کرده است و آزادیخواهان مسلمان و غیر مسلمان از پیام حسین علیه السلام الهام گرفته، صلاى لبیک یا حسین بلند کردهاند .
اقبال لاهورى به عنوان یک دانشمند و دیندار معرفتاندیش، شخصیت امام حسین علیه السلام را تحلیل مىکند و او را در مقابل ظلم سیستماتیک به عنوان الگوى مبارزه مطرح مىسازد . این تحلیل را نباید از نظر دور داشت که:
«اگر نظامى به لحاظ ریشهاى و ساختارى مولد بىعدالتى شد، و بناى حکومت چنان کجبالا رفت که عدالت ورزیدن برایش ناممکن باشد، آنجا است که قیام واجب مىشود . حکومتى که براى بقاى خود از بىعدالتى تغذیه مىکند و قیام شخصیتهاى دینى در اینجا اهمیت و ضرورت مىیابد و اینجاست که مىارزد حتى جان خود را ببازند» .
نهضتشهدا از دیدگاه مولانا جلالالدین
مولانا شهادت حسین علیه السلام و یارانش را از منظر دیگرى مىبیند، از منظر عرفان، از منظر پذیرش بلا و دیدار حق و پیوستن به او:
هرکه در این دهر مقربتر است
جام بلا بیشترش مىدهند
مولوى که انسان محبتپیشه و عاشق خداوند است و همه جهان را زیبا مىبیند، شهادت حسین علیه السلام را نیز که چگونه زیبا، شهادت را مىپذیرد، و رضا به قضاى الهى مىدهد و از مال و جان و فرزندان خویش مىگذرد و تسلیم به رضاى حق مىشود و به عهد خود با خدا وفا مىکند، روح قدسىاش به ملکوت اعلاء مىپیوندد، به همین زیبایى و جذابیت ترسیم مىکند .
سیمائى که مولانا در چهره حسین مىبیند، چهره ایثارگرى است که همه چیزش را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم خدمت دوست مىنماید . هرچه این گذشت و ایثارگرى عظیمتر، وسیعتر، عمیقتر باشد، آن زیبائى وسیعتر و عمیقتر است:
پاکبازى کار هر شیاد نیست
این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقى را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است
شاهد این مدعا خواهى اگر
بر حسین و اکبر او کن نظر
حقیقتا مولانا به واقعه عاشورا و کربلا و امام حسین علیه السلام به چشم یک پاکبازى مطلق که مجسمه زیبایى مطلق است، نگاه مىکرد و پیش خود مىاندیشید که در روح آن بزرگمرد آزاده چه مىگذشت که تصمیم مىگیرد همه ما یملک، مال و جان خود را در راه دوست فدا کند! .
غزل زیباى مولانا که شرح حال شهیدان را بازگو مىکند، در زمان جنگ تحمیلى در فضاى ایران اسلامى، زبانزد هر بزرگ و کوچک بود که با شور و حال خاصى ترنم مىکردند:
کجائید اى شهیدان خدائى
بلاجویان دشت کربلائى!
کجائید اى سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوائى
کجائید اى ز جان و جا رهیده
کسى مر عقل را گوید کجائى!
کجائید اى در زندان شکسته
بداده وامداران را رهائى
کجائید اى در مخزن گشاده
کجائید اى نواى بىنوائى
کف دریاست صورتهاى عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفائى (6)
حجةالاسلام نیر تبریزى
گاهى شاعران اهل بیت علیهم السلام، مجموعه خاندان امامت را به منظومه کیهانى و امام را به خورشید تشبیه مىکنند و اوج زیبایى ادبیات و انواع استعاره و کنایه را در تبیین حادثه کربلا جلوهگر مىسازند .
از اینگونه تشبیهات زیبا، در اشعار حجةالاسلام نیر بسیار دیده مىشود اینک نمونهاى از آنها:
چون کرد خور ز توسن زرین تهى رکاب
افتاد در ثوابت و سیاره انقلاب
غارتگران شام به یغما گشود دست
بگسیخت از سرادق زر تار خود طناب
کرد از حجره چاک فلک پرده شکیب
بارید از ستاره به رخسار خون خضاب
کردند سر ز پرده برون دختران نعش (7)
با گیسوى بریده سراسیمه بى نقاب
گفتى شکسته مجمر گردون و از شفق
آتش گرفته دامن این نیلگون قباب
از کله شفق بدر آورد سر هلال
چون کودکى طپیده به خون در کنار آب
با گوشواره که به یغما کشیده خصم
بیرون ز گوش پردهنشینى چو آفتاب
یا گشته زین توسن شاهنشهى نگون
برگشته بىسوار سوى خیمه با شتاب
گفتم مگر قیامت موعود اعظم است
آمد ز عرش که ماه محرم است (8)
به گفته مقدمهنویس دیوان حجةالاسلام نیر:
در میان هزاران هزار شعر فارسى که در این زمینه (حماسه کربلا) سروده شده، سه دلسوخته گوى سبقت از دیگران ربودهاند: «مرحوم عمان سامانى» ; «نیر تبریزى» و «صفى علیشاه» . این سه تن آنچه سرودهاند از سر وجد و ابتهاج و شور و بىخودى از خود سرودهاند (9) .
نیر در این میان سودائى دیگر دارد، شعرش ادبیانه، احساسش لطیف است و عالم و آدم را در یک آن، منقلب مىکند و آدمى را به دنیاى دیگر مىبرد و چه زیبا مىگوید:
گفت اى گروه هرکه ندارد هواى ما
سر گیرد و برون رود از کربلاى ما
ناداده تن به خوارى و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پاى به خلوتسراى ما
تا دست ورد نشستبه خون مى نیافت
کى راه طواف بر حرم کبریاى ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیر افکن استبادیه ابتلاى ما
همراز بزم ما نبود طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشناى ما
بر گردد آنکه با هوس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهى گداى ما
ما را هواى سلطنت ملک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فر هماى ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسراى قدس
آراسته استبزم ضیافتبراى ما
پىنوشت:
1) جامعالاصول، جزرى، ج10، ص52 .
2) فرقه شیعه زیدى، در دو قرن دوم و سوم، فضیلت الشامى، ص 120، ترجمه مهدى پور - ثقفى .
3) آن سالها، سالهاى اوج نفرت ایرانیان از بنىامیه بود و از شهادت زید پیش از دو سه سال نگذشته بود .
4) حقا که بناى لا اله هستحسین (خواجه معینالدین چشتى) .
5) دیوان دکتر اقبال لاهورى، رساله «رموز بیخودى» ص 74 - 75، کتابخانه سنائى، تهران 1343 .
6) دیوان کبیر، غزل 2707 .
7) دختران نعش، ستارگان هفتگانه دب اکبر را گویند .
8) حجةالاسلام نیر، لآلى منظومه، ص 323، کتابخانه آیةالله نجفى، قم 1377 .
9) مقدمه دیوان حجةالاسلام نیر، ص 3 .