آگاهى ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله (9) اخبار ظهور پیامبر اسلام در کتب یهودیان و مسیحیان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سالها پیش از بعثتحضرت محمد صلى الله علیه و آله تورات و انجیل از ظهور او خبر داده بود و دانشمندان یهودى و مسیحى، اطلاعات روشنى درباره او داشتند و طى تماسهایى، آنها را با شاهان ساسانى در میان مىگذاشتند .
بخش مهم آگاهى ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىتواند مربوط به اطلاع ایشان از نوشتههاى تورات و انجیل باشد که در آن نوشتهها، به دفعات بشارت ظهور پیامبر موعود درج گشته بود . این حقیقت، بسیار قابل توجه است زیرا که مربوط به عموم پادشاهان ساسانى و آگاهىهاى آنان مىشود و به همین خاطر است که با وجود اشاره کوتاهى در آغاز سخن، مجبور به درج آن در بخش جداگانه شدیم .
در مورد آگاهىهاى ساسانیان از پیامبر موعود در نتیجه اطلاع از نوشتههاى تورات و انجیل به یک مورد اساسى باید عنایت داشت و آن این است که متن کتب مذکور در زمان ساسانیان در مقایسه با متن امروزى آنها، کمتر دستخورده و تحریفگشته بود .
اکثر تحریفها و کاستىهاى این کتابها به خصوص در مورد اسلام، به بعد از بعثت پیامبر گرامى مربوط مىشود که علما و بزرگان یهودى و مسیحى در کتابهاى مذهبیشان دستبردند (1) . و اخبار مربوط به حضرت را از بین بردند و اگر این کار را نمىکردند مىبایست طبق دستورات کتب مذهبى خود، به حقانیت پیامبر اکرم اعتراف نموده به دین اسلام بگروند که این امر از شوکت و عظمتشان (البته در نظر خودشان) مىکاست و نیز از درآمدها و نذورات پیروان یهودى و مسیحى محرومشان مىساخت .
آیاتى از قرآن مجید دلالت دارند که یهودیان و مسیحیان، پیامبر و حقانیتحضرت را مانند فرزندانشان مىشناختند (2) و حتى پیش از ظهور ایشان، با ظهور پیامبر موعود، امید فتح و نصرت بر منکرین پیامبر آخرالزمان داشتند (3) اما بعد از بعثت، از راه عناد، کتمان حقیقت نمودند (4) . شاید انتظار داشتند که پیامبر موعود از میان آنان مبعوث گردد! ! . البته عدهاى از یهودیان و مسیحیان دانشمند و پارسا با درک حقانیتحضرت محمد صلى الله علیه و آله به دین اسلام ایمان آوردند (5) .
در زمینه شناختیهودیان و مسیحیان از پیامبر اسلام حتى قبل از بعثت، دلایل و شواهد فراوانى وجود دارد که چند مورد به عنوان حقیقتى که در تاریخ منعکس شده، نقل مىشود:
1 . چون خبر اسلام و پیامبر به مدینه رسید، مردم آن شهر از علماى یهودى که در مدینه و حومه آن ساکن بودند بارها مىشنیدند که در معرفى رسول خدا (پیامبر موعود) مىگفتند:
«در تورات است که پیامبر آخرالزمان در مکه ظهور خواهد کرد . وقتى که دعوتش را آشکار سازد، قریش که قوم او هستند به مخالفتبرخیزند و او را از مکه بیرون کنند و با بسیج لشگر براى جنگ با وى به مدینه بتازند . اما سپس اهل مکه مسخر وى گردند و نام او محمد است که پیامبر به حق باشد» (6) .
از علل اساسى اسلام آوردن مردم مدینه و پایهگذارى حکومت اسلامى همین پیشگویىهاى تورات بوده است .
2 . یکى از روزهایى که (در دوران کودکى حضرت) نزد «حلیمه» بود جماعتى از مسیحیان او را دیده از «حلیمه» نام و نشان کودک را پرسیدند . با دانستن نام و نشان، تیز در او نگریستند و چند بار او را گردانیده و علامتهایى را مىجستند . سپس به همدیگر چنین گفتند:
«صفت و نام این کودک را در انجیل دیدهایم و او پیغمبر آخرالزمان خواهد بود و دین وى بر جمله دینها غلبه خواهد کرد (7) » . جریان «بحیراى» راهب هم که مشهور است .
3 . بیست تن از مردان حبشى (حتم از علما و دانشمندانشان) براى جستجو از حال و حقیقت پیامبر به مکه آمدند و در مسجدالحرام حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله شرفیاب شده سخنها بگفتند و مسائلى پرسیدند، حضرت به همه پاسخ فرموده ایشان را به اسلام دعوت نمودند، ایشان به گریستن در آمدند (از شوق یافتن پیامبر موعود در تورات و انجیل) و همگى ایمان آوردند (8) .
4 . «هرقل» قیصر روم در جواب نامه پیامبر که وى را به اسلام دعوت فرموده بود، چنین نوشت:
«به راستى من گواهى مىدهم که تو فرستاده خدایى، تو را در انجیل نزد خود مىیابیم، عیسى بن مریم ما را به تو مژده داده است (9) » .
آن دسته از علماى یهودى و مسیحى که حقیقت را کتمان نمودند در حقیقت، وزر و وبال ناآگاهى نسلهاى بعد از خود را نیز بر گردن دارند . اکنون که عصر تحقیق و تتبع است و دانشمندان از کوچکترین آثار باستانى پى به حقایق بزرگى مىبرند، در درک حقیقت پیامبر موعود تورات و انجیل، عذرى مورد قبول نمىباشد . اگر گذشتگان کتمان نمودند راه شناخت هنوز باز است .
علاوه بر مدارک و شواهد بسیار بر پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله - چنان که قرآن مىفرماید: «براى اثبات پیامبرى تو دلایل روشن فرستادیم (10) » - از متون تورات و انجیل با وجود تحریفها، هنوز مىتوان بر حقانیت اسلام و رسول خدا اقامه دلیل نمود; زیرا همه تورات و انجیل حقیقى از بین نرفته است .
علامه طباطبائى در این مورد مىفرماید:
«آنچه فعلا در دست آنان متداول است گرچه از دست تحریف در امان نبوده بهطور کلى مخالف با تورات اصلى نیست، این مطلب از آیات قرآن به خوبى روشن مىشود» (11) .
در این مورد راقم سطور، موارد زیادى در مطالعه تطبیقى قرآن با «تورات و انجیل» و حتى «اوستا» یافته که مضمونها بسیار به هم شباهت دارند و گاهى عین هم هستند .
یهودیان و مسیحیان در دربار ساسانیان
در تاریخ سلسله ساسانى مىیابیم که ایشان با یهودیان و مسیحیان تردد و حشر و نشر داشته حتى در خصوصىترین مکانهاى زندگى با آنان دم خور بودهاند . دانشمندان و اسقفهاى زیادى از یهودى و مسیحى در دربار ساسانى حضور داشتند و در گفت و گوها و مشاورهها، حتم به اخبار ظهور پیامبر موعود از متون دینىشان اشاره کرده، شاهان ساسانى را آگاه مىساختند . اخبار حضور این علما و بزرگان را قبلا در قسمت مربوط به آگاهىهاى خسروپرویز آوردهایم .
الف . یهودیان
ابتدا باید دانست که به نوشته مورخان، ساسانیان قرابت نسبى با یهودیان داشتهاند . دینورى مىنویسد:
«چون بهمن پسر اسفندیار پادشاه شد، دستور داد بازماندگان اسیرانى را که بختالنصر از بنىاسرائیل گرفته بود، به شام برگردانند و در وطنهاى خودشان مستقر سازند . «بهمن» پیش از پادشاهى با «ایراندخت» ، دختر «سامال» (سامان) پسر «ارحبعم» (12) پسر «سلیمان» پسر «داود» علیه السلام ازدواج کرده بود و «روبیل» برادر همسرش را پادشاه شام ساخت و به او دستور داد اسیران را بازگردانیده و شهر «ایلیاء» را بازسازى کند و تختسلیمان را هم برگردانده در جاى خود بگذارد ... گویند بهمن در آغاز یهودى شده بود و در پایان، آن آیین را رها کرد و به مجوسیتبازگشت ... و نیز گویند ساسان پسر دیگر بهمن در آن هنگام مردى خردمند و بافرهنگ و فضیلتبود و او پدربزرگ سلسله ساسانى است که پادشاهان ایران زمین بودند (13) » .
همین ساسان پسر بهمن از زن یهودى بهمن متولد شده بود . به نوشته مسعودى: «مادر ساسان بزرگ از اسیران بنىاسرائیل یعنى دختر سامان بوده است (14) » . اما «اردشیر بابکان» پسر «ساسان» کوچک پسر «فافک» پسر «مهریس» پسر ساسان بزرگ پسر «بهمن» پسر «اسفندیار» بوده است (15) .
در تاریخ، ازدواجهاى دیگرى هم بین خانواده ساسانى و یهودیان ایران گزارش شده چنان که مىنویسند: یزدگرد اول (399 - 421 میلادى) زوجهاى یهودى به نام «شوشین دخت» دختر «ریش گالوتا» داشت که مادر «نرسى» پسر سوم یزدگرد اول بوده است (16) . محل اصلى سکونتیهودیان در ایران ساسانى شهر اصفهان بوده است .
البته داستان ارتباط ایرانیان و خصوصا شاهان ایرانى با یهودیان به قرنها قبل از ساسانیان یعنى زمان کوروش هخامنشى باز مىگردد که با فتح بابل (در عراق امروزى) اسیران یهودى را به فلسطین بازگردانید (17) ، طلا و نقرههاى ضبطشدهشان را پس داد و در ساختن اورشلیم یارى بسیار نمود و لذا در تورات به لقب مسیح خدا (18) معروف گشت، و همین سیاست تحبیب قلوب یهودیان، از طرف داریوش هخامنشى نیز دنبال گردید (19) .
ب . مسیحیان
در لشگرکشىهاى پادشاهان ساسانى به سوریه، به دستور آنان تعداد زیادى از مردم شهرهاى شام را که مسیحى بودند، به نقاط داخلى ایران کوچانیدند لذا دین مسیحیت در هر گوشهاى از ایران رواج یافت . پیشرفت مسیحیت در ایران تا اندازهاى بود که اسقف مسیحى سلوکیه، تیسفون (پایتختساسانیان) ریاست روحانى مسیحیان ایرانى را به عهده داشت . یزدگرد اول چنان سبتبه مسیحیان مهربان بود که در منابع مسیحى از او به عنوان «شاه یزدگرد نیکوکار و عیسوى رحیم و مقدسترین پادشاهان» نام برده شده است .
اسقفان مسیحى از احترام و نفوذ بالایى برخوردار بودند و در مواقعى، به عنوان نماینده عالىرتبه، جهت تحکیم روابط، از طرف دربار ساسانى به دربار روم شرقى (20) و برعکس رفت و آمد داشتند . آنان با نفوذى که داشتند، عیسویان زندانى را آزاد نموده در شهرهاى مختلف ایران کلیسا بنا مىنهادند و حتى مجمع دینى مسیحى را در سلوکیه تشکیل مىدادند . تعداد زیادى از اسقفها که تا دوازده تن شمردهاند، به دربار ساسانى رفت و آمد داشته، و طرف شور قرار مىگرفتند . گاهى مسیحیان در ایران مورد سختى و آزار واقع مىشدند اما در همان زمانها نیز دین مسیحیت در ایران مجاز بوده است و آنها اصول مذهبى خود را در انجمنهائى که در سنوات 410 و 420 در پایتخت ایران تشکیل دادند، برقرار نمودند . کشتارهاى بزرگ از عیسویان به ندرت اتفاق مىافتاد و غالبا مسیحیان مىتوانستند به آرامى در تحتحمایت معنوى جاثلیقان و اسقفان خود زیست نمایند (21) .
در این مورد نوشته جالبى از دینورى داریم:
«گویا حضرت عیسى علیه السلام یکى از یاران نزدیک خود را به دربار پادشاه ساسانى ایران اردشیر بابکان فرستاد (22) و او در شهر تیسفون به خانه «ابرسام» وزیر اردشیر فرود آمد چون شب فرا مىرسید براى او چراغى افروخته مىشد و تمام شب را نماز مىگزارد و انجیل تلاوت مىکرد و ارسام از داستان و آیین او پرسید و او گفت که فرستاده مسیح عیسى بن مریم علیه السلام است و ابرسام این خبر را به اردشیر بگفت اردشیر او را فراخواند و چون وقار و آرامش او را دید و آن مرد برخى از آیات مسیح علیه السلام را به او نشان داد، اردشیر او را از خود نراند و سخن ناهنجار بدو نگفت (23) » .
پیشرفت مسیحیت در ایران ساسانى به اندازهاى قدرتمند بود که اگر اسلام وارد ایران نمىشد، دین زرتشتى در مقابل دین مسیحى عقبنشینى کرده ایران به کشورى مسیحى مبدل مىگشت .
پیشگویىهاى انبیاى قبل
حال به اختصار مواردى از پیشگوئىهاى انبیاى پیشین در مورد ظهور پیامبر موعود را یادآور مىگردیم تا معلوم شود که علماى یهودى و مسیحى اولا خود آگاه، به آنها بودهاند و ثانیا در گفت و گو و بحثهاى دربارى، شاهان ساسانى را نسبتبه این موضوع مطلع مىنمودند و باز یادآورى مىنمائیم که قبل از بعثت پیامبر اسلام، چنین پیشگوئىهایى، بیشتر و واضحتر موجود بودند .
الف . تورات
1 . در سفر تثنیه آمده که حضرت موسى علیه السلام به بنىاسرائیل مىفرماید:
«خداوند به من گفت آنچه گفتند نیکو گفتند، نبى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمایم به ایشان خواهد گفت و هرکسى که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود، من از او مطالبه خواهم کرد (24) » .
پیامبرى که به گفته حضرت موسى علیه السلام خداوند از برادران بنىاسرائیل مبعوث خواهد نمود و سخنان خود را به دهانش خواهد گذاشت چه کسى مىتوانستباشد؟ پیامبرى که وحى بر زبانش گذاشته شده است و نه مانند موسى علیه السلام در الواح بر او نازل گشته چه کسى بود؟ پیامبرى که بعد از موسى آمده و از بنىاسرائیل مانند داود و سلیمان و عیسى نبود چه کسى مىتوانستباشد جز پیامبر اسلام؟
2 . در وصیتحضرت موسى علیه السلام به بنىاسرائیل هنگام رحلتش چنین آمده:
«این استبرکتى که موسى مرد خدا قبل از وفاتش به بنىاسرائیل برکت داده گفتیهوه از سینا آمده از سعیر برایشان طلوع نمود و از (جبل فاران) درخشان گردید . با «کرورهاى مقدسین» آمد و از دست راست او براى ایشان شریعت آتشین پدید آمد . به درستى که قوم خود را دوست مىدارد و جمیع مقدسان در دست تو هستند و نزد پاىهاى تو نشسته هریکى از کلام تو بهرهمند مىشوند، موسى براى ما شریعتى امر فرمود که میراث جماعتیعقوب است (25) » .
در مورد این فراز از تورات چند نکته قابل توجه است:
اول: ترجمه بالا مربوط به ترجمه کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) در ایران به سال 1987 میلادى توسط انجمن کتاب مقدس ایران است .
دوم: در نسخه تورات موجود در مجمع علمى اسلامى تهران به شماره 2228، کلمه «برکتى» به صورت «دعاى خیر» و کلمه «کرورهاى مقدسین» به صورت «ده هزار مقربان» ترجمه گردیده که ترجمه درستى است و در تورات ترجمه شده جدید، چنان که مىبینیم تحریف صورت گرفته است (26) عجیب است که تحریف و دستبردن در تورات هنوز هم ادامه دارد! .
سوم: بررسى نسخههاى کتاب مقدس به زبانهاى انگلیسى، فرانسه، آلمانى و غیره که هم اکنون در سراسر جهان رسمیت دارند، رقم همراهان پیامبر موعود را ده هزار قید نمودهاند (27) .
چهارم: کوه فاران یا پاران همان کوه مکه است (28) .
با این توضیحات مىپرسیم خداوند پس از آن که از سینا برآمد و از سعیر نمودار شد، به چه کسى در کوه فاران نورافشان گشت؟ آنکس که بوده که با دههزار مقربین وارد مکه شد؟ و در دست راستش شریعتى آتشین قرار داشت؟ .
پىنوشت:
1) مورد اشاره به آلعمران: آیه 78 و سوره نساء آیه46 .
2) بقره: 146، انعام: 20 .
3) بقره: 89 .
4) بقره: 146 .
5) مائده: 70 و 83 - نساء: 164 .
6) سیرت رسول الله، ابن هشام، جلد اول، به ترتیب صفحات 253، 154، 384 .
7) همان .
8) همان .
9) تاریخ یعقوبى: ج1، ص 443 .
10) بقره: 99 .
11) ترجمه تفسیر المیزان، ج3، ص348 .
12) این شخص باید رحبعام پسر سلیمان نبى باشد که بعد از او به سلطنت رسید . زنان زیادى - 18 زن و 60 متعه - گرفت و 28 پسر و 60 دختر داشت . داستان او در کتاب دوم تواریخ ایام عهد عتیق (تورات) باب 10 تا 12 آمده است .
13) اخبارالطوال: ص51 و 52 . مسعودى نیز ازدواج مذکور و باز پسفرستادهشدن اسیران یهودى را تایید مىنماید - مروجالذهب: ج1، ص53 .
14) مروجالذهب، ج1، ص242 .
15) اخبارالطوال، ص68 .
16) ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمى، انتشارات امیرکبیر، تهران1367، ص296 و 298 .
17) تعداد اسراى یهودى آورده شده به بابل 18 هزار نفر بودند که در میانشان هزار پیامبر وجود داشت (تاریخ یعقوبى، ج1، ص78) و تعداد اسراى آزاد شده 42360 نفر یهودى و 7337 نفر کنیز و غلام بود . (تورات، کتاب عزرا، باب2، بند64) .
18) مسیح یعنى مسحشده و مالیده گشته . این لقب به بزرگان و سلاطین یهودى اطلاق شده زیرا از جمله تشریفات به سلطنت رسیدن، مسح (مالیدن روغن مقدس) بدن و پیکر شاه توسط کاهن بود، بعدا به احترام; هر منجى را مسیح گفتند .
19) تورات، کتاب دوم، تواریخ ایام و کتاب عزرا و کتاب اشعیاء .
20) مادر شیرویه پسر و جانشین خسروپرویز، دختر امپراطور روم شرقى بود .
21) ایران در زمان ساسانیان، فصل ششم، عیسویان ایران .
22) هم زمان بودن حضرت عیسى علیه السلام با اردشیر بابکان محل اشکال است .
23) اخبار الطوال: ص70 .
24) سفر تثنیه: باب18، بند18 و 19 .
25) سفر تثنیه، باب 33، بند 1 تا 5 .
26) نقش ائمه در احیاء دین، مرتضى عسکرى، قسمتسوم، ص114 .
27) محمد در تورات و انجیل، عبدالاحد داود، صفحه هفده، مقدمه .
28) همان، صفحه شانزده، مقدمه .
بخش مهم آگاهى ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىتواند مربوط به اطلاع ایشان از نوشتههاى تورات و انجیل باشد که در آن نوشتهها، به دفعات بشارت ظهور پیامبر موعود درج گشته بود . این حقیقت، بسیار قابل توجه است زیرا که مربوط به عموم پادشاهان ساسانى و آگاهىهاى آنان مىشود و به همین خاطر است که با وجود اشاره کوتاهى در آغاز سخن، مجبور به درج آن در بخش جداگانه شدیم .
در مورد آگاهىهاى ساسانیان از پیامبر موعود در نتیجه اطلاع از نوشتههاى تورات و انجیل به یک مورد اساسى باید عنایت داشت و آن این است که متن کتب مذکور در زمان ساسانیان در مقایسه با متن امروزى آنها، کمتر دستخورده و تحریفگشته بود .
اکثر تحریفها و کاستىهاى این کتابها به خصوص در مورد اسلام، به بعد از بعثت پیامبر گرامى مربوط مىشود که علما و بزرگان یهودى و مسیحى در کتابهاى مذهبیشان دستبردند (1) . و اخبار مربوط به حضرت را از بین بردند و اگر این کار را نمىکردند مىبایست طبق دستورات کتب مذهبى خود، به حقانیت پیامبر اکرم اعتراف نموده به دین اسلام بگروند که این امر از شوکت و عظمتشان (البته در نظر خودشان) مىکاست و نیز از درآمدها و نذورات پیروان یهودى و مسیحى محرومشان مىساخت .
آیاتى از قرآن مجید دلالت دارند که یهودیان و مسیحیان، پیامبر و حقانیتحضرت را مانند فرزندانشان مىشناختند (2) و حتى پیش از ظهور ایشان، با ظهور پیامبر موعود، امید فتح و نصرت بر منکرین پیامبر آخرالزمان داشتند (3) اما بعد از بعثت، از راه عناد، کتمان حقیقت نمودند (4) . شاید انتظار داشتند که پیامبر موعود از میان آنان مبعوث گردد! ! . البته عدهاى از یهودیان و مسیحیان دانشمند و پارسا با درک حقانیتحضرت محمد صلى الله علیه و آله به دین اسلام ایمان آوردند (5) .
در زمینه شناختیهودیان و مسیحیان از پیامبر اسلام حتى قبل از بعثت، دلایل و شواهد فراوانى وجود دارد که چند مورد به عنوان حقیقتى که در تاریخ منعکس شده، نقل مىشود:
1 . چون خبر اسلام و پیامبر به مدینه رسید، مردم آن شهر از علماى یهودى که در مدینه و حومه آن ساکن بودند بارها مىشنیدند که در معرفى رسول خدا (پیامبر موعود) مىگفتند:
«در تورات است که پیامبر آخرالزمان در مکه ظهور خواهد کرد . وقتى که دعوتش را آشکار سازد، قریش که قوم او هستند به مخالفتبرخیزند و او را از مکه بیرون کنند و با بسیج لشگر براى جنگ با وى به مدینه بتازند . اما سپس اهل مکه مسخر وى گردند و نام او محمد است که پیامبر به حق باشد» (6) .
از علل اساسى اسلام آوردن مردم مدینه و پایهگذارى حکومت اسلامى همین پیشگویىهاى تورات بوده است .
2 . یکى از روزهایى که (در دوران کودکى حضرت) نزد «حلیمه» بود جماعتى از مسیحیان او را دیده از «حلیمه» نام و نشان کودک را پرسیدند . با دانستن نام و نشان، تیز در او نگریستند و چند بار او را گردانیده و علامتهایى را مىجستند . سپس به همدیگر چنین گفتند:
«صفت و نام این کودک را در انجیل دیدهایم و او پیغمبر آخرالزمان خواهد بود و دین وى بر جمله دینها غلبه خواهد کرد (7) » . جریان «بحیراى» راهب هم که مشهور است .
3 . بیست تن از مردان حبشى (حتم از علما و دانشمندانشان) براى جستجو از حال و حقیقت پیامبر به مکه آمدند و در مسجدالحرام حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله شرفیاب شده سخنها بگفتند و مسائلى پرسیدند، حضرت به همه پاسخ فرموده ایشان را به اسلام دعوت نمودند، ایشان به گریستن در آمدند (از شوق یافتن پیامبر موعود در تورات و انجیل) و همگى ایمان آوردند (8) .
4 . «هرقل» قیصر روم در جواب نامه پیامبر که وى را به اسلام دعوت فرموده بود، چنین نوشت:
«به راستى من گواهى مىدهم که تو فرستاده خدایى، تو را در انجیل نزد خود مىیابیم، عیسى بن مریم ما را به تو مژده داده است (9) » .
آن دسته از علماى یهودى و مسیحى که حقیقت را کتمان نمودند در حقیقت، وزر و وبال ناآگاهى نسلهاى بعد از خود را نیز بر گردن دارند . اکنون که عصر تحقیق و تتبع است و دانشمندان از کوچکترین آثار باستانى پى به حقایق بزرگى مىبرند، در درک حقیقت پیامبر موعود تورات و انجیل، عذرى مورد قبول نمىباشد . اگر گذشتگان کتمان نمودند راه شناخت هنوز باز است .
علاوه بر مدارک و شواهد بسیار بر پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله - چنان که قرآن مىفرماید: «براى اثبات پیامبرى تو دلایل روشن فرستادیم (10) » - از متون تورات و انجیل با وجود تحریفها، هنوز مىتوان بر حقانیت اسلام و رسول خدا اقامه دلیل نمود; زیرا همه تورات و انجیل حقیقى از بین نرفته است .
علامه طباطبائى در این مورد مىفرماید:
«آنچه فعلا در دست آنان متداول است گرچه از دست تحریف در امان نبوده بهطور کلى مخالف با تورات اصلى نیست، این مطلب از آیات قرآن به خوبى روشن مىشود» (11) .
در این مورد راقم سطور، موارد زیادى در مطالعه تطبیقى قرآن با «تورات و انجیل» و حتى «اوستا» یافته که مضمونها بسیار به هم شباهت دارند و گاهى عین هم هستند .
یهودیان و مسیحیان در دربار ساسانیان
در تاریخ سلسله ساسانى مىیابیم که ایشان با یهودیان و مسیحیان تردد و حشر و نشر داشته حتى در خصوصىترین مکانهاى زندگى با آنان دم خور بودهاند . دانشمندان و اسقفهاى زیادى از یهودى و مسیحى در دربار ساسانى حضور داشتند و در گفت و گوها و مشاورهها، حتم به اخبار ظهور پیامبر موعود از متون دینىشان اشاره کرده، شاهان ساسانى را آگاه مىساختند . اخبار حضور این علما و بزرگان را قبلا در قسمت مربوط به آگاهىهاى خسروپرویز آوردهایم .
الف . یهودیان
ابتدا باید دانست که به نوشته مورخان، ساسانیان قرابت نسبى با یهودیان داشتهاند . دینورى مىنویسد:
«چون بهمن پسر اسفندیار پادشاه شد، دستور داد بازماندگان اسیرانى را که بختالنصر از بنىاسرائیل گرفته بود، به شام برگردانند و در وطنهاى خودشان مستقر سازند . «بهمن» پیش از پادشاهى با «ایراندخت» ، دختر «سامال» (سامان) پسر «ارحبعم» (12) پسر «سلیمان» پسر «داود» علیه السلام ازدواج کرده بود و «روبیل» برادر همسرش را پادشاه شام ساخت و به او دستور داد اسیران را بازگردانیده و شهر «ایلیاء» را بازسازى کند و تختسلیمان را هم برگردانده در جاى خود بگذارد ... گویند بهمن در آغاز یهودى شده بود و در پایان، آن آیین را رها کرد و به مجوسیتبازگشت ... و نیز گویند ساسان پسر دیگر بهمن در آن هنگام مردى خردمند و بافرهنگ و فضیلتبود و او پدربزرگ سلسله ساسانى است که پادشاهان ایران زمین بودند (13) » .
همین ساسان پسر بهمن از زن یهودى بهمن متولد شده بود . به نوشته مسعودى: «مادر ساسان بزرگ از اسیران بنىاسرائیل یعنى دختر سامان بوده است (14) » . اما «اردشیر بابکان» پسر «ساسان» کوچک پسر «فافک» پسر «مهریس» پسر ساسان بزرگ پسر «بهمن» پسر «اسفندیار» بوده است (15) .
در تاریخ، ازدواجهاى دیگرى هم بین خانواده ساسانى و یهودیان ایران گزارش شده چنان که مىنویسند: یزدگرد اول (399 - 421 میلادى) زوجهاى یهودى به نام «شوشین دخت» دختر «ریش گالوتا» داشت که مادر «نرسى» پسر سوم یزدگرد اول بوده است (16) . محل اصلى سکونتیهودیان در ایران ساسانى شهر اصفهان بوده است .
البته داستان ارتباط ایرانیان و خصوصا شاهان ایرانى با یهودیان به قرنها قبل از ساسانیان یعنى زمان کوروش هخامنشى باز مىگردد که با فتح بابل (در عراق امروزى) اسیران یهودى را به فلسطین بازگردانید (17) ، طلا و نقرههاى ضبطشدهشان را پس داد و در ساختن اورشلیم یارى بسیار نمود و لذا در تورات به لقب مسیح خدا (18) معروف گشت، و همین سیاست تحبیب قلوب یهودیان، از طرف داریوش هخامنشى نیز دنبال گردید (19) .
ب . مسیحیان
در لشگرکشىهاى پادشاهان ساسانى به سوریه، به دستور آنان تعداد زیادى از مردم شهرهاى شام را که مسیحى بودند، به نقاط داخلى ایران کوچانیدند لذا دین مسیحیت در هر گوشهاى از ایران رواج یافت . پیشرفت مسیحیت در ایران تا اندازهاى بود که اسقف مسیحى سلوکیه، تیسفون (پایتختساسانیان) ریاست روحانى مسیحیان ایرانى را به عهده داشت . یزدگرد اول چنان سبتبه مسیحیان مهربان بود که در منابع مسیحى از او به عنوان «شاه یزدگرد نیکوکار و عیسوى رحیم و مقدسترین پادشاهان» نام برده شده است .
اسقفان مسیحى از احترام و نفوذ بالایى برخوردار بودند و در مواقعى، به عنوان نماینده عالىرتبه، جهت تحکیم روابط، از طرف دربار ساسانى به دربار روم شرقى (20) و برعکس رفت و آمد داشتند . آنان با نفوذى که داشتند، عیسویان زندانى را آزاد نموده در شهرهاى مختلف ایران کلیسا بنا مىنهادند و حتى مجمع دینى مسیحى را در سلوکیه تشکیل مىدادند . تعداد زیادى از اسقفها که تا دوازده تن شمردهاند، به دربار ساسانى رفت و آمد داشته، و طرف شور قرار مىگرفتند . گاهى مسیحیان در ایران مورد سختى و آزار واقع مىشدند اما در همان زمانها نیز دین مسیحیت در ایران مجاز بوده است و آنها اصول مذهبى خود را در انجمنهائى که در سنوات 410 و 420 در پایتخت ایران تشکیل دادند، برقرار نمودند . کشتارهاى بزرگ از عیسویان به ندرت اتفاق مىافتاد و غالبا مسیحیان مىتوانستند به آرامى در تحتحمایت معنوى جاثلیقان و اسقفان خود زیست نمایند (21) .
در این مورد نوشته جالبى از دینورى داریم:
«گویا حضرت عیسى علیه السلام یکى از یاران نزدیک خود را به دربار پادشاه ساسانى ایران اردشیر بابکان فرستاد (22) و او در شهر تیسفون به خانه «ابرسام» وزیر اردشیر فرود آمد چون شب فرا مىرسید براى او چراغى افروخته مىشد و تمام شب را نماز مىگزارد و انجیل تلاوت مىکرد و ارسام از داستان و آیین او پرسید و او گفت که فرستاده مسیح عیسى بن مریم علیه السلام است و ابرسام این خبر را به اردشیر بگفت اردشیر او را فراخواند و چون وقار و آرامش او را دید و آن مرد برخى از آیات مسیح علیه السلام را به او نشان داد، اردشیر او را از خود نراند و سخن ناهنجار بدو نگفت (23) » .
پیشرفت مسیحیت در ایران ساسانى به اندازهاى قدرتمند بود که اگر اسلام وارد ایران نمىشد، دین زرتشتى در مقابل دین مسیحى عقبنشینى کرده ایران به کشورى مسیحى مبدل مىگشت .
پیشگویىهاى انبیاى قبل
حال به اختصار مواردى از پیشگوئىهاى انبیاى پیشین در مورد ظهور پیامبر موعود را یادآور مىگردیم تا معلوم شود که علماى یهودى و مسیحى اولا خود آگاه، به آنها بودهاند و ثانیا در گفت و گو و بحثهاى دربارى، شاهان ساسانى را نسبتبه این موضوع مطلع مىنمودند و باز یادآورى مىنمائیم که قبل از بعثت پیامبر اسلام، چنین پیشگوئىهایى، بیشتر و واضحتر موجود بودند .
الف . تورات
1 . در سفر تثنیه آمده که حضرت موسى علیه السلام به بنىاسرائیل مىفرماید:
«خداوند به من گفت آنچه گفتند نیکو گفتند، نبى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمایم به ایشان خواهد گفت و هرکسى که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود، من از او مطالبه خواهم کرد (24) » .
پیامبرى که به گفته حضرت موسى علیه السلام خداوند از برادران بنىاسرائیل مبعوث خواهد نمود و سخنان خود را به دهانش خواهد گذاشت چه کسى مىتوانستباشد؟ پیامبرى که وحى بر زبانش گذاشته شده است و نه مانند موسى علیه السلام در الواح بر او نازل گشته چه کسى بود؟ پیامبرى که بعد از موسى آمده و از بنىاسرائیل مانند داود و سلیمان و عیسى نبود چه کسى مىتوانستباشد جز پیامبر اسلام؟
2 . در وصیتحضرت موسى علیه السلام به بنىاسرائیل هنگام رحلتش چنین آمده:
«این استبرکتى که موسى مرد خدا قبل از وفاتش به بنىاسرائیل برکت داده گفتیهوه از سینا آمده از سعیر برایشان طلوع نمود و از (جبل فاران) درخشان گردید . با «کرورهاى مقدسین» آمد و از دست راست او براى ایشان شریعت آتشین پدید آمد . به درستى که قوم خود را دوست مىدارد و جمیع مقدسان در دست تو هستند و نزد پاىهاى تو نشسته هریکى از کلام تو بهرهمند مىشوند، موسى براى ما شریعتى امر فرمود که میراث جماعتیعقوب است (25) » .
در مورد این فراز از تورات چند نکته قابل توجه است:
اول: ترجمه بالا مربوط به ترجمه کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) در ایران به سال 1987 میلادى توسط انجمن کتاب مقدس ایران است .
دوم: در نسخه تورات موجود در مجمع علمى اسلامى تهران به شماره 2228، کلمه «برکتى» به صورت «دعاى خیر» و کلمه «کرورهاى مقدسین» به صورت «ده هزار مقربان» ترجمه گردیده که ترجمه درستى است و در تورات ترجمه شده جدید، چنان که مىبینیم تحریف صورت گرفته است (26) عجیب است که تحریف و دستبردن در تورات هنوز هم ادامه دارد! .
سوم: بررسى نسخههاى کتاب مقدس به زبانهاى انگلیسى، فرانسه، آلمانى و غیره که هم اکنون در سراسر جهان رسمیت دارند، رقم همراهان پیامبر موعود را ده هزار قید نمودهاند (27) .
چهارم: کوه فاران یا پاران همان کوه مکه است (28) .
با این توضیحات مىپرسیم خداوند پس از آن که از سینا برآمد و از سعیر نمودار شد، به چه کسى در کوه فاران نورافشان گشت؟ آنکس که بوده که با دههزار مقربین وارد مکه شد؟ و در دست راستش شریعتى آتشین قرار داشت؟ .
پىنوشت:
1) مورد اشاره به آلعمران: آیه 78 و سوره نساء آیه46 .
2) بقره: 146، انعام: 20 .
3) بقره: 89 .
4) بقره: 146 .
5) مائده: 70 و 83 - نساء: 164 .
6) سیرت رسول الله، ابن هشام، جلد اول، به ترتیب صفحات 253، 154، 384 .
7) همان .
8) همان .
9) تاریخ یعقوبى: ج1، ص 443 .
10) بقره: 99 .
11) ترجمه تفسیر المیزان، ج3، ص348 .
12) این شخص باید رحبعام پسر سلیمان نبى باشد که بعد از او به سلطنت رسید . زنان زیادى - 18 زن و 60 متعه - گرفت و 28 پسر و 60 دختر داشت . داستان او در کتاب دوم تواریخ ایام عهد عتیق (تورات) باب 10 تا 12 آمده است .
13) اخبارالطوال: ص51 و 52 . مسعودى نیز ازدواج مذکور و باز پسفرستادهشدن اسیران یهودى را تایید مىنماید - مروجالذهب: ج1، ص53 .
14) مروجالذهب، ج1، ص242 .
15) اخبارالطوال، ص68 .
16) ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمى، انتشارات امیرکبیر، تهران1367، ص296 و 298 .
17) تعداد اسراى یهودى آورده شده به بابل 18 هزار نفر بودند که در میانشان هزار پیامبر وجود داشت (تاریخ یعقوبى، ج1، ص78) و تعداد اسراى آزاد شده 42360 نفر یهودى و 7337 نفر کنیز و غلام بود . (تورات، کتاب عزرا، باب2، بند64) .
18) مسیح یعنى مسحشده و مالیده گشته . این لقب به بزرگان و سلاطین یهودى اطلاق شده زیرا از جمله تشریفات به سلطنت رسیدن، مسح (مالیدن روغن مقدس) بدن و پیکر شاه توسط کاهن بود، بعدا به احترام; هر منجى را مسیح گفتند .
19) تورات، کتاب دوم، تواریخ ایام و کتاب عزرا و کتاب اشعیاء .
20) مادر شیرویه پسر و جانشین خسروپرویز، دختر امپراطور روم شرقى بود .
21) ایران در زمان ساسانیان، فصل ششم، عیسویان ایران .
22) هم زمان بودن حضرت عیسى علیه السلام با اردشیر بابکان محل اشکال است .
23) اخبار الطوال: ص70 .
24) سفر تثنیه: باب18، بند18 و 19 .
25) سفر تثنیه، باب 33، بند 1 تا 5 .
26) نقش ائمه در احیاء دین، مرتضى عسکرى، قسمتسوم، ص114 .
27) محمد در تورات و انجیل، عبدالاحد داود، صفحه هفده، مقدمه .
28) همان، صفحه شانزده، مقدمه .