حضرت سلیمان(ع) و هدهد
آرشیو
چکیده
متن
خداوندا! به من چونان ملک و اقتدار عطا فرما که چنین موقعیتی بعد از من به هیچ کس دیگری دست ندهد: «هب لی ملکاً لاینبغی لاحد من بعدی» بنده شایسته و لایقی بود به گونهای که عنایت ویژه حضرت احدیت را احراز نموده، این درخواست در شأن او به مرحله اجابت رسید.
آری؛ او سلیمان بن داود و از پیامبران بزرگ الهی است.از ویژگیهای حضرتش این بود که انواع مخلوقات از قبیل: انس و جن،پرندگان و… گوش به فرمان او بودند و از جمله آن پرندگان که مطیع فرمان او به شمار میرفت،هدهد بود.1
هنگامی که از کار آن عبادتگاه با عظمت فارغ گشت،دلش آرام گرفت و خاطرش بیاسود و به قصد حج عزیمت کرد و مدتی در حرم امن اقامت نمود و پس از آن آهنگ یمن کرد و به سرزمین صنعا رهسپار شد و در آنجا به جستجوی آب پرداخت و برای یافتن آن کاوش فراوان نمود؛ ولی خسته و فرسوده شد و به مقصود خویش دست نیافت در این هنگام حضرت سلیمان به صف پرندگان توجه نموده،و از هدهد سراغ گرفت تا او را به آب رهبری کند.2 ولی هدهد را در صف پرندگان مشاهده نکرد.پرسید:چه شده است که من هدهد را نمیبینم؟ آیا عذری در نیامدن و غیبت داشته یا بدون جهت تأخیر نموده است؟(مالی لااری الهدهد ام کان من الغائبین).اگر چنین باشد من او را به سختی مجازات نموده و یا خواهم کشت. مگر آن که دلیلی روشن و شفاف برای غیبتش اقامه کند.(لاعذّبنّه عذاباً شدیداً او لاذبحنّه او لیأتینّی بسلطان مبین)» دیری نپایید که هدهد حضور پیدا کرد و بیدرنگ گفت:ای سلیمان! من به موضوعی دست یافتهام که تو از آن بیخبری،من از شهر سبا میآیم و خبر مهمی برای تو آورهام؛«احطت بما لم تحط به وجئتک من سبأ بنأ یقین»پادشاه آن کشور زنی بود که همه امکانات در اختیار داشت و تخت سلطنتی بس عظیم و شگفتی داشت. آنچه مایه تأسف است این که پادشاه و مردم آنجا به جای خدای سبحان در برابر خورشید سجده میکردند!خورشید پرست بودند و شیطان این رفتار را برای آنان زیبا جلوه داده، آنان را به بیراهه بردهبود.شگفتا! از چه رو به ساحت احدیت سجده نمیکنند؟
آن خدایی که آنچه آنان آشکار و یا پنهان سازند از آن آگاه است.آن ذات مقدسی که جز او معبودی در جهان هستی یافت نمیشود و به راستی که عرش عظیم ویژه آن ذات مقدس است.
حضرت سلیمان(ع) برای این خبر اهمیت ویژهای قائل شد و فرمود:«من باید بررسی کنم که آیا این گزارش صحیح است یا نه؟
آنگاه نامهای برای ملکه سبا مرقوم فرمود و به هدهد داد و گفت:«تو خود نامه را ببر و به نزد ملکه سبا بیفکن و از دور با دقت تماشا کن که چه عکس العملی نشان خواهد داد».
هدهد نامه را برداشت و به سوی بلقیس راونه شد و نامه را نزد او افکند.بلقیس نامه را برداشت و قرائت کرد و آن گاه خطاب به وزرا و بزرگان دربار نموده، گفت: نامه مهمی به من رسیده است.نامه از سلیمان نبی است و محتوای آن چنین است:«به نام خداوند کارساز بنده نواز، آن گاه فرمان داده که از دعوتش سرپیچی نشود و برتری جویی را کنار گذاشته و از سر تسلیم به سوی او رهسپار گردند».
سپس ملکه سبا خطاب به حاضران گفت:«هر یک از شما نظر خود را در این راستا ابراز کند که من بدون رایزنی و آگاهی از دیدگاه شما تصمیم قاطع و نهایی نخواهم گرفت».
وزرا و فرماندهان گفتند:ما امّتی نیرومند،دلیر و شجاع هستیم.ما مرد جنگیم و خود را آماده پیکار و میدانهای نبرد ساختهایم.با این وصف تصمیم نهایی با خود شماست،هر چه بفرمایید ما اطاعت خواهیم کرد.
ملکه سبا که از جنگ بر حذر بود، در جواب گفت:«روند پادشاهان چنین بوده است که وقتی شهری را به تصرف خود در آورند، آنجا را به فساد میکشند و عزیزانشان را ذلیل میسازند و پیوسته رسم روزگار چنین بوده است.اندیشهای که من در سرمیپرورم چنین است که هدایایی برای سلیمان ارسال نمایم و آن گاه منتظرواکنش او میمانم که فرستادگان ما چه خبر یا گزارشی میآورند».
وقتی فرستادگان ملکه سبا هدایا را نزد حضرت سلیمان آوردند ـ از آنجا که سلیمان احساس کرد که آنان در صددند که با این هدایا آنان را از دعوت به توحید و یگانه پرستی معاف دارند ـ فرمود:«آیا با این هدایا به انصراف من بر آمدهاید؟من نیازی به این هدایا ندارم.این هدایا در برابر عطایایی که ایزد منان به من مرحمت فرموده، هیچ و ناچیز است.حال که چنین است و دعوت مرا به یگانه پرستی اجابت نمیکنند،چنان لشگری به سوی آنان خواهم فرستاد که هرگز به ذهن و اندیشه آنان خطور نکرده باشدو نظیرش را ندیده و نشنیده باشند».
فرستادگان باز گشتند و آنچه را دیده و شنیده بودند گزارش کردند.
ملکه گفت: من چارهای جز تسلیم و اطاعت نمیبینم و بر این گمانم که هر چه زودتر دعوت سلیمان را بپذیریم و سر اطاعت در برابرش فرود آوریم و سپس از روی انقیاد و تسلیم به درگاه حضرت سلیمان شتافتند.
هنگامی که خبر حرکت آنان به سلیمان گزارش داده شد،برای آن که گوشهای از قدرت خویش را به نمایش بگذارد از مأموران تحت فرمانش سؤال کرد:«کدام یک از شما تخت ملکه سبا را، قبل از آن که آنان در این جا حضور یافته و تسلیم گردند در نزد من حاضر خواهد ساخت؟».
فردی از جن اظهار داشت:«قربان،قبل از آن که از جایتان برخیزید،من عرش او را برابر شما حاضر میکنم که در این کار بس توانا و در حفظ آن بس امین هستم».
فرد دیگری از انسانه که با خود رشحاتی از علم و حکمت همراه داشت ـ و از حقایق هستی و لوح محفوظ اسراری را میدانست ـ گفت:ای سلیمان! من قبل از آن که مژه بر هم زنی تخت بلقیس را در محضرتان قرار خواهم داد!
وقتی حضرت سلیمان(ع) تخت بلقیس را در برابر چشمان خود دید، برای آن که مبادا در پرتو این قدرت شگفت که از خود و حواریانش سراغ داشت،گرفتار غرور و ناسپاسی گردد و چه بسا برای جلوگیری از غلوّ و زیاده روی دیگران،به شکر و سپاس الهی پرداخت و گفت« این اقتدار از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا بنده شاکری هستم یا ناسپاس و نمک نشناس؟».
در این جا حضرت سلیـمان(ع) دستـور داد:علائم اختصاصی و آثار تخـت را حذف کنند تا ملکه سبا را بیازماید.
هنگامی که ملکه وارد شد و به اطراف و اکناف چشم دوخت، سؤال کرد:آیا این تخت شما نیست؟بلقیس در کمال شگفتی و اعجاب گفت:گویا این تخت و عرش من است! تخت و عرش من اینجا چه میکند؟!آنگاه چنین اعتراف کرد:ما قبل از این نیز به اعجاز و قدرت سلیمان آگاه گشته و اسلام آورده بودیم!
آری، پرستش معبودهای محسوس و دروغین او را از توحید و یکتاپرستی بازداشته بود.چرا که در جامعه کافر کیشی زندگی میکرد.
به هر حال ملکه سبا راهنمایی شد که به داخل صحن و قصر سلیمان وارد شود.وقتی ملکه آن منظره شگفت را دید به گمان این که آن جا نهر آب است، ساقهای خود را برهنه کرد؛اما حضرت سلیمان(ع) به او گفت: که کف حیاط از آبگینه و از بلور صاف ساخته شده است و آبی که مشاهده میکند از زیر آن بلور میگذرد.در این شرایط و موقعیت بسیار حساس بود که ملکه سبا روی به درگاه حضرت احدیت نموده و اظهار پشیمانی کرد:«خداوندا!من تاکنون به خودم ستم کردم و دل خویش را از نور و رحمتت محجوب داشتم،اینک در محضرسلیمان از کرده خود پشیمانم و روی دل به سوی تو کردم و در خط فرمان تو هستم ای مهربانترین مهربانان».
1.برای این پرنده اسمهای دیگری نوشتهاند که از جمله:شانه به سر؛مرغ سلیمان،و ابو ربیع و ابو الاخبار را میتوان نام برد.گوشت این پرنده نیز در قدیم مصارف طبی بسیار داشته و در درمان بیماریها تجویز میشده است،(لغت نامه دهخدا).
2.از ویژگیهای این پرنده آن است که آب را در زیر زمین همان گونه مشاهده میکند که انسان در ظرف بلورین.
آری؛ او سلیمان بن داود و از پیامبران بزرگ الهی است.از ویژگیهای حضرتش این بود که انواع مخلوقات از قبیل: انس و جن،پرندگان و… گوش به فرمان او بودند و از جمله آن پرندگان که مطیع فرمان او به شمار میرفت،هدهد بود.1
هنگامی که از کار آن عبادتگاه با عظمت فارغ گشت،دلش آرام گرفت و خاطرش بیاسود و به قصد حج عزیمت کرد و مدتی در حرم امن اقامت نمود و پس از آن آهنگ یمن کرد و به سرزمین صنعا رهسپار شد و در آنجا به جستجوی آب پرداخت و برای یافتن آن کاوش فراوان نمود؛ ولی خسته و فرسوده شد و به مقصود خویش دست نیافت در این هنگام حضرت سلیمان به صف پرندگان توجه نموده،و از هدهد سراغ گرفت تا او را به آب رهبری کند.2 ولی هدهد را در صف پرندگان مشاهده نکرد.پرسید:چه شده است که من هدهد را نمیبینم؟ آیا عذری در نیامدن و غیبت داشته یا بدون جهت تأخیر نموده است؟(مالی لااری الهدهد ام کان من الغائبین).اگر چنین باشد من او را به سختی مجازات نموده و یا خواهم کشت. مگر آن که دلیلی روشن و شفاف برای غیبتش اقامه کند.(لاعذّبنّه عذاباً شدیداً او لاذبحنّه او لیأتینّی بسلطان مبین)» دیری نپایید که هدهد حضور پیدا کرد و بیدرنگ گفت:ای سلیمان! من به موضوعی دست یافتهام که تو از آن بیخبری،من از شهر سبا میآیم و خبر مهمی برای تو آورهام؛«احطت بما لم تحط به وجئتک من سبأ بنأ یقین»پادشاه آن کشور زنی بود که همه امکانات در اختیار داشت و تخت سلطنتی بس عظیم و شگفتی داشت. آنچه مایه تأسف است این که پادشاه و مردم آنجا به جای خدای سبحان در برابر خورشید سجده میکردند!خورشید پرست بودند و شیطان این رفتار را برای آنان زیبا جلوه داده، آنان را به بیراهه بردهبود.شگفتا! از چه رو به ساحت احدیت سجده نمیکنند؟
آن خدایی که آنچه آنان آشکار و یا پنهان سازند از آن آگاه است.آن ذات مقدسی که جز او معبودی در جهان هستی یافت نمیشود و به راستی که عرش عظیم ویژه آن ذات مقدس است.
حضرت سلیمان(ع) برای این خبر اهمیت ویژهای قائل شد و فرمود:«من باید بررسی کنم که آیا این گزارش صحیح است یا نه؟
آنگاه نامهای برای ملکه سبا مرقوم فرمود و به هدهد داد و گفت:«تو خود نامه را ببر و به نزد ملکه سبا بیفکن و از دور با دقت تماشا کن که چه عکس العملی نشان خواهد داد».
هدهد نامه را برداشت و به سوی بلقیس راونه شد و نامه را نزد او افکند.بلقیس نامه را برداشت و قرائت کرد و آن گاه خطاب به وزرا و بزرگان دربار نموده، گفت: نامه مهمی به من رسیده است.نامه از سلیمان نبی است و محتوای آن چنین است:«به نام خداوند کارساز بنده نواز، آن گاه فرمان داده که از دعوتش سرپیچی نشود و برتری جویی را کنار گذاشته و از سر تسلیم به سوی او رهسپار گردند».
سپس ملکه سبا خطاب به حاضران گفت:«هر یک از شما نظر خود را در این راستا ابراز کند که من بدون رایزنی و آگاهی از دیدگاه شما تصمیم قاطع و نهایی نخواهم گرفت».
وزرا و فرماندهان گفتند:ما امّتی نیرومند،دلیر و شجاع هستیم.ما مرد جنگیم و خود را آماده پیکار و میدانهای نبرد ساختهایم.با این وصف تصمیم نهایی با خود شماست،هر چه بفرمایید ما اطاعت خواهیم کرد.
ملکه سبا که از جنگ بر حذر بود، در جواب گفت:«روند پادشاهان چنین بوده است که وقتی شهری را به تصرف خود در آورند، آنجا را به فساد میکشند و عزیزانشان را ذلیل میسازند و پیوسته رسم روزگار چنین بوده است.اندیشهای که من در سرمیپرورم چنین است که هدایایی برای سلیمان ارسال نمایم و آن گاه منتظرواکنش او میمانم که فرستادگان ما چه خبر یا گزارشی میآورند».
وقتی فرستادگان ملکه سبا هدایا را نزد حضرت سلیمان آوردند ـ از آنجا که سلیمان احساس کرد که آنان در صددند که با این هدایا آنان را از دعوت به توحید و یگانه پرستی معاف دارند ـ فرمود:«آیا با این هدایا به انصراف من بر آمدهاید؟من نیازی به این هدایا ندارم.این هدایا در برابر عطایایی که ایزد منان به من مرحمت فرموده، هیچ و ناچیز است.حال که چنین است و دعوت مرا به یگانه پرستی اجابت نمیکنند،چنان لشگری به سوی آنان خواهم فرستاد که هرگز به ذهن و اندیشه آنان خطور نکرده باشدو نظیرش را ندیده و نشنیده باشند».
فرستادگان باز گشتند و آنچه را دیده و شنیده بودند گزارش کردند.
ملکه گفت: من چارهای جز تسلیم و اطاعت نمیبینم و بر این گمانم که هر چه زودتر دعوت سلیمان را بپذیریم و سر اطاعت در برابرش فرود آوریم و سپس از روی انقیاد و تسلیم به درگاه حضرت سلیمان شتافتند.
هنگامی که خبر حرکت آنان به سلیمان گزارش داده شد،برای آن که گوشهای از قدرت خویش را به نمایش بگذارد از مأموران تحت فرمانش سؤال کرد:«کدام یک از شما تخت ملکه سبا را، قبل از آن که آنان در این جا حضور یافته و تسلیم گردند در نزد من حاضر خواهد ساخت؟».
فردی از جن اظهار داشت:«قربان،قبل از آن که از جایتان برخیزید،من عرش او را برابر شما حاضر میکنم که در این کار بس توانا و در حفظ آن بس امین هستم».
فرد دیگری از انسانه که با خود رشحاتی از علم و حکمت همراه داشت ـ و از حقایق هستی و لوح محفوظ اسراری را میدانست ـ گفت:ای سلیمان! من قبل از آن که مژه بر هم زنی تخت بلقیس را در محضرتان قرار خواهم داد!
وقتی حضرت سلیمان(ع) تخت بلقیس را در برابر چشمان خود دید، برای آن که مبادا در پرتو این قدرت شگفت که از خود و حواریانش سراغ داشت،گرفتار غرور و ناسپاسی گردد و چه بسا برای جلوگیری از غلوّ و زیاده روی دیگران،به شکر و سپاس الهی پرداخت و گفت« این اقتدار از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا بنده شاکری هستم یا ناسپاس و نمک نشناس؟».
در این جا حضرت سلیـمان(ع) دستـور داد:علائم اختصاصی و آثار تخـت را حذف کنند تا ملکه سبا را بیازماید.
هنگامی که ملکه وارد شد و به اطراف و اکناف چشم دوخت، سؤال کرد:آیا این تخت شما نیست؟بلقیس در کمال شگفتی و اعجاب گفت:گویا این تخت و عرش من است! تخت و عرش من اینجا چه میکند؟!آنگاه چنین اعتراف کرد:ما قبل از این نیز به اعجاز و قدرت سلیمان آگاه گشته و اسلام آورده بودیم!
آری، پرستش معبودهای محسوس و دروغین او را از توحید و یکتاپرستی بازداشته بود.چرا که در جامعه کافر کیشی زندگی میکرد.
به هر حال ملکه سبا راهنمایی شد که به داخل صحن و قصر سلیمان وارد شود.وقتی ملکه آن منظره شگفت را دید به گمان این که آن جا نهر آب است، ساقهای خود را برهنه کرد؛اما حضرت سلیمان(ع) به او گفت: که کف حیاط از آبگینه و از بلور صاف ساخته شده است و آبی که مشاهده میکند از زیر آن بلور میگذرد.در این شرایط و موقعیت بسیار حساس بود که ملکه سبا روی به درگاه حضرت احدیت نموده و اظهار پشیمانی کرد:«خداوندا!من تاکنون به خودم ستم کردم و دل خویش را از نور و رحمتت محجوب داشتم،اینک در محضرسلیمان از کرده خود پشیمانم و روی دل به سوی تو کردم و در خط فرمان تو هستم ای مهربانترین مهربانان».
1.برای این پرنده اسمهای دیگری نوشتهاند که از جمله:شانه به سر؛مرغ سلیمان،و ابو ربیع و ابو الاخبار را میتوان نام برد.گوشت این پرنده نیز در قدیم مصارف طبی بسیار داشته و در درمان بیماریها تجویز میشده است،(لغت نامه دهخدا).
2.از ویژگیهای این پرنده آن است که آب را در زیر زمین همان گونه مشاهده میکند که انسان در ظرف بلورین.