روانشناسى اسلامى (47) بقای روح پس از مرگ از دیدگاه قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در مقاله گذشته گفتیم که مساله بقاى روح بعد از مرگ انسانها از جمله مسائل و معارف اسلامى بوده، همه مسلمین اعم از شیعه و سنى و همه متکلمین اسلامى اعم از فرقه شیعه و معتزله و حتى اشاعره و ... این حقیقت را از دیدگاه اسلام و قرآن و احادیث پذیرفتهاند . اینک در اینجا اضافه مىکنیم که:
«غزالى» بر دلایل «ابن سینا» در مورد خلود نفس چند دلیل شرعى مىافزاید (1) و آیه: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا . ..» (2) . را ذکر کرده، ذیل آن روایتى از رسول خدا چنین نقل مىکند:
«ارواح الشهداء فى حواصل طیر خضر تسرح فى ریاض الجنة برحمة» «ارواح شهدا در باطن پرندگان سبز رنگ در استراحتبوده، در باغهاى بهشتى در سایه رحمت الهى زندگى مىکنند» .
سپس مىگوید: عقیده به بقاى روح در تمام اندیشههاى اسلامى و عرفانى موج مىزند، پیامبر صلى الله علیه و آله میفرماید: «مغفرت و رحمتبراى کسى است که باقى است نه براى کسى که فانى است» . براهین عقلى غزالى جملگى ماخوذ است از ابن سینا چنانکه گوید: روح ناطق، فساد نمىپذیرد و دستخوش اضمحلال نمىشود و فانى نمىگردد و نمىمیرد، بلکه جوهرى است ثابت، دائم و فساد ناپذیر» (3) .
جالب این است که قرآن به دنباله آیه مذکور در بالا چنین مىفرماید:
«فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (4) . «شهداء بعد از شهادت زنده بوده، به افرادى که پشتسر آنان قرار دارند و به آنها پیوستهاند، بشارت مىدهند و مىگویند که براى آنان ترس و اندوهى نیست» .
این آیات از حیات شهیدان در راه خدا خبر مىدهند که هم آثار جسمانى حیات را دارا هستند (آنجا که مىخورند) و هم آثار روحى و نفسانى را دارا مىباشند آنجا که مىگوید: «فرحین بما آتاهمالله» یعنى به آنچه خدا داده است، شادمانند (5) .
بقاى روح منحصر به شهیدان نیست، بلکه یک مساله اصلى و کلى در کل خلقت انسانى است چنانکه در قرآن حالات فرعونیان را نقل مىکند که بعد از مردن در آتش جهنم وارد مىشوند:
«النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب» (6) . «آل فرعون بامداد و عصر به آتش عرضه مىشوند و روزى که قیامتبرپا مىشود، حکم مىشود که آل فرعون را به سختترین عذاب وارد کنید» .
واضح است که منظور از آتش که آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه مىشوند، آتش برزخى است چرا که آنها از دنیا رفتهاند و هنوز هم قیامتبرپا نشده است همانگونه که ذیل آیه گواهى مىدهد، این تعبیر شاهد زنده دیگرى استبر بقاى روح چرا که اگر روح باقى نباشد، چه چیزى را صبح و شام بر آتش عرضه مىکنند؟ آیا تنها جسم بىجان و خاک شده را؟ اینکه تاثیرى ندارد پس باید روح آنها باقى بماند و داراى درک و شعور باشد و در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهى گردد .
تعبیر به «غدو» و «عشى» (صبح و شام) ممکن استبه خاطر آن باشد که موقع صبح و شام از مواقع قدرتنمائى طاغوتیان و عیش و نوش آنها است، درست در همین ساعات گرفتار مجازات الهى مىشوند!
تعبیر به «یعرضون» (عرضه مىشوند) مسلما با داخل شدن در آتش که در ذیل آیه آمده، تفاوت دارد و ممکن است اشاره به نزدیک شدن آتش به آنها باشد، یعنى در برزخ نزدیک آتش دوزخ مىشوند و در قیامت داخل آن!
بسیارى از مفسران این آیه را دلیل بر عذاب قبر و برزخ گرفتهاند (7) و مسلم است که عذاب قبر و برزخ بدون بقاى روح معنى و مفهومى نخواهد داشت .
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مىخوانیم که فرمود: هر یک از شما که از دنیا مىرود، صبح و شام جایگاهش را در قیامتبه او عرضه مىکنند اگر بهشتى باشد، جایش را در بهشت و اگر دوزخى باشد، در جهنم به او نشان مىدهند و به او گفته مىشود: «این جایگاه تو است در قیامت و همین امر مایه نشاط یا شکنجه و عذاب او است» (8) .
این حدیث نشان مىدهد که پاداش و کیفر برزخى، منحصر به شهیدان یا آل فرعون نیست و دیگران را نیز شامل مىشود (9) .
چنانکه خوانندگان توجه دارند، این آیه از حیات مجرمانى مانند آل فرعون گزارش مىدهد که هم پیش از وقوع آخرت زندهاند و هم پس از برپائى آن، چیزى که هست، کیفر آنان پیش از برپائى آخرت، نشان دادن آنان بر آتش است، چنان که کیفر آنها پس از برپائى آخرت، ورود به خود آتش است (10) .
اصولا این نکته بسیار جالبى است که از کلمات گهربار امام على علیه السلام نقل شده است:
«واعلموا انکم خلقتم للبقاء لا للفناء» (11) . «بدانید که شما انسانها براى جاوید ماندن آفریده شدهاید، نه براى از بین رفتن» .
راستى اگر تمام مردم به این مساله اعتقاد داشته باشند، دیگر هیچگونه فساد و تباهى در دنیا به وجود نمىآید و دیگر ظلم و ستمى بر کسى روا نخواهد شد، اگر انسانى علم پیدا کند که روز جزا و سزا براى هر کسى در انتظار است این، معلوم مىدارد که حیات دائمى است و بقاى روح امر مسلم و پابرجاستخداوند در قرآن مجید مکرر مىفرماید: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها و ما ربک بظلام للعبید» (12) . «کسى که عمل صالحى انجام دهد، سودش به خود او باز مىگردد و هرکسى بد کند، به خویشتن بدى کرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمىکند» .
و همچنین مىفرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها ...» (13) . «اگر نیکى کنید به خودتان نیکى مىکنید و اگر بدى کنید، بازهم به خودتان بد مىکنید» .
این مساله که سود و زیان داشتن اعمال نیک و بد در پایان کار زندگى انسانها، امرى مسلم است، خود دلیل استبراى آدمى که مراحلى در پیش رو دارد که در هر حال نتیجه کار و رفتار خود را خواهد یافت و این معنا نشانگر این حقیقت است که بعد از مرگ روح آدمى در جهان، ماندگار است تا صحت گفتار الهى ظاهر و آشکار گردد .
پس بقاى روح پس از مرگ امرى مسلم است که امروزه از طرف دانشمندان علوم روحى و فلاسفه شرق و غرب مورد تایید قرار گرفته و بزرگان اسلام هم با دلائل روشن این امر را ثابت کرده و حکماء و عرفا مانند شیخالرئیس و صدرالمتالهین و دیگران هرکدام در اثبات این، بحثهاى مفصلى آوردهاند که هیچگونه شک و تردیدى براى اهل تحقیق باقى نمىگذارد (14) .
در کتاب «روح، ماده، کائنات» نوشته دکتر «محسن فرشاد» پس از شرحى پیرامون این معنا که اطلاق کلمه «من» همان اشاره بر روح است، چنین مىنویسد:
«هرجا که شخصیت اشخاص ارائه مىشود و یا آن که کسى بخواهد اظهار وجود نماید، با تلفظ کلمه «من» وجود روحى خود را اثبات یعنى اشاره به شخصیت روحى خود مىنماید .
پس اعتقاد به وجود یک روح مطلق که «من» است، و یک شکل «اترى» دارد، و کاملا از بدن «من» جدا است، در قرن نوزدهم قابل قبول نبوده اما امروزه بیشتر قابل قبول است . سابقا عقیده داشتند که روح در بعضى از قسمتهاى بدن قرار دارد مانند عضو صنوبرى قلب یا مخچه، اما امروز پذیرفتهاند که هر قسمتى از بدن یعنى تمام قسمتها، به نحوى در زندگى همه قسمتهاى بدن که زندگى روحى را مىسازند، مؤثر است . و «من» به اعتبار این قسمتها و اندامها باقى بوده و اگر آنها از بین بروند، آیا مىتوان گفت که باز روحى باقى خواهد ماند؟
براى پاسخ به این سؤال باید دید بعد از مرگ، از بدن ما چه چیزى باقى مىماند؟
اگر ذرات ما باقى مىماند علم فیزیک مىگوید این ذرات داراى زندگى نامتناهى هستند . پس به این معنا مىتوان گفت که ماجراى روح در جهان کائنات ماجراى میلیاردها الکترونیکى است که این جهان را پر نموده و مىتوانند در این دستگاه چهار بعدى مخصوص، اطلاعات ذخیره نمایند و آنچنان این اطلاعات را براى امور خود بکار برده و ترکیب نمایند که پیشرفتهترین مغزهاى ما را متحیر مىسازد بنابراعتقاد فلاسفه فیزیکدانان، هر یک از سلولهاى بدن ما داراى حدود صد میلیارد الکترون روحى است که حاصل «من» یا روح انسان است و سلولهاى بدن ما طبیعتا به میلیاردها مىرسد احتمالا همانقدر در بدن خود براى حمل در جهان الکترون داریم که در جهان کائنات ستاره و سیاره وجود دارد باز صنعت، ما را در برابر ارقام نجومى قرار داده است چه در سطح روح و چه در سطح ماده» (15) . پس مىتوان این ادعا را دقیق دانست که جدائى روح از بدن موجب فناى او نخواهد بود و هرگاه فساد و تباهى بدن موجب فساد و از میان رفتن روح نباشد، از هیچ راه دیگرى فساد و تباهى بر او راه نخواهد یافت .
بنابر گفته برخى از حکما، روح و سایر مجردات قابل هیچگونه عدمى نیستند مگر عدم ذاتى و این که در قرآن مجید آمده است: «... کل شى هالک الا وجهه ...» (16) «همه چیز جز ذات (پاک) او فانى مىشود» . در نزد اهل تحقیق این معنا حمل بر عدم ذاتى است (17) . برخى از روانپژوهان چنین قائلند که چون روح از بدن مفارقت کند، پس به ذات خود قائم باشد و آزادى و استقلال خود را حفظ مىنماید (18) .
شاید این اشاره به این حقیقتباشد که چنین قائلند: چون روح جزئى افاضه شده از کل است و کل، فناپذیر نیست، لذا از این هتبقاى روح ثابت است چنانکه در قرآن این آیه وارد شده است . . «... . و نفخت فیه من روحى ...» (19) . «. . در او از روح خود دمیدم ... » . و برخى دیگر از مفسران بقاى روح را اینگونه معنى مىکنند که هر چیزى که به نحوى با ذات پاک باریتعالى پیوند و ارتباطى داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک براى او نیست (20)
پىنوشت:
1) علمالنفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روانشناسى جدید، ص 18، تالیف دکتر حسن احدى، و شکوهالسادات جمالى، تاریخ نشر سال 1363، چاپ دوم .
2) آل عمران، 169 .
3) منبع قبل، به نقل از حنا الفاخورى و خلیل البحر، ص 71 .
4) آل عمران، 170 .
5) منشور جاوید، تالیف استاد جعفر سبحانى، ص 222 .
6) سوره غافر، 46 .
7) مجمعالبیان، ج7، ص 535 - تفسیر فخر رازى، ج27، ص 73 - قرطبى، ج8، ص 573 - المیزان، ج17، ص 354 .
8) مجمعالبیان، به نقل از صحیح بخارى و مسلم، ص 7 و 8 و ص 526 .
9) پیام قرآن، ج7، ص 282 .
10) منشور جاوید، ص22 و 223 .
11) نقل از کتاب حقیقت روح، دانشى اندک از علم الارواح، تالیف احمد زمردیان، ص 90 .
12) فصلت، 46 .
13) اسراء، 7 .
14) حقیقت روح دانشى اندک از علمالارواح، ص 91 و 92 .
15) منبع قبل، ص 92 و ...
16) قصص، 88 .
17) منبع قبل، ص 95 .
18) منبع قبل، ص 95 .
19) ص، 72 .
20) منبع قبل ، ص 95 .
«غزالى» بر دلایل «ابن سینا» در مورد خلود نفس چند دلیل شرعى مىافزاید (1) و آیه: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا . ..» (2) . را ذکر کرده، ذیل آن روایتى از رسول خدا چنین نقل مىکند:
«ارواح الشهداء فى حواصل طیر خضر تسرح فى ریاض الجنة برحمة» «ارواح شهدا در باطن پرندگان سبز رنگ در استراحتبوده، در باغهاى بهشتى در سایه رحمت الهى زندگى مىکنند» .
سپس مىگوید: عقیده به بقاى روح در تمام اندیشههاى اسلامى و عرفانى موج مىزند، پیامبر صلى الله علیه و آله میفرماید: «مغفرت و رحمتبراى کسى است که باقى است نه براى کسى که فانى است» . براهین عقلى غزالى جملگى ماخوذ است از ابن سینا چنانکه گوید: روح ناطق، فساد نمىپذیرد و دستخوش اضمحلال نمىشود و فانى نمىگردد و نمىمیرد، بلکه جوهرى است ثابت، دائم و فساد ناپذیر» (3) .
جالب این است که قرآن به دنباله آیه مذکور در بالا چنین مىفرماید:
«فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (4) . «شهداء بعد از شهادت زنده بوده، به افرادى که پشتسر آنان قرار دارند و به آنها پیوستهاند، بشارت مىدهند و مىگویند که براى آنان ترس و اندوهى نیست» .
این آیات از حیات شهیدان در راه خدا خبر مىدهند که هم آثار جسمانى حیات را دارا هستند (آنجا که مىخورند) و هم آثار روحى و نفسانى را دارا مىباشند آنجا که مىگوید: «فرحین بما آتاهمالله» یعنى به آنچه خدا داده است، شادمانند (5) .
بقاى روح منحصر به شهیدان نیست، بلکه یک مساله اصلى و کلى در کل خلقت انسانى است چنانکه در قرآن حالات فرعونیان را نقل مىکند که بعد از مردن در آتش جهنم وارد مىشوند:
«النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب» (6) . «آل فرعون بامداد و عصر به آتش عرضه مىشوند و روزى که قیامتبرپا مىشود، حکم مىشود که آل فرعون را به سختترین عذاب وارد کنید» .
واضح است که منظور از آتش که آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه مىشوند، آتش برزخى است چرا که آنها از دنیا رفتهاند و هنوز هم قیامتبرپا نشده است همانگونه که ذیل آیه گواهى مىدهد، این تعبیر شاهد زنده دیگرى استبر بقاى روح چرا که اگر روح باقى نباشد، چه چیزى را صبح و شام بر آتش عرضه مىکنند؟ آیا تنها جسم بىجان و خاک شده را؟ اینکه تاثیرى ندارد پس باید روح آنها باقى بماند و داراى درک و شعور باشد و در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهى گردد .
تعبیر به «غدو» و «عشى» (صبح و شام) ممکن استبه خاطر آن باشد که موقع صبح و شام از مواقع قدرتنمائى طاغوتیان و عیش و نوش آنها است، درست در همین ساعات گرفتار مجازات الهى مىشوند!
تعبیر به «یعرضون» (عرضه مىشوند) مسلما با داخل شدن در آتش که در ذیل آیه آمده، تفاوت دارد و ممکن است اشاره به نزدیک شدن آتش به آنها باشد، یعنى در برزخ نزدیک آتش دوزخ مىشوند و در قیامت داخل آن!
بسیارى از مفسران این آیه را دلیل بر عذاب قبر و برزخ گرفتهاند (7) و مسلم است که عذاب قبر و برزخ بدون بقاى روح معنى و مفهومى نخواهد داشت .
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مىخوانیم که فرمود: هر یک از شما که از دنیا مىرود، صبح و شام جایگاهش را در قیامتبه او عرضه مىکنند اگر بهشتى باشد، جایش را در بهشت و اگر دوزخى باشد، در جهنم به او نشان مىدهند و به او گفته مىشود: «این جایگاه تو است در قیامت و همین امر مایه نشاط یا شکنجه و عذاب او است» (8) .
این حدیث نشان مىدهد که پاداش و کیفر برزخى، منحصر به شهیدان یا آل فرعون نیست و دیگران را نیز شامل مىشود (9) .
چنانکه خوانندگان توجه دارند، این آیه از حیات مجرمانى مانند آل فرعون گزارش مىدهد که هم پیش از وقوع آخرت زندهاند و هم پس از برپائى آن، چیزى که هست، کیفر آنان پیش از برپائى آخرت، نشان دادن آنان بر آتش است، چنان که کیفر آنها پس از برپائى آخرت، ورود به خود آتش است (10) .
اصولا این نکته بسیار جالبى است که از کلمات گهربار امام على علیه السلام نقل شده است:
«واعلموا انکم خلقتم للبقاء لا للفناء» (11) . «بدانید که شما انسانها براى جاوید ماندن آفریده شدهاید، نه براى از بین رفتن» .
راستى اگر تمام مردم به این مساله اعتقاد داشته باشند، دیگر هیچگونه فساد و تباهى در دنیا به وجود نمىآید و دیگر ظلم و ستمى بر کسى روا نخواهد شد، اگر انسانى علم پیدا کند که روز جزا و سزا براى هر کسى در انتظار است این، معلوم مىدارد که حیات دائمى است و بقاى روح امر مسلم و پابرجاستخداوند در قرآن مجید مکرر مىفرماید: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها و ما ربک بظلام للعبید» (12) . «کسى که عمل صالحى انجام دهد، سودش به خود او باز مىگردد و هرکسى بد کند، به خویشتن بدى کرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمىکند» .
و همچنین مىفرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها ...» (13) . «اگر نیکى کنید به خودتان نیکى مىکنید و اگر بدى کنید، بازهم به خودتان بد مىکنید» .
این مساله که سود و زیان داشتن اعمال نیک و بد در پایان کار زندگى انسانها، امرى مسلم است، خود دلیل استبراى آدمى که مراحلى در پیش رو دارد که در هر حال نتیجه کار و رفتار خود را خواهد یافت و این معنا نشانگر این حقیقت است که بعد از مرگ روح آدمى در جهان، ماندگار است تا صحت گفتار الهى ظاهر و آشکار گردد .
پس بقاى روح پس از مرگ امرى مسلم است که امروزه از طرف دانشمندان علوم روحى و فلاسفه شرق و غرب مورد تایید قرار گرفته و بزرگان اسلام هم با دلائل روشن این امر را ثابت کرده و حکماء و عرفا مانند شیخالرئیس و صدرالمتالهین و دیگران هرکدام در اثبات این، بحثهاى مفصلى آوردهاند که هیچگونه شک و تردیدى براى اهل تحقیق باقى نمىگذارد (14) .
در کتاب «روح، ماده، کائنات» نوشته دکتر «محسن فرشاد» پس از شرحى پیرامون این معنا که اطلاق کلمه «من» همان اشاره بر روح است، چنین مىنویسد:
«هرجا که شخصیت اشخاص ارائه مىشود و یا آن که کسى بخواهد اظهار وجود نماید، با تلفظ کلمه «من» وجود روحى خود را اثبات یعنى اشاره به شخصیت روحى خود مىنماید .
پس اعتقاد به وجود یک روح مطلق که «من» است، و یک شکل «اترى» دارد، و کاملا از بدن «من» جدا است، در قرن نوزدهم قابل قبول نبوده اما امروزه بیشتر قابل قبول است . سابقا عقیده داشتند که روح در بعضى از قسمتهاى بدن قرار دارد مانند عضو صنوبرى قلب یا مخچه، اما امروز پذیرفتهاند که هر قسمتى از بدن یعنى تمام قسمتها، به نحوى در زندگى همه قسمتهاى بدن که زندگى روحى را مىسازند، مؤثر است . و «من» به اعتبار این قسمتها و اندامها باقى بوده و اگر آنها از بین بروند، آیا مىتوان گفت که باز روحى باقى خواهد ماند؟
براى پاسخ به این سؤال باید دید بعد از مرگ، از بدن ما چه چیزى باقى مىماند؟
اگر ذرات ما باقى مىماند علم فیزیک مىگوید این ذرات داراى زندگى نامتناهى هستند . پس به این معنا مىتوان گفت که ماجراى روح در جهان کائنات ماجراى میلیاردها الکترونیکى است که این جهان را پر نموده و مىتوانند در این دستگاه چهار بعدى مخصوص، اطلاعات ذخیره نمایند و آنچنان این اطلاعات را براى امور خود بکار برده و ترکیب نمایند که پیشرفتهترین مغزهاى ما را متحیر مىسازد بنابراعتقاد فلاسفه فیزیکدانان، هر یک از سلولهاى بدن ما داراى حدود صد میلیارد الکترون روحى است که حاصل «من» یا روح انسان است و سلولهاى بدن ما طبیعتا به میلیاردها مىرسد احتمالا همانقدر در بدن خود براى حمل در جهان الکترون داریم که در جهان کائنات ستاره و سیاره وجود دارد باز صنعت، ما را در برابر ارقام نجومى قرار داده است چه در سطح روح و چه در سطح ماده» (15) . پس مىتوان این ادعا را دقیق دانست که جدائى روح از بدن موجب فناى او نخواهد بود و هرگاه فساد و تباهى بدن موجب فساد و از میان رفتن روح نباشد، از هیچ راه دیگرى فساد و تباهى بر او راه نخواهد یافت .
بنابر گفته برخى از حکما، روح و سایر مجردات قابل هیچگونه عدمى نیستند مگر عدم ذاتى و این که در قرآن مجید آمده است: «... کل شى هالک الا وجهه ...» (16) «همه چیز جز ذات (پاک) او فانى مىشود» . در نزد اهل تحقیق این معنا حمل بر عدم ذاتى است (17) . برخى از روانپژوهان چنین قائلند که چون روح از بدن مفارقت کند، پس به ذات خود قائم باشد و آزادى و استقلال خود را حفظ مىنماید (18) .
شاید این اشاره به این حقیقتباشد که چنین قائلند: چون روح جزئى افاضه شده از کل است و کل، فناپذیر نیست، لذا از این هتبقاى روح ثابت است چنانکه در قرآن این آیه وارد شده است . . «... . و نفخت فیه من روحى ...» (19) . «. . در او از روح خود دمیدم ... » . و برخى دیگر از مفسران بقاى روح را اینگونه معنى مىکنند که هر چیزى که به نحوى با ذات پاک باریتعالى پیوند و ارتباطى داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک براى او نیست (20)
پىنوشت:
1) علمالنفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روانشناسى جدید، ص 18، تالیف دکتر حسن احدى، و شکوهالسادات جمالى، تاریخ نشر سال 1363، چاپ دوم .
2) آل عمران، 169 .
3) منبع قبل، به نقل از حنا الفاخورى و خلیل البحر، ص 71 .
4) آل عمران، 170 .
5) منشور جاوید، تالیف استاد جعفر سبحانى، ص 222 .
6) سوره غافر، 46 .
7) مجمعالبیان، ج7، ص 535 - تفسیر فخر رازى، ج27، ص 73 - قرطبى، ج8، ص 573 - المیزان، ج17، ص 354 .
8) مجمعالبیان، به نقل از صحیح بخارى و مسلم، ص 7 و 8 و ص 526 .
9) پیام قرآن، ج7، ص 282 .
10) منشور جاوید، ص22 و 223 .
11) نقل از کتاب حقیقت روح، دانشى اندک از علم الارواح، تالیف احمد زمردیان، ص 90 .
12) فصلت، 46 .
13) اسراء، 7 .
14) حقیقت روح دانشى اندک از علمالارواح، ص 91 و 92 .
15) منبع قبل، ص 92 و ...
16) قصص، 88 .
17) منبع قبل، ص 95 .
18) منبع قبل، ص 95 .
19) ص، 72 .
20) منبع قبل ، ص 95 .