آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  درپیروزی انقلاب اسلامی ایران و از میان برداشتن سلطنت استبدادی، عوامل پیچیده متعدد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نقش موثر و تعیین‌کننده داشته‌اند. هم مبارزات گسترده و طولانی احزاب و گروه‌ها و قشرهای مختلف سهم داشته‌اند و هم سیاست‌ها و برنامه‌های شاه و نیز سیاست‌های خارجی موثر بوده‌اند. به تعبیر شادروان مهندس بازرگان (در بهمن 1357)، این انقلاب یک رهبر واقعی به جهت منفی داشته و آن شخص محمدرضا پهلوی بوده است، اما نباید تردید داشت که اقامت آقای خمینی در نوفل‌لوشاتو و استقرار 118 روزه رهبری انقلاب در پاریس، یکی از فرازهای برجسته این بخش از تاریخ کشورمان است.

در این دوره بود که جنبش آزادی‌خواهی ملت ایران ابعاد بی‌سابقه جهانی پیدا کرد و نوفل‌لوشاتو به کانون توجهات جهانی تبدیل شد. رسانه‌های جمعی از سراسر جهان و صدها خبرنگار، روزنامه‌‌نویس و تحلیل‌گر سیاسی به این دهکده سرازیر شدند. امکاناتی به وجود آمد تا مطالبات ملت ایران، علت‌ها و انگیزه‌های قیام علیه استبداد سلطنتی و سلطه بیگانه به گوش جهانیان برسد. در این مدت بیش از 300 مصاحبه رادیویی و تلویزیونی با روزنامه‌ها و مجلات و خبرگزاری‌های معتبر جهان صورت گرفت که متن و محتوای این مصاحبه‌ها به کلی با متون درسی آیت الله خمینی در حوزه علمیه نجف متفاوت بود و تماما طرح خواست‌های ملت ایران بود.
 
در واقع مردم ایران با این متن‌ها و مواضع از رهبری انقلاب حمایت کردند. جلب‌توجه افکار عمومی مردم جهان به رویدادهای ایران و حمایت آنان از انقلاب ایران بازتاب مواضع مترقیانه اعلام شده در این مصاحبه‌ها بود. در همین دوره است که حرکت انقلاب در ایران شتاب بی‌سابقه‌ای پیدا و در نتیجه رژیم استبداد سلطنتی با سرعت غیرمنتظره‌ای سقوط می‌کند.

2 از اوسط سال 1354، آرایش نیروهای سیاسی ضداستبدادی در داخل کشور هم بسیار برهم و آشفته بود. رویدادهای درون سازمان مجاهدین‌خلق اولیه و اعلام تغییر ایدئولوژیک این سازمان از اسلام به مارکسیسم، نه فقط این سازمان و مبارزات مسلحانه، بلکه کل جنبش را به هم ریخت و موجب شد که سازمان‌های سیاسی – نظامی نیز فلج شوند. اختلاف‌ها و درگیری‌های شدید میان سازمان‌ها، احزاب و فعالان سیاسی در داخل و بیرون از زندان‌ها بروز پیدا کرد. قدرت و توانمندی جنبش در داخل کشور برای نقش‌آفرینی به پایین‌ترین سطح کاهش پیدا کرده بود.

در خارج از کشور اما وضع متفاوت بود و سازمان‌های دانشجویی احزاب و نیروهای سیاسی فعال و پرتحرک بودند. بخشی از مبارزان خارج از کشور نیز با روحانیون نجف و آیت الله خمینی، پیوند و ارتباطی ارگانیک برقرار کرده بودند. در مجموعه نیروهای موثر خارج از کشور، ایشان از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بود. اولا موقعیت جغرافیایی نجف رفت‌وآمد رسمی و غیررسمی ایرانیان و ارتباط با داخل ایران را امکانپذیر ساخته بود. ثانیا حکومت شاه اگرچه توانسته بود تمامی تشکل‌های سیاسی روشنفکری را تا حدی فلج سازد اما نتوانسته بود آنها را خاموش کند.
 
از طرف دیگر شاه نتوانسته بود نهاد مسجد را تعطیل یا آن را تحت نفود و مهار کامل خود درآورد و با توجه به فراوانی مساجد و گستردگی آنها در سطح کشور و شبکه کم و بیش منظم روحانیان در سرتاسر ایران و جایگاه مراجع در میان این روحانیان و موقعیت‌ امام خمینی و رابطه ویژه این طبقه با مردم عادی و عالی، این مجموعه از توانایی و پتانسیل قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود. ثالثا ارتباط تنگاتنگ میان مبارزه خارج از کشور، به‌خصوص بخش اسلامی با نجف و آموزه های امام خمینی، ظرفیت سیاسی این مجموعه را به‌طور استثنایی بالا برده بود. رابعا رویدادهای به شدت نامطلوب داخل کشور و به دنبال آن پراکندگی نیروها، موقعیت‌ ویژه‌ای برای آقای خمینی و بخش اسلامی مبارزان خارج از کشور فراهم ساخته بود.

3 همزمان با بحث‌های علنی درباره بحران و بن‌بست حکومت شاه در محافل و منابع داخلی و خارجی، از اواخر سال 1355، تحرکات جدیدی توسط مبارزان داخل کشور آغاز شد. رهبران داخل کشور توانستند بر برخی از مشکلات غلبه پیدا کرده و به سازماندهی نیروها بپردازند و گام‌های خوبی برداشته شد. در حالی که در میان این نیروها در مورد پایان دادن به حکومت شاه وحدت نظر وجود داشت، اما در مورد برنامه‌ها اختلاف‌نظرهایی دیده می‌شد. فضای سیاسی داخل کشور که سال‌ها به شدت بسته و امنیتی بود مانع از آن شده بود که گروه‌‌ها و احزاب و فعالان سیاسی به تبادل‌نظر بپردازند و به جمع‌بندی‌های مشترک برسند.
 
اما در خارج از کشور وضع متفاوت بود. فضای باز سیاسی و امکانات گسترده برای تبادل‌نظر فراهم بود و اگرچه اختلاف در روش‌ها و نقش‌ها و بینش‌ها وجود داشت اما درباره ضرورت تغییر نظام سلطنتی همه نیروها اتفاق‌نظر داشتند. در چنین شرایطی بود که فشار تازه‌ای برای محدود کردن فعالیت‌های آقای خمینی در نجف آغاز شد. دو دولت عراق و ایران در چارچوب قرارداد الجزیره (1975) بر سر این امر به توافق رسیدند. اما برای امام خمینی و بخش اسلامی مبارزان خارج از کشور، چه گزینه‌هایی در برابر این سیاست جدید حکومت شاه وجود داشت؟

اول؛ مقابله با سیاست دولت عراق و فشار برای رفع محدودیت‌ها. در سال‌های قبل نیز دولت عراق به دفعات برنامه مشابهی را به اجرا گذاشته بود. اما اعتراض‌های گسترده سازمان‌های سیاسی خارج از کشور، دولت عراق را مجبور به عقب‌نشینی و رفع محدودیت‌ها کرده بود. اما این بار صورت مساله متفاوت بود. ساکت کردن این جریان در رابطه با اجرای برنامه‌های بزرگتری در ایران ضروری بود.
دوم؛ ماندن در نجف و قبول محدودیت‌ها و کاهش سطح فعالیت‌ها. این گزینه مطلوب حکومت شاه و برنامه‌های مطروحه بود.
 
اگر این گزینه انجام می‌شد و برنامه‌های یاد شده در بالا به نحوی پدیدار می‌شدند و تغییرات جدیدی صورت می‌گرفت و حاکمان جدید، در راستای کاهش تشنجات سیاسی، در غیاب شاه، لغو محدودیت یا ممنوعیت بازگشت آقای خمینی و سایر فعالان سیاسی را به کشور رسما و به‌طور علنی اعلام می‌کردند. حتی این احتمال وجود داشت که با توجه به نوع تغییرات در بافت و ساختار و سیاست‌ها، که در راس آنها کناره‌گیری یا حذف شاه (حتی سلطنت) از صحنه سیاسی بود، نیروهای سیاسی از یک طرف کم‌وبیش خلع سلاح شوند و از طرف دیگر در برخورد با وضعیت جدید میان آنان شکاف‌هایی به وجود آید.

سوم؛ آیت الله خمینی از عراق به سوریه و لبنان (دره بقاع) می‌رفت، به امید آنکه بتواند به فعالیت‌های خود ادامه دهد. اما این گزینه خوب و متناسبی نبود. نظام سیاسی در سوریه در آن زمان، به مراتب از عراق بسته‌تر بود و امکان فعالیت به مراتب کمتر. تازه مقامات دولت سوریه آمادگی برای دادن اجازه اقامت به ایشان را نداشتند. اقامت در دره بقاع (پیشنهاد و اصرار برخی از روحانیان جوان نجف) نه‌تنها مفید و میسر نبود که خطرناک هم بود. آشفتگی و اختلاف میان فلسطینی‌ها، لبنانی‌ها و سوری‌ها آن قدر بود که در صورت بروز خطرات احتمالی، لوث شدن مسوولیت بسیار جدی بود.

چهارم؛ گزینه ترک عراق و سفر به یک کشور اروپایی (فرانسه). این یک گزینه مطلوب بود. چرا که اولا سفر یک مرجع روحانی به پاریس به‌خودی خود، یک رویداد بزرگ محسوب می‌شد و ثانیا روابط و محاسبات میان فعالان سیاسی خارج از کشور، به‌خصوص جریان اسلامی را با ایشان تقویت می‌کرد. علاوه بر این، میزان اثرگذاری بر رویدادها و برنامه‌‌های احتمالی در ایران را به میزان قابل ملاحظه‌ای بالا می‌برد.
به واقع ایرانیان فعال خارج از کشور، نقش موثری در حمایت مبارزات داخل کشور داشتند. در این اثرگذاری، ایرانیان مقیم اروپا به‌طور عام و ایرانیان مقیم فرانسه (پارس) به‌طور خاص، بیش از سایر کشورها از اهمیت برخوردار بودند. این گزینه از آن‌رو مطرح شد که تحلیل‌ها و بررسی‌های صورت گرفته در همان زمان حاکی از آن بود که حکومت شاه به نقطه پایانی عمر خود رسیده است و دولت‌های خارجی با توجه به این امر، درصدد اجرای برنامه‌هایی هستند.
 
نگارنده، این بررسی‌ها را ابتدا در آذر 1355 به صورت تحلیلی با عنوان «آمریکا در بن‌بست میلیتاریزه کردن ایران» در پیام مجاهد، منتشر کرد. سپس در آبان‌ماه 1356 در مقاله دیگری تحت عنوان «هیاهوی بسیار بر سر هیچ» بحران ایران و برنامه‌های احتمالی را شرح دادم و تاکید کردم که اگرچه مقاومت‌ها و مبارزات ملت ایران، نقش اساسی و کلیدی در به بن‌بست کشانیدن حکومت شاه دارد اما ابتکار تغییرات مورد بحث در دست بیگانگان است. سوابق و تجارب تاریخی نیز نشان می‌دهد که تغییراتی که ابتکار آن به دست خارجی‌هاست، به‌ندرت به نفع ملت ایران بوده است و در چنین شرایطی آیا ما باید در برابر این موج و روند، منفعل می‌ماندیم و سکوت می‌کردیم؟

4 ممکن است از منظر نگاه تاریخی به گذشته و تجارب امروزی، برخی استدلال کنند که اگر شاه استعفا می‌داد و از ایران می‌رفت و شورای نیابت سلطنت، قدرت را به دست می‌گرفت و فضای سیاسی کشور باز می‌شد، «شاید» نتیجه مناسبی حاصل می‌شد. اما بررسی‌های تاریخی را با شایدها و اگرها نمی‌توان انجام داد. زیرا چنین مسیری به هر حال در ایران طی نشد و شاه تا آخرین لحظه در برابر هر نوع اصلاحاتی مقاومت کرد و هیچ حزب و گروه سیاسی معتبر در ایران در آن زمان از این برنامه‌ها استقبال و به آن اعتماد نکرد و هرگونه همراهی با آن، سازش محسوب می‌شد.
 
شاید برای داوری بهتر لازم باشد، سرنوشت و وضعیت کشور دیگری را که برنامه‌های آمریکا در آنجا با موفقیت اجرا شده است، نظیر فیلیپین را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد و نتیجه‌های لازم را گرفت. آنچه آمریکایی‌ها برای ایران در نظر داشتند، الگویی بود که بعد از انقلاب ایران در فیلیپین به اجرا گذاشتند. در فیلیپین مارکوس همه آنچه را آمریکا می‌خواست در اختیار آنان گذاشته بود. اما فساد و ناکارآمدی دولت وی و همچنین سرکوب و قتل مخالفان، فیلیپین را با بحرانی جدی روبه‌رو کرده بود. در انتخابات ریاست‌جمهوری، خانم اگینو که شوهرش به دست نیروهای امنیتی مارکوس کشته شده بود، از طرف مخالفان مارکوس کاندیدای ریاست‌جمهوری شد. وقتی مارکوس خود را برنده انتخابات اعلام کرد، بخشی از ارتش به تحریک آمریکا، علیه مارکوس وارد بازی شد و خانم اگینو را برنده انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام و مارکوس را مجبور به ترک کشور کرد.
 
به این ترتیب ارتش به‌ظاهر به مبارزات ملی پیوست و یک رکن سرنوشت‌ساز در مبارزات مردم شد و اگرچه خانم اگینو رئیس‌جمهور شد، اما قدرت در دست ارتش باقی ماند و در دوره بعد، فرمانده همین ارتش به ریاست‌جمهوری انتخاب شد. اما ساختار و مناسبات نیروهای مسلح ایران با فیلیپین متفاوت بود و حوادث بعدی هم نشان داد که ارتش ایران توانایی ایفای چنین نقشی را ندارد: «اگرچه شاه وفاداری ارتش را پشت سر خود دارد، اما گزارشات موجود حاکی است که برخی از سلاح‌های چریک‌های ایرانی از طریق بازار سیاهی که به دست امرای ارتش ایجاد شده است به دست آنها می‌رسد (کریستین سانیس مونیتور 1976، 1355). فساد نیروهای مسلح که عالم‌گیر شده بود، شاه را مجبور به موضع‌گیری کرد: «نظامی‌ها غلط می‌کنند فاسد باشند، پدرشان را درمی‌آورم. هر کس کار نکند، مثل موش دمش را می‌گیریم و می‌اندازیمش بیرون... و بالاخره به زور هم که شده این مملکت را درست می‌کنیم.» (کیهان هوایی 23 آبان 1355)

اما شاه تا آخرین لحظه‌ها، حاضر به قبول سهم خود در بحران ایران و بن‌بست حکومتش نشد و فرافکنی کرد و تقصیرات را به گردن دیگران انداخت و نصیری و هویدا را به عنوان عاملان اصلی مشکلات زندانی کرد. به‌رغم تمامی دغدغه‌ها و اظهارات هیچ‌ گام جدی‌ای برداشته نشد، شاه به هیچ تغییری و اصلاحی تن در نداد و هر نوع اصلاحی از درون بلاموضوع شد.

اما فارغ از این بحث‌ها مسلم این است که سفر امام خمینی به نوفل‌لوشاتو بر فرآیند تغییرات و تحولات در داخل کشور به میزان بسیار زیادی اثر گذاشت و موجب پیروزی انقلاب اسلامی ایران شد. بی‌تردید آنچه امروز ما در کشورمان شاهد آن هستیم، همه آنچه ملت ایران برای آن انقلاب کرد نیست و تفاوت‌ها و تعارض‌های جدی وجود دارد، اما اینها دلیلی برای چشم بستن بر واقعیت تاریخ و انتقاد از روند آن نیست و نمی‌توان نقش نوفل‌لوشاتو در مسیر تحولات ایران را از ذهن‌ها پاک کرد.

6 دیدار یزدی با آمریکایی‌ها در پاریس
رضا خجسته رحیمی: چند روز پس از واقعه میدان ژاله در تهران، «ریچارد کاتم» یکی از اساتید دانشگاه پیتس‌بورگ که متخصص مسایل ایران بود، طی تماسی تلفنی از «گری‌سیک» مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا پرسید که آیا حاضر است دیداری با ابراهیم یزدی که خود را نماینده آیت‌الله خمینی در ایالات متحده می‌داند، داشته باشد. کاتم در آن گفت‌وگوی تلفنی البته تاکید کرد که یزدی تمایل چندانی برای برقراری تماس با دولت آمریکا ندارد و تنها به اصرار وی با این امر موافقت کرده است. به پیشنهاد گری‌سیک، کاتم با وزارت تماس گرفت تا زمانی را برای چنین دیداری مشخص کند. مقامات وزارت خارجه آمریکا اما پس از اطلاع از موضوع، با هرگونه تماس در هر سطحی با مخالفان رژیم شاه مخالفت کردند و به کاتم گفتند که چنانچه یزدی سخنی دارد، می‌تواند آن را از طریق نامه به اطلاع دولت آمریکا برساند.

اگرچه این پاسخ به نوعی، یک بی‌احترامی به ابراهیم یزدی و ریچارد کاتم بود، اما چندماه بعدتر این آمریکایی‌ها بودند که به سراغ ابراهیم یزدی در پاریس رفتند تا با او به گفت‌وگو و مذاکره بنشینند. کارتر در 24 دی‌ماه 1357، دو روز مانده به خروج شاه از ایران، «وارن زیمرمن» رایزن سیاسی ایالات متحده در پاریس را برای مذاکره نزد ابراهیم یزدی فرستاد. این دیدار که در یک میهمانخانه کوچک خارج از شهر پاریس برگزار شد، اولین تماس رسمی ایالات متحده با یکی از یاران آیت‌الله بود.
 
یزدی در دیدار با دیپلمات آمریکایی از تشکیل شورای انقلاب در تهران و برنامه‌ریزی آنها برای شکل دادن به یک دولت موقت سخن گفت. اگرچه این دیدار، 20 دقیقه‌ بیشتر به طول نینجامید اما دو روز بعدتر، 26 دی‌ماه 1357، دومین ملاقات زیمرمن با یزدی نیز انجام شد. زیمرمن در این دیدار به یزدی گوشزد کرد که بازگشت آیت‌الله به ایران در صورتی که بدون هماهنگی با ارتش انجام شود، خطری همچون کودتا را به دنبال خواهد داشت و یزدی نیز البته توضیح داد که «تا آنجا که من می‌دانم، آیت‌الله خمینی هیچ برنامه‌ای برای بازگشت قریب‌الوقوع خود به ایران ندارد.»

دو روز بعدتر، 28 دی‌ماه 1357، سومین ملاقات نیز میان یزدی و زیمرمن انجام گرفت و پیام مفصلی از سوی واشنگتن تحویل ابراهیم یزدی داده شد؛ پیام حاوی نگرانی واشنگتن از به قدرت رسیدن حزب توده در منازعه ارتش و مذهبیون بود. پاسخ یزدی به این پیام اما چنین بود: «اگرچه تهدید حزب توده، شایسته توجه است، اما انقلاب ایران بسیار قوی‌تر از آن است که به دست بلشویک‌ها بیفتد.»دیدار بعدی زیمرمن با یزدی در مقام نماینده رهبر انقلاب ایران، صبح روز بعد برگزار شد و این بار، یزدی به درخواست دیپلمات آمریکایی، به تشریح اصول و اهداف موردنظر در انقلاب پرداخت.
 
چهارم بهمن‌ماه در حالی که شایعه بازگشت قریب‌الوقوع امام به تهران بر سر زبان‌ها افتاده بود، پنجمین دیدار زیمرمن آمریکایی با ابراهیم یزدی برگزار شد. زیمرمن در این دیدار پیامی را که به تایید شاپور بختیار رسیده بود، در دستان ابراهیم یزدی گذاشت و مطابق آن پیام از نگرانی‌ها برای مداخله خونین ارتش در صورت بازگشت امام به ایران سخن گفت. یزدی اما این نگرانی‌ها را ناوارد دانست و بازگشت آیت‌الله به ایران را تنها راه پایان دادن به ناآرامی‌ها خواند.

ششمین و آخرین دیدار مخفی ابراهیم یزدی با وارن زیمرمن، هفتم بهمن‌ماه در پاریس برگزار شد. یزدی در این نشست، پیام شخصی امام برای دولت آمریکا را تحویل طرف آمریکایی خود داد؛ پیامی که مطابق با آن به دولتمردان آمریکایی توصیه شده بود تا فعالیت‌های بختیار و ارتش را در تهران متوقف و فرودگاه تهران را نیز بازگشایی‌ کنند؛ چرا که در غیر این صورت «فاجعه‌ای بزرگ» در انتظار خواهد بود. آمریکایی‌ها اما به نظر می‌رسید که خیلی دیر باب گفت‌وگوی خود با انقلابیون مستقر در پاریس را گشوده بودند و بدین‌ترتیب این گفت‌وگوها و مذاکرات برای آنها چندان نتیجه‌بخش نبود. موتور انقلاب روشن شده بود و فصلی جدید از روابط ایران و آمریکا در راه بود؛ فصلی‌ که نقطه‌عطف آن، تسخیر سفارت آمریکا در تهران بود.

تبلیغات