روشنفکر غیر از فیلسوف است؛ یعنی ممکن است یک فیلسوف، ایده پرداز باشد؛ اما جرئت نقد قدرت را نداشته باشد و نخواهد هزینه بدهد. امروزه روشنفکران ما؛ درواقع تحصیل کردگانی که حرف از روشنفکری میزنند (شبه روشنفکران)، کسانی هستند که در خود خزیده اند، به صحبت های فلسفی که هیچ نسبتی با زندگی فعلی ما ندارد، می پردازند و دنبال تفسیر اندیشه های هگلی و هایدگری هستند یا متأسفانه فکر میکنند تلاش برای اجتماع و نقد قدرت، اشتباه و بی فایده است و باید خودمان را اصلاح و دگرگون کنیم. برخی از روشنفکران، در عین اینکه سعی می کنند خودشان را به شکل یک روشنفکر معرفی کنند، خصلت های ضدروشنفکری دارند و بیش از آنکه مردم و اجتماع برای آنها مهم باشد، آرای خودشان برایشان مهم است و آن آرا البته هزینه کمتری دارد. مردم قدم بزرگ را برای روشنفکران برداشته اند، آثارشان را خواندند از آنها حمایت کردند و امکانات در اختیار آنها قرار دادهاند؛ اما برعکس روشنفکران آنها را تنها گذاشتند و به جای وفادار بودن به مردم، آنها را سرزنش می کنند؛ با اینکه نان آنها را میخورند. برخی از روشنفکران بیان می کنند، بیاید از همدیگر ناامید شویم؛ این یعنی گسست اجتماعی و بیگانگی از یکدیگر. به بهانه خودسازی و تعمق فردی، از دیگری فاصله می گیریم. هرچقدر انگاره های جامعه تلطیف شوند، سطح نگاه جامعه دگرگون و فهم آن عمیق شود، دلبستگی به آنچه به آدمی معنا می دهد، متفاوت می شود.