دلها با تو شمیرها بر تو
آرشیو
چکیده
متن
یکی از تلخترین جملاتی که در تاریخ،گفته و شنیده شد این است:«… قلوبهم معک و سیوفهم علیک».شرح ماجرا به نقل از کتاب «تأملی در نهضت عاشورا» این است که امام حسین (ع) در آغاز مسیر [خروج از مدینه] به فرزدق شاعر که آن زمان، جوانی بیش نبود، برخورد.از وی درباره وضعیت کوفه، پرسش کرد.فرزدق گفت:انت احبُّ الناس الی الناس و القضاء فی السماء و السیوف مع بنی امیه! تو در میان مردم، محبوبترین هستی، نتیجه [او اثر عملی این محبت] تابع قضای الهی است اما شمشیرها، بنی امیه را همراهی میکند!
و در نقلی دیگر، «قلوبهم معک و سیوفهم علیک، دلهای مردم با تو و شمشیرهاشان علیه تو است».و به نقل از تاریخ طبری:قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنی امیه!
خود فرزدق، بعدها شاعر امویان شد و اشعار زیادی درباره خلفای اموی، سرود…،بر اساس نقل همان منبع امام به طور ضمنی «مردم شناسی» فرزدق را تأیید کردند که نشان از آن دارد که از اوضاع آگاه بودهاند.
خطاب امام حسین (ع) به فرزدق این بود که تردیدی ندارم که تو درست میگویی.مردم بنده دنیا هستند و دین، لغلغه زبانشان است و تاوقتی از دین دم میزنند که زندگی مادیشان بگذرد .اما در وقت عمل، دیندار واقعی اندک است.
توضیح سخن حضرت این است که انسان در بسیاری از موارد، خدا را نادیده میگیرد؛ اما به هیچ وجه از مادیات چشم پوشی نمیکند و این عامل سقوط انسانیت است.2
به فرموده قرآن:«و من الناس من یعبد الله علی حرف…؛بعضی از مردم، خدا را فقط با زبان میپرستند…».
سؤال:چه نسبتی بین «ظاهر و باطن» برقرار است؟با این که دلهای ما مملو از عشق به حسین (ع) است؛اما اعمال ما چگونه است؟
با نگاه به آیات قرآن میتوان چهارگونه نسبت بین ظاهر و باطن را تشخیص داد.
1.انسان در مطلوبترین وضعیت میتواند هم باطن پیراستهای داشته باشد و هم ظاهری آراسته.
اگر چه این هماهنگی بین ظاهر و باطن به کاملترین وجه، فقط در بین انبیای الهی و معصومان یافت میشود،اما از وجوه نسبی و ذو مراتبی نیز در بین بسیاری از دینداران برخوردار است.
2.گروهی دیگر از انسانها، هم آلودگی درونی دارند هم بیرونی، مانند بسیاری از کفار و مشرکان لجوج و معاند.زبان آنها با صراحت، وضعیت درونی آنها را گزارش میکند و به گواهی قرآن:«و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله علیها بکفرهم فلایؤمنون إلاّ قلیلاً؛و گفتند:دلهای ما در غلاف است و ما از گفته تو چیزی نمیفهمیم.[نه چنین نیست] بلکه خدا به سزای کفرشان، لعنتشان کرده است،پس آنان که ایمان میآورند چه اندک شمارهاند».(سوره بقره، آیه 88)
«فبما نقضهم میثاقهم و کفرهم بآیات الله و قتلهم الأنبیاء بغیر حقّ و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله علیها بکفرهم فلایؤمنون إلاّ قلیلا؛پس به [سزای] پیمان شکنی شان و انکارشان نسبت به آیات خدا و کشتار ناحق آنان [از] انبیا و گفتارشان که دلهای ما در غلاف است [لعنتشان کردیم] بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زده و در نتیجه جز شماری اندک[از ایشان] ایمان نمیآورند».(سوره نساء، آیه 155)
«و قالوا قلوبنا فی اکنّة ممّا تدعونا إلیه و فی آذاننا و قر و من بیننا و بینک حجاب فاعمل إنّنا عاملون؛و گفتند:دلهای ما از آنچه ما را به سوی آن میخوانی سخت محجوب و مهجور است.و در گوشهای ما سنگینی و میان ما و تو پردهای است؛پس تو کار خود را بکن ما هم کار خود را میکنیم».(سوره فصلت، آیه 5)
اینان همچون گیاهان تلخ و نامبارکی هستند که نمیتوان انتظاری جز میوه تلخ از آنها داشت.
گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیـست
و به مصداق آن ضرب المثل معروف:از کوره همان برون تراود که در اوست.
قرآن درباره بعضی از کفار، میفرماید:و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علوّاً…؛و با آن که در دل به آن [آیات] یقین داشتند از روی ستم و برتری جویی انکارش کردند…».(سوره نمل، آیه 14)
و نیز بعضی از کسانی که رسالت پیامبر اسلام (ص) را انکار میکردند، آن حضرت را با تمامی اوصافش میشناختند. با این وجود، حق را کتمان میکردند.
«الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم و انّ فریقاً منهم لیکتمون الحقّ و هم یعلمون؛کسانی که از اهل کتاب [آسمانی] پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود میشناسند، اگر چه آگاهانه حق را انکار میکنند!».(سوره بقره، آیه 146)
بدیهی است رفتار و اعمال کافران لجوج،برخاسته از شخصیت فکری و روحی و اخلاقی آنهاست.به فرموده قرآن:«قل کلّ یعمل علی شاکلته؛بگو هر کس بر ساختار و خلق و خوی خویش عمل میکند».(سوره اسراء، آیه 84)
3.گروهی دیگر که قرآن آنها را به عنوان منافق نام برده است، باطن آلوده خود را با ظاهری فریبنده و آراسته میپوشانند.نفاق، خطری است که حتی دینداران را نیز تهدید میکند.در بسیاری از موارد، حالتی ناخودآگاه است که به لایههای درونی شخصیت انسان رخنه میکند.مانند آبی که در شرایط معمولی و آرام، صاف و زلال به نظر میرسد؛اما اگر آن را به هم بزنی، سرگینهای ته آن بالا میآید.
گر چه خود را بس و شکسته بینـد او آب صافی دان و سرگین زیر جو
چــون بشـورانـد تـو را در امتــحان آب سرگیـن رنـگ گــردد در زمـان3
اگر صفات نیکویی هم در اینان دیده شود، موقتی و عاریتی4و همانند سازی است و همچون حباب و کف بر روی آب، ناپایدار است.
آن کـه ماننـدست بـاشـد عـاریـت عـاریـت بـاقـی نمـانـد عاقبـت5
گـر بپوشـد بهـر مـکر، آن جامـه ر عاریه است آن، تا فریبد عامه را 6
آب انـدر نـاودان عـاریـتی اسـت آب اندر ابر و دریا فطرتی است 7
منافقان از نماز و زکات و روزه و… بهره واقعی نمیبرند.
وز نمـاز و از زکـات و غیر آن لیک یک ذره ندارد ذوق جان8
درباره منافق آیات و روایات زیادی وجود دارد،اما ما به یک روایت اکتفا میکنیم.امیرالمؤمنین با بیان سه نشانه «ناهماهنگی و دو شخصیتی بودن» منافق را بیان فرمود:
…للمنافق ثلاث علامات یخالف لسانه قلبه و قوله فعله و سریرته علانیته؛برای منافق، سه نشانه وجود دارد:ناهماهنگی زبان و دل، سخن و عمل، ظاهر و باطن».9
4.اما گروه چهارمی که شاهد سخن ماست،همان کسانی هستند که فرزدق درباره آنها گفت که «دلهاشان با تو و شمشیرهاشان علیه تو است»، فرزدق در اینجا از «ناموزون بودن بین درون و برون اهل کوفه» خبر داد.
تعمیم امام حسین (ع)
امام حسین (ع) ضمن تأیید سخن فرزدق،این ویژگی را محدود به اهل عراق ندانست! بلکه علاوه بر تأیید مطلب درباره مردم کوفه، این حالت را به بسیاری از دینداران [الناس] تعمیم داد.و فرمود: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم».
همه ما باید این سخن حضرت را زنگ خطری برای دینداری خود تلقی کنیم که آیا فاصله و شکاف عمیق و معنا داری در باطن و ظاهر دینداری ما وجود ندارد؟آیا اعمال ما به عنوان یک دوستدار یا شیعه و شیفته اهل بیت، با عشق قلبی ما منطبق است؟
آیا صفات شیعیان واقعی، همین است که امروزه در میان طبقات مختلف مردم میبینیم؟
آن چه که از صریح قرآن و روایات استفاده میشود این است که باید بین ظاهر و باطن دیندار هماهنگی و توازن وجود داشته باشد.کنار گذاشتن ظواهر شریعت به بهانه و توهم پاکی باطنی، انحرافی آشکار از دین است.اگر ظاهر را از دین برداریم چیزی به نام «عمل صالح» که بارها در قرآن توصیه شده ، هرگز محقق نمیشود.
در سه آیه از قرآن، گناهان به ظاهری و باطنی تقسیم شده و از هر دو نهی شده است:«و ذروا ظاهر الإثم و باطنه إنّ الّذین یکسبون الإثم سیجزون بما کانوا یقترفون؛و گناه آشکار و پنهان را رها کنید، زیرا کسانی که مرتکب گناه میشوند، به زودی در برابر آنچه به دست میآورند کیفر خواهند یافت».(سوره انعام، آیه 120)
«و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛و کارها زشت ـ چه علنی آن و چه پوشیدهاش نزدیک میشود اینهاست که خدا شما را به انجام دادن آن سفارش کرده است، باشد که بیندیشید.(سوره انعام، آیه 151)
«قل انّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی بغیرالحقّ؛بگو:پروردگارا من زشتکاریها را ـ چه آشکارش باشد و چه پنهان ـ و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است».(سوره اعراف، آیه 33)
باید توجه داشت که در تعاملات دنیوی، ملاک قضاوت، غالباً رفتارها و هنجارهای ظاهری است.
«اریک فروم» در مثالی میگوید:اگر مادری به فرزندش توجه نداشته باشد و در تغذیه او،شست و شوی او و آسایشهای جسمی او اهمال کند، هرگز نمیتوان صمیمیت عشق او را پذیرفت. عشق او وقتی ما را تحت تأثیر قرار میدهد که ببینیم برای کودکش دلسوزی میکند.در مورد عشق به موجودات دیگر نیز این مسأله، صادق است، اگر زنی به ما بگوید که عاشق گل است و ما ببینیم که اغلب فراموش میکند که گلهایش آب بدهد، طبیعتاً «عشق» او را به گل باور نخواهیم کرد.عشق عبارت است از رغبت جدی به چیزی و پرورش آن چه بدان مهر میورزیم.آنجا که این رغبت جدی وجود ندارد، عشق هم نیست.10
در آینه ادبیات
فعل و قـول آمـد گـواهان ضـمیر زین دو بر باطن، تو استدلال گیر
ایـن نماز و روزه و حـج و جـهاد هـم گـواهی دادن است از اعـتقاد
گـوهــری دارم زِ تقــوا یـا ســخ این زکـات و روزه در هـر دو گـو
روزه گـوید کــرد تقــوا از حـلال در حرامش دان که نبـود اتصـال11
1.جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، ص 78.
2.از خدایت چاره هست از قوت نی! چاره هست از دین و از طاغوت نی!
3.اگر چه بعضی از آدمها گمان میکند که اهل خشوع و خضوع و بندگی و انکسار هستند.اما تو آنان را همچون آبی بدان که بالا و سطح آن صاف است و عمق آن آلوده و سرگین و کثافات است و به محض کوچکترین آزمایش و دگرگونی،شرایط آلودگیها آشکار میشود.
4.بر اساس متون فقهی و حقوقی، عاریه، دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و لاعوش از آن است.
5.مثنوی معنوی، دفتر اول ،بیت 894.
6.مثنوی معنوی، دفتر دوم ،بیت 669.
7.مثنوی معنوی، دفتر پنجم ،بیت 249.
8.مثنوی معنوی، دفتر دوم ،بیت 3393.
9.مجموعه ورام، ج 2، ص 118.
10.هنر عشق ورزیدن، صفحه 39، ترجمه پوری سلطانی، انتشارات مروارید.
11.مثنوی معنوی.
و در نقلی دیگر، «قلوبهم معک و سیوفهم علیک، دلهای مردم با تو و شمشیرهاشان علیه تو است».و به نقل از تاریخ طبری:قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنی امیه!
خود فرزدق، بعدها شاعر امویان شد و اشعار زیادی درباره خلفای اموی، سرود…،بر اساس نقل همان منبع امام به طور ضمنی «مردم شناسی» فرزدق را تأیید کردند که نشان از آن دارد که از اوضاع آگاه بودهاند.
خطاب امام حسین (ع) به فرزدق این بود که تردیدی ندارم که تو درست میگویی.مردم بنده دنیا هستند و دین، لغلغه زبانشان است و تاوقتی از دین دم میزنند که زندگی مادیشان بگذرد .اما در وقت عمل، دیندار واقعی اندک است.
توضیح سخن حضرت این است که انسان در بسیاری از موارد، خدا را نادیده میگیرد؛ اما به هیچ وجه از مادیات چشم پوشی نمیکند و این عامل سقوط انسانیت است.2
به فرموده قرآن:«و من الناس من یعبد الله علی حرف…؛بعضی از مردم، خدا را فقط با زبان میپرستند…».
سؤال:چه نسبتی بین «ظاهر و باطن» برقرار است؟با این که دلهای ما مملو از عشق به حسین (ع) است؛اما اعمال ما چگونه است؟
با نگاه به آیات قرآن میتوان چهارگونه نسبت بین ظاهر و باطن را تشخیص داد.
1.انسان در مطلوبترین وضعیت میتواند هم باطن پیراستهای داشته باشد و هم ظاهری آراسته.
اگر چه این هماهنگی بین ظاهر و باطن به کاملترین وجه، فقط در بین انبیای الهی و معصومان یافت میشود،اما از وجوه نسبی و ذو مراتبی نیز در بین بسیاری از دینداران برخوردار است.
2.گروهی دیگر از انسانها، هم آلودگی درونی دارند هم بیرونی، مانند بسیاری از کفار و مشرکان لجوج و معاند.زبان آنها با صراحت، وضعیت درونی آنها را گزارش میکند و به گواهی قرآن:«و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله علیها بکفرهم فلایؤمنون إلاّ قلیلاً؛و گفتند:دلهای ما در غلاف است و ما از گفته تو چیزی نمیفهمیم.[نه چنین نیست] بلکه خدا به سزای کفرشان، لعنتشان کرده است،پس آنان که ایمان میآورند چه اندک شمارهاند».(سوره بقره، آیه 88)
«فبما نقضهم میثاقهم و کفرهم بآیات الله و قتلهم الأنبیاء بغیر حقّ و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله علیها بکفرهم فلایؤمنون إلاّ قلیلا؛پس به [سزای] پیمان شکنی شان و انکارشان نسبت به آیات خدا و کشتار ناحق آنان [از] انبیا و گفتارشان که دلهای ما در غلاف است [لعنتشان کردیم] بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زده و در نتیجه جز شماری اندک[از ایشان] ایمان نمیآورند».(سوره نساء، آیه 155)
«و قالوا قلوبنا فی اکنّة ممّا تدعونا إلیه و فی آذاننا و قر و من بیننا و بینک حجاب فاعمل إنّنا عاملون؛و گفتند:دلهای ما از آنچه ما را به سوی آن میخوانی سخت محجوب و مهجور است.و در گوشهای ما سنگینی و میان ما و تو پردهای است؛پس تو کار خود را بکن ما هم کار خود را میکنیم».(سوره فصلت، آیه 5)
اینان همچون گیاهان تلخ و نامبارکی هستند که نمیتوان انتظاری جز میوه تلخ از آنها داشت.
گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیـست
و به مصداق آن ضرب المثل معروف:از کوره همان برون تراود که در اوست.
قرآن درباره بعضی از کفار، میفرماید:و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علوّاً…؛و با آن که در دل به آن [آیات] یقین داشتند از روی ستم و برتری جویی انکارش کردند…».(سوره نمل، آیه 14)
و نیز بعضی از کسانی که رسالت پیامبر اسلام (ص) را انکار میکردند، آن حضرت را با تمامی اوصافش میشناختند. با این وجود، حق را کتمان میکردند.
«الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم و انّ فریقاً منهم لیکتمون الحقّ و هم یعلمون؛کسانی که از اهل کتاب [آسمانی] پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود میشناسند، اگر چه آگاهانه حق را انکار میکنند!».(سوره بقره، آیه 146)
بدیهی است رفتار و اعمال کافران لجوج،برخاسته از شخصیت فکری و روحی و اخلاقی آنهاست.به فرموده قرآن:«قل کلّ یعمل علی شاکلته؛بگو هر کس بر ساختار و خلق و خوی خویش عمل میکند».(سوره اسراء، آیه 84)
3.گروهی دیگر که قرآن آنها را به عنوان منافق نام برده است، باطن آلوده خود را با ظاهری فریبنده و آراسته میپوشانند.نفاق، خطری است که حتی دینداران را نیز تهدید میکند.در بسیاری از موارد، حالتی ناخودآگاه است که به لایههای درونی شخصیت انسان رخنه میکند.مانند آبی که در شرایط معمولی و آرام، صاف و زلال به نظر میرسد؛اما اگر آن را به هم بزنی، سرگینهای ته آن بالا میآید.
گر چه خود را بس و شکسته بینـد او آب صافی دان و سرگین زیر جو
چــون بشـورانـد تـو را در امتــحان آب سرگیـن رنـگ گــردد در زمـان3
اگر صفات نیکویی هم در اینان دیده شود، موقتی و عاریتی4و همانند سازی است و همچون حباب و کف بر روی آب، ناپایدار است.
آن کـه ماننـدست بـاشـد عـاریـت عـاریـت بـاقـی نمـانـد عاقبـت5
گـر بپوشـد بهـر مـکر، آن جامـه ر عاریه است آن، تا فریبد عامه را 6
آب انـدر نـاودان عـاریـتی اسـت آب اندر ابر و دریا فطرتی است 7
منافقان از نماز و زکات و روزه و… بهره واقعی نمیبرند.
وز نمـاز و از زکـات و غیر آن لیک یک ذره ندارد ذوق جان8
درباره منافق آیات و روایات زیادی وجود دارد،اما ما به یک روایت اکتفا میکنیم.امیرالمؤمنین با بیان سه نشانه «ناهماهنگی و دو شخصیتی بودن» منافق را بیان فرمود:
…للمنافق ثلاث علامات یخالف لسانه قلبه و قوله فعله و سریرته علانیته؛برای منافق، سه نشانه وجود دارد:ناهماهنگی زبان و دل، سخن و عمل، ظاهر و باطن».9
4.اما گروه چهارمی که شاهد سخن ماست،همان کسانی هستند که فرزدق درباره آنها گفت که «دلهاشان با تو و شمشیرهاشان علیه تو است»، فرزدق در اینجا از «ناموزون بودن بین درون و برون اهل کوفه» خبر داد.
تعمیم امام حسین (ع)
امام حسین (ع) ضمن تأیید سخن فرزدق،این ویژگی را محدود به اهل عراق ندانست! بلکه علاوه بر تأیید مطلب درباره مردم کوفه، این حالت را به بسیاری از دینداران [الناس] تعمیم داد.و فرمود: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم».
همه ما باید این سخن حضرت را زنگ خطری برای دینداری خود تلقی کنیم که آیا فاصله و شکاف عمیق و معنا داری در باطن و ظاهر دینداری ما وجود ندارد؟آیا اعمال ما به عنوان یک دوستدار یا شیعه و شیفته اهل بیت، با عشق قلبی ما منطبق است؟
آیا صفات شیعیان واقعی، همین است که امروزه در میان طبقات مختلف مردم میبینیم؟
آن چه که از صریح قرآن و روایات استفاده میشود این است که باید بین ظاهر و باطن دیندار هماهنگی و توازن وجود داشته باشد.کنار گذاشتن ظواهر شریعت به بهانه و توهم پاکی باطنی، انحرافی آشکار از دین است.اگر ظاهر را از دین برداریم چیزی به نام «عمل صالح» که بارها در قرآن توصیه شده ، هرگز محقق نمیشود.
در سه آیه از قرآن، گناهان به ظاهری و باطنی تقسیم شده و از هر دو نهی شده است:«و ذروا ظاهر الإثم و باطنه إنّ الّذین یکسبون الإثم سیجزون بما کانوا یقترفون؛و گناه آشکار و پنهان را رها کنید، زیرا کسانی که مرتکب گناه میشوند، به زودی در برابر آنچه به دست میآورند کیفر خواهند یافت».(سوره انعام، آیه 120)
«و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛و کارها زشت ـ چه علنی آن و چه پوشیدهاش نزدیک میشود اینهاست که خدا شما را به انجام دادن آن سفارش کرده است، باشد که بیندیشید.(سوره انعام، آیه 151)
«قل انّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی بغیرالحقّ؛بگو:پروردگارا من زشتکاریها را ـ چه آشکارش باشد و چه پنهان ـ و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است».(سوره اعراف، آیه 33)
باید توجه داشت که در تعاملات دنیوی، ملاک قضاوت، غالباً رفتارها و هنجارهای ظاهری است.
«اریک فروم» در مثالی میگوید:اگر مادری به فرزندش توجه نداشته باشد و در تغذیه او،شست و شوی او و آسایشهای جسمی او اهمال کند، هرگز نمیتوان صمیمیت عشق او را پذیرفت. عشق او وقتی ما را تحت تأثیر قرار میدهد که ببینیم برای کودکش دلسوزی میکند.در مورد عشق به موجودات دیگر نیز این مسأله، صادق است، اگر زنی به ما بگوید که عاشق گل است و ما ببینیم که اغلب فراموش میکند که گلهایش آب بدهد، طبیعتاً «عشق» او را به گل باور نخواهیم کرد.عشق عبارت است از رغبت جدی به چیزی و پرورش آن چه بدان مهر میورزیم.آنجا که این رغبت جدی وجود ندارد، عشق هم نیست.10
در آینه ادبیات
فعل و قـول آمـد گـواهان ضـمیر زین دو بر باطن، تو استدلال گیر
ایـن نماز و روزه و حـج و جـهاد هـم گـواهی دادن است از اعـتقاد
گـوهــری دارم زِ تقــوا یـا ســخ این زکـات و روزه در هـر دو گـو
روزه گـوید کــرد تقــوا از حـلال در حرامش دان که نبـود اتصـال11
1.جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، ص 78.
2.از خدایت چاره هست از قوت نی! چاره هست از دین و از طاغوت نی!
3.اگر چه بعضی از آدمها گمان میکند که اهل خشوع و خضوع و بندگی و انکسار هستند.اما تو آنان را همچون آبی بدان که بالا و سطح آن صاف است و عمق آن آلوده و سرگین و کثافات است و به محض کوچکترین آزمایش و دگرگونی،شرایط آلودگیها آشکار میشود.
4.بر اساس متون فقهی و حقوقی، عاریه، دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و لاعوش از آن است.
5.مثنوی معنوی، دفتر اول ،بیت 894.
6.مثنوی معنوی، دفتر دوم ،بیت 669.
7.مثنوی معنوی، دفتر پنجم ،بیت 249.
8.مثنوی معنوی، دفتر دوم ،بیت 3393.
9.مجموعه ورام، ج 2، ص 118.
10.هنر عشق ورزیدن، صفحه 39، ترجمه پوری سلطانی، انتشارات مروارید.
11.مثنوی معنوی.