روانشناسى اسلامى (45) مراتب چهارگانه عقل نزد ارسطو و غزالی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
عقل نزد ارسطو داراى مراتب چهارگانه است اسکندر افرودیسى در توضیح آراء ارسطو در مراتب عقل چنین مىنویسد:
مرتبه اول: عقل هیولانى یا مادى که عبارت است از صرف قوه و استعداد محض یعنى مرحلهاى است که هنوز هیچ نفسى در آن مرتسم نگشته ولى استعداد پذیرفتن هر معقولى را دارد و در حقیقت مىتوان گفت که عقل هیولانى همان استعداد دریافت معقولات نخستین است و از این جهت آنرا «عقل هیولانى» مىگویند که به هیولاى نخستین که به ذات خود داراى هیچ صورتى نیست و براى هر صورتى موضوع محسوب مىشود تشبیه شده است و مانند استعداد کودک به نویسندگى است .
غزالى براى عقل هیولانى یا عقل غریزى شاهدى از روایات وارده از پیامبر گرامى اسلام آورده، چنین نقل مىکند: «اول ما خلق الله العقل» یعنى «نخستین امرى که خداوند متعال آنرا آفرید عقل است» .
مراد از عقل در این روایت اشاره به عقل غریزى فطرى است که در انسانها وجود دارد .
پس از نظر غزالى مراد از عقل غریزى یا هیولانى قوهاى استبراى نفس که به وسیله آن نفس آماده و پذیراى ماهیات اشیاء مىگردد که مجرد از مادهاند و به وسیله همین عقل است که کودک انسانى از حیوان و به طور کلى انسان از چهارپایان تفاوت و امتیاز پیدا مىکند (1) .
و علت نامگذارى آن به عقل هیولانى از آن جهت است که آنرا به هیولاى اولى که ذاتا فاقد صورت بوده و خود نیز موضوع صورت است تشبیه کردهاند علوم و آگاهىها بهطور فطرى در این عقل غریزى وجود دارند . و چنین به نظر مىرسد که غزالى نامگذاریهاى فلاسفه را دگرگون ساخته و احیانا عقل را عقل فطرى و عقل غریزى مىنامد (2) .
مرتبه دوم عقل بالملکه یا مکتسب و آن عبارت از عقلى است که مىاندیشد یعنى از قوه به فعلیت انتقال مىیابد و آن در وقتى است که نفس ناطقه از مرتبه عقل هیولانى گذشته و از قابلیت و استعداد محض بیرون آمده باشد و با دریافت معقولات نخستین آماده شده باشد تا معقولات دوم را از راه فکر یا حدس به دست آورد . مانند استعداد انسان مادرزاد براى نویسندگى .
این مرتبه از نفس ناطقه را «عقل بالملکه» گویند به این جهت که معقولات نخستین حاصل گشته و استعداد و انتقال از آنها به معقولات دوم، ملکه شده است .
پیدا است که این مرتبه تمام مراحلى را که انسان درصدد فراگرفتن علوم است در برمىگیرد .
غزالى «عقل بالملکه» را عقل ضرورى مىنامد، این عقل از طریق حصول و فرارسیدن مجموعهاى از معقولات اولیه ضرورى به وجود مىآید مانند حال طفل ممیز و نوجوانى که به سن بلوغ نزدیک است . رشد این قوه و استعداد نسبتبه نوشتن پس از آن است که او مثلا دوات و قلم و حروف را شناسائى کند چون طفل خردسال جز قوه و استعداد مطلق که با عقل فاصله دارد چیز دیگرى از نظر این قوه مشاهده نمىگردد (3) .
این مرحله از عقل آدمى در علوم و آگاهیهائى که در ذات طفل بهم مىرسد خود را نمایش مىدهد، مثل علم و آگاهى به محال بودن محالات و علم به اینکه عدد دو بیش از عدد یک است و نیز علم به اینکه یک فرد نمىتواند در آن واحد در دو جا و در دو مکان باشد (4) .
در واقع مىتوان گفت: «غزالى این مرحله از عقل را که در اصطلاح متکلمین به معناى علوم و آگاهىهاى ضرورى استبا «عقل بالملکه» که فلاسفه به آن معتقدند ادغام مىنماید به هر حال از نظر «غزالى» این مرحله از براى انسان، امکاناتى فراهم مىآورد تا به مقام اکتساب معرفت و شناختبرسد و این مرحله همان مرحله استکمالى هیولانى است تا به صورت قوه و استعدادى قریب به فعلیت درآید و به همین جهت مىتوان آن را «عقل بالفعل» نامید (5) .
این همان عقلى است که در روایت وارد از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در خطاب به امیرالمؤمنین على علیه السلام چنین آمده است: «ما خلق الله اکرم علیه من العقل» «خداوند متعال چیزى را که از عقل در نظر او گرامىتر باشد، نیافرید» . بدیهى است که میان مردم در این مرحله از عقل تفاوتى وجود ندارد .
مرتبه سوم عقل فعال یا عقل بالفعل است که عقل هیولائى را تا پایه عقل مکتسب ترفیع مىدهد و آن را از حالتبالقوه بودن به فعلیت مىرساند عقل فعال مجرد از ماده است و به هنگام تفکر، با عقل انسانى اتحاد و همبستگى دارد . چنین عقلى از دیدگاه حکماى الهى و جاویدان است و به تدبیر اشیائى که در زیر فلک قمر قرار دارد مىپردازد و آن زمانى است که عقل به کمک معقولات اول و بدیهى، معقولات دوم را که اکتسابى هستند، به دست آورده و آن معلومات در نفس انسانى ذخیره شده و او، خود آگاه است و مىداند که آنها را دریافته و هر وقت که بخواهد، مىتواند آنها را در ذهن خود حاضر کرده، به مطالعه آنها بپردازد .
این مرتبه از عقل نظرى را از آن جهت «عقل بالفعل» نامیدهاند که معقولات دوم در آن موجودند و حاجتى به اکتساب جدید آنها نیست .
غزالى در این نوع از عقل اختلافى با طرز فکر ابن سینا ندارد و درباره این عقل مىگوید:
«از طریق این عقل صور معقوله اکتسابى در پى معقولات اولى در نفس پدید مىآید منتهى این صور معقوله را مطالعه و بررسى نمىکند و بالفعل به آنها رجوع نمىنماید، بلکه این صور معقوله در ذهن انسان، هم چون ذخائر و اندوختههایى هستند تا هر وقت که بخواهد آنها را بالفعل مورد مطالعه و بررسى قرار بدهد» (6) .
غزالى در کتاب «معیارالعلم» درباره این عقل چنین اظهار نظر مىکند:
«عقل بالفعل عبارت از استکمال نفس به وسیله صور معقولهاى است که هرگاه بخواهد مىتواند آنها را تعقل کرده و بالفعل احضارشان نماید» .
و باز در همان کتاب، صفحه 30 درباره این نوع از عقل چنین مىنویسد:
«تمام علوم و آگاهى کسبى و یا اکتسابى براى این عقل، بالفعل فراهم مىآیند و این آگاهىها، همچون ذخائر و اندختههائى هستند که اگر انسان بخواهد به آنها مراجعه کند به آنها دسترسى پیدا مىکند» .
چنانکه خوانندگان گرامى ملاحظه مىکنند، نظر غزالى در کتاب «میزان العمل» با نظر او در کتاب «معیار العلم» فرق ماهوى ندارد در معناى عقل بالفعل به یک نظر مىرسد .
لکن در کتاب «احیاء علوم الدین» صفحه8، جلد 3 در معناى این نوع عقل چنین مىنویسد:
«علوم و معارف اکتسابى از راه تجارب و اندیشیدن براى نفس فراهم مىآید و مانند اندوختهاى است که اگر اراده کند، به آنها مراجعه مىکند» . و در جاى دیگر همین کتاب ج1، ص 85 این مرتبه از عقل را فایده و ثمره عقل مىنامد و در نتیجه معناى عقل و مفهوم آن چنین خواهد بود:
«عقل بالفعل علومى است که از ناحیه تجارب در مجارى و گذرگاههاى اوضاع و احوال انسان، به دست مىآید زیرا کسى را که تجربهها او را حکمت آموزد و راهها و روشهاى مختلف، او راتهذیب نماید، مىگویند که او عاقل و خردمند است و کسى را که فاقد این خصیصهها و مزایا باشد، مىگویند که او کودن و جاهل و نادان است» .
به هر حال غزالى مرحله عقل مکتسب یا عقل بالفعل رامنتهى و نقطه پایان درجه انسان از لحاظ تعقل بر مىشمارد، چنانکه دیدگاه ابن سینا نیز چنین مىباشد (7) . این مرحله، همان کمال قوه است و در حقیقت مىتوان گفت: عقل بالفعل استعداد حاضر کردن معقولات دوم است پس از حصول معقولات دوم مانند شخصى است که مىتواند بنویسد و نویسندگى او کامل شده و هر وقت که بخواهد آن را انجام خواهد داد .
مرتبه چهارم عقل بالمستفاد است و آن از مراحل قوه گذشته و خود، کمال و همان حصول معقولات دوم است و آن، هنگامى است که نفس به مشاهده معقولات دوم مىپردازد و مىداند بالفعل آنها را یافته است، عقل نظرى در این مرحله «عقل مطلق» مىشود چنان که در مرتبه نخستین قوه مطلق بود .
علت این که نفس را عقل بالمستفاد مىگویند، آن است که نفس در این مرحله علوم را از عقل دیگرى که بیرون از نفس است، و عقل فعال نامیده مىشود، کسب مىکند و به یارى عقل فعال است که نفس آدمى مىتواند مراتب چهارگانه فوق را پیموده، به مرحله کمال برسد .
پس حاصل مراتب چهارگانه این شد که مرتبه اول و دوم استعداد کسب علوم و کمالات است و مرتبه سوم استعداد حاضر کردن معقولات دوم و مرتبه چهارم حضور معقولات دوم است .
غزالى در کتاب معیار العلم در مورد عقل بالمستفاد چنین مىگوید: «ماهیتى است مجرد از ماده که بر سبیل حصول از خارج در نفس آدمى ارتسام مىیابد» (8) .
و در کتاب «معارج القدس فى مدارج معرفةالنفس» (9) درباره عقل بالمستفاد و اشاره به این دارد که صور معقوله در «عقل مستفاد» حاضر و در دسترسى است که عقل آن را بالفعل مطالعه و بررسى و آن را بالفعل درک و تعقل مىنماید و این عقل در نظر او همان عقل قدسى است و این که آن را عقل مستفاد مىنامند و از آن جهت است که عقل بالقوه صرفا به وسیله عقلى که داراى فعلیت دائمى است از حالتبالقوه بیرون مىآید و اگر با عقل مستفاد عقل بالقوه ارتباط و پیوند یابد و ارتباط و پیوند آنها باهم به گونهاى باشد که نوعى از صورت در آن بالفعل انطباع و ارتسام یابد، باید این عقل و درک رامستفاد از خارج دانست» .
اما وى در کتاب «احیاء علوم الدین» ج1، ص 851 عقل مستفاد را قریب و هم جوار با قوه عملیه قرار داده، چنین مىنویسد:
«قیومه یکى است، قدرت و قوت این غریزه به جائى مىرسد که فرجام و عواقب امور را باز یافته و شهوت تمایلات مربوط به لذتهاى آنى و زودگذر را مقهور خویش مىسازد . وقتى چنین قدرت و توانائى براى فرد فراهم شود، آن فرد را عاقل مىنامند و از آن جهت که قیام و اقدام او دستخوش فرمان تمایلات زودگذر نمىباشد، بلکه قیام و جنبش او نتیجه بررسى و نگرش او در عواقب و نتایج امور است . این دو نگرى و مآل اندیشى و قهر و غلبه بر هوى و هوس صرفا از خصائص و ویژگىهاى انسان مىباشد و در نتیجه مراد ایشان از عقل مستفاد عبارت از مرحلهاى است که استفاده انسان از عقل خود در این مرحله ظهور مىکند، همانطور که ابن سینا معتقد بود که کمال عقل انسانى در این مرحله ظهور مىکند چون نیروى انسانى در این مرحله همگون با مبادى اولیه تمام پدیدههاى هستى مىباشد (10) .
پس عقل بالفعل از جنبه حدوث و پدید آمدنش متاخر از عقل مستفاد خواهد بود زیرا اگر متعلق ادراک انسان کرارا مشاهده نشود، به صورت «ملکه» و قوه» در نمىآید اما عقل بالفعل از نظر بقاء مقدم بر عقل مستفاد است چون مشاهده آدمى سریعا انجام مىگیرد و از میان مىرود ولى ملکه و قوه استحضار و در دسترس نهادن معلومات باقى و پایداد مىماند (11) .
پس عقل فعال یکى از عقول مفارقهاى است که عقل به واسطه آن از قوه و استعداد به فعلیت مىرسد یعنى همان حقیقتى است که معارف از ناحیه آن بر انسان افاضه مىشود .
غزالى در سه کتاب: معارج القدس، ص 132 و کتاب میزان العلم، ص 14 و احیاء علوم الدین، ج1، ص 83 و 85 عقل فعال را چنین تعریف مىکند:
«حد و تعریف عقل فعال این است که جوهر صورى است و ذاتش عبارت از ماهیتى است که ذاتا و فى نفسه مجرد مىباشد و تجرد آن به وسیله تجرید از ماده و علائق ماده نیست که این تجرید به وسیله عاملى غیر از خودش صورت مىگیرد، فعال بودن این عقل از آن جهت است که جوهرى است مجرد و کارش این است که از طریق اشراق خود، عقل هیولائى را از حالتبالقوه به حالت فعلیت منتقل و جابجا مىسازد» (12) .
این نوع بیان از غزالى بیانگر این حقیقت است که او میان عقل فعال و عقل اول خلط کرده است که باید در فرصت دیگر و در زمان مناسب از آن هم بحث و بررسى نمود .
دلائل غزالى بر وجود عقل فعال
غزالى براى اثبات عقل فعال وجوه متعددى چنین ذکر مىکند:
وجه اول این که: موجودات در عالم خلقت از لحاظ هستى و وجود و فضائل و امکانات وجودى در مراتب مختلفى قرار گرفته باهم تفاوتهایى دارند و موجودات در ترتیب خود در اجسام، به عرش و در مورد روحانیات و مجردات به عقل و نفس مىرسند و عقل فعال به عنوان حلقه رابط و زنجیره پیوند در این ترتیب قرار دارند .
وجه دوم این که: آنچه توسط صورت عقلیه در ذهن آدمى ارتسام مىیابد نه جسم است که خاصیت مکانى و زمانى و وزنى و ... داشته باشد و نه در جسم قرار دارد، بلکه تمام معقولات مجرده در جوهرى وجود دارند که معقولات را افاضه مىکند و این جوهر عبارت از فعل فعال و یا روح القدس است .
این که انسانها براى دریافت صور معقوله و گذار از حالتبالقوه بودن به حالت فعلیت داشتن و خروج و رهائى نفوس از این رهگذر، ناچار استبا موجودى مجرد به نام عقل فعال پیوند و رابطه نزدیکى داشته باشد .
غزالى بعد از ذکر سه وجه بالا که ممکن است در جاى خود خالى از اشکالات و نقصها نباشد، به براهین و ادله شرعى نیز تمسک جسته معتقد است که نصوصى بر وجود عقل فعال دلالت دارد از جمله این ادله; آیات زیر است که در واقع ترجمه تقریبى آیات است:
«انه لقول رسول کریم ذی قوة عند ذی العرش مکین» «این قرآن کلام فرستاده بزرگوارى است (جبرئیل امین) که صاحب قدرت است و نزد خداوند صاحب عرش و مقام والائى دارد» (13) .
«... و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا . .» «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن گوید مگر از راه وحى یا از پشتحجاب، یا رسولى مىفرستد و به فرمان او آنجه را بخواهد وحى مىکند، چرا که او بلند مقام و حکیم است» .
غزالى از این آیات استفاده مىکند آن که نیروهایش سخت استوار است، او را بیاموخت محققا آن گفتار گرامى است و داراى نیروئى نزد خداوندگار عرش است که ارجمند مىباشد، بشرى را نشاید که خدا با او سخن گوید مگر از طریق وحى و یا از پس پرده و یا پیکى را فرستد» .
پىنوشت:
1) معیارالعلم: ص163 - معارجالقدس: ص54 - میزانالعمل: ص38 - احیاء علوم الدین: ج1، ص85 و ج3، ص16 .
2) احیاء علومالدین: ج3، ص13 .
3) میزانالعمل: ص29 .
4) احیاء علومالدین: ج1، ص85 .
5) معارج القدس، فى مدارج معرفةالنفس، ص 55 .
6) معارج القدس . . ، ص 56 .
7) معیار العلم، ص 163 .
8) روانشاسى از دیدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى، ص 264 .
9) ص 56 .
10) به نقل در معارج القدس ... ، ص 56 از ابن سینا .
11) احوال النفس، تالیف شیخ الرئیس بوعلى سینا، تحقیق احمد فؤاد الاهوانى چاپ اول، سال 337ه چاپ دار الاحیاء الکتب العربیة - روانشناسى شفا الفن السادس، من کتب شفا، تالیف شیخ الرئیس، ترجمه على اکبر داناسرشت، ص 48، 49 و 50 .
12) مشکوة الانوار، ص 40 - المعارف العقلیة و ...
13) آیه 19 و 20 سوره تکویر .
مرتبه اول: عقل هیولانى یا مادى که عبارت است از صرف قوه و استعداد محض یعنى مرحلهاى است که هنوز هیچ نفسى در آن مرتسم نگشته ولى استعداد پذیرفتن هر معقولى را دارد و در حقیقت مىتوان گفت که عقل هیولانى همان استعداد دریافت معقولات نخستین است و از این جهت آنرا «عقل هیولانى» مىگویند که به هیولاى نخستین که به ذات خود داراى هیچ صورتى نیست و براى هر صورتى موضوع محسوب مىشود تشبیه شده است و مانند استعداد کودک به نویسندگى است .
غزالى براى عقل هیولانى یا عقل غریزى شاهدى از روایات وارده از پیامبر گرامى اسلام آورده، چنین نقل مىکند: «اول ما خلق الله العقل» یعنى «نخستین امرى که خداوند متعال آنرا آفرید عقل است» .
مراد از عقل در این روایت اشاره به عقل غریزى فطرى است که در انسانها وجود دارد .
پس از نظر غزالى مراد از عقل غریزى یا هیولانى قوهاى استبراى نفس که به وسیله آن نفس آماده و پذیراى ماهیات اشیاء مىگردد که مجرد از مادهاند و به وسیله همین عقل است که کودک انسانى از حیوان و به طور کلى انسان از چهارپایان تفاوت و امتیاز پیدا مىکند (1) .
و علت نامگذارى آن به عقل هیولانى از آن جهت است که آنرا به هیولاى اولى که ذاتا فاقد صورت بوده و خود نیز موضوع صورت است تشبیه کردهاند علوم و آگاهىها بهطور فطرى در این عقل غریزى وجود دارند . و چنین به نظر مىرسد که غزالى نامگذاریهاى فلاسفه را دگرگون ساخته و احیانا عقل را عقل فطرى و عقل غریزى مىنامد (2) .
مرتبه دوم عقل بالملکه یا مکتسب و آن عبارت از عقلى است که مىاندیشد یعنى از قوه به فعلیت انتقال مىیابد و آن در وقتى است که نفس ناطقه از مرتبه عقل هیولانى گذشته و از قابلیت و استعداد محض بیرون آمده باشد و با دریافت معقولات نخستین آماده شده باشد تا معقولات دوم را از راه فکر یا حدس به دست آورد . مانند استعداد انسان مادرزاد براى نویسندگى .
این مرتبه از نفس ناطقه را «عقل بالملکه» گویند به این جهت که معقولات نخستین حاصل گشته و استعداد و انتقال از آنها به معقولات دوم، ملکه شده است .
پیدا است که این مرتبه تمام مراحلى را که انسان درصدد فراگرفتن علوم است در برمىگیرد .
غزالى «عقل بالملکه» را عقل ضرورى مىنامد، این عقل از طریق حصول و فرارسیدن مجموعهاى از معقولات اولیه ضرورى به وجود مىآید مانند حال طفل ممیز و نوجوانى که به سن بلوغ نزدیک است . رشد این قوه و استعداد نسبتبه نوشتن پس از آن است که او مثلا دوات و قلم و حروف را شناسائى کند چون طفل خردسال جز قوه و استعداد مطلق که با عقل فاصله دارد چیز دیگرى از نظر این قوه مشاهده نمىگردد (3) .
این مرحله از عقل آدمى در علوم و آگاهیهائى که در ذات طفل بهم مىرسد خود را نمایش مىدهد، مثل علم و آگاهى به محال بودن محالات و علم به اینکه عدد دو بیش از عدد یک است و نیز علم به اینکه یک فرد نمىتواند در آن واحد در دو جا و در دو مکان باشد (4) .
در واقع مىتوان گفت: «غزالى این مرحله از عقل را که در اصطلاح متکلمین به معناى علوم و آگاهىهاى ضرورى استبا «عقل بالملکه» که فلاسفه به آن معتقدند ادغام مىنماید به هر حال از نظر «غزالى» این مرحله از براى انسان، امکاناتى فراهم مىآورد تا به مقام اکتساب معرفت و شناختبرسد و این مرحله همان مرحله استکمالى هیولانى است تا به صورت قوه و استعدادى قریب به فعلیت درآید و به همین جهت مىتوان آن را «عقل بالفعل» نامید (5) .
این همان عقلى است که در روایت وارد از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در خطاب به امیرالمؤمنین على علیه السلام چنین آمده است: «ما خلق الله اکرم علیه من العقل» «خداوند متعال چیزى را که از عقل در نظر او گرامىتر باشد، نیافرید» . بدیهى است که میان مردم در این مرحله از عقل تفاوتى وجود ندارد .
مرتبه سوم عقل فعال یا عقل بالفعل است که عقل هیولائى را تا پایه عقل مکتسب ترفیع مىدهد و آن را از حالتبالقوه بودن به فعلیت مىرساند عقل فعال مجرد از ماده است و به هنگام تفکر، با عقل انسانى اتحاد و همبستگى دارد . چنین عقلى از دیدگاه حکماى الهى و جاویدان است و به تدبیر اشیائى که در زیر فلک قمر قرار دارد مىپردازد و آن زمانى است که عقل به کمک معقولات اول و بدیهى، معقولات دوم را که اکتسابى هستند، به دست آورده و آن معلومات در نفس انسانى ذخیره شده و او، خود آگاه است و مىداند که آنها را دریافته و هر وقت که بخواهد، مىتواند آنها را در ذهن خود حاضر کرده، به مطالعه آنها بپردازد .
این مرتبه از عقل نظرى را از آن جهت «عقل بالفعل» نامیدهاند که معقولات دوم در آن موجودند و حاجتى به اکتساب جدید آنها نیست .
غزالى در این نوع از عقل اختلافى با طرز فکر ابن سینا ندارد و درباره این عقل مىگوید:
«از طریق این عقل صور معقوله اکتسابى در پى معقولات اولى در نفس پدید مىآید منتهى این صور معقوله را مطالعه و بررسى نمىکند و بالفعل به آنها رجوع نمىنماید، بلکه این صور معقوله در ذهن انسان، هم چون ذخائر و اندوختههایى هستند تا هر وقت که بخواهد آنها را بالفعل مورد مطالعه و بررسى قرار بدهد» (6) .
غزالى در کتاب «معیارالعلم» درباره این عقل چنین اظهار نظر مىکند:
«عقل بالفعل عبارت از استکمال نفس به وسیله صور معقولهاى است که هرگاه بخواهد مىتواند آنها را تعقل کرده و بالفعل احضارشان نماید» .
و باز در همان کتاب، صفحه 30 درباره این نوع از عقل چنین مىنویسد:
«تمام علوم و آگاهى کسبى و یا اکتسابى براى این عقل، بالفعل فراهم مىآیند و این آگاهىها، همچون ذخائر و اندختههائى هستند که اگر انسان بخواهد به آنها مراجعه کند به آنها دسترسى پیدا مىکند» .
چنانکه خوانندگان گرامى ملاحظه مىکنند، نظر غزالى در کتاب «میزان العمل» با نظر او در کتاب «معیار العلم» فرق ماهوى ندارد در معناى عقل بالفعل به یک نظر مىرسد .
لکن در کتاب «احیاء علوم الدین» صفحه8، جلد 3 در معناى این نوع عقل چنین مىنویسد:
«علوم و معارف اکتسابى از راه تجارب و اندیشیدن براى نفس فراهم مىآید و مانند اندوختهاى است که اگر اراده کند، به آنها مراجعه مىکند» . و در جاى دیگر همین کتاب ج1، ص 85 این مرتبه از عقل را فایده و ثمره عقل مىنامد و در نتیجه معناى عقل و مفهوم آن چنین خواهد بود:
«عقل بالفعل علومى است که از ناحیه تجارب در مجارى و گذرگاههاى اوضاع و احوال انسان، به دست مىآید زیرا کسى را که تجربهها او را حکمت آموزد و راهها و روشهاى مختلف، او راتهذیب نماید، مىگویند که او عاقل و خردمند است و کسى را که فاقد این خصیصهها و مزایا باشد، مىگویند که او کودن و جاهل و نادان است» .
به هر حال غزالى مرحله عقل مکتسب یا عقل بالفعل رامنتهى و نقطه پایان درجه انسان از لحاظ تعقل بر مىشمارد، چنانکه دیدگاه ابن سینا نیز چنین مىباشد (7) . این مرحله، همان کمال قوه است و در حقیقت مىتوان گفت: عقل بالفعل استعداد حاضر کردن معقولات دوم است پس از حصول معقولات دوم مانند شخصى است که مىتواند بنویسد و نویسندگى او کامل شده و هر وقت که بخواهد آن را انجام خواهد داد .
مرتبه چهارم عقل بالمستفاد است و آن از مراحل قوه گذشته و خود، کمال و همان حصول معقولات دوم است و آن، هنگامى است که نفس به مشاهده معقولات دوم مىپردازد و مىداند بالفعل آنها را یافته است، عقل نظرى در این مرحله «عقل مطلق» مىشود چنان که در مرتبه نخستین قوه مطلق بود .
علت این که نفس را عقل بالمستفاد مىگویند، آن است که نفس در این مرحله علوم را از عقل دیگرى که بیرون از نفس است، و عقل فعال نامیده مىشود، کسب مىکند و به یارى عقل فعال است که نفس آدمى مىتواند مراتب چهارگانه فوق را پیموده، به مرحله کمال برسد .
پس حاصل مراتب چهارگانه این شد که مرتبه اول و دوم استعداد کسب علوم و کمالات است و مرتبه سوم استعداد حاضر کردن معقولات دوم و مرتبه چهارم حضور معقولات دوم است .
غزالى در کتاب معیار العلم در مورد عقل بالمستفاد چنین مىگوید: «ماهیتى است مجرد از ماده که بر سبیل حصول از خارج در نفس آدمى ارتسام مىیابد» (8) .
و در کتاب «معارج القدس فى مدارج معرفةالنفس» (9) درباره عقل بالمستفاد و اشاره به این دارد که صور معقوله در «عقل مستفاد» حاضر و در دسترسى است که عقل آن را بالفعل مطالعه و بررسى و آن را بالفعل درک و تعقل مىنماید و این عقل در نظر او همان عقل قدسى است و این که آن را عقل مستفاد مىنامند و از آن جهت است که عقل بالقوه صرفا به وسیله عقلى که داراى فعلیت دائمى است از حالتبالقوه بیرون مىآید و اگر با عقل مستفاد عقل بالقوه ارتباط و پیوند یابد و ارتباط و پیوند آنها باهم به گونهاى باشد که نوعى از صورت در آن بالفعل انطباع و ارتسام یابد، باید این عقل و درک رامستفاد از خارج دانست» .
اما وى در کتاب «احیاء علوم الدین» ج1، ص 851 عقل مستفاد را قریب و هم جوار با قوه عملیه قرار داده، چنین مىنویسد:
«قیومه یکى است، قدرت و قوت این غریزه به جائى مىرسد که فرجام و عواقب امور را باز یافته و شهوت تمایلات مربوط به لذتهاى آنى و زودگذر را مقهور خویش مىسازد . وقتى چنین قدرت و توانائى براى فرد فراهم شود، آن فرد را عاقل مىنامند و از آن جهت که قیام و اقدام او دستخوش فرمان تمایلات زودگذر نمىباشد، بلکه قیام و جنبش او نتیجه بررسى و نگرش او در عواقب و نتایج امور است . این دو نگرى و مآل اندیشى و قهر و غلبه بر هوى و هوس صرفا از خصائص و ویژگىهاى انسان مىباشد و در نتیجه مراد ایشان از عقل مستفاد عبارت از مرحلهاى است که استفاده انسان از عقل خود در این مرحله ظهور مىکند، همانطور که ابن سینا معتقد بود که کمال عقل انسانى در این مرحله ظهور مىکند چون نیروى انسانى در این مرحله همگون با مبادى اولیه تمام پدیدههاى هستى مىباشد (10) .
پس عقل بالفعل از جنبه حدوث و پدید آمدنش متاخر از عقل مستفاد خواهد بود زیرا اگر متعلق ادراک انسان کرارا مشاهده نشود، به صورت «ملکه» و قوه» در نمىآید اما عقل بالفعل از نظر بقاء مقدم بر عقل مستفاد است چون مشاهده آدمى سریعا انجام مىگیرد و از میان مىرود ولى ملکه و قوه استحضار و در دسترس نهادن معلومات باقى و پایداد مىماند (11) .
پس عقل فعال یکى از عقول مفارقهاى است که عقل به واسطه آن از قوه و استعداد به فعلیت مىرسد یعنى همان حقیقتى است که معارف از ناحیه آن بر انسان افاضه مىشود .
غزالى در سه کتاب: معارج القدس، ص 132 و کتاب میزان العلم، ص 14 و احیاء علوم الدین، ج1، ص 83 و 85 عقل فعال را چنین تعریف مىکند:
«حد و تعریف عقل فعال این است که جوهر صورى است و ذاتش عبارت از ماهیتى است که ذاتا و فى نفسه مجرد مىباشد و تجرد آن به وسیله تجرید از ماده و علائق ماده نیست که این تجرید به وسیله عاملى غیر از خودش صورت مىگیرد، فعال بودن این عقل از آن جهت است که جوهرى است مجرد و کارش این است که از طریق اشراق خود، عقل هیولائى را از حالتبالقوه به حالت فعلیت منتقل و جابجا مىسازد» (12) .
این نوع بیان از غزالى بیانگر این حقیقت است که او میان عقل فعال و عقل اول خلط کرده است که باید در فرصت دیگر و در زمان مناسب از آن هم بحث و بررسى نمود .
دلائل غزالى بر وجود عقل فعال
غزالى براى اثبات عقل فعال وجوه متعددى چنین ذکر مىکند:
وجه اول این که: موجودات در عالم خلقت از لحاظ هستى و وجود و فضائل و امکانات وجودى در مراتب مختلفى قرار گرفته باهم تفاوتهایى دارند و موجودات در ترتیب خود در اجسام، به عرش و در مورد روحانیات و مجردات به عقل و نفس مىرسند و عقل فعال به عنوان حلقه رابط و زنجیره پیوند در این ترتیب قرار دارند .
وجه دوم این که: آنچه توسط صورت عقلیه در ذهن آدمى ارتسام مىیابد نه جسم است که خاصیت مکانى و زمانى و وزنى و ... داشته باشد و نه در جسم قرار دارد، بلکه تمام معقولات مجرده در جوهرى وجود دارند که معقولات را افاضه مىکند و این جوهر عبارت از فعل فعال و یا روح القدس است .
این که انسانها براى دریافت صور معقوله و گذار از حالتبالقوه بودن به حالت فعلیت داشتن و خروج و رهائى نفوس از این رهگذر، ناچار استبا موجودى مجرد به نام عقل فعال پیوند و رابطه نزدیکى داشته باشد .
غزالى بعد از ذکر سه وجه بالا که ممکن است در جاى خود خالى از اشکالات و نقصها نباشد، به براهین و ادله شرعى نیز تمسک جسته معتقد است که نصوصى بر وجود عقل فعال دلالت دارد از جمله این ادله; آیات زیر است که در واقع ترجمه تقریبى آیات است:
«انه لقول رسول کریم ذی قوة عند ذی العرش مکین» «این قرآن کلام فرستاده بزرگوارى است (جبرئیل امین) که صاحب قدرت است و نزد خداوند صاحب عرش و مقام والائى دارد» (13) .
«... و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا . .» «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن گوید مگر از راه وحى یا از پشتحجاب، یا رسولى مىفرستد و به فرمان او آنجه را بخواهد وحى مىکند، چرا که او بلند مقام و حکیم است» .
غزالى از این آیات استفاده مىکند آن که نیروهایش سخت استوار است، او را بیاموخت محققا آن گفتار گرامى است و داراى نیروئى نزد خداوندگار عرش است که ارجمند مىباشد، بشرى را نشاید که خدا با او سخن گوید مگر از طریق وحى و یا از پس پرده و یا پیکى را فرستد» .
پىنوشت:
1) معیارالعلم: ص163 - معارجالقدس: ص54 - میزانالعمل: ص38 - احیاء علوم الدین: ج1، ص85 و ج3، ص16 .
2) احیاء علومالدین: ج3، ص13 .
3) میزانالعمل: ص29 .
4) احیاء علومالدین: ج1، ص85 .
5) معارج القدس، فى مدارج معرفةالنفس، ص 55 .
6) معارج القدس . . ، ص 56 .
7) معیار العلم، ص 163 .
8) روانشاسى از دیدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى، ص 264 .
9) ص 56 .
10) به نقل در معارج القدس ... ، ص 56 از ابن سینا .
11) احوال النفس، تالیف شیخ الرئیس بوعلى سینا، تحقیق احمد فؤاد الاهوانى چاپ اول، سال 337ه چاپ دار الاحیاء الکتب العربیة - روانشناسى شفا الفن السادس، من کتب شفا، تالیف شیخ الرئیس، ترجمه على اکبر داناسرشت، ص 48، 49 و 50 .
12) مشکوة الانوار، ص 40 - المعارف العقلیة و ...
13) آیه 19 و 20 سوره تکویر .