آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

نماز تمام شده بود.اصحاب، مدهوش وحی الهی بودند که از زبان مبارک سید عالمیان جاری می‌شد.از دور سیاهی نمایان شد.
ـ گروهی به این سمت می‌آیند.
ـ کیستند؟ مسلمانند یا غیر مسلمان؟
ـ از ظاهرشان و صلیب‌هایی که بر گردن دارند به نظر نصرانی باشند.
ـ اینجا چه می‌کنند؟آمده‌اند اسلام اختیار کنند؟
ـ جمع نصرانیان نجران وارد مسجد شدند و سلام کردند و چون وقت نمازشان بود، و به عادت خود مشغول ناقوس زدن شدند، به نیایش پرداختند.
ـ یا رسول الله آیا روا باشد که اینان در مسجد تو چنین کنند؟
ـ آنها را به حال خود واگذارید.
ـ آنها از نمازشان فارغ شدند و به همراه بزرگشان اهتم و عاقب و سید، متوجه حضرت گردیدند، سلام کرده، نشستند.خطاب به حضرت گفتند:
ـ ای محمد! درباره عیسی چه می‌گویی؟
پیامبر فرمود(ص):«هو عبدالله و رسله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول».
نصارای نجران چون این سخن را شنیدند، خشمگین شده و گفتند:
ـ چرا به صاحب ما ناسزا می‌گویی؟
ـ پیامبر فرمود:چه دشنامی گفتم؟!
ـ همین‌که می‌گویی او بنده است.
پیامبر فزمود:حاشا که نام عبدالله بر عیسی(ع) دشنام باشد او بنده خدا و فرستاده اوست.عیسی (ع) ننگ ندارد که بنده خدا باشد.«لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله و لا الملائکة المقربون…»(سوره نساء، آیه 172)
گفتند:آیا هرگز کسی را دیده‌ای که بی‌پدر متولد شده باشد؟
پیامبر فرمود:خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:«انّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب…» صفت عیسی (ع) و شأن عجیب او در نزد خدا همچون صفت آدم (ع) است.(سوره آل عمران، آیه 59)شما باور دارید که او بی‌پدر و مادر خلق شده، و با وجود این، او را «ابن الله» نمی‌گویید، پس چگونه شخصی را که از مادر و بی‌پدر به وجود آید، پسر خدا می‌خوانید؟
هر چه پیامبر (ص) حجت می‌آورد، آنان در عناد خود اصراری می‌ورزیدند،تا اینکه آثار وحی بر خاتم الانبیاء(ص) ظاهر شد.پس از لحظاتی فرمودند:اگر در صدق ادعای من تردید دارید ،خداوند می‌فرماید بگو:«تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»(سوره آل عمران، آیه 11) بیایید با هم مباهله کنیم ما فرزندان خود و شما فرزندان خود را بخوانید.ما زنان خود و شما زنان خود را بخوانید.ما نزدیکان خود را که از عنایت عزت و مودت ما، به منزله نفس ما باشند، می‌خوانیم شما هم نزدیکان خود را بخوانید پس بر دروغگو لعن و نفرین کنیم تا عذاب خداوند متوجه او شده، حق از باطل جدا گردد».
آنها لحظاتی با هم مشورت کردند.سپس گفتند:امروز را به ما مهلت دهید فردا جهت مباهله به صحرا می‌آییم.پس از آن همگی از مسجد بیرون آمدند و به سرای خود در آمدند.
عاقب که از همه آنان داناتر بود گفت:عناد مورزید.بر شما ظاهر است که محمد(ص) پیامبر خداست، اگر مباهله کنیم یک نصاری بر روی زمین نماند.
اسقف که از جمله بزرگان ایشان بود گفت:ای قوم!نظر من این است اگر فردا دیدید که محمد با همه اصحاب خود بیرون آمد هیچ اندیشه نکنید و با وی مباهله نمایید که او بر حق نیست، اما اگر دیدید با خواص اقربای خود بیرون آمد، از مباهله با وی حذر نمایید و بدانید که او پیامبری بحق است.
صبح شد. همه صحابه بر در مسجد و سرای حضرت صف کشیدند.هر یک توقع داشتند که رسول خدا(ص) او را برای مباهله ببرد.بعد از ساعتی، سلمان فارسی از سرای رسول (ص) بیرون آمد و گلیمی سرخ با چارچوبی بلند همراه داشت.به وعده گاهی که مقرر کرده بودند رفت تا سایبانی تعیین کند.
پس، حضرت از خانه خود بیرون آمد و متوجه هیچکس نشد.وارد حجره حضرت امیر (ع) شد.دست راست او را گرفت و همراه حسن و حسین (ع) به راه افتاد.به فاطمه (س) نیز فرمود تا به دنبال آنان روان شود.به وعده گاه رسیدند. پیامبر (ص) رو به قبله دو زانو نشستند.
نصرانیان گفتند:
ـ به خدا قسم، این مرد مثل انبیاء نشسته است.
ـ به نظر من مصلحت نیست که با او مباهله کنیم.اگر او اطمینان نمی‌داشت عزیزانش را برای مباهله اختیار نمی‌کرد.
ـ ما و شما می‌دانیم که محمد پیامبر مرسل است و آنچه می‌گوید از جانب خداست.به خدا که هیچ کس با هیچ پیامبری مباهله نکرد مگر آنکه هلاک شد.
ـ پس چه کنیم؟
ـ بهتر است با او مصالحه نماییم.
همگی جمع شده، نزد حضرت آمدند و گفتند:ای محمد! ما می‌خواهیم با تو مصالحه نماییم. پس بر چیزی که بتوان بدان قیام نمود، با ما مصالحه کن.حضرت هزار حله و هر حلّه به قیمت چهل درهم با آنان مصالحه کرد و حضرت امیر(ع) صلح نامه را نوشت.
در راه برگشت عاقب خطاب به یاران خود گفت:به خدا قسم اگر با او مباهله می‌کردیم همگی هلاک می‌شدیم.
اسقف گفت:آری.من نیز چون ایشان را دیدم ترس و هیبتی عظیم در من اثر کرد، دانستم ایشان بر حق‌اند.
ـ من نیز در ایشان نظر کردم، به خدا صورت‌هایی دیدم که اگر از خدای می‌خواستند کوه‌ها را از جای خود زایل می‌گردانید.
بعد از مراجعت ایشان حضرت خطاب به یاران خود فرمودند:
اگر بزرگان نجران با من مباهله می‌کردند حق تعالی آنان را به بوزینه و خوک مسخ می‌نمود.سپس آتش برایشان می‌ریخت و جمله اهل نجران را می‌سوزاند و حتی مرغابی که بر درختان بودند، هلاک می شدند.
و اینچنین خداوند برای مؤمنان در رد الوهیت عیسی(ع) حجت می‌آورد و خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) (و امت ایشان ) می‌فرماید:آنچه درباره عیسی گفته شد حق و از جانب پروردگار توست«فلاتکن من الممترین».(سوره آل عمران، آیه 60)

تبلیغات