آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در بخش گذشته این نوشتار گفتیم که ابو ایوب انصارى در زمان حکومت معاویه، همراه مسلمانان به جنگ رومیان رفت و در آن جنگ حضورى چشمگیر داشت . اینک دنباله و آخرین بخش بحث:
ابوایوب در اثناى این جنگ مریض شد و کم‏کم بیمارى وى شدت یافت . در یکى از روزهاى بیمارى او، «یزید بن معاویه‏» به عیادت وى رفت و گفت: اگر حاجتى دارى وصیت کن تا آن را انجام دهم . او پاسخ داد:
«من نیازى به تو و پدرت ندارم!» (1) .
او هنگامى که آثار مرگ را در خود احساس کرد، در مورد دفن جسد خویش وصیت کرد، اما وصیتى تاریخى و بى‏سابقه که شور و حماسه در آن موج مى‏زند .
او گفت:
«پس از مرگ من، جسدم را حرکت‏بدهید و هر قدر مى‏توانید در منطقه دشمن پیش ببرید و وقتى که با دشمن روبه‏رو شدید، و دیگر پیشروى مقدور نشد، زیر پاى خود دفن کنید» .
آنگاه افزود:
از رسول خدا شنیدم مى‏فرمود: «شخصى صالح از یاران من در کنار قلعه قسطنطنیه مدفون خواهد شد» . امیدوارم آن شخص من باشم! (2) .
مزار پربرکت
قبر ابوایوب از همان زمان، معروف و محل زیارت مردم بوده است، و رومیان در قحطسالى، براى نزول باران به او متوسل مى‏شدند، چنانکه گروهى از مورخان اسلامى به این معنى تصریح کرده‏اند که ذیلا نمونه‏هائى از سخنان آنان را در این زمینه مى‏آوریم:
1 . «محمد بن سعد» (متوفاى 230ه . ق) که یکى از قدیمى‏ترین مورخان اسلامى است، از «محمد بن عمر» چنین نقل مى‏کند:
«قبر ابوایوب در میان قلعه قسطنطنیه در سرزمین روم است و شنیده‏ام رومیان به آنجا رفت و آمد مى‏کنند و در قحطسالى به او متوسل شده به پاس او از پیشگاه خدا درخواست نزول باران مى‏کنند» (3) .
2 . «خطیب بغدادى‏» (متوفاى 463ه . ق) از قول پیرمردى از اهل فلسطین چنین نقل مى‏کند:
«بناى کوچک سفیدى را در کنار دیوار قلعه قسطنطنیه دیدم، گفتند: آنجا قبر ابوایوب انصارى یار پیامبر است، به داخل ساختمان رفتم و قبر او را در آنجا دیدم، بر فراز قبر، قندیلى به وسیله زنجیر آویزان شده بود» (4) .
3 . «ابن عبد ربه اندلسى‏» (246 - 327ه . ق) مى‏نویسد:
«شنیده‏ام قبه‏اى بر فراز قبر او ساخته شده است که تا امروز در آن چراغ روشن مى‏کنند» (5) .
4 . «ابن عبدالبر» (متوفاى 462ه . ق) نیز مى‏نویسد:
«قبر ابوایوب در نزدیکى قلعه قسطنطنیه واقع شده و تاکنون مشهور و مورد تعظیم است، مردم جهت نزول باران به آن متوسل مى‏شوند و به مقصود خود مى‏رسند» (6) .
5 . «حافظ على بن حسن‏» معروف به «ابن عساکر» (متوفاى سال 571ه . ق) پس از نقل موضوع ساختن قبه‏اى بر فراز قبر او و روشن ساختن قندیلى در آنجا، چنین مى‏نویسد:
«ابو سعید معیطى مى‏گوید: من در سال صد هجرى وارد آن قبه شدم و آن قندیل را دیدم و متوجه شدم که آن قندیل از زمان دفن وى تا آن روز همچنان روشن نگهداشته شده است‏» (7) .
6 . مرحوم «سید علیخان مدنى‏» (متوفاى 1120ه . ق) نیز مى‏نویسد:
«پیکر ابوایوب را در کنار دیوار قسطنطنیه به خاک سپردند و بر فراز قبر او قبه‏اى ساختند که تا امروز در آن چراغ روشن مى‏کنند» (8) .
بارى اکنون قبر او در شهر استانبول در بیرون قلعه قرار گرفته و در میان مردم به نام «سلطان ایوب‏» معروف و مورد تعظیم و احترام مسلمانان است .
پاسخ به یک سؤال
در این‏جا به پایان دفتر زندگانى پرافتخار میزبان پیامبر نزدیک مى‏شویم، تنها مطلبى که در زندگینامه او باقى مانده است، شرکت او در جنگ با رومیان در حکومت معاویه است، توضیح این که ممکن است این سؤال براى خوانندگان این نوشتار پیش آید که چرا ابوایوب در سپاه معاویه که غاصب خلافت و حاکم ظالم بود، شرکت کرد؟ و آیا این کار او به معناى تایید حکومت وى نبود؟
گویا این سؤال در گذشته هم مطرح بوده و به آن پاسخ داده شده است از آن جمله طبق نقل برخى از رجال‏نویسان، در این مورد از «فضل بن شاذان‏» (که از شاگردان و یاران امام دهم علیه السلام و فقیه و متکلم گرانقدرى بود (9) )، سؤال شد، وى چنین پاسخ داد:
«این کار ابوایوب، از محدود بودن دانش فقهى، و غفلت او سرچشمه گرفته است، زیرا او گمان مى‏کرد شرکت او در جنگ، یک عمل شخصى است که موجب تقویت اسلام و مایه تضعیف شرک است، و او خواه با معاویه باشد و خواه نباشد، چیزى از اعمال معاویه دامنگیر او نمى‏شود» (10) .
به تعبیر دیگر مى‏توان گفت: همچنانکه زندگى درخشان و پر از مبارزه ابوایوب نشان مى‏دهد، او یکى از سرسخت‏ترین دشمنان معاویه بود و کسى نبود که به هیچ قیمتى حکومت معاویه را تایید کند، اما وقتى که پاى دشمن خارجى در میان بوده و کلیت اسلام مطرح باشد، طبعا مساله صورت دیگرى به خود مى‏گیرد، و شرکت در جنگ در این صورت، جنبه دفاع از اسلام و مسلمانان پیدا خواهد کرد و اگر ابوایوب در جنگ قسطنطنیه شرکت کرده بود، به خاطر جنگ با دشمنان اسلام و کفار بود، نه به معناى به رسمیت‏شناختن حکومت فاسد معاویه!
اما مؤلف محقق و عالیقدر کتاب «قاموس الرجال‏» به این سؤال به گونه‏اى دیگر پاسخ مى‏دهد که بحث‏خود را با آن به پایان مى‏بریم، او با اشاره به پاسخ «فضل بن شاذان‏» مى‏گوید:
«این کار ابوایوب در صورتى مى‏تواند ناشى از محدودیت دانش فقهى او باشد که با اجازه امام عصر وى یعنى امام حسین علیه السلام صورت نگرفته باشد، ولى از کجا ثابت‏شده است که او چنین اجازه‏اى نگرفته بود؟» (11) .
پى‏نوشت:
1) ما زددت عنک و عن ابیک بعد الا غنى‏» (تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج‏5، ص 45) .
2) العقد الفرید، ج‏2، ص 368 - بحارالانوار، ج‏18، ص 142 - الدرجات الرفیعة، ص 320 .
3) الطبقات الکبرى، ج‏3، ص 485 .
4) تاریخ بغداد، ج‏1، ص 154 .
5) العقد الفرید، ج‏2، ص 368 .
6) الاستیعاب، ج‏1، در حاشیه الاصابة، ص 405 .
7) تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج‏5، ص 47 .
8) الدرجات الرفیعة، ص 320 .
9) فهرست‏شیخ طوسى، ص 254 .
10) کان ذلک منه قلة فقه و غفلة ظن انه انما یعمل عملا لنفسه یقوى به الاسلام و یوهى (یوهن - خ ل) به‏الشرک و لیس علیه من معاویة متى کان معه او لم یکن والله اعلم‏» (الدرجات الرفیعة، ص 320 - رجال کشى، ص 38 - تنقیح‏المقال، ج‏1، ص 391) .
11) قاموس الرجال، ج‏3، ص 474 .

تبلیغات