مثلهاى زیباى قرآن (18) مثل دوازدهم: عیسى علیه السلام نیز همچون آدم، پدر نداشت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دستاویز مسیحیان براى الوهیتحضرت عیسى علیه السلام این بوده (و هست) که او بدون پدر به دنیا آمده است . قرآن مجید در این مثل، پندار آنان را بدین بیان رد مىکند که اگر نداشتن پدر، دلیل الوهیت کسى باشد، آدم به الوهیت اولویت دارد، زیرا او نه پدر داشت و نه مادر!؟ (بلکه آفرینش او ابتدائى و از خاک بوده است) .
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (1) .
«مثل عیسى در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش، او هم (طبق مشیتخدا) تحقق پذیرفت» .
جهان آفرینش جهان اسباب و مسببات است، مشیت الهى بر این تعلق گرفته که هر پدیدهاى از سبب ویژهاى پدید آید، و در عینحال همه اسباب و مسببات، قائم به خدا بوده و تاثیرگذارى اسباب، و تاثیرپذیرى مسببات یکى از مظاهر اراده او است .
جهان امکانى درحالى که از یک رشته اسباب و مسببات تشکیل یافته و روابط پیچیدهاى میان آنها حاکم است، ولى همگان یک کاسه، قائم به وجود الهى بوده و همه از او نیرو مىگیرند .
این مکتب همان مکتب «بینالامرین» است که عقل و نقل بر صحت آن متفقند . در مقابل این مکتب، دو نظریه دیگر هست که آنها را باید به افراط و یا تفریط توصیف کرد:
1 . نظریه اشاعره در تاثیرگذارى پدیدهها
یکى از این دو، نظریه «اشاعره» است که هر نوع رابطه طبیعى و یا على و معلولى در میان پدیدهها را نپذیرفته و در عالم هستى به یک علتبیش معتقد نیست و آن خداست . از نظر آنان خدا مستقیما اثرگذار در صفحه هستى استحتى اگر مثلا انسان دچار بیمارى مالاریا مىشود سبب بلاواسطه آن، خداست .
مسلما این نظریه برخلاف نظریه قرآن است زیرا قرآن به تاثیرهاى تبعى اشیاء در یکدیگر تصریح مىکند و ما، در بحثهاى عقایدى خود در این باره به صورت گسترده سخن گفتهایم (2) . اکنون تنها به نقل یک آیه بسنده مىکنیم . قرآن مجید مىفرماید:
«الذی جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم فلا تجعلوا لله اندادا و انتم تعلمون» (3) .
«آن کس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد و از آسمان آبى فرو فرستاد، و به وسیله آن، میوهها را پرورش داد تا روزى شما باشد، بنابراین براى خدا همتایانى قرار ندهید درحالى که مىدانید» .
این آیه مبارکه به روشنى مىگوید: آب در پرورش گیاهان مؤثر استبا این صراحت چگونه مىتوان روابط على و معلولى میان پدیدههاى طبیعى را انکار کرد؟
توحید در خالقیت و ربوبیت این نیست که روابط على و معلولى میان اشیاء را انکار کنیم و در نتیجه به جنگ علم و دانش برویم، بلکه معنى آن این است که تمام تاثیرها و تاثرهاى مادى و طبیعى طبق مشیت الهى صورت گرفته و همگى در پرتو وجود و اراده او صورت مىگیرند .
2 . نظریه معتزله در تاثیرگذارى پدیدهها
در مقابل این نظریه، نظریه اعتزال است، این مکتب براى حفظ اصل عدل الهى، عمل انسان را مربوط به انسان مىداند و هرنوع ارتباط آن را با خدا انکار مىکند، سخن آنان هرچند درباره افعال انسان است، ولى در میان فواعل طبیعى، انسان خصوصیت ندارد، اگر فعل انسان را بریده از خدا بدانیم، باید تمام پدیدههاى جهان را مربوط به علل طبیعى آنها بینگاریم، و ارتباط آنها را با خدا قطع کنیم و این همان ثنویت و نوعى شرک خفى است .
در برابر این دو مکتب افراطى و تفریطى، مکتب واقعگرا همان مکتب «بینالامرین» است که در عین اعتقاد به روابط طبیعى، همه را قائم به خدا دانسته و بریده از آن نمىداند .
از آنجا که بحث در این موضوع دامنه گستردهاى دارد، در همینجا دامن سخن را کوتاه مىکنیم و یادآور مىشویم که این اصل یعنى تاثیر علل طبیعى، گاهى به خاطر یک رشته مصالح نادیده گرفته مىشود و پدیده بدون طى کردن علل طبیعى پدید مىآید و این در شرایطى است که پیامبرى، دستبه اعجاز بزند و یا انسان والامقامى صاحبکرامت گردد .
در اعجاز پیامبران، پدیده طبیعى بدون طى کردن علل مادى به وجود مىآید و این حقیقت در تمام معجزهها به چشم مىخورد، مانند عصاى موسى علیه السلام که در یک لحظه تبدیل به اژدها مىگردد، بیمارىهاى صعبالعلاج که با کشیدن دست، بهبود پیدا مىکند، و همچنین .
البته اعجاز، به معنى پدیده بدون علت نیست، بلکه پدیدهاى بدون علت طبیعى عادى و رایج است .
مثلا مشیت الهى بر این تعلق گرفته که حضرت مسیح علیه السلام به عنوان آیه و معجزه گام به پهنه هستى نهد و وجود او خود نشانه ارتباط او با عالم بالا باشد، چنان که مىفرماید:
«... و لنجعله آیة للناس و رحمة منا و کان امرا مقضیا» (4) .
«و تا او را براى مردم نشانه قرار دهیم و رحمتباشد از سوى ما و این امرى است پایان یافته» .
علت آیتبودن حضرت مسیح علیه السلام همان تولد غیر طبیعى اوست، تولدى که حتى مادر او نیز در امکان آن تردید مىکرد آنگاه که جبرئیل به او از تولد چنین فرزندى گزارش داد و او در پاسخ جبرئیل چنین گفت:
«قالت انى یکون لى غلام و لم یمسسنى بشر و لم اک بغیا» (5) .
«چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، درحالى که تاکنون انسانى با من تماس نداشته و زن آلوده هم نبودم» .
«قال کذلک قال ربک هو على هین ...» (6) .
«پروردگارت فرمود: مطلب همین است این کار براى من آسان است» .
و در آیه دیگر مىفرماید:
«و جعلنا ابن مریم و امه آیة و آویناهما الى ربوة ذات قرار و معین» (7) .
«ما فرزند مریم و مادر او را آیت و نشانه قرار دادیم و آنها را در سرزمین مرتفعى که داراى امنیت و آبى جارى بود، دادیم» .
در آیه دیگر، قرآن; وضع حضرت مریم را از دوران آبستنى تا دوران زایمان و مقدارى پس از آن شرح مىدهد که چگونه عیسى علیه السلام بدون تماس حضرت مریم با کسى، از مادر متولد شد؟ در پایان چنین مىگوید:
«ذلک عیسى بن مریم قول الحق الذى فیه یمترون» (8) .
«این استسرگذشت عیسى پسر مریم گفتار حق که در آن تردید مىکنند» .
شاعر معروف منوچهرى مىگوید:
این یکى گویا چرا شد، نارسیده چون مسیح
و آن دگر بىشوى چون مریم چرا برداشتبار حضرت محمد صلى الله علیه و آله آن پیامبر درس نخوانده و مکتب نرفته ولى آموزش دیده مکتب وحى، کیفیت تولد او را به بهترین تقریر از وحى الهى گرفته و بازگو نموده است ولى متاسفانه مسیحیان عصر رسالت که گویا بیشتر مردم سرزمین «نجران» بودند، کیفیت تولد مسیح را، نشانه فرزند بودن او مىگرفتند .
کیش مسیحیت، خدا را مرکب از سه اصل یا سه اقنوم مىداند، آن سه اصل عبارتند از: «خداى پدر; و خداى پسر; و خداى روحالقدس: یعنى درحالى که مسیح را جزئى از الوهیت مىداند، با این وصف فرزند خدا نیز مىپندارد و این خود نوعى تناقض است، زیرا عیسى علیه السلام از یک طرف تشکیل دهنده الوهیت و خدایى است، و از طرف دیگر فرزند او است .
دستاویز آنان بر این که فرزند خداست، یک مطلب بیش نیست و آن این که وى بدون این که کسى با مادر او تماس بگیرد، متولد شده است .
منطق قرآن در رد این اندیشه
قرآن مجید در آیه 59 سوره آل عمران در رد این اندیشه از طریق تمثیل وارد مىشود، یک مساله عقلانى را در قالب حس مىریزد تا از انسانهاى حقجو از محسوس، به معقول پى ببرند . و آن آفرینش آدم است، آدم به اعتقاد همه شرایع، آفرینش ابتدایى داشته استیعنى از پدر و مادرى آفریده نشده است، هرگاه نداشتن پدر نشانه فرزند بودن خدا باشد، حضرت آدم اولى به این مقام است، زیرا او بدون داشتن پدر و مادر گام به صفحه هستى نهاد .
در این تمثیل یک مشبه هست و یک مشبهبه .
مشبه: تولد مسیح از مادر بدون پدر .
مشبه به: آفرینش آدم استبدون پدر و مادر .
هرگاه دومى را امر ممکن و آیت الهى مىدانید، آفرینش مسیح را نیز از همین راه تفسیر کنید، چنانکه مىفرماید:
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (9) .
«مثل عیسى در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او فرمود موجود باشد او هم (طبق مشیتخدا) تحقق پذیرفت» .
بنابراین ولادت مسیح بدون پدر، دلیل بر فرزند بودن او نیست .
نکته ادبى
قرآن مجید در پارهاى از موارد، از آن جمله; آیه مورد بحث، جمله «کن فیکون» را بکار برده است مانند: «... و اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون» (10) . «... و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مىگوید: «موحود باش!» و آن، فورا موجود مىشود» .
و در آیه مورد بحث «خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (11) .
اکنون سؤال مىشود که چرا در جمله جزائیه صیغه مضارع مانند «فیکون» بکار رفته است، بلکه لازم بود فعل ماضى مانند «فکان» بکار رود، زیرا مشیت الهى، مشیت نافذه است و تعلق آن بر تحقق چیزى ملازم با وجود آنى او است و نیازى به مرور زمان که جمله «فیکون» از آن حاکى است، ندارد .
پاسخ:
تعلق اراده خدا بر شىء بر دو نوع است: گاهى اراده او بر وجود فورى شىء تعلق مىگیرد، در این صورت مسلما بدون درنگ تحقق مىپذیرد چنانکه در مساله تبدیل عصاى موسى علیه السلام به اژدها از این قرار است آنجا که مىفرماید:
«فالقى عصاه فاذا هی ثعبان مبین× و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین» (12) .
«موسى عصاى خود را افکند ناگهان اژدهاى آشکارى شد و دستخود را از گریبان بیرون آورد براى بینندگان درخشان بود» .
در این موارد به گواهى کلمه «فاذا» که معنى ناگهانى دارد، مشیتخدا بر وجود آنى و دفعى شىء تعلق گرفته بود، و طبق مشیت تحقق یافت .
ولى گاهى مشیتخدا بر وجود تدریجى شىء تعلق مىگیرد، مثلا مشیت او بر آفرینش آدم به صورت تدریجى با عبور از مراحل ثلاثه تعلق گرفته بود، در این صورت تحقق او به نحو تدریجى خواهد بود، این مراحل عبارتند از:
مرحله نخست: خاک متحول .
مرحله دوم: مرحله تصویر .
مرحله سوم: مرحله دمیدن روح .
و هر یک از این مراحل براى خود درجاتى دارد، مثلا خلقت آدم در همان مرحله نخست مراتب متعددى را طى کرد یعنى خاک، گل، گل چسبنده، گل تیرهرنگ، چکیده گل، گل خشکیده به نام سفال .
از این بیان روشن مىشود که در آفرینش آدم و یا حضرت مسیح باید از کلمه «فیکون» بهره گرفت نه «فکان» و در دو آیه یادشده که یکى درباره حضرت آدم و دیگرى درباره حضرت مسیح وارد شده، کلمه «فیکون» رمز تدریجى بودن خلقت این شخصیت والا است .
×××
سرانجام مسیح مانند آغاز حیات او با اعجاز توام گردید، او از دیدگان دشمنان که مقدمات کشتن او را فراهم مىآوردند، پنهان گردید، و به گفته قرآن مجید «بل رفعه الله» به سوى جهان بالا برده شده .
تن رها کن تا چو عیسى بر فلک گردى سوار
ورنه عیسى مىنشاید شد، ز یک خر داشتن
پىنوشت:
1) آل عمران، 59 .
2) منشور جاوید، ج2 ص 250 - 251 .
3) بقره: 22 .
4) مریم: 21 .
5) مریم: 20 .
6) مریم21 .
7) مؤمنون: 50 .
8) مریم: 34 .
9) آل عمران: 59 .
10) بقره: 117 .
11) آل عمران: 59 .
12) اعراف: 107 - 108 .
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (1) .
«مثل عیسى در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش، او هم (طبق مشیتخدا) تحقق پذیرفت» .
جهان آفرینش جهان اسباب و مسببات است، مشیت الهى بر این تعلق گرفته که هر پدیدهاى از سبب ویژهاى پدید آید، و در عینحال همه اسباب و مسببات، قائم به خدا بوده و تاثیرگذارى اسباب، و تاثیرپذیرى مسببات یکى از مظاهر اراده او است .
جهان امکانى درحالى که از یک رشته اسباب و مسببات تشکیل یافته و روابط پیچیدهاى میان آنها حاکم است، ولى همگان یک کاسه، قائم به وجود الهى بوده و همه از او نیرو مىگیرند .
این مکتب همان مکتب «بینالامرین» است که عقل و نقل بر صحت آن متفقند . در مقابل این مکتب، دو نظریه دیگر هست که آنها را باید به افراط و یا تفریط توصیف کرد:
1 . نظریه اشاعره در تاثیرگذارى پدیدهها
یکى از این دو، نظریه «اشاعره» است که هر نوع رابطه طبیعى و یا على و معلولى در میان پدیدهها را نپذیرفته و در عالم هستى به یک علتبیش معتقد نیست و آن خداست . از نظر آنان خدا مستقیما اثرگذار در صفحه هستى استحتى اگر مثلا انسان دچار بیمارى مالاریا مىشود سبب بلاواسطه آن، خداست .
مسلما این نظریه برخلاف نظریه قرآن است زیرا قرآن به تاثیرهاى تبعى اشیاء در یکدیگر تصریح مىکند و ما، در بحثهاى عقایدى خود در این باره به صورت گسترده سخن گفتهایم (2) . اکنون تنها به نقل یک آیه بسنده مىکنیم . قرآن مجید مىفرماید:
«الذی جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم فلا تجعلوا لله اندادا و انتم تعلمون» (3) .
«آن کس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد و از آسمان آبى فرو فرستاد، و به وسیله آن، میوهها را پرورش داد تا روزى شما باشد، بنابراین براى خدا همتایانى قرار ندهید درحالى که مىدانید» .
این آیه مبارکه به روشنى مىگوید: آب در پرورش گیاهان مؤثر استبا این صراحت چگونه مىتوان روابط على و معلولى میان پدیدههاى طبیعى را انکار کرد؟
توحید در خالقیت و ربوبیت این نیست که روابط على و معلولى میان اشیاء را انکار کنیم و در نتیجه به جنگ علم و دانش برویم، بلکه معنى آن این است که تمام تاثیرها و تاثرهاى مادى و طبیعى طبق مشیت الهى صورت گرفته و همگى در پرتو وجود و اراده او صورت مىگیرند .
2 . نظریه معتزله در تاثیرگذارى پدیدهها
در مقابل این نظریه، نظریه اعتزال است، این مکتب براى حفظ اصل عدل الهى، عمل انسان را مربوط به انسان مىداند و هرنوع ارتباط آن را با خدا انکار مىکند، سخن آنان هرچند درباره افعال انسان است، ولى در میان فواعل طبیعى، انسان خصوصیت ندارد، اگر فعل انسان را بریده از خدا بدانیم، باید تمام پدیدههاى جهان را مربوط به علل طبیعى آنها بینگاریم، و ارتباط آنها را با خدا قطع کنیم و این همان ثنویت و نوعى شرک خفى است .
در برابر این دو مکتب افراطى و تفریطى، مکتب واقعگرا همان مکتب «بینالامرین» است که در عین اعتقاد به روابط طبیعى، همه را قائم به خدا دانسته و بریده از آن نمىداند .
از آنجا که بحث در این موضوع دامنه گستردهاى دارد، در همینجا دامن سخن را کوتاه مىکنیم و یادآور مىشویم که این اصل یعنى تاثیر علل طبیعى، گاهى به خاطر یک رشته مصالح نادیده گرفته مىشود و پدیده بدون طى کردن علل طبیعى پدید مىآید و این در شرایطى است که پیامبرى، دستبه اعجاز بزند و یا انسان والامقامى صاحبکرامت گردد .
در اعجاز پیامبران، پدیده طبیعى بدون طى کردن علل مادى به وجود مىآید و این حقیقت در تمام معجزهها به چشم مىخورد، مانند عصاى موسى علیه السلام که در یک لحظه تبدیل به اژدها مىگردد، بیمارىهاى صعبالعلاج که با کشیدن دست، بهبود پیدا مىکند، و همچنین .
البته اعجاز، به معنى پدیده بدون علت نیست، بلکه پدیدهاى بدون علت طبیعى عادى و رایج است .
مثلا مشیت الهى بر این تعلق گرفته که حضرت مسیح علیه السلام به عنوان آیه و معجزه گام به پهنه هستى نهد و وجود او خود نشانه ارتباط او با عالم بالا باشد، چنان که مىفرماید:
«... و لنجعله آیة للناس و رحمة منا و کان امرا مقضیا» (4) .
«و تا او را براى مردم نشانه قرار دهیم و رحمتباشد از سوى ما و این امرى است پایان یافته» .
علت آیتبودن حضرت مسیح علیه السلام همان تولد غیر طبیعى اوست، تولدى که حتى مادر او نیز در امکان آن تردید مىکرد آنگاه که جبرئیل به او از تولد چنین فرزندى گزارش داد و او در پاسخ جبرئیل چنین گفت:
«قالت انى یکون لى غلام و لم یمسسنى بشر و لم اک بغیا» (5) .
«چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، درحالى که تاکنون انسانى با من تماس نداشته و زن آلوده هم نبودم» .
«قال کذلک قال ربک هو على هین ...» (6) .
«پروردگارت فرمود: مطلب همین است این کار براى من آسان است» .
و در آیه دیگر مىفرماید:
«و جعلنا ابن مریم و امه آیة و آویناهما الى ربوة ذات قرار و معین» (7) .
«ما فرزند مریم و مادر او را آیت و نشانه قرار دادیم و آنها را در سرزمین مرتفعى که داراى امنیت و آبى جارى بود، دادیم» .
در آیه دیگر، قرآن; وضع حضرت مریم را از دوران آبستنى تا دوران زایمان و مقدارى پس از آن شرح مىدهد که چگونه عیسى علیه السلام بدون تماس حضرت مریم با کسى، از مادر متولد شد؟ در پایان چنین مىگوید:
«ذلک عیسى بن مریم قول الحق الذى فیه یمترون» (8) .
«این استسرگذشت عیسى پسر مریم گفتار حق که در آن تردید مىکنند» .
شاعر معروف منوچهرى مىگوید:
این یکى گویا چرا شد، نارسیده چون مسیح
و آن دگر بىشوى چون مریم چرا برداشتبار حضرت محمد صلى الله علیه و آله آن پیامبر درس نخوانده و مکتب نرفته ولى آموزش دیده مکتب وحى، کیفیت تولد او را به بهترین تقریر از وحى الهى گرفته و بازگو نموده است ولى متاسفانه مسیحیان عصر رسالت که گویا بیشتر مردم سرزمین «نجران» بودند، کیفیت تولد مسیح را، نشانه فرزند بودن او مىگرفتند .
کیش مسیحیت، خدا را مرکب از سه اصل یا سه اقنوم مىداند، آن سه اصل عبارتند از: «خداى پدر; و خداى پسر; و خداى روحالقدس: یعنى درحالى که مسیح را جزئى از الوهیت مىداند، با این وصف فرزند خدا نیز مىپندارد و این خود نوعى تناقض است، زیرا عیسى علیه السلام از یک طرف تشکیل دهنده الوهیت و خدایى است، و از طرف دیگر فرزند او است .
دستاویز آنان بر این که فرزند خداست، یک مطلب بیش نیست و آن این که وى بدون این که کسى با مادر او تماس بگیرد، متولد شده است .
منطق قرآن در رد این اندیشه
قرآن مجید در آیه 59 سوره آل عمران در رد این اندیشه از طریق تمثیل وارد مىشود، یک مساله عقلانى را در قالب حس مىریزد تا از انسانهاى حقجو از محسوس، به معقول پى ببرند . و آن آفرینش آدم است، آدم به اعتقاد همه شرایع، آفرینش ابتدایى داشته استیعنى از پدر و مادرى آفریده نشده است، هرگاه نداشتن پدر نشانه فرزند بودن خدا باشد، حضرت آدم اولى به این مقام است، زیرا او بدون داشتن پدر و مادر گام به صفحه هستى نهاد .
در این تمثیل یک مشبه هست و یک مشبهبه .
مشبه: تولد مسیح از مادر بدون پدر .
مشبه به: آفرینش آدم استبدون پدر و مادر .
هرگاه دومى را امر ممکن و آیت الهى مىدانید، آفرینش مسیح را نیز از همین راه تفسیر کنید، چنانکه مىفرماید:
«ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (9) .
«مثل عیسى در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او فرمود موجود باشد او هم (طبق مشیتخدا) تحقق پذیرفت» .
بنابراین ولادت مسیح بدون پدر، دلیل بر فرزند بودن او نیست .
نکته ادبى
قرآن مجید در پارهاى از موارد، از آن جمله; آیه مورد بحث، جمله «کن فیکون» را بکار برده است مانند: «... و اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون» (10) . «... و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مىگوید: «موحود باش!» و آن، فورا موجود مىشود» .
و در آیه مورد بحث «خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (11) .
اکنون سؤال مىشود که چرا در جمله جزائیه صیغه مضارع مانند «فیکون» بکار رفته است، بلکه لازم بود فعل ماضى مانند «فکان» بکار رود، زیرا مشیت الهى، مشیت نافذه است و تعلق آن بر تحقق چیزى ملازم با وجود آنى او است و نیازى به مرور زمان که جمله «فیکون» از آن حاکى است، ندارد .
پاسخ:
تعلق اراده خدا بر شىء بر دو نوع است: گاهى اراده او بر وجود فورى شىء تعلق مىگیرد، در این صورت مسلما بدون درنگ تحقق مىپذیرد چنانکه در مساله تبدیل عصاى موسى علیه السلام به اژدها از این قرار است آنجا که مىفرماید:
«فالقى عصاه فاذا هی ثعبان مبین× و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین» (12) .
«موسى عصاى خود را افکند ناگهان اژدهاى آشکارى شد و دستخود را از گریبان بیرون آورد براى بینندگان درخشان بود» .
در این موارد به گواهى کلمه «فاذا» که معنى ناگهانى دارد، مشیتخدا بر وجود آنى و دفعى شىء تعلق گرفته بود، و طبق مشیت تحقق یافت .
ولى گاهى مشیتخدا بر وجود تدریجى شىء تعلق مىگیرد، مثلا مشیت او بر آفرینش آدم به صورت تدریجى با عبور از مراحل ثلاثه تعلق گرفته بود، در این صورت تحقق او به نحو تدریجى خواهد بود، این مراحل عبارتند از:
مرحله نخست: خاک متحول .
مرحله دوم: مرحله تصویر .
مرحله سوم: مرحله دمیدن روح .
و هر یک از این مراحل براى خود درجاتى دارد، مثلا خلقت آدم در همان مرحله نخست مراتب متعددى را طى کرد یعنى خاک، گل، گل چسبنده، گل تیرهرنگ، چکیده گل، گل خشکیده به نام سفال .
از این بیان روشن مىشود که در آفرینش آدم و یا حضرت مسیح باید از کلمه «فیکون» بهره گرفت نه «فکان» و در دو آیه یادشده که یکى درباره حضرت آدم و دیگرى درباره حضرت مسیح وارد شده، کلمه «فیکون» رمز تدریجى بودن خلقت این شخصیت والا است .
×××
سرانجام مسیح مانند آغاز حیات او با اعجاز توام گردید، او از دیدگان دشمنان که مقدمات کشتن او را فراهم مىآوردند، پنهان گردید، و به گفته قرآن مجید «بل رفعه الله» به سوى جهان بالا برده شده .
تن رها کن تا چو عیسى بر فلک گردى سوار
ورنه عیسى مىنشاید شد، ز یک خر داشتن
پىنوشت:
1) آل عمران، 59 .
2) منشور جاوید، ج2 ص 250 - 251 .
3) بقره: 22 .
4) مریم: 21 .
5) مریم: 20 .
6) مریم21 .
7) مؤمنون: 50 .
8) مریم: 34 .
9) آل عمران: 59 .
10) بقره: 117 .
11) آل عمران: 59 .
12) اعراف: 107 - 108 .