دستورالعمل قرآنی:افتادگی آموز
آرشیو
چکیده
متن
نسان برای پیمودن راه پر پیچ و خم تکامل نیاز به معلم و راهنما دارد، چرا که پیمودن راه به تنهایی، ممکن است به بیراهه ختم شود نه به هدف.
هـر کـه او مـر پیـر را شـد زیـردست روشنایی یافت و زظلـمت برست
آموختن لازم است و فرار از آن غیر ممکن و آموختن چون دیگر کارها ادب مخصوص دارد.
از خـدا جـوئیـم تـوفیـق ادب بیادب محروم ماند از لطف ربّ
بیادب تنها نـه خود را داشت بد بـلـکـه آتـش در هـمـه آفــاق زد
ادب آموختن را خداوند با بیان سرگذشتی کوتاه از دو تن از بندگان خوب خود به ما یاد میدهد. آموختن بدون رعایت آداب همچون باز کردن دکان است برای گذر یام،نه کسب و کار .
موسی(ع) آن گاه که احساس کرد باید بیشتر بداند با راهنمایی خداوند به حضرت خضر(ع) رسید و خوشحال و سرمست از این وصال گفت:
«هل اتبعک علی ان تعلّمن ممّا علّمت رشداً؛یا رخصت پیروی کردن به من میدهی تا بتوانم از هدایتهای تو بهره مند گردم؟». (سوره کهف،ایه 66)
هر که نقص خویش را دید و شناخت انـدر استـکمال خـود دو اسبه تاخت
زان نمی پـرد بـه سـوی ذوالـجـلال کـه گـمـانی میبـرد خـود را کـمـال
این سخن کوتاه،سرشار است از ادب و فروتنی نسبت به استاد و راهنما، از جمله این که:
ـ حضرت موسی(ع) احساس می کند برای رسیدن به کمال برتر باید بیشتر بداند. با شوق بسیار و فروتنی تمام پیش معلم و راهنمای خود زانو می زند تا خوشه ای از اندوخته های او برچیند.
دریافت از آموختههای خضر در گرو پیروی از اوست و این را موسی(ع) خوب میداند که باید پیرو باشد و گردن بر تقلید محض نهد و میداند که مرتبه پیرو پائینتر از پیشواست. بنابراین میگوید: «هل اتبعک» یا اجازه دنباله روی شما را دارم؟
از این که موسی از خضر اجازه پیروی میگیرد؛ یعنی حاضر است به تمام علاقهها و تمایلات خود پشت پازند و فرمانبردار خضر باشد.
چون گـرفـتـنی پیر، هین تسلیم شو هـم چو مـوسی زیـر حکم خضر رو
ـ موسی(ع) برای آموختن، خودسرانه به دنبال خضر راه نیفتاد،بلکه سرنهاد و غرور را سر برید و از استاد خود اجازه گرفت و پرسید: «هل اتبعک» آیا به من اجازه می دهی؟
نازنیـنی تـو ولی در حـد خـویـش اللّــه اللّـه پـامـنـه از حـد خـویـش
فروتنی در برابر استاد،ذهن را از هر چه هست تهی و جان را آماده پذیرش تعلیمات استاد میکند؛ ولی گستاخی موجب انباشته شدن نقشی بر نقشها در ذهن میشود و حاصلی جز فخر و غرور و تکبر ندارد.
در بـهـاران کی شود سـر سبز سنگ خـاک شـو تـا گُل بـروید رنگ رنگ
حضرت علی(ع) میفرماید:«التّواضع ثمرة العلم» گرچه مقام یادگیری فروتنی لازم دارد؛ ولی فراگیری خاضعانه از نوعی دانش درونی حکایت می کند.
موسی(ع) با فروتنی می گوید: «علی اَن تُعَلَّمَن؛ برای این که به من بیاموزی».
چون یادگیری عبادت است و فروتنی عبادتی دیگر. امام صادق(ع) فرمود: از جمله اموری که خداوند به حضرت داود(ع) وحی کرد این بود که ای پیامبر من! همان گونه که نزدیکترین مردم به خداوند فروتنان هستند، دورترین آنها از خداوند خود بزرگ بینان اند.
آموختن و یادگرفتن یکی از نعمتهای ارزشمند خداوند است و اگر توجه خداوند نباشد او از دانش بهرهای نخواهد برد. معلم حقیقی خداست و دیگران رابطه دریافت رحمت حقاند. براین اساس موسی(ع) گفت: «ممّا علّمت رشداً» سزاوار است آنچه را که از رشد و تکامل فراگرفتهای، مرا نیز محروم نکنی و موسی میدانست که بعضی از امور را باید فراگرفت و جور استاد کشید.
ایه، برخی از وظایف شاگرد را نسبت به معلم این گونه برشمردهاست: پیروی، تعلّم و خدمت؛ یعنی باید کمر به خدمت استاد بست تا از میوه شیرین دانش او استفاده برد.
ـ موسی(ع) با جمله:«هل اتبعک علی ان تعلّمن» اعلام می کند:«من رنج و سختی کسب دانش را برخود هموار کردهام و هدفی جز آموختن ندارم.»
بنابراین، آموختن به قصد مقابله و قد علم کردن در مقابل استاد از نظر موسی(ع) مطرود و ممنوع است. چرا که دانش امری معنوی و روحانی است و به فراز و نشیبهای مادی کشاندن، ظلم است در حق آن.
ـ عبارت:«ممّا علّمت» یعنی بعضی از اندوخته های علمی خود را به من بیاموز. اشاره به این است که موسی به مقداری که ظرفیت وجودش اجازه میدهد،در صدد بهره مندی از دانش خضر است.
جایی که پیامبر خدا حضرت موسی(ع) خود را نیازمند رشد و پیشرفت میبیند و برای کسب آن خود را به تلاش و تکاپو وا میدارد. دیگران باید این نیاز را به مراتب بیشتر احساس کنند و لحظهای از دانش اندک خود خوشحال نشوند که اگر چنین شد، لحظه توقف و در جا زدن است و نتیجه ای جز گمراهی و حیرانی ندارد.
ـ خضر به موسی (ع)گفت: «انّک لن تستطیع معی صبراً؛ تو توانایی همراهی با من و دانش آموزی من را نداری».نعمتی که خضر،موسی(ع) را لایق آن نمیداند و حاضر نیست بدون مقدمه در اختیارش بگذارد باید ارزشمند و قیمتی باشد و گرنه برای چیز بیاهمیتی چنان حساسیت نشان دادن در شأن شخصیتی همچون خضر نیست.
از مجموع یاتی که این داستان را نقل می کنند، می توان پیبرد که دانش باطن، نیرومندتر و با اهمیتتر از دانشهای ظاهری است. اگر علوم آشکار این جهان، ذهنی آماده میطلبد؛ فراگیری علوم باطنی و نهانی هستی، تلاشی مضاعف و سینه ای بس فراخ میخواهد.
هـر کـه او مـر پیـر را شـد زیـردست روشنایی یافت و زظلـمت برست
آموختن لازم است و فرار از آن غیر ممکن و آموختن چون دیگر کارها ادب مخصوص دارد.
از خـدا جـوئیـم تـوفیـق ادب بیادب محروم ماند از لطف ربّ
بیادب تنها نـه خود را داشت بد بـلـکـه آتـش در هـمـه آفــاق زد
ادب آموختن را خداوند با بیان سرگذشتی کوتاه از دو تن از بندگان خوب خود به ما یاد میدهد. آموختن بدون رعایت آداب همچون باز کردن دکان است برای گذر یام،نه کسب و کار .
موسی(ع) آن گاه که احساس کرد باید بیشتر بداند با راهنمایی خداوند به حضرت خضر(ع) رسید و خوشحال و سرمست از این وصال گفت:
«هل اتبعک علی ان تعلّمن ممّا علّمت رشداً؛یا رخصت پیروی کردن به من میدهی تا بتوانم از هدایتهای تو بهره مند گردم؟». (سوره کهف،ایه 66)
هر که نقص خویش را دید و شناخت انـدر استـکمال خـود دو اسبه تاخت
زان نمی پـرد بـه سـوی ذوالـجـلال کـه گـمـانی میبـرد خـود را کـمـال
این سخن کوتاه،سرشار است از ادب و فروتنی نسبت به استاد و راهنما، از جمله این که:
ـ حضرت موسی(ع) احساس می کند برای رسیدن به کمال برتر باید بیشتر بداند. با شوق بسیار و فروتنی تمام پیش معلم و راهنمای خود زانو می زند تا خوشه ای از اندوخته های او برچیند.
دریافت از آموختههای خضر در گرو پیروی از اوست و این را موسی(ع) خوب میداند که باید پیرو باشد و گردن بر تقلید محض نهد و میداند که مرتبه پیرو پائینتر از پیشواست. بنابراین میگوید: «هل اتبعک» یا اجازه دنباله روی شما را دارم؟
از این که موسی از خضر اجازه پیروی میگیرد؛ یعنی حاضر است به تمام علاقهها و تمایلات خود پشت پازند و فرمانبردار خضر باشد.
چون گـرفـتـنی پیر، هین تسلیم شو هـم چو مـوسی زیـر حکم خضر رو
ـ موسی(ع) برای آموختن، خودسرانه به دنبال خضر راه نیفتاد،بلکه سرنهاد و غرور را سر برید و از استاد خود اجازه گرفت و پرسید: «هل اتبعک» آیا به من اجازه می دهی؟
نازنیـنی تـو ولی در حـد خـویـش اللّــه اللّـه پـامـنـه از حـد خـویـش
فروتنی در برابر استاد،ذهن را از هر چه هست تهی و جان را آماده پذیرش تعلیمات استاد میکند؛ ولی گستاخی موجب انباشته شدن نقشی بر نقشها در ذهن میشود و حاصلی جز فخر و غرور و تکبر ندارد.
در بـهـاران کی شود سـر سبز سنگ خـاک شـو تـا گُل بـروید رنگ رنگ
حضرت علی(ع) میفرماید:«التّواضع ثمرة العلم» گرچه مقام یادگیری فروتنی لازم دارد؛ ولی فراگیری خاضعانه از نوعی دانش درونی حکایت می کند.
موسی(ع) با فروتنی می گوید: «علی اَن تُعَلَّمَن؛ برای این که به من بیاموزی».
چون یادگیری عبادت است و فروتنی عبادتی دیگر. امام صادق(ع) فرمود: از جمله اموری که خداوند به حضرت داود(ع) وحی کرد این بود که ای پیامبر من! همان گونه که نزدیکترین مردم به خداوند فروتنان هستند، دورترین آنها از خداوند خود بزرگ بینان اند.
آموختن و یادگرفتن یکی از نعمتهای ارزشمند خداوند است و اگر توجه خداوند نباشد او از دانش بهرهای نخواهد برد. معلم حقیقی خداست و دیگران رابطه دریافت رحمت حقاند. براین اساس موسی(ع) گفت: «ممّا علّمت رشداً» سزاوار است آنچه را که از رشد و تکامل فراگرفتهای، مرا نیز محروم نکنی و موسی میدانست که بعضی از امور را باید فراگرفت و جور استاد کشید.
ایه، برخی از وظایف شاگرد را نسبت به معلم این گونه برشمردهاست: پیروی، تعلّم و خدمت؛ یعنی باید کمر به خدمت استاد بست تا از میوه شیرین دانش او استفاده برد.
ـ موسی(ع) با جمله:«هل اتبعک علی ان تعلّمن» اعلام می کند:«من رنج و سختی کسب دانش را برخود هموار کردهام و هدفی جز آموختن ندارم.»
بنابراین، آموختن به قصد مقابله و قد علم کردن در مقابل استاد از نظر موسی(ع) مطرود و ممنوع است. چرا که دانش امری معنوی و روحانی است و به فراز و نشیبهای مادی کشاندن، ظلم است در حق آن.
ـ عبارت:«ممّا علّمت» یعنی بعضی از اندوخته های علمی خود را به من بیاموز. اشاره به این است که موسی به مقداری که ظرفیت وجودش اجازه میدهد،در صدد بهره مندی از دانش خضر است.
جایی که پیامبر خدا حضرت موسی(ع) خود را نیازمند رشد و پیشرفت میبیند و برای کسب آن خود را به تلاش و تکاپو وا میدارد. دیگران باید این نیاز را به مراتب بیشتر احساس کنند و لحظهای از دانش اندک خود خوشحال نشوند که اگر چنین شد، لحظه توقف و در جا زدن است و نتیجه ای جز گمراهی و حیرانی ندارد.
ـ خضر به موسی (ع)گفت: «انّک لن تستطیع معی صبراً؛ تو توانایی همراهی با من و دانش آموزی من را نداری».نعمتی که خضر،موسی(ع) را لایق آن نمیداند و حاضر نیست بدون مقدمه در اختیارش بگذارد باید ارزشمند و قیمتی باشد و گرنه برای چیز بیاهمیتی چنان حساسیت نشان دادن در شأن شخصیتی همچون خضر نیست.
از مجموع یاتی که این داستان را نقل می کنند، می توان پیبرد که دانش باطن، نیرومندتر و با اهمیتتر از دانشهای ظاهری است. اگر علوم آشکار این جهان، ذهنی آماده میطلبد؛ فراگیری علوم باطنی و نهانی هستی، تلاشی مضاعف و سینه ای بس فراخ میخواهد.