آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

برخلاف نظر معتزله، بسیارى از متکلمین اهل سنت و جماعت، روح را جوهر (ونه عرض) و یک واقعیت غیر قابل تقسیم مى‏دانند و دلائلى بر این معنا اقامه کرده‏اند .
عقیده برخى از متکلمین از برادران اهل سنت و جماعت درباره روح و حقیقت آن، این است که: «روح و عقل از موجودات واقعى در عالم خلقت‏بوده، امر عرضى نیستند، برخلاف آنچه فرقه «معتزله‏» از متکلمین اهل سنت و غیر آنها گمان کرده‏اند و نیز روح و عقل از صفات حسنه و قبیحه، زیادى و کمى را مى‏پذیرند، همان‏طور که بینائى چشم انسان، کم نورى و پرده‏پوشى و آفتاب، انکساف را غزالى (2) یکى از متکلمین بزرگ اهل سنت و جماعت مى‏گوید: «حقیقت روح از قبیل جسم نیست که حلول در بدن کرده باشد . (مانند داخل شدن آب در ظرفى) و باز روح از قبیل عرض نیست که داخل در قلب و مغز شده باشد (مثل حلول علم در عالم) بلکه روح از قبیل جوهر است‏براى اینکه خودش را و خالقش را مى‏شناسد و معقولات را درک مى‏کند و به‏اتفاق تمام عقلا، روح جزء لا یتجزى است و قابل تقسیم و تجزیه نیست‏حتى استعمال لفظ جزء در مورد حقیقت روح سزاوار نیست زیرا که جزء نسبت‏به کل داده شده و در مورد روح و حقیقت آن کلى وجود ندارد مگر اینکه گوینده آن کلام به قول خودش اراده این نحو جزء کند که واحد جزء عدد 10 مى‏باشد» (3) .
سپس چنین ادامه مى‏دهد:
«اگر در انسانیت انسان همه آنچه را که قوام بدن انسان به آن متوقف است جمع بکنى روح نیز یکى از موارد آن بشمار مى‏رود . روح نه داخل در بدن بوده، (مثل سایر اعضاء و جوارح) و نه خارج از آن و نه روح جدا از بدن بوده و نه متصل به آن، بلکه حقیقت روح به ملاحظه دانش از حلول در یک محلى و اتصال به اجسام، منزه مى‏باشد و داراى جهت و مکان خاصى در بدن نیست ... پس ارواح نزد ما انسانها اجسام لطیف غیرمادى هستند . بخلاف عقیده فلاسفه، حال که روح یک موجود غیر مادى است پس او موجودى لطیف و نورانى و غیرقابل انحلال و در عین حال در تمام اعضاء و جوارح بدن انسانها جارى و سارى است و روح به ملاحظه ذاتش داراى هستى است، زیرا او قادر است که بدن و اعضاء بدن را حرکت‏بدهد» (4) .
پس روح جوهرى است علوى و آسمانى که در شان آن آیه: «... قل الروح من امر ربى‏» (5) . «... روح از عالم امر پروردگار مى‏باشد» . نازل شده است‏یعنى او به امر پروردگار موجود گشته، امرى که در غیر مادیات به کار مى‏رود پس وجود او زمانى است نه به‏صورت خلق که در مادیات به کار برده مى‏شود پس وجود او آنى است و بامر پروردگار موجود گشته و جسم و بدن همراه او به نحو خلق و موجود مادى پدید آمده است، چنانکه خداوند تبارک و تعالى در قرآن مجید مى‏فرماید: «و من آیاته الى القوم السماء و الارض بامره‏ر» (6) «از نشانه‏هاى اوست که آسمان و زمین به فرمان خدا برپا است‏» . و نیز آیه مبارکه: «... الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ...» (7) «خداوند، خورشید و ماه و ستارگان را آفرید که مسخر فرمان او هستند» .
نظریه فخر رازى
امام فخر رازى (8) در کتاب خود: «النفس و الروح و شرح قوامها» تحت عنوان: «البحث عن ماهیة جوهر النفس‏» . در حدود هفت دلیل و حجت اقامه مى‏کند که روح و نفس انسانى مادى نبوده، حقیقت آن از قبیل جسم و بدن نمى‏باشد .
از جمله مى‏نویسد: بدانکه آنچه انسان هنگامى که مى‏گوید: «من آمدم، من شنیدم و من فهمیدم و من انجام دادم و ... مراد او این بدن جسمى و مادى نیست زیرا دلیل عقلى و نقلى براى این کار فراوان است‏» (9) . سپس شروع مى‏کند به بیان دلائلى روشن از آیات قرآن براى اثبات اینکه روح و نفس انسانى عبارت از جسم و بدن نبوده، مادى نمى‏باشد:
دلیل اول: مشتمل بر چند آیه شامل بر صفات شهدا و صفات معذبین .
الف: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ...» (10)
«اى پیامبر! هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنان زنده‏اند و نزد پرودگارشان روزى داده مى‏شوند» .
ب: «... النار یعرضون علیها غدوا و عشیا ...» (11) درباره صفت معذبین خداوند مى‏فرماید: «کافران هر صبح و شام بر عذاب آتش عرضه مى‏شوند» .
ج: «مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا» (12) «آرى سرانجام، همگى به خاطر گناه‏هایشان غرق شدند» .
بدیهى است در این آیات اشاره به انسانى است که بعد از موت این بدن، باقى بوده و رنج و عذاب را ادراک مى‏کند و معلوم است که این بدن بعد از موت، دیگر حیات نداشته و به هنگام زنده شدن براى روز رستاخیز اجزاء و اعضاى دیگرى غیر از این اجزاء بدن، همراه نفس و روح مى‏باشد . غیر از این آیات، آیات دیگرى از قبیل «... اخرجوا انفسکم ...» (13) یعنى هنگامى که فرشتگان به ظالمان مى‏گویند: «جان خود را خارج سازید ...» .
و آیه: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة‏» (14) یعنى خطاب به نفس، خداوند مى‏فرماید: «بسوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است‏» .
و نیز آیه: «... حتى اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون ثم ردوا الى الله مولاهم الحق ...» (15) «... خداوند بر شما مراقبانى مى‏گمارد تا زمانى که یکى از شما را مرگ فرا رسد در این موقع فرستادگان ما، جان او را مى‏گیرند و آنها در نگاه‏دارى حساب عمر و اعمال بندگان کوتاهى نمى‏کنند» .
و آیات دیگر از قبیل: «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین‏» (16) «نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوانهائى درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آنرا آفرینش تازه‏اى ساختیم پس بزرگ ست‏خدائى که بهترین آفرینندگان است‏» .
و غیر از اینها از آیات که همه آنها دلیل بر این است که نفس انسان غیر از بدن و جسم مادى است قرآن در سوره سجده پس از آیه نهم، اعتراض برخى از مشرکان را درباره امکان بازگشت‏به حیات مجدد نقل مى‏کند و مى‏گوید: «... و قالوا ااذا اضللنا فى الارض اننا لفى خلق جدید» (17) یعنى «کافران مى‏گویند: «اگر ما مردیم و اجزاى بدن ما در جهان پخش و گم گشت آیا ما داراى آفرینش مجدد خواهیم بود؟» . آنگاه قرآن در پاسخ این سؤال و اعتراض مى‏فرماید: «بل هم للقاء ربهم کافرون‏» . «آنان به لقاء پروردگار خود کفر مى‏ورزند» . و نیز مى‏فرماید: «... قل یتوفاکم ملک الموت الذى وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون‏» (18) «بگو اى پیامبر: فرشته مرگ که بر شما مامور شده (روح) شما را مى‏گیرد سپس شما را به سوى پروردگارتان باز مى‏گرداند» .
زیرا مراد از توفى در آیه گذشته میراندن نیست‏بلکه قبض و اخذ و گرفتن است و این لفظ در این آیه و در آیات متعددى در قرآن در این معنا به کار رفته و مفاد آن با مراجعه به موارد این لفظ در آیات روشن مى‏گردد به این معنى که بدنهاى شما در جهان ماده و دنیا پخش و گم مى‏گردد ولى آنچه واقعیت‏شما را تشکیل مى‏دهد حقیقت‏شما و آن همان روح شماهاست که پیش خداوند محفوظ مى‏باشد و فرشته مرگ که بر شما گذارده شده است آنرا مى‏گیرد و در اختیار ما قرار مى‏دهد و هر موقع که آنرا به جهان ماده بازگردانیم همان باشد که در آغاز بود .
پس معلوم مى‏شود که واقعیت انسانها همان روح آنها است که فرشته مى‏گیرد و اگر واقعیت انسانها چیز دیگرى بود صحیح نبود بفرماید: یتوفاکم یعنى «شما را خداوند قبض مى‏کند» .
و باز از آیه مبارکه زیر: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون‏» (19) یعنى: «مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و آنگاه خدا آنها را به خودفراموشى دچار کرد، آنان گروه فاسق مى‏باشند» استفاده مى‏شود یعنى مراد از کلمه «انفسهم‏» در آیه بالا و مقصود از این خود و خویشتن، جسم و تن و لذایذ جسمان نیست زیرا گروه فاسق غیر از اطاعت‏خدا آنچه را هرگز فراموش نمى‏کنند، تن است‏بلکه جزء به تن‏پرورى و غور در لذائذ مادى به چیزى نمى‏اندیشند پس مقصود از خود و خویشتن در آیه همان روح است که حقیقت «من‏» و «او» و «خود» و «خویشتن‏» است پس روح با فناى جسد فانى نمى‏گردد و آن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق برآنند که نحوه تعلق روح به بدن به گونه جزئیت و حلول نمى‏باشد بلکه نحوه تعلق روح به بدن نحوه تدبیر و تصرف است‏یعنى روح همراه جسد است تا آنرا اداره و در آن تصرف نماید و اکثر متکلمین امامیه مانند شیخ مفید (ره) و «بنى نوبخت‏» و محقق طوسى و علامه و از اشاعره «راغب اصفهانى‏» و ابوحامد غزالى بر این عقیده‏اند . (20)
استقلال روح، از نظر روایات شیعى
از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه: «الله یتوفى الانفس حین موتها ...» (21) «خداوند روح را هنگام مرگ و در حال خواب دریافت مى‏دارد و آنکه مرگش نرسیده دوباره به بدنش برمى‏گرداند تا گاهى که مرگش فرا رسد» . آمده که فرمود: چون یکى به خواب مى‏رود روح (حیوانى) او در بدنش مى‏ماند و میان آندو رابطه‏اى مانند شعاع خورشید برقرار مى‏باشد» (22)
از امیرالمؤمنین على (ع) روایت‏شده که جسم را شش حالت است: صحت، مرض، مرگ، زندگى، خواب، بیدارى و همچنین روح نیز داراى چنین حالاتى مى‏باشند که حیات او دانش و مرگش، جهل و بیماریش، شک و صحتش، هستى و خوابش، غفلت و بیداریش حالت توجه مى‏باشد» (23) . بدیهى است که حالات شش گانه شمرده شده براى جسم جز از طریق روح که یک موجود مستقل مجرد که در رابطه با جسم قرار دارد انجام نمى‏گیرد .
در حدیث معتبر آمده است که ارواح مؤمنان در میان باغى از بهشت‏به هیئتى همانند اجسام دنیوى زندگى مى‏کنند و در حدیث دیگر معتبر: ارواح بشکل اجساد در باغى در بهشت زندگى مى‏کنند و از حال یکدیگر مى‏پرسند و با یکدیگر تعارف مى‏کنند .
و در حدیث دیگرى نقل شده است که ارواح در اطاقهایى در بهشت مى‏باشند و از غذاى آن مى‏خورند و از نوشابه‏هایش مى‏نوشند و در روایت دیگرى ذکر شده است که چون خداوند روح مؤمن را بستاند آنرا به کالبدى مانند کالبد دنیوى‏اش منتقل مى‏سازد و آنان مى‏خورند و مى‏آشامند و چون یکى از آشنایان بر آنان وارد شود او را به صورت دنیوى‏اش بشناسند . (24)
پى‏نوشت:
1) ان الروح و العقل من الاعیان لیس بعرضین کما ظنته المعتزله و غیرهم و انها یقبلان الزیاده و من الصفات الحسنة و القبیحة کما یقبل العین الناظرة غشاوة و رمدا و الشمس انکسافا و لهذا وصف الروح بالامارة بالسوء مرة و بالمطمئنة اخرى‏» (دائرة المعارف تالیف بستانى، ج 8 - ماده روح ص 745/746).
2) ابو حامد محمد بن غزالى متولد سال 415 ه . در طایران از قراء طوس خراسان و متوفاى سال 505 ه . ق .
3) ان الروح لیس بجسم یحل البدن حلول الماء فى اناء و لا هو عرض یحل القلب و الدماغ حلول العلم فى العالم بل هو جوهر لانه یعرف نفسه و ظائقة و یدرک المعقولات و هو باتفاق العقلاء جزء لا یتجزى و شى‏ء لا ینقسم الا ان لفظ الجزء غیر لایق به لان الجزء مضاف الى الکل هیهنا فلا جزء الا ان یراد به ما یرید القائل بقوله: الوحدة جزء من العشرة ...» (دائرة‏المعارف بستانى، ج 8، ماده روح، ص 746).
4) الارواح عندنا اجسام لطیفة غیر مادیة خلافا للفلاسفة فاذا کان الروح غیر مادى کان لطیفا نورانیا غیر قابل للانحلال و ساریا فى الاعضاء اللطیفة و کان حیا بالذات لانه عالم قادر على تحریک البدن ...» (دائرة‏المعارف بستانى، ص 746، ماده روح، ج 80).
5) سوره اسراء آیه 85 .
6) سوره روم آیه 25 .
7) سوره اعراف آیه 54 .
8) متوفاى 606 ه . ق . تا ص 27 تاریخ چاپ سال 1364 . ش .
9) اعلم ان الذى یشیر الیه کل احد بقوله: انا جئت‏یقول انا انصرف و انا سمعت و انا فهمت و انا فعلت‏» شى‏ء غیر هذه البینة الظاهرة المحسوسة و یدل علیه المعقول و المنقول‏» (همان، ص‏27) .
10) آل عمران آیه 169 .
11) سوره غافر آیه 46 .
12) سوره نوح آیه 25 .
13) سوره انعام آیه 93 .
14) سوره فجر آیه 27 و 28 و 29 .
15) سوره انعام آیه 61 و 62 .
16) سوره مؤمنون آیه 14 .
17) سوره سجده آیه 10 .
18) سوره سجده آیه 11 .
19) سوره حشر آیه 19 .
20) معارف و معاریف تالیف: سید مصطفى حسینى دشتى ج 3، ماده روح، تاریخ چاپ: سال 1369 . انتشارات اسماعیلیان قم چاپ اول .
21) سوره زمر آیه 42 .
22) تفسیر صافى ص 325 - 467 . تالیف مرحوم فیض کاشانى .
23) بحارالانوار تالیف: مرحوم محمد تقى مجلسى ج 61 ص 40 .
24) مجمع البحرین تالیف مرحوم فخرالدین طریحى متوفاى سال 1085 ه . ق ص 1086 و کتاب: معارف و معاریف ج 3 .

تبلیغات