روانشناسى اسلامى (40) .دیدگاه دانشمندان و متکلمین اهل سنت درباره حقیقت روح
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
برخلاف نظر معتزله، بسیارى از متکلمین اهل سنت و جماعت، روح را جوهر (ونه عرض) و یک واقعیت غیر قابل تقسیم مىدانند و دلائلى بر این معنا اقامه کردهاند .
عقیده برخى از متکلمین از برادران اهل سنت و جماعت درباره روح و حقیقت آن، این است که: «روح و عقل از موجودات واقعى در عالم خلقتبوده، امر عرضى نیستند، برخلاف آنچه فرقه «معتزله» از متکلمین اهل سنت و غیر آنها گمان کردهاند و نیز روح و عقل از صفات حسنه و قبیحه، زیادى و کمى را مىپذیرند، همانطور که بینائى چشم انسان، کم نورى و پردهپوشى و آفتاب، انکساف را غزالى (2) یکى از متکلمین بزرگ اهل سنت و جماعت مىگوید: «حقیقت روح از قبیل جسم نیست که حلول در بدن کرده باشد . (مانند داخل شدن آب در ظرفى) و باز روح از قبیل عرض نیست که داخل در قلب و مغز شده باشد (مثل حلول علم در عالم) بلکه روح از قبیل جوهر استبراى اینکه خودش را و خالقش را مىشناسد و معقولات را درک مىکند و بهاتفاق تمام عقلا، روح جزء لا یتجزى است و قابل تقسیم و تجزیه نیستحتى استعمال لفظ جزء در مورد حقیقت روح سزاوار نیست زیرا که جزء نسبتبه کل داده شده و در مورد روح و حقیقت آن کلى وجود ندارد مگر اینکه گوینده آن کلام به قول خودش اراده این نحو جزء کند که واحد جزء عدد 10 مىباشد» (3) .
سپس چنین ادامه مىدهد:
«اگر در انسانیت انسان همه آنچه را که قوام بدن انسان به آن متوقف است جمع بکنى روح نیز یکى از موارد آن بشمار مىرود . روح نه داخل در بدن بوده، (مثل سایر اعضاء و جوارح) و نه خارج از آن و نه روح جدا از بدن بوده و نه متصل به آن، بلکه حقیقت روح به ملاحظه دانش از حلول در یک محلى و اتصال به اجسام، منزه مىباشد و داراى جهت و مکان خاصى در بدن نیست ... پس ارواح نزد ما انسانها اجسام لطیف غیرمادى هستند . بخلاف عقیده فلاسفه، حال که روح یک موجود غیر مادى است پس او موجودى لطیف و نورانى و غیرقابل انحلال و در عین حال در تمام اعضاء و جوارح بدن انسانها جارى و سارى است و روح به ملاحظه ذاتش داراى هستى است، زیرا او قادر است که بدن و اعضاء بدن را حرکتبدهد» (4) .
پس روح جوهرى است علوى و آسمانى که در شان آن آیه: «... قل الروح من امر ربى» (5) . «... روح از عالم امر پروردگار مىباشد» . نازل شده استیعنى او به امر پروردگار موجود گشته، امرى که در غیر مادیات به کار مىرود پس وجود او زمانى است نه بهصورت خلق که در مادیات به کار برده مىشود پس وجود او آنى است و بامر پروردگار موجود گشته و جسم و بدن همراه او به نحو خلق و موجود مادى پدید آمده است، چنانکه خداوند تبارک و تعالى در قرآن مجید مىفرماید: «و من آیاته الى القوم السماء و الارض بامرهر» (6) «از نشانههاى اوست که آسمان و زمین به فرمان خدا برپا است» . و نیز آیه مبارکه: «... الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ...» (7) «خداوند، خورشید و ماه و ستارگان را آفرید که مسخر فرمان او هستند» .
نظریه فخر رازى
امام فخر رازى (8) در کتاب خود: «النفس و الروح و شرح قوامها» تحت عنوان: «البحث عن ماهیة جوهر النفس» . در حدود هفت دلیل و حجت اقامه مىکند که روح و نفس انسانى مادى نبوده، حقیقت آن از قبیل جسم و بدن نمىباشد .
از جمله مىنویسد: بدانکه آنچه انسان هنگامى که مىگوید: «من آمدم، من شنیدم و من فهمیدم و من انجام دادم و ... مراد او این بدن جسمى و مادى نیست زیرا دلیل عقلى و نقلى براى این کار فراوان است» (9) . سپس شروع مىکند به بیان دلائلى روشن از آیات قرآن براى اثبات اینکه روح و نفس انسانى عبارت از جسم و بدن نبوده، مادى نمىباشد:
دلیل اول: مشتمل بر چند آیه شامل بر صفات شهدا و صفات معذبین .
الف: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ...» (10)
«اى پیامبر! هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنان زندهاند و نزد پرودگارشان روزى داده مىشوند» .
ب: «... النار یعرضون علیها غدوا و عشیا ...» (11) درباره صفت معذبین خداوند مىفرماید: «کافران هر صبح و شام بر عذاب آتش عرضه مىشوند» .
ج: «مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا» (12) «آرى سرانجام، همگى به خاطر گناههایشان غرق شدند» .
بدیهى است در این آیات اشاره به انسانى است که بعد از موت این بدن، باقى بوده و رنج و عذاب را ادراک مىکند و معلوم است که این بدن بعد از موت، دیگر حیات نداشته و به هنگام زنده شدن براى روز رستاخیز اجزاء و اعضاى دیگرى غیر از این اجزاء بدن، همراه نفس و روح مىباشد . غیر از این آیات، آیات دیگرى از قبیل «... اخرجوا انفسکم ...» (13) یعنى هنگامى که فرشتگان به ظالمان مىگویند: «جان خود را خارج سازید ...» .
و آیه: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة» (14) یعنى خطاب به نفس، خداوند مىفرماید: «بسوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است» .
و نیز آیه: «... حتى اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون ثم ردوا الى الله مولاهم الحق ...» (15) «... خداوند بر شما مراقبانى مىگمارد تا زمانى که یکى از شما را مرگ فرا رسد در این موقع فرستادگان ما، جان او را مىگیرند و آنها در نگاهدارى حساب عمر و اعمال بندگان کوتاهى نمىکنند» .
و آیات دیگر از قبیل: «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین» (16) «نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوانهائى درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آنرا آفرینش تازهاى ساختیم پس بزرگ ستخدائى که بهترین آفرینندگان است» .
و غیر از اینها از آیات که همه آنها دلیل بر این است که نفس انسان غیر از بدن و جسم مادى است قرآن در سوره سجده پس از آیه نهم، اعتراض برخى از مشرکان را درباره امکان بازگشتبه حیات مجدد نقل مىکند و مىگوید: «... و قالوا ااذا اضللنا فى الارض اننا لفى خلق جدید» (17) یعنى «کافران مىگویند: «اگر ما مردیم و اجزاى بدن ما در جهان پخش و گم گشت آیا ما داراى آفرینش مجدد خواهیم بود؟» . آنگاه قرآن در پاسخ این سؤال و اعتراض مىفرماید: «بل هم للقاء ربهم کافرون» . «آنان به لقاء پروردگار خود کفر مىورزند» . و نیز مىفرماید: «... قل یتوفاکم ملک الموت الذى وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون» (18) «بگو اى پیامبر: فرشته مرگ که بر شما مامور شده (روح) شما را مىگیرد سپس شما را به سوى پروردگارتان باز مىگرداند» .
زیرا مراد از توفى در آیه گذشته میراندن نیستبلکه قبض و اخذ و گرفتن است و این لفظ در این آیه و در آیات متعددى در قرآن در این معنا به کار رفته و مفاد آن با مراجعه به موارد این لفظ در آیات روشن مىگردد به این معنى که بدنهاى شما در جهان ماده و دنیا پخش و گم مىگردد ولى آنچه واقعیتشما را تشکیل مىدهد حقیقتشما و آن همان روح شماهاست که پیش خداوند محفوظ مىباشد و فرشته مرگ که بر شما گذارده شده است آنرا مىگیرد و در اختیار ما قرار مىدهد و هر موقع که آنرا به جهان ماده بازگردانیم همان باشد که در آغاز بود .
پس معلوم مىشود که واقعیت انسانها همان روح آنها است که فرشته مىگیرد و اگر واقعیت انسانها چیز دیگرى بود صحیح نبود بفرماید: یتوفاکم یعنى «شما را خداوند قبض مىکند» .
و باز از آیه مبارکه زیر: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون» (19) یعنى: «مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و آنگاه خدا آنها را به خودفراموشى دچار کرد، آنان گروه فاسق مىباشند» استفاده مىشود یعنى مراد از کلمه «انفسهم» در آیه بالا و مقصود از این خود و خویشتن، جسم و تن و لذایذ جسمان نیست زیرا گروه فاسق غیر از اطاعتخدا آنچه را هرگز فراموش نمىکنند، تن استبلکه جزء به تنپرورى و غور در لذائذ مادى به چیزى نمىاندیشند پس مقصود از خود و خویشتن در آیه همان روح است که حقیقت «من» و «او» و «خود» و «خویشتن» است پس روح با فناى جسد فانى نمىگردد و آن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق برآنند که نحوه تعلق روح به بدن به گونه جزئیت و حلول نمىباشد بلکه نحوه تعلق روح به بدن نحوه تدبیر و تصرف استیعنى روح همراه جسد است تا آنرا اداره و در آن تصرف نماید و اکثر متکلمین امامیه مانند شیخ مفید (ره) و «بنى نوبخت» و محقق طوسى و علامه و از اشاعره «راغب اصفهانى» و ابوحامد غزالى بر این عقیدهاند . (20)
استقلال روح، از نظر روایات شیعى
از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه: «الله یتوفى الانفس حین موتها ...» (21) «خداوند روح را هنگام مرگ و در حال خواب دریافت مىدارد و آنکه مرگش نرسیده دوباره به بدنش برمىگرداند تا گاهى که مرگش فرا رسد» . آمده که فرمود: چون یکى به خواب مىرود روح (حیوانى) او در بدنش مىماند و میان آندو رابطهاى مانند شعاع خورشید برقرار مىباشد» (22)
از امیرالمؤمنین على (ع) روایتشده که جسم را شش حالت است: صحت، مرض، مرگ، زندگى، خواب، بیدارى و همچنین روح نیز داراى چنین حالاتى مىباشند که حیات او دانش و مرگش، جهل و بیماریش، شک و صحتش، هستى و خوابش، غفلت و بیداریش حالت توجه مىباشد» (23) . بدیهى است که حالات شش گانه شمرده شده براى جسم جز از طریق روح که یک موجود مستقل مجرد که در رابطه با جسم قرار دارد انجام نمىگیرد .
در حدیث معتبر آمده است که ارواح مؤمنان در میان باغى از بهشتبه هیئتى همانند اجسام دنیوى زندگى مىکنند و در حدیث دیگر معتبر: ارواح بشکل اجساد در باغى در بهشت زندگى مىکنند و از حال یکدیگر مىپرسند و با یکدیگر تعارف مىکنند .
و در حدیث دیگرى نقل شده است که ارواح در اطاقهایى در بهشت مىباشند و از غذاى آن مىخورند و از نوشابههایش مىنوشند و در روایت دیگرى ذکر شده است که چون خداوند روح مؤمن را بستاند آنرا به کالبدى مانند کالبد دنیوىاش منتقل مىسازد و آنان مىخورند و مىآشامند و چون یکى از آشنایان بر آنان وارد شود او را به صورت دنیوىاش بشناسند . (24)
پىنوشت:
1) ان الروح و العقل من الاعیان لیس بعرضین کما ظنته المعتزله و غیرهم و انها یقبلان الزیاده و من الصفات الحسنة و القبیحة کما یقبل العین الناظرة غشاوة و رمدا و الشمس انکسافا و لهذا وصف الروح بالامارة بالسوء مرة و بالمطمئنة اخرى» (دائرة المعارف تالیف بستانى، ج 8 - ماده روح ص 745/746).
2) ابو حامد محمد بن غزالى متولد سال 415 ه . در طایران از قراء طوس خراسان و متوفاى سال 505 ه . ق .
3) ان الروح لیس بجسم یحل البدن حلول الماء فى اناء و لا هو عرض یحل القلب و الدماغ حلول العلم فى العالم بل هو جوهر لانه یعرف نفسه و ظائقة و یدرک المعقولات و هو باتفاق العقلاء جزء لا یتجزى و شىء لا ینقسم الا ان لفظ الجزء غیر لایق به لان الجزء مضاف الى الکل هیهنا فلا جزء الا ان یراد به ما یرید القائل بقوله: الوحدة جزء من العشرة ...» (دائرةالمعارف بستانى، ج 8، ماده روح، ص 746).
4) الارواح عندنا اجسام لطیفة غیر مادیة خلافا للفلاسفة فاذا کان الروح غیر مادى کان لطیفا نورانیا غیر قابل للانحلال و ساریا فى الاعضاء اللطیفة و کان حیا بالذات لانه عالم قادر على تحریک البدن ...» (دائرةالمعارف بستانى، ص 746، ماده روح، ج 80).
5) سوره اسراء آیه 85 .
6) سوره روم آیه 25 .
7) سوره اعراف آیه 54 .
8) متوفاى 606 ه . ق . تا ص 27 تاریخ چاپ سال 1364 . ش .
9) اعلم ان الذى یشیر الیه کل احد بقوله: انا جئتیقول انا انصرف و انا سمعت و انا فهمت و انا فعلت» شىء غیر هذه البینة الظاهرة المحسوسة و یدل علیه المعقول و المنقول» (همان، ص27) .
10) آل عمران آیه 169 .
11) سوره غافر آیه 46 .
12) سوره نوح آیه 25 .
13) سوره انعام آیه 93 .
14) سوره فجر آیه 27 و 28 و 29 .
15) سوره انعام آیه 61 و 62 .
16) سوره مؤمنون آیه 14 .
17) سوره سجده آیه 10 .
18) سوره سجده آیه 11 .
19) سوره حشر آیه 19 .
20) معارف و معاریف تالیف: سید مصطفى حسینى دشتى ج 3، ماده روح، تاریخ چاپ: سال 1369 . انتشارات اسماعیلیان قم چاپ اول .
21) سوره زمر آیه 42 .
22) تفسیر صافى ص 325 - 467 . تالیف مرحوم فیض کاشانى .
23) بحارالانوار تالیف: مرحوم محمد تقى مجلسى ج 61 ص 40 .
24) مجمع البحرین تالیف مرحوم فخرالدین طریحى متوفاى سال 1085 ه . ق ص 1086 و کتاب: معارف و معاریف ج 3 .
عقیده برخى از متکلمین از برادران اهل سنت و جماعت درباره روح و حقیقت آن، این است که: «روح و عقل از موجودات واقعى در عالم خلقتبوده، امر عرضى نیستند، برخلاف آنچه فرقه «معتزله» از متکلمین اهل سنت و غیر آنها گمان کردهاند و نیز روح و عقل از صفات حسنه و قبیحه، زیادى و کمى را مىپذیرند، همانطور که بینائى چشم انسان، کم نورى و پردهپوشى و آفتاب، انکساف را غزالى (2) یکى از متکلمین بزرگ اهل سنت و جماعت مىگوید: «حقیقت روح از قبیل جسم نیست که حلول در بدن کرده باشد . (مانند داخل شدن آب در ظرفى) و باز روح از قبیل عرض نیست که داخل در قلب و مغز شده باشد (مثل حلول علم در عالم) بلکه روح از قبیل جوهر استبراى اینکه خودش را و خالقش را مىشناسد و معقولات را درک مىکند و بهاتفاق تمام عقلا، روح جزء لا یتجزى است و قابل تقسیم و تجزیه نیستحتى استعمال لفظ جزء در مورد حقیقت روح سزاوار نیست زیرا که جزء نسبتبه کل داده شده و در مورد روح و حقیقت آن کلى وجود ندارد مگر اینکه گوینده آن کلام به قول خودش اراده این نحو جزء کند که واحد جزء عدد 10 مىباشد» (3) .
سپس چنین ادامه مىدهد:
«اگر در انسانیت انسان همه آنچه را که قوام بدن انسان به آن متوقف است جمع بکنى روح نیز یکى از موارد آن بشمار مىرود . روح نه داخل در بدن بوده، (مثل سایر اعضاء و جوارح) و نه خارج از آن و نه روح جدا از بدن بوده و نه متصل به آن، بلکه حقیقت روح به ملاحظه دانش از حلول در یک محلى و اتصال به اجسام، منزه مىباشد و داراى جهت و مکان خاصى در بدن نیست ... پس ارواح نزد ما انسانها اجسام لطیف غیرمادى هستند . بخلاف عقیده فلاسفه، حال که روح یک موجود غیر مادى است پس او موجودى لطیف و نورانى و غیرقابل انحلال و در عین حال در تمام اعضاء و جوارح بدن انسانها جارى و سارى است و روح به ملاحظه ذاتش داراى هستى است، زیرا او قادر است که بدن و اعضاء بدن را حرکتبدهد» (4) .
پس روح جوهرى است علوى و آسمانى که در شان آن آیه: «... قل الروح من امر ربى» (5) . «... روح از عالم امر پروردگار مىباشد» . نازل شده استیعنى او به امر پروردگار موجود گشته، امرى که در غیر مادیات به کار مىرود پس وجود او زمانى است نه بهصورت خلق که در مادیات به کار برده مىشود پس وجود او آنى است و بامر پروردگار موجود گشته و جسم و بدن همراه او به نحو خلق و موجود مادى پدید آمده است، چنانکه خداوند تبارک و تعالى در قرآن مجید مىفرماید: «و من آیاته الى القوم السماء و الارض بامرهر» (6) «از نشانههاى اوست که آسمان و زمین به فرمان خدا برپا است» . و نیز آیه مبارکه: «... الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ...» (7) «خداوند، خورشید و ماه و ستارگان را آفرید که مسخر فرمان او هستند» .
نظریه فخر رازى
امام فخر رازى (8) در کتاب خود: «النفس و الروح و شرح قوامها» تحت عنوان: «البحث عن ماهیة جوهر النفس» . در حدود هفت دلیل و حجت اقامه مىکند که روح و نفس انسانى مادى نبوده، حقیقت آن از قبیل جسم و بدن نمىباشد .
از جمله مىنویسد: بدانکه آنچه انسان هنگامى که مىگوید: «من آمدم، من شنیدم و من فهمیدم و من انجام دادم و ... مراد او این بدن جسمى و مادى نیست زیرا دلیل عقلى و نقلى براى این کار فراوان است» (9) . سپس شروع مىکند به بیان دلائلى روشن از آیات قرآن براى اثبات اینکه روح و نفس انسانى عبارت از جسم و بدن نبوده، مادى نمىباشد:
دلیل اول: مشتمل بر چند آیه شامل بر صفات شهدا و صفات معذبین .
الف: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ...» (10)
«اى پیامبر! هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنان زندهاند و نزد پرودگارشان روزى داده مىشوند» .
ب: «... النار یعرضون علیها غدوا و عشیا ...» (11) درباره صفت معذبین خداوند مىفرماید: «کافران هر صبح و شام بر عذاب آتش عرضه مىشوند» .
ج: «مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا» (12) «آرى سرانجام، همگى به خاطر گناههایشان غرق شدند» .
بدیهى است در این آیات اشاره به انسانى است که بعد از موت این بدن، باقى بوده و رنج و عذاب را ادراک مىکند و معلوم است که این بدن بعد از موت، دیگر حیات نداشته و به هنگام زنده شدن براى روز رستاخیز اجزاء و اعضاى دیگرى غیر از این اجزاء بدن، همراه نفس و روح مىباشد . غیر از این آیات، آیات دیگرى از قبیل «... اخرجوا انفسکم ...» (13) یعنى هنگامى که فرشتگان به ظالمان مىگویند: «جان خود را خارج سازید ...» .
و آیه: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة» (14) یعنى خطاب به نفس، خداوند مىفرماید: «بسوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است» .
و نیز آیه: «... حتى اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون ثم ردوا الى الله مولاهم الحق ...» (15) «... خداوند بر شما مراقبانى مىگمارد تا زمانى که یکى از شما را مرگ فرا رسد در این موقع فرستادگان ما، جان او را مىگیرند و آنها در نگاهدارى حساب عمر و اعمال بندگان کوتاهى نمىکنند» .
و آیات دیگر از قبیل: «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین» (16) «نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوانهائى درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آنرا آفرینش تازهاى ساختیم پس بزرگ ستخدائى که بهترین آفرینندگان است» .
و غیر از اینها از آیات که همه آنها دلیل بر این است که نفس انسان غیر از بدن و جسم مادى است قرآن در سوره سجده پس از آیه نهم، اعتراض برخى از مشرکان را درباره امکان بازگشتبه حیات مجدد نقل مىکند و مىگوید: «... و قالوا ااذا اضللنا فى الارض اننا لفى خلق جدید» (17) یعنى «کافران مىگویند: «اگر ما مردیم و اجزاى بدن ما در جهان پخش و گم گشت آیا ما داراى آفرینش مجدد خواهیم بود؟» . آنگاه قرآن در پاسخ این سؤال و اعتراض مىفرماید: «بل هم للقاء ربهم کافرون» . «آنان به لقاء پروردگار خود کفر مىورزند» . و نیز مىفرماید: «... قل یتوفاکم ملک الموت الذى وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون» (18) «بگو اى پیامبر: فرشته مرگ که بر شما مامور شده (روح) شما را مىگیرد سپس شما را به سوى پروردگارتان باز مىگرداند» .
زیرا مراد از توفى در آیه گذشته میراندن نیستبلکه قبض و اخذ و گرفتن است و این لفظ در این آیه و در آیات متعددى در قرآن در این معنا به کار رفته و مفاد آن با مراجعه به موارد این لفظ در آیات روشن مىگردد به این معنى که بدنهاى شما در جهان ماده و دنیا پخش و گم مىگردد ولى آنچه واقعیتشما را تشکیل مىدهد حقیقتشما و آن همان روح شماهاست که پیش خداوند محفوظ مىباشد و فرشته مرگ که بر شما گذارده شده است آنرا مىگیرد و در اختیار ما قرار مىدهد و هر موقع که آنرا به جهان ماده بازگردانیم همان باشد که در آغاز بود .
پس معلوم مىشود که واقعیت انسانها همان روح آنها است که فرشته مىگیرد و اگر واقعیت انسانها چیز دیگرى بود صحیح نبود بفرماید: یتوفاکم یعنى «شما را خداوند قبض مىکند» .
و باز از آیه مبارکه زیر: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون» (19) یعنى: «مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و آنگاه خدا آنها را به خودفراموشى دچار کرد، آنان گروه فاسق مىباشند» استفاده مىشود یعنى مراد از کلمه «انفسهم» در آیه بالا و مقصود از این خود و خویشتن، جسم و تن و لذایذ جسمان نیست زیرا گروه فاسق غیر از اطاعتخدا آنچه را هرگز فراموش نمىکنند، تن استبلکه جزء به تنپرورى و غور در لذائذ مادى به چیزى نمىاندیشند پس مقصود از خود و خویشتن در آیه همان روح است که حقیقت «من» و «او» و «خود» و «خویشتن» است پس روح با فناى جسد فانى نمىگردد و آن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق برآنند که نحوه تعلق روح به بدن به گونه جزئیت و حلول نمىباشد بلکه نحوه تعلق روح به بدن نحوه تدبیر و تصرف استیعنى روح همراه جسد است تا آنرا اداره و در آن تصرف نماید و اکثر متکلمین امامیه مانند شیخ مفید (ره) و «بنى نوبخت» و محقق طوسى و علامه و از اشاعره «راغب اصفهانى» و ابوحامد غزالى بر این عقیدهاند . (20)
استقلال روح، از نظر روایات شیعى
از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه: «الله یتوفى الانفس حین موتها ...» (21) «خداوند روح را هنگام مرگ و در حال خواب دریافت مىدارد و آنکه مرگش نرسیده دوباره به بدنش برمىگرداند تا گاهى که مرگش فرا رسد» . آمده که فرمود: چون یکى به خواب مىرود روح (حیوانى) او در بدنش مىماند و میان آندو رابطهاى مانند شعاع خورشید برقرار مىباشد» (22)
از امیرالمؤمنین على (ع) روایتشده که جسم را شش حالت است: صحت، مرض، مرگ، زندگى، خواب، بیدارى و همچنین روح نیز داراى چنین حالاتى مىباشند که حیات او دانش و مرگش، جهل و بیماریش، شک و صحتش، هستى و خوابش، غفلت و بیداریش حالت توجه مىباشد» (23) . بدیهى است که حالات شش گانه شمرده شده براى جسم جز از طریق روح که یک موجود مستقل مجرد که در رابطه با جسم قرار دارد انجام نمىگیرد .
در حدیث معتبر آمده است که ارواح مؤمنان در میان باغى از بهشتبه هیئتى همانند اجسام دنیوى زندگى مىکنند و در حدیث دیگر معتبر: ارواح بشکل اجساد در باغى در بهشت زندگى مىکنند و از حال یکدیگر مىپرسند و با یکدیگر تعارف مىکنند .
و در حدیث دیگرى نقل شده است که ارواح در اطاقهایى در بهشت مىباشند و از غذاى آن مىخورند و از نوشابههایش مىنوشند و در روایت دیگرى ذکر شده است که چون خداوند روح مؤمن را بستاند آنرا به کالبدى مانند کالبد دنیوىاش منتقل مىسازد و آنان مىخورند و مىآشامند و چون یکى از آشنایان بر آنان وارد شود او را به صورت دنیوىاش بشناسند . (24)
پىنوشت:
1) ان الروح و العقل من الاعیان لیس بعرضین کما ظنته المعتزله و غیرهم و انها یقبلان الزیاده و من الصفات الحسنة و القبیحة کما یقبل العین الناظرة غشاوة و رمدا و الشمس انکسافا و لهذا وصف الروح بالامارة بالسوء مرة و بالمطمئنة اخرى» (دائرة المعارف تالیف بستانى، ج 8 - ماده روح ص 745/746).
2) ابو حامد محمد بن غزالى متولد سال 415 ه . در طایران از قراء طوس خراسان و متوفاى سال 505 ه . ق .
3) ان الروح لیس بجسم یحل البدن حلول الماء فى اناء و لا هو عرض یحل القلب و الدماغ حلول العلم فى العالم بل هو جوهر لانه یعرف نفسه و ظائقة و یدرک المعقولات و هو باتفاق العقلاء جزء لا یتجزى و شىء لا ینقسم الا ان لفظ الجزء غیر لایق به لان الجزء مضاف الى الکل هیهنا فلا جزء الا ان یراد به ما یرید القائل بقوله: الوحدة جزء من العشرة ...» (دائرةالمعارف بستانى، ج 8، ماده روح، ص 746).
4) الارواح عندنا اجسام لطیفة غیر مادیة خلافا للفلاسفة فاذا کان الروح غیر مادى کان لطیفا نورانیا غیر قابل للانحلال و ساریا فى الاعضاء اللطیفة و کان حیا بالذات لانه عالم قادر على تحریک البدن ...» (دائرةالمعارف بستانى، ص 746، ماده روح، ج 80).
5) سوره اسراء آیه 85 .
6) سوره روم آیه 25 .
7) سوره اعراف آیه 54 .
8) متوفاى 606 ه . ق . تا ص 27 تاریخ چاپ سال 1364 . ش .
9) اعلم ان الذى یشیر الیه کل احد بقوله: انا جئتیقول انا انصرف و انا سمعت و انا فهمت و انا فعلت» شىء غیر هذه البینة الظاهرة المحسوسة و یدل علیه المعقول و المنقول» (همان، ص27) .
10) آل عمران آیه 169 .
11) سوره غافر آیه 46 .
12) سوره نوح آیه 25 .
13) سوره انعام آیه 93 .
14) سوره فجر آیه 27 و 28 و 29 .
15) سوره انعام آیه 61 و 62 .
16) سوره مؤمنون آیه 14 .
17) سوره سجده آیه 10 .
18) سوره سجده آیه 11 .
19) سوره حشر آیه 19 .
20) معارف و معاریف تالیف: سید مصطفى حسینى دشتى ج 3، ماده روح، تاریخ چاپ: سال 1369 . انتشارات اسماعیلیان قم چاپ اول .
21) سوره زمر آیه 42 .
22) تفسیر صافى ص 325 - 467 . تالیف مرحوم فیض کاشانى .
23) بحارالانوار تالیف: مرحوم محمد تقى مجلسى ج 61 ص 40 .
24) مجمع البحرین تالیف مرحوم فخرالدین طریحى متوفاى سال 1085 ه . ق ص 1086 و کتاب: معارف و معاریف ج 3 .