اخلاق طلایی(قسمت سوم)
آرشیو
چکیده
متن
عمل مطلوب
«یا اَیها النّاسُ اِنّا خَلَقناکم مِن ذَکَرٍ و انثی و جَعَلناکُم شُعُوباً و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اکرَمَکُم عِندَاللّهِ اَتقاکُم…؛ هان ای مردم! همانا شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم و شما را به هیأت اقوام و قبایلی درآوردیم، تا با یکدیگر انس وآشنایی یابید، بیگمان ،گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزکارترین شماست».(سورهی حجرات، آیهی 13)
در کتاب«مبادی اخلاق در قرآن» آمده است:
شناسنامه طبیعی هر انسانی با آفرینش او خلق شده، تا یکدیگر را شناسایی کنند.امّا اخلاق،شناسنامه حقیقی است که هم در دنیا و هم در قبر، در برزخ و قیامت کبری ما را همراهی می کند؛لذا علی(ع) میفرماید:
«لا قرین کحسن الخلق»1، قرین و هم نشینی، مانند حسن خلق ـ در دنیا و آخرت ـ نیست.
به پور خویش دین و دانش آمـوز کـه تـابـد چـون مـه و انجم نگینش
بـدسـت او اگــر دادی هنـــر را یـد بیـضا اسـت انــدر آستـیـنـش
ندارم آن مسلمان زاده را دوسـت که در دانش فزود و از ادب کاست2
نقطهی عطف سفارش علی(ع) زهد پیشگی و تقواست:
توجه داشته باش پسرم!…که بدون تردید، محبوب ترین قسمت از وصایای من که باید بدان تمسّک جویی[تقوا] همان پرهیزکاری است.
عاشـق آییـنـه باشـد روی خــواب
صیقل جان آمد از«تقـوی القلوب»3
لکن ره آورد تقوا؛،پذیرش از سوی محبوب است.
«…قالَ اِنَّما یتَقَبَّلُ اللّهُ مِن المُتّقین؛ گفت خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد». (سورهی مائده، آیه ی 27)
«در تفسیر طبری» آمده است:
…به دنبال اختلافی که بین قابیل و هابیل رخ داد، آدم گفت: این فرمان خداست، بروید و هر دو قربانی کنید، هر که خواهد خدای تعالی قربانی وی را بپذیرد…هر دو برفتند تا قربانی کنند. هابیلِ شبان، بهترین گوسفندش را برای قربانی عرضه میدارد و قابیل کشاورز، مقداری سنبلهی گندم و جو، علامت قبول قربانی در آن زمان آن بود که آتشی از آسمان فرود میآمد و آن قربانی را میربود یا پاک می سوخت و در نتیجه، قربانی هابیل پذیرفته شدو قابیل کینهی او را به دل گرفت و …این داستان با کمی تغییر، در باب چهارم از سفر پیدایش عهد عتیق آمده است.
توان بتقوا و طاعت جهان به دست آورد رساست دست کسی را که پارسایی هست
توانی آنـکه کـنـی بر دو کـون پادشهی اگر تـرا بـه سـر خویـش پادشاهی هست4
از دیدگاه اسلام رابطهی ایمان و تقوا، رابطهی علّی و معلولی است. در واقع ایمان مانند چشمه ای از قلب می جوشد و به سوی اعضا و جوارح جریان پیدا می کند و به صورت اعمال حسنه و صالحه ظاهر می گردد، لکن در فلسفهی اخلاق اسلامی، اساسیترین منشأ ارزش کار، نیت می باشد. پیامبر اکرم(ص) فرموده اند:
«اِنّما الاعمالُ بِالنیاتِ و لِکُلِّ امرِءٍ مانَوی»5 محققاً(ارزش) کارها به نیتهاست و فقط برای انسان، آنچه نیت کرده است می ماند.
سیـد الأعمـال بالنیـّات گفت نیت خیرت بسی گلها شکفـت
نیـت مـؤمن بـود بـه از عـمل ایـن چنیـن فرمـوده سلطان دُوَل6
برای اینکه فعلی بتواند انسان را به کمال و سعادت ابدی برساند و به قرب الهی نزدیک نماید، باید نیت و انگیزه آن دارای ارزش اخلاقی باشد، بنابراین حسن فعلی به تنهایی کافی نیست؛ بلکه همراه آن بایستی حسن فاعلی باشد، یا حتی میتوان گفت؛ حسن فعلی بدون حسن فاعلی زمانی خود را رسوا میکند که نیت آن فعل، رضای محبوب نبوده باشد.
هر اندیشه که میپوشی درون خلوت سینه نشان و رنگ اندیشه زدل پیداست بر سیما7
تأثیری که نیت بر کار دارد و کار به واسطهی نیت، انسان را به تکامل و تعالی نفس و به سعادت ابدی میرساند یک رابطهی طبیعی و تکوینی است نه قراردادی.
ضمیر هر درختای جان زهر دانه که می نوشد شود بر شاخ و برگ او نتیجه شرب او پید
زدانه سیب اگر نوشد بروید برگ سیب از وی زدانه تمر اگر نوشد بروید بر سرش خرما8
از آنجایی که در میان جوانان مسأله پاکی و صفا و صداقت مطرح است، ایشان در اندرون وجدان خود، تنها یک چیز را میشناسند و آن راستی و درستی و ندای فضیلت است و با همین ویژگی، میخواهند اجتماع را به پاکی و صفا برسانند. زمانی که مربیان الهی در زمان مشرکان قیام میکردند و مردم را بهآئین حق میخواندند. جوانان اولین قشر لبیک گویان بودند؛ زیرا ایشان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و نیت سالم خود می یافتند. به عنوان نمونه زمانی که حضرت موسی(ع) به امر الهی قیام کرد و مردم را به آئین حق دعوت کرد، جز جمعی از جوانان آن قوم، کسی به وی ایمان نیاورد…
«فَما امَنَ لِمُوسی اِلاّ ذُریة مِن قَومِه عَلی خَوفٍ مِن فِرعَونَ…»(سورهی یونس، آیهی83)
امیرمؤمنان علی(ع) با دقت نظر جوانان را شناسایی نموده، میفرماید:
«یا بُنَّی(پسرم)!…آنگونه که پدری مهربان نیکیها را برای فرزندش میپسندد. من نیز بر آن شدم تو را با خوبیها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آوردی، نیتی سالم و روحی با صفا داری، پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم…».
کلمهی بنی که از آن مهربانی و دلسوزی و عطوفت اراده میشود،در قرآن مجید شش بار تکرار شده است.
«قال یا بُنَّی لا تَقصُص رؤیاکَ علی اِخوَتِکَ…».(سورهی یوسف، آیهی 5)
از قول حضرت یعقوب است که گفت: ای پسر کوچکم! خوابت را برای برادرانت حکایت مکن….
در سوره لقمان است که وی حکیمانه به فرزندش با بیان یا بُنَّی، درس اخلاق در گفتار و رفتار میآموزد.
و دگر بار آن زمانی است که پدری دلسوز، فرزانه و حکیم حضرت ابراهیم(ع) فرزندش را(حضرت اسماعیل) که رشد نموده و به سن جوانی رسیده، مخاطب قرار میدهد: ای فرزندم! نوردیدهام!…من در خواب دیدهام که تو را سرمیبرم،نظرت چیست؟ فرزند میگوید: پدر جان! آنچه فرمانت دادهاند انجام بده که بزودی مرا به خواست خداوند از شکیبایان خواهی یافت.
«…یا بُنَّی اِنّی اَری فی المَنام اَنّی اَذبَحُکَ فَانظُر ما ذا تَری…؛(سورهی صافات،آیهی 102)
انجام عمل با نیت رضایتمندی غیر، انسان را به خود پنداری می رساند، بنابراین شرط جدا نشدنی نیت و انگیزه، اخلاص میباشد.
درآیات قرآن مجید و روایات معصومین(ع) به کمتر چیزی به اندازهی اخلاص نیت اهمیت داده شده است.همردیف کلمهی نیت کلماتی همچون: قصد، وجه، …میباشد.
امیرمؤمنان(ع) رابطهی نیت سالم با روزگار را اینگونه بیان میفرمایند:
«پسرم! …پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم، شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام را به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم…».
کتاب ایزد است ای مرد دانا معدن حکمت که تا عالم به پای است اندر این معدن همی پاید9
اما از آن ترسیدم که مبادا رأی و هوایی که مردم را دچار اختلاف کرد و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت به تو هجوم آورد…
ای که میداری کتابش در بغل تیزتر نه پا به میدان عمل10
گرچه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکتهای اجتماعی نگردی و امیدوارم خداوند تو را در رستگاری پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید…
کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق که تا بیرون کنند از سر هوای هم نبردی را11
بدان پسرم! هیچ کس چون رسول خدا(ص) از خدا آگاهی نداده است، رهبری او را پذیرا باش و برای رستگاری، راهنمایی او را بپذیر…
بار دیگر شاهد آن هستیم که سخنان علی(ع) با کلام وحی رابطهای بسیار نزدیک دارند.
خداوند در قرآن مجید، مسیر رسیدن به یک حیات معنوی را با نیت سالم و عمل مطلوب به انسان میآموزد و از طرفی دانشمندان، برای حیات انسان تقسیماتی بیان نمودهاند:
حیات نباتی،حیات حیوانی و حیات معنوی
در حیات معنوی است که انسان، میبایستی با اختیار و سعی و تلاش، خود را به سعادت ابدی برساند و آن حاصل نمیگردد،مگر با گوش جان سپردن به فرامین الهی و رهبری پیامبر اکرم(ص) که راه حق و صراط مستقیم است.
«یا اَیهَا الّذین َ امَنُوا استَجیبُوا لِلّهِ و لِلرَّسولِ اذا دَعاکُم لِما یحییکُم…؛ ای مؤمنان! به ندای خداوند و پیامبر که شما را به پیامی حیات بخش(حیات معنوی) می خوانند لبیک بگویید…». (سورهی انفال، آیهی 24)
ای که می جویی به سوی حق، سبیـل طـی این وادی نـگـردد، بی دلــیـل
چون گدا خواهــد که جوید ره به شـاه رهبـری خواهـد که بـنمــایـدش راه
هـسـت راه حــق«صـراط مسـتقـیـم» لیک بیرهبر پر از خوف است و بیم12
1. شرح غرر الحکم، ج 6؛ص 364.
2. دیوان اقبال لاهوری،ص 368.
3. مثنوی معنوی، دفتر 1؛ص 63.
4. فیض کاشانی.
5. تهذیب،ج4،ص186.
6. فرهنگ تلمیحات؛ص 196.
7. دیوان کلیات شمس؛ص71.
8. همان.
9. دیوان ناصر خسرو؛ ص43.
10. دیوان اقبال لاهوری؛ ص95.
11. دیوان فرخی یزدی؛ ص83.
12. حکیم قاآنی شیرازی، حدیقه الشعراء، ج 2؛ص 1402.
«یا اَیها النّاسُ اِنّا خَلَقناکم مِن ذَکَرٍ و انثی و جَعَلناکُم شُعُوباً و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اکرَمَکُم عِندَاللّهِ اَتقاکُم…؛ هان ای مردم! همانا شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم و شما را به هیأت اقوام و قبایلی درآوردیم، تا با یکدیگر انس وآشنایی یابید، بیگمان ،گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزکارترین شماست».(سورهی حجرات، آیهی 13)
در کتاب«مبادی اخلاق در قرآن» آمده است:
شناسنامه طبیعی هر انسانی با آفرینش او خلق شده، تا یکدیگر را شناسایی کنند.امّا اخلاق،شناسنامه حقیقی است که هم در دنیا و هم در قبر، در برزخ و قیامت کبری ما را همراهی می کند؛لذا علی(ع) میفرماید:
«لا قرین کحسن الخلق»1، قرین و هم نشینی، مانند حسن خلق ـ در دنیا و آخرت ـ نیست.
به پور خویش دین و دانش آمـوز کـه تـابـد چـون مـه و انجم نگینش
بـدسـت او اگــر دادی هنـــر را یـد بیـضا اسـت انــدر آستـیـنـش
ندارم آن مسلمان زاده را دوسـت که در دانش فزود و از ادب کاست2
نقطهی عطف سفارش علی(ع) زهد پیشگی و تقواست:
توجه داشته باش پسرم!…که بدون تردید، محبوب ترین قسمت از وصایای من که باید بدان تمسّک جویی[تقوا] همان پرهیزکاری است.
عاشـق آییـنـه باشـد روی خــواب
صیقل جان آمد از«تقـوی القلوب»3
لکن ره آورد تقوا؛،پذیرش از سوی محبوب است.
«…قالَ اِنَّما یتَقَبَّلُ اللّهُ مِن المُتّقین؛ گفت خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد». (سورهی مائده، آیه ی 27)
«در تفسیر طبری» آمده است:
…به دنبال اختلافی که بین قابیل و هابیل رخ داد، آدم گفت: این فرمان خداست، بروید و هر دو قربانی کنید، هر که خواهد خدای تعالی قربانی وی را بپذیرد…هر دو برفتند تا قربانی کنند. هابیلِ شبان، بهترین گوسفندش را برای قربانی عرضه میدارد و قابیل کشاورز، مقداری سنبلهی گندم و جو، علامت قبول قربانی در آن زمان آن بود که آتشی از آسمان فرود میآمد و آن قربانی را میربود یا پاک می سوخت و در نتیجه، قربانی هابیل پذیرفته شدو قابیل کینهی او را به دل گرفت و …این داستان با کمی تغییر، در باب چهارم از سفر پیدایش عهد عتیق آمده است.
توان بتقوا و طاعت جهان به دست آورد رساست دست کسی را که پارسایی هست
توانی آنـکه کـنـی بر دو کـون پادشهی اگر تـرا بـه سـر خویـش پادشاهی هست4
از دیدگاه اسلام رابطهی ایمان و تقوا، رابطهی علّی و معلولی است. در واقع ایمان مانند چشمه ای از قلب می جوشد و به سوی اعضا و جوارح جریان پیدا می کند و به صورت اعمال حسنه و صالحه ظاهر می گردد، لکن در فلسفهی اخلاق اسلامی، اساسیترین منشأ ارزش کار، نیت می باشد. پیامبر اکرم(ص) فرموده اند:
«اِنّما الاعمالُ بِالنیاتِ و لِکُلِّ امرِءٍ مانَوی»5 محققاً(ارزش) کارها به نیتهاست و فقط برای انسان، آنچه نیت کرده است می ماند.
سیـد الأعمـال بالنیـّات گفت نیت خیرت بسی گلها شکفـت
نیـت مـؤمن بـود بـه از عـمل ایـن چنیـن فرمـوده سلطان دُوَل6
برای اینکه فعلی بتواند انسان را به کمال و سعادت ابدی برساند و به قرب الهی نزدیک نماید، باید نیت و انگیزه آن دارای ارزش اخلاقی باشد، بنابراین حسن فعلی به تنهایی کافی نیست؛ بلکه همراه آن بایستی حسن فاعلی باشد، یا حتی میتوان گفت؛ حسن فعلی بدون حسن فاعلی زمانی خود را رسوا میکند که نیت آن فعل، رضای محبوب نبوده باشد.
هر اندیشه که میپوشی درون خلوت سینه نشان و رنگ اندیشه زدل پیداست بر سیما7
تأثیری که نیت بر کار دارد و کار به واسطهی نیت، انسان را به تکامل و تعالی نفس و به سعادت ابدی میرساند یک رابطهی طبیعی و تکوینی است نه قراردادی.
ضمیر هر درختای جان زهر دانه که می نوشد شود بر شاخ و برگ او نتیجه شرب او پید
زدانه سیب اگر نوشد بروید برگ سیب از وی زدانه تمر اگر نوشد بروید بر سرش خرما8
از آنجایی که در میان جوانان مسأله پاکی و صفا و صداقت مطرح است، ایشان در اندرون وجدان خود، تنها یک چیز را میشناسند و آن راستی و درستی و ندای فضیلت است و با همین ویژگی، میخواهند اجتماع را به پاکی و صفا برسانند. زمانی که مربیان الهی در زمان مشرکان قیام میکردند و مردم را بهآئین حق میخواندند. جوانان اولین قشر لبیک گویان بودند؛ زیرا ایشان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و نیت سالم خود می یافتند. به عنوان نمونه زمانی که حضرت موسی(ع) به امر الهی قیام کرد و مردم را به آئین حق دعوت کرد، جز جمعی از جوانان آن قوم، کسی به وی ایمان نیاورد…
«فَما امَنَ لِمُوسی اِلاّ ذُریة مِن قَومِه عَلی خَوفٍ مِن فِرعَونَ…»(سورهی یونس، آیهی83)
امیرمؤمنان علی(ع) با دقت نظر جوانان را شناسایی نموده، میفرماید:
«یا بُنَّی(پسرم)!…آنگونه که پدری مهربان نیکیها را برای فرزندش میپسندد. من نیز بر آن شدم تو را با خوبیها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آوردی، نیتی سالم و روحی با صفا داری، پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم…».
کلمهی بنی که از آن مهربانی و دلسوزی و عطوفت اراده میشود،در قرآن مجید شش بار تکرار شده است.
«قال یا بُنَّی لا تَقصُص رؤیاکَ علی اِخوَتِکَ…».(سورهی یوسف، آیهی 5)
از قول حضرت یعقوب است که گفت: ای پسر کوچکم! خوابت را برای برادرانت حکایت مکن….
در سوره لقمان است که وی حکیمانه به فرزندش با بیان یا بُنَّی، درس اخلاق در گفتار و رفتار میآموزد.
و دگر بار آن زمانی است که پدری دلسوز، فرزانه و حکیم حضرت ابراهیم(ع) فرزندش را(حضرت اسماعیل) که رشد نموده و به سن جوانی رسیده، مخاطب قرار میدهد: ای فرزندم! نوردیدهام!…من در خواب دیدهام که تو را سرمیبرم،نظرت چیست؟ فرزند میگوید: پدر جان! آنچه فرمانت دادهاند انجام بده که بزودی مرا به خواست خداوند از شکیبایان خواهی یافت.
«…یا بُنَّی اِنّی اَری فی المَنام اَنّی اَذبَحُکَ فَانظُر ما ذا تَری…؛(سورهی صافات،آیهی 102)
انجام عمل با نیت رضایتمندی غیر، انسان را به خود پنداری می رساند، بنابراین شرط جدا نشدنی نیت و انگیزه، اخلاص میباشد.
درآیات قرآن مجید و روایات معصومین(ع) به کمتر چیزی به اندازهی اخلاص نیت اهمیت داده شده است.همردیف کلمهی نیت کلماتی همچون: قصد، وجه، …میباشد.
امیرمؤمنان(ع) رابطهی نیت سالم با روزگار را اینگونه بیان میفرمایند:
«پسرم! …پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم، شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام را به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم…».
کتاب ایزد است ای مرد دانا معدن حکمت که تا عالم به پای است اندر این معدن همی پاید9
اما از آن ترسیدم که مبادا رأی و هوایی که مردم را دچار اختلاف کرد و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت به تو هجوم آورد…
ای که میداری کتابش در بغل تیزتر نه پا به میدان عمل10
گرچه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکتهای اجتماعی نگردی و امیدوارم خداوند تو را در رستگاری پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید…
کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق که تا بیرون کنند از سر هوای هم نبردی را11
بدان پسرم! هیچ کس چون رسول خدا(ص) از خدا آگاهی نداده است، رهبری او را پذیرا باش و برای رستگاری، راهنمایی او را بپذیر…
بار دیگر شاهد آن هستیم که سخنان علی(ع) با کلام وحی رابطهای بسیار نزدیک دارند.
خداوند در قرآن مجید، مسیر رسیدن به یک حیات معنوی را با نیت سالم و عمل مطلوب به انسان میآموزد و از طرفی دانشمندان، برای حیات انسان تقسیماتی بیان نمودهاند:
حیات نباتی،حیات حیوانی و حیات معنوی
در حیات معنوی است که انسان، میبایستی با اختیار و سعی و تلاش، خود را به سعادت ابدی برساند و آن حاصل نمیگردد،مگر با گوش جان سپردن به فرامین الهی و رهبری پیامبر اکرم(ص) که راه حق و صراط مستقیم است.
«یا اَیهَا الّذین َ امَنُوا استَجیبُوا لِلّهِ و لِلرَّسولِ اذا دَعاکُم لِما یحییکُم…؛ ای مؤمنان! به ندای خداوند و پیامبر که شما را به پیامی حیات بخش(حیات معنوی) می خوانند لبیک بگویید…». (سورهی انفال، آیهی 24)
ای که می جویی به سوی حق، سبیـل طـی این وادی نـگـردد، بی دلــیـل
چون گدا خواهــد که جوید ره به شـاه رهبـری خواهـد که بـنمــایـدش راه
هـسـت راه حــق«صـراط مسـتقـیـم» لیک بیرهبر پر از خوف است و بیم12
1. شرح غرر الحکم، ج 6؛ص 364.
2. دیوان اقبال لاهوری،ص 368.
3. مثنوی معنوی، دفتر 1؛ص 63.
4. فیض کاشانی.
5. تهذیب،ج4،ص186.
6. فرهنگ تلمیحات؛ص 196.
7. دیوان کلیات شمس؛ص71.
8. همان.
9. دیوان ناصر خسرو؛ ص43.
10. دیوان اقبال لاهوری؛ ص95.
11. دیوان فرخی یزدی؛ ص83.
12. حکیم قاآنی شیرازی، حدیقه الشعراء، ج 2؛ص 1402.