استانداران امیر مؤمنان علیه السلام در مصر (3). برکناری ناخواسته «قیس بن سعد» از حکمرانی مصر و وفاداری پایدار او به امام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در شماره گذشته خواندیم که «قیس» پس از ورود به مصر به عنوان استاندار امیر مؤمنان علیه السلام، سیاست مدارا و مماشات با هواداران عثمان و مخالفان امام را در پیش گرفت، درحالى که نظر امام این بود که پس از دعوت آنان به بیعت و اتمام حجت، در صورت مخالفتبا آنان برخورد قاطع شود; زیرا ممکن است آنان با استفاده از این فرصت، دستبه توطئه بزنند . «قیس» نامهاى در توجیه نظر خود به محضر امام فرستاد، و اینک دنباله قضایا:
مکاتبات مزدورانه معاویه با قیس
در حدود شعبان سال 36 هجرى نامه قیس مبنى بر توجیه نظر خود در برخورد با هواداران عثمان، به امام رسید یعنى همان هنگامى که معاویه به طمع خلافت و به خونخواهى عثمان، سپاهى را بر علیه حضرت على علیه السلام بسیج کرده و قصد شورش و غوغا داشت . به همین دلیل امام در آن زمان عازم شام بود تا فتنه فرزند ابوسفیان را خاموش کند; در این گیر و دار، معاویه از این بیم داشت که سپاه مصر همراه قیس به قواى حضرت على علیه السلام ملحق شوند و بساط او را درهم بریزیند، به همین دلیل تصمیم گرفتبا استاندار مصر از طریق خدعه و حیله وارد شود، معاویه طى نامهاى براى قیس نوشت: پس از درود، شما بر عثمان خرده گرفتید که چرا مردى را با تازیانه بنواخت و یا به دشنام دادن دیگرى پرداختیا جوانى خام را کارگزار خویش ساخت ولى مىدانستید که ریختن خون او نارواست . کارى سخت گران کردید و به گناهى بزرگ دست زدید . اى قیس به خدا بازگرد (توبه کن) ، زیرا تو در بین کسانى بودى که مردم را بر علیه آن خلیفه مقتول تحریک کردند اما به درستى و بى هیچ ظنى مىدانیم که سرورت افراد را شورانید و وادارشان کرد که عثمان را بکشند! بسیارى از اقارب تو در این ماجراى خونین مشارکت داشتند; اکنون بیا و با من بیعت کن تا با على علیه السلام بجنگیم و در عوض پس از استیلا بر وى، حکومت کوفه و بصره از آن تو خواهد بود; به علاوه فرمانروایى حجاز را به هرکس که تو پیشنهاد بدهى تفویض مىکنم، تا زمانى که زمام امور در دست من باشد هر چه بخواهى فراهم مىکنم (1) .
چون نامه معاویه به قیس رسید، خواستبه گونهاى جوابش را بدهد که هم بوى تهدید از آن استشمام گردد و هم نوعى تطمیع در آن باشد و چنین کرد . وقتى معاویه مکتوب دو پهلوى قیس را خواند، به وى نوشت:
«نامهات را مورد مطالعه قرار دادم; نه آن میزان نزدیک آمدى که براى صلح با تو خود را مهیا کنم و نه چندان مخالفت کردى که آماده نبرد با تو شوم; اگر آنچه را به تو پیشنهاد کردم پذیرفتى هر چه خواستى به تو خواهم داد و نیرنگى در کار نمىباشد و اگر کارى که گفتم انجام ندهى، لشگریانى را به سویت مىفرستم; در آن موقع هرگونه بلایى بر سرت آید از کوتاهى خودت خواهد بود» .
قیس دانست که این بار باید جواب روشنى به معاویه بدهد پس طى نامهاى با صراحت نوشت:
«اى بى پدر! چشم طمع بر این دوختهاى که من از اطاعت کسى که سزاوارترین و صدیقترین مردم است و عالىترین هادى و نزدیکترین افراد به رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىباشد، سرپیچى کنم و تحت فرمانروایى تو در آیم ; در حالى که لیاقت و شایستگى این مقام را ندارى و از شرایط آن محرومى و گفتههایتبیهوده و نارواست و در مسیر ضلالتبسر مىبرى و از خاتم رسولان و سنتحسنه او فاصله بسیارى گرفتهاى و دورترین افراد به آن خورشید درخشان هستى، اطرافت را گمراهان و اغوا کنندگان فراگرفتهاند که هر یک بتى از بتهاى شیطان هستند; از تهدیدت هراسى ندارم و هجوم سپاهیانت ترسى به دلم راه نمىدهد . هیچگاه على بن ابى طالب علیه السلام را که از هر جهتبر تو رجحان دارد، رها نخواهم کرد و تو را بر او ترجیح نمىدهم .
معاویه با خواندن پاسخهاى صریح و قاطع «قیس» متوجه شد که او کسى نیست که تسلیم اغراض پلید وى گردد و چون از قدرت و شجاعت این صحابى پارسا خبر داشت، مصمم گردید تا از راه دیگرى او را از حکومت مصر جدا کند; از این رو شایع کرد قیس با ما از در مصالحه وارد شده و مهیاى پیوستن به ماست و نامهاى هم از طرف وى جعل کرد که در آن به معاویه نوشته شده بود:
«برایم ثابت گردید که عثمان مظلوم کشته شده است و هر چه فکر کردم نمىتوانم با کسانى که خلیفه مسلمان و نیکو کار (!) خود را کشتهاند، همکارى کنم و از این عمل به درگاه خداوند آمرزش مىطلبم و از این رو براى خونخواهى عثمان مهیاى همکارى و کمک رسانى به شما هستم!» .
بنا به دستور معاویه، این نامه جعلى در محافل و منابر عمومى خوانده شد و در میان مردم شایع کردند . وى به ترفند دیگرى هم متوسل گردید و به شامیان گفت: قیس بن سعد را دشنام ندهید و او را به جنگ فرا نخوانید که او نیک خواه ماست و نامههایش نهانى به ما مىرسد و در آنها نشان مىدهد که متابعت از ما را برگزیده است . مشاهده نمىکنید با برادران شما از مردم «خربتا» چه مىکند؟ و با وجود آنکه تحت فرمانش مىباشند، راه مدارا و خوشخویى با آنان را پیش گرفته و ایشان را بخشش ها و روزىها ارزانى مىدارد؟ این در حالى است که مردم این سامان (خربتا) با على علیه السلام بیعت نکرده و خواهان خونخواهى عثمان هستند و با وجود آنکه على علیه السلام به قیس تاکید کرده که بر آنها سخت گیرد و منکوبشان کند، او مایل است که با نرمى و ملاطفتبا اهل خربتا رفتار شود!
عزل قیس از استاندارى مصر
گزارش این تبلیغات کذب و مسموم و شایعات بى اساس، به حضرت على علیه السلام رسید; «محمد بن ابى بکر» و «محمد بن جعفر بن ابى طالب» ، آن بزرگوار را از این وضع مطلع ساختند و مامورهاى اطلاعاتى آن حضرت در شام نیز تحت تاثیر برنامههاى تبلیغى معاویه قرار گرفته و به حضرت گفتند: قیس به امویان تمایل پیدا کرده است . امام، این روند را گران و سنگین شمرد و دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام و نیز «عبدالله بن جعفر» را فرا خواند و ایشان را از این وقایع آگاه ساخت; عبدالله بن جعفر عرض کرد: اى سرور موحدان نظر من آن است که قیس را از حکومت مصر عزل کنى و به جایش فرد دیگرى را به سمت استاندارى این سامان منصوب بفرمائى . اما حضرت على علیه السلام با شگفتى و ناباورى با این ماجرا برخورد کرد و برایش مشکل بود که بپذیرد قیس بن سعد، با معاویه صلح کرده است . امام به هیچ عنوان شایعات مطرح شده در مورد قیس را قبول نداشت اما یارانش سختبه حضرت فشار آوردند که در عزل این استاندار اقدام کند .
البته همانطور که اشاره شد، در همین گیر و دار، نامه قیس در خصوص ترک مخاصمه او با اهل «خربتا» رسیده بود و گویا شرایط اجتماعى به سوى برکنارى وى مهیا مىگشت; حضرت على علیه السلام با وجود این که مىدانست قیس از آن انسانهایى نیست که با دشمن سازش کند و روحیهاش با معاویه و امویان ناسازگار است; چون به شجاعت و شهامت او ایمان کامل داشت، در آن موقع که سایر حکام ولایات را بر کوفه فرا مىخواند تا با سپاه کافى براى حرکتبه شام و دفع فتنه فرزند ابوسفیان حاضر شوند، قیس بن سعد را به مرکز فرماندهى احضار نمود و محمد بن ابى بکر را به جایش گماشت، این عزل و نصب در آغاز ماه مبارک رمضان سال 36 هجرى صورت گرفته است .
ماموریت محمد بن ابى بکر و بازگشت قیس از مصر
استاندار جدید، با حکم امام به مصر آمد و به نزد قیس بن سعد که شوهر عمهاش بود («قریبه» خواهر ابوبکر همسر قیس بود) رفت و به او گفت: آمدهام تا در کنارت باشم و تو نیز همانند گذشته، حکومت کن . قیس ناراحتشد و نپذیرفت و همان دم بار سفر بسته و به سوى حجاز حرکت کرد و به جاى کوفه - مرکز حکومتحضرت على علیه السلام - به مدینه رفت و نزد امام نیامد . «حسن بن ثابت» - هوا خواه عثمان - مىخواست از موقعیت پیش آمده بهره بردارى منفى بکند; پس با این مکر باطل نزد قیس آمد و به وى گفت: عثمان را کشتى و على علیه السلام تو را برکنار کرد، گناهش بر تو ماند و کسى از تو بابت این کار تقدیر نکرد . قیس به وى گفت: اى کوردل و نابینا، به خدا اگر میان کسان من و تو جنگى روى مىداد، گردنت را مىزدم، از نزدم دور شو که از تو به شدت متنفرم .
پس از مدتى که قیس در مدینه اقامت نمود «مروان بن حکم» برایش مشکلاتى پدید آورد، از این رو او به همراه «سهل بن حنیف» به محضر حضرت على علیه السلام رهسپار گردید و خود را براى ستیز با معاویه و شرکت در نبرد صفین مهیا کرد .
معاویه براى «مروان بن حکم» نوشت چرا قیس را زنده نگه داشتى؟ اگر صد هزار مرد جنگى به یارى على علیه السلام روانه مىکردى، نزد من آسانتر از رفتن قیس با این همه دانش و پایگاه بلند براى یارى به على علیه السلام بود . چون قیس به محضر حضرت على علیه السلام شرفیاب گردید و آنچه را که بر وى گذشته بود، باز گفت، امام دانست که وى با چه دشواریهاى عظیمى از فشار و نیرنگ و ترفندهاى دشمن درگیر بوده است . پس جایگاه او نزد امام ارتقاء یافت و حضرت در امور; از وى نظر خواهى مىکرد ; برخى گفتهاند: دوران کارگزارى قیس در مصر چهار ماه و پنج روز طول کشید ولى عدهاى دیگر مدت این مسئولیت را هفت ماه نوشتهاند .
علتبرکنارى قیس
گروهى این سوال را مطرح کردهاند که چرا با وجود لیاقت و شایستگى قیس، حضرت او را عزل نمود؟ در پاسخ باید گفت: قیس مرد شجاع و سرشناسى بود اما از طرفداران سیاست «مماشات» و «مدارا» در مصر به شمار مىرفت که این شیوه با سیاست توام با قاطعیت امام انطباق نداشت و سختگیرى در برابر مخالفان و کوتاه نیامدن در مقابل دشمنان از اصول استوار حضرت در عرصههاى حکومتى محسوب مىگردید . به علاوه قیس به عنوان کارگزار منصوب امام، مىبایستسیاست رهبر اسلامى را به اجرا بگذارد و در موقع تصمیمگیرى نظر خویش را در مقابل استراتژى حضرت نادیده بگیرد، زیرا امام بر این باور بود که مخالفان یا باید بیعت کنند و سر تسلیم فرود آورند و یا این که تسلیم جنگ شوند و از نظر روانشناسى اجتماعى این معارضان در پى فرصتى بودند تا بتوانند علیه نظام اسلام آشوب بر پا کنند و امنیت و آرامش را از مردم سلب کنند و این افراد بهطور پنهانى با معاویه و عمالش در ارتباط بودند و آزاد گذاشتن آنان خطرآفرین بود (چنانکه حوادث بعدى مصر، این معنى را اثبات کرد) اما بهرغم این واقعیت، قیس عقیده داشت چون آنان با ما بر حسب ظاهر کارى ندارند، نباید در خصوص آنان خشونت اعمال کنیم و حاضر نگردید نظر امام درباره دشمنان اعمال گردد .
به علاوه معاویه براى مخدوش کردن سیماى قیس، نامه اول وى را که از روى کیاست و دوراندیشى خطاب به معاویه نوشته بود، براى حضرت فرستاد و چون اهالى از مضمون آن آگاه شدند، به امام عرض کردند: او خیانت کرده و باید عزل گردد . حضرت در پاسخ به آنان فرمود: من قیس را بهتر از شما مىشناسم، او خیانت نکرده، بلکه طبق صلاحدید خویش کارى را انجام داده است . یاران امام راضى نشدند و حضرت را تحت فشار قرار دادند که باید قیس را برکنار کنى، امام هم به دلیل شرایط اجتماعى و موقعیت تبلیغاتى تحمیلى به این تصمیمگیرى روى آورد . در حالى که قیس به کاردانى و دوراندیشى مشهور بود و در پاى بندى به اصول مذهب و دفاع از حریم شریعت و التزام عملى به موازین شرعى و تسلیم بودن در برابر اوامر الهى، شخصیت کم بدیلى به شمار مىرفت (2) .
«ابراهیم ثقفى» مىگوید: قیس مردى کشیده قامت و از همگان بلندتر بوده و جلوى سرش مو نداشت، این مرد شجاع و کارآزموده تا آخرین لحظات زندگى خیرخواه حضرت على علیه السلام و فرزندانش باقى ماند (3) . یکى از دلایل تقویتبوستان تشیع در مصر، تلاشهاى وى در این سرزمین مىباشد . او توانست در مدت چند ماه مردمان این ناحیه را در یارى حضرت على علیه السلام و حمایت از حکومت علوى و مخالفتبا امویان سازماندهى کند و علایق آنان را نسبتبه اهل بیت علیهم السلام افزایش دهد (4) . با این کوششها بود که پرچم تشیع در مصر به اهتزاز در آمد و شمار سپاهیانى که زیر این پرچم مىآمدند رو به فزونى نهاد چنانکه «مقریزى» - مورخ شهید مصرى - به این واقعیت اشاره کرده است (5) .
حمایت از ولایت
چون حضرت على علیه السلام ، خواست آهنگ عزیمتبه شام کند، مهاجران و انصارى که با او بودند، فرا خواند و خداى را سپاس و ستایش نمود و خطاب به آنان فرمود: شما مردمى فرخنده راى و حقگو و مبارک کردار و درست فرمانید، ما قصد آن داریم که به سوى دشمن خویش و خصم شما لشگر بکشیم، از این روى راى مشورتى خود را با ما باز گوئید . بعد از آن که «هاشم بن عقبه» و «عمار یاسر» نظر خود را اعلام کردند، قیس برخاست و پس از حمد خداوند عرض کرد: اى امیر مؤمنان علیه السلام ما را شتابان بر سر دشمن در آر، به خدا سوگند پیکار با آنان، براى من خوشتر از نبرد با ترکان و رومیان است; زیرا اینان که به ظاهر مسلمانند، در دین خدا نیرنگ زدند و دوستداران راستین حق و خداوند را خفیف ساختند (6) . حضرت فرماندهان سپاه را معین کرد و قیس را که از مصر به صفین آمده بود، به فرماندهى پیادگان بصره گماشت .
چون شمار انصار در این نبرد قابل توجه بود و آنان نقشهاى حساس و مهمى را در این پیکار عهده دار گشتند و بسیارى از نیروهاى معاویه را به خوف و هراس افکندند، و نیز شمار قابل توجهى از دشمنان را به خاک هلاکت و ذلت نشانیدند . معاویه به نکوهش و مذمت آنان پرداخت، انصار بسیار ناراحتشدند . قیس به نمایندگى از انصار خطاب به طایفه خود گفت: این که وى شما را عصبانى کرده تازگى ندارد چه قبلا به خاطر شرکورزى، او را در فشار نهادید، چنانکه در این جنگ نیز او را آشفته نمودید (7) .
چون یکى از هواداران عثمان و معاویه، قیس را به باد انتقاد گرفت که چرا در یارى عثمان کوتاهى کرده است و اینک با سواران خویش بر سر مردم شام تاخته و باطل را یارى داده است؟! قیس در جوابش گفت: آن کس که از یارى به خلیفه سوم امتناع کرد، از تو بسى بهتر است و در مورد معاویه باید بگویم اگر تمامى عرب گرد او درآیند، انصار با او مىجنگند، در پیکار امام با او، جانب جانشین راستین پیامبر را گرفته و در این برنامه چنان هستیم که با رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم . رخسار خویش را به دم تیغ مىسپاریم و گلوگاهمان را آماج نیزه مىداریم، تا آن که حق آشکار گردد، پس حضرت على علیه السلام قیس بن سعد را فرا خواند و او را به نیکى ستود و به فرماندهى انصار گماشت . موقعیت قیس در این نبرد در حدى بود که وقتى حضرت على علیه السلام بعد از نمازها، معاویه و تنى چند از همراهانش را لعنت مىکرد . چون این خبر به معاویه رسید، پس او نیز امام، ابن عباس، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و قیس بن سعد را لعنت نمود (8) .
چون کار بر معاویه زار و دشوار گردید، «عمر و عاص» ، «بسر بن ارطاة» ، «عبدالله بن عمر» و «عبدالرحمن بن خالدبن ولید» را فرا خواند و به ایشان گفت: پارهاى از یاران على علیه السلام مرا اندوهگین و نگران کردهاند که یکى از آنان قیس است . از شما مىخواهم توانمندى خویش را نشان دهید و آنگاه افزود:
من خود به دفع «سعید بن قیس» مىروم و شما را از شرش خلاص خواهم کرد ; و تو اى «بسر» قیس را نابود کن . پس از شکست معاویه، در برابر سعید بن قیس و عقب نشینى عمرو عاص در مقابل مرقال، صبحگاه روز سوم، «بسر بن ارطاة» با سواران به میدان رفت و با قیس بن سعد که همراه گروهى از سواران بود، برخورد کرد و جنگ بین آنان شدت گرفت; «قیس» همچون شیر مىخروشید و مبارز مىطلبید و مىگفت: من پسر سعدم که «عباده» مرا زیور کرامت پوشانیده است; گریز از میدان هرگز عادتم نبوده است، گریختن براى جوانمرد، تن سپردن به ننگ و عار است . خدایا شهادت را نصیبم فرما; که کشته شدن بهتر از سر سپردن به اراذل و اوباش است، تا کى بستر گرم و نرم برایم بگسترانند . آنگاه با سواران «بسر» به نیزه زنى پرداخت و آنان را هدف ضربات پیاپى قرار داد; پس از لحظاتى خود «بسر» به میدان آمد که قیس با شمشیر بر وى غلبه یافت و همه رزم آوران برگشتند (9) .
قیس مىگفت: من از رسول اکرم صلى الله علیه و آله شنیدم که مىفرمودند: مکر و فریب سر انجام صاحب خود را به آتش مىکشاند . اگر این فرمایش خاتم رسولان نبود، من از زرنگترین افراد عرب بودم (10) .
گفتهاند قیس بن سعد ظرف غذاى بزرگى داشت که همیشه همراهش بود و هر وقت مىخواست چیزى بخورد ; منادیانش فریاد مىزدند اى مردم شهر بیائید و در خوردن گوشت و نان با قیس شریک باشید، پدر و جدش نیز چنین بودند و به سخاوت و عطا شهرت داشتند (11) . او در عبادت و زهد برجستگىهایى داشت و در مرتبه خوف از خداوند و اطاعت او نسبتبه ذات پاک پروردگار، کارش به جایى رسید که وقتى براى سجده خم شد، ناگاه مارى در کنار سجادهاش نمایان شد . او بدون خوف سر خویش را کنار مار فرود آورد، در این موقع مار به دور گردنش پیچید ولى او از اقامه نماز کوتاهى نکرد و بیمى به دل راه نداد تا آنکه از نماز فارغ شد و با دستش آن حیوان را از گردن خود جدا کرد و به کنارى افکند! (12) .
قیس اینگونه دعا مىکرد: خداوندا ستایش و مجد را روزى من بنما، زیرا حمد جز به انجام کارى که درخور ستایش باشد، امکان ندارد و بزرگوارى جز به مال میسر نمىشود (13) . قیس اولین فردى بود که با حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام بیعت کرد و وفادارى خود را در دوران حضرت على علیه السلام و فرزندش نسبتبه خاندان خاتم پیامبران به اثبات رسانید (14) و به عنوان چهرهاى بارز که معاویه نتوانست او را فریب دهد، شناخته شد و تا زمانى که در قید حیات بود، در مسیر ولایت و صراط حق گام برداشت، مورخان تاریخ رحلتش را سال شصت هجرى نوشتهاند .
ادامه دارد
پىنوشت:
1) شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج6، ص 60 - 61، الغارات، ص 131، الغدیر، ج3، ص 173 .
2) اقتباس و ماخوذ از شرح نهجالبلاغه، ج3، ص 194 - 195، الغارات، ص 136، انساب الاشراف، ج2، ص 457، الکامل فى التاریخ، ج4، ص 657 - 659، الغدیر، ج2، ص 69 - 71، تاریخ یعقوبى، ج2، ص 116، تاریخ طبرى، ج4، ص 442 .
3) جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج3، ص 201 .
4) تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر، ، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتى، ص 248 .
5) المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج4، ص 149 .
6) پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقرى، ترجمه پرویز اتابکى، ص 131 - 132 .
7) ماخذ قبل، ص 611 .
8) همان، ص 615، 621 و 766 .
9) همان، ص 584 - 585 .
10) الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردى، بخش اعلام، ص 537 .
11) تاریخ ابن کثیر، ج8، ص 99، الغدیر، ج3، ص 153 .
12) مروج الذهب، ج2، ص 17، الغدیر، ج3، ص 160 .
13) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج6، ص 65 .
14) انساب الاشراف، ج3، ص 28 .
مکاتبات مزدورانه معاویه با قیس
در حدود شعبان سال 36 هجرى نامه قیس مبنى بر توجیه نظر خود در برخورد با هواداران عثمان، به امام رسید یعنى همان هنگامى که معاویه به طمع خلافت و به خونخواهى عثمان، سپاهى را بر علیه حضرت على علیه السلام بسیج کرده و قصد شورش و غوغا داشت . به همین دلیل امام در آن زمان عازم شام بود تا فتنه فرزند ابوسفیان را خاموش کند; در این گیر و دار، معاویه از این بیم داشت که سپاه مصر همراه قیس به قواى حضرت على علیه السلام ملحق شوند و بساط او را درهم بریزیند، به همین دلیل تصمیم گرفتبا استاندار مصر از طریق خدعه و حیله وارد شود، معاویه طى نامهاى براى قیس نوشت: پس از درود، شما بر عثمان خرده گرفتید که چرا مردى را با تازیانه بنواخت و یا به دشنام دادن دیگرى پرداختیا جوانى خام را کارگزار خویش ساخت ولى مىدانستید که ریختن خون او نارواست . کارى سخت گران کردید و به گناهى بزرگ دست زدید . اى قیس به خدا بازگرد (توبه کن) ، زیرا تو در بین کسانى بودى که مردم را بر علیه آن خلیفه مقتول تحریک کردند اما به درستى و بى هیچ ظنى مىدانیم که سرورت افراد را شورانید و وادارشان کرد که عثمان را بکشند! بسیارى از اقارب تو در این ماجراى خونین مشارکت داشتند; اکنون بیا و با من بیعت کن تا با على علیه السلام بجنگیم و در عوض پس از استیلا بر وى، حکومت کوفه و بصره از آن تو خواهد بود; به علاوه فرمانروایى حجاز را به هرکس که تو پیشنهاد بدهى تفویض مىکنم، تا زمانى که زمام امور در دست من باشد هر چه بخواهى فراهم مىکنم (1) .
چون نامه معاویه به قیس رسید، خواستبه گونهاى جوابش را بدهد که هم بوى تهدید از آن استشمام گردد و هم نوعى تطمیع در آن باشد و چنین کرد . وقتى معاویه مکتوب دو پهلوى قیس را خواند، به وى نوشت:
«نامهات را مورد مطالعه قرار دادم; نه آن میزان نزدیک آمدى که براى صلح با تو خود را مهیا کنم و نه چندان مخالفت کردى که آماده نبرد با تو شوم; اگر آنچه را به تو پیشنهاد کردم پذیرفتى هر چه خواستى به تو خواهم داد و نیرنگى در کار نمىباشد و اگر کارى که گفتم انجام ندهى، لشگریانى را به سویت مىفرستم; در آن موقع هرگونه بلایى بر سرت آید از کوتاهى خودت خواهد بود» .
قیس دانست که این بار باید جواب روشنى به معاویه بدهد پس طى نامهاى با صراحت نوشت:
«اى بى پدر! چشم طمع بر این دوختهاى که من از اطاعت کسى که سزاوارترین و صدیقترین مردم است و عالىترین هادى و نزدیکترین افراد به رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىباشد، سرپیچى کنم و تحت فرمانروایى تو در آیم ; در حالى که لیاقت و شایستگى این مقام را ندارى و از شرایط آن محرومى و گفتههایتبیهوده و نارواست و در مسیر ضلالتبسر مىبرى و از خاتم رسولان و سنتحسنه او فاصله بسیارى گرفتهاى و دورترین افراد به آن خورشید درخشان هستى، اطرافت را گمراهان و اغوا کنندگان فراگرفتهاند که هر یک بتى از بتهاى شیطان هستند; از تهدیدت هراسى ندارم و هجوم سپاهیانت ترسى به دلم راه نمىدهد . هیچگاه على بن ابى طالب علیه السلام را که از هر جهتبر تو رجحان دارد، رها نخواهم کرد و تو را بر او ترجیح نمىدهم .
معاویه با خواندن پاسخهاى صریح و قاطع «قیس» متوجه شد که او کسى نیست که تسلیم اغراض پلید وى گردد و چون از قدرت و شجاعت این صحابى پارسا خبر داشت، مصمم گردید تا از راه دیگرى او را از حکومت مصر جدا کند; از این رو شایع کرد قیس با ما از در مصالحه وارد شده و مهیاى پیوستن به ماست و نامهاى هم از طرف وى جعل کرد که در آن به معاویه نوشته شده بود:
«برایم ثابت گردید که عثمان مظلوم کشته شده است و هر چه فکر کردم نمىتوانم با کسانى که خلیفه مسلمان و نیکو کار (!) خود را کشتهاند، همکارى کنم و از این عمل به درگاه خداوند آمرزش مىطلبم و از این رو براى خونخواهى عثمان مهیاى همکارى و کمک رسانى به شما هستم!» .
بنا به دستور معاویه، این نامه جعلى در محافل و منابر عمومى خوانده شد و در میان مردم شایع کردند . وى به ترفند دیگرى هم متوسل گردید و به شامیان گفت: قیس بن سعد را دشنام ندهید و او را به جنگ فرا نخوانید که او نیک خواه ماست و نامههایش نهانى به ما مىرسد و در آنها نشان مىدهد که متابعت از ما را برگزیده است . مشاهده نمىکنید با برادران شما از مردم «خربتا» چه مىکند؟ و با وجود آنکه تحت فرمانش مىباشند، راه مدارا و خوشخویى با آنان را پیش گرفته و ایشان را بخشش ها و روزىها ارزانى مىدارد؟ این در حالى است که مردم این سامان (خربتا) با على علیه السلام بیعت نکرده و خواهان خونخواهى عثمان هستند و با وجود آنکه على علیه السلام به قیس تاکید کرده که بر آنها سخت گیرد و منکوبشان کند، او مایل است که با نرمى و ملاطفتبا اهل خربتا رفتار شود!
عزل قیس از استاندارى مصر
گزارش این تبلیغات کذب و مسموم و شایعات بى اساس، به حضرت على علیه السلام رسید; «محمد بن ابى بکر» و «محمد بن جعفر بن ابى طالب» ، آن بزرگوار را از این وضع مطلع ساختند و مامورهاى اطلاعاتى آن حضرت در شام نیز تحت تاثیر برنامههاى تبلیغى معاویه قرار گرفته و به حضرت گفتند: قیس به امویان تمایل پیدا کرده است . امام، این روند را گران و سنگین شمرد و دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام و نیز «عبدالله بن جعفر» را فرا خواند و ایشان را از این وقایع آگاه ساخت; عبدالله بن جعفر عرض کرد: اى سرور موحدان نظر من آن است که قیس را از حکومت مصر عزل کنى و به جایش فرد دیگرى را به سمت استاندارى این سامان منصوب بفرمائى . اما حضرت على علیه السلام با شگفتى و ناباورى با این ماجرا برخورد کرد و برایش مشکل بود که بپذیرد قیس بن سعد، با معاویه صلح کرده است . امام به هیچ عنوان شایعات مطرح شده در مورد قیس را قبول نداشت اما یارانش سختبه حضرت فشار آوردند که در عزل این استاندار اقدام کند .
البته همانطور که اشاره شد، در همین گیر و دار، نامه قیس در خصوص ترک مخاصمه او با اهل «خربتا» رسیده بود و گویا شرایط اجتماعى به سوى برکنارى وى مهیا مىگشت; حضرت على علیه السلام با وجود این که مىدانست قیس از آن انسانهایى نیست که با دشمن سازش کند و روحیهاش با معاویه و امویان ناسازگار است; چون به شجاعت و شهامت او ایمان کامل داشت، در آن موقع که سایر حکام ولایات را بر کوفه فرا مىخواند تا با سپاه کافى براى حرکتبه شام و دفع فتنه فرزند ابوسفیان حاضر شوند، قیس بن سعد را به مرکز فرماندهى احضار نمود و محمد بن ابى بکر را به جایش گماشت، این عزل و نصب در آغاز ماه مبارک رمضان سال 36 هجرى صورت گرفته است .
ماموریت محمد بن ابى بکر و بازگشت قیس از مصر
استاندار جدید، با حکم امام به مصر آمد و به نزد قیس بن سعد که شوهر عمهاش بود («قریبه» خواهر ابوبکر همسر قیس بود) رفت و به او گفت: آمدهام تا در کنارت باشم و تو نیز همانند گذشته، حکومت کن . قیس ناراحتشد و نپذیرفت و همان دم بار سفر بسته و به سوى حجاز حرکت کرد و به جاى کوفه - مرکز حکومتحضرت على علیه السلام - به مدینه رفت و نزد امام نیامد . «حسن بن ثابت» - هوا خواه عثمان - مىخواست از موقعیت پیش آمده بهره بردارى منفى بکند; پس با این مکر باطل نزد قیس آمد و به وى گفت: عثمان را کشتى و على علیه السلام تو را برکنار کرد، گناهش بر تو ماند و کسى از تو بابت این کار تقدیر نکرد . قیس به وى گفت: اى کوردل و نابینا، به خدا اگر میان کسان من و تو جنگى روى مىداد، گردنت را مىزدم، از نزدم دور شو که از تو به شدت متنفرم .
پس از مدتى که قیس در مدینه اقامت نمود «مروان بن حکم» برایش مشکلاتى پدید آورد، از این رو او به همراه «سهل بن حنیف» به محضر حضرت على علیه السلام رهسپار گردید و خود را براى ستیز با معاویه و شرکت در نبرد صفین مهیا کرد .
معاویه براى «مروان بن حکم» نوشت چرا قیس را زنده نگه داشتى؟ اگر صد هزار مرد جنگى به یارى على علیه السلام روانه مىکردى، نزد من آسانتر از رفتن قیس با این همه دانش و پایگاه بلند براى یارى به على علیه السلام بود . چون قیس به محضر حضرت على علیه السلام شرفیاب گردید و آنچه را که بر وى گذشته بود، باز گفت، امام دانست که وى با چه دشواریهاى عظیمى از فشار و نیرنگ و ترفندهاى دشمن درگیر بوده است . پس جایگاه او نزد امام ارتقاء یافت و حضرت در امور; از وى نظر خواهى مىکرد ; برخى گفتهاند: دوران کارگزارى قیس در مصر چهار ماه و پنج روز طول کشید ولى عدهاى دیگر مدت این مسئولیت را هفت ماه نوشتهاند .
علتبرکنارى قیس
گروهى این سوال را مطرح کردهاند که چرا با وجود لیاقت و شایستگى قیس، حضرت او را عزل نمود؟ در پاسخ باید گفت: قیس مرد شجاع و سرشناسى بود اما از طرفداران سیاست «مماشات» و «مدارا» در مصر به شمار مىرفت که این شیوه با سیاست توام با قاطعیت امام انطباق نداشت و سختگیرى در برابر مخالفان و کوتاه نیامدن در مقابل دشمنان از اصول استوار حضرت در عرصههاى حکومتى محسوب مىگردید . به علاوه قیس به عنوان کارگزار منصوب امام، مىبایستسیاست رهبر اسلامى را به اجرا بگذارد و در موقع تصمیمگیرى نظر خویش را در مقابل استراتژى حضرت نادیده بگیرد، زیرا امام بر این باور بود که مخالفان یا باید بیعت کنند و سر تسلیم فرود آورند و یا این که تسلیم جنگ شوند و از نظر روانشناسى اجتماعى این معارضان در پى فرصتى بودند تا بتوانند علیه نظام اسلام آشوب بر پا کنند و امنیت و آرامش را از مردم سلب کنند و این افراد بهطور پنهانى با معاویه و عمالش در ارتباط بودند و آزاد گذاشتن آنان خطرآفرین بود (چنانکه حوادث بعدى مصر، این معنى را اثبات کرد) اما بهرغم این واقعیت، قیس عقیده داشت چون آنان با ما بر حسب ظاهر کارى ندارند، نباید در خصوص آنان خشونت اعمال کنیم و حاضر نگردید نظر امام درباره دشمنان اعمال گردد .
به علاوه معاویه براى مخدوش کردن سیماى قیس، نامه اول وى را که از روى کیاست و دوراندیشى خطاب به معاویه نوشته بود، براى حضرت فرستاد و چون اهالى از مضمون آن آگاه شدند، به امام عرض کردند: او خیانت کرده و باید عزل گردد . حضرت در پاسخ به آنان فرمود: من قیس را بهتر از شما مىشناسم، او خیانت نکرده، بلکه طبق صلاحدید خویش کارى را انجام داده است . یاران امام راضى نشدند و حضرت را تحت فشار قرار دادند که باید قیس را برکنار کنى، امام هم به دلیل شرایط اجتماعى و موقعیت تبلیغاتى تحمیلى به این تصمیمگیرى روى آورد . در حالى که قیس به کاردانى و دوراندیشى مشهور بود و در پاى بندى به اصول مذهب و دفاع از حریم شریعت و التزام عملى به موازین شرعى و تسلیم بودن در برابر اوامر الهى، شخصیت کم بدیلى به شمار مىرفت (2) .
«ابراهیم ثقفى» مىگوید: قیس مردى کشیده قامت و از همگان بلندتر بوده و جلوى سرش مو نداشت، این مرد شجاع و کارآزموده تا آخرین لحظات زندگى خیرخواه حضرت على علیه السلام و فرزندانش باقى ماند (3) . یکى از دلایل تقویتبوستان تشیع در مصر، تلاشهاى وى در این سرزمین مىباشد . او توانست در مدت چند ماه مردمان این ناحیه را در یارى حضرت على علیه السلام و حمایت از حکومت علوى و مخالفتبا امویان سازماندهى کند و علایق آنان را نسبتبه اهل بیت علیهم السلام افزایش دهد (4) . با این کوششها بود که پرچم تشیع در مصر به اهتزاز در آمد و شمار سپاهیانى که زیر این پرچم مىآمدند رو به فزونى نهاد چنانکه «مقریزى» - مورخ شهید مصرى - به این واقعیت اشاره کرده است (5) .
حمایت از ولایت
چون حضرت على علیه السلام ، خواست آهنگ عزیمتبه شام کند، مهاجران و انصارى که با او بودند، فرا خواند و خداى را سپاس و ستایش نمود و خطاب به آنان فرمود: شما مردمى فرخنده راى و حقگو و مبارک کردار و درست فرمانید، ما قصد آن داریم که به سوى دشمن خویش و خصم شما لشگر بکشیم، از این روى راى مشورتى خود را با ما باز گوئید . بعد از آن که «هاشم بن عقبه» و «عمار یاسر» نظر خود را اعلام کردند، قیس برخاست و پس از حمد خداوند عرض کرد: اى امیر مؤمنان علیه السلام ما را شتابان بر سر دشمن در آر، به خدا سوگند پیکار با آنان، براى من خوشتر از نبرد با ترکان و رومیان است; زیرا اینان که به ظاهر مسلمانند، در دین خدا نیرنگ زدند و دوستداران راستین حق و خداوند را خفیف ساختند (6) . حضرت فرماندهان سپاه را معین کرد و قیس را که از مصر به صفین آمده بود، به فرماندهى پیادگان بصره گماشت .
چون شمار انصار در این نبرد قابل توجه بود و آنان نقشهاى حساس و مهمى را در این پیکار عهده دار گشتند و بسیارى از نیروهاى معاویه را به خوف و هراس افکندند، و نیز شمار قابل توجهى از دشمنان را به خاک هلاکت و ذلت نشانیدند . معاویه به نکوهش و مذمت آنان پرداخت، انصار بسیار ناراحتشدند . قیس به نمایندگى از انصار خطاب به طایفه خود گفت: این که وى شما را عصبانى کرده تازگى ندارد چه قبلا به خاطر شرکورزى، او را در فشار نهادید، چنانکه در این جنگ نیز او را آشفته نمودید (7) .
چون یکى از هواداران عثمان و معاویه، قیس را به باد انتقاد گرفت که چرا در یارى عثمان کوتاهى کرده است و اینک با سواران خویش بر سر مردم شام تاخته و باطل را یارى داده است؟! قیس در جوابش گفت: آن کس که از یارى به خلیفه سوم امتناع کرد، از تو بسى بهتر است و در مورد معاویه باید بگویم اگر تمامى عرب گرد او درآیند، انصار با او مىجنگند، در پیکار امام با او، جانب جانشین راستین پیامبر را گرفته و در این برنامه چنان هستیم که با رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم . رخسار خویش را به دم تیغ مىسپاریم و گلوگاهمان را آماج نیزه مىداریم، تا آن که حق آشکار گردد، پس حضرت على علیه السلام قیس بن سعد را فرا خواند و او را به نیکى ستود و به فرماندهى انصار گماشت . موقعیت قیس در این نبرد در حدى بود که وقتى حضرت على علیه السلام بعد از نمازها، معاویه و تنى چند از همراهانش را لعنت مىکرد . چون این خبر به معاویه رسید، پس او نیز امام، ابن عباس، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و قیس بن سعد را لعنت نمود (8) .
چون کار بر معاویه زار و دشوار گردید، «عمر و عاص» ، «بسر بن ارطاة» ، «عبدالله بن عمر» و «عبدالرحمن بن خالدبن ولید» را فرا خواند و به ایشان گفت: پارهاى از یاران على علیه السلام مرا اندوهگین و نگران کردهاند که یکى از آنان قیس است . از شما مىخواهم توانمندى خویش را نشان دهید و آنگاه افزود:
من خود به دفع «سعید بن قیس» مىروم و شما را از شرش خلاص خواهم کرد ; و تو اى «بسر» قیس را نابود کن . پس از شکست معاویه، در برابر سعید بن قیس و عقب نشینى عمرو عاص در مقابل مرقال، صبحگاه روز سوم، «بسر بن ارطاة» با سواران به میدان رفت و با قیس بن سعد که همراه گروهى از سواران بود، برخورد کرد و جنگ بین آنان شدت گرفت; «قیس» همچون شیر مىخروشید و مبارز مىطلبید و مىگفت: من پسر سعدم که «عباده» مرا زیور کرامت پوشانیده است; گریز از میدان هرگز عادتم نبوده است، گریختن براى جوانمرد، تن سپردن به ننگ و عار است . خدایا شهادت را نصیبم فرما; که کشته شدن بهتر از سر سپردن به اراذل و اوباش است، تا کى بستر گرم و نرم برایم بگسترانند . آنگاه با سواران «بسر» به نیزه زنى پرداخت و آنان را هدف ضربات پیاپى قرار داد; پس از لحظاتى خود «بسر» به میدان آمد که قیس با شمشیر بر وى غلبه یافت و همه رزم آوران برگشتند (9) .
قیس مىگفت: من از رسول اکرم صلى الله علیه و آله شنیدم که مىفرمودند: مکر و فریب سر انجام صاحب خود را به آتش مىکشاند . اگر این فرمایش خاتم رسولان نبود، من از زرنگترین افراد عرب بودم (10) .
گفتهاند قیس بن سعد ظرف غذاى بزرگى داشت که همیشه همراهش بود و هر وقت مىخواست چیزى بخورد ; منادیانش فریاد مىزدند اى مردم شهر بیائید و در خوردن گوشت و نان با قیس شریک باشید، پدر و جدش نیز چنین بودند و به سخاوت و عطا شهرت داشتند (11) . او در عبادت و زهد برجستگىهایى داشت و در مرتبه خوف از خداوند و اطاعت او نسبتبه ذات پاک پروردگار، کارش به جایى رسید که وقتى براى سجده خم شد، ناگاه مارى در کنار سجادهاش نمایان شد . او بدون خوف سر خویش را کنار مار فرود آورد، در این موقع مار به دور گردنش پیچید ولى او از اقامه نماز کوتاهى نکرد و بیمى به دل راه نداد تا آنکه از نماز فارغ شد و با دستش آن حیوان را از گردن خود جدا کرد و به کنارى افکند! (12) .
قیس اینگونه دعا مىکرد: خداوندا ستایش و مجد را روزى من بنما، زیرا حمد جز به انجام کارى که درخور ستایش باشد، امکان ندارد و بزرگوارى جز به مال میسر نمىشود (13) . قیس اولین فردى بود که با حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام بیعت کرد و وفادارى خود را در دوران حضرت على علیه السلام و فرزندش نسبتبه خاندان خاتم پیامبران به اثبات رسانید (14) و به عنوان چهرهاى بارز که معاویه نتوانست او را فریب دهد، شناخته شد و تا زمانى که در قید حیات بود، در مسیر ولایت و صراط حق گام برداشت، مورخان تاریخ رحلتش را سال شصت هجرى نوشتهاند .
ادامه دارد
پىنوشت:
1) شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج6، ص 60 - 61، الغارات، ص 131، الغدیر، ج3، ص 173 .
2) اقتباس و ماخوذ از شرح نهجالبلاغه، ج3، ص 194 - 195، الغارات، ص 136، انساب الاشراف، ج2، ص 457، الکامل فى التاریخ، ج4، ص 657 - 659، الغدیر، ج2، ص 69 - 71، تاریخ یعقوبى، ج2، ص 116، تاریخ طبرى، ج4، ص 442 .
3) جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج3، ص 201 .
4) تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر، ، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتى، ص 248 .
5) المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج4، ص 149 .
6) پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقرى، ترجمه پرویز اتابکى، ص 131 - 132 .
7) ماخذ قبل، ص 611 .
8) همان، ص 615، 621 و 766 .
9) همان، ص 584 - 585 .
10) الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردى، بخش اعلام، ص 537 .
11) تاریخ ابن کثیر، ج8، ص 99، الغدیر، ج3، ص 153 .
12) مروج الذهب، ج2، ص 17، الغدیر، ج3، ص 160 .
13) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج6، ص 65 .
14) انساب الاشراف، ج3، ص 28 .