آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

شهری بود زیبا با کشتزارهای وسیع و باغهای فراوان که نعمت بی‌کران الهی و رزق و روزی از هر سو به آن سرزمین سرازیر شده‌بود. مردم آن دیار در نهایت رضایت و با آسایش و رفاه، روزگار سپری می‌کردند. از نعم مادی کاملاً بهره‌مند و از داشتن این همه خوشی و رزق و روزی دلشاد و سرزنده بودند.
روزها را به کار و فعالیت و شبها را به استراحت می‌گذراندند. کارشان کشت و زراعت بود و مزارع آنها فراوان و با ثمر. نه از گرسنگی خبری بود و نه از تشنگی، زندگی سراسر آسایش و آرامش کامشان شیرین‌تر از عمل بود. شهری امن و امان و به دور از سختی‌های روزمره بود. خداوند متعال با فرستادن پیامبری نعمتهای آنها را به حد کمال رساند. همه چیز به حد اعلای خود رسیده بود،غفلت از خداوند، سراسر وجود مردم آن شهر را فراگرفته بود. آنها تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند در برابر خالق یکتا، سرتسلیم فرود آورند، شکر نعمت برای آنها معنایی نداشت. غنا و بی‌نیازی خود را دیدند و راه عصیان و طغیان پیش گرفتند.«اِنَّ الاِنسانَ لَیطغی. اَن رَاهُ استَغنی». نعمتهای بی کران الهی آنان را مغرور کرد تا آنجا که به جای شکر و سپاس، بنای کفر و ناسپاسی گذاشتند و به جای فرمانبرداری از فرستاده‌ی خدا، به تکذیب او برخاستند. اینجا بود که خالق هستی در صدد تأدیب آنها برآمد. نعمت به نقمت بدل گشت. زان پس همه‌ی راحتی‌ها و خوشی‌هایشان از میان رخت بربست و خبری از رزق و روزی‌های فراوان و امنیت و اطمینان نبود. مردمی که هیچگاه طعم تشنگی و گرسنگی را نچشیده بودند، دچار قحطی و تنگدستی شدند و ترس از آشفتگی آنان را آزرده خاطر ساخت. سیمای شهر، دگرگون گشت و شهر چهره ای ماتم‌زده، قحطی زده به خود گرفت. زیبایی، جای خود را به خمودی و افسردگی داد. زیستن در آن شهر اندوهناک،به پشیزی نمی‌ارزید و زندگی در چنین شهر نفرین شده‌ای بس سخت و زجر آور بود…
و سرانجام آن مردم ناسپاس دچار عذاب الهی شدند و قهر خدا دامان آنها را گرفت.
«وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریةً کانَت امِنَةً مُطمَئنَّةً رِزقُها رغداً مِن کُلِّ مَکانٍ فَکفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذاقَها اللّهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوفِ بِما کانُوا یصنَعُونَ . وَ لَقَد جاءَ هُم رَسُول مِنهُم فَکَذَّبوُهُ فَاَخَذَهُمُ العَذابُ وَ هُم ظالِموُنَ؛
خداوند(برای شما) قریه ای را مثال می‌زند که امن و‌آرام بود روزیش از هر سو فراوان می‌رسید؛اما(مردم آن قریه) نعمت‌های خدا را ناسپاسی کردند؛ پس خداوند به(سزای) آنچه انجام می‌دادند پوشش فراگیر گرسنگی و ترس را بر آنان چشانید. البته پیامبری از میان خودشان به سراغشان آمد، او را تکذیب کردند، پس ایشان را در حالی که ستمکار بودند، عذاب فرا گرفت».(سوره‌ی نحل،آیات112و113)
این مثال، زنگ بیدار باشی است برای آنان که نعمتهای الهی را در اختیار داشته و از آن بهره می‌برند،اما کفران نعمت می‌کنند. به جای سپاس در برابر منعم، به زخارف و زینتهای دنیا ـ که ناپایدار و زود گذر است ـ دل بسته و دنیای فانی را به حیات باقی آخرت فضیلت داده‌اند.
آری، کسانی که به مخلوقات زبون روی می‌آورند و آنها را به خدایی،اختیار می‌کنند. به تکذیب، آزار، شکنجه و قتل رسولان الهی می‌پردازند و به فساد می‌روند.
هنگام بهره‌وری از نعم الهی، به جای شکر و سپاس از پروردگار، کفران نعمت و معصیت می کنند و با اعمال ناشایست خویش، زمینه‌ی نزول عذاب خدا را بر خود هموار می‌کنند.
امام علی(ع) می‌فرمایند:«اِحذَروا نِفارَ النّعَمِ فَما کُلُّ شارِدٍ بِمَروُد؛از رمیده شدن و دور شدن نعمتها بترسید که هر گریخته ای را بازگشت نمی‌باشد». 1
1. نهج البلاغه، حکمت 238.

تبلیغات