آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

به لحاظ ویژگى‏هاى سیاسى، اقتصادى و نظامى و قابلیت‏هاى دیگر منطقه مصر، امیرمؤمنان على علیه السلام شخصیتى با کیاست و فراست را که سابقه روشنى در اسلام داشت، به استاندارى این منطقه، منصوب کرد .
اولین کارگزار
پاره‏اى از مورخان «محمد بن ابى حذیفه‏» را نخستین والى مصر از طرف امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏دانند که از سوى آن حضرت به این سمت گماشته شد . «ابن‏اثیر» خاطرنشان نموده است: وى به هنگام کشته شدن خلیفه سوم در مصر به سر مى‏برد و به شهر مسلط بود و با اعزام «قیس بن سعد» از جانب حضرت على علیه السلام به سوى این دیار، وى عزل گردید; مقام این شخص در نزد شیعیان و نیز این که برخى گفته‏اند: قیس پس از جنگ جمل به مصر رفته، موجب شده که در منابعى او را به عنوان نخستین کارگزار مصر از جانب مولاى متقیان معرفى کنند; «مقریزى‏» این نظر را پذیرفته که محمد بن ابى‏حذیفه در عصر خلافت امام اول شیعیان حدود یک سال استاندار مصر بوده است . وى ورود قیس بن سعد را به منطقه مورد اشاره، ابتداى ربیع‏الاول سال سى و هفتم هجرى دانسته است (1) .
اما باید گفت‏براساس پژوهش‏ها و قرائن تاریخى مسلم، «قیس‏» ، جزء اولین کارگزاران حضرت على علیه السلام بود که در ماه صفر (سال 36)، عازم مصر شد و از نامه‏اى که آن حضرت خطاب به مصریان نوشته، مى‏توان دریافت که امام قبلا مردى را به عنوان والى این ولایت تعیین نکرده بود، زیرا قیس از مردم مصر براى حضرت على علیه السلام بیعت گرفت . و با این وجود (عباسقلى خان سپهر) در کتاب «ناسخ‏التواریخ‏» یادآور شده که «محمد بن ابى حذیفه‏» پس از قتل عثمان، «عقبة‏بن عامر جهنى‏» را که قائم مقام «عبدالله بن ابى سرح‏» در مصر بود، از این کشور اخراج کرد و خود فرمانرواى مصر شد . مرحوم محمد شقمى که این نکته را از منبع مورد اشاره نقل نموده (2) .
«ابن اثیر» مى‏نویسد: «عمروعاص پس از نبرد صفین، روانه مصر گشت و محمد بن ابى حذیفه او را دیدار کرد و سپاهى براى رزم در برابرش آراست . چون عمرو وفور سپاه او را مشاهده کرد، پیک و پیام به نزد وى فرستاد و این دو باهم ملاقات کردند و جلسه‏اى تشکیل دادند، عمرو با حالتى توام با حیله‏گرى، لب به سخن باز کرد و به ابن ابى حذیفه گفت: حوادثى رخ داده که مى‏بینى; و من با معاویه بیعت کرده‏ام، اما از بسیارى از کارهایش ناخرسندم و نیک مى‏دانم رهبر تو - یعنى على علیه السلام - از معاویه برتر است و جانى پاکیزه‏تر و سابقه‏اى پیش‏تر دارد و به این کار سزاوارتر است، پیشنهاد مى‏کنم من و تو بدون سپاه با یکدیگر ملاقاتى داشته باشیم . تو با صد مرد جنگى بیایى و من با صد رزم‏آور که البته اینها نیز شمشیرهاى خود را در نیام گذاشته باشند . ابن ابى حذیفه پذیرفت و آن دو، بر این شرط پیمان بستند و متفق گردیدند تا چنین کنند عمرو به نزد معاویه برگشت و نقشه شوم خویش را به وى گزارش داد، چون موعد مقرر فرا رسید هرکدام با صد مرد جنگى به سوى یکدیگر رفتند تا در قرارگاه مشخص، همدیگر را ملاقات کنند، اما عمروعاص در وراى خود سپاهى گذاشت تا چگونگى کارش را کنترل کنند و مراقب اوضاع باشند، چون در ناحیه‏اى به نام «عریش‏» دیدار آنان صورت گرفت، لشگرى مسلح در حمایت از عمرو فرا رسید و ابن ابى حذیفه دانست که وى از راه تزویر و خدعه وارد شده است . پس به درون کاخ «عریش‏» رفت و در دژى اقامت اختیار کرد عمرو وى را محاصره نمود و این وضع را ادامه داد تا آن که «محمد» را گرفتار کرد و وى را به نزد معاویه فرستاد و او فرزند ابى حذیفه را محبوس نمود . دختر «قرظه‏» زن معاویه که دختر عمویش بود، و مادرش «فاطمه‏» هم دختر «عقبة بن ربیعه‏» (پدر بزرگ محمد بن ابى حذیفه) بود، براى این زندانى خوراک تهیه مى‏کرد و به نزدش مى‏فرستاد، یک روز همراه با مواد غذائى آهن «برهایى‏» براى خویشاوند دربند خود فرستاد تا به کمک آنها خود را برهاند . محمد با این وسیله زنجیرها را برید و از حبس گریخت و پنهان گشت و به غارى پناه برد تا آن که او را گرفتند و کشتند (3) .
حکمران با کیاست و فراست
مصر به دلیل برخوردارى از بنادرى چون اسکندریه، به دریاى روم (مدیترانه) و حکومت «بیزانس‏» راه داشت و یکى از پادگان‏هاى مهم نظامى جهان اسلام، یعنى «فسطاط‏» در آنجا بود، همچنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخوردارى از حاکمیت مقتدر مى‏توانست تهدیدى علیه معاویه باشد .
همچنین عایدات فراوان آن، مى‏توانست پایه اقتصادى حکومت اسلامى را تقویت کند; از این جهت‏حضرت على علیه السلام یکى از فضلاى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله را که از انصار و قبیله خزرج بود، و در امور سیاسى و اجتماعى از کیاست و فراست ویژه‏اى برخوردار بود و در جنگ‏هاى گروهى و تن به تن و نیز امور نظامى مهارت ویژه‏اى داشت، در ماه صفر سال 36 هجرى (اوت 656 میلادى) به استاندارى مصر منصوب کرد، وى «قیس بن سعد بن عباده‏» نام داشت که پدرش پرچم‏دار انصار در کنار خاتم پیامبران و مردى نیک‏اندیش و استوار به شمار مى‏آمد و از مشاوران مورد اعتماد حضرت على علیه السلام محسوب مى‏گردید .
آغاز ماموریت
امام طى بیاناتى خطاب به وى فرمود:
«به سوى مصر عزیمت نما که تو را به حکومت آنجا گماشتم اینک بیرون دروازه مدینه برو و ا فراد مورد وثوق و کسانى را که مایلى همراهت‏ببرى، جمع کن و با سپاهى مقتدر، بدان صوب (4) روانه شو . این سازماندهى براى دشمنان تو هراس و خوف افزون‏تر به بار مى‏آورد . و دوستانت را ارجمندتر مى‏سازد، به نیکوکاران احسان نما و بر افراد بدگمان سخت‏بگیر و با توده مردم و خواص آنان، به نرمى رفتار کن . که مدارا و نرمش ثمرات خوبى دارد و مهربانى و خوش‏خویى با فرخندگى توام است‏» .
قیس عرض کرد: اى امیر مؤمنان آنچه فرمودید، فهمیدم . اما سپاه را براى شما باقى مى‏گذارم و اگر این کار منوط به آن باشد که لشگرى را به مصر بکشانم، هرگز بدانجا نروم! این نیروهاى نظامى اگر در اختیارتان باشد، سودمندتر است; زیرا هرگاه به آنان نیاز پیدا کردید، آماده‏اند و اگر خواستید آنان را به سویى گسیل دارید، در خدمتگزارى و اداى وظیفه مهیا هستند و من، خود به همراه خانواده‏ام به مصر مى‏روم، اما آنچه در مورد مدارا و احسان سفارش فرمودید، در مورد مصریان انجام مى‏دهم و از خداوند متعال در این باره استعانت مى‏طلبم .
قیس همراه هفت نفر از افراد خاندان خویش، مدینه را به قصد مصر ترک کرد و چون به این سرزمین رسید، به مسجد رفت و فرمان داد تا نامه‏اى را که با خود داشت، براى مردم بخوانند . در آن نوشته نورانى چنین آمده بود:
«از بنده خدا امیرمؤمنان به هرکدام از مسلمین که این مکتوب بر او ابلاغ گردد; سلام بر شما باد . نخست همراه شما پروردگارى را که جز او خدایى نیست، ستایش مى‏کنم .
اما بعد خداوند متعال با تدبیر و قضاى خود و گزینه پسندیده خویش، اسلام را دین خود و فرشتگان و پیامبران قرار داد و رسولان را بدان منظور به سوى بندگان خویش گسیل فرمود، از جمله امورى که خداوند، این امت را به وسیله آن گرامى داشته و فضیلت را ویژه او گردانیده است، این است که محمد صلى الله علیه و آله را براى آنان مبعوث فرمود و او به ایشان کتاب، حکمت، سنت و فرایض را آموخت و آنان را تربیت کرد که هدایت‏یابند و جمع کرد تا پراکنده نشوند و پاکیزه‏شان ساخت تا مطهر گردند و چون آنچه را در این‏باره به عهده‏اش بود، انجام داد . خدایش او را به سوى خویش باز گرداند، درود، رحمت و رضوان خداوند بر او باد، آنگاه مسلمانان پس از او دو امیر را به خلافت‏برگزیدند ..... پس از آن دو حاکمى به حکومت رسید که بدعت‏ها پدید آورد، امت نخست فرصت اعتراض یافتند و خروشیدند و پس از آن خشم گرفتند و تغییرش دادند، آنگاه با من بیعت کردند و من از پیشگاه خداوند طلب هدایت مى‏کنم و براى پرهیزگارى، از او یارى مى‏جویم، همانا بر شما بر عهده ماست، عمل به قرآن و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله و قیام به حق آن و خیرخواهى براى شما در غیاب شماست و در آنچه برخلاف گویید از خداوند یارى مى‏طلبم و خداى ما را بسنده و بهترین کارگزار است، همانا قیس بن سعد بن عباده را به امیرى شما فرستادم با او همکارى کنید و او را بر حق یارى دهید . وى را فرمان دادم تا با خوبان نیکى کند و با آشوبگران به مقابله برخیزد، و با عوام و خواص مدارا نماید، او از کسانى است که روش او را مى‏پسندم و به صلاح و خیراندیشى او امیدوار هستم; از بارگاه خداوند براى خود و شما عمل پاک و پاداش بزرگ و رحمتى وسیع مسالت دارم و سلام و برکات الهى بر شما باد» (5) .
این نامه را «عبید الله بن ابى رافع‏» در ماه صفر سال سى و ششم هجرى نگاشت; چون نامه حضرت براى مصریان خوانده شد، «قیس بن سعد بن عباده‏» جهت ایراد خطبه برخاست، او نخست‏ستایش و نیایش خداوند متعال را بر زبان جارى ساخت و سپس افزود:
«حمد پروردگارى را که آورنده حق و نابود کننده باطل است و ستمگران را منکوب نمود; اى مردم مصر! ما با بهترین کسى که پس از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏شناختیم، بیعت کردیم اینک برخیزید و با شرط عمل به کتاب خداوند و سنت فرستاده او، بیعت کنید و بدانید اگر ما به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل نکردیم، ما را بر گردن شما بیعتى نخواهد بود» (6) .
مصلحت و مدارا
پس از خاتمه سخنرانى قیس فرزند سعد، مردم از جاى خویش برخاستند و با حالتى توام با هیجان و شور و شوق مراسم بیعت را انجام دادند . فرمانداران دیگر مناطق و توابع مصر، همراه افرادى که در آن اجتماع حضور یافته بودند، در مقابل استاندار حضرت على علیه السلام سر تعظیم فرود آوردند و بدین‏گونه امور سرزمین مذکور سامان یافت .
قیس، نمایندگانى براى بررسى اوضاع نقاط دیگر مصر گسیل داشت، تا میزان اطاعت و فرمانبرى این نواحى را مورد ارزیابى قرار دهد، تنها جایى که نماینده وى مصلحت ندید در آنجا حضور یابد، دهکده‏اى به نام «خربتا» بود که مردمش کشته شدن خلیفه سوم - عثمان - را گناهى نابخشودنى تصور مى‏کردند، به همین دلیل بیعت‏با امیرمؤمنان علیه السلام و نماینده‏اش براى آنان دشوار بود . «یزید بن حارث‏» از طایفه بنى‏کنانه و بنى مدلج که در این آبادى اقامت داشت، توسط شخصى به قیس پیام داد که ما به حضورت نمى‏آئیم، اما مى‏توانى عاملان خویش را به سوى این روستا بفرستى چون اختیارش را دارى ولى ما را به حال خویش آزاد بگذار تا بنگریم کار مردم به کجا مى‏انجامد .
در این میان «محمد بن مسلمة بن مخلد بن صامت انصارى‏» از جاى برخاست و حوادث جارى را براى اهالى آن دیار بازگو کرد; و از آنان خواست‏براى خونخواهى خلیفه سوم، اقدام کنند .
قیس برایش پیام داد: واى بر تو! آیا بر من شورش مى‏کنى؟ سوگند به خداوند متعال مایل نیستم در قبال ریختن خون تو، فرمانروایى مصر و شام از آن من باشد، خون خویش را حفظ کن . مسلمة بن مخلد پیغام داد: تا هنگامى که تو والى مصر هستى از قیام بر ضدت امتناع مى‏کنم .
«قیس بن سعد بن عباده انصارى‏» مردى خردمند و دوراندیش بود و به کسانى که کناره‏گیرى کرده بودند، اطلاع داد شما را ناگزیر به بیعت نمى‏کنم و به حال خویش رها مى‏سازم و از طریق مسالمت و مدارا وارد مى‏شوم و دست از شما باز مى‏دارم و بدین منوال با «مسلمة بن مخلد» راه نرمش و آرامش را پیش گرفت و به گردآورى خراج مبادرت نمود و هیچ‏کس با او از در خصومت و عناد وارد نگردید (7) . یادآورى مى‏شود فرزند مخلد در سن چهارسالگى به حضور پیامبراکرم صلى الله علیه و آله رسیده بود و بعدها در فتح مصر حضور یافت و در آنجا سکونت اختیار کرد (8) .
برخى از مورخان خاطرنشان ساخته‏اند: قیس به مخالفان و خصوصا اهالى خربتا گوشزد نمود که اگر شورش نکنید من از پیکار با شما صرف نظر مى‏نمایم; بدین شرط که در فرمانروایى من و پرداخت‏خراج از سوى شما تاخیرى رخ ندهد آنان پذیرفتند . بدین ترتیب اوضاع سیاسى اجتماعى منطقه مصر آرامش خویش را باز یافت و قیس پس از استقرار کامل و حصول اطمینان از این بابت، طى نامه‏اى ماجراى خویش با مصریان را براى حضرت على علیه السلام گزارش کرد; امام که از سازش با شورشیان ناخرسند بود، و از مکر و نیرنگ اجتناب مى‏کرد در جواب گزارش قیس نوشت:
باید با آشوبگران به مقابله برخیزد تا به بیعت تمکین کنند و اگر نپذیرفتند، طى نبردى مخالفان را سرکوب نماید . این نامه پس از یک ماه به دست قیس رسید; او که تا حدودى طرفدار آرامش بود و به تصور خویش مایل نبود در قلمرو حکومتش تنش و تشنجى پدید آید، از لحن جدى و قاطع نامه امام متاثر گردید و در پاسخ آن چنین نگاشت:
«اى امیر مؤمنان موجب شگفتى است که با قومى که دست از تعرض برداشته‏اند، و در صدد فتنه و آشوب نمى‏باشند، به پیکار برخیزم و بر آنان سخت گیرم زیرا این امر سبب مى‏گردد که آنان به حمایت از دشمنان ما برخیزند و یا به آنان ملحق شوند، اگر امکان دارد پیشنهاد این جانب را پذیرا باشید و اجازه ندهید دست تعرض ما به سوى این افراد دراز شود که با این اوضاع و احوال، مصلحت در مخاصمه نمى‏باشد .
ادامه دارد
پى‏نوشت:
1) المواعظ والاعتبار بذکرالخطط و الآثار، تقى الدین احمد بن على المقریزى، ج‏2، ص 68 .
2) تحفة‏الاحباب، محدث قمى، ص 436 .
3) الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج‏4، ص 1839 - 1840; تاریخ الرسل و الملوک، ج‏6، ص 2636 - 2637 .
4) ناحیه، سرزمین .
5) این نامه در منابع متعددى چون شرح نهج‏البلاغه، ج‏6، ص‏58 - ناسخ‏التواریخ، ج‏5، ص 263 - انساب‏الاشراف، بلاذرى، ج‏2، ص 389 - بحارالانوار، ج‏33، ص 534 - الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج‏4، ص 1841 آمده است .
6) الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفى، ص 129 .
7) جلوه تاریخ در شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏3 ، ص 195 - 196 - کامل ابن اثیر، ج‏4، ص 1843 - الغدیر، ج‏3، ص 118 .
8) اسد الغابة، ابن اثیر، ج‏4، ص 264 .

تبلیغات