استانداران امیرمؤمنان علیه السلام در مصر (2) نخستین استاندار مصر از طرف امام علی علیه السلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به لحاظ ویژگىهاى سیاسى، اقتصادى و نظامى و قابلیتهاى دیگر منطقه مصر، امیرمؤمنان على علیه السلام شخصیتى با کیاست و فراست را که سابقه روشنى در اسلام داشت، به استاندارى این منطقه، منصوب کرد .
اولین کارگزار
پارهاى از مورخان «محمد بن ابى حذیفه» را نخستین والى مصر از طرف امیرمؤمنان على علیه السلام مىدانند که از سوى آن حضرت به این سمت گماشته شد . «ابناثیر» خاطرنشان نموده است: وى به هنگام کشته شدن خلیفه سوم در مصر به سر مىبرد و به شهر مسلط بود و با اعزام «قیس بن سعد» از جانب حضرت على علیه السلام به سوى این دیار، وى عزل گردید; مقام این شخص در نزد شیعیان و نیز این که برخى گفتهاند: قیس پس از جنگ جمل به مصر رفته، موجب شده که در منابعى او را به عنوان نخستین کارگزار مصر از جانب مولاى متقیان معرفى کنند; «مقریزى» این نظر را پذیرفته که محمد بن ابىحذیفه در عصر خلافت امام اول شیعیان حدود یک سال استاندار مصر بوده است . وى ورود قیس بن سعد را به منطقه مورد اشاره، ابتداى ربیعالاول سال سى و هفتم هجرى دانسته است (1) .
اما باید گفتبراساس پژوهشها و قرائن تاریخى مسلم، «قیس» ، جزء اولین کارگزاران حضرت على علیه السلام بود که در ماه صفر (سال 36)، عازم مصر شد و از نامهاى که آن حضرت خطاب به مصریان نوشته، مىتوان دریافت که امام قبلا مردى را به عنوان والى این ولایت تعیین نکرده بود، زیرا قیس از مردم مصر براى حضرت على علیه السلام بیعت گرفت . و با این وجود (عباسقلى خان سپهر) در کتاب «ناسخالتواریخ» یادآور شده که «محمد بن ابى حذیفه» پس از قتل عثمان، «عقبةبن عامر جهنى» را که قائم مقام «عبدالله بن ابى سرح» در مصر بود، از این کشور اخراج کرد و خود فرمانرواى مصر شد . مرحوم محمد شقمى که این نکته را از منبع مورد اشاره نقل نموده (2) .
«ابن اثیر» مىنویسد: «عمروعاص پس از نبرد صفین، روانه مصر گشت و محمد بن ابى حذیفه او را دیدار کرد و سپاهى براى رزم در برابرش آراست . چون عمرو وفور سپاه او را مشاهده کرد، پیک و پیام به نزد وى فرستاد و این دو باهم ملاقات کردند و جلسهاى تشکیل دادند، عمرو با حالتى توام با حیلهگرى، لب به سخن باز کرد و به ابن ابى حذیفه گفت: حوادثى رخ داده که مىبینى; و من با معاویه بیعت کردهام، اما از بسیارى از کارهایش ناخرسندم و نیک مىدانم رهبر تو - یعنى على علیه السلام - از معاویه برتر است و جانى پاکیزهتر و سابقهاى پیشتر دارد و به این کار سزاوارتر است، پیشنهاد مىکنم من و تو بدون سپاه با یکدیگر ملاقاتى داشته باشیم . تو با صد مرد جنگى بیایى و من با صد رزمآور که البته اینها نیز شمشیرهاى خود را در نیام گذاشته باشند . ابن ابى حذیفه پذیرفت و آن دو، بر این شرط پیمان بستند و متفق گردیدند تا چنین کنند عمرو به نزد معاویه برگشت و نقشه شوم خویش را به وى گزارش داد، چون موعد مقرر فرا رسید هرکدام با صد مرد جنگى به سوى یکدیگر رفتند تا در قرارگاه مشخص، همدیگر را ملاقات کنند، اما عمروعاص در وراى خود سپاهى گذاشت تا چگونگى کارش را کنترل کنند و مراقب اوضاع باشند، چون در ناحیهاى به نام «عریش» دیدار آنان صورت گرفت، لشگرى مسلح در حمایت از عمرو فرا رسید و ابن ابى حذیفه دانست که وى از راه تزویر و خدعه وارد شده است . پس به درون کاخ «عریش» رفت و در دژى اقامت اختیار کرد عمرو وى را محاصره نمود و این وضع را ادامه داد تا آن که «محمد» را گرفتار کرد و وى را به نزد معاویه فرستاد و او فرزند ابى حذیفه را محبوس نمود . دختر «قرظه» زن معاویه که دختر عمویش بود، و مادرش «فاطمه» هم دختر «عقبة بن ربیعه» (پدر بزرگ محمد بن ابى حذیفه) بود، براى این زندانى خوراک تهیه مىکرد و به نزدش مىفرستاد، یک روز همراه با مواد غذائى آهن «برهایى» براى خویشاوند دربند خود فرستاد تا به کمک آنها خود را برهاند . محمد با این وسیله زنجیرها را برید و از حبس گریخت و پنهان گشت و به غارى پناه برد تا آن که او را گرفتند و کشتند (3) .
حکمران با کیاست و فراست
مصر به دلیل برخوردارى از بنادرى چون اسکندریه، به دریاى روم (مدیترانه) و حکومت «بیزانس» راه داشت و یکى از پادگانهاى مهم نظامى جهان اسلام، یعنى «فسطاط» در آنجا بود، همچنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخوردارى از حاکمیت مقتدر مىتوانست تهدیدى علیه معاویه باشد .
همچنین عایدات فراوان آن، مىتوانست پایه اقتصادى حکومت اسلامى را تقویت کند; از این جهتحضرت على علیه السلام یکى از فضلاى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله را که از انصار و قبیله خزرج بود، و در امور سیاسى و اجتماعى از کیاست و فراست ویژهاى برخوردار بود و در جنگهاى گروهى و تن به تن و نیز امور نظامى مهارت ویژهاى داشت، در ماه صفر سال 36 هجرى (اوت 656 میلادى) به استاندارى مصر منصوب کرد، وى «قیس بن سعد بن عباده» نام داشت که پدرش پرچمدار انصار در کنار خاتم پیامبران و مردى نیکاندیش و استوار به شمار مىآمد و از مشاوران مورد اعتماد حضرت على علیه السلام محسوب مىگردید .
آغاز ماموریت
امام طى بیاناتى خطاب به وى فرمود:
«به سوى مصر عزیمت نما که تو را به حکومت آنجا گماشتم اینک بیرون دروازه مدینه برو و ا فراد مورد وثوق و کسانى را که مایلى همراهتببرى، جمع کن و با سپاهى مقتدر، بدان صوب (4) روانه شو . این سازماندهى براى دشمنان تو هراس و خوف افزونتر به بار مىآورد . و دوستانت را ارجمندتر مىسازد، به نیکوکاران احسان نما و بر افراد بدگمان سختبگیر و با توده مردم و خواص آنان، به نرمى رفتار کن . که مدارا و نرمش ثمرات خوبى دارد و مهربانى و خوشخویى با فرخندگى توام است» .
قیس عرض کرد: اى امیر مؤمنان آنچه فرمودید، فهمیدم . اما سپاه را براى شما باقى مىگذارم و اگر این کار منوط به آن باشد که لشگرى را به مصر بکشانم، هرگز بدانجا نروم! این نیروهاى نظامى اگر در اختیارتان باشد، سودمندتر است; زیرا هرگاه به آنان نیاز پیدا کردید، آمادهاند و اگر خواستید آنان را به سویى گسیل دارید، در خدمتگزارى و اداى وظیفه مهیا هستند و من، خود به همراه خانوادهام به مصر مىروم، اما آنچه در مورد مدارا و احسان سفارش فرمودید، در مورد مصریان انجام مىدهم و از خداوند متعال در این باره استعانت مىطلبم .
قیس همراه هفت نفر از افراد خاندان خویش، مدینه را به قصد مصر ترک کرد و چون به این سرزمین رسید، به مسجد رفت و فرمان داد تا نامهاى را که با خود داشت، براى مردم بخوانند . در آن نوشته نورانى چنین آمده بود:
«از بنده خدا امیرمؤمنان به هرکدام از مسلمین که این مکتوب بر او ابلاغ گردد; سلام بر شما باد . نخست همراه شما پروردگارى را که جز او خدایى نیست، ستایش مىکنم .
اما بعد خداوند متعال با تدبیر و قضاى خود و گزینه پسندیده خویش، اسلام را دین خود و فرشتگان و پیامبران قرار داد و رسولان را بدان منظور به سوى بندگان خویش گسیل فرمود، از جمله امورى که خداوند، این امت را به وسیله آن گرامى داشته و فضیلت را ویژه او گردانیده است، این است که محمد صلى الله علیه و آله را براى آنان مبعوث فرمود و او به ایشان کتاب، حکمت، سنت و فرایض را آموخت و آنان را تربیت کرد که هدایتیابند و جمع کرد تا پراکنده نشوند و پاکیزهشان ساخت تا مطهر گردند و چون آنچه را در اینباره به عهدهاش بود، انجام داد . خدایش او را به سوى خویش باز گرداند، درود، رحمت و رضوان خداوند بر او باد، آنگاه مسلمانان پس از او دو امیر را به خلافتبرگزیدند ..... پس از آن دو حاکمى به حکومت رسید که بدعتها پدید آورد، امت نخست فرصت اعتراض یافتند و خروشیدند و پس از آن خشم گرفتند و تغییرش دادند، آنگاه با من بیعت کردند و من از پیشگاه خداوند طلب هدایت مىکنم و براى پرهیزگارى، از او یارى مىجویم، همانا بر شما بر عهده ماست، عمل به قرآن و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله و قیام به حق آن و خیرخواهى براى شما در غیاب شماست و در آنچه برخلاف گویید از خداوند یارى مىطلبم و خداى ما را بسنده و بهترین کارگزار است، همانا قیس بن سعد بن عباده را به امیرى شما فرستادم با او همکارى کنید و او را بر حق یارى دهید . وى را فرمان دادم تا با خوبان نیکى کند و با آشوبگران به مقابله برخیزد، و با عوام و خواص مدارا نماید، او از کسانى است که روش او را مىپسندم و به صلاح و خیراندیشى او امیدوار هستم; از بارگاه خداوند براى خود و شما عمل پاک و پاداش بزرگ و رحمتى وسیع مسالت دارم و سلام و برکات الهى بر شما باد» (5) .
این نامه را «عبید الله بن ابى رافع» در ماه صفر سال سى و ششم هجرى نگاشت; چون نامه حضرت براى مصریان خوانده شد، «قیس بن سعد بن عباده» جهت ایراد خطبه برخاست، او نخستستایش و نیایش خداوند متعال را بر زبان جارى ساخت و سپس افزود:
«حمد پروردگارى را که آورنده حق و نابود کننده باطل است و ستمگران را منکوب نمود; اى مردم مصر! ما با بهترین کسى که پس از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىشناختیم، بیعت کردیم اینک برخیزید و با شرط عمل به کتاب خداوند و سنت فرستاده او، بیعت کنید و بدانید اگر ما به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل نکردیم، ما را بر گردن شما بیعتى نخواهد بود» (6) .
مصلحت و مدارا
پس از خاتمه سخنرانى قیس فرزند سعد، مردم از جاى خویش برخاستند و با حالتى توام با هیجان و شور و شوق مراسم بیعت را انجام دادند . فرمانداران دیگر مناطق و توابع مصر، همراه افرادى که در آن اجتماع حضور یافته بودند، در مقابل استاندار حضرت على علیه السلام سر تعظیم فرود آوردند و بدینگونه امور سرزمین مذکور سامان یافت .
قیس، نمایندگانى براى بررسى اوضاع نقاط دیگر مصر گسیل داشت، تا میزان اطاعت و فرمانبرى این نواحى را مورد ارزیابى قرار دهد، تنها جایى که نماینده وى مصلحت ندید در آنجا حضور یابد، دهکدهاى به نام «خربتا» بود که مردمش کشته شدن خلیفه سوم - عثمان - را گناهى نابخشودنى تصور مىکردند، به همین دلیل بیعتبا امیرمؤمنان علیه السلام و نمایندهاش براى آنان دشوار بود . «یزید بن حارث» از طایفه بنىکنانه و بنى مدلج که در این آبادى اقامت داشت، توسط شخصى به قیس پیام داد که ما به حضورت نمىآئیم، اما مىتوانى عاملان خویش را به سوى این روستا بفرستى چون اختیارش را دارى ولى ما را به حال خویش آزاد بگذار تا بنگریم کار مردم به کجا مىانجامد .
در این میان «محمد بن مسلمة بن مخلد بن صامت انصارى» از جاى برخاست و حوادث جارى را براى اهالى آن دیار بازگو کرد; و از آنان خواستبراى خونخواهى خلیفه سوم، اقدام کنند .
قیس برایش پیام داد: واى بر تو! آیا بر من شورش مىکنى؟ سوگند به خداوند متعال مایل نیستم در قبال ریختن خون تو، فرمانروایى مصر و شام از آن من باشد، خون خویش را حفظ کن . مسلمة بن مخلد پیغام داد: تا هنگامى که تو والى مصر هستى از قیام بر ضدت امتناع مىکنم .
«قیس بن سعد بن عباده انصارى» مردى خردمند و دوراندیش بود و به کسانى که کنارهگیرى کرده بودند، اطلاع داد شما را ناگزیر به بیعت نمىکنم و به حال خویش رها مىسازم و از طریق مسالمت و مدارا وارد مىشوم و دست از شما باز مىدارم و بدین منوال با «مسلمة بن مخلد» راه نرمش و آرامش را پیش گرفت و به گردآورى خراج مبادرت نمود و هیچکس با او از در خصومت و عناد وارد نگردید (7) . یادآورى مىشود فرزند مخلد در سن چهارسالگى به حضور پیامبراکرم صلى الله علیه و آله رسیده بود و بعدها در فتح مصر حضور یافت و در آنجا سکونت اختیار کرد (8) .
برخى از مورخان خاطرنشان ساختهاند: قیس به مخالفان و خصوصا اهالى خربتا گوشزد نمود که اگر شورش نکنید من از پیکار با شما صرف نظر مىنمایم; بدین شرط که در فرمانروایى من و پرداختخراج از سوى شما تاخیرى رخ ندهد آنان پذیرفتند . بدین ترتیب اوضاع سیاسى اجتماعى منطقه مصر آرامش خویش را باز یافت و قیس پس از استقرار کامل و حصول اطمینان از این بابت، طى نامهاى ماجراى خویش با مصریان را براى حضرت على علیه السلام گزارش کرد; امام که از سازش با شورشیان ناخرسند بود، و از مکر و نیرنگ اجتناب مىکرد در جواب گزارش قیس نوشت:
باید با آشوبگران به مقابله برخیزد تا به بیعت تمکین کنند و اگر نپذیرفتند، طى نبردى مخالفان را سرکوب نماید . این نامه پس از یک ماه به دست قیس رسید; او که تا حدودى طرفدار آرامش بود و به تصور خویش مایل نبود در قلمرو حکومتش تنش و تشنجى پدید آید، از لحن جدى و قاطع نامه امام متاثر گردید و در پاسخ آن چنین نگاشت:
«اى امیر مؤمنان موجب شگفتى است که با قومى که دست از تعرض برداشتهاند، و در صدد فتنه و آشوب نمىباشند، به پیکار برخیزم و بر آنان سخت گیرم زیرا این امر سبب مىگردد که آنان به حمایت از دشمنان ما برخیزند و یا به آنان ملحق شوند، اگر امکان دارد پیشنهاد این جانب را پذیرا باشید و اجازه ندهید دست تعرض ما به سوى این افراد دراز شود که با این اوضاع و احوال، مصلحت در مخاصمه نمىباشد .
ادامه دارد
پىنوشت:
1) المواعظ والاعتبار بذکرالخطط و الآثار، تقى الدین احمد بن على المقریزى، ج2، ص 68 .
2) تحفةالاحباب، محدث قمى، ص 436 .
3) الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص 1839 - 1840; تاریخ الرسل و الملوک، ج6، ص 2636 - 2637 .
4) ناحیه، سرزمین .
5) این نامه در منابع متعددى چون شرح نهجالبلاغه، ج6، ص58 - ناسخالتواریخ، ج5، ص 263 - انسابالاشراف، بلاذرى، ج2، ص 389 - بحارالانوار، ج33، ص 534 - الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص 1841 آمده است .
6) الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفى، ص 129 .
7) جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج3 ، ص 195 - 196 - کامل ابن اثیر، ج4، ص 1843 - الغدیر، ج3، ص 118 .
8) اسد الغابة، ابن اثیر، ج4، ص 264 .
اولین کارگزار
پارهاى از مورخان «محمد بن ابى حذیفه» را نخستین والى مصر از طرف امیرمؤمنان على علیه السلام مىدانند که از سوى آن حضرت به این سمت گماشته شد . «ابناثیر» خاطرنشان نموده است: وى به هنگام کشته شدن خلیفه سوم در مصر به سر مىبرد و به شهر مسلط بود و با اعزام «قیس بن سعد» از جانب حضرت على علیه السلام به سوى این دیار، وى عزل گردید; مقام این شخص در نزد شیعیان و نیز این که برخى گفتهاند: قیس پس از جنگ جمل به مصر رفته، موجب شده که در منابعى او را به عنوان نخستین کارگزار مصر از جانب مولاى متقیان معرفى کنند; «مقریزى» این نظر را پذیرفته که محمد بن ابىحذیفه در عصر خلافت امام اول شیعیان حدود یک سال استاندار مصر بوده است . وى ورود قیس بن سعد را به منطقه مورد اشاره، ابتداى ربیعالاول سال سى و هفتم هجرى دانسته است (1) .
اما باید گفتبراساس پژوهشها و قرائن تاریخى مسلم، «قیس» ، جزء اولین کارگزاران حضرت على علیه السلام بود که در ماه صفر (سال 36)، عازم مصر شد و از نامهاى که آن حضرت خطاب به مصریان نوشته، مىتوان دریافت که امام قبلا مردى را به عنوان والى این ولایت تعیین نکرده بود، زیرا قیس از مردم مصر براى حضرت على علیه السلام بیعت گرفت . و با این وجود (عباسقلى خان سپهر) در کتاب «ناسخالتواریخ» یادآور شده که «محمد بن ابى حذیفه» پس از قتل عثمان، «عقبةبن عامر جهنى» را که قائم مقام «عبدالله بن ابى سرح» در مصر بود، از این کشور اخراج کرد و خود فرمانرواى مصر شد . مرحوم محمد شقمى که این نکته را از منبع مورد اشاره نقل نموده (2) .
«ابن اثیر» مىنویسد: «عمروعاص پس از نبرد صفین، روانه مصر گشت و محمد بن ابى حذیفه او را دیدار کرد و سپاهى براى رزم در برابرش آراست . چون عمرو وفور سپاه او را مشاهده کرد، پیک و پیام به نزد وى فرستاد و این دو باهم ملاقات کردند و جلسهاى تشکیل دادند، عمرو با حالتى توام با حیلهگرى، لب به سخن باز کرد و به ابن ابى حذیفه گفت: حوادثى رخ داده که مىبینى; و من با معاویه بیعت کردهام، اما از بسیارى از کارهایش ناخرسندم و نیک مىدانم رهبر تو - یعنى على علیه السلام - از معاویه برتر است و جانى پاکیزهتر و سابقهاى پیشتر دارد و به این کار سزاوارتر است، پیشنهاد مىکنم من و تو بدون سپاه با یکدیگر ملاقاتى داشته باشیم . تو با صد مرد جنگى بیایى و من با صد رزمآور که البته اینها نیز شمشیرهاى خود را در نیام گذاشته باشند . ابن ابى حذیفه پذیرفت و آن دو، بر این شرط پیمان بستند و متفق گردیدند تا چنین کنند عمرو به نزد معاویه برگشت و نقشه شوم خویش را به وى گزارش داد، چون موعد مقرر فرا رسید هرکدام با صد مرد جنگى به سوى یکدیگر رفتند تا در قرارگاه مشخص، همدیگر را ملاقات کنند، اما عمروعاص در وراى خود سپاهى گذاشت تا چگونگى کارش را کنترل کنند و مراقب اوضاع باشند، چون در ناحیهاى به نام «عریش» دیدار آنان صورت گرفت، لشگرى مسلح در حمایت از عمرو فرا رسید و ابن ابى حذیفه دانست که وى از راه تزویر و خدعه وارد شده است . پس به درون کاخ «عریش» رفت و در دژى اقامت اختیار کرد عمرو وى را محاصره نمود و این وضع را ادامه داد تا آن که «محمد» را گرفتار کرد و وى را به نزد معاویه فرستاد و او فرزند ابى حذیفه را محبوس نمود . دختر «قرظه» زن معاویه که دختر عمویش بود، و مادرش «فاطمه» هم دختر «عقبة بن ربیعه» (پدر بزرگ محمد بن ابى حذیفه) بود، براى این زندانى خوراک تهیه مىکرد و به نزدش مىفرستاد، یک روز همراه با مواد غذائى آهن «برهایى» براى خویشاوند دربند خود فرستاد تا به کمک آنها خود را برهاند . محمد با این وسیله زنجیرها را برید و از حبس گریخت و پنهان گشت و به غارى پناه برد تا آن که او را گرفتند و کشتند (3) .
حکمران با کیاست و فراست
مصر به دلیل برخوردارى از بنادرى چون اسکندریه، به دریاى روم (مدیترانه) و حکومت «بیزانس» راه داشت و یکى از پادگانهاى مهم نظامى جهان اسلام، یعنى «فسطاط» در آنجا بود، همچنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخوردارى از حاکمیت مقتدر مىتوانست تهدیدى علیه معاویه باشد .
همچنین عایدات فراوان آن، مىتوانست پایه اقتصادى حکومت اسلامى را تقویت کند; از این جهتحضرت على علیه السلام یکى از فضلاى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله را که از انصار و قبیله خزرج بود، و در امور سیاسى و اجتماعى از کیاست و فراست ویژهاى برخوردار بود و در جنگهاى گروهى و تن به تن و نیز امور نظامى مهارت ویژهاى داشت، در ماه صفر سال 36 هجرى (اوت 656 میلادى) به استاندارى مصر منصوب کرد، وى «قیس بن سعد بن عباده» نام داشت که پدرش پرچمدار انصار در کنار خاتم پیامبران و مردى نیکاندیش و استوار به شمار مىآمد و از مشاوران مورد اعتماد حضرت على علیه السلام محسوب مىگردید .
آغاز ماموریت
امام طى بیاناتى خطاب به وى فرمود:
«به سوى مصر عزیمت نما که تو را به حکومت آنجا گماشتم اینک بیرون دروازه مدینه برو و ا فراد مورد وثوق و کسانى را که مایلى همراهتببرى، جمع کن و با سپاهى مقتدر، بدان صوب (4) روانه شو . این سازماندهى براى دشمنان تو هراس و خوف افزونتر به بار مىآورد . و دوستانت را ارجمندتر مىسازد، به نیکوکاران احسان نما و بر افراد بدگمان سختبگیر و با توده مردم و خواص آنان، به نرمى رفتار کن . که مدارا و نرمش ثمرات خوبى دارد و مهربانى و خوشخویى با فرخندگى توام است» .
قیس عرض کرد: اى امیر مؤمنان آنچه فرمودید، فهمیدم . اما سپاه را براى شما باقى مىگذارم و اگر این کار منوط به آن باشد که لشگرى را به مصر بکشانم، هرگز بدانجا نروم! این نیروهاى نظامى اگر در اختیارتان باشد، سودمندتر است; زیرا هرگاه به آنان نیاز پیدا کردید، آمادهاند و اگر خواستید آنان را به سویى گسیل دارید، در خدمتگزارى و اداى وظیفه مهیا هستند و من، خود به همراه خانوادهام به مصر مىروم، اما آنچه در مورد مدارا و احسان سفارش فرمودید، در مورد مصریان انجام مىدهم و از خداوند متعال در این باره استعانت مىطلبم .
قیس همراه هفت نفر از افراد خاندان خویش، مدینه را به قصد مصر ترک کرد و چون به این سرزمین رسید، به مسجد رفت و فرمان داد تا نامهاى را که با خود داشت، براى مردم بخوانند . در آن نوشته نورانى چنین آمده بود:
«از بنده خدا امیرمؤمنان به هرکدام از مسلمین که این مکتوب بر او ابلاغ گردد; سلام بر شما باد . نخست همراه شما پروردگارى را که جز او خدایى نیست، ستایش مىکنم .
اما بعد خداوند متعال با تدبیر و قضاى خود و گزینه پسندیده خویش، اسلام را دین خود و فرشتگان و پیامبران قرار داد و رسولان را بدان منظور به سوى بندگان خویش گسیل فرمود، از جمله امورى که خداوند، این امت را به وسیله آن گرامى داشته و فضیلت را ویژه او گردانیده است، این است که محمد صلى الله علیه و آله را براى آنان مبعوث فرمود و او به ایشان کتاب، حکمت، سنت و فرایض را آموخت و آنان را تربیت کرد که هدایتیابند و جمع کرد تا پراکنده نشوند و پاکیزهشان ساخت تا مطهر گردند و چون آنچه را در اینباره به عهدهاش بود، انجام داد . خدایش او را به سوى خویش باز گرداند، درود، رحمت و رضوان خداوند بر او باد، آنگاه مسلمانان پس از او دو امیر را به خلافتبرگزیدند ..... پس از آن دو حاکمى به حکومت رسید که بدعتها پدید آورد، امت نخست فرصت اعتراض یافتند و خروشیدند و پس از آن خشم گرفتند و تغییرش دادند، آنگاه با من بیعت کردند و من از پیشگاه خداوند طلب هدایت مىکنم و براى پرهیزگارى، از او یارى مىجویم، همانا بر شما بر عهده ماست، عمل به قرآن و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله و قیام به حق آن و خیرخواهى براى شما در غیاب شماست و در آنچه برخلاف گویید از خداوند یارى مىطلبم و خداى ما را بسنده و بهترین کارگزار است، همانا قیس بن سعد بن عباده را به امیرى شما فرستادم با او همکارى کنید و او را بر حق یارى دهید . وى را فرمان دادم تا با خوبان نیکى کند و با آشوبگران به مقابله برخیزد، و با عوام و خواص مدارا نماید، او از کسانى است که روش او را مىپسندم و به صلاح و خیراندیشى او امیدوار هستم; از بارگاه خداوند براى خود و شما عمل پاک و پاداش بزرگ و رحمتى وسیع مسالت دارم و سلام و برکات الهى بر شما باد» (5) .
این نامه را «عبید الله بن ابى رافع» در ماه صفر سال سى و ششم هجرى نگاشت; چون نامه حضرت براى مصریان خوانده شد، «قیس بن سعد بن عباده» جهت ایراد خطبه برخاست، او نخستستایش و نیایش خداوند متعال را بر زبان جارى ساخت و سپس افزود:
«حمد پروردگارى را که آورنده حق و نابود کننده باطل است و ستمگران را منکوب نمود; اى مردم مصر! ما با بهترین کسى که پس از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىشناختیم، بیعت کردیم اینک برخیزید و با شرط عمل به کتاب خداوند و سنت فرستاده او، بیعت کنید و بدانید اگر ما به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل نکردیم، ما را بر گردن شما بیعتى نخواهد بود» (6) .
مصلحت و مدارا
پس از خاتمه سخنرانى قیس فرزند سعد، مردم از جاى خویش برخاستند و با حالتى توام با هیجان و شور و شوق مراسم بیعت را انجام دادند . فرمانداران دیگر مناطق و توابع مصر، همراه افرادى که در آن اجتماع حضور یافته بودند، در مقابل استاندار حضرت على علیه السلام سر تعظیم فرود آوردند و بدینگونه امور سرزمین مذکور سامان یافت .
قیس، نمایندگانى براى بررسى اوضاع نقاط دیگر مصر گسیل داشت، تا میزان اطاعت و فرمانبرى این نواحى را مورد ارزیابى قرار دهد، تنها جایى که نماینده وى مصلحت ندید در آنجا حضور یابد، دهکدهاى به نام «خربتا» بود که مردمش کشته شدن خلیفه سوم - عثمان - را گناهى نابخشودنى تصور مىکردند، به همین دلیل بیعتبا امیرمؤمنان علیه السلام و نمایندهاش براى آنان دشوار بود . «یزید بن حارث» از طایفه بنىکنانه و بنى مدلج که در این آبادى اقامت داشت، توسط شخصى به قیس پیام داد که ما به حضورت نمىآئیم، اما مىتوانى عاملان خویش را به سوى این روستا بفرستى چون اختیارش را دارى ولى ما را به حال خویش آزاد بگذار تا بنگریم کار مردم به کجا مىانجامد .
در این میان «محمد بن مسلمة بن مخلد بن صامت انصارى» از جاى برخاست و حوادث جارى را براى اهالى آن دیار بازگو کرد; و از آنان خواستبراى خونخواهى خلیفه سوم، اقدام کنند .
قیس برایش پیام داد: واى بر تو! آیا بر من شورش مىکنى؟ سوگند به خداوند متعال مایل نیستم در قبال ریختن خون تو، فرمانروایى مصر و شام از آن من باشد، خون خویش را حفظ کن . مسلمة بن مخلد پیغام داد: تا هنگامى که تو والى مصر هستى از قیام بر ضدت امتناع مىکنم .
«قیس بن سعد بن عباده انصارى» مردى خردمند و دوراندیش بود و به کسانى که کنارهگیرى کرده بودند، اطلاع داد شما را ناگزیر به بیعت نمىکنم و به حال خویش رها مىسازم و از طریق مسالمت و مدارا وارد مىشوم و دست از شما باز مىدارم و بدین منوال با «مسلمة بن مخلد» راه نرمش و آرامش را پیش گرفت و به گردآورى خراج مبادرت نمود و هیچکس با او از در خصومت و عناد وارد نگردید (7) . یادآورى مىشود فرزند مخلد در سن چهارسالگى به حضور پیامبراکرم صلى الله علیه و آله رسیده بود و بعدها در فتح مصر حضور یافت و در آنجا سکونت اختیار کرد (8) .
برخى از مورخان خاطرنشان ساختهاند: قیس به مخالفان و خصوصا اهالى خربتا گوشزد نمود که اگر شورش نکنید من از پیکار با شما صرف نظر مىنمایم; بدین شرط که در فرمانروایى من و پرداختخراج از سوى شما تاخیرى رخ ندهد آنان پذیرفتند . بدین ترتیب اوضاع سیاسى اجتماعى منطقه مصر آرامش خویش را باز یافت و قیس پس از استقرار کامل و حصول اطمینان از این بابت، طى نامهاى ماجراى خویش با مصریان را براى حضرت على علیه السلام گزارش کرد; امام که از سازش با شورشیان ناخرسند بود، و از مکر و نیرنگ اجتناب مىکرد در جواب گزارش قیس نوشت:
باید با آشوبگران به مقابله برخیزد تا به بیعت تمکین کنند و اگر نپذیرفتند، طى نبردى مخالفان را سرکوب نماید . این نامه پس از یک ماه به دست قیس رسید; او که تا حدودى طرفدار آرامش بود و به تصور خویش مایل نبود در قلمرو حکومتش تنش و تشنجى پدید آید، از لحن جدى و قاطع نامه امام متاثر گردید و در پاسخ آن چنین نگاشت:
«اى امیر مؤمنان موجب شگفتى است که با قومى که دست از تعرض برداشتهاند، و در صدد فتنه و آشوب نمىباشند، به پیکار برخیزم و بر آنان سخت گیرم زیرا این امر سبب مىگردد که آنان به حمایت از دشمنان ما برخیزند و یا به آنان ملحق شوند، اگر امکان دارد پیشنهاد این جانب را پذیرا باشید و اجازه ندهید دست تعرض ما به سوى این افراد دراز شود که با این اوضاع و احوال، مصلحت در مخاصمه نمىباشد .
ادامه دارد
پىنوشت:
1) المواعظ والاعتبار بذکرالخطط و الآثار، تقى الدین احمد بن على المقریزى، ج2، ص 68 .
2) تحفةالاحباب، محدث قمى، ص 436 .
3) الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص 1839 - 1840; تاریخ الرسل و الملوک، ج6، ص 2636 - 2637 .
4) ناحیه، سرزمین .
5) این نامه در منابع متعددى چون شرح نهجالبلاغه، ج6، ص58 - ناسخالتواریخ، ج5، ص 263 - انسابالاشراف، بلاذرى، ج2، ص 389 - بحارالانوار، ج33، ص 534 - الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص 1841 آمده است .
6) الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفى، ص 129 .
7) جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج3 ، ص 195 - 196 - کامل ابن اثیر، ج4، ص 1843 - الغدیر، ج3، ص 118 .
8) اسد الغابة، ابن اثیر، ج4، ص 264 .