روح چیست؟ روانشناسى اسلامى (38)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
روح، موجودى مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضاى بدن، به او متکى است .
واژه روح در قرآن در سورهها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن، همان موجودى است که مبدا حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: «... فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا» (1) .
«. . مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوى او فرستادیم» .
و آیه مبارکه: «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا» (2) . «همانگونه (که بر پیامبران پیشین، وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» . و آیات دیگر . پس براى روح، مصداقى در انسان هست و مصداقهاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر .
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالتبر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالتبر این دارد که مراد از روح، تنها روح انسانى است، آیه مبارکه زیر است:
«یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى» (3) .
«از تو (اى پیامبر) راجع به روح مىپرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است» .
در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده مىشود که مراد از روح مورد سؤال، روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است .
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات بهکار رفته است (4) .
مفسر بزرگ اهل سنت «شیخ ابوالفتوح رازى» در تفسیر «روحالجنان» (5) . در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مىگوید:
«آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمىماند» .
مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مىکند:
«تفسیر روح با این مفهوم درستتر به نظر مىآید که سؤال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود، خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجب بشر درباره روح از آن است که مىبیند قدرتى استبر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مىگردد و روح، او را سالها از فرسودگى و تعفن، نگاه مىدارد و به حرکت و سخن مىآورد و تعقل و ادراک مىکند و اینها هیچیک، کار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مىجهد و جسم را مىجهاند .
«حال پس خود روح از چه مبدا و منشا است؟ خداوند جواب داد که مبدا آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت، دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت» .
تفسیر آیه «و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا» . «شما آدمیان جز اندکى که از علم، نصیب ندارند» . این است که روح از دیدگاه قرآن، موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم، بروز مىدهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بىخبرید!
مرحوم «بحرانى» مؤلف تفسیر «برهان» در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر علیه السلام نقل مىکند که فرمود:
«معناى آیه، این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح، آگاهى ندارند» .
استاد معظم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبائىقدس سره در تفسیر «المیزان» (6) مىنویسد:
«کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده، به معناى مبدا حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مىشود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام «نفس ناطقه» مىباشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود، وجود دارد . و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است» .
چنانکه در آیه دیگر مىفرماید:
«. . انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (7) .
«فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: موجود باش! آن نیز بىدرنگ موجود مىشود» .
از این آیه معلوم مىشود که:
1 . امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى .
2 . موجودى به نام روح، وجود دارد و به همین مناسبتحضرت مسیح علیه السلام به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا که مىفرماید: «انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمة القاها الى مریم و روح منه» (8) . «مسیح، عیسى بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء کرده است و روحى از جانب او است» .
خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسانها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان، عطاء شده است چنانکه در مورد خلقتحضرت آدم علیه السلام مىفرماید:
«فاذا سویته و نفخت فیه من روحى» (9) . «هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم» . و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: «ثم سواه و نفخ فیه من روحه» (10) «سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید» .
در این دو آیه روح، متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه «من» آورده شده یعنى مبدا پیدایش او از ناحیه خداست . و نام این ایجاد را «نفخ» یعنى دمیدن نهاده است (11) همچنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: «یلقی الروح من امره على من یشاء» (12) . «وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القاء مىنماید» . و آیه «ینزل الملائکة بالروح من امره على من یشاء من عباده» (13) . «فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مىفرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید» .
و آیه «تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» (14) .
«فرود آیند فرشتگان و روح (مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است» . چنانکه خوانندگان ملاحظه مىکنند، کلمه «من» در همه این آیات مىفهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مىکند و مىفرماید:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (15) . «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شىء» ، «جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را، امر کند به او و بگوید باش، پس به وجود مىآید» .
عالم خلق و عالم امر
به طور کلى در مطالعه آیات قرآنى در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه مىنماید: یکى پدیده «خلق» که در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مکان، منطبق مىگردد و مسیر تکامل را تدریجا مىپیماید . دیگرى پدیده «امر» که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند مىباشد، در این پدیده، تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند بهطور آنى، موجود مىگردد و اسباب و وسائل مادى در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادى است (16) .
مرحوم علامه طباطبائىقدس سره در معناى امر در ذیل آیاتى که از تفسیر «المیزان» نقل کردیم، مىگوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و براى هر موجودى، ملکوتى و امرى است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است .
مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنى پدیده مادى و قابل لمس یعنى «عالم خلق» و پدیدههاى امرى و مجرد غیر مادى یعنى «امر و خلق» هر دو از جانب خداوند مىباشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 مىفرماید:
«الا له الخلق و الامر» . «آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوستیعنى به فرمان او است» .
خداوند این معنى را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذکر مىگردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکى از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزى با تعبیر «کن» یعنى «باش» خاطرنشان مىسازد پس کیفیتخلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولى نفخ روح به صورت غیر تدریجى و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان مىتوانند در آیات 12 تا 14 سوره «مؤمنون» مطالعه نمایند .
چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه مىگردد، قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتى متفاوت با مراحل قبلى، معرفى کرده استیعنى جنین در ماههاى اول دوره جنینى، داراى حیات و در حال رشد و نمو مىباشد و موقعى که رشد به حدى رسید که ساختمان قلب، کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضاى بدن کامل شد، حیات نباتى جنین تبدیل به حیات عالىترى گردیده، پدیده دیگرى به نام روح و نفس، به وجود مىآید و از آن تعبیر به کیفیت امرى شده است .
در روایت وارد از امام سجاد علیه السلام در تفسیر نورالثقلین (17) به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائى که بیشتر، جنبه نباتى دارد به کیفیتبالاترى که براى تعقل و زندگى مستقل آماده گردیده، تبدیل مىگردد (18) .
پس; از آیات فوق استفاده مىشود که روح موجودى محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلف کتاب «رسالةالنفسیة» (19) «جسم قسمتپذیر بوده و روح، قسمتپذیر نیست، و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود، قیام نبود و جان، اصل آدمى است و همه اعضاء، تبع وى است، عرض چگونه بود ... ؟»
جالب این است که مؤلف کتاب «رسالةالنفسیة» ، «فضل الله بن حامد حسینى» متوفاى 921ه . ق . بعد از ذکر مطالب یاد شده، دو بیتشعر فارسى نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
سرى است که جز نهفتنش نیست روان
درى است نفیس و سفتنش نیست روا
رازى که میان جان جانان منست
دانسته نیست و گفتنش نیست روا
پىنوشت:
1) مریم، 17 .
2) شورى: 52 .
3) اسراء، 85 .
4) بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، جلد اول، تالیف دکتر سید ابوالقاسم حسینى، سال 1364، ص 21 و 20 .
5) تالیف: شیخ ابوالفتوح رازى، با حواشى مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى، کتابفروشى اسلامى، سال 1385ه ق .
6) ترجمه آقاى موسوى، ج25، ص 340 و 341 .
7) سوره یس، آیه 89 .
8) سوره نساء، آیه 171 .
9) حجر، 29 .
10) سجده، 9 .
11) کتاب بررسى مقدماتى روانشناسى اسلامى، ص 23 .
12) مؤمن، 15 .
13) نحل: 2 .
14) قدر، 4 .
15) یس، 82 .
16) رساله نفسیه، تالیف: فضل الله بن حامد الحسینى، متوفاى 921ه، ص 27 .
17) ج1، ص 540 .
18) بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، ج1، ص 24 - 25 .
19) ص 27 و 28 .
واژه روح در قرآن در سورهها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن، همان موجودى است که مبدا حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: «... فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا» (1) .
«. . مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوى او فرستادیم» .
و آیه مبارکه: «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا» (2) . «همانگونه (که بر پیامبران پیشین، وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» . و آیات دیگر . پس براى روح، مصداقى در انسان هست و مصداقهاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر .
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالتبر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالتبر این دارد که مراد از روح، تنها روح انسانى است، آیه مبارکه زیر است:
«یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى» (3) .
«از تو (اى پیامبر) راجع به روح مىپرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است» .
در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده مىشود که مراد از روح مورد سؤال، روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است .
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات بهکار رفته است (4) .
مفسر بزرگ اهل سنت «شیخ ابوالفتوح رازى» در تفسیر «روحالجنان» (5) . در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مىگوید:
«آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمىماند» .
مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مىکند:
«تفسیر روح با این مفهوم درستتر به نظر مىآید که سؤال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود، خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجب بشر درباره روح از آن است که مىبیند قدرتى استبر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مىگردد و روح، او را سالها از فرسودگى و تعفن، نگاه مىدارد و به حرکت و سخن مىآورد و تعقل و ادراک مىکند و اینها هیچیک، کار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مىجهد و جسم را مىجهاند .
«حال پس خود روح از چه مبدا و منشا است؟ خداوند جواب داد که مبدا آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت، دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت» .
تفسیر آیه «و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا» . «شما آدمیان جز اندکى که از علم، نصیب ندارند» . این است که روح از دیدگاه قرآن، موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم، بروز مىدهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بىخبرید!
مرحوم «بحرانى» مؤلف تفسیر «برهان» در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر علیه السلام نقل مىکند که فرمود:
«معناى آیه، این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح، آگاهى ندارند» .
استاد معظم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبائىقدس سره در تفسیر «المیزان» (6) مىنویسد:
«کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده، به معناى مبدا حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مىشود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام «نفس ناطقه» مىباشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود، وجود دارد . و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است» .
چنانکه در آیه دیگر مىفرماید:
«. . انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (7) .
«فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: موجود باش! آن نیز بىدرنگ موجود مىشود» .
از این آیه معلوم مىشود که:
1 . امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى .
2 . موجودى به نام روح، وجود دارد و به همین مناسبتحضرت مسیح علیه السلام به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا که مىفرماید: «انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمة القاها الى مریم و روح منه» (8) . «مسیح، عیسى بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء کرده است و روحى از جانب او است» .
خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسانها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان، عطاء شده است چنانکه در مورد خلقتحضرت آدم علیه السلام مىفرماید:
«فاذا سویته و نفخت فیه من روحى» (9) . «هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم» . و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: «ثم سواه و نفخ فیه من روحه» (10) «سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید» .
در این دو آیه روح، متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه «من» آورده شده یعنى مبدا پیدایش او از ناحیه خداست . و نام این ایجاد را «نفخ» یعنى دمیدن نهاده است (11) همچنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: «یلقی الروح من امره على من یشاء» (12) . «وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القاء مىنماید» . و آیه «ینزل الملائکة بالروح من امره على من یشاء من عباده» (13) . «فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مىفرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید» .
و آیه «تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» (14) .
«فرود آیند فرشتگان و روح (مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است» . چنانکه خوانندگان ملاحظه مىکنند، کلمه «من» در همه این آیات مىفهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مىکند و مىفرماید:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (15) . «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شىء» ، «جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را، امر کند به او و بگوید باش، پس به وجود مىآید» .
عالم خلق و عالم امر
به طور کلى در مطالعه آیات قرآنى در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه مىنماید: یکى پدیده «خلق» که در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مکان، منطبق مىگردد و مسیر تکامل را تدریجا مىپیماید . دیگرى پدیده «امر» که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند مىباشد، در این پدیده، تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند بهطور آنى، موجود مىگردد و اسباب و وسائل مادى در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادى است (16) .
مرحوم علامه طباطبائىقدس سره در معناى امر در ذیل آیاتى که از تفسیر «المیزان» نقل کردیم، مىگوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و براى هر موجودى، ملکوتى و امرى است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است .
مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنى پدیده مادى و قابل لمس یعنى «عالم خلق» و پدیدههاى امرى و مجرد غیر مادى یعنى «امر و خلق» هر دو از جانب خداوند مىباشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 مىفرماید:
«الا له الخلق و الامر» . «آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوستیعنى به فرمان او است» .
خداوند این معنى را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذکر مىگردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکى از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزى با تعبیر «کن» یعنى «باش» خاطرنشان مىسازد پس کیفیتخلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولى نفخ روح به صورت غیر تدریجى و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان مىتوانند در آیات 12 تا 14 سوره «مؤمنون» مطالعه نمایند .
چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه مىگردد، قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتى متفاوت با مراحل قبلى، معرفى کرده استیعنى جنین در ماههاى اول دوره جنینى، داراى حیات و در حال رشد و نمو مىباشد و موقعى که رشد به حدى رسید که ساختمان قلب، کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضاى بدن کامل شد، حیات نباتى جنین تبدیل به حیات عالىترى گردیده، پدیده دیگرى به نام روح و نفس، به وجود مىآید و از آن تعبیر به کیفیت امرى شده است .
در روایت وارد از امام سجاد علیه السلام در تفسیر نورالثقلین (17) به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائى که بیشتر، جنبه نباتى دارد به کیفیتبالاترى که براى تعقل و زندگى مستقل آماده گردیده، تبدیل مىگردد (18) .
پس; از آیات فوق استفاده مىشود که روح موجودى محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلف کتاب «رسالةالنفسیة» (19) «جسم قسمتپذیر بوده و روح، قسمتپذیر نیست، و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود، قیام نبود و جان، اصل آدمى است و همه اعضاء، تبع وى است، عرض چگونه بود ... ؟»
جالب این است که مؤلف کتاب «رسالةالنفسیة» ، «فضل الله بن حامد حسینى» متوفاى 921ه . ق . بعد از ذکر مطالب یاد شده، دو بیتشعر فارسى نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
سرى است که جز نهفتنش نیست روان
درى است نفیس و سفتنش نیست روا
رازى که میان جان جانان منست
دانسته نیست و گفتنش نیست روا
پىنوشت:
1) مریم، 17 .
2) شورى: 52 .
3) اسراء، 85 .
4) بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، جلد اول، تالیف دکتر سید ابوالقاسم حسینى، سال 1364، ص 21 و 20 .
5) تالیف: شیخ ابوالفتوح رازى، با حواشى مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى، کتابفروشى اسلامى، سال 1385ه ق .
6) ترجمه آقاى موسوى، ج25، ص 340 و 341 .
7) سوره یس، آیه 89 .
8) سوره نساء، آیه 171 .
9) حجر، 29 .
10) سجده، 9 .
11) کتاب بررسى مقدماتى روانشناسى اسلامى، ص 23 .
12) مؤمن، 15 .
13) نحل: 2 .
14) قدر، 4 .
15) یس، 82 .
16) رساله نفسیه، تالیف: فضل الله بن حامد الحسینى، متوفاى 921ه، ص 27 .
17) ج1، ص 540 .
18) بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، ج1، ص 24 - 25 .
19) ص 27 و 28 .