آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

روح، موجودى مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضاى بدن، به او متکى است .
واژه روح در قرآن در سوره‏ها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن، همان موجودى است که مبدا حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: «... فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا» (1) .
«. . مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوى او فرستادیم‏» .
و آیه مبارکه: «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا» (2) . «همان‏گونه (که بر پیامبران پیشین، وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم‏» . و آیات دیگر . پس براى روح، مصداقى در انسان هست و مصداق‏هاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر .
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت‏بر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالت‏بر این دارد که مراد از روح، تنها روح انسانى است، آیه مبارکه زیر است:
«یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى‏» (3) .
«از تو (اى پیامبر) راجع به روح مى‏پرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است‏» .
در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده مى‏شود که مراد از روح مورد سؤال، روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است .
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات به‏کار رفته است (4) .
مفسر بزرگ اهل سنت «شیخ ابوالفتوح رازى‏» در تفسیر «روح‏الجنان‏» (5) . در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مى‏گوید:
«آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمى‏ماند» .
مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مى‏کند:
«تفسیر روح با این مفهوم درست‏تر به نظر مى‏آید که سؤال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود، خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجب بشر درباره روح از آن است که مى‏بیند قدرتى است‏بر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مى‏گردد و روح، او را سالها از فرسودگى و تعفن، نگاه مى‏دارد و به حرکت و سخن مى‏آورد و تعقل و ادراک مى‏کند و اینها هیچ‏یک، کار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مى‏جهد و جسم را مى‏جهاند .
«حال پس خود روح از چه مبدا و منشا است؟ خداوند جواب داد که مبدا آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت، دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت‏» .
تفسیر آیه «و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا» . «شما آدمیان جز اندکى که از علم، نصیب ندارند» . این است که روح از دیدگاه قرآن، موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم، بروز مى‏دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بى‏خبرید!
مرحوم «بحرانى‏» مؤلف تفسیر «برهان‏» در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند که فرمود:
«معناى آیه، این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح، آگاهى ندارند» .
استاد معظم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبائى‏قدس سره در تفسیر «المیزان‏» (6) مى‏نویسد:
«کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده، به معناى مبدا حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مى‏شود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام «نفس ناطقه‏» مى‏باشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود، وجود دارد . و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است‏» .
چنانکه در آیه دیگر مى‏فرماید:
«. . انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون‏» (7) .
«فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى‏گوید: موجود باش! آن نیز بى‏درنگ موجود مى‏شود» .
از این آیه معلوم مى‏شود که:
1 . امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى .
2 . موجودى به نام روح، وجود دارد و به همین مناسبت‏حضرت مسیح علیه السلام به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا که مى‏فرماید: «انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمة القاها الى مریم و روح منه‏» (8) . «مسیح، عیسى بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء کرده است و روحى از جانب او است‏» .
خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسان‏ها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان، عطاء شده است چنانکه در مورد خلقت‏حضرت آدم علیه السلام مى‏فرماید:
«فاذا سویته و نفخت فیه من روحى‏» (9) . «هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم‏» . و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: «ثم سواه و نفخ فیه من روحه‏» (10) «سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید» .
در این دو آیه روح، متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه «من‏» آورده شده یعنى مبدا پیدایش او از ناحیه خداست . و نام این ایجاد را «نفخ‏» یعنى دمیدن نهاده است (11) هم‏چنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: «یلقی الروح من امره على من یشاء» (12) . «وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القاء مى‏نماید» . و آیه «ینزل الملائکة بالروح من امره على من یشاء من عباده‏» (13) . «فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مى‏فرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید» .
و آیه «تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» (14) .
«فرود آیند فرشتگان و روح (مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است‏» . چنانکه خوانندگان ملاحظه مى‏کنند، کلمه «من‏» در همه این آیات مى‏فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مى‏کند و مى‏فرماید:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون‏» (15) . «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شى‏ء» ، «جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را، امر کند به او و بگوید باش، پس به وجود مى‏آید» .
عالم خلق و عالم امر
به طور کلى در مطالعه آیات قرآنى در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه مى‏نماید: یکى پدیده «خلق‏» که در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مکان، منطبق مى‏گردد و مسیر تکامل را تدریجا مى‏پیماید . دیگرى پدیده «امر» که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند مى‏باشد، در این پدیده، تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند به‏طور آنى، موجود مى‏گردد و اسباب و وسائل مادى در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادى است (16) .
مرحوم علامه طباطبائى‏قدس سره در معناى امر در ذیل آیاتى که از تفسیر «المیزان‏» نقل کردیم، مى‏گوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و براى هر موجودى، ملکوتى و امرى است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است .
مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنى پدیده مادى و قابل لمس یعنى «عالم خلق‏» و پدیده‏هاى امرى و مجرد غیر مادى یعنى «امر و خلق‏» هر دو از جانب خداوند مى‏باشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 مى‏فرماید:
«الا له الخلق و الامر» . «آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوست‏یعنى به فرمان او است‏» .
خداوند این معنى را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذکر مى‏گردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکى از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزى با تعبیر «کن‏» یعنى «باش‏» خاطرنشان مى‏سازد پس کیفیت‏خلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولى نفخ روح به صورت غیر تدریجى و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان مى‏توانند در آیات 12 تا 14 سوره «مؤمنون‏» مطالعه نمایند .
چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه مى‏گردد، قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتى متفاوت با مراحل قبلى، معرفى کرده است‏یعنى جنین در ماه‏هاى اول دوره جنینى، داراى حیات و در حال رشد و نمو مى‏باشد و موقعى که رشد به حدى رسید که ساختمان قلب، کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضاى بدن کامل شد، حیات نباتى جنین تبدیل به حیات عالى‏ترى گردیده، پدیده دیگرى به نام روح و نفس، به وجود مى‏آید و از آن تعبیر به کیفیت امرى شده است .
در روایت وارد از امام سجاد علیه السلام در تفسیر نورالثقلین (17) به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائى که بیشتر، جنبه نباتى دارد به کیفیت‏بالاترى که براى تعقل و زندگى مستقل آماده گردیده، تبدیل مى‏گردد (18) .
پس; از آیات فوق استفاده مى‏شود که روح موجودى محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلف کتاب «رسالة‏النفسیة‏» (19) «جسم قسمت‏پذیر بوده و روح، قسمت‏پذیر نیست، و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود، قیام نبود و جان، اصل آدمى است و همه اعضاء، تبع وى است، عرض چگونه بود ... ؟»
جالب این است که مؤلف کتاب «رسالة‏النفسیة‏» ، «فضل الله بن حامد حسینى‏» متوفاى 921ه . ق . بعد از ذکر مطالب یاد شده، دو بیت‏شعر فارسى نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
سرى است که جز نهفتنش نیست روان
درى است نفیس و سفتنش نیست روا
رازى که میان جان جانان منست
دانسته نیست و گفتنش نیست روا
پى‏نوشت:
1) مریم، 17 .
2) شورى: 52 .
3) اسراء، 85 .
4) بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، جلد اول، تالیف دکتر سید ابوالقاسم حسینى، سال 1364، ص 21 و 20 .
5) تالیف: شیخ ابوالفتوح رازى، با حواشى مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى، کتابفروشى اسلامى، سال 1385ه ق .
6) ترجمه آقاى موسوى، ج‏25، ص 340 و 341 .
7) سوره یس، آیه 89 .
8) سوره نساء، آیه 171 .
9) حجر، 29 .
10) سجده، 9 .
11) کتاب بررسى مقدماتى روانشناسى اسلامى، ص 23 .
12) مؤمن، 15 .
13) نحل: 2 .
14) قدر، 4 .
15) یس، 82 .
16) رساله نفسیه، تالیف: فضل الله بن حامد الحسینى، متوفاى 921ه، ص 27 .
17) ج‏1، ص 540 .
18) بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، ج‏1، ص 24 - 25 .
19) ص 27 و 28 .

تبلیغات