آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آیا اعجاز، در سلسله علل و اسباب طولیه است‏یا عرضیه؟
پرسش اصلى این است: کارى که پیامبر صلى الله علیه و آله به اذن خدا و به اعجاز انجام مى‏دهد، آیا در سلسله عرضیه علل و اسباب قرار مى‏گیرد یا در سلسله طولیه؟ آیا شفاى بیمار، همان‏طورى که - به اذن خداوند - مستند به رژیم غذائى یا دارو و درمان است، مستند به دعاى پیامبر است؟ آیا دعا و دوا، در عرض یکدیگرند یا در طول یکدیگر؟ به زبان ساده‏تر، آیا دعا به موازات دوا اثر مى‏کند یا از بالاى سر و مسلط بر آن؟
اگر فرضا روزى دارویى کشف شود که مرده را زنده کند، آیا زنده شدن مردگان به وسیله حضرت عیسى علیه السلام در عرض این داروست‏یا در طول آن؟
ممکن است‏برخى از معجزات، فعل خداوند باشد، نه فعل پیامبر . چنانکه قرآن، کلام خداست، نه کلام پیامبر . گاهى چنین است که خداوند، معنى را به قلب پیامبر الهام مى‏کند و پیامبر دریافتهاى خود را به کلام و به زبان خود، بیان مى‏کند . در این صورت، کلام، کلام پیامبر است; ولى گاهى خداوند خود کلام را به قلب پیامبر الهام مى‏کند و پیامبر همان کلام القاء شده خداوند را به زبان مى‏آورد و به اطلاع مردم مى‏رساند . هرچند کلام اول هم مع‏الواسطه کلام خداست، ولى کلام دوم، کلام بلاواسطه خداست; چنانکه قرآن مى‏فرماید:
«نزل به الروح الامین× على قلبک لتکون من المنذرین‏» (1) .
«روح الامین، آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد، تا از انذار کنندگان باشى‏» .
در مورد قرآن که کلام بلاواسطه خداوند است، این سؤال مطرح است که آیا خداوند کلام خود را بدون وساطت علل و اسباب، معجز ساخته، یا این که مانند سایر کارهایش از مجراى علل و اسباب مادى و غیر مادى، چنین کرده است؟
برخى در مورد معجزه، قائل به «صرفه‏» شده‏اند .
مقصود از صرفه این است که خداوند مردم را از این که مثل قرآن بیاورند، باز مى‏دارد و این توان را از آنان سلب مى‏کند، براساس نظریه صرفه، آوردن مثل قرآن، کار غیر ممکن نیست; ولى خداوند مانع (صارف) آنهاست . در این صورت، او سبب‏سوزى مى‏کند و از فراز همه علل و اسباب، مانع تاثیر آنها مى‏شود . همین هم ممکن است‏بلاواسطه باشد و ممکن است از طریق علل و اسباب باشد .
احتمال دیگر این است که خداوند اعجاز بودن قرآن را هم مانند سایر کارهایش در قالب سلسله طولیه و عرضیه انجام داده و به آن خاصیتى بخشیده که مثلش را نتوان آورد .
نظریه برخى از اندیشمندان غربى
برخى از اندیشمندان غربى - که خداوند را همچون سازنده ساعت تلقى کرده‏اند که ساعتى مى‏سازد و به کار مى‏اندازد و ارتباطش با آن قطع مى‏شود; ولى ساعت، مدتها به کار خود ادامه مى‏دهد - معتقدند که خداوند حضور خود را از طریق معجزات و کارهاى خارق عادت و رخنه‏پوشى نشان مى‏دهد . اینان به خداى رخنه‏پوش معتقدند و در حقیقت، کارهاى او را خارج از نظام طولى و عرضى تلقى مى‏کنند .
از دیدگاه اینان، خداوند عصاى موسى علیه السلام را بدون وساطت‏سلسله طولیه و عرضیه، اژدها مى‏کند .
نقد این نظریه
چه لزومى دارد که از یک طرف معتقد شویم که خداوند در راس نظام طولى و عرضى قرار دارد و سرسلسله همه اسباب طولى و عرضى است و از طرف دیگر معتقد شویم که خودش بر خلاف این نظام عمل مى‏کند و به اعجاز یا رخنه‏پوشى مى‏پردازد؟
مگر این نظام - نعوذ بالله - نقصان یا خللى دارد که او ناچار شود، برخلاف آن عمل کند و تصرفاتى رخنه‏پوشانه یا برخلاف نظام داشته باشد؟
چه مانعى دارد که خداوند در چارچوب همین نظام و از مجراى علل و اسباب طولى و عرضى، چوب خشکى را به یک چشم به هم زدن، جانورى مخوف سازد؟
یکى - مانند انسانهاى عادى - مى‏تواند تخت «بلقیس‏» را چند روزه به بارگاه سلیمان بیاورد، و یکى مثل آن دیو جنى یک ساعته مى‏آورد و یکى مثل «آصف‏بن‏برخیا» - وصى حضرت سلیمان - قبل از یک چشم به هم زدن مى‏آورد .
همین انسانهاى عادى، هم‏اکنون به برکت تکنولوژى و صنعت، فاصله‏هاى زمانى و مکانى را کم کرده‏اند; ولى هیچ‏کدام، از نظام اسباب طولى و عرضى خارج نشده‏اند . بشر امروز از راه دانش و صنعت، توانسته است‏با تصرفاتى در علل و اسباب عرضى تغییراتى در جهان پدید آورد . او توانسته است گل خیار را یک روزه خیار و جوجه یک روزه را یک ماهه مرغ کند و از یک بوته گوجه فرنگى صدها گوجه فرنگى بچیند و ...
اژدها شدن عصا از مجارى عادى در نظام طبیعت، وقت زیادى مى‏خواهد . باید عصا خاک شود و وارد اندام گیاهى گردد و از آنجا وارد بدن حیوانى شود و مارى آن حیوان را شکار کند و در معده خود هضم کند و بخشى از آن، سلول نطفه‏اى شود و آن مار، تخم‏گذارى کند و از آن تخم، بچه مارى خارج شود و سالها بگذرد تا مارى ستبر و اژدهایى مخوف گردد . ممکن است انسانها با علم و تکنیک جدید، تا آنجایى که مى‏توانند زمان را کوتاه کنند، ولى آیا ممکن است این کار را به‏طور دفعى انجام دهند؟ معجزه موسى این بود که عصا را بى‏درنگ اژدها کرد . همه این کارها - چه عادى و چه غیر عادى - به خدا منتهى مى‏شود . آیا خداوند مستقیما در عصا تصرف کرد و به امر (کن) و بلاواسطه اژدهایش کرد (فیکون) یا این که از طریق سلسله اسباب طولیه و عرضیه این کار را انجام داد؟
هیچ‏کدام اینها نقض اصل علیت نیست . منتهى اگر خارج از مقتضاى نظام طولى و عرضى باشد، با قاعده «ابى الله ان یجری الامور الا باسبابها» (2) . سازگار نیست .
نظام اسباب طولى و عرضى، مقتضاى اراده حکیمانه خداوند است و حتى اگر نظامى از این بهتر و برتر ممکن بود، خلق مى‏کرد; چرا که اگر خلق نمى‏کرد، یا جاهل بود یا عاجز یا بخیل . به قول غزالى و محى‏الدین و صدرالمتالهین، او نه جاهل است، نه عاجز و نه بخیل . این نظام همان است که حکمایش «نظام احسن‏» نامیده و در باره‏اش گفته‏اند: «لیس فى الامکان ابدع مما کان‏» بدیع‏تر و زیباتر و کامل‏تر از آنچه هست، ممکن نیست . و گرنه خالق دانا و توانا و جواد، همان را مى‏آفرید (3) .
آیا این نظام، تحمل معجزات را ندارد، تا خداوند ناگزیر باشد از وراى سلسله طولى و عرضى، دخالت کند و چوب خشکى را به یک لحظه اژدها سازد و قطعه خاکى را که عیسى علیه السلام شکل مرغ به آن بخشیده، به پرواز درآورد و جسد بى‏جانى را حیات بخشد یا همه اینها از مجارى همین اسباب و علل طولى و عرضى امکان‏پذیر است؟
گفتارى از امام صادق علیه السلام
این امام بزرگوار که مذهب را آنچنان که هست‏به شایستگى و بدون پیرایه معرفى کرده، در ذیل همان کلامى که دلالت دارد، بر این که خداوند امتناع دارد که کارها را از غیر مجراى علل و اسباب طولى و عرضى انجام دهد، مى‏فرماید:
«فجعل لکل شى‏ء سببا و جعل لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح مفتاحا و جعل لکل مفتاح علما و جعل لکل علم بابا ناطقا، من عرفه عرف الله و من انکره انکر الله . ذلک رسول الله و نحن‏» (4) .
«خداوند براى هر چیزى سببى و براى هر سببى شرحى و براى هر شرحى کلیدى و براى هر کلیدى علمى و براى هر علمى بابى گویا قرار داد . هر که آن باب ناطق را بشناسد، خدا را شناخته و هرکس انکار کند، خدا را انکار کرده است . آن باب، پیامبر خدا و ماییم‏» .
ملاحظه مى‏کنیم که امام، هیچ پدیده و هیچ مخلوقى را بدون سبب، نمى‏داند . هر سببى، شرح مى‏خواهد و هر شرحى کلید مى‏خواهد و هر کلیدى، دانش مى‏خواهد و هر دانشى، بابى ناطق مى‏خواهد . این باب ناطق، پیامبر و ائمه معصومند .
در بیان معصوم، هم بر اصل علیت اعتماد شده و هم بر نظام طولى .
این قاعده کلى همه چیز را فرا مى‏گیرد . نه تنها امور عادى مشمول این قاعده‏اند که معجزات نیز از قلمرو این قاعده خارج نیستند .
در قرآن کریم آمده است که:
«و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا» (5) .
مضمون آیه شریفه این است که هلاک و نابودى هیچ قریه‏اى بدون فسق و فجور مترفین و بلهوسى و شهوترانى آنهایى که غوطه‏ور در ناز و نعمت مى‏باشند، ممکن نیست . نه قومى بى‏سبب، عزیز و سربلند و نه ملتى بى‏سبب، ذلیل و بدبخت و نگون‏بخت مى‏شود . نه عزت و سربلندى و اقتدار، خارج از مجارى علل و اسباب است و نه ذلت و سقوط و فنا و اضمحلال، راهى غیر از مجارى علل و اسباب دارد .
سنت غیر قابل تغییر الهى به کار گرفتن نظام طولى و عرضى است . سنت الهى قابل تبدیل و تحویل نیست . قرآن کریم مى‏فرماید:
«... لن تجد لسنة الله تبدیلا» (6) . «هرگز براى سنت‏خداوند تبدیلى نمى‏یابى‏» .
و نیز مى‏فرماید:
«... لن تجد لسنة الله تحویلا» (7) . «هرگز براى سنت‏خداوند، دگرگونى و تحویلى نمى‏یابى‏» .
اجراى امور از طریق علل و اسباب، سنت الهى است و به همین دلیل، غیر قابل تغییر است . ولى اگر سنت الهى نباشد، در قابلیت تغییر آن، جاى چون و چرا نیست . مع‏ذلک، اگر سنت الهى نباشد، خارج از قانون علیت نیست; ولى عقل و نقل حکم مى‏کنند که هر کارى - چه اعجاز و چه غیر اعجاز - انجام گیرد، هم مشمول قانون علیت است و هم در چارچوب نظام طولى و عرضى .
جاذبه، جسم را به سوى خود مى‏کشاند و لذا ما نمى‏توانیم در فضا معلق بمانیم; ولى هواپیما با استفاده از همین سیستم عرضى در فضا پرواز مى‏کند و هلى‏کوپتر، معلق مى‏ماند .
اگر انسانى به نیروى الهى در فضا معلق بماند یا پرواز کند، چگونه است؟ آیا او نیز در چارچوب همین علل و اسباب طولى و عرضى عمل کرده منتها از علل و اسباب ناشناخته‏اى استفاده کرده، یا هیچ کارى به آنها ندارد، بلکه خود از وراى آنها عمل مى‏کند؟
مرتاضى که قطارى غول پیکر را با نگاه چشم از حرکت‏باز مى‏دارد، چگونه عمل مى‏کند؟ آیا از مجارى علل و اسباب، وارد مى‏شود یا از وراى آنها عمل مى‏کند؟
در صورت اول، او به قدرت نفس و به برکت ریاضتهاى دشوار، از علل و اسباب ناشناخته‏اى استفاده مى‏کند که دیگران و حتى دانشمندان امروز از شناخت آنها عجز دارند و در صورت دوم از بالاى سر و از فراز آنها تاثیر کرده و همه اسبابى را که در قطار براى حرکت آن فراهم است، خنثى مى‏سازد .
دیدیم که فعل و انفعال علل و اسباب عرضى و خنثى شدن یا تقویت و ابقاى آنها به وسیله یکدیگر، ممکن و مسلم است . نفس شخص مرتاض هم در ردیف همین علل و اسباب عرضى قرار مى‏گیرد و با استفاده از آنها کارى عجیب و شگفت‏انگیز انجام مى‏دهد .
نفوس نبوى و ولوى چگونه‏اند؟ آیا با به کارگیرى برخى از علل و اسباب عرضى ناشناخته، مانع تاثیر برخى دیگر مى‏شوند یا بدون واسطه تاثیر مى‏کنند . نفس ولوى امام صادق علیه السلام بیانگر این نکته بود که باید از مجارى علل و اسباب باشد .
مرورى بر آیات قرآنى و استفاده چند نکته
1 . از دیدگاه قرآن، پدیده مادى علت مادى دارد . هرچند تاثیر آن علت مادى به اذن خداوند است .
2 . دانشمندان جدید، پدیده‏هاى خارق عادت را به امواج مجهول مغناطیسى مستند کرده‏اند . به نظر آنها ریاضتهاى سخت و دشوار، انسان را بر آنها مسلط مى‏سازد و مى‏تواند توسط آنها به کارهایى عجیب دست‏بزند; ولى قرآن کریم، بدون این که همچون علماى جدید، به معرفى آن علت طبیعى پرداخته باشد، مى‏گوید:
«... و من یتق الله یجعل له مخرجا× و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل على‏الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شى‏ء قدرا» (8) .
«هرکس تقوا پیشه کند، خداوند برایش راهى قرار مى‏دهد و او را از جایى که گمان ندارد، روزى مى‏دهد و هرکس بر خدا توکل کند، خداوند او را بس است . خداوند به فرمان خودش مى‏رسد . خداوند براى هر چیزى اندازه‏اى قرار داده است‏» .
آرى هرچند اسباب ظاهرى، اقتضاى فقر و تهیدستى و گرفتارى داشته باشند، ولى تقوا و توکل، راه را بر اسباب دیگر مى‏گشایند و شخص را از گرفتارى و تنگدستى نجات مى‏دهند .
3 . از جمله «قد جعل الله لکل شى‏ء قدرا» استفاده مى‏شود که بازهم در صورت تقوا و توکل، اسباب طبیعى عمل مى‏کنند . منتهى اسباب فقر و تهیدستى حد و اندازه‏اى دارند که نمى‏توانند از حد خود تجاوز کنند و مانع تاثیر تقوا و توکل شوند .
4 . در عین حال، قرآن کریم مى‏گوید: «... کل من عند الله ...» (9) . «همه چیز از جانب خداست‏» . چه آن عللى که فقر مى‏زایند و چه آن عللى که تمکن و کفاف و ثروت مى‏آورند، همه و همه از جانب خدایند .
5 . از دیدگاه قرآن مسلم است که نفوس انبیا تاثیر دارند و معجزات به نیروى نفوس آنهاست . منتهى آنچه انجام مى‏دهند، به اذن خداوند است . در این باره مى‏گوید:
«... ما کان لرسول ان یاتی بآیة الا باذن الله ...» (10) .
«هیچ پیامبرى حق ندارد بدون اذن خداوند معجزه‏اى بیاورد» .
از این آیه استفاده مى‏شود که آوردن معجزه به تاثیر نفوس نبوى و به اذن خداوند است .
6 . در عین حال تاثیر نفس نبوى، به عنوان علت تامه نیست، بلکه به عنوان مقتضى است و به همین جهت است که تاثیر آن، توقف بر فرمان خداوند دارد; از این‏رو به دنبال جمله فوق مى‏فرماید:
«... فاذا جاء امر الله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون‏» (11) .
«همین که فرمان خدا فرا آمد، حکم به حق مى‏شود و اهل باطل، زیان‏کار مى‏شوند» .
7 . پس همه چیز - حتى اراده و مشیت ما - به اراده و مشیت‏خداوند است . خداوند فعل ارادى و اختیارى ما را اراده کرده و در عین حال، ما داراى اراده و اختیاریم، تمام امور - چه عادى و چه غیر عادى چه معجزه که خیر است و چه سحر و کهانت که شر است - همه و همه در چارچوب علل و اسباب طولى و عرضى است و هیچ چیز، از نظام کلى و قانون عمومى علیت و معلولیت‏بیرون نیست . در عین حال، سبب معجزه و کرامت، غیر مغلوب و سایر اسباب غلبه پذیرند .
پى‏نوشت:
1) الشعراء: 194 و 195 .
2) مضمون فوق در روایات به این صورت آمده است:
«ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسبابها» خداوند امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله اسباب آنها به اجرا درآورد . (بحارالانوار، ج‏2، ص 90، باب 14، حدیث 14 و 15 و همان، ص 168، باب 22، حدیث 1) .
3) الاسفار الاربعه، ج‏7، ص 91 (فى العنایة الالهیة، الفصل 7) .
4) بحارالانوار، ج‏2، ص 90 و ج‏2، ص 168 .
5) الاسراء، 16 .
6) الاحزاب، 63 و فاطر، 43 .
7) فاطر، 43 .
8) الطلاق، 3 .
9) النساء، 78 .
10) المؤمن (غافر) 78 .
11) المؤمن (غافر) 78 .

تبلیغات