آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

مشخصات تاریخى و جغرافیایى مصر
مصر یکى از کهن‏ترین و مهم‏ترین سرزمین‏هاى جهان به شمار مى‏آید، این کشور با مساحتى متجاوز از یک میلیون کیلومتر مربع در شمال شرقى افریقا و جنوب‏غربى آسیا واقع است . دریاى مدیترانه در شمال و دریاى سرخ در شرق آن قرار دارد . کانال استراتژیک سوئز از «شبه جزیره سینا» (مربوط به مصر) عبور مى‏کند که بندر «سوئز» را در کرانه «بحر احمر» به بندر «پرت سعید» در ساحل مدیترانه متصل مى‏نماید و کوتاه‏ترین راه بین کشورهاى قاره اروپا و سرزمین‏هاى واقع در سواحل اقیانوس هند و نواحى غربى اقیانوس آرام مى‏باشد .
طولانى‏ترین رودخانه دنیاى اسلام یعنى «نیل‏» ، این کشور را به دو نیم شرقى و غربى تقسیم مى‏کند و در نزدیکى قاهره به چند شاخه منقسم گردیده و با تشکیل دلتاى بزرگى به مدیترانه مى‏ریزد، این همان رودخانه‏اى است که مادر حضرت موسى علیه السلام او را در دوران کودکى در صندوقى نهاد، و در آن افکند و بعد; از خانه فرعون سر در آورد و به لطف الهى همانجا دوران رشد را سپرى کرد و چون به کمال رسید و خداوند به وى علم حکمت آموخت و او را به پیامبرى برگزید . هم‏چنین «کوه‏طور» در «سیناى‏» مصر واقع است که در آن به این پیامبر وحى نازل شد .
پیامبران دیگر نیز از این سرزمین عبور کرده یا در آن اقامت داشته‏اند و در آن آثار مقدسى بر جاى نهاده‏اند مثلا حضرت یوسف علیه السلام در این ناحیه به فرمانروایى رسید .
مصر تمدنى 6000 ساله دارد . و در سال 8000 قبل از میلاد قبیله‏اى در آن اقامت گزید . اولین فرعون آن یعنى «منس‏» حکومت واحدى را در این سامان پدید آورد و آخرین آن دستور احداث اهرام ثلاثه را داد و در قرن سیزدهم قبل از میلاد و در زمان «رامس‏» دوم محرومین مصر به رهبرى حضرت موسى علیه السلام قیام کردند . آیین کهن مصریان بت‏پرستى بود و پس از تسلط امپراتورى روم برآن، مسیحیت; آیین تحمیلى آنان گشت .
فتح مصر توسط مسلمانان
اختناق فکرى، مالیات‏هاى سنگین، تبعیض و شکنجه از عواملى بود که خشم و تنفر مصریان را بر ضد رومیان برانگیخت و بر اثر این عصیان، مردم مصر با فتح این کشور توسط مسلمین با علاقه و اشتیاق، به اسلام که مظهر خوش‏سلوکى و حریت‏طلبى و ستیز با ستم بود، روى آوردند و به همین دلیل مسلمانان توانستند بدون خون‏ریزى و منازعات ناگوار وارد مصر شوند و با وجود سد محکمى که از سوى حکام رومى در برابر آنان پدید آمده بود، بر این ناحیه فائق آیند و در مدت کوتاهى اسلام در آن رشد فزاینده‏اى یافت و در اندک مدتى مصر به صورت یک سرزمین مهم اسلامى در آمد . البته بر حسب توصیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مسلمانان با اهل این ناحیه از در مسالمت و خوش‏رفتارى وارد شدند; زیرا آن خاتم رسولان به آنان فرموده بود: شما مصر را مى‏گشایید، پس نسبت‏به اهالى آن نیکى کنید; چه آنان را حق خویشاوندى و دامادى است .
زیرا مادر حضرت اسماعیل علیه السلام (جد بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله) یعنى هاجر و نیز مادر تنها فرزند ذکورش که در سنین کودکى درگذشت، یعنى ابراهیم، از قبولیان بود .
از همان‏روزى که اسلام به مصر راه یافت و قبل از آنکه حضرت على علیه السلام زمام امور جهان اسلام را به دست‏بگیرد بذر تشیع توسط گروهى از انسانهاى پارسا و صحابه رسول اکرم علیه السلام در آن‏جا کاشته شد و چون عثمان روى کار آمد و کارگزارانش رفتارى مذموم و ناگوار با مصریان داشتند، مردم مصر از این روند نامطلوب و عدالت کش اظهار تنفر کردند تا آن که حضرت على علیه السلام آنان را امیدوار ساخت .
برنامه خلافت امیرمؤمنان علیه السلام
پس از قتل عثمان توسط شورشیان ناراضى، حضرت على علیه السلام، به تقاضاى مردم که با اصرار و ابرام زیادى توام بود، مقام خلافت را پذیرفت و نخست تصریح فرمود: «که برنامه حکومتش، طبق قرآن و سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله خواهد بود و عدالت و قانون را بدون در نظرگرفتن ملاحظات یا اصطکاک با منافع هر طایفه و گروهى اعمال مى‏نماید» . اکثریت مردم مصر به‏طور فعال به این انتخاب حقیقى رضایت دادند و نمایندگانى از آنان، فعالانه براى عملى شدن این برنامه حیات‏بخش کوشیدند و با شوق و علاقه برخاسته از ایمان و اعتماد، با آن حضرت بیعت کردند; هرچند معتقد بودند «خلافت‏براى آن امام پارسایان از زمان رحلت‏خاتم رسولان و مصطفاى پیامبران ثابت‏بود» . دلیل اشتیاق مردم مصر در بیعت‏با نخستین امام، مبین این واقعیت‏بود که بر اثر کوشش‏هاى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله در این سرزمین، افکار عمومى جهت اصلاح امور، چرخش جدى یافته و مصمم گردیده بودند که تمام توانایى خود را به سوى مقاصد اسلام راستین سوق دهند .
در واقع با نفوذ یاران باوفاى حضرت على علیه السلام، اوضاع به گونه‏اى متحول شد که مردم مصر و شیعیان دیگر نقاط جهان اسلام متوجه شدند، تنها امیرمؤمنان علیه السلام مى‏تواند به عنوان رهبر مورد قبول واقع شود و آرامش را در جامعه ایجاد کرده و از تحریفات عناصر فاسد جلوگیرى نماید و حقوق مظلومین را از ستمگران باز پس گیرد .
پس از این‏که مردم، در مسجد مدینة‏النبى با مولاى مؤمنان - على علیه السلام - بیعت کردند، آن بزرگوار روؤس برنامه‏هاى خویش را براى مردم تشریح نمود و ضمن آن که حکمرانان قبلى را ناحق و فاقد فضیلت‏خواند، وعده داد که نیکان و خوبان جایگاه راستین خویش را در جامعه بیابند و در ادامه، مردم را به تقواى الهى سفارش نمود (1) . فرداى آن روز، شنبه هیجدهم ذیحجه سال 36 هجرى حضرت به مسجد آمدند و خطبه مهمى در خصوص برنامه‏هاى آینده خود که بر عدالت، فضیلت و شایستگى استوار بود، ایراد فرمود و همین خطبه موجب گردید که دنیاطلبان و مقام‏خواهان از آن حضرت کناره‏گیرى کنند و براى آن امام همام مشکلاتى فراهم کنند . در راستاى عملى ساختن این برنامه‏ها، در نخستین گام، حضرت، کارگزاران عثمان را که در ایالات مختلف بودند، عزل نمود و امور حکومتى را به افراد متدین، متعهد و صالح واگذار کرد (2) . شیوه حضرت با والیان قبلى، این بود که طى نامه‏اى به آنان مى‏نوشت که از مردم براى او بیعت گیرند و چون تصمیم به برکنارى یکى از آنان داشت . از وى مى‏خواست‏به مرکز حکومت - مدینه و سپس کوفه - بیاید که بازگشت او، بیانگر تسلیمش در برابر حضرت و بیعت مردم مبین وفادارى اهالى آن منطقه نسبت‏به رهبر امت اسلامى بود .
دلایل اهمیت مصر براى حضرت على علیه السلام
در میان سرزمین‏هاى تحت قلمرو حکومت‏حضرت على علیه السلام، مصر براى ایشان به لحاظ اوضاع سیاسى، اقتصادى و مسایل اجتماعى، فوق‏العاده مهم بود . زیرا منطقه مزبور در موقعیتى قرار داشت که هرگونه دگرگونى در آن بر دیگر نقاط افریقا تاثیرگذار بود و نظارت و کنترل دیگر نواحى این قاره از این طریق امکان داشت، همچنین مصر با مرکز حکومت امویان به سرکردگى معاویه داراى مرز مشترک بود و دشمن سرسختى که از بیعت‏با حضرت امتناع کرده بود، مى‏توانست نقشه‏هاى شوم و منفى خود را در مصر نیز عملى سازد و توطئه‏هاى خطرناکى را در این سامان به اجرا بگذارد . اهمیت استراتژیکى مصر در حدى بود که معاویه از آن به عنوان قلمروى قدرتمند هراس داشت و نمى‏خواست از سوى این ناحیه مورد تهدید واقع شود، به همین دلیل کارگزاران حضرت على علیه السلام را که به مصر مى‏آوردند یا به شهادت مى‏رسانید یا آن که با نیرنگ و حیله آنان را مجبور به ترک این دیار مى‏کرد .
مصر به لحاظ ویژگى‏هاى اقتصادى نیز حائز اهمیت‏بود . سرزمین حاصلخیز، محصولات کشاورزى متنوع، فعالیت‏هاى بازرگانى پویا و باتحرک، ارتباط قوى با دیگر نواحى مولد و نیز میزان مالیات قابل توجه از خصوصیات مصر در زمینه اقتصاد بود که نمى‏شد به سادگى از کنار آن گذشت . به همین دلیل عمروعاص گفته بود: در صورتى که امارت و جمع خراج این سرزمین توام باشد، معادل تشکیلات خلافت است . یعنى مصر به تنهایى با دیگر نواحى تحت قلمرو دولت اسلامى از نظر اقتصادى برابرى مى‏کند .
مهمتر از همه اینها گرایش به تشیع در این سامان در حال شکوفایى و جوانه‏زدن بود و مجاهدت برخى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله زمینه‏هایى را فراهم ساخته بود که اکثر ساکنان این منطقه به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله رغبت داشته و از امویان متنفر بودند; به همین دلیل مصریان در فروپاشى نظام خلافتى که به امویان اقتدارى موهوم و کاذب داده بود، (خلافت عثمان) نقش فعالى داشتند و تا براندازى این تشکیلات پیش رفتند و این در حالى است که از مقر حکومت‏سومین خلیفه تا مصر فاصله زیادى بود .
این مختصات مثبت‏سبب گردید تا حضرت على علیه السلام در نخستین‏هاى خلافت فرد شایسته‏اى را براى استاندارى مصر در نظر بگیرد، معیارهاى امام براى یک کارگزار، این بود که فرد مورد نظر علاوه بر پارسایى و دیانت، خوش‏سابقه و از خاندان‏هاى صالح باشد و نسبت‏به اهل‏بیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ارادت و علاقه نشان دهد و اغراض پست دنیایى و مقاصد شخصى را با فرمانروایى خود درنیامیزد . همچنین قادر باشد منطقه مهمى چون مصر را که با این همه تحولات و برخى مشکلات روبروست‏به نحو مطلوب، خیرخواهانه و خداپسندانه اداره کند و ضمن به اجرا درآوردن احکام اسلامى و پیروى از رهبرى جامعه مذهبى، مصالح عامه مردم را در نظر بگیرد و به خواسته‏هاى منطقى، اصولى و به حق آنان رسیدگى کند و تکلیف‏هاى مشقت‏زا و کمرشکن بر ایشان در نظر نگیرد و فشارهاى اقتصادى و اجتماعى را بر آنان تحمیل نکند . افرادى که از سوى حضرت على علیه السلام براى امارت مشخص و منصوب مى‏شدند تا زمانى در این سمت‏باقى مى‏ماندند که از دستورات قرآن، سنت نبوى و موازین دینى پیروى کنند و رعایت‏حال مردم خصوصا محرومان را بنمایند; در صورتى که جز این رفتار مى‏کردند برکنار مى‏شدند، حضرت به مردم نیز توصیه مى‏فرمود:
«دستورات کارگزارانش را اطاعت کنند و اگر در میان شما بدعتى پدید آورد یا از مسیر حق منحرف شد او را از حکومت عزل مى‏کنم‏» . در مواقعى، حضرت، والى را به مرکز فرمانروایى فرا مى‏خواند و از او گزارش کار مى‏خواست و با دقت و تدبیر خاصى اعمال و رفتارش را مورد ارزیابى قرار مى‏داد، هنگام اعزام استانداران، حضرت برایشان دو مکتوب تنظیم مى‏نمود، در نامه نخست آنان را به این سمت منصوب مى‏کرد و دستوراتى را که مى‏بایست مراعات کنند و سیاستى را که لازم بود در پیش گیرند به آنها یادآور مى‏گردید، دومین نامه را خطاب به مردم آن منطقه مى‏نوشت و طى آن حاکم جدید را به آنان معرفى مى‏کرد و دستوراتى را که به وى داده و او مى‏بایست اجرا نماید، تذکر مى‏داد . با توجه به این که مصر از مناطق حساس و راهبردى بود، کارگزار تعیین شده براى این سامان از اختیارات قابل توجهى برخوردار بود: اقامه نماز عبادى سیاسى جمعه، برپایى نماز جماعت، قضاوت، فرماندهى لشگر و اداره امور آن ناحیه (3) .
م - ن
اى حجت کردگار سرمد عجل
موعود خدا و آل احمد (ص) عجل
مر عاشق تو ز سوز دل مى‏گوید
اى منتقم آل محمد (ص) عجل
الا اى روشنى‏بخش ضمیرم
بگو از که سراغت را بگیرم
از آن ترسم که بعد از این همه هجر
ندیده روى ماهت را بمیرم
پى‏نوشت:
1) نهج‏البلاغه: خطبه 16 .
2) تاریخ یعقوبى: ج‏2، ص‏77 .
3) برگرفته و ماخوذ از کتاب سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین علیه السلام، على اکبر ذاکرى، ج‏1، ص‏92 .

تبلیغات