استانداران امیرمؤمنان در مصر (1) ویژگىها واهمیت مصر در قلمرو خلافت على علیه السلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مشخصات تاریخى و جغرافیایى مصر
مصر یکى از کهنترین و مهمترین سرزمینهاى جهان به شمار مىآید، این کشور با مساحتى متجاوز از یک میلیون کیلومتر مربع در شمال شرقى افریقا و جنوبغربى آسیا واقع است . دریاى مدیترانه در شمال و دریاى سرخ در شرق آن قرار دارد . کانال استراتژیک سوئز از «شبه جزیره سینا» (مربوط به مصر) عبور مىکند که بندر «سوئز» را در کرانه «بحر احمر» به بندر «پرت سعید» در ساحل مدیترانه متصل مىنماید و کوتاهترین راه بین کشورهاى قاره اروپا و سرزمینهاى واقع در سواحل اقیانوس هند و نواحى غربى اقیانوس آرام مىباشد .
طولانىترین رودخانه دنیاى اسلام یعنى «نیل» ، این کشور را به دو نیم شرقى و غربى تقسیم مىکند و در نزدیکى قاهره به چند شاخه منقسم گردیده و با تشکیل دلتاى بزرگى به مدیترانه مىریزد، این همان رودخانهاى است که مادر حضرت موسى علیه السلام او را در دوران کودکى در صندوقى نهاد، و در آن افکند و بعد; از خانه فرعون سر در آورد و به لطف الهى همانجا دوران رشد را سپرى کرد و چون به کمال رسید و خداوند به وى علم حکمت آموخت و او را به پیامبرى برگزید . همچنین «کوهطور» در «سیناى» مصر واقع است که در آن به این پیامبر وحى نازل شد .
پیامبران دیگر نیز از این سرزمین عبور کرده یا در آن اقامت داشتهاند و در آن آثار مقدسى بر جاى نهادهاند مثلا حضرت یوسف علیه السلام در این ناحیه به فرمانروایى رسید .
مصر تمدنى 6000 ساله دارد . و در سال 8000 قبل از میلاد قبیلهاى در آن اقامت گزید . اولین فرعون آن یعنى «منس» حکومت واحدى را در این سامان پدید آورد و آخرین آن دستور احداث اهرام ثلاثه را داد و در قرن سیزدهم قبل از میلاد و در زمان «رامس» دوم محرومین مصر به رهبرى حضرت موسى علیه السلام قیام کردند . آیین کهن مصریان بتپرستى بود و پس از تسلط امپراتورى روم برآن، مسیحیت; آیین تحمیلى آنان گشت .
فتح مصر توسط مسلمانان
اختناق فکرى، مالیاتهاى سنگین، تبعیض و شکنجه از عواملى بود که خشم و تنفر مصریان را بر ضد رومیان برانگیخت و بر اثر این عصیان، مردم مصر با فتح این کشور توسط مسلمین با علاقه و اشتیاق، به اسلام که مظهر خوشسلوکى و حریتطلبى و ستیز با ستم بود، روى آوردند و به همین دلیل مسلمانان توانستند بدون خونریزى و منازعات ناگوار وارد مصر شوند و با وجود سد محکمى که از سوى حکام رومى در برابر آنان پدید آمده بود، بر این ناحیه فائق آیند و در مدت کوتاهى اسلام در آن رشد فزایندهاى یافت و در اندک مدتى مصر به صورت یک سرزمین مهم اسلامى در آمد . البته بر حسب توصیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مسلمانان با اهل این ناحیه از در مسالمت و خوشرفتارى وارد شدند; زیرا آن خاتم رسولان به آنان فرموده بود: شما مصر را مىگشایید، پس نسبتبه اهالى آن نیکى کنید; چه آنان را حق خویشاوندى و دامادى است .
زیرا مادر حضرت اسماعیل علیه السلام (جد بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله) یعنى هاجر و نیز مادر تنها فرزند ذکورش که در سنین کودکى درگذشت، یعنى ابراهیم، از قبولیان بود .
از همانروزى که اسلام به مصر راه یافت و قبل از آنکه حضرت على علیه السلام زمام امور جهان اسلام را به دستبگیرد بذر تشیع توسط گروهى از انسانهاى پارسا و صحابه رسول اکرم علیه السلام در آنجا کاشته شد و چون عثمان روى کار آمد و کارگزارانش رفتارى مذموم و ناگوار با مصریان داشتند، مردم مصر از این روند نامطلوب و عدالت کش اظهار تنفر کردند تا آن که حضرت على علیه السلام آنان را امیدوار ساخت .
برنامه خلافت امیرمؤمنان علیه السلام
پس از قتل عثمان توسط شورشیان ناراضى، حضرت على علیه السلام، به تقاضاى مردم که با اصرار و ابرام زیادى توام بود، مقام خلافت را پذیرفت و نخست تصریح فرمود: «که برنامه حکومتش، طبق قرآن و سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله خواهد بود و عدالت و قانون را بدون در نظرگرفتن ملاحظات یا اصطکاک با منافع هر طایفه و گروهى اعمال مىنماید» . اکثریت مردم مصر بهطور فعال به این انتخاب حقیقى رضایت دادند و نمایندگانى از آنان، فعالانه براى عملى شدن این برنامه حیاتبخش کوشیدند و با شوق و علاقه برخاسته از ایمان و اعتماد، با آن حضرت بیعت کردند; هرچند معتقد بودند «خلافتبراى آن امام پارسایان از زمان رحلتخاتم رسولان و مصطفاى پیامبران ثابتبود» . دلیل اشتیاق مردم مصر در بیعتبا نخستین امام، مبین این واقعیتبود که بر اثر کوششهاى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله در این سرزمین، افکار عمومى جهت اصلاح امور، چرخش جدى یافته و مصمم گردیده بودند که تمام توانایى خود را به سوى مقاصد اسلام راستین سوق دهند .
در واقع با نفوذ یاران باوفاى حضرت على علیه السلام، اوضاع به گونهاى متحول شد که مردم مصر و شیعیان دیگر نقاط جهان اسلام متوجه شدند، تنها امیرمؤمنان علیه السلام مىتواند به عنوان رهبر مورد قبول واقع شود و آرامش را در جامعه ایجاد کرده و از تحریفات عناصر فاسد جلوگیرى نماید و حقوق مظلومین را از ستمگران باز پس گیرد .
پس از اینکه مردم، در مسجد مدینةالنبى با مولاى مؤمنان - على علیه السلام - بیعت کردند، آن بزرگوار روؤس برنامههاى خویش را براى مردم تشریح نمود و ضمن آن که حکمرانان قبلى را ناحق و فاقد فضیلتخواند، وعده داد که نیکان و خوبان جایگاه راستین خویش را در جامعه بیابند و در ادامه، مردم را به تقواى الهى سفارش نمود (1) . فرداى آن روز، شنبه هیجدهم ذیحجه سال 36 هجرى حضرت به مسجد آمدند و خطبه مهمى در خصوص برنامههاى آینده خود که بر عدالت، فضیلت و شایستگى استوار بود، ایراد فرمود و همین خطبه موجب گردید که دنیاطلبان و مقامخواهان از آن حضرت کنارهگیرى کنند و براى آن امام همام مشکلاتى فراهم کنند . در راستاى عملى ساختن این برنامهها، در نخستین گام، حضرت، کارگزاران عثمان را که در ایالات مختلف بودند، عزل نمود و امور حکومتى را به افراد متدین، متعهد و صالح واگذار کرد (2) . شیوه حضرت با والیان قبلى، این بود که طى نامهاى به آنان مىنوشت که از مردم براى او بیعت گیرند و چون تصمیم به برکنارى یکى از آنان داشت . از وى مىخواستبه مرکز حکومت - مدینه و سپس کوفه - بیاید که بازگشت او، بیانگر تسلیمش در برابر حضرت و بیعت مردم مبین وفادارى اهالى آن منطقه نسبتبه رهبر امت اسلامى بود .
دلایل اهمیت مصر براى حضرت على علیه السلام
در میان سرزمینهاى تحت قلمرو حکومتحضرت على علیه السلام، مصر براى ایشان به لحاظ اوضاع سیاسى، اقتصادى و مسایل اجتماعى، فوقالعاده مهم بود . زیرا منطقه مزبور در موقعیتى قرار داشت که هرگونه دگرگونى در آن بر دیگر نقاط افریقا تاثیرگذار بود و نظارت و کنترل دیگر نواحى این قاره از این طریق امکان داشت، همچنین مصر با مرکز حکومت امویان به سرکردگى معاویه داراى مرز مشترک بود و دشمن سرسختى که از بیعتبا حضرت امتناع کرده بود، مىتوانست نقشههاى شوم و منفى خود را در مصر نیز عملى سازد و توطئههاى خطرناکى را در این سامان به اجرا بگذارد . اهمیت استراتژیکى مصر در حدى بود که معاویه از آن به عنوان قلمروى قدرتمند هراس داشت و نمىخواست از سوى این ناحیه مورد تهدید واقع شود، به همین دلیل کارگزاران حضرت على علیه السلام را که به مصر مىآوردند یا به شهادت مىرسانید یا آن که با نیرنگ و حیله آنان را مجبور به ترک این دیار مىکرد .
مصر به لحاظ ویژگىهاى اقتصادى نیز حائز اهمیتبود . سرزمین حاصلخیز، محصولات کشاورزى متنوع، فعالیتهاى بازرگانى پویا و باتحرک، ارتباط قوى با دیگر نواحى مولد و نیز میزان مالیات قابل توجه از خصوصیات مصر در زمینه اقتصاد بود که نمىشد به سادگى از کنار آن گذشت . به همین دلیل عمروعاص گفته بود: در صورتى که امارت و جمع خراج این سرزمین توام باشد، معادل تشکیلات خلافت است . یعنى مصر به تنهایى با دیگر نواحى تحت قلمرو دولت اسلامى از نظر اقتصادى برابرى مىکند .
مهمتر از همه اینها گرایش به تشیع در این سامان در حال شکوفایى و جوانهزدن بود و مجاهدت برخى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله زمینههایى را فراهم ساخته بود که اکثر ساکنان این منطقه به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله رغبت داشته و از امویان متنفر بودند; به همین دلیل مصریان در فروپاشى نظام خلافتى که به امویان اقتدارى موهوم و کاذب داده بود، (خلافت عثمان) نقش فعالى داشتند و تا براندازى این تشکیلات پیش رفتند و این در حالى است که از مقر حکومتسومین خلیفه تا مصر فاصله زیادى بود .
این مختصات مثبتسبب گردید تا حضرت على علیه السلام در نخستینهاى خلافت فرد شایستهاى را براى استاندارى مصر در نظر بگیرد، معیارهاى امام براى یک کارگزار، این بود که فرد مورد نظر علاوه بر پارسایى و دیانت، خوشسابقه و از خاندانهاى صالح باشد و نسبتبه اهلبیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ارادت و علاقه نشان دهد و اغراض پست دنیایى و مقاصد شخصى را با فرمانروایى خود درنیامیزد . همچنین قادر باشد منطقه مهمى چون مصر را که با این همه تحولات و برخى مشکلات روبروستبه نحو مطلوب، خیرخواهانه و خداپسندانه اداره کند و ضمن به اجرا درآوردن احکام اسلامى و پیروى از رهبرى جامعه مذهبى، مصالح عامه مردم را در نظر بگیرد و به خواستههاى منطقى، اصولى و به حق آنان رسیدگى کند و تکلیفهاى مشقتزا و کمرشکن بر ایشان در نظر نگیرد و فشارهاى اقتصادى و اجتماعى را بر آنان تحمیل نکند . افرادى که از سوى حضرت على علیه السلام براى امارت مشخص و منصوب مىشدند تا زمانى در این سمتباقى مىماندند که از دستورات قرآن، سنت نبوى و موازین دینى پیروى کنند و رعایتحال مردم خصوصا محرومان را بنمایند; در صورتى که جز این رفتار مىکردند برکنار مىشدند، حضرت به مردم نیز توصیه مىفرمود:
«دستورات کارگزارانش را اطاعت کنند و اگر در میان شما بدعتى پدید آورد یا از مسیر حق منحرف شد او را از حکومت عزل مىکنم» . در مواقعى، حضرت، والى را به مرکز فرمانروایى فرا مىخواند و از او گزارش کار مىخواست و با دقت و تدبیر خاصى اعمال و رفتارش را مورد ارزیابى قرار مىداد، هنگام اعزام استانداران، حضرت برایشان دو مکتوب تنظیم مىنمود، در نامه نخست آنان را به این سمت منصوب مىکرد و دستوراتى را که مىبایست مراعات کنند و سیاستى را که لازم بود در پیش گیرند به آنها یادآور مىگردید، دومین نامه را خطاب به مردم آن منطقه مىنوشت و طى آن حاکم جدید را به آنان معرفى مىکرد و دستوراتى را که به وى داده و او مىبایست اجرا نماید، تذکر مىداد . با توجه به این که مصر از مناطق حساس و راهبردى بود، کارگزار تعیین شده براى این سامان از اختیارات قابل توجهى برخوردار بود: اقامه نماز عبادى سیاسى جمعه، برپایى نماز جماعت، قضاوت، فرماندهى لشگر و اداره امور آن ناحیه (3) .
م - ن
اى حجت کردگار سرمد عجل
موعود خدا و آل احمد (ص) عجل
مر عاشق تو ز سوز دل مىگوید
اى منتقم آل محمد (ص) عجل
الا اى روشنىبخش ضمیرم
بگو از که سراغت را بگیرم
از آن ترسم که بعد از این همه هجر
ندیده روى ماهت را بمیرم
پىنوشت:
1) نهجالبلاغه: خطبه 16 .
2) تاریخ یعقوبى: ج2، ص77 .
3) برگرفته و ماخوذ از کتاب سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین علیه السلام، على اکبر ذاکرى، ج1، ص92 .
مصر یکى از کهنترین و مهمترین سرزمینهاى جهان به شمار مىآید، این کشور با مساحتى متجاوز از یک میلیون کیلومتر مربع در شمال شرقى افریقا و جنوبغربى آسیا واقع است . دریاى مدیترانه در شمال و دریاى سرخ در شرق آن قرار دارد . کانال استراتژیک سوئز از «شبه جزیره سینا» (مربوط به مصر) عبور مىکند که بندر «سوئز» را در کرانه «بحر احمر» به بندر «پرت سعید» در ساحل مدیترانه متصل مىنماید و کوتاهترین راه بین کشورهاى قاره اروپا و سرزمینهاى واقع در سواحل اقیانوس هند و نواحى غربى اقیانوس آرام مىباشد .
طولانىترین رودخانه دنیاى اسلام یعنى «نیل» ، این کشور را به دو نیم شرقى و غربى تقسیم مىکند و در نزدیکى قاهره به چند شاخه منقسم گردیده و با تشکیل دلتاى بزرگى به مدیترانه مىریزد، این همان رودخانهاى است که مادر حضرت موسى علیه السلام او را در دوران کودکى در صندوقى نهاد، و در آن افکند و بعد; از خانه فرعون سر در آورد و به لطف الهى همانجا دوران رشد را سپرى کرد و چون به کمال رسید و خداوند به وى علم حکمت آموخت و او را به پیامبرى برگزید . همچنین «کوهطور» در «سیناى» مصر واقع است که در آن به این پیامبر وحى نازل شد .
پیامبران دیگر نیز از این سرزمین عبور کرده یا در آن اقامت داشتهاند و در آن آثار مقدسى بر جاى نهادهاند مثلا حضرت یوسف علیه السلام در این ناحیه به فرمانروایى رسید .
مصر تمدنى 6000 ساله دارد . و در سال 8000 قبل از میلاد قبیلهاى در آن اقامت گزید . اولین فرعون آن یعنى «منس» حکومت واحدى را در این سامان پدید آورد و آخرین آن دستور احداث اهرام ثلاثه را داد و در قرن سیزدهم قبل از میلاد و در زمان «رامس» دوم محرومین مصر به رهبرى حضرت موسى علیه السلام قیام کردند . آیین کهن مصریان بتپرستى بود و پس از تسلط امپراتورى روم برآن، مسیحیت; آیین تحمیلى آنان گشت .
فتح مصر توسط مسلمانان
اختناق فکرى، مالیاتهاى سنگین، تبعیض و شکنجه از عواملى بود که خشم و تنفر مصریان را بر ضد رومیان برانگیخت و بر اثر این عصیان، مردم مصر با فتح این کشور توسط مسلمین با علاقه و اشتیاق، به اسلام که مظهر خوشسلوکى و حریتطلبى و ستیز با ستم بود، روى آوردند و به همین دلیل مسلمانان توانستند بدون خونریزى و منازعات ناگوار وارد مصر شوند و با وجود سد محکمى که از سوى حکام رومى در برابر آنان پدید آمده بود، بر این ناحیه فائق آیند و در مدت کوتاهى اسلام در آن رشد فزایندهاى یافت و در اندک مدتى مصر به صورت یک سرزمین مهم اسلامى در آمد . البته بر حسب توصیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مسلمانان با اهل این ناحیه از در مسالمت و خوشرفتارى وارد شدند; زیرا آن خاتم رسولان به آنان فرموده بود: شما مصر را مىگشایید، پس نسبتبه اهالى آن نیکى کنید; چه آنان را حق خویشاوندى و دامادى است .
زیرا مادر حضرت اسماعیل علیه السلام (جد بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله) یعنى هاجر و نیز مادر تنها فرزند ذکورش که در سنین کودکى درگذشت، یعنى ابراهیم، از قبولیان بود .
از همانروزى که اسلام به مصر راه یافت و قبل از آنکه حضرت على علیه السلام زمام امور جهان اسلام را به دستبگیرد بذر تشیع توسط گروهى از انسانهاى پارسا و صحابه رسول اکرم علیه السلام در آنجا کاشته شد و چون عثمان روى کار آمد و کارگزارانش رفتارى مذموم و ناگوار با مصریان داشتند، مردم مصر از این روند نامطلوب و عدالت کش اظهار تنفر کردند تا آن که حضرت على علیه السلام آنان را امیدوار ساخت .
برنامه خلافت امیرمؤمنان علیه السلام
پس از قتل عثمان توسط شورشیان ناراضى، حضرت على علیه السلام، به تقاضاى مردم که با اصرار و ابرام زیادى توام بود، مقام خلافت را پذیرفت و نخست تصریح فرمود: «که برنامه حکومتش، طبق قرآن و سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله خواهد بود و عدالت و قانون را بدون در نظرگرفتن ملاحظات یا اصطکاک با منافع هر طایفه و گروهى اعمال مىنماید» . اکثریت مردم مصر بهطور فعال به این انتخاب حقیقى رضایت دادند و نمایندگانى از آنان، فعالانه براى عملى شدن این برنامه حیاتبخش کوشیدند و با شوق و علاقه برخاسته از ایمان و اعتماد، با آن حضرت بیعت کردند; هرچند معتقد بودند «خلافتبراى آن امام پارسایان از زمان رحلتخاتم رسولان و مصطفاى پیامبران ثابتبود» . دلیل اشتیاق مردم مصر در بیعتبا نخستین امام، مبین این واقعیتبود که بر اثر کوششهاى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله در این سرزمین، افکار عمومى جهت اصلاح امور، چرخش جدى یافته و مصمم گردیده بودند که تمام توانایى خود را به سوى مقاصد اسلام راستین سوق دهند .
در واقع با نفوذ یاران باوفاى حضرت على علیه السلام، اوضاع به گونهاى متحول شد که مردم مصر و شیعیان دیگر نقاط جهان اسلام متوجه شدند، تنها امیرمؤمنان علیه السلام مىتواند به عنوان رهبر مورد قبول واقع شود و آرامش را در جامعه ایجاد کرده و از تحریفات عناصر فاسد جلوگیرى نماید و حقوق مظلومین را از ستمگران باز پس گیرد .
پس از اینکه مردم، در مسجد مدینةالنبى با مولاى مؤمنان - على علیه السلام - بیعت کردند، آن بزرگوار روؤس برنامههاى خویش را براى مردم تشریح نمود و ضمن آن که حکمرانان قبلى را ناحق و فاقد فضیلتخواند، وعده داد که نیکان و خوبان جایگاه راستین خویش را در جامعه بیابند و در ادامه، مردم را به تقواى الهى سفارش نمود (1) . فرداى آن روز، شنبه هیجدهم ذیحجه سال 36 هجرى حضرت به مسجد آمدند و خطبه مهمى در خصوص برنامههاى آینده خود که بر عدالت، فضیلت و شایستگى استوار بود، ایراد فرمود و همین خطبه موجب گردید که دنیاطلبان و مقامخواهان از آن حضرت کنارهگیرى کنند و براى آن امام همام مشکلاتى فراهم کنند . در راستاى عملى ساختن این برنامهها، در نخستین گام، حضرت، کارگزاران عثمان را که در ایالات مختلف بودند، عزل نمود و امور حکومتى را به افراد متدین، متعهد و صالح واگذار کرد (2) . شیوه حضرت با والیان قبلى، این بود که طى نامهاى به آنان مىنوشت که از مردم براى او بیعت گیرند و چون تصمیم به برکنارى یکى از آنان داشت . از وى مىخواستبه مرکز حکومت - مدینه و سپس کوفه - بیاید که بازگشت او، بیانگر تسلیمش در برابر حضرت و بیعت مردم مبین وفادارى اهالى آن منطقه نسبتبه رهبر امت اسلامى بود .
دلایل اهمیت مصر براى حضرت على علیه السلام
در میان سرزمینهاى تحت قلمرو حکومتحضرت على علیه السلام، مصر براى ایشان به لحاظ اوضاع سیاسى، اقتصادى و مسایل اجتماعى، فوقالعاده مهم بود . زیرا منطقه مزبور در موقعیتى قرار داشت که هرگونه دگرگونى در آن بر دیگر نقاط افریقا تاثیرگذار بود و نظارت و کنترل دیگر نواحى این قاره از این طریق امکان داشت، همچنین مصر با مرکز حکومت امویان به سرکردگى معاویه داراى مرز مشترک بود و دشمن سرسختى که از بیعتبا حضرت امتناع کرده بود، مىتوانست نقشههاى شوم و منفى خود را در مصر نیز عملى سازد و توطئههاى خطرناکى را در این سامان به اجرا بگذارد . اهمیت استراتژیکى مصر در حدى بود که معاویه از آن به عنوان قلمروى قدرتمند هراس داشت و نمىخواست از سوى این ناحیه مورد تهدید واقع شود، به همین دلیل کارگزاران حضرت على علیه السلام را که به مصر مىآوردند یا به شهادت مىرسانید یا آن که با نیرنگ و حیله آنان را مجبور به ترک این دیار مىکرد .
مصر به لحاظ ویژگىهاى اقتصادى نیز حائز اهمیتبود . سرزمین حاصلخیز، محصولات کشاورزى متنوع، فعالیتهاى بازرگانى پویا و باتحرک، ارتباط قوى با دیگر نواحى مولد و نیز میزان مالیات قابل توجه از خصوصیات مصر در زمینه اقتصاد بود که نمىشد به سادگى از کنار آن گذشت . به همین دلیل عمروعاص گفته بود: در صورتى که امارت و جمع خراج این سرزمین توام باشد، معادل تشکیلات خلافت است . یعنى مصر به تنهایى با دیگر نواحى تحت قلمرو دولت اسلامى از نظر اقتصادى برابرى مىکند .
مهمتر از همه اینها گرایش به تشیع در این سامان در حال شکوفایى و جوانهزدن بود و مجاهدت برخى صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله زمینههایى را فراهم ساخته بود که اکثر ساکنان این منطقه به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله رغبت داشته و از امویان متنفر بودند; به همین دلیل مصریان در فروپاشى نظام خلافتى که به امویان اقتدارى موهوم و کاذب داده بود، (خلافت عثمان) نقش فعالى داشتند و تا براندازى این تشکیلات پیش رفتند و این در حالى است که از مقر حکومتسومین خلیفه تا مصر فاصله زیادى بود .
این مختصات مثبتسبب گردید تا حضرت على علیه السلام در نخستینهاى خلافت فرد شایستهاى را براى استاندارى مصر در نظر بگیرد، معیارهاى امام براى یک کارگزار، این بود که فرد مورد نظر علاوه بر پارسایى و دیانت، خوشسابقه و از خاندانهاى صالح باشد و نسبتبه اهلبیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ارادت و علاقه نشان دهد و اغراض پست دنیایى و مقاصد شخصى را با فرمانروایى خود درنیامیزد . همچنین قادر باشد منطقه مهمى چون مصر را که با این همه تحولات و برخى مشکلات روبروستبه نحو مطلوب، خیرخواهانه و خداپسندانه اداره کند و ضمن به اجرا درآوردن احکام اسلامى و پیروى از رهبرى جامعه مذهبى، مصالح عامه مردم را در نظر بگیرد و به خواستههاى منطقى، اصولى و به حق آنان رسیدگى کند و تکلیفهاى مشقتزا و کمرشکن بر ایشان در نظر نگیرد و فشارهاى اقتصادى و اجتماعى را بر آنان تحمیل نکند . افرادى که از سوى حضرت على علیه السلام براى امارت مشخص و منصوب مىشدند تا زمانى در این سمتباقى مىماندند که از دستورات قرآن، سنت نبوى و موازین دینى پیروى کنند و رعایتحال مردم خصوصا محرومان را بنمایند; در صورتى که جز این رفتار مىکردند برکنار مىشدند، حضرت به مردم نیز توصیه مىفرمود:
«دستورات کارگزارانش را اطاعت کنند و اگر در میان شما بدعتى پدید آورد یا از مسیر حق منحرف شد او را از حکومت عزل مىکنم» . در مواقعى، حضرت، والى را به مرکز فرمانروایى فرا مىخواند و از او گزارش کار مىخواست و با دقت و تدبیر خاصى اعمال و رفتارش را مورد ارزیابى قرار مىداد، هنگام اعزام استانداران، حضرت برایشان دو مکتوب تنظیم مىنمود، در نامه نخست آنان را به این سمت منصوب مىکرد و دستوراتى را که مىبایست مراعات کنند و سیاستى را که لازم بود در پیش گیرند به آنها یادآور مىگردید، دومین نامه را خطاب به مردم آن منطقه مىنوشت و طى آن حاکم جدید را به آنان معرفى مىکرد و دستوراتى را که به وى داده و او مىبایست اجرا نماید، تذکر مىداد . با توجه به این که مصر از مناطق حساس و راهبردى بود، کارگزار تعیین شده براى این سامان از اختیارات قابل توجهى برخوردار بود: اقامه نماز عبادى سیاسى جمعه، برپایى نماز جماعت، قضاوت، فرماندهى لشگر و اداره امور آن ناحیه (3) .
م - ن
اى حجت کردگار سرمد عجل
موعود خدا و آل احمد (ص) عجل
مر عاشق تو ز سوز دل مىگوید
اى منتقم آل محمد (ص) عجل
الا اى روشنىبخش ضمیرم
بگو از که سراغت را بگیرم
از آن ترسم که بعد از این همه هجر
ندیده روى ماهت را بمیرم
پىنوشت:
1) نهجالبلاغه: خطبه 16 .
2) تاریخ یعقوبى: ج2، ص77 .
3) برگرفته و ماخوذ از کتاب سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین علیه السلام، على اکبر ذاکرى، ج1، ص92 .