آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آنچه در زیر مى‏خوانید، نوشته یکى از خوانندگان علاقه‏مند و وفادار این مجله است که در مقوله «درجه‏بندى ازرش علوم‏» بحثى جدى را پیش کشیده است . ضمن جلب توجه خوانندگان ارجمند به این مقاله، یادآورى مى‏کنیم که باب بحث و نقد و نظر در این زمینه براى علاقه‏مندان همچنان باز است .
از دیدگاه علماى اسلامى علوم ارزشى اسلام عبارتند از: ادبیات عرب - منطق - فلسفه - کلام - عرفان - حکمت عملى - اصول فقه و فقه و متفرعات آنها که معمولا در حوزه‏ها تدریس مى‏گردد و این مقدار را در ظرف اجتماع واجب کفایى مى‏دانند .
بر مجموعه مذکور علم نجوم را نیز تا حدى که جوابگوى نیاز وقت‏شناسى و قبله‏شناسى باشد ارزشمند مى‏شمارند . زاید بر اینها بر اساس حدیث معروف: «العلم علمان علم الادیان و علم الابدان‏» علم پزشکى را نیز براى تامین سلامت جامعه لازم مى‏دانند و باقى علوم و فنون را «فضل‏» و از لوازم تامین معیشت‏به حساب مى‏آورند .
به نظر نگارنده این طرز تفکر یا به عبارتى فرهنگ پذیرفته شده در میان علماى اسلامى که علوم و فنون دیگر را جزء علم‏الادیان نمى‏داند، باعث «جدایى دین از علوم گردیده‏» و قرینه نظریه روشنفکرنمایانى است که دین را از سیاست جدا مى‏دانند! .
دو موضوع جدایى علوم و سیاست از دین را نمى‏توان تقصیر شخصى مشخص دانست زیرا اتفاقى است که نطفه آن در چهار قرن پیش و همزمان با آغاز نهضت‏هاى علمى - صنعتى - فرهنگى در غرب منعقد گردیده است و به تدریج رشد و توسعه یافته و به صورت یک فرهنگ اعتقادى در آمده است .
سلطه‏طلبى غرب، یا کوتاهى شرق؟
بعضى نیندیشیده غرب مادى‏گرا را باعث پیش‏آمد وضع موجود در شرق مى‏شمارند . در حالى که اگر غرب، مادى‏گرا هم نشده بود، چون در نتیجه نهضت علمى - صنعتى به اقتدار مى‏رسید باز هم از اعمال سلطه بر شرق اجتناب نمى‏کرد زیرا یکى از آثار اقتدار، تسلط بر ضعفا و فرودستان است وگرنه اقتدار، بى‏معنى و مفهوم باقى مى‏ماند .
یکى از دلایل این که مى‏گوییم اگر غرب مادى هم نشده بود باز هم به فکر ایجاد سلطه بر شرق، مى‏افتاد; جنگهاى صلیبى است که به نام دین و معنویت‏به راه انداختند و علیرغم این که به مدت دویست‏سال شرق اسلامى را زیرفشار شدید حملات خود قرار دادند سرانجام چون «در موازنه قوا کفه شرق چربید» ناگزیر از عقب‏نشینى شدند .
در همین چهار قرن اخیر نیز که نهضت علمى - صنعتى غرب آغاز گردید و به تدریج‏به اوج رسید در دو قرن اول آنکه در محاسبه موازنه قوا خود را برتر از شرق نمى‏یافتند فشار زیادى بر شرق وارد ننموده و به اعزام سفیر و میسیونهاى مذهبى و نمایندگیهاى بازرگانى و معاهدات سیاسى (که مقدمه پایگاههاى استعمارى شدند) اکتفا کردند و پس از کسب آگاهیهاى کافى از تواناییهاى شرق، در دو قرن اخیر اقدام به عملیات قهرآمیز و استعمارگرانه نمودند و پس از بیدارى نسبى شرق و استقلال‏طلبى در نیمه دوم قرن بیستم ناگزیر به عقب نشینى فیزیکى و تغییر چهره به شکل نو استعمارى شدند .
پس چون معمولا قدرت نیازمند میدان قدرت‏نمایى است و هر فرد یا اجتماع و ملتى بر اساس اصل حس و تمایل فطرى صیانت ذات و برترى جویى و تکامل‏طلبى در صدد جلب منافع خویش است . غرب مقتدر و منفعت‏طلب نیز طبیعتا مقتضیات فطرى خود را به هر نحوى که ممکن باشد، ابراز داشته و مى‏دارد .
بنابراین تقصیر بر عهده شرق است که نه نداى دین را لبیک مى‏گوید، نه ارزش ملیت‏خود را پاس مى‏دارد و نه خصوصیات فطرى صیانت ذات را مراعات مى‏نماید و لذا سرزمین مقدس دینى و میراث ملى و افتخارات و کیان قومى و نژادى خود را عرصه تاخت و تاز مهاجمان مى‏بیند و کارى انجام نمى‏دهد! .
شاید تا قرن دهم هجرى با توجه به شرایط و مقتضیات زمان (بامقدارى تسامح) اشخاص برجسته‏اى مانند بوعلى‏سینا و نصیرالدین‏طوسى و امثال آنان مى‏توانستند الگوى یک فرد مسلمان دانشمند و حامل علوم معروف و مذکور در صدر این مقال به شمار آیند (که بودند و دنیا هم قبول داشت و دارد) اما از دقت و تدبر در مفاهیم جهانشمول و ابد مدت قرآن کریم به این نتیجه مى‏رسیم که افراد به هر درجه‏اى از علوم و فنون نایل شوند و علوم و فنون به هر میزان از توسعه و کاربرد برسند، نمى‏توانند براى همیشه الگو و نمونه و مقیاس علوم اسلامى قرار گیرند چه رسد به اینکه ما بخواهیم آنها را در ادبیات عرب، منطق، فلسفه، کلام، عرفان، حکمت علمى، اصول فقه و فقه و متفرعات آنها محدود و محصور نماییم و با مقدارى بلند نظرى، پزشکى و نجوم را نیز در این ردیف به شمار آوریم و به هرگونه علوم و فنون دیگرى با استناد به روایاتى، عنوان فضل بدهیم و از لوازم معیشت‏بشماریم! .
فطرت، معیارى قرآنى
در قرآن کریم معیارها و اصولى هست که در صدر اسلام عملا مراعات مى‏شده ولى ممکن نبوده است که طبقه‏بندى شوند و اهمیت آنها را از لحاظ وجوب و استحباب و مباح و فضیلت و غیر اینها مشخص و مشروع نمایند زیرا براى ابناى زمان قابل ادراک نبوده و هزاران کتاب گنجایش تحمل آنها را نداشته است و اکنون هم ندارد و لذا بر عهده مردم قرون و اعصار است که مطابق اصول و معیارهاى کلام‏الله مجید، تعداد و کیفیت و وجوب و غیر واجب بودن علوم و فنون را بازشناسند و به مقتضاى آنها عمل کنند و یکى از معجزات عظیم قرآن کریم نیز همین است که رهنمودهاى آن در تمام عصور و دهور در درجه اعلاى کارایى و کاربردى قرار دارد و کلمة الله هى العلیا .
دین اسلام یک نظام موضوعه آسمانى مناسب با مقتضیات فطرت براى انسانیت است .
فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق‏الله ذلک الدین القیم و لکن . اکثر الناس لا یعلمون‏» (1) .
«پس همت استوار بدار براى برقرارى دین حنیفى که با ناموس آفرینش همساز باشد که انسانها را هم (که نظام دین براى آنان وضع شده است) بر اساس همان فطرت آفریده است، تبدیلى براى آفرینش خداوند نیست، دین پایدار چنین است (که با نظام آفرینش هماهنگ باشد) و لیکن اکثر مردم این را نمى‏دانند» .
در این آیه دین راستین یعنى یک نظام الهى را آن‏گونه نظامى معرفى فرموده است، که مطابق با اصول فطرت باشد و الگوى فطرت را انسان معرفى فرموده است و این به معنى آن است که یک نظامى دینى باید متناسب با مقتضیات وجودى عامه مردم باشد و لذا باید ماهیت وجودى مردم را شناخت تا معلوم شود چه مقتضیاتى دارند تا یک نظام دینى بر اساس آن مقتضیات تنظیم گردد تا پایدار بماند .
بارزترین خصوصیت وجودى انسانها این است که از دو بخش جسم و روح یعنى ماده و معنا آفریده شده‏اند و معلوم است که هر یک از این دو بخش مقتضیات و نیازمندیهاى مربوط به خود را دارند و لذا نظام دینى هم باید به گونه‏اى تنظیم شود که ناظر و جوابگوى نیازها و مقتضیات هر دو بخش وجودى انسانها باشد .
بعضى بر این باور هستند که دین از ناحیه خدا وضع شده است تا بخش روحى - معنوى انسانها را تقویت و آنان را نسبت‏به مادیات بیزار نماید . در حالى که دین وضع شده است تا هر دو بخش معنوى و مادى وجود انسانها را همسان تقویت و بین آنها تعادل برقرار نماید .
ترویج زهدگرایى، به جاى عدالت فراگیر!
به نظر نگارنده یکى از علل عقب‏ماندگى مسلمانان هم این است که به جاى این که اصل عدالت را در تمام شؤون فردى و اجتماعى خود (منجمله در شؤون مادى و معنوى) وارد و برقرار نمایند گرایش به زهد را جانشین عدالت کرده‏اند و به مادیات که کالبد روح و معنویات است، بى‏رغبتى نشان مى‏دهند و ارزش و اهمیت آن را در تکامل مدنیت و یا حداقل در امر دفاع از کیان اسلامى در برابر نظامهاى مهاجم مادى‏گرا باز نشناخته‏اند .
معنویت و دیندارى در این نیست که ما در امر نظام دین سلیقه‏اى و گزینشى عمل کنیم، بلکه اصل معنویت این است که رهنمودهاى آسمانى را به درستى ادراک و هر یک را در جاى خود مراعات نماییم: ذلک الدین القیم .
خردمندان به خوبى مى‏دانند که عظمت کلام خداوند متناسب است‏با عظمت‏خود خداوند و لذا هر رهنمود خداوند را هر چند در واژگانى محدود بیان شده باشد، یک اصل مسلم مى‏دانند و ضرورتى نمى‏بینند که براى هر موضوعى، آیات بسیارى نازل شده باشد .
در عین حال کسانى هم هستند که بدون تدبر کافى و به خصوص با توجه به حجم کوچک قرآن کریم که از 77400 کلمه تشکیل شده است، قرآن کریم را یک کتاب غیر علمى مى‏پندارند و نمى‏توانند باور کنند که این کتاب بتواند رهبرى و هدایت تمام علوم و فنون و اقتصاد و سیاست و ... و به طور کلى تمام مسایل و نیازمندیهاى مبتلا به کلیه افراد و جوامع انسانى را در تمام قرون و اعصار شامل باشد هر چند خداوند صریحا فرموده باشد: «... و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء و هدى و رحمة ...» (2) .
بارى دین راستین یک نظام الهى است که اصول و مبانى آن را خداوند وضع فرموده و مسلمانان را مکلف فرموده است که با توجه به مقتضیات فطرت و نوامیس آفرینش و نیازمندیها و شرایط زمان و مکان، خود انسانها بر حسب اصول موضوعه الهى و مقتضیات فطرى، فروع و اجزاء و ضروریات نظام را بازشناسند و بر حسب آنها اقدام نمایند: «فاقم وجهک للدین حنیفا» و ... و تصریح فرموده است که در مبانى موضوعه الهى و نوامیس فطرت تغییرى ایجاد نکنید تا نظام دینى شما پایدار بماند: «لا تبدیل لخلق‏الله ذلک الدین القیم ...» .
بنابراین و به طور خلاصه به غیر از اصول و معیارهاى کلى و امور عبادى که به وسیله وحى و سنت مشخص شده است، فروع و ضروریات نظام اسلام (دین) در هماهنگى با مقتضیات فطرت در هر زمان و مکانى باید به وسیله خود مسلمانان تعیین گردد که از جمله امور مربوط به نظام اسلامى، علوم اسلامى است و محدود کردن آنها به ادبیات عرب - منطق - فلسفه - کلام - عرفان - حکمت عملى - اصول فقه - فقه - و متفرعات آنها موجه نمى‏باشد .
ادامه دارد
پى‏نوشت:
1) روم (30) آیه 39 .
2) نحل (16) آیه 89 .

تبلیغات