تفسیر و قصههای قرآن سرگذشت علم تفسیر (6)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قصههاى قرآن که به منظور عبرتآموزى و انسانسازى بیان شده، با داستانهاى دیگر، حتى با داستانهایى که مفسران نقل کردهاند، تفاوت دارد .
قرآن کریم شامل آیات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین است . و داراى آیات عام و خاص و احکام و فرائض و سنن و قصص و مواعظ و حکم و ... مىباشد . قصص و سرگذشت پیشینیان قسمت مهمى از این کتاب انسانساز و برنامهریز زندگى بشر را به خود اختصاص داده است . اهمیت این همه تاریخ گذشتگان در قرآن بىدلیل نیست، بلکه باید با دید عبرت آن را نگاه کرد و پذیرفت زیرا که بهترین فایدهها و مهمترین عبرتها در این داستانها نهفته شده و آگاهى اجتماع بشرى نسبتبه سنتهاى الهى در آن تضمین شده است . همچنین تاثیر اعمال نیک و بد در زندگانى انسان را باید از آنها یاد گرفت .
چنانکه خداوند متعال پس از ذکر مختصرى از سرگذشت و روش پیامبران و اقوام و ملل گذشته مىفرماید: «و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبتبه فؤادک» (1) .
«ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیاء براى تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرام بخشیم» .
واژه «کلا» اشاره به تنوع سرگذشتها است که هر کدام به نوعى از انحرافها و کیفرها و پاداشهاى امتها در مقابل پیامبران اشاره مىکند و این تنوع نورى است فراراه زندگى بشر .
«قصه» به معنى جستجوى چیزى آمده است . مثلا خداوند در داستان حضرت موسى علیه السلام وقتى که مادرش او را در صندوق گذاشت و به سوى سرنوشت در رود نیل رها کرد; مىفرماید: «قالت لاخته قصیه» به خواهر موسى علیه السلام گفت: «... موسى را دنبال کن و جستجو نما . .» (2) .
همچنین در شرح حال حضرت عیسى علیه السلام مىفرماید: شرح حال او واقعیتى بود که بر تو بیان کردیم بنابراین ادعاهایى که درباره الوهیت مسیح مىکنند یا او را فرزند خدا مىدانند و یا به عکس فرزند نامشروع مىخوانند، همگى بىاساس و خرافهاى بیش نیست (3) .
«نثبت» به معناى تقویت اراده پیامبر صلى الله علیه و آله در مقابل مخالفتهاى سرسختانه دشمنان لجوج است . و به همین خاطر وقایع و رویدادها را بدون ترتیب بیان مىکند چراکه منظور شرح حال محض نیست، بلکه احکام و عبرت و ... و برنامه زندگى است . ولى در تاریخ، داشتن ترتیب شرط اساسى یک تاریخ است . و قرآن اصولا کتاب تاریخ نیست، بلکه برنامه زندگى انسانها است .
ضریب اطمینان تاریخ و داستان
به طور کلى از علومى که مىتوان به آنها اطمینان حاصل کرد، علوم تجربى است که مباحث آن در آزمایشگاهها مورد بررسى قرار مىگیرد و نتایج آنها مشهود باشد . تاریخ نیز آزمایشگاه بزرگى است که عوامل پیروزى، شکست، سعادت و بدبختى انسانها را در زندگى جمعى نشان مىدهد . استفاده از تجربیات گذشتگان و نتایجحاصل از کامیابى و ناکامیهاى آنان درس بزرگى است که انسان مىآموزد و ما باید از نتایجبه دست آمده بهرهگیرى نموده و در زندگى روزمره خود آنها را به کار بندیم . البته اگر تاریخ که محصول زندگى و تجربه هزاران سال عمر بشر است، تحریف نشود، بسیار قابل ملاحظه مىباشد ولى در عین حال نمىشود صد درصد اطمینان داشت چرا که سازندگان تاریخ و نویسندگان آن، انسانهاى جایزالخطائى هستند .
اما قصههایى که خداوند متعال در قرآن از آنها یادآورى مىکند، صددرصد مىتوان آنها را باور کرد زیرا بیان کننده آنها خداوند حکیم است که مصحلتبندگان را بهتر مىداند .
تمایز قصههاى قرآن با داستانهاى مفسران
چیزى که باید مورد ملاحظه قرار گیرد، این است که میان قصههاى قرآن با داستانهائى که مفسران اسلامى آوردهاند، فرق زیادى هست چرا که قصههاى قرآن واقعیت دارد و درباره آنها هیچگونه شکى نداریم; زیرا قصهاى است که از طرف خداوند حکیم صادر شده و حقیقت دارد; ولى قصههایى که مفسران آنها را آوردهاند، در میان آنها راست و دروغ مشاهده مىشود .
علت این واقعى و غیرواقعى بودن هم آنست که عرب جاهلى نه اهل کتاب بودند و نه اهل علم، و بدوىگرى و بىسوادى در میان آنها غلبه داشت . و وقتى به طرف معرفت چیزى از قبیل معرفت آغاز خلقت و اسباب آفرینش و ... سوق داده مىشدند، این اهل کتاب بودند که عرب از آنها سؤال مىکردند و چنان گمان مىکردند که چون آنها اهل کتاب از یهود نصارى هستند، اطلاعاتشان درست است . و مىدانیم که آنها هم در این نوع خبرها و داستانها چندان احتیاط به خرج نمىدادند و کسانى که این اخبار را متذکر مىشدند، امثال «کعب احبار» ، «وهب بن منبه» ، «عبدالله بن سلام» بودند و بسیارى از گفتههاى آنها افسانه بود . و تفاسیر اهل سنت پر از این اخبار است و بعضى از مفسرین اهل سنت هم سهلانگارى کردهاند و گفتهاند که داستان چون متعلق به احکام و عقائد نیست و در باب عبرت و پندگیرى انسان آورده شدهاند، خیلى اهمیت ندارند . چنانکه احمد بن حنبل مىگوید:
«اذا روینا فى الاحکام شددنا، و اذا روینا فى الفضائل تساهلنا» (4) .
«اگر درباره احکام سخن بگوئیم، احتیاط مىکنیم . و اگر در مورد فضائل حرف بزنیم، تسامح روا مىداریم» .
چنانکه مرحوم طبرسى نیز مىفرماید:
جماعتى از علماى اهل کتاب بمانند: «عبدالله بن سلام» و «کعب احبار» و «وهب بن منبه» و امثال اینها و عدهاى از مشرکان عرب که از علماى یهود آموزش دیده بودند، قصهها و اخبار را بعد از عصر رسول خدا، بر اساس مرتکزات ذهتى که از اسرائیلیات داشتند، شرح مىدادند و آیات قرآن را معنى مىکردند، لذا اسرائیلیات زیادى در کتابهاى تفسیر وارد شده و حق و باطل را در هم آمیختهاند و کمتر کسى از علما به این مسائل پرداخته است (5) .
جا دارد که در عصر ما محققان علوم قرآنى این ضایعه بزرگ اسلامى را که علم تفسیر در سرگذشتخود به آن آلوده شده است، بیشتر مورد تحقیق قرار دهند تا افق تعالیم نورانىبخش قرآن از فضاى مهآلود و تاریک اسرائیلیات زدوده شود گرچه در سالهاى اخیر گامهاى مهمى در این زمینه برداشته شده و آثار خوبى منتشر شده است .
پىنوشت:
1) هود: 120 .
2) قصص: 11 .
3) آل عمران: 62، «ان هذا لهو القصص الحق» فاقصص القصص لعلهم یتفکرون» ، اعراف: 176 .
در باره قصه به سورههاى یوسف آیه 3، غافر آیه 78 و طه آیه 99 مراجعه شود .
4) قصةالتفسیر: ص41 .
5) مجمعالبیان: ج1، ص5 .
قرآن کریم شامل آیات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین است . و داراى آیات عام و خاص و احکام و فرائض و سنن و قصص و مواعظ و حکم و ... مىباشد . قصص و سرگذشت پیشینیان قسمت مهمى از این کتاب انسانساز و برنامهریز زندگى بشر را به خود اختصاص داده است . اهمیت این همه تاریخ گذشتگان در قرآن بىدلیل نیست، بلکه باید با دید عبرت آن را نگاه کرد و پذیرفت زیرا که بهترین فایدهها و مهمترین عبرتها در این داستانها نهفته شده و آگاهى اجتماع بشرى نسبتبه سنتهاى الهى در آن تضمین شده است . همچنین تاثیر اعمال نیک و بد در زندگانى انسان را باید از آنها یاد گرفت .
چنانکه خداوند متعال پس از ذکر مختصرى از سرگذشت و روش پیامبران و اقوام و ملل گذشته مىفرماید: «و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبتبه فؤادک» (1) .
«ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیاء براى تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرام بخشیم» .
واژه «کلا» اشاره به تنوع سرگذشتها است که هر کدام به نوعى از انحرافها و کیفرها و پاداشهاى امتها در مقابل پیامبران اشاره مىکند و این تنوع نورى است فراراه زندگى بشر .
«قصه» به معنى جستجوى چیزى آمده است . مثلا خداوند در داستان حضرت موسى علیه السلام وقتى که مادرش او را در صندوق گذاشت و به سوى سرنوشت در رود نیل رها کرد; مىفرماید: «قالت لاخته قصیه» به خواهر موسى علیه السلام گفت: «... موسى را دنبال کن و جستجو نما . .» (2) .
همچنین در شرح حال حضرت عیسى علیه السلام مىفرماید: شرح حال او واقعیتى بود که بر تو بیان کردیم بنابراین ادعاهایى که درباره الوهیت مسیح مىکنند یا او را فرزند خدا مىدانند و یا به عکس فرزند نامشروع مىخوانند، همگى بىاساس و خرافهاى بیش نیست (3) .
«نثبت» به معناى تقویت اراده پیامبر صلى الله علیه و آله در مقابل مخالفتهاى سرسختانه دشمنان لجوج است . و به همین خاطر وقایع و رویدادها را بدون ترتیب بیان مىکند چراکه منظور شرح حال محض نیست، بلکه احکام و عبرت و ... و برنامه زندگى است . ولى در تاریخ، داشتن ترتیب شرط اساسى یک تاریخ است . و قرآن اصولا کتاب تاریخ نیست، بلکه برنامه زندگى انسانها است .
ضریب اطمینان تاریخ و داستان
به طور کلى از علومى که مىتوان به آنها اطمینان حاصل کرد، علوم تجربى است که مباحث آن در آزمایشگاهها مورد بررسى قرار مىگیرد و نتایج آنها مشهود باشد . تاریخ نیز آزمایشگاه بزرگى است که عوامل پیروزى، شکست، سعادت و بدبختى انسانها را در زندگى جمعى نشان مىدهد . استفاده از تجربیات گذشتگان و نتایجحاصل از کامیابى و ناکامیهاى آنان درس بزرگى است که انسان مىآموزد و ما باید از نتایجبه دست آمده بهرهگیرى نموده و در زندگى روزمره خود آنها را به کار بندیم . البته اگر تاریخ که محصول زندگى و تجربه هزاران سال عمر بشر است، تحریف نشود، بسیار قابل ملاحظه مىباشد ولى در عین حال نمىشود صد درصد اطمینان داشت چرا که سازندگان تاریخ و نویسندگان آن، انسانهاى جایزالخطائى هستند .
اما قصههایى که خداوند متعال در قرآن از آنها یادآورى مىکند، صددرصد مىتوان آنها را باور کرد زیرا بیان کننده آنها خداوند حکیم است که مصحلتبندگان را بهتر مىداند .
تمایز قصههاى قرآن با داستانهاى مفسران
چیزى که باید مورد ملاحظه قرار گیرد، این است که میان قصههاى قرآن با داستانهائى که مفسران اسلامى آوردهاند، فرق زیادى هست چرا که قصههاى قرآن واقعیت دارد و درباره آنها هیچگونه شکى نداریم; زیرا قصهاى است که از طرف خداوند حکیم صادر شده و حقیقت دارد; ولى قصههایى که مفسران آنها را آوردهاند، در میان آنها راست و دروغ مشاهده مىشود .
علت این واقعى و غیرواقعى بودن هم آنست که عرب جاهلى نه اهل کتاب بودند و نه اهل علم، و بدوىگرى و بىسوادى در میان آنها غلبه داشت . و وقتى به طرف معرفت چیزى از قبیل معرفت آغاز خلقت و اسباب آفرینش و ... سوق داده مىشدند، این اهل کتاب بودند که عرب از آنها سؤال مىکردند و چنان گمان مىکردند که چون آنها اهل کتاب از یهود نصارى هستند، اطلاعاتشان درست است . و مىدانیم که آنها هم در این نوع خبرها و داستانها چندان احتیاط به خرج نمىدادند و کسانى که این اخبار را متذکر مىشدند، امثال «کعب احبار» ، «وهب بن منبه» ، «عبدالله بن سلام» بودند و بسیارى از گفتههاى آنها افسانه بود . و تفاسیر اهل سنت پر از این اخبار است و بعضى از مفسرین اهل سنت هم سهلانگارى کردهاند و گفتهاند که داستان چون متعلق به احکام و عقائد نیست و در باب عبرت و پندگیرى انسان آورده شدهاند، خیلى اهمیت ندارند . چنانکه احمد بن حنبل مىگوید:
«اذا روینا فى الاحکام شددنا، و اذا روینا فى الفضائل تساهلنا» (4) .
«اگر درباره احکام سخن بگوئیم، احتیاط مىکنیم . و اگر در مورد فضائل حرف بزنیم، تسامح روا مىداریم» .
چنانکه مرحوم طبرسى نیز مىفرماید:
جماعتى از علماى اهل کتاب بمانند: «عبدالله بن سلام» و «کعب احبار» و «وهب بن منبه» و امثال اینها و عدهاى از مشرکان عرب که از علماى یهود آموزش دیده بودند، قصهها و اخبار را بعد از عصر رسول خدا، بر اساس مرتکزات ذهتى که از اسرائیلیات داشتند، شرح مىدادند و آیات قرآن را معنى مىکردند، لذا اسرائیلیات زیادى در کتابهاى تفسیر وارد شده و حق و باطل را در هم آمیختهاند و کمتر کسى از علما به این مسائل پرداخته است (5) .
جا دارد که در عصر ما محققان علوم قرآنى این ضایعه بزرگ اسلامى را که علم تفسیر در سرگذشتخود به آن آلوده شده است، بیشتر مورد تحقیق قرار دهند تا افق تعالیم نورانىبخش قرآن از فضاى مهآلود و تاریک اسرائیلیات زدوده شود گرچه در سالهاى اخیر گامهاى مهمى در این زمینه برداشته شده و آثار خوبى منتشر شده است .
پىنوشت:
1) هود: 120 .
2) قصص: 11 .
3) آل عمران: 62، «ان هذا لهو القصص الحق» فاقصص القصص لعلهم یتفکرون» ، اعراف: 176 .
در باره قصه به سورههاى یوسف آیه 3، غافر آیه 78 و طه آیه 99 مراجعه شود .
4) قصةالتفسیر: ص41 .
5) مجمعالبیان: ج1، ص5 .