آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

قصه‏هاى قرآن که به منظور عبرت‏آموزى و انسان‏سازى بیان شده، با داستان‏هاى دیگر، حتى با داستان‏هایى که مفسران نقل کرده‏اند، تفاوت دارد .
قرآن کریم شامل آیات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین است . و داراى آیات عام و خاص و احکام و فرائض و سنن و قصص و مواعظ و حکم و ... مى‏باشد . قصص و سرگذشت پیشینیان قسمت مهمى از این کتاب انسان‏ساز و برنامه‏ریز زندگى بشر را به خود اختصاص داده است . اهمیت این همه تاریخ گذشتگان در قرآن بى‏دلیل نیست، بلکه باید با دید عبرت آن را نگاه کرد و پذیرفت زیرا که بهترین فایده‏ها و مهم‏ترین عبرتها در این داستان‏ها نهفته شده و آگاهى اجتماع بشرى نسبت‏به سنتهاى الهى در آن تضمین شده است . همچنین تاثیر اعمال نیک و بد در زندگانى انسان را باید از آنها یاد گرفت .
چنانکه خداوند متعال پس از ذکر مختصرى از سرگذشت و روش پیامبران و اقوام و ملل گذشته مى‏فرماید: «و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت‏به فؤادک‏» (1) .
«ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیاء براى تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرام بخشیم‏» .
واژه «کلا» اشاره به تنوع سرگذشتها است که هر کدام به نوعى از انحراف‏ها و کیفرها و پاداشهاى امتها در مقابل پیامبران اشاره مى‏کند و این تنوع نورى است فراراه زندگى بشر .
«قصه‏» به معنى جستجوى چیزى آمده است . مثلا خداوند در داستان حضرت موسى علیه السلام وقتى که مادرش او را در صندوق گذاشت و به سوى سرنوشت در رود نیل رها کرد; مى‏فرماید: «قالت لاخته قصیه‏» به خواهر موسى علیه السلام گفت: «... موسى را دنبال کن و جستجو نما . .» (2) .
همچنین در شرح حال حضرت عیسى علیه السلام مى‏فرماید: شرح حال او واقعیتى بود که بر تو بیان کردیم بنابراین ادعاهایى که درباره الوهیت مسیح مى‏کنند یا او را فرزند خدا مى‏دانند و یا به عکس فرزند نامشروع مى‏خوانند، همگى بى‏اساس و خرافه‏اى بیش نیست (3) .
«نثبت‏» به معناى تقویت اراده پیامبر صلى الله علیه و آله در مقابل مخالفتهاى سرسختانه دشمنان لجوج است . و به همین خاطر وقایع و رویدادها را بدون ترتیب بیان مى‏کند چراکه منظور شرح حال محض نیست، بلکه احکام و عبرت و ... و برنامه زندگى است . ولى در تاریخ، داشتن ترتیب شرط اساسى یک تاریخ است . و قرآن اصولا کتاب تاریخ نیست، بلکه برنامه زندگى انسان‏ها است .
ضریب اطمینان تاریخ و داستان
به طور کلى از علومى که مى‏توان به آن‏ها اطمینان حاصل کرد، علوم تجربى است که مباحث آن در آزمایشگاه‏ها مورد بررسى قرار مى‏گیرد و نتایج آنها مشهود باشد . تاریخ نیز آزمایشگاه بزرگى است که عوامل پیروزى، شکست، سعادت و بدبختى انسانها را در زندگى جمعى نشان مى‏دهد . استفاده از تجربیات گذشتگان و نتایج‏حاصل از کامیابى و ناکامیهاى آنان درس بزرگى است که انسان مى‏آموزد و ما باید از نتایج‏به دست آمده بهره‏گیرى نموده و در زندگى روزمره خود آنها را به کار بندیم . البته اگر تاریخ که محصول زندگى و تجربه هزاران سال عمر بشر است، تحریف نشود، بسیار قابل ملاحظه مى‏باشد ولى در عین حال نمى‏شود صد درصد اطمینان داشت چرا که سازندگان تاریخ و نویسندگان آن، انسانهاى جایزالخطائى هستند .
اما قصه‏هایى که خداوند متعال در قرآن از آنها یادآورى مى‏کند، صددرصد مى‏توان آنها را باور کرد زیرا بیان کننده آنها خداوند حکیم است که مصحلت‏بندگان را بهتر مى‏داند .
تمایز قصه‏هاى قرآن با داستانهاى مفسران
چیزى که باید مورد ملاحظه قرار گیرد، این است که میان قصه‏هاى قرآن با داستانهائى که مفسران اسلامى آورده‏اند، فرق زیادى هست چرا که قصه‏هاى قرآن واقعیت دارد و درباره آنها هیچ‏گونه شکى نداریم; زیرا قصه‏اى است که از طرف خداوند حکیم صادر شده و حقیقت دارد; ولى قصه‏هایى که مفسران آنها را آورده‏اند، در میان آنها راست و دروغ مشاهده مى‏شود .
علت این واقعى و غیرواقعى بودن هم آنست که عرب جاهلى نه اهل کتاب بودند و نه اهل علم، و بدوى‏گرى و بى‏سوادى در میان آنها غلبه داشت . و وقتى به طرف معرفت چیزى از قبیل معرفت آغاز خلقت و اسباب آفرینش و ... سوق داده مى‏شدند، این اهل کتاب بودند که عرب از آنها سؤال مى‏کردند و چنان گمان مى‏کردند که چون آنها اهل کتاب از یهود نصارى هستند، اطلاعاتشان درست است . و مى‏دانیم که آنها هم در این نوع خبرها و داستانها چندان احتیاط به خرج نمى‏دادند و کسانى که این اخبار را متذکر مى‏شدند، امثال «کعب احبار» ، «وهب بن منبه‏» ، «عبدالله بن سلام‏» بودند و بسیارى از گفته‏هاى آنها افسانه بود . و تفاسیر اهل سنت پر از این اخبار است و بعضى از مفسرین اهل سنت هم سهل‏انگارى کرده‏اند و گفته‏اند که داستان چون متعلق به احکام و عقائد نیست و در باب عبرت و پندگیرى انسان آورده شده‏اند، خیلى اهمیت ندارند . چنانکه احمد بن حنبل مى‏گوید:
«اذا روینا فى الاحکام شددنا، و اذا روینا فى الفضائل تساهلنا» (4) .
«اگر درباره احکام سخن بگوئیم، احتیاط مى‏کنیم . و اگر در مورد فضائل حرف بزنیم، تسامح روا مى‏داریم‏» .
چنانکه مرحوم طبرسى نیز مى‏فرماید:
جماعتى از علماى اهل کتاب بمانند: «عبدالله بن سلام‏» و «کعب احبار» و «وهب بن منبه‏» و امثال اینها و عده‏اى از مشرکان عرب که از علماى یهود آموزش دیده بودند، قصه‏ها و اخبار را بعد از عصر رسول خدا، بر اساس مرتکزات ذهتى که از اسرائیلیات داشتند، شرح مى‏دادند و آیات قرآن را معنى مى‏کردند، لذا اسرائیلیات زیادى در کتابهاى تفسیر وارد شده و حق و باطل را در هم آمیخته‏اند و کمتر کسى از علما به این مسائل پرداخته است (5) .
جا دارد که در عصر ما محققان علوم قرآنى این ضایعه بزرگ اسلامى را که علم تفسیر در سرگذشت‏خود به آن آلوده شده است، بیشتر مورد تحقیق قرار دهند تا افق تعالیم نورانى‏بخش قرآن از فضاى مه‏آلود و تاریک اسرائیلیات زدوده شود گرچه در سال‏هاى اخیر گام‏هاى مهمى در این زمینه برداشته شده و آثار خوبى منتشر شده است .
پى‏نوشت:
1) هود: 120 .
2) قصص: 11 .
3) آل عمران: 62، «ان هذا لهو القصص الحق‏» فاقصص القصص لعلهم یتفکرون‏» ، اعراف: 176 .
در باره قصه به سوره‏هاى یوسف آیه 3، غافر آیه 78 و طه آیه 99 مراجعه شود .
4) قصة‏التفسیر: ص‏41 .
5) مجمع‏البیان: ج‏1، ص‏5 .

تبلیغات