در کنار علی علیه السلام میزبان پیامبر (ص) (4)
آرشیو
چکیده
متن
ابو ایوب از جمله شخصیتهاى بزرگى بود که پس از درگذشت پیامبر صلى الله علیه و آله، از مسیر حق منحرف نگشته و تغییر روش ندادند، بلکه همان راه پیامبر را ادامه داده و در کنار خاندان او قرار گرفتند .
ابوایوب از پیشگامان تشیع بود و پس از درگذشت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از جمله افراد برجستهاى بود که در کنار على علیه السلام قرار گرفتند و تنها او را رهبر شایسته جامعه اسلامى تشخیص دادند . او شیعهاى آتشین و آگاه بود که در مواقع گوناگون و در شرایط حساس و دشوار با کمال صراحت، از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام دفاع مىکرد و در این زمینه هیچگونه سازشکارى و پردهپوشى را روا نمىشمرد .
به واسطه همین ایستادگىهاى ابوایوب در مسیر راستین اسلام، و پایمردىهایش در حمایت از منطق خاندان پیامبر در رهبرى جامعه اسلامى بود که پیشوایان بزرگ شیعه مانند امام ششم و امام هشتم، به هنگامى که اصول تعالیم و برنامههاى عقیدتى و عملى اسلام را بیان مىکردند، او را از جمله شخصیتهاى بزرگى مىشمردند که پس از درگذشت پیامبر، از مسیر حق منحرف نگشته و تغییر روش ندادند، بلکه همان راه پیامبر را ادامه داده در کنار خاندان او قرار گرفتند (1) .
این گروه، مطابق گفتار دو پیشواى بزرگ، عبارت بودند از:
سلمان - ابوذر - مقداد - عمار - حذیفه - ابوالهیثم بن التیهان - سهل بن حنیف - عبادة بن صامت - ابوایوب انصارى - خزیمة بن ثابت - ابوسعید خدرى .
امام در این حدیث، بابیان اسامى این گروه، دوستى با آنان را بر هر فرد مسلمانى واجب شمرده، و در مقابل، تنفر و انزجار از پیمانشکنان و دشمنان داخلى اسلام را که در برابر مردان خدا جبههبندى نمودند، براى هر فرد مسلمانى لازم معرفى مىکند (تولى و تبرى) (2) .
ابوایوب از نخستین کسانى بود که پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به على علیه السلام پیوستند و در پیمان خود با او وفادار و صمیمى ماندند و خلافت ابوبکر را به رسمیت نشناختند (3) .
اعتراض به خلافت ابوبکر
پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله گردانندگان «سقیفه» ، با نقشه سریع و حسابشدهاى، زمام امور را در دست گرفته، ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر، بر مسند حکومت نشاندند، و بدین ترتیب رهبرى حکومت اسلامى را از مسیر اصلى خود منحرف ساختند . ابوبکر و هوادارانش گمان مىکردند که گذشت زمان به نفع آنان تمام شده و از فرداى سقیفه، کمکم گذشتهها فراموش خواهد شد و مردم، پیرامون مساله خلافت، کمتر بحثخواهند کرد، ولى این مساله نه تنها فراموش نشد، بلکه مسیر حوادث نشان داد که هر چه زمان پیش برود، موج اعتراض; بیشتر، و ماهیت توطئهگران سقیفه آشکارتر خواهد شد .
گواه این مطلب این است که در همان روزهاى اول حکومت ابوبکر، دوازده نفر از یاران پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله تصمیم گرفتند متفقا نزد وى رفته او را استیضاح نمایند (این گروه عبارت بودند از: خالد بن سعید - سلمان - ابوذر غفارى - مقداد بن اسود - عماریاسر - بریده اسلمى - ابوالهیثم بن التیهان - سهل بن حنیف - خزیمة بن ثابت - ابى بن کعب - ابوایوب انصارى - و عثمان بن حنیف) (4) .
به دنبال این تصمیم، روز جمعه هنگامى که ابوبکر در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله بر فراز منبر نشسته بود، این عده وارد شدند و در اطراف منبر حلقه زدند، و آنگاه یکى یکى بپا خاسته طى سخنرانىهاى مستدل و مهیجى به ابوبکر اعتراض نموده خلافت او را غیرقانونى اعلام کردند و از او خواستند از خلافت کنارهگیرى نموده آن را به على علیه السلام واگذار کند .
نخستین کسى که از این عده سخن آغاز کرد، «خالد بن سعید» و آخرین نفر، «ابوایوب انصارى» بود که پس از «سهل بن حنیف» بپا خاست و با شور و حماسه و با بیانى گرم، چنین گفت:
«اى بندگان خدا! در مورد خاندان پیامبر خود، از نافرمانى خدا بترسید و حقشان را که خداوند به عهده شما گذاشته، به آنان باز پس دهید، آنچه برادران ما از پیامبر شنیدهاند، شما نیز بارها و در مواقع و موارد مختلف از آن حضرت شنیدهاید که مىفرمود: خاندان من، بعد از من پیشوایان شما هستند! و به على علیه السلام اشاره نموده مىگفت: این، امیر نیکان، و قاتل کافران است، هر کس از یارى او خوددارى ورزد، خوار و ذلیل خواهد بود و هر کس او را یارى کند، یارى خواهد شد، اینک هر کس از شما به او ظلم کرده است در پیشگاه خدا توبه کند که خدا، توبهپذیر و مهربان است، ولى در هر حال از او روىگردان نشوید و از او جدا نگردید (5) .
على علیه السلام، رهبر است
اگر ابوایوب پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در کنار على علیه السلام قرار گرفت، بىجهت نبود زیرا خود او یکى از راویان حدیث معروف غدیر بود (6) . و بارها شاهد تاکید بنیانگذار اسلامى روى شایستگى على علیه السلام جهت رهبرى امتبود .
اگر ابوایوب، على علیه السلام را تنها رهبر راستین امت اسلامى پس از پیامبر مىدانست، به این علتبود که خود، از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله شنیده بود که مىفرمود: «من سرور انبیاء هستم، و على سرور اوصیاء است» .
او چگونه مىتوانستخلافت دیگران را تایید کند، در صورتى که خود وى جزء اشخاصى بود که پیامبر اسلام آنان را گواه خلافت و امامت على علیه السلام قرار داده بود چنانکه «سلمان» مىگوید:
روزى به پیامبر عرض کردیم: پس از شما خلیفه کیست تا او را بشناسیم؟
پیامبر فرمود: «به ابوذر و مقداد و ابوایوب انصارى اطلاع بده تا نزد من بیایند و «ام سلمه» (7) نیز از پشت در گوش کند .
سلمان مىگوید: وقتى که این عده حاضر شدند، پیامبر فرمود:
«شاهد باشید و خوب توجه کنید: على بن ابى طالب، وصى و وارث من، و پرداختکننده دیون، و اجراکننده وعدههاى من است، او میزان حق و باطل، امام مسلمانان، پیشواى پرهیزکاران، رهبر برگزیدگان، و در روز رستاخیز پرچمدار پروردگار جهانیان است (8) .
پاسخ دندانشکن
ابوایوب مىدانست چه مصائبى از ناحیه انحراف حکومت اسلامى از محور اصلى خود گریبانگیر مسلمانان شده استبه ویژه در زمان خلافت عثمان که عناصر فاسد، اطراف او را گرفته و برگرده مسلمانان سوار شده بودند . عثمان در مدت خلافتخود، پستهاى مهم مملکتى را در میان بنىامیه تقسیم کرد و راه چپاول و غارت بیتالمال را به روى دنیاپرستان باز گذاشت و این عده، بیتالمال مردم مسلمان را غارت کردند و هر کدام صاحب آلاف و الوف شدند، و هرچه خیراندیشان و مسلمانان مبارزى همچون ابوذر غفارى، به این اعمال خلاف اسلام اعتراض کردند، فریاد اعتراضشان به جائى نرسید، تا آن که کاسه صبر مسلمانان لبریز شد و موج انقلاب، شهرهاى مختلف را فرا گرفت و انقلابیون از نقاط مختلف، وارد مدینه شده خانه عثمان را محاصره کردند و به او فشار آوردند که استعفا کند ...
کسانى که منافعشان در ادامه خلافت عثمان بود، تلاش مىکردند که انقلاب را از مسیر خود منحرف سازند و به این منظور، از یک طرف عثمان را وادار به مقاومت مىکردند و از طرف دیگر برخى از مسلمانان را تحریک به ایستادگى در برابر انقلابیون مىکردند، یکى از آنان «زید بن ثابت» بود، او که در دستگاه خلافت عثمان، ریاست صندوق بیتالمال و دفتر مقررى مسلمانان را به عهده داشت و از این راه در غارت بیتالمال شریک بود، وقتى خانه عثمان را در محاصره دید، به منظور سوء استفاده از عواطف مذهبى انصار، در جهت مقابله با انقلاب، خطاب به آنان چنین گفت:
«اى گروه انصار! یکبار دیگر خدا را یارى کنید!» (9) .
ابو ایوب که در آنجا حضور داشت و مىدانست انگیزه او در این سخن، منافع نامشروعى است که در دستگاه خلافت عثمان از آن برخوردار است، بىدرنگ (از جانب انصار) پاسخ داد: تو تنها به این علت از عثمان حمایت مىکنى که غلام و برده فراوانى در اختیار تو گذاشته است! (10) .
در جریان محاصره خانه عثمان توسط انقلابیون، بار دیگر نام ابوایوب در تاریخ به چشم مىخورد و آن این است که پس از محاصره خانه عثمان که وى نتوانست از خانه بیرون بیاید، «سعد» مؤذن به حضور على علیه السلام رسید و گفت: چه کسى براى مردم نماز بخواند؟ حضرت فرمود: «خالد بن زید» ، سعد رفت و خالد را فراخواند و او چندین روز امامت جماعت را به عهده گرفت، آن روز نخستین بار بود که مردم فهمیدند اسم ابوایوب انصارى، «خالد» بوده است! (11) .
پىنوشت:
1) الذین مضوا على منهاج نبیهم و لم یغیروا و لم یبدلوا .
2) بحارالانوار: ج10، ص227 و 358 .
3) من السابقین الذین رجعوا الى امیرالمؤمنین (قاموسالرجال: ج3، ص472 - رجالکشى، ص38 - الدرجاتالرفیعة، ص315) .
4) احتجاجطبرسى: ص47، چاپ نجف .
5) احتجاج طبرسى: ص51 - الدرجاتالرفیعة: ص315 - طبق نقل قاموس الرجال: (ج3، ص473)، چنین گفت: از خدا بترسید و خلافت را به خاندان پیامبر واگذارید زیرا آنچه ما شنیدهایم شما نیز از رسول خدا شنیدهاید که جانشین پیامبر ما، على بن ابى طالب است، و تعالیم اسلام را جز او کسى از جانب پیامبر ابلاغ نمىکند و جز او کسى خیرخواه امتاسلامى نیست . مؤلف قاموسالرجال سخنان ابوایوب را به دو صورت دیگر نیز نقل کرده است که از ذکر آنها صرفنظر شد .
6) مرحوم علامه امینى در جلد 1 الغدیر، ص28; چهارده کتاب از کتب اهل سنت را نام مىبرد که حدیث غدیر را از طریق ابوایوب نقل کردهاند .
7) ام سلمه یکى از همسران پیامبر اسلام بوده است .
8) ان على بن ابى طالب وصیى و وارثى و قاضى دینى و عداتى و هو الفاروق بین الحق و الباطل، و هو یعسوب المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین و الحامل غدا لواء رب العالمین ... (بحارالانوار: ج36، ص264) - پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در ذیل این روایت، به امامتحسنین علیهما السلام و 9 امام دیگر از نسل حسین بن على تصریح نموده و مظلومیتخاندان خود را پیشگوئى فرموده است .
9) کونوا انصارا لله مرتین یعنى یکبار پس از ورود پیامبر به مدینه، او را یارى کردید و به همین مناسبت «انصار» نامیده شدید، اینک یکبار دیگر نیز عثمان را یارى کنید! .
10) الکامل فىالتاریخ، ج3، ص191 .
11) الکامل، ج3، ص 187 - اعیان الشیعه، ج29 و با اندکى اختلاف مروجالذهب، ج2، ص 346 - این قضیه مؤید این معنى است که نام پدر ابوایوب - برخلاف گفته بعضى از مورخان - «زید» بوده است نه یزید! و نیز نشانگر آن است که ابوایوب بر اثر سوابق درخشان و شخصیت والائى که داشت، مورد توجه و علاقه امیرمؤمنان علیه السلام بوده است و به همین جهت على علیه السلام این وظیفه خطیر را در آن شرایط حساس به عهده وى گذاشته است!
ابوایوب از پیشگامان تشیع بود و پس از درگذشت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از جمله افراد برجستهاى بود که در کنار على علیه السلام قرار گرفتند و تنها او را رهبر شایسته جامعه اسلامى تشخیص دادند . او شیعهاى آتشین و آگاه بود که در مواقع گوناگون و در شرایط حساس و دشوار با کمال صراحت، از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام دفاع مىکرد و در این زمینه هیچگونه سازشکارى و پردهپوشى را روا نمىشمرد .
به واسطه همین ایستادگىهاى ابوایوب در مسیر راستین اسلام، و پایمردىهایش در حمایت از منطق خاندان پیامبر در رهبرى جامعه اسلامى بود که پیشوایان بزرگ شیعه مانند امام ششم و امام هشتم، به هنگامى که اصول تعالیم و برنامههاى عقیدتى و عملى اسلام را بیان مىکردند، او را از جمله شخصیتهاى بزرگى مىشمردند که پس از درگذشت پیامبر، از مسیر حق منحرف نگشته و تغییر روش ندادند، بلکه همان راه پیامبر را ادامه داده در کنار خاندان او قرار گرفتند (1) .
این گروه، مطابق گفتار دو پیشواى بزرگ، عبارت بودند از:
سلمان - ابوذر - مقداد - عمار - حذیفه - ابوالهیثم بن التیهان - سهل بن حنیف - عبادة بن صامت - ابوایوب انصارى - خزیمة بن ثابت - ابوسعید خدرى .
امام در این حدیث، بابیان اسامى این گروه، دوستى با آنان را بر هر فرد مسلمانى واجب شمرده، و در مقابل، تنفر و انزجار از پیمانشکنان و دشمنان داخلى اسلام را که در برابر مردان خدا جبههبندى نمودند، براى هر فرد مسلمانى لازم معرفى مىکند (تولى و تبرى) (2) .
ابوایوب از نخستین کسانى بود که پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به على علیه السلام پیوستند و در پیمان خود با او وفادار و صمیمى ماندند و خلافت ابوبکر را به رسمیت نشناختند (3) .
اعتراض به خلافت ابوبکر
پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله گردانندگان «سقیفه» ، با نقشه سریع و حسابشدهاى، زمام امور را در دست گرفته، ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر، بر مسند حکومت نشاندند، و بدین ترتیب رهبرى حکومت اسلامى را از مسیر اصلى خود منحرف ساختند . ابوبکر و هوادارانش گمان مىکردند که گذشت زمان به نفع آنان تمام شده و از فرداى سقیفه، کمکم گذشتهها فراموش خواهد شد و مردم، پیرامون مساله خلافت، کمتر بحثخواهند کرد، ولى این مساله نه تنها فراموش نشد، بلکه مسیر حوادث نشان داد که هر چه زمان پیش برود، موج اعتراض; بیشتر، و ماهیت توطئهگران سقیفه آشکارتر خواهد شد .
گواه این مطلب این است که در همان روزهاى اول حکومت ابوبکر، دوازده نفر از یاران پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله تصمیم گرفتند متفقا نزد وى رفته او را استیضاح نمایند (این گروه عبارت بودند از: خالد بن سعید - سلمان - ابوذر غفارى - مقداد بن اسود - عماریاسر - بریده اسلمى - ابوالهیثم بن التیهان - سهل بن حنیف - خزیمة بن ثابت - ابى بن کعب - ابوایوب انصارى - و عثمان بن حنیف) (4) .
به دنبال این تصمیم، روز جمعه هنگامى که ابوبکر در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله بر فراز منبر نشسته بود، این عده وارد شدند و در اطراف منبر حلقه زدند، و آنگاه یکى یکى بپا خاسته طى سخنرانىهاى مستدل و مهیجى به ابوبکر اعتراض نموده خلافت او را غیرقانونى اعلام کردند و از او خواستند از خلافت کنارهگیرى نموده آن را به على علیه السلام واگذار کند .
نخستین کسى که از این عده سخن آغاز کرد، «خالد بن سعید» و آخرین نفر، «ابوایوب انصارى» بود که پس از «سهل بن حنیف» بپا خاست و با شور و حماسه و با بیانى گرم، چنین گفت:
«اى بندگان خدا! در مورد خاندان پیامبر خود، از نافرمانى خدا بترسید و حقشان را که خداوند به عهده شما گذاشته، به آنان باز پس دهید، آنچه برادران ما از پیامبر شنیدهاند، شما نیز بارها و در مواقع و موارد مختلف از آن حضرت شنیدهاید که مىفرمود: خاندان من، بعد از من پیشوایان شما هستند! و به على علیه السلام اشاره نموده مىگفت: این، امیر نیکان، و قاتل کافران است، هر کس از یارى او خوددارى ورزد، خوار و ذلیل خواهد بود و هر کس او را یارى کند، یارى خواهد شد، اینک هر کس از شما به او ظلم کرده است در پیشگاه خدا توبه کند که خدا، توبهپذیر و مهربان است، ولى در هر حال از او روىگردان نشوید و از او جدا نگردید (5) .
على علیه السلام، رهبر است
اگر ابوایوب پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در کنار على علیه السلام قرار گرفت، بىجهت نبود زیرا خود او یکى از راویان حدیث معروف غدیر بود (6) . و بارها شاهد تاکید بنیانگذار اسلامى روى شایستگى على علیه السلام جهت رهبرى امتبود .
اگر ابوایوب، على علیه السلام را تنها رهبر راستین امت اسلامى پس از پیامبر مىدانست، به این علتبود که خود، از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله شنیده بود که مىفرمود: «من سرور انبیاء هستم، و على سرور اوصیاء است» .
او چگونه مىتوانستخلافت دیگران را تایید کند، در صورتى که خود وى جزء اشخاصى بود که پیامبر اسلام آنان را گواه خلافت و امامت على علیه السلام قرار داده بود چنانکه «سلمان» مىگوید:
روزى به پیامبر عرض کردیم: پس از شما خلیفه کیست تا او را بشناسیم؟
پیامبر فرمود: «به ابوذر و مقداد و ابوایوب انصارى اطلاع بده تا نزد من بیایند و «ام سلمه» (7) نیز از پشت در گوش کند .
سلمان مىگوید: وقتى که این عده حاضر شدند، پیامبر فرمود:
«شاهد باشید و خوب توجه کنید: على بن ابى طالب، وصى و وارث من، و پرداختکننده دیون، و اجراکننده وعدههاى من است، او میزان حق و باطل، امام مسلمانان، پیشواى پرهیزکاران، رهبر برگزیدگان، و در روز رستاخیز پرچمدار پروردگار جهانیان است (8) .
پاسخ دندانشکن
ابوایوب مىدانست چه مصائبى از ناحیه انحراف حکومت اسلامى از محور اصلى خود گریبانگیر مسلمانان شده استبه ویژه در زمان خلافت عثمان که عناصر فاسد، اطراف او را گرفته و برگرده مسلمانان سوار شده بودند . عثمان در مدت خلافتخود، پستهاى مهم مملکتى را در میان بنىامیه تقسیم کرد و راه چپاول و غارت بیتالمال را به روى دنیاپرستان باز گذاشت و این عده، بیتالمال مردم مسلمان را غارت کردند و هر کدام صاحب آلاف و الوف شدند، و هرچه خیراندیشان و مسلمانان مبارزى همچون ابوذر غفارى، به این اعمال خلاف اسلام اعتراض کردند، فریاد اعتراضشان به جائى نرسید، تا آن که کاسه صبر مسلمانان لبریز شد و موج انقلاب، شهرهاى مختلف را فرا گرفت و انقلابیون از نقاط مختلف، وارد مدینه شده خانه عثمان را محاصره کردند و به او فشار آوردند که استعفا کند ...
کسانى که منافعشان در ادامه خلافت عثمان بود، تلاش مىکردند که انقلاب را از مسیر خود منحرف سازند و به این منظور، از یک طرف عثمان را وادار به مقاومت مىکردند و از طرف دیگر برخى از مسلمانان را تحریک به ایستادگى در برابر انقلابیون مىکردند، یکى از آنان «زید بن ثابت» بود، او که در دستگاه خلافت عثمان، ریاست صندوق بیتالمال و دفتر مقررى مسلمانان را به عهده داشت و از این راه در غارت بیتالمال شریک بود، وقتى خانه عثمان را در محاصره دید، به منظور سوء استفاده از عواطف مذهبى انصار، در جهت مقابله با انقلاب، خطاب به آنان چنین گفت:
«اى گروه انصار! یکبار دیگر خدا را یارى کنید!» (9) .
ابو ایوب که در آنجا حضور داشت و مىدانست انگیزه او در این سخن، منافع نامشروعى است که در دستگاه خلافت عثمان از آن برخوردار است، بىدرنگ (از جانب انصار) پاسخ داد: تو تنها به این علت از عثمان حمایت مىکنى که غلام و برده فراوانى در اختیار تو گذاشته است! (10) .
در جریان محاصره خانه عثمان توسط انقلابیون، بار دیگر نام ابوایوب در تاریخ به چشم مىخورد و آن این است که پس از محاصره خانه عثمان که وى نتوانست از خانه بیرون بیاید، «سعد» مؤذن به حضور على علیه السلام رسید و گفت: چه کسى براى مردم نماز بخواند؟ حضرت فرمود: «خالد بن زید» ، سعد رفت و خالد را فراخواند و او چندین روز امامت جماعت را به عهده گرفت، آن روز نخستین بار بود که مردم فهمیدند اسم ابوایوب انصارى، «خالد» بوده است! (11) .
پىنوشت:
1) الذین مضوا على منهاج نبیهم و لم یغیروا و لم یبدلوا .
2) بحارالانوار: ج10، ص227 و 358 .
3) من السابقین الذین رجعوا الى امیرالمؤمنین (قاموسالرجال: ج3، ص472 - رجالکشى، ص38 - الدرجاتالرفیعة، ص315) .
4) احتجاجطبرسى: ص47، چاپ نجف .
5) احتجاج طبرسى: ص51 - الدرجاتالرفیعة: ص315 - طبق نقل قاموس الرجال: (ج3، ص473)، چنین گفت: از خدا بترسید و خلافت را به خاندان پیامبر واگذارید زیرا آنچه ما شنیدهایم شما نیز از رسول خدا شنیدهاید که جانشین پیامبر ما، على بن ابى طالب است، و تعالیم اسلام را جز او کسى از جانب پیامبر ابلاغ نمىکند و جز او کسى خیرخواه امتاسلامى نیست . مؤلف قاموسالرجال سخنان ابوایوب را به دو صورت دیگر نیز نقل کرده است که از ذکر آنها صرفنظر شد .
6) مرحوم علامه امینى در جلد 1 الغدیر، ص28; چهارده کتاب از کتب اهل سنت را نام مىبرد که حدیث غدیر را از طریق ابوایوب نقل کردهاند .
7) ام سلمه یکى از همسران پیامبر اسلام بوده است .
8) ان على بن ابى طالب وصیى و وارثى و قاضى دینى و عداتى و هو الفاروق بین الحق و الباطل، و هو یعسوب المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین و الحامل غدا لواء رب العالمین ... (بحارالانوار: ج36، ص264) - پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در ذیل این روایت، به امامتحسنین علیهما السلام و 9 امام دیگر از نسل حسین بن على تصریح نموده و مظلومیتخاندان خود را پیشگوئى فرموده است .
9) کونوا انصارا لله مرتین یعنى یکبار پس از ورود پیامبر به مدینه، او را یارى کردید و به همین مناسبت «انصار» نامیده شدید، اینک یکبار دیگر نیز عثمان را یارى کنید! .
10) الکامل فىالتاریخ، ج3، ص191 .
11) الکامل، ج3، ص 187 - اعیان الشیعه، ج29 و با اندکى اختلاف مروجالذهب، ج2، ص 346 - این قضیه مؤید این معنى است که نام پدر ابوایوب - برخلاف گفته بعضى از مورخان - «زید» بوده است نه یزید! و نیز نشانگر آن است که ابوایوب بر اثر سوابق درخشان و شخصیت والائى که داشت، مورد توجه و علاقه امیرمؤمنان علیه السلام بوده است و به همین جهت على علیه السلام این وظیفه خطیر را در آن شرایط حساس به عهده وى گذاشته است!