آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

یکى از آفات بى‏دقتى و بى‏احتیاطى در تفسیر، گرفتار شدن به «تفسیر به راى‏» است که بسیار خطرناک است .
در هر کارى و هر علمى که انسان وارد مى‏شود، چراغ به دست‏بودن شرط احتیاط است چرا که هرقدر احتیاط کند، کمتر اشتباه مى‏کند . مخصوصا در کارهاى مهم; بالاخص در تفسیر کلام خدا .
عظمت و اهمیت کلام خالق یکتا مى‏طلبد که در تفسیر آن کمال دقت و بررسى اعمال شود . چرا که اگر کلام، کلام فردى از افراد بشر بود، کار مفسر خیلى آسان بود . اما وقتى سخن از کلام خدا به میان مى‏آید، باید احتیاط بیشترى به خرج داد تا از عهده این کار خطیر برآمد . لذا در این مورد علما دو گروهند:
گروهى مى‏گویند نباید کلام خدا را تفسیر کرد چون تفسیر کردن; روایت کردن از خداست .
گروهى هم معتقدند که تمام قرآن باید معنا و تفسیر شود .
کسانى که ترس از تفسیر داشتند
از جمله سعید بن جبیر که وقتى از او درباره تفسیر سؤال مى‏شود، مى‏گوید: «انا لا نقول فی القرآن شیئا» . «ما در مورد قرآن نمى‏توانیم چیزى بگوییم‏» . و همچنین شعبى مى‏گوید: «والله ما من آیة الا قد سالت عنها و لکنها الروایة عن الله‏» . «به خدا قسم آیه‏اى نیست مگر ا ین که از آن سؤال خواهد شد . و لکن تفسیر; همان روایت کردن از خداست‏» . و همچنین جندب بن عبدالله و نافع و عروة و عبیدة السلمانى و اصمعى که به خاطر تقوا و ورع از تفسیر دورى مى‏جسته‏اند (1) .
ولى بسیارى از علماى گذشته معتقدند که اخبار و احادیثى که در ترس از تفسیر وارد شده، حمل بر «تفسیر به راى‏» است . گرچه در راى خود مصیب باشد; چون از روى علم مصیب نشده است . چنانکه در حدیث آمده:
«من فسر القرآن برایه ان اصاب، لم یوجر و ان اخطا، فهو ابعد من السماء . .» .
«کسى که قرآن را به راى خود تفسیر کند، اگر (تصادفا) مطابق واقع شود، اجر نخواهد داشت، و اگر خطا کند، آنچنان سقوط مى‏کند که او بدور از آسمان است ...» (2) .
اما گروه زیادى قائل به لزوم تفسیر بوده و معتقدند که کل قرآن باید آموخته و معنى آن فهمیده شود و الا مفید فایده نخواهد بود و نزول آن معنى پیدا نخواهد کرد و معنى «الراسخون‏» را عطف بر آیه «لا یعلم تاویله الا الله‏» کرده‏اند و «یقولون آمنا به‏» را در به جاى حال استفاده کرده‏اند . پس معنى آیه به این صورت مى‏شود: «انه لا یعلم تاویل القرآن الا الله و الا الراسخون فى العلم‏» . «تاویل قرآن را نمى‏داند مگر خدا و کسانى که راسخ در علم هستند» .
اما این که آیا مقصود از «راسخان در علم‏» پیشوایان معصوم است‏یا معنى وسیع‏ترى دارد؟ این مساله فعلا چندان براى ما مطرح نیست (3) .
بسیارى از مفسرین گفته‏اند صحیح است که در قرآن آیاتى وجود دارد که چندان قابل تاویل و تفسیر نمى‏باشد . ابن عباس مى‏گوید:
«انزل القرآن على اربعة اوجه: وجه حلال و حرام لا یسع احد جهالته; و وجه یعرفه العرب; و وجه یعلم تاویله العالمون; و وجه لا یعلم تاویله الا الله; و من انتحل فیه علما فقد کذب‏» .
«قرآن بر چهار وجه نازل شده: وجه حلال و حرام که همه باید یاد بگیرند; و وجهى که عرب‏زبانها مى‏فهمند; و وجهى که تاویل آن را علما مى‏فهمند; و وجهى که غیر از خدا کسى نمى‏فهمد و هرکس به سلیقه خود تفسیر کند، دروغ گفته‏» .
تفسیر به راى
چنان که از موارد استعمال آن استفاده مى‏شود، به معنى درک عقلانى نیست، بلکه تفسیر به عقیده و سلیقه شخصى است و یا تفسیر به گمان و پندار و تخمین است .
«راغب‏» اصفهانى در «المفردات‏» مى‏گوید: «راى به معنى عقیده‏اى است که ظن و گمان در آن غلبه دارد» .
هرگاه انسان براى خودش عقیده‏اى پیدا کند، مى‏کوشد تا مؤیدى از قرآن و احادیث پیامبر و اهل‏بیت علیهم السلام براى آن بتراشد و آیاتى از قرآن و روایاتى را انتخاب کرده و بدون هیچ قرینه‏اى برخلاف مفهوم ظاهر آن، تفسیر مى‏کند . چنین کارى را «تفسیر به راى‏» مى‏گویند . و به نوشته آیة‏الله سبحانى:
«به جاى شاگردى بر قرآن، بر آن استادى کند» ! (4) .
پس کسانى که در صدد «تفسیر به راى‏» هستند، افراد نادان و جاهل و بى‏خبر از کتاب خدا و احادیث پیامبر و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام مى‏باشند . و اغراض و اهداف نادرستى دارند، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السلام در این باره مى‏فرماید:
«و آخر قد تسمى عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قلو زور قد حمل الکتاب على آرائه و عطف الحق على اهوائه ...» (5) .
«گروهى از گمراهان (که خداوند آنان را دشمن مى‏دارد) خود را عالم و دانشمند مى‏خوانند در صورتى که نادان هستند; آنها نادانى را از افراد جاهل فرا گرفته، و بر سر راه مردم، دامهایى فرا نهاده و گفتار باطلى را سرداده و قرآن را بر آراء خویش تطبیق مى‏دهند و حق را مطابق میل خود تفسیر مى‏کنند» .
یکى از معانى «تفسیر به راى‏» این است که مفهوم جمله‏اى را آنچنان که قواعد ادبى و لغت اقتضاء مى‏کند، بپذیریم ولى در تطبیق آن بر مصادیق، مرتکب تحریف شویم . و چیزى که مصداق آن نیست، بر طبق سلیقه شخصى خود مصداق آن قرار دهیم مانند جریان شهادت «عمار یاسر» که وقتى در صفین به دست لشگریان معاویه شهید شد، به او گفتند: از پیامبر نقل شده که فرموده بود: «یا عمار تقتلک الفئة الباغیة‏» . «اى عمار تو را لشگر ستمگر خواهند کشت‏» .
معاویه که نمى‏توانست اصل حدیث را انکار کند، براى تبرئه خویش به سراغ «تفسیر به راى‏» رفت و گفت: این سخن حق است که عمار را جمعیت‏ستمگر خواهند کشت ولى ما قاتل عمار نیستیم، بلکه قاتلش (العیاذ بالله) على است که او را به میدان جنگ فرستاده و با این منطق واهى مى‏خواست‏خود را در برابر چنین دلیل کوبنده تبرئه نماید .
تفصیل میان چند نظریه
ممکن است‏بین دو نوع از اقوال قائل به تفصیل شویم و بگوئیم:
کسانى که مى‏گویند براى هیچ‏کس امکان تفسیر نیست، منظورشان این است که انسان نمى‏تواند به حقیقت مراد خدا پى ببرد و این مانع از این نیست انسان به اندازه استعداد خود قرآن را بفهمد .
یا منظورشان این است که انسان به علوم خاص مثل قیامت و علم غیب که مخصوص خداست، نمى‏تواند دست‏یابد مثل آیه «یسالونک عن الساعة ایان مرسیها قل انما علمها عند ربى . .» .
اما غیر از این‏گونه امور مخصوصه مانند معاملات و اجتماع و اخلاق و ... باید مردم آن را بفهمند و همچنین تفسیرش را درک نمایند; حالا از طریق پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و یا از راه تدبر و استنباط . پیامبر نیز براى امت‏خود آنچه را احتیاج به آن دارند، بیان کرده اعم از اصول دین و قواعد آن و تشریعات .
پى‏نوشت:
1) قصة‏التفسیر: ص 24 .
2) کتاب «تفسیر به راى‏» ، زیر نظر آیة‏الله مکارم، ص 17 به نقل از تفسیر عیاشى .
3) براى اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «منشور جاوید» جلد سوم نوشته استاد آیة‏الله سبحانى مراجعه فرمایند .
4) آیة‏الله سبحانى، منشور جاوید: ج‏3، ص 363، چ 1368 .
5) نهج البلاغه فیض: ج‏1، ص 214، خطبه 86، پاراگراف 10 .

تبلیغات