اجتناب از تفسیر به رای سرگذشت علم تفسیر (4)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از آفات بىدقتى و بىاحتیاطى در تفسیر، گرفتار شدن به «تفسیر به راى» است که بسیار خطرناک است .
در هر کارى و هر علمى که انسان وارد مىشود، چراغ به دستبودن شرط احتیاط است چرا که هرقدر احتیاط کند، کمتر اشتباه مىکند . مخصوصا در کارهاى مهم; بالاخص در تفسیر کلام خدا .
عظمت و اهمیت کلام خالق یکتا مىطلبد که در تفسیر آن کمال دقت و بررسى اعمال شود . چرا که اگر کلام، کلام فردى از افراد بشر بود، کار مفسر خیلى آسان بود . اما وقتى سخن از کلام خدا به میان مىآید، باید احتیاط بیشترى به خرج داد تا از عهده این کار خطیر برآمد . لذا در این مورد علما دو گروهند:
گروهى مىگویند نباید کلام خدا را تفسیر کرد چون تفسیر کردن; روایت کردن از خداست .
گروهى هم معتقدند که تمام قرآن باید معنا و تفسیر شود .
کسانى که ترس از تفسیر داشتند
از جمله سعید بن جبیر که وقتى از او درباره تفسیر سؤال مىشود، مىگوید: «انا لا نقول فی القرآن شیئا» . «ما در مورد قرآن نمىتوانیم چیزى بگوییم» . و همچنین شعبى مىگوید: «والله ما من آیة الا قد سالت عنها و لکنها الروایة عن الله» . «به خدا قسم آیهاى نیست مگر ا ین که از آن سؤال خواهد شد . و لکن تفسیر; همان روایت کردن از خداست» . و همچنین جندب بن عبدالله و نافع و عروة و عبیدة السلمانى و اصمعى که به خاطر تقوا و ورع از تفسیر دورى مىجستهاند (1) .
ولى بسیارى از علماى گذشته معتقدند که اخبار و احادیثى که در ترس از تفسیر وارد شده، حمل بر «تفسیر به راى» است . گرچه در راى خود مصیب باشد; چون از روى علم مصیب نشده است . چنانکه در حدیث آمده:
«من فسر القرآن برایه ان اصاب، لم یوجر و ان اخطا، فهو ابعد من السماء . .» .
«کسى که قرآن را به راى خود تفسیر کند، اگر (تصادفا) مطابق واقع شود، اجر نخواهد داشت، و اگر خطا کند، آنچنان سقوط مىکند که او بدور از آسمان است ...» (2) .
اما گروه زیادى قائل به لزوم تفسیر بوده و معتقدند که کل قرآن باید آموخته و معنى آن فهمیده شود و الا مفید فایده نخواهد بود و نزول آن معنى پیدا نخواهد کرد و معنى «الراسخون» را عطف بر آیه «لا یعلم تاویله الا الله» کردهاند و «یقولون آمنا به» را در به جاى حال استفاده کردهاند . پس معنى آیه به این صورت مىشود: «انه لا یعلم تاویل القرآن الا الله و الا الراسخون فى العلم» . «تاویل قرآن را نمىداند مگر خدا و کسانى که راسخ در علم هستند» .
اما این که آیا مقصود از «راسخان در علم» پیشوایان معصوم استیا معنى وسیعترى دارد؟ این مساله فعلا چندان براى ما مطرح نیست (3) .
بسیارى از مفسرین گفتهاند صحیح است که در قرآن آیاتى وجود دارد که چندان قابل تاویل و تفسیر نمىباشد . ابن عباس مىگوید:
«انزل القرآن على اربعة اوجه: وجه حلال و حرام لا یسع احد جهالته; و وجه یعرفه العرب; و وجه یعلم تاویله العالمون; و وجه لا یعلم تاویله الا الله; و من انتحل فیه علما فقد کذب» .
«قرآن بر چهار وجه نازل شده: وجه حلال و حرام که همه باید یاد بگیرند; و وجهى که عربزبانها مىفهمند; و وجهى که تاویل آن را علما مىفهمند; و وجهى که غیر از خدا کسى نمىفهمد و هرکس به سلیقه خود تفسیر کند، دروغ گفته» .
تفسیر به راى
چنان که از موارد استعمال آن استفاده مىشود، به معنى درک عقلانى نیست، بلکه تفسیر به عقیده و سلیقه شخصى است و یا تفسیر به گمان و پندار و تخمین است .
«راغب» اصفهانى در «المفردات» مىگوید: «راى به معنى عقیدهاى است که ظن و گمان در آن غلبه دارد» .
هرگاه انسان براى خودش عقیدهاى پیدا کند، مىکوشد تا مؤیدى از قرآن و احادیث پیامبر و اهلبیت علیهم السلام براى آن بتراشد و آیاتى از قرآن و روایاتى را انتخاب کرده و بدون هیچ قرینهاى برخلاف مفهوم ظاهر آن، تفسیر مىکند . چنین کارى را «تفسیر به راى» مىگویند . و به نوشته آیةالله سبحانى:
«به جاى شاگردى بر قرآن، بر آن استادى کند» ! (4) .
پس کسانى که در صدد «تفسیر به راى» هستند، افراد نادان و جاهل و بىخبر از کتاب خدا و احادیث پیامبر و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام مىباشند . و اغراض و اهداف نادرستى دارند، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السلام در این باره مىفرماید:
«و آخر قد تسمى عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قلو زور قد حمل الکتاب على آرائه و عطف الحق على اهوائه ...» (5) .
«گروهى از گمراهان (که خداوند آنان را دشمن مىدارد) خود را عالم و دانشمند مىخوانند در صورتى که نادان هستند; آنها نادانى را از افراد جاهل فرا گرفته، و بر سر راه مردم، دامهایى فرا نهاده و گفتار باطلى را سرداده و قرآن را بر آراء خویش تطبیق مىدهند و حق را مطابق میل خود تفسیر مىکنند» .
یکى از معانى «تفسیر به راى» این است که مفهوم جملهاى را آنچنان که قواعد ادبى و لغت اقتضاء مىکند، بپذیریم ولى در تطبیق آن بر مصادیق، مرتکب تحریف شویم . و چیزى که مصداق آن نیست، بر طبق سلیقه شخصى خود مصداق آن قرار دهیم مانند جریان شهادت «عمار یاسر» که وقتى در صفین به دست لشگریان معاویه شهید شد، به او گفتند: از پیامبر نقل شده که فرموده بود: «یا عمار تقتلک الفئة الباغیة» . «اى عمار تو را لشگر ستمگر خواهند کشت» .
معاویه که نمىتوانست اصل حدیث را انکار کند، براى تبرئه خویش به سراغ «تفسیر به راى» رفت و گفت: این سخن حق است که عمار را جمعیتستمگر خواهند کشت ولى ما قاتل عمار نیستیم، بلکه قاتلش (العیاذ بالله) على است که او را به میدان جنگ فرستاده و با این منطق واهى مىخواستخود را در برابر چنین دلیل کوبنده تبرئه نماید .
تفصیل میان چند نظریه
ممکن استبین دو نوع از اقوال قائل به تفصیل شویم و بگوئیم:
کسانى که مىگویند براى هیچکس امکان تفسیر نیست، منظورشان این است که انسان نمىتواند به حقیقت مراد خدا پى ببرد و این مانع از این نیست انسان به اندازه استعداد خود قرآن را بفهمد .
یا منظورشان این است که انسان به علوم خاص مثل قیامت و علم غیب که مخصوص خداست، نمىتواند دستیابد مثل آیه «یسالونک عن الساعة ایان مرسیها قل انما علمها عند ربى . .» .
اما غیر از اینگونه امور مخصوصه مانند معاملات و اجتماع و اخلاق و ... باید مردم آن را بفهمند و همچنین تفسیرش را درک نمایند; حالا از طریق پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و یا از راه تدبر و استنباط . پیامبر نیز براى امتخود آنچه را احتیاج به آن دارند، بیان کرده اعم از اصول دین و قواعد آن و تشریعات .
پىنوشت:
1) قصةالتفسیر: ص 24 .
2) کتاب «تفسیر به راى» ، زیر نظر آیةالله مکارم، ص 17 به نقل از تفسیر عیاشى .
3) براى اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «منشور جاوید» جلد سوم نوشته استاد آیةالله سبحانى مراجعه فرمایند .
4) آیةالله سبحانى، منشور جاوید: ج3، ص 363، چ 1368 .
5) نهج البلاغه فیض: ج1، ص 214، خطبه 86، پاراگراف 10 .
در هر کارى و هر علمى که انسان وارد مىشود، چراغ به دستبودن شرط احتیاط است چرا که هرقدر احتیاط کند، کمتر اشتباه مىکند . مخصوصا در کارهاى مهم; بالاخص در تفسیر کلام خدا .
عظمت و اهمیت کلام خالق یکتا مىطلبد که در تفسیر آن کمال دقت و بررسى اعمال شود . چرا که اگر کلام، کلام فردى از افراد بشر بود، کار مفسر خیلى آسان بود . اما وقتى سخن از کلام خدا به میان مىآید، باید احتیاط بیشترى به خرج داد تا از عهده این کار خطیر برآمد . لذا در این مورد علما دو گروهند:
گروهى مىگویند نباید کلام خدا را تفسیر کرد چون تفسیر کردن; روایت کردن از خداست .
گروهى هم معتقدند که تمام قرآن باید معنا و تفسیر شود .
کسانى که ترس از تفسیر داشتند
از جمله سعید بن جبیر که وقتى از او درباره تفسیر سؤال مىشود، مىگوید: «انا لا نقول فی القرآن شیئا» . «ما در مورد قرآن نمىتوانیم چیزى بگوییم» . و همچنین شعبى مىگوید: «والله ما من آیة الا قد سالت عنها و لکنها الروایة عن الله» . «به خدا قسم آیهاى نیست مگر ا ین که از آن سؤال خواهد شد . و لکن تفسیر; همان روایت کردن از خداست» . و همچنین جندب بن عبدالله و نافع و عروة و عبیدة السلمانى و اصمعى که به خاطر تقوا و ورع از تفسیر دورى مىجستهاند (1) .
ولى بسیارى از علماى گذشته معتقدند که اخبار و احادیثى که در ترس از تفسیر وارد شده، حمل بر «تفسیر به راى» است . گرچه در راى خود مصیب باشد; چون از روى علم مصیب نشده است . چنانکه در حدیث آمده:
«من فسر القرآن برایه ان اصاب، لم یوجر و ان اخطا، فهو ابعد من السماء . .» .
«کسى که قرآن را به راى خود تفسیر کند، اگر (تصادفا) مطابق واقع شود، اجر نخواهد داشت، و اگر خطا کند، آنچنان سقوط مىکند که او بدور از آسمان است ...» (2) .
اما گروه زیادى قائل به لزوم تفسیر بوده و معتقدند که کل قرآن باید آموخته و معنى آن فهمیده شود و الا مفید فایده نخواهد بود و نزول آن معنى پیدا نخواهد کرد و معنى «الراسخون» را عطف بر آیه «لا یعلم تاویله الا الله» کردهاند و «یقولون آمنا به» را در به جاى حال استفاده کردهاند . پس معنى آیه به این صورت مىشود: «انه لا یعلم تاویل القرآن الا الله و الا الراسخون فى العلم» . «تاویل قرآن را نمىداند مگر خدا و کسانى که راسخ در علم هستند» .
اما این که آیا مقصود از «راسخان در علم» پیشوایان معصوم استیا معنى وسیعترى دارد؟ این مساله فعلا چندان براى ما مطرح نیست (3) .
بسیارى از مفسرین گفتهاند صحیح است که در قرآن آیاتى وجود دارد که چندان قابل تاویل و تفسیر نمىباشد . ابن عباس مىگوید:
«انزل القرآن على اربعة اوجه: وجه حلال و حرام لا یسع احد جهالته; و وجه یعرفه العرب; و وجه یعلم تاویله العالمون; و وجه لا یعلم تاویله الا الله; و من انتحل فیه علما فقد کذب» .
«قرآن بر چهار وجه نازل شده: وجه حلال و حرام که همه باید یاد بگیرند; و وجهى که عربزبانها مىفهمند; و وجهى که تاویل آن را علما مىفهمند; و وجهى که غیر از خدا کسى نمىفهمد و هرکس به سلیقه خود تفسیر کند، دروغ گفته» .
تفسیر به راى
چنان که از موارد استعمال آن استفاده مىشود، به معنى درک عقلانى نیست، بلکه تفسیر به عقیده و سلیقه شخصى است و یا تفسیر به گمان و پندار و تخمین است .
«راغب» اصفهانى در «المفردات» مىگوید: «راى به معنى عقیدهاى است که ظن و گمان در آن غلبه دارد» .
هرگاه انسان براى خودش عقیدهاى پیدا کند، مىکوشد تا مؤیدى از قرآن و احادیث پیامبر و اهلبیت علیهم السلام براى آن بتراشد و آیاتى از قرآن و روایاتى را انتخاب کرده و بدون هیچ قرینهاى برخلاف مفهوم ظاهر آن، تفسیر مىکند . چنین کارى را «تفسیر به راى» مىگویند . و به نوشته آیةالله سبحانى:
«به جاى شاگردى بر قرآن، بر آن استادى کند» ! (4) .
پس کسانى که در صدد «تفسیر به راى» هستند، افراد نادان و جاهل و بىخبر از کتاب خدا و احادیث پیامبر و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام مىباشند . و اغراض و اهداف نادرستى دارند، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السلام در این باره مىفرماید:
«و آخر قد تسمى عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قلو زور قد حمل الکتاب على آرائه و عطف الحق على اهوائه ...» (5) .
«گروهى از گمراهان (که خداوند آنان را دشمن مىدارد) خود را عالم و دانشمند مىخوانند در صورتى که نادان هستند; آنها نادانى را از افراد جاهل فرا گرفته، و بر سر راه مردم، دامهایى فرا نهاده و گفتار باطلى را سرداده و قرآن را بر آراء خویش تطبیق مىدهند و حق را مطابق میل خود تفسیر مىکنند» .
یکى از معانى «تفسیر به راى» این است که مفهوم جملهاى را آنچنان که قواعد ادبى و لغت اقتضاء مىکند، بپذیریم ولى در تطبیق آن بر مصادیق، مرتکب تحریف شویم . و چیزى که مصداق آن نیست، بر طبق سلیقه شخصى خود مصداق آن قرار دهیم مانند جریان شهادت «عمار یاسر» که وقتى در صفین به دست لشگریان معاویه شهید شد، به او گفتند: از پیامبر نقل شده که فرموده بود: «یا عمار تقتلک الفئة الباغیة» . «اى عمار تو را لشگر ستمگر خواهند کشت» .
معاویه که نمىتوانست اصل حدیث را انکار کند، براى تبرئه خویش به سراغ «تفسیر به راى» رفت و گفت: این سخن حق است که عمار را جمعیتستمگر خواهند کشت ولى ما قاتل عمار نیستیم، بلکه قاتلش (العیاذ بالله) على است که او را به میدان جنگ فرستاده و با این منطق واهى مىخواستخود را در برابر چنین دلیل کوبنده تبرئه نماید .
تفصیل میان چند نظریه
ممکن استبین دو نوع از اقوال قائل به تفصیل شویم و بگوئیم:
کسانى که مىگویند براى هیچکس امکان تفسیر نیست، منظورشان این است که انسان نمىتواند به حقیقت مراد خدا پى ببرد و این مانع از این نیست انسان به اندازه استعداد خود قرآن را بفهمد .
یا منظورشان این است که انسان به علوم خاص مثل قیامت و علم غیب که مخصوص خداست، نمىتواند دستیابد مثل آیه «یسالونک عن الساعة ایان مرسیها قل انما علمها عند ربى . .» .
اما غیر از اینگونه امور مخصوصه مانند معاملات و اجتماع و اخلاق و ... باید مردم آن را بفهمند و همچنین تفسیرش را درک نمایند; حالا از طریق پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و یا از راه تدبر و استنباط . پیامبر نیز براى امتخود آنچه را احتیاج به آن دارند، بیان کرده اعم از اصول دین و قواعد آن و تشریعات .
پىنوشت:
1) قصةالتفسیر: ص 24 .
2) کتاب «تفسیر به راى» ، زیر نظر آیةالله مکارم، ص 17 به نقل از تفسیر عیاشى .
3) براى اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «منشور جاوید» جلد سوم نوشته استاد آیةالله سبحانى مراجعه فرمایند .
4) آیةالله سبحانى، منشور جاوید: ج3، ص 363، چ 1368 .
5) نهج البلاغه فیض: ج1، ص 214، خطبه 86، پاراگراف 10 .