خاطرات و نکاتی از آیات
آرشیو
چکیده
متن
عالم عالی مقام و عارف باللّه حاج سید جعفر طباطبایی(ره) در سال 1290هـ.ش در روستای احمد رضا از توابع کرون اصفهان دیده به جهان گشود. در چهار سالگی پای به مکتب گذاشت و در سن چهارده سالگی به حوزه علمیه اصفهان راه یافت و از محضر بزرگان علم و ادب استفادههای شایانی برد. خانه او محل امنی برای صاحبان حاجت و دردمندان بود.
ایشان از نظر خدمات اجتماعی فردی دلسوز و کارآمد بود و به ساختن مسجد و حسینیه و مهدیه علاقه خاصی داشت و در این راه نقش فعالی ایفا میکرد. مسجد صفا با سالنهای وسیع و زیبایش «باقیات الصالحات» آن مرد خداست. در جبهههای حق علیه باطل حضوری چشمگیر داشت و اشعاری را در وصف رزمندگان، شهدا، انقلاب و امام ایراد کرد و در را ه دفاع از حق، شهیدی را به اسلام و انقلاب تقدیم کرد.روح او و فرزند شهیدش شاد.
دَم مسیحایی
مرحوم ایت اللّه ایزدی امام جمعه فقید نجف آباد به مرحوم حاج آقا طباطبایی پیشنهاد خواندن نماز باران را داد و مردم به سراغ آن مرحوم آمدند و نماز باران را به امامت آن بزرگوار اقامه کردند و بی درنگ آسمان شروع به باریدن کرد و همه خوشحال شدند.
نماز باران دیگری هم در سالهای اخیر که خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود خواندند، این بار هم وقتی مردم نجف آباد به سراغ آن فقید سعید آمدند؛ ایشان با وجود کهولت سن و بیماری، دعوت مردم را پذیرفته، به این امر خیر اقدام فرمود. این دفعه نیز پس از اقامه نماز باران، باران فراوانی بارید و موجب شگفتی و خرسندی همگان شد.
دولت قرآن
آن مرحوم برای قرآن کریم ارزش و منزلت فوق العادهای قایل بود، بطوری که در پایان کتاب کلیات دیوان هاشمی ـ که در مدح ائمه طاهرین و مصایب خاندان پیامبر است ـ در وصف قرآن چنین فرموده است:
قرآن یگانه کتاب تحریف نشدهی آسمانی است و از ابتدا تا انتهایش کلام خداست و معجزه باقیه رسول اللّه و در بردارندهی حلال و حرام، محکم و متشابه، امثال و قصص و حکایات است و بیانگر اخبار غیبی دنیا و آخرت و شفای دردهای ظاهر و باطن مؤمنان و رحمت برای صالحان و عذاب و خسران برای کافران و منافقان است. خواستم باچند بیتی که درباره قرآن سرودهام مشمول این روایت گردم:«إنّ القرآن شافع مشفّع» امید است شفاعت قرآن در قیامت نصیبم گردد:
از خـدا خـواهم زمـن گردد قبول نـور فیض حـق مـرا گردد شمـول
گـویم از قرآن ووصف بی حدش هـادی گمگشتگان بعد از رسـول
آن کتـابی را کـه نبود شک وریب راه او را مـتـقیــنکـرده قـبــول
او شـفـا ورحـمـت مـؤمـن بـود مایـهی خـسران هـرقوم جـهول
گر تو خواهی فیض قرآن جان من پاک کنخود را زهرغش وغلول
معجـزه بـاقی ز بعد احـمد است بهـر حقـانیت دیـن ایـن فصـول
هست دریایی پـر از درّ و گهـر میشنـاسد گوهرش را ذوالعقول
گفـت بـرپیغمبـر آن ربّ قـدیــر حافظم ذکری که خود کردم نزول
ذوق سرشار!
وقتی بنای ساختمان حوزه علمیه توسط ایت اللّه حاج شیخ ابراهیم ریاضی در نجف آباد به پایان رسید. در میان فضلای نجف آباد به مشورت نشست و از آنان خواست تا یک ایهی مناسب از قرآن کریم پیشنهاد دهند تا بر سر در مدرسه نوشته شود. هرکسی چیزی گفت؛ ولی مقبول نظر استاد نیفتاد تا اینکه حاج سید جعفر طباطبایی فرموند، بنویسید:
شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو والملائکة و اُولوا العلم قآئما بالقسط لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم؛ خداوند، (با ایجاد نظام واحدِ جهان هستی) گواهی میدهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هرکدام به گونهای براین مطلب) گواهی میدهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.(سورهی آلعمران، ایهی18)
از او پرسیدند به چه دلیل این ایه را پیشنهاد کردید؟ فرمود:
1. برای اینکه در این ایه از «اُولواالعلم» ـ دانشمندان ـ به نیکی یاد شده و مدرسه محل پرورش دانشمندان است.
2. این ایه در بردارندهی گواهی خدا و ملائکه و دانشمندان بر توحید است و عالمان دینی که پاسداران مکتب توحیدند در این مدرسه رفت و آمد میکنند.
3. علما وارثان پیامبرانند و همانگونه که هدف از بعثت پیامبران این است که مردم قیام به قسط نمایند، عالمان دینی که در این گونه مدارس تربیت می شوند باید به این هدف بلند رسولان خدا همت گمارند: «قآئماً بالقسط».
نیکوترین قصهها
روش مرحوم طباطبائی در تفسیر قرآن و در بیان قصّههای قرآن، اینگونه بود که با استفاده از ایات، و روایات داستانها را به طور جذاب نقل میکردند، مثلاً: در مورد داستان یوسف صدیق، معتقد بودند که از نیکوترین قصّه های قرآن است، برای آن سه رمز مهم بیان میکرد که آن رموز می تواند برای جوانان ما بسیار سازنده و آموزنده باشد تا از عاقبت شوم گناه در اندیشه باشند و عفت و پاکدامنی را پیشه خود سازند تا به ثمرهی شیرین آن دست یازند.
1. عاقبت، پاکی انسان بیگناه، آشکار خواهد شد. همانگونه که در داستان یوسف، مشاهده میکنیم که زلیخا در آغاز کار تمام تقصیرات را به گردن یوسف می انداخت؛ ولی در پایان مجبور شد با خواری و خفّت اعتراف به گناه نماید و بر پاکی یوسف گواهی دهد «…ألآن حصحص الحقّ أنا راودته عن نفسه وإنّه لمن الصّادقین؛ الآن حق آشکار گشت. من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است. (سورهی یوسف، ایهی51) «اکنون حقیقت آشکار شد.من از او کام خواستم و بیشک او از راستگویان است»
2. یوسف بر اثر پاکدامنی و تقوا در نزد خالق و مخلوق عزیز شد و خداوند او را به مقام ملک و سلطنت رساند و به رغم خواستهی بدخواهان، از چاه و زندان به مقام خزانهداری مصر ارتقا یافت و در پایان به سپاس حق تعالی زبان گشود: «ربّ قد آتیتنی من المُلکِ وعَلّمتَنی مِن تأویلِ الأحادیث فاطِر السّمواتِ والأرض انت ولی فی الدنیا و الاخرة…؛ پروردگارا! تو به من دولت دادی و از تعبیر خوابها به من آموختی، ای پدید آورندهی آسمانها و زمین! تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی…». (سورهی یوسف،ایهی101)
3. سرانجام شوم برادران حسود یوسف آن شد که از ایشان سلب نعمت شد و به قحطی و خشک سالی مبتلا شدند و ذلیلانه نزد یوسف عزیز آمدند و از او درخواست بار اضافی نمودند:
…یا ایها العزیز مسّنا وأهلنا الضّر وجئنا ببضاعة مزجاةٍ فأوف لنا الکیل وتصدّق علینا؛… ای عزیز!به ما و خانودهی ما آسیب رسیده است و سرمایهای ناچیز آوردهایم،بنابراین پیمانهی ما را تمام بده و بر ما تصدّق کن…».(سورهی یوسف،ایهی88)
ایشان از نظر خدمات اجتماعی فردی دلسوز و کارآمد بود و به ساختن مسجد و حسینیه و مهدیه علاقه خاصی داشت و در این راه نقش فعالی ایفا میکرد. مسجد صفا با سالنهای وسیع و زیبایش «باقیات الصالحات» آن مرد خداست. در جبهههای حق علیه باطل حضوری چشمگیر داشت و اشعاری را در وصف رزمندگان، شهدا، انقلاب و امام ایراد کرد و در را ه دفاع از حق، شهیدی را به اسلام و انقلاب تقدیم کرد.روح او و فرزند شهیدش شاد.
دَم مسیحایی
مرحوم ایت اللّه ایزدی امام جمعه فقید نجف آباد به مرحوم حاج آقا طباطبایی پیشنهاد خواندن نماز باران را داد و مردم به سراغ آن مرحوم آمدند و نماز باران را به امامت آن بزرگوار اقامه کردند و بی درنگ آسمان شروع به باریدن کرد و همه خوشحال شدند.
نماز باران دیگری هم در سالهای اخیر که خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود خواندند، این بار هم وقتی مردم نجف آباد به سراغ آن فقید سعید آمدند؛ ایشان با وجود کهولت سن و بیماری، دعوت مردم را پذیرفته، به این امر خیر اقدام فرمود. این دفعه نیز پس از اقامه نماز باران، باران فراوانی بارید و موجب شگفتی و خرسندی همگان شد.
دولت قرآن
آن مرحوم برای قرآن کریم ارزش و منزلت فوق العادهای قایل بود، بطوری که در پایان کتاب کلیات دیوان هاشمی ـ که در مدح ائمه طاهرین و مصایب خاندان پیامبر است ـ در وصف قرآن چنین فرموده است:
قرآن یگانه کتاب تحریف نشدهی آسمانی است و از ابتدا تا انتهایش کلام خداست و معجزه باقیه رسول اللّه و در بردارندهی حلال و حرام، محکم و متشابه، امثال و قصص و حکایات است و بیانگر اخبار غیبی دنیا و آخرت و شفای دردهای ظاهر و باطن مؤمنان و رحمت برای صالحان و عذاب و خسران برای کافران و منافقان است. خواستم باچند بیتی که درباره قرآن سرودهام مشمول این روایت گردم:«إنّ القرآن شافع مشفّع» امید است شفاعت قرآن در قیامت نصیبم گردد:
از خـدا خـواهم زمـن گردد قبول نـور فیض حـق مـرا گردد شمـول
گـویم از قرآن ووصف بی حدش هـادی گمگشتگان بعد از رسـول
آن کتـابی را کـه نبود شک وریب راه او را مـتـقیــنکـرده قـبــول
او شـفـا ورحـمـت مـؤمـن بـود مایـهی خـسران هـرقوم جـهول
گر تو خواهی فیض قرآن جان من پاک کنخود را زهرغش وغلول
معجـزه بـاقی ز بعد احـمد است بهـر حقـانیت دیـن ایـن فصـول
هست دریایی پـر از درّ و گهـر میشنـاسد گوهرش را ذوالعقول
گفـت بـرپیغمبـر آن ربّ قـدیــر حافظم ذکری که خود کردم نزول
ذوق سرشار!
وقتی بنای ساختمان حوزه علمیه توسط ایت اللّه حاج شیخ ابراهیم ریاضی در نجف آباد به پایان رسید. در میان فضلای نجف آباد به مشورت نشست و از آنان خواست تا یک ایهی مناسب از قرآن کریم پیشنهاد دهند تا بر سر در مدرسه نوشته شود. هرکسی چیزی گفت؛ ولی مقبول نظر استاد نیفتاد تا اینکه حاج سید جعفر طباطبایی فرموند، بنویسید:
شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو والملائکة و اُولوا العلم قآئما بالقسط لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم؛ خداوند، (با ایجاد نظام واحدِ جهان هستی) گواهی میدهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هرکدام به گونهای براین مطلب) گواهی میدهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.(سورهی آلعمران، ایهی18)
از او پرسیدند به چه دلیل این ایه را پیشنهاد کردید؟ فرمود:
1. برای اینکه در این ایه از «اُولواالعلم» ـ دانشمندان ـ به نیکی یاد شده و مدرسه محل پرورش دانشمندان است.
2. این ایه در بردارندهی گواهی خدا و ملائکه و دانشمندان بر توحید است و عالمان دینی که پاسداران مکتب توحیدند در این مدرسه رفت و آمد میکنند.
3. علما وارثان پیامبرانند و همانگونه که هدف از بعثت پیامبران این است که مردم قیام به قسط نمایند، عالمان دینی که در این گونه مدارس تربیت می شوند باید به این هدف بلند رسولان خدا همت گمارند: «قآئماً بالقسط».
نیکوترین قصهها
روش مرحوم طباطبائی در تفسیر قرآن و در بیان قصّههای قرآن، اینگونه بود که با استفاده از ایات، و روایات داستانها را به طور جذاب نقل میکردند، مثلاً: در مورد داستان یوسف صدیق، معتقد بودند که از نیکوترین قصّه های قرآن است، برای آن سه رمز مهم بیان میکرد که آن رموز می تواند برای جوانان ما بسیار سازنده و آموزنده باشد تا از عاقبت شوم گناه در اندیشه باشند و عفت و پاکدامنی را پیشه خود سازند تا به ثمرهی شیرین آن دست یازند.
1. عاقبت، پاکی انسان بیگناه، آشکار خواهد شد. همانگونه که در داستان یوسف، مشاهده میکنیم که زلیخا در آغاز کار تمام تقصیرات را به گردن یوسف می انداخت؛ ولی در پایان مجبور شد با خواری و خفّت اعتراف به گناه نماید و بر پاکی یوسف گواهی دهد «…ألآن حصحص الحقّ أنا راودته عن نفسه وإنّه لمن الصّادقین؛ الآن حق آشکار گشت. من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است. (سورهی یوسف، ایهی51) «اکنون حقیقت آشکار شد.من از او کام خواستم و بیشک او از راستگویان است»
2. یوسف بر اثر پاکدامنی و تقوا در نزد خالق و مخلوق عزیز شد و خداوند او را به مقام ملک و سلطنت رساند و به رغم خواستهی بدخواهان، از چاه و زندان به مقام خزانهداری مصر ارتقا یافت و در پایان به سپاس حق تعالی زبان گشود: «ربّ قد آتیتنی من المُلکِ وعَلّمتَنی مِن تأویلِ الأحادیث فاطِر السّمواتِ والأرض انت ولی فی الدنیا و الاخرة…؛ پروردگارا! تو به من دولت دادی و از تعبیر خوابها به من آموختی، ای پدید آورندهی آسمانها و زمین! تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی…». (سورهی یوسف،ایهی101)
3. سرانجام شوم برادران حسود یوسف آن شد که از ایشان سلب نعمت شد و به قحطی و خشک سالی مبتلا شدند و ذلیلانه نزد یوسف عزیز آمدند و از او درخواست بار اضافی نمودند:
…یا ایها العزیز مسّنا وأهلنا الضّر وجئنا ببضاعة مزجاةٍ فأوف لنا الکیل وتصدّق علینا؛… ای عزیز!به ما و خانودهی ما آسیب رسیده است و سرمایهای ناچیز آوردهایم،بنابراین پیمانهی ما را تمام بده و بر ما تصدّق کن…».(سورهی یوسف،ایهی88)