اثبات وجود روح با براهین حسی (هیپنوتیزم یا خواب مغناطیسى)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
خواب مغناطیسى، تجربه حسى روشنى است که وجود روح و تجرد آن را به خوبى ثابت مىکند . این نوع خواب، بارها در دنیا تجربه شده است .
مسائل و مطالبى که تاکنون طى چند مقاله درباره اثبات وجود روح از دیدگاه فلاسفه و متکلمین بیان کردیم، همه مبتنى بر اثبات وجود روح از طریق عقل و دیدگاه عقلا بود و چهبسا این مطالب در قرن حاضر که بیشتر علوم، براساس تجربه و حسگرائى و علوم تجربى و طبیعى مورد تحقیق و بررسى قرار مىگیرد، چندان مورد قبول نباشد . از اینرو در اینجا لازم است مقدارى نیز اثبات وجود روح یعنى مبدا غیر مادى و مجرد روح براساس براهین حسى، مورد بحث و مداقه قرار بگیرد تا مساله وجود روح از جنبههاى مختلف حسى و غیر حسى، مورد بحث قرار گرفته باشد . و اگر برخى از مادیها مثل مارکسیستها در دلائل فلسفى و علمى و ... خدشه کنند، در دلائل حسى و تجربى خدشهاى نباید بشود; مثلا دانشمندى مثل «بروسه» مىگوید:
«به وجود روح مؤمن نخواهم بود مگر آن که آن را زیر چاقوى تشریح خود کشف کرده، ببینیم» (1) .
به علاوه انسان، چون موجودى مادى است و با حس و تجربه بیشتر سروکار دارد و مىخواهد تمام موجودات را تنها از همین راه، تجزیه و تحلیل کند، بحث از دلائل حسى، ایمان او را به روح مجرد، زیادتر خواهد کرد .
محمد فرید وجدى در «دائرةالمعارف قرن بیستم» در این باره چنین مىنویسد:
«... . ما ذکرناه من البراهین لا ینفع للعقل العصرى غلة و لا یبل له صدى فانه بما ظهر له من فساد اکثر المسلمات المنطقیة التى کان یحنى اسلافنا لها اصبح لا یعیر تلک المسلمات التفاتا الا اذا عضدها شاهد، من الحس فلا غروان سقطت الفلسفة العقلیة القدیمة التى کانت موضوع المفکرین و الحکماء الاقدمین و صارت الفلسفة الحسیة هی صاحب الدولة الیوم ...» (2) .
«براهین عقلى که براى اثبات روح سابقا اقامه کردیم، نزد دانشمندان و عقلاى عصر جدید مفید نبوده و دردى از جامعهها را برطرف نمىکند زیرا اکثر مسائل مسلم منطقى که گذشتگان بر آنها اعتماد داشتند و تسلیم این روشها بودند، برهم ریخته و علماى حسى امروز اگر شاهدى از حس براى اثبات مسائل عقلى نداشته باشند، آنها را به آسانى نمىپذیرند، امروز فلسفه حسى صاحب قدرت بوده، کارساز مىباشد» .
از اینرو اثبات وجود روح از طرق براهین حسى چهبسا مىتواند مفید باشد، حتى بالاتر این که محمد فرید وجدى با این که در دائرةالمعارف خود دفاع از حقایق دینى کرده، آنها را بحق و مسلم و ثابت مىداند، در عین حال معتقد است که «مسلمات کهن علم منطق چهبسا مىتواند ما را به طرف باطل نیز سوق دهد زیرا چهبسا برخى از طرفداران طرق باطل; از قبیل «وثنیون» و مشرکین از بزرگان علم منطق بوده و در عین حال راه اشتباه رفتهاند و در نتیجه با ایجاد فرقههاى گوناگون و مذاهب مختلف اسلامى بعد از ظهور فلسفه یونانى در میان مسلمین چهبسا راه خطائى پیموده و حق و باطل را با یکدیگر مخلوط نمودهاند زیرا عقل نیز چهبسا دچار اشتباه و خطا مىگردد» (3) .
سؤال
این سؤال در اینجا قابل طرح است که چگونه روح که مادى نیست و محسوس نمىباشد، از طریق حسى و براهین حسى قابل اثبات است؟
پاسخ
در پاسخ این سؤال باید گفت: روح با این که جسم نبوده و مادى نیست، اما با جسم در رابطه است و رابطه نزدیکى با جسم دارد و توسط جسم مادى، اعمالى انجام مىدهد و دلیل آن نیز نفس انسانى است که از طریق بدن و استخدام قواى بدنى کار انجام مىدهد و اعمال خود را توسط اعضاء و جوارح بدن انجام مىدهد و اصولا نفس را نفس مىگویند از این جهت که ذاتا مستقل از جسم و ماده است، اما از لحاظ عمل نیاز به جسم و ماده دارد و از اینرو «شیخ الرئیس بوعلى سینا» فرق بین نفس و عقل را در همین ویژگى دانسته است و فلاسفه تصریح کردهاند که عقل مبدا و جوهرى است که هم ذاتا و هم عملا هیچ نیازى به ماده و جسم ندارد و مستقل از ماده و جسم کار مىکند و تعقل و تفکر مىکند اما نفس، عبارت از جوهرى و گوهرى است که ذاتا مستقل از ماده اما از نظر عمل، نیاز به ماده دارد .
آرى این، در حقیقتیکى از نعمتهاى بزرگ الهى است که نفس را طورى آفریده و قابلیت درک حقایق را به او داده است که اگر در مواقعى، عقول بشرها خطا کرده و یا به اشتباه، استدلال و استنباط کنند، راه دیگرى براى آنان از طریق حسى و غیر آن قرار داده، آنها را راهنمائى مىکند و به این طریق بهانههاى مشرکین و علما و فضلاى مکتبهاى فلسفى و حسى و تجربى را قطع; و راه حرکتبه سوى واقع و اثبات روح و سایر مجردات را فراهم مىآورد . حتى آنها را به وحشت و حیرت مىاندازد و راه شناختحقایق روحى و نفسى را به صورتهاى گوناگون براى آنان فراهم مىآورد تا شاید از گمراهى جدید آنان جلوگیرى شود .
خواب مصنوعى
راههاى اثبات روح مجرد از طرق مختلف حسى به قرار زیر است:
هیپنوتیزم (خواب مصنوعى) ; مانیسم (نیروى مغناطیسى) ; اسپریتیسم (احضار ارواح) ; رؤیا (روشن بینى و رؤیت از راه دور) است .
ما در این مقاله به مسائل مربوط به «هیپنوتیزم» یعنى خواب مصنوعى و مغناطیسى مىپردازیم:
محمد فرید وجدى در دائرةالمعارف قرن بیستم (4) از یک نویسنده غربى به نام «جول بوا» در روزنامه خود به سال 1904 م چنین مىنویسد:
«ان ما حدث من انواع الشفا بالتنویم مما یکاد معجزة و ماحصل من الفوائد من فن التلقین بالاستهواء و ما یشاهد من مزایا الاعتقاد و ثبات الارادة و المحاورات الموحشة ... . و ما یراه الانسان من الغیوب فی النوم و الانباء بالامور المستقبلة و الخوارق الحاصلة ... الخ» .
«آنچه از انواع شفا براى مریضها از طریق خواب مصنوعى و مغناطیسى حاصل مىشود، از جمله موارد اعجازآمیز به شمار مىرود و از فن تلقین، فواید بىشمارى عاید بیماران مىگردد و مسائل مربوط به اطلاع از آینده و خواندن افکار و ظهور شبح انسانى و آنچه از غیوب در عالم خواب کشف مىگردد و از اخبار آینده خبر مىدهد; همه اینها موارد بیشمارى است که به دست دانشمندان غربى در قاره اروپا انجام مىگیرد» .
«شارکو» یکى از بزرگترین پزشکان معروف در جهان; عقیده دارد که خواب مصنوعى عالمى است عجیب که مشاهدات محسوس مادى در آن دیده مىشود که منطبق بر مسائل مسلم فیزیولوژى (وظائف الاعضاء) مىگردد . و در آن، اشیائى وجود دارد که فوق ماده و طبیعتبوده، هیچ فردى تاکنون نتوانسته آنها را توجیه و تعلیل کند و با هیچ قانون علمى امروز مطابقت ندارد (5) .
عالم و دانشمند دیگر غربى به نام «بیو» در کتاب خود «گفتگوهائى بر حیات مغناطیسى» چنین مىنویسد:
«التنویم المغناطیسی یثبت وجود الروح و خلودها و یبرهن على امکان اختلاط ارواح متجردة باخرى لم تزل مکتسبة بالمادة» .
«خواب مغناطیسى وجود روح و جاودانگى آن را ثابت مىکند و ضمنا امکان اختلاط ارواح مجرد با ارواحى که لباس ماده را پوشیده، مادى هستند، همچنان مبرهن مىسازد» .
خواب مغناطیسى، قدر و ارزش آن، در اروپا تا سال 1840 میلادى بر دانشمندان مخفى بود تا این که پزشک معالج انگلیسى به نام «جمس برید» این علم را بروز داد و سیر عملى آن را در علم پزشکى آشکار ساخت .
از اینجا خواب مصنوعى در عالم پزشکى در مواردى که حل مشکلات معالجهاى به بنبست مىرسید، حلال مشکلات بوده، کمک شایانى به معالجات بیماران مىنمود چنان که استاد «بلز» در کتاب طبى خود در جلد اول صفحه 2 چنین مىنویسد:
«هنگامى که جمس برید کتاب خود را درباره خواب مغناطیسى به رشته تحریر درآورد، طب رسمى اروپا آن را نپذیرفت و اعتنائى به آن ننمود و متوجه مزایاى آن علم نشد جز دو پزشک فرانسوى به نام «ازام» و «لییبوات» که از این علم در معالجه بیماران خود استفاده فراوان نمودند و با براهین علمى ثابت کردند که معالجه بیماران از طریق خواب مغناطیسى تاثیر فراوانى دارد و ایجاد آثار بزرگ ضد بیمارى کرده، نتایج و آثار مهم و با ارزش خود را ثابت کرد و لکن این اعمال غیر عادى علمى، باعث استهزاء مردم آن زمان گردید و این علم نوظهور (اثبات روح مجرد) با تعصب نکوهیده، مواجه گردید و لکن کار بزرگ و با ارزش انجام گرفته و بر مسائل مربوط به روح مجرد، نورانیتشدیدى بخشید (6) .
مراتب و درجات خواب مصنوعى (تنویم الضلاعى)
خواب مصنوعى، مراتب و درجات بىشمارى داشته و براى دانمشندان غربى در اروپا مباحث گوناگون ناشناخته تا آن زمان مطرح گردید .
در اولین مرتبه انسان به خواب رفته، اسم خود را به زبان مىآورد و بر آزادى و حریتخویش تاکید نموده، سپس خواب مصنوعى بر او غلبه کرده و تحت اراده و اختیار انسان خواب دهنده قرار مىگیرد و سپس قیافه و وضعیتیک پادشاه بزرگ را از لحاظ تکلم و حرکات و رفتار! ! به خود مىگیرد .
به طور خلاصه انسان به خواب مصنوعى رفته، تحت اختیار انسان به خواببرنده قرار مىگیرد و در عالم خواب مصنوعى، اشباح و صداهائى که جز در عالم خیال و توهم وجود ندارد، مىبیند و مىشنود و چهبسا جسد او وضعیت عجیبى پیدا مىکند که از تاثیر معمولى قوانین فیزیولوژى، جدا مىشود . و برخى از مجلات فرانسه در سال 1896م پارهاى از این قبیل جریانات را منعکس مىکردهاند (7) .
نظیر اینگونه حوادث، در عالم خواب منحصر بر مشاهدات غیر حسى نیست، بلکه امور دیگرى نیز از قبیل خبر از کارهاى غیبى و دیدن اشیاء بعید و دور و نفوذ در باطن اشخاص، نزد دانشمندان غربى، وجود روح و نفس را از طریق حسى اثبات مىکند .
«اکزاکوف» یکى از دانشمندان روسى نقل مىکند که «زن یک استاد انگلیسى به نام ، «دومرجان» ، روح زن دیگرى را از طریق خواب مصنوعى به محل معینى که تعیین کرده بود، مىفرستاد و او، افعال بخصوصى را انجام مىداد» .
دانشمند نامبرده از اینگونه حادثه و حوادث دیگر شبیه آنها نتیجه علمى گرفته مىنویسد:
«این حادثه و امثال آن بهطور قطع ثابت مىکند که براى روح، وجود متمیز از ماده بوده و قدرت انجام اعمالى به ذات خود دارد» .
از مجموع این حوادث روحى در عالم خواب مصنوعى و غیر آن، بهطور وضوح استفاده مىشود که انسان، منحصر در ماده نبوده و در باطن او، راز روحانى متمیز از ماده و یک حقیقتشریف و بزرگوارى به نام روح و نفس وجود دارد و گرنه امکان نداشت در التخواب مغناطیسى به هنگام عدم کارائى حواس ظاهرى و مشاعر او، اینگونه جریانات عجیب و واقعى تعجبآور رخ بدهد .
آرى اگر انسان، ماده محض و خالص بود، امکان نداشت که از او امثال حوادث بالا و غیر آن پدید آید . بهطورى که دانشمندان بزرگى از قبیل «کونونیل دوروشاس» که فوق تخصص در علم طب و فیزیولوژى داشته، به صراحت اعلام مىدارد که توجیه این اعمال شگفتانگیز جز با اثبات روح مجرد امکانپذیر نیست!
مؤلف دائرةالمعارف قرن بیستم بعد از نقل مقدارى از حوادث شگفتانگیز روحى از طریق خواب مغناطیسى چنین مىنویسد:
«یرى القاری من مجموع ما مر ان الانسان لیس بمادة صرفة بل ان فیه سرا روحانیا متمیزا عن مادته و هو حقیقته الکریمة و لولا ذلک لما استوهدت منه و هو فی حالة النوم المغناطیسى عند تعطیل حواسه و مشاعره تلک الحوادث الروحیة» .
«خواننده از مجموع آنچه از حوادث روحى حیرتانگیز گذشت، این نتیجه را مىگیرد که حقیقت انسان، ماده صرف نبوده، بلکه در باطن این انسان، راز روحانى متمیز از ماده بوده; و آن، حقیقت قابل کرامت روح و نفس انسان مىباشد . و اگر چنین مبدا روحانى مجرد از ماده نبود، هرگز چنین حوادث تعجبانگیز در حالتخواب مغناطیسى یعنى در حالى که انسان به خواب مصنوعى رفته و کاملا حواس و مشاعر ظاهرى و جسمى او راکد مانده و قابل استفاده نمىباشد، پیدا نمىشد» .
پىنوشت:
1) متافیزیک: تالیف فیلیسین شاله، ص 48 .
2) ج4، ص 364، ذیل ماده روح .
3) دائرةالمعارف قرن بیستم: ج4، ص 365 .
4) جلد 4، ص 366 .
5) کتاب «المذهب الروحى» تالیف جبرئیل دولان به نقل از دائرةالمعارف: ج4، ص 367 .
6) دائرةالمعارف قرن بیستم: ص 368 .
7) همان: ص 368 .
مسائل و مطالبى که تاکنون طى چند مقاله درباره اثبات وجود روح از دیدگاه فلاسفه و متکلمین بیان کردیم، همه مبتنى بر اثبات وجود روح از طریق عقل و دیدگاه عقلا بود و چهبسا این مطالب در قرن حاضر که بیشتر علوم، براساس تجربه و حسگرائى و علوم تجربى و طبیعى مورد تحقیق و بررسى قرار مىگیرد، چندان مورد قبول نباشد . از اینرو در اینجا لازم است مقدارى نیز اثبات وجود روح یعنى مبدا غیر مادى و مجرد روح براساس براهین حسى، مورد بحث و مداقه قرار بگیرد تا مساله وجود روح از جنبههاى مختلف حسى و غیر حسى، مورد بحث قرار گرفته باشد . و اگر برخى از مادیها مثل مارکسیستها در دلائل فلسفى و علمى و ... خدشه کنند، در دلائل حسى و تجربى خدشهاى نباید بشود; مثلا دانشمندى مثل «بروسه» مىگوید:
«به وجود روح مؤمن نخواهم بود مگر آن که آن را زیر چاقوى تشریح خود کشف کرده، ببینیم» (1) .
به علاوه انسان، چون موجودى مادى است و با حس و تجربه بیشتر سروکار دارد و مىخواهد تمام موجودات را تنها از همین راه، تجزیه و تحلیل کند، بحث از دلائل حسى، ایمان او را به روح مجرد، زیادتر خواهد کرد .
محمد فرید وجدى در «دائرةالمعارف قرن بیستم» در این باره چنین مىنویسد:
«... . ما ذکرناه من البراهین لا ینفع للعقل العصرى غلة و لا یبل له صدى فانه بما ظهر له من فساد اکثر المسلمات المنطقیة التى کان یحنى اسلافنا لها اصبح لا یعیر تلک المسلمات التفاتا الا اذا عضدها شاهد، من الحس فلا غروان سقطت الفلسفة العقلیة القدیمة التى کانت موضوع المفکرین و الحکماء الاقدمین و صارت الفلسفة الحسیة هی صاحب الدولة الیوم ...» (2) .
«براهین عقلى که براى اثبات روح سابقا اقامه کردیم، نزد دانشمندان و عقلاى عصر جدید مفید نبوده و دردى از جامعهها را برطرف نمىکند زیرا اکثر مسائل مسلم منطقى که گذشتگان بر آنها اعتماد داشتند و تسلیم این روشها بودند، برهم ریخته و علماى حسى امروز اگر شاهدى از حس براى اثبات مسائل عقلى نداشته باشند، آنها را به آسانى نمىپذیرند، امروز فلسفه حسى صاحب قدرت بوده، کارساز مىباشد» .
از اینرو اثبات وجود روح از طرق براهین حسى چهبسا مىتواند مفید باشد، حتى بالاتر این که محمد فرید وجدى با این که در دائرةالمعارف خود دفاع از حقایق دینى کرده، آنها را بحق و مسلم و ثابت مىداند، در عین حال معتقد است که «مسلمات کهن علم منطق چهبسا مىتواند ما را به طرف باطل نیز سوق دهد زیرا چهبسا برخى از طرفداران طرق باطل; از قبیل «وثنیون» و مشرکین از بزرگان علم منطق بوده و در عین حال راه اشتباه رفتهاند و در نتیجه با ایجاد فرقههاى گوناگون و مذاهب مختلف اسلامى بعد از ظهور فلسفه یونانى در میان مسلمین چهبسا راه خطائى پیموده و حق و باطل را با یکدیگر مخلوط نمودهاند زیرا عقل نیز چهبسا دچار اشتباه و خطا مىگردد» (3) .
سؤال
این سؤال در اینجا قابل طرح است که چگونه روح که مادى نیست و محسوس نمىباشد، از طریق حسى و براهین حسى قابل اثبات است؟
پاسخ
در پاسخ این سؤال باید گفت: روح با این که جسم نبوده و مادى نیست، اما با جسم در رابطه است و رابطه نزدیکى با جسم دارد و توسط جسم مادى، اعمالى انجام مىدهد و دلیل آن نیز نفس انسانى است که از طریق بدن و استخدام قواى بدنى کار انجام مىدهد و اعمال خود را توسط اعضاء و جوارح بدن انجام مىدهد و اصولا نفس را نفس مىگویند از این جهت که ذاتا مستقل از جسم و ماده است، اما از لحاظ عمل نیاز به جسم و ماده دارد و از اینرو «شیخ الرئیس بوعلى سینا» فرق بین نفس و عقل را در همین ویژگى دانسته است و فلاسفه تصریح کردهاند که عقل مبدا و جوهرى است که هم ذاتا و هم عملا هیچ نیازى به ماده و جسم ندارد و مستقل از ماده و جسم کار مىکند و تعقل و تفکر مىکند اما نفس، عبارت از جوهرى و گوهرى است که ذاتا مستقل از ماده اما از نظر عمل، نیاز به ماده دارد .
آرى این، در حقیقتیکى از نعمتهاى بزرگ الهى است که نفس را طورى آفریده و قابلیت درک حقایق را به او داده است که اگر در مواقعى، عقول بشرها خطا کرده و یا به اشتباه، استدلال و استنباط کنند، راه دیگرى براى آنان از طریق حسى و غیر آن قرار داده، آنها را راهنمائى مىکند و به این طریق بهانههاى مشرکین و علما و فضلاى مکتبهاى فلسفى و حسى و تجربى را قطع; و راه حرکتبه سوى واقع و اثبات روح و سایر مجردات را فراهم مىآورد . حتى آنها را به وحشت و حیرت مىاندازد و راه شناختحقایق روحى و نفسى را به صورتهاى گوناگون براى آنان فراهم مىآورد تا شاید از گمراهى جدید آنان جلوگیرى شود .
خواب مصنوعى
راههاى اثبات روح مجرد از طرق مختلف حسى به قرار زیر است:
هیپنوتیزم (خواب مصنوعى) ; مانیسم (نیروى مغناطیسى) ; اسپریتیسم (احضار ارواح) ; رؤیا (روشن بینى و رؤیت از راه دور) است .
ما در این مقاله به مسائل مربوط به «هیپنوتیزم» یعنى خواب مصنوعى و مغناطیسى مىپردازیم:
محمد فرید وجدى در دائرةالمعارف قرن بیستم (4) از یک نویسنده غربى به نام «جول بوا» در روزنامه خود به سال 1904 م چنین مىنویسد:
«ان ما حدث من انواع الشفا بالتنویم مما یکاد معجزة و ماحصل من الفوائد من فن التلقین بالاستهواء و ما یشاهد من مزایا الاعتقاد و ثبات الارادة و المحاورات الموحشة ... . و ما یراه الانسان من الغیوب فی النوم و الانباء بالامور المستقبلة و الخوارق الحاصلة ... الخ» .
«آنچه از انواع شفا براى مریضها از طریق خواب مصنوعى و مغناطیسى حاصل مىشود، از جمله موارد اعجازآمیز به شمار مىرود و از فن تلقین، فواید بىشمارى عاید بیماران مىگردد و مسائل مربوط به اطلاع از آینده و خواندن افکار و ظهور شبح انسانى و آنچه از غیوب در عالم خواب کشف مىگردد و از اخبار آینده خبر مىدهد; همه اینها موارد بیشمارى است که به دست دانشمندان غربى در قاره اروپا انجام مىگیرد» .
«شارکو» یکى از بزرگترین پزشکان معروف در جهان; عقیده دارد که خواب مصنوعى عالمى است عجیب که مشاهدات محسوس مادى در آن دیده مىشود که منطبق بر مسائل مسلم فیزیولوژى (وظائف الاعضاء) مىگردد . و در آن، اشیائى وجود دارد که فوق ماده و طبیعتبوده، هیچ فردى تاکنون نتوانسته آنها را توجیه و تعلیل کند و با هیچ قانون علمى امروز مطابقت ندارد (5) .
عالم و دانشمند دیگر غربى به نام «بیو» در کتاب خود «گفتگوهائى بر حیات مغناطیسى» چنین مىنویسد:
«التنویم المغناطیسی یثبت وجود الروح و خلودها و یبرهن على امکان اختلاط ارواح متجردة باخرى لم تزل مکتسبة بالمادة» .
«خواب مغناطیسى وجود روح و جاودانگى آن را ثابت مىکند و ضمنا امکان اختلاط ارواح مجرد با ارواحى که لباس ماده را پوشیده، مادى هستند، همچنان مبرهن مىسازد» .
خواب مغناطیسى، قدر و ارزش آن، در اروپا تا سال 1840 میلادى بر دانشمندان مخفى بود تا این که پزشک معالج انگلیسى به نام «جمس برید» این علم را بروز داد و سیر عملى آن را در علم پزشکى آشکار ساخت .
از اینجا خواب مصنوعى در عالم پزشکى در مواردى که حل مشکلات معالجهاى به بنبست مىرسید، حلال مشکلات بوده، کمک شایانى به معالجات بیماران مىنمود چنان که استاد «بلز» در کتاب طبى خود در جلد اول صفحه 2 چنین مىنویسد:
«هنگامى که جمس برید کتاب خود را درباره خواب مغناطیسى به رشته تحریر درآورد، طب رسمى اروپا آن را نپذیرفت و اعتنائى به آن ننمود و متوجه مزایاى آن علم نشد جز دو پزشک فرانسوى به نام «ازام» و «لییبوات» که از این علم در معالجه بیماران خود استفاده فراوان نمودند و با براهین علمى ثابت کردند که معالجه بیماران از طریق خواب مغناطیسى تاثیر فراوانى دارد و ایجاد آثار بزرگ ضد بیمارى کرده، نتایج و آثار مهم و با ارزش خود را ثابت کرد و لکن این اعمال غیر عادى علمى، باعث استهزاء مردم آن زمان گردید و این علم نوظهور (اثبات روح مجرد) با تعصب نکوهیده، مواجه گردید و لکن کار بزرگ و با ارزش انجام گرفته و بر مسائل مربوط به روح مجرد، نورانیتشدیدى بخشید (6) .
مراتب و درجات خواب مصنوعى (تنویم الضلاعى)
خواب مصنوعى، مراتب و درجات بىشمارى داشته و براى دانمشندان غربى در اروپا مباحث گوناگون ناشناخته تا آن زمان مطرح گردید .
در اولین مرتبه انسان به خواب رفته، اسم خود را به زبان مىآورد و بر آزادى و حریتخویش تاکید نموده، سپس خواب مصنوعى بر او غلبه کرده و تحت اراده و اختیار انسان خواب دهنده قرار مىگیرد و سپس قیافه و وضعیتیک پادشاه بزرگ را از لحاظ تکلم و حرکات و رفتار! ! به خود مىگیرد .
به طور خلاصه انسان به خواب مصنوعى رفته، تحت اختیار انسان به خواببرنده قرار مىگیرد و در عالم خواب مصنوعى، اشباح و صداهائى که جز در عالم خیال و توهم وجود ندارد، مىبیند و مىشنود و چهبسا جسد او وضعیت عجیبى پیدا مىکند که از تاثیر معمولى قوانین فیزیولوژى، جدا مىشود . و برخى از مجلات فرانسه در سال 1896م پارهاى از این قبیل جریانات را منعکس مىکردهاند (7) .
نظیر اینگونه حوادث، در عالم خواب منحصر بر مشاهدات غیر حسى نیست، بلکه امور دیگرى نیز از قبیل خبر از کارهاى غیبى و دیدن اشیاء بعید و دور و نفوذ در باطن اشخاص، نزد دانشمندان غربى، وجود روح و نفس را از طریق حسى اثبات مىکند .
«اکزاکوف» یکى از دانشمندان روسى نقل مىکند که «زن یک استاد انگلیسى به نام ، «دومرجان» ، روح زن دیگرى را از طریق خواب مصنوعى به محل معینى که تعیین کرده بود، مىفرستاد و او، افعال بخصوصى را انجام مىداد» .
دانشمند نامبرده از اینگونه حادثه و حوادث دیگر شبیه آنها نتیجه علمى گرفته مىنویسد:
«این حادثه و امثال آن بهطور قطع ثابت مىکند که براى روح، وجود متمیز از ماده بوده و قدرت انجام اعمالى به ذات خود دارد» .
از مجموع این حوادث روحى در عالم خواب مصنوعى و غیر آن، بهطور وضوح استفاده مىشود که انسان، منحصر در ماده نبوده و در باطن او، راز روحانى متمیز از ماده و یک حقیقتشریف و بزرگوارى به نام روح و نفس وجود دارد و گرنه امکان نداشت در التخواب مغناطیسى به هنگام عدم کارائى حواس ظاهرى و مشاعر او، اینگونه جریانات عجیب و واقعى تعجبآور رخ بدهد .
آرى اگر انسان، ماده محض و خالص بود، امکان نداشت که از او امثال حوادث بالا و غیر آن پدید آید . بهطورى که دانشمندان بزرگى از قبیل «کونونیل دوروشاس» که فوق تخصص در علم طب و فیزیولوژى داشته، به صراحت اعلام مىدارد که توجیه این اعمال شگفتانگیز جز با اثبات روح مجرد امکانپذیر نیست!
مؤلف دائرةالمعارف قرن بیستم بعد از نقل مقدارى از حوادث شگفتانگیز روحى از طریق خواب مغناطیسى چنین مىنویسد:
«یرى القاری من مجموع ما مر ان الانسان لیس بمادة صرفة بل ان فیه سرا روحانیا متمیزا عن مادته و هو حقیقته الکریمة و لولا ذلک لما استوهدت منه و هو فی حالة النوم المغناطیسى عند تعطیل حواسه و مشاعره تلک الحوادث الروحیة» .
«خواننده از مجموع آنچه از حوادث روحى حیرتانگیز گذشت، این نتیجه را مىگیرد که حقیقت انسان، ماده صرف نبوده، بلکه در باطن این انسان، راز روحانى متمیز از ماده بوده; و آن، حقیقت قابل کرامت روح و نفس انسان مىباشد . و اگر چنین مبدا روحانى مجرد از ماده نبود، هرگز چنین حوادث تعجبانگیز در حالتخواب مغناطیسى یعنى در حالى که انسان به خواب مصنوعى رفته و کاملا حواس و مشاعر ظاهرى و جسمى او راکد مانده و قابل استفاده نمىباشد، پیدا نمىشد» .
پىنوشت:
1) متافیزیک: تالیف فیلیسین شاله، ص 48 .
2) ج4، ص 364، ذیل ماده روح .
3) دائرةالمعارف قرن بیستم: ج4، ص 365 .
4) جلد 4، ص 366 .
5) کتاب «المذهب الروحى» تالیف جبرئیل دولان به نقل از دائرةالمعارف: ج4، ص 367 .
6) دائرةالمعارف قرن بیستم: ص 368 .
7) همان: ص 368 .