دیدگاه ملا صدرا درباره روح و نفس انسانی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنچه براى اهل نظر از فلاسفه اسلامى ثابتشده، این است که غیر از اعضاء و جوارح و ابدان مادى، امر دیگرى در باطن انسانها است که منشا احساسات و ادراکات و تعقلات و حرکات و سکنات و فعل و انفعالات ارادى و غیرآنها مىباشد و آن همان نفس ناطقه و جان و روان آدمى است.
و این امر نیز مسلم است که منشا ادراکات و تعقلات و احساسات و آثار و خواص دیگر در تمام موجودات یکسان نیست و نیز واضح است که هر یک از موجودات را آثار خاصى است که موجب امتیاز آنها از یکدیگر است. از اینرو نفس ناطقه که روح انسانى است، از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانى است و غیر از قلب است زیرا قلب و روح حیوانى نوعى از اجسام و اجراماند و با فساد بدن از بین مىروند و آنچه باقى مىماند، روح انسانى و نفس ناطقه است.
ملا صدرا (1) معتقد است که روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حیوانى بشرى از عالم خلق است و محل روح علوى و روح حیوانى جسمانى بوده، حامل قواى حس و حرکت است (2) . عبارت ایشان در اسفار ج4، ص 78 به نقل از کتاب فرهنگ معارف اسلامى به قرار زیر است:
«ان الروح العلوى السماوى من عالم الامر و الروح الحیوانى البشرى من عالم الخلق و هو محل الروح العلوى و مورده و اما الروح الحیوانى جسم لطیف حامل لقوى الحس و الحرکة و هذا الروح لسایر الحیوانات و منه یفیض قوى الحواس و سکن روح العلوى الى الروح الحیوانى و صیره نفسا و یتکون من سکون الروح الى النفس و القلب و اعنى بهذا، القلب اللطیفة التى محلها المضغة اللحمیة فالمضغة اللحمیة من عالم الخلق و هذه اللطیفة من عالم الامر».
مرحوم ملا صدرا در عین حال که میان نفس ناطقه که روح انسانى است، با روح حیوانى و قلب و غیر از اینها فرق و امتیاز گذارده است و لکن آن نوع تفکیک و جدائى که فلاسفه دیگر قائل شدهاند، قبول ندارد و مىگوید:
«روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حیوانى بشرى از عالم خلق بوده، محل روح علوى است اما روح حیوانى، جسم لطیف بوده، حامل قواى حس و حرکت است و این روح در سایر حیوانات هم منبع فیضان قواى خاص است و روح علوى در روح حیوانى ساکن شده، آن را متطور به نفس مىکند و این نفس از سکون روح به نفس و قلب تحقق پیدا مىکند و مراد از قلب همان قلب لطیفى است که محل آن همان قلب گوشتى موجود در بدن انسانى است که از عالم خلق است و آن قلب لطیف از عالم امر است».
ملا صدرا معتقد است که خداى تعالى به قدرت خود جرم لطیف روحانى خاصى را آفرید که به نام روح نفسانى و حیوانى و طبیعى ما خوانده مىشود به تفاوت درجات آن در لطافت و این روح منبع تمام انفعالات و احساسات جسمانى از آلام و لذات و غیر آنها است و آنچه انسان را از سایر حیوانات جدا و ممتاز مىکند، نفس مدرکه کلیات است که نفس ناطقه و در مرتبت کمال، عقل گویند.
مرحوم ملا صدرا نیز مثل سایر فلاسفه قائل به سه امر است:
قلب، روح بخارى، نفس یا روح مجرد و روح حیوانى مرکب روح بخارى است و منشا حیات و حس و حرکت است و در تمام حیوانات هست و در تمام اعضاء بدن حیوانها وجود دارد و روح بخارى مرکب از نفس است که منشا ادراکات کلیه و واسطه براى تعلق نفس ناطقه با بدن انسانها است و در نتیجه روح انسانى امر لطیفى است که دلیل علم و ادراک انسان مىباشد (3) . بعضى روح را، نفس ناطقه مىنامند و آن دو را مترادف گرفتهاند (4) و برخى دیگر مىگویند: روح محل اوصاف حمیده است و نفس محل اوصاف ذمیمه (5) . و برخى مىگویند: «روح عبارت از جبرئیل است چنانکه نقل از معصوم شده که فرموده است: «الروح ملک من ملائکة الله» (6) . و برخى دیگر مىگویند:
«روح جوهر مخلوقى است که الطف مخلوقات است (7) . و بعضى دیگر روح و حیات را یکى دانند» (8) . پس معلوم شد که نفس ناطقه که روح انسانى است از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانى است و غیر از قلب است، زیرا قلب و روح حیوانى نوعى از اجسام و اجرامند و با فساد بدن از بین مىروند و آنچه باقى مىماند، روح انسانى است زیرا روح بخارى بنابر تعریفى که شد، جسم حار لطیفى است که از لطائف اخلاط چهارگانه حادث مىشود و بدن، قشر و غلاف آن است و روح بخارى، روح نفسانى و حیوانى و طبیعى است و حامل قواى حیوان و نبات است و منبع آن قلب مىباشد و روح بخارى را روح غریزى هم گفتهاند (9) . حاصل کلام این که لفظ روح داراى معانى متعددى است، روح در کتب اطباء غیر از روح به معناى نفس ناطقه انسانى است و مىتوان گفت که بحث روح از روح بخارى شروع و به روح القدس و روح الله منتهى مىگردد، ملاصدرا از شیخ الرئیس بوعلى سینا نقل مىکند که «روح بخارى» را «جان» گویند و «نفس ناطقه» را «روان» (10) . روح بخارى چیست؟ روح بخارى جسم لطیف گرم است. که از لطافت اخلاط چهارگانه تن حاصل مىشود چنانکه اعضاى بدن از فشردگى و جسمیت اخلاط پدید مىآیند و این را روح حیوانى مىنامند و حامل قوا است (11) .
پىنوشتها:
1) محمد بن ابراهیم بن یحیى شیرازى ملقب به صدرالدین و صدرالمتالهین و معروف به صدرا از اکابر فلاسفه و حکماى اسلامى قرن یازدهم هجرى است، وى علاوه بر تبحر در علم کلام و فلسفه، در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع و ورزیده و صاحب ید بیضا بود، حکیمى فاضل، متاله کامل، عابد و زاهد، محقق و مدقق، بصیر بود، نکات و دقایق تمام فن حکمت را با ذوقى خاص فلسفى حل نمود.
صدرا نزد شیخ بهائى و میرداماد و میرفندرسکى تلمذ کرد و جمعى از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وى به تحصیل اشتغال داشتند از جمله آنها مرحوم ملا محسن فیض کاشانى و ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجى بود.
وى در فلسفه اشراق تبحرى تمام داشته معضلات این رشته از فلسفه را به دقت موشکافى کرده، برخى از اقوال و عقاید فلاسفه مشائین را با دلیل و برهان مردود ساخته است، مثلا فلاسفه مشاء وجودها را حقایق متباین مىپنداشتند، او وجود را که اصل و حقیقت هر چیز است، یک حقیقت واحد مىداند و براى آن مراتب متعدد قائل شده که از حیث ضعف و شدت و نقص و کمال باهم فرق دارند; این نظر ملا صدرا با نظر شیخ اشراق متفاوت است زیرا مرحوم سهروردى شدت و ضعف و نقص و کمال را در ماهیت قائل است نه در وجود.
موضوع مهم دیگرى که ملا صدرا در آن ابتکار نشان داده است، فرضیه مشهور به «حرکت جوهرى» است، پیش از او اکثریت فلاسفه از آن جمله ابوعلى سینا حرکت را در اعراض جسم طبیعى منحصر مىدانستند ملا صدرا جوهر را نیز متحرک اعلام نمود ولى تصریح کرد که تغییرى که در اثر این حرکت در جوهر پدید مىآید، تغییرى است اشتدادى و استکمالى و در حقیقتبه جوهر خدشهاى وارد نمىآورد و آن را دگرگون نمىکند. چنانکه تغییراتى که براى انسان در ادوار مختلف زندگى عارض مىگردد، از حیثشدت و ضعف کمال انسانیت است نه از حیثحقیقت انسان.
ملا صدرا از فرضیه حرکت جوهرى نتایجى چند مىگیرد از جمله اثبات معاد جسمانى است.
در کتاب ریحانةالادب: ج3، ص 418 در حدود 50 کتاب از آثار مرحوم ملا صدرا را نام مىبرد، ملا صدرا هفتبار با پاى پیاده به حج مشرف شد و در مرتبه هفتمى در سال 1050 ه ق در بصره وفات یافت. و هم آنجا مدفون گردید. لفظ «مریض» ماده تاریخ وفات او مىباشد صاحب «نحبة المقال» در تاریخ وفات وى دو بیتشعر به زبان عربى چنین سروده است: ثم ابن ابراهیم صدرالاجلفى سفر الحج مریض(1050ه ق) ارتحلقدوة اهل العلم و الصفاءیروى عن الداماد و البهائى (به منابع زیر مراجعه فرمائید: ریحانة الادب: ج3، تالیف استاد علامه میرزا محمد على مدرس ص 419 و 420، چاپ تبریز، چاپخانه شفق، چاپ دوم - روضات الجنات: تالیف مرحوم میرزا باقر موسوى خوانسارى اصفهانى، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، تاریخ چاپ سال 1291ه ق ص 120 و 121 و 122 - لغتنامه دهخدا ماده صدرا، ص 164 و ماده ملا صدرا ص 1039).
2) اسفار: ج4، ص 52،78،116 و 155 - مبدا و معاد: ص 18 - فرهنگ معارف اسلامى: ج2، ص 462 تالیف دکتر سید جعفر سجادى ناشر شرکت مؤلفات و مترجمان ایران.
3) در اسفار ج4 ص 115 عبارتى چنین در این مقام ذکر کرده است:
«ان النفس لا یتصرف فى الاعضاء الکثیفة العنصریة الا بتوسط مناسب و ذلک الواسطة هو الجسم اللطیف النورانى المسمى بالروح النافذ فى الاعضاء بواسطة الاعصاب الدماغیة».
یعنى همانا نفس انسانى در اعضاء بدن عنصرى مادى تصرف نمىکند مگر به واسطى مناسب که همان جسم لطیف نورانى است که آن را روح مىنامند که در اعضاء و جوارح به واسطه اعصاب مغزى نفوذ مىکند.
سپس اضافه مىکند:
«فاعلم ان جوهرالنفس لکونه من سنخ الملکوت و عالم الضیاء المحض العقلى لا یتصرف فى البدن الکثیف المظلم العنصرى بحیثیحصل منه نوع طبیعى وجدانى الابتوسط مناسب و المتوسط بینها و بین البدن الکثیف هوالجوهر اللطیف المسمى بالروح عند الاطباء(اسفار: ج4، ص 116).
یعنى بدان که جوهر نفس از این جهت که از سنخ عالم ملکوت و عالم روحانى محض عقلى مىباشد، در بدن مادى تاریک تصرف نمىکند بهطورى که از آن نوع طبیعى وجدانى پیدا شود مگر به توسط واسطهاى مناسب بین بدن و بین نفس و آن واسطه جوهر لطیف است که آن، نزد اطباء روح نامیده مىشود (خوانندگان مىتوانند به کتاب فرهنگ معارف اسلامى: ج2، ص 463 مراجعه نمایند).
4) اسفار: ج4، ص 76.
5) اسفار: ج4، ص 76.
6) اسفار: ج4، ص 79.
7) اسفار: ج4، ص 77.
8) اسفار: ج4، ص 77.
9) کتاب فرهنگ معارف اسلامى: ج2، ص 464.
10) اسفار: ج4، رحلى باب پنجم اواسط فصل آخر ص 61 و عبارت وى چنین است:
«و قد ذکره شیخ الرئیس فى بعض رسائله...الخ».
11) معرفت نفس دفتر سوم تالیف: حسن حسن زاده آملى: ص 441.
و این امر نیز مسلم است که منشا ادراکات و تعقلات و احساسات و آثار و خواص دیگر در تمام موجودات یکسان نیست و نیز واضح است که هر یک از موجودات را آثار خاصى است که موجب امتیاز آنها از یکدیگر است. از اینرو نفس ناطقه که روح انسانى است، از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانى است و غیر از قلب است زیرا قلب و روح حیوانى نوعى از اجسام و اجراماند و با فساد بدن از بین مىروند و آنچه باقى مىماند، روح انسانى و نفس ناطقه است.
ملا صدرا (1) معتقد است که روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حیوانى بشرى از عالم خلق است و محل روح علوى و روح حیوانى جسمانى بوده، حامل قواى حس و حرکت است (2) . عبارت ایشان در اسفار ج4، ص 78 به نقل از کتاب فرهنگ معارف اسلامى به قرار زیر است:
«ان الروح العلوى السماوى من عالم الامر و الروح الحیوانى البشرى من عالم الخلق و هو محل الروح العلوى و مورده و اما الروح الحیوانى جسم لطیف حامل لقوى الحس و الحرکة و هذا الروح لسایر الحیوانات و منه یفیض قوى الحواس و سکن روح العلوى الى الروح الحیوانى و صیره نفسا و یتکون من سکون الروح الى النفس و القلب و اعنى بهذا، القلب اللطیفة التى محلها المضغة اللحمیة فالمضغة اللحمیة من عالم الخلق و هذه اللطیفة من عالم الامر».
مرحوم ملا صدرا در عین حال که میان نفس ناطقه که روح انسانى است، با روح حیوانى و قلب و غیر از اینها فرق و امتیاز گذارده است و لکن آن نوع تفکیک و جدائى که فلاسفه دیگر قائل شدهاند، قبول ندارد و مىگوید:
«روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حیوانى بشرى از عالم خلق بوده، محل روح علوى است اما روح حیوانى، جسم لطیف بوده، حامل قواى حس و حرکت است و این روح در سایر حیوانات هم منبع فیضان قواى خاص است و روح علوى در روح حیوانى ساکن شده، آن را متطور به نفس مىکند و این نفس از سکون روح به نفس و قلب تحقق پیدا مىکند و مراد از قلب همان قلب لطیفى است که محل آن همان قلب گوشتى موجود در بدن انسانى است که از عالم خلق است و آن قلب لطیف از عالم امر است».
ملا صدرا معتقد است که خداى تعالى به قدرت خود جرم لطیف روحانى خاصى را آفرید که به نام روح نفسانى و حیوانى و طبیعى ما خوانده مىشود به تفاوت درجات آن در لطافت و این روح منبع تمام انفعالات و احساسات جسمانى از آلام و لذات و غیر آنها است و آنچه انسان را از سایر حیوانات جدا و ممتاز مىکند، نفس مدرکه کلیات است که نفس ناطقه و در مرتبت کمال، عقل گویند.
مرحوم ملا صدرا نیز مثل سایر فلاسفه قائل به سه امر است:
قلب، روح بخارى، نفس یا روح مجرد و روح حیوانى مرکب روح بخارى است و منشا حیات و حس و حرکت است و در تمام حیوانات هست و در تمام اعضاء بدن حیوانها وجود دارد و روح بخارى مرکب از نفس است که منشا ادراکات کلیه و واسطه براى تعلق نفس ناطقه با بدن انسانها است و در نتیجه روح انسانى امر لطیفى است که دلیل علم و ادراک انسان مىباشد (3) . بعضى روح را، نفس ناطقه مىنامند و آن دو را مترادف گرفتهاند (4) و برخى دیگر مىگویند: روح محل اوصاف حمیده است و نفس محل اوصاف ذمیمه (5) . و برخى مىگویند: «روح عبارت از جبرئیل است چنانکه نقل از معصوم شده که فرموده است: «الروح ملک من ملائکة الله» (6) . و برخى دیگر مىگویند:
«روح جوهر مخلوقى است که الطف مخلوقات است (7) . و بعضى دیگر روح و حیات را یکى دانند» (8) . پس معلوم شد که نفس ناطقه که روح انسانى است از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانى است و غیر از قلب است، زیرا قلب و روح حیوانى نوعى از اجسام و اجرامند و با فساد بدن از بین مىروند و آنچه باقى مىماند، روح انسانى است زیرا روح بخارى بنابر تعریفى که شد، جسم حار لطیفى است که از لطائف اخلاط چهارگانه حادث مىشود و بدن، قشر و غلاف آن است و روح بخارى، روح نفسانى و حیوانى و طبیعى است و حامل قواى حیوان و نبات است و منبع آن قلب مىباشد و روح بخارى را روح غریزى هم گفتهاند (9) . حاصل کلام این که لفظ روح داراى معانى متعددى است، روح در کتب اطباء غیر از روح به معناى نفس ناطقه انسانى است و مىتوان گفت که بحث روح از روح بخارى شروع و به روح القدس و روح الله منتهى مىگردد، ملاصدرا از شیخ الرئیس بوعلى سینا نقل مىکند که «روح بخارى» را «جان» گویند و «نفس ناطقه» را «روان» (10) . روح بخارى چیست؟ روح بخارى جسم لطیف گرم است. که از لطافت اخلاط چهارگانه تن حاصل مىشود چنانکه اعضاى بدن از فشردگى و جسمیت اخلاط پدید مىآیند و این را روح حیوانى مىنامند و حامل قوا است (11) .
پىنوشتها:
1) محمد بن ابراهیم بن یحیى شیرازى ملقب به صدرالدین و صدرالمتالهین و معروف به صدرا از اکابر فلاسفه و حکماى اسلامى قرن یازدهم هجرى است، وى علاوه بر تبحر در علم کلام و فلسفه، در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع و ورزیده و صاحب ید بیضا بود، حکیمى فاضل، متاله کامل، عابد و زاهد، محقق و مدقق، بصیر بود، نکات و دقایق تمام فن حکمت را با ذوقى خاص فلسفى حل نمود.
صدرا نزد شیخ بهائى و میرداماد و میرفندرسکى تلمذ کرد و جمعى از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وى به تحصیل اشتغال داشتند از جمله آنها مرحوم ملا محسن فیض کاشانى و ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجى بود.
وى در فلسفه اشراق تبحرى تمام داشته معضلات این رشته از فلسفه را به دقت موشکافى کرده، برخى از اقوال و عقاید فلاسفه مشائین را با دلیل و برهان مردود ساخته است، مثلا فلاسفه مشاء وجودها را حقایق متباین مىپنداشتند، او وجود را که اصل و حقیقت هر چیز است، یک حقیقت واحد مىداند و براى آن مراتب متعدد قائل شده که از حیث ضعف و شدت و نقص و کمال باهم فرق دارند; این نظر ملا صدرا با نظر شیخ اشراق متفاوت است زیرا مرحوم سهروردى شدت و ضعف و نقص و کمال را در ماهیت قائل است نه در وجود.
موضوع مهم دیگرى که ملا صدرا در آن ابتکار نشان داده است، فرضیه مشهور به «حرکت جوهرى» است، پیش از او اکثریت فلاسفه از آن جمله ابوعلى سینا حرکت را در اعراض جسم طبیعى منحصر مىدانستند ملا صدرا جوهر را نیز متحرک اعلام نمود ولى تصریح کرد که تغییرى که در اثر این حرکت در جوهر پدید مىآید، تغییرى است اشتدادى و استکمالى و در حقیقتبه جوهر خدشهاى وارد نمىآورد و آن را دگرگون نمىکند. چنانکه تغییراتى که براى انسان در ادوار مختلف زندگى عارض مىگردد، از حیثشدت و ضعف کمال انسانیت است نه از حیثحقیقت انسان.
ملا صدرا از فرضیه حرکت جوهرى نتایجى چند مىگیرد از جمله اثبات معاد جسمانى است.
در کتاب ریحانةالادب: ج3، ص 418 در حدود 50 کتاب از آثار مرحوم ملا صدرا را نام مىبرد، ملا صدرا هفتبار با پاى پیاده به حج مشرف شد و در مرتبه هفتمى در سال 1050 ه ق در بصره وفات یافت. و هم آنجا مدفون گردید. لفظ «مریض» ماده تاریخ وفات او مىباشد صاحب «نحبة المقال» در تاریخ وفات وى دو بیتشعر به زبان عربى چنین سروده است: ثم ابن ابراهیم صدرالاجلفى سفر الحج مریض(1050ه ق) ارتحلقدوة اهل العلم و الصفاءیروى عن الداماد و البهائى (به منابع زیر مراجعه فرمائید: ریحانة الادب: ج3، تالیف استاد علامه میرزا محمد على مدرس ص 419 و 420، چاپ تبریز، چاپخانه شفق، چاپ دوم - روضات الجنات: تالیف مرحوم میرزا باقر موسوى خوانسارى اصفهانى، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، تاریخ چاپ سال 1291ه ق ص 120 و 121 و 122 - لغتنامه دهخدا ماده صدرا، ص 164 و ماده ملا صدرا ص 1039).
2) اسفار: ج4، ص 52،78،116 و 155 - مبدا و معاد: ص 18 - فرهنگ معارف اسلامى: ج2، ص 462 تالیف دکتر سید جعفر سجادى ناشر شرکت مؤلفات و مترجمان ایران.
3) در اسفار ج4 ص 115 عبارتى چنین در این مقام ذکر کرده است:
«ان النفس لا یتصرف فى الاعضاء الکثیفة العنصریة الا بتوسط مناسب و ذلک الواسطة هو الجسم اللطیف النورانى المسمى بالروح النافذ فى الاعضاء بواسطة الاعصاب الدماغیة».
یعنى همانا نفس انسانى در اعضاء بدن عنصرى مادى تصرف نمىکند مگر به واسطى مناسب که همان جسم لطیف نورانى است که آن را روح مىنامند که در اعضاء و جوارح به واسطه اعصاب مغزى نفوذ مىکند.
سپس اضافه مىکند:
«فاعلم ان جوهرالنفس لکونه من سنخ الملکوت و عالم الضیاء المحض العقلى لا یتصرف فى البدن الکثیف المظلم العنصرى بحیثیحصل منه نوع طبیعى وجدانى الابتوسط مناسب و المتوسط بینها و بین البدن الکثیف هوالجوهر اللطیف المسمى بالروح عند الاطباء(اسفار: ج4، ص 116).
یعنى بدان که جوهر نفس از این جهت که از سنخ عالم ملکوت و عالم روحانى محض عقلى مىباشد، در بدن مادى تاریک تصرف نمىکند بهطورى که از آن نوع طبیعى وجدانى پیدا شود مگر به توسط واسطهاى مناسب بین بدن و بین نفس و آن واسطه جوهر لطیف است که آن، نزد اطباء روح نامیده مىشود (خوانندگان مىتوانند به کتاب فرهنگ معارف اسلامى: ج2، ص 463 مراجعه نمایند).
4) اسفار: ج4، ص 76.
5) اسفار: ج4، ص 76.
6) اسفار: ج4، ص 79.
7) اسفار: ج4، ص 77.
8) اسفار: ج4، ص 77.
9) کتاب فرهنگ معارف اسلامى: ج2، ص 464.
10) اسفار: ج4، رحلى باب پنجم اواسط فصل آخر ص 61 و عبارت وى چنین است:
«و قد ذکره شیخ الرئیس فى بعض رسائله...الخ».
11) معرفت نفس دفتر سوم تالیف: حسن حسن زاده آملى: ص 441.