آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آنچه براى اهل نظر از فلاسفه اسلامى ثابت‏شده، این است که غیر از اعضاء و جوارح و ابدان مادى، امر دیگرى در باطن انسانها است که منشا احساسات و ادراکات و تعقلات و حرکات و سکنات و فعل و انفعالات ارادى و غیرآنها مى‏باشد و آن همان نفس ناطقه و جان و روان آدمى است.
و این امر نیز مسلم است که منشا ادراکات و تعقلات و احساسات و آثار و خواص دیگر در تمام موجودات یکسان نیست و نیز واضح است که هر یک از موجودات را آثار خاصى است که موجب امتیاز آنها از یکدیگر است. از اینرو نفس ناطقه که روح انسانى است، از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانى است و غیر از قلب است زیرا قلب و روح حیوانى نوعى از اجسام و اجرام‏اند و با فساد بدن از بین مى‏روند و آنچه باقى مى‏ماند، روح انسانى و نفس ناطقه است.
ملا صدرا (1) معتقد است که روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حیوانى بشرى از عالم خلق است و محل روح علوى و روح حیوانى جسمانى بوده، حامل قواى حس و حرکت است (2) . عبارت ایشان در اسفار ج‏4، ص 78 به نقل از کتاب فرهنگ معارف اسلامى به قرار زیر است:
«ان الروح العلوى السماوى من عالم الامر و الروح الحیوانى البشرى من عالم الخلق و هو محل الروح العلوى و مورده و اما الروح الحیوانى جسم لطیف حامل لقوى الحس و الحرکة و هذا الروح لسایر الحیوانات و منه یفیض قوى الحواس و سکن روح العلوى الى الروح الحیوانى و صیره نفسا و یتکون من سکون الروح الى النفس و القلب و اعنى بهذا، القلب اللطیفة التى محلها المضغة اللحمیة فالمضغة اللحمیة من عالم الخلق و هذه اللطیفة من عالم الامر».
مرحوم ملا صدرا در عین حال که میان نفس ناطقه که روح انسانى است، با روح حیوانى و قلب و غیر از اینها فرق و امتیاز گذارده است و لکن آن نوع تفکیک و جدائى که فلاسفه دیگر قائل شده‏اند، قبول ندارد و مى‏گوید:
«روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حیوانى بشرى از عالم خلق بوده، محل روح علوى است اما روح حیوانى، جسم لطیف بوده، حامل قواى حس و حرکت است و این روح در سایر حیوانات هم منبع فیضان قواى خاص است و روح علوى در روح حیوانى ساکن شده، آن را متطور به نفس مى‏کند و این نفس از سکون روح به نفس و قلب تحقق پیدا مى‏کند و مراد از قلب همان قلب لطیفى است که محل آن همان قلب گوشتى موجود در بدن انسانى است که از عالم خلق است و آن قلب لطیف از عالم امر است‏».
ملا صدرا معتقد است که خداى تعالى به قدرت خود جرم لطیف روحانى خاصى را آفرید که به نام روح نفسانى و حیوانى و طبیعى ما خوانده مى‏شود به تفاوت درجات آن در لطافت و این روح منبع تمام انفعالات و احساسات جسمانى از آلام و لذات و غیر آنها است و آنچه انسان را از سایر حیوانات جدا و ممتاز مى‏کند، نفس مدرکه کلیات است که نفس ناطقه و در مرتبت کمال، عقل گویند.
مرحوم ملا صدرا نیز مثل سایر فلاسفه قائل به سه امر است:
قلب، روح بخارى، نفس یا روح مجرد و روح حیوانى مرکب روح بخارى است و منشا حیات و حس و حرکت است و در تمام حیوانات هست و در تمام اعضاء بدن حیوانها وجود دارد و روح بخارى مرکب از نفس است که منشا ادراکات کلیه و واسطه براى تعلق نفس ناطقه با بدن انسانها است و در نتیجه روح انسانى امر لطیفى است که دلیل علم و ادراک انسان مى‏باشد (3) . بعضى روح را، نفس ناطقه مى‏نامند و آن دو را مترادف گرفته‏اند (4) و برخى دیگر مى‏گویند: روح محل اوصاف حمیده است و نفس محل اوصاف ذمیمه (5) . و برخى مى‏گویند: «روح عبارت از جبرئیل است چنانکه نقل از معصوم شده که فرموده است: «الروح ملک من ملائکة الله‏» (6) . و برخى دیگر مى‏گویند:
«روح جوهر مخلوقى است که الطف مخلوقات است (7) . و بعضى دیگر روح و حیات را یکى دانند» (8) . پس معلوم شد که نفس ناطقه که روح انسانى است از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانى است و غیر از قلب است، زیرا قلب و روح حیوانى نوعى از اجسام و اجرامند و با فساد بدن از بین مى‏روند و آنچه باقى مى‏ماند، روح انسانى است زیرا روح بخارى بنابر تعریفى که شد، جسم حار لطیفى است که از لطائف اخلاط چهارگانه حادث مى‏شود و بدن، قشر و غلاف آن است و روح بخارى، روح نفسانى و حیوانى و طبیعى است و حامل قواى حیوان و نبات است و منبع آن قلب مى‏باشد و روح بخارى را روح غریزى هم گفته‏اند (9) . حاصل کلام این که لفظ روح داراى معانى متعددى است، روح در کتب اطباء غیر از روح به معناى نفس ناطقه انسانى است و مى‏توان گفت که بحث روح از روح بخارى شروع و به روح القدس و روح الله منتهى مى‏گردد، ملاصدرا از شیخ الرئیس بوعلى سینا نقل مى‏کند که «روح بخارى‏» را «جان‏» گویند و «نفس ناطقه‏» را «روان‏» (10) . روح بخارى چیست؟ روح بخارى جسم لطیف گرم است. که از لطافت اخلاط چهارگانه تن حاصل مى‏شود چنانکه اعضاى بدن از فشردگى و جسمیت اخلاط پدید مى‏آیند و این را روح حیوانى مى‏نامند و حامل قوا است (11) .
پى‏نوشتها:
1) محمد بن ابراهیم بن یحیى شیرازى ملقب به صدرالدین و صدرالمتالهین و معروف به صدرا از اکابر فلاسفه و حکماى اسلامى قرن یازدهم هجرى است، وى علاوه بر تبحر در علم کلام و فلسفه، در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع و ورزیده و صاحب ید بیضا بود، حکیمى فاضل، متاله کامل، عابد و زاهد، محقق و مدقق، بصیر بود، نکات و دقایق تمام فن حکمت را با ذوقى خاص فلسفى حل نمود.
صدرا نزد شیخ بهائى و میرداماد و میرفندرسکى تلمذ کرد و جمعى از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وى به تحصیل اشتغال داشتند از جمله آنها مرحوم ملا محسن فیض کاشانى و ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجى بود.
وى در فلسفه اشراق تبحرى تمام داشته معضلات این رشته از فلسفه را به دقت موشکافى کرده، برخى از اقوال و عقاید فلاسفه مشائین را با دلیل و برهان مردود ساخته است، مثلا فلاسفه مشاء وجودها را حقایق متباین مى‏پنداشتند، او وجود را که اصل و حقیقت هر چیز است، یک حقیقت واحد مى‏داند و براى آن مراتب متعدد قائل شده که از حیث ضعف و شدت و نقص و کمال باهم فرق دارند; این نظر ملا صدرا با نظر شیخ اشراق متفاوت است زیرا مرحوم سهروردى شدت و ضعف و نقص و کمال را در ماهیت قائل است نه در وجود.
موضوع مهم دیگرى که ملا صدرا در آن ابتکار نشان داده است، فرضیه مشهور به «حرکت جوهرى‏» است، پیش از او اکثریت فلاسفه از آن جمله ابوعلى سینا حرکت را در اعراض جسم طبیعى منحصر مى‏دانستند ملا صدرا جوهر را نیز متحرک اعلام نمود ولى تصریح کرد که تغییرى که در اثر این حرکت در جوهر پدید مى‏آید، تغییرى است اشتدادى و استکمالى و در حقیقت‏به جوهر خدشه‏اى وارد نمى‏آورد و آن را دگرگون نمى‏کند. چنانکه تغییراتى که براى انسان در ادوار مختلف زندگى عارض مى‏گردد، از حیث‏شدت و ضعف کمال انسانیت است نه از حیث‏حقیقت انسان.
ملا صدرا از فرضیه حرکت جوهرى نتایجى چند مى‏گیرد از جمله اثبات معاد جسمانى است.
در کتاب ریحانة‏الادب: ج‏3، ص 418 در حدود 50 کتاب از آثار مرحوم ملا صدرا را نام مى‏برد، ملا صدرا هفت‏بار با پاى پیاده به حج مشرف شد و در مرتبه هفتمى در سال 1050 ه ق در بصره وفات یافت. و هم آنجا مدفون گردید. لفظ «مریض‏» ماده تاریخ وفات او مى‏باشد صاحب «نحبة المقال‏» در تاریخ وفات وى دو بیت‏شعر به زبان عربى چنین سروده است: ثم ابن ابراهیم صدرالاجل‏فى سفر الحج مریض(1050ه ق) ارتحل‏قدوة اهل العلم و الصفاءیروى عن الداماد و البهائى (به منابع زیر مراجعه فرمائید: ریحانة الادب: ج‏3، تالیف استاد علامه میرزا محمد على مدرس ص 419 و 420، چاپ تبریز، چاپخانه شفق، چاپ دوم - روضات الجنات: تالیف مرحوم میرزا باقر موسوى خوانسارى اصفهانى، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، تاریخ چاپ سال 1291ه ق ص 120 و 121 و 122 - لغت‏نامه دهخدا ماده صدرا، ص 164 و ماده ملا صدرا ص 1039).
2) اسفار: ج‏4، ص 52،78،116 و 155 - مبدا و معاد: ص 18 - فرهنگ معارف اسلامى: ج‏2، ص 462 تالیف دکتر سید جعفر سجادى ناشر شرکت مؤلفات و مترجمان ایران.
3) در اسفار ج‏4 ص 115 عبارتى چنین در این مقام ذکر کرده است:
«ان النفس لا یتصرف فى الاعضاء الکثیفة العنصریة الا بتوسط مناسب و ذلک الواسطة هو الجسم اللطیف النورانى المسمى بالروح النافذ فى الاعضاء بواسطة الاعصاب الدماغیة‏».
یعنى همانا نفس انسانى در اعضاء بدن عنصرى مادى تصرف نمى‏کند مگر به واسطى مناسب که همان جسم لطیف نورانى است که آن را روح مى‏نامند که در اعضاء و جوارح به واسطه اعصاب مغزى نفوذ مى‏کند.
سپس اضافه مى‏کند:
«فاعلم ان جوهرالنفس لکونه من سنخ الملکوت و عالم الضیاء المحض العقلى لا یتصرف فى البدن الکثیف المظلم العنصرى بحیث‏یحصل منه نوع طبیعى وجدانى الابتوسط مناسب و المتوسط بینها و بین البدن الکثیف هوالجوهر اللطیف المسمى بالروح عند الاطباء(اسفار: ج‏4، ص 116).
یعنى بدان که جوهر نفس از این جهت که از سنخ عالم ملکوت و عالم روحانى محض عقلى مى‏باشد، در بدن مادى تاریک تصرف نمى‏کند به‏طورى که از آن نوع طبیعى وجدانى پیدا شود مگر به توسط واسطه‏اى مناسب بین بدن و بین نفس و آن واسطه جوهر لطیف است که آن، نزد اطباء روح نامیده مى‏شود (خوانندگان مى‏توانند به کتاب فرهنگ معارف اسلامى: ج‏2، ص 463 مراجعه نمایند).
4) اسفار: ج‏4، ص 76.
5) اسفار: ج‏4، ص 76.
6) اسفار: ج‏4، ص 79.
7) اسفار: ج‏4، ص 77.
8) اسفار: ج‏4، ص 77.
9) کتاب فرهنگ معارف اسلامى: ج‏2، ص 464.
10) اسفار: ج‏4، رحلى باب پنجم اواسط فصل آخر ص 61 و عبارت وى چنین است:
«و قد ذکره شیخ الرئیس فى بعض رسائله...الخ‏».
11) معرفت نفس دفتر سوم تالیف: حسن حسن زاده آملى: ص 441.

تبلیغات