آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

در دو بخش گذشته بیان شد که حضرت موسی‌(ع) به خضر تعهد سپرد که در همراهی با او صبوری پیشه کند تا در پایان، خضر خود از راز رفتار خویش پرده بردارد؛ ولی موسی در هردو حادثه‌ی ـ سوراخ نمودن کشتی و کشتن نوجوان‌‌ تعهد خود را فراموش کرد و اعتراض نمود و سپس عذر‌خواهی کرد. خضر نیز عذر او را پذیرفت و به راه خویش ادامه دادند.
اینک دنباله ماجرا: بار دیگر خضر و موسی به راه افتادند و چندان راه پیمودند تا خسته و رنجور شدند و به امید تهیه غذایی به قریه‌ای که برسر راه بود درآمدند؛ ولی مردم آن قریه از روی بخل و امساک از پذیرایی و ضیافت ایشان شانه خالی کردند.1 خضر و موسی به ناچار با شکم گرسنه و تن خسته از قریه بیرون آمدند و در خارج دروازه، دیواری دیدند که دچار کژی گشته و مشرف برانهدام بود. خضر در صدد مرمت و اصلاح آن برآمد و موسی که سخت گرسنه و خسته و از بد‌رفتاری مردم خشمناک بود، از روی شگفتی گفت: آیا آنهمه پستی و رذالت این قوم را با احسان و نیکی پاسخ می‌دهی و با این تن خسته و گرسنه به ساختن دیوارشان دست می‌یازی؟! اگر بنابر کار کردن است، بهتر آن بود که در برابر مزدی کار کنی که با آن سدّ رمقی سازیم و از رنج گرسنگی بیاساییم. خضر یقین کرد که موسی تاب صبر و شکیبایی بیشتر را ندارد، رو به او نمود، و اظهار داشت: «هذا فراق بینی و بینک» اینک وقت جدایی من و تو فرا رسیده است. جدا شدن از چنین استادی سخت درناک است؛ امّا این واقعیت تلخ را موسی باید پذیرا باشد.
مفسّر معروف ابو‌الفتوح رازی چنین‌‌می‌نویسد: در خبر است که از موسی پرسیدند: از مشکلات دوران زندگی‌ات از همه سخت‌تر‌‌کدام است؟ گفت: سختیهای بسیاری دیدم؛ (اشاره به ناراحتی‌های دوران فرعون و گرفتاری‌های طاقت‌فرسای دوران حکومت بنی‌اسرائیل) ولی هیچ یک مانند گفتار خضر که خبر از‌‌‌فراق‌‌و‌‌جدایی داد، برقلب من اثر نکرد!»2 آنگاه خضر(ع) راز این اقدام خویش را نیز چنین بیان کرد‌‌که: در زیر آن دیوار، گنجی نهفته بود و آن گنج به دو پسر‌بچه یتیم تعلق داشت. آن دو فرزند از پدری صالح و شایسته بازمانده بودند. خدای سبحان از ساحت لطف و رحمتش اراده کرده بود که این دو بچه به مرحله رشد و بلوغ رسند و آن گنج را درآورند و از آن روزی حلال ارتزاق کنند. ای موسی! بطور کلی آنچه از من مشاهده کردی، رفتاری نیست که من از سر خود انجام داده باشم؛ بلکه وحی الهی و امر ربّانی مرا رهنمون بود و این بود تأویل و حکمت آنچه که شما نتوانستی برآن صبر و شکیبایی‌‌نمایی.
تحلیل و برداشت:
1ـ صلاحیت پدر در سرنوشت فرزندان نقش به سزایی ایفا نموده، زمینه حفظ اموال آنان را فراهم می‌سازد،
2ـ در جایی بخاطر صلاحیت پدر نه تنها فرزند را نمی‌گیرد که حتی گنج آنان را نیز برایشان محفوظ نگاه می‌دارد و در جایی دیگر بخاطر صلاحیت پدر و مادر، فرزند را از آنان گرفته تا بچه شایسته‌تری را جایگزین او گرداند،
3ـ لزوم برخورد شایسته با فرزندان افراد صالح به پاس احترام و نیکی پدرانشان،
4ـ میزبانی مسافران و در راه ماندگان کار شایسته و با افتخاری است،
5 ـ لئامت و پستی مردم، نباید انسان را از انجام کار خیر بازدارد،
6ـ «قاطعیت استاد»؛ حضرت خضر‌(ع) در مرحله سوم با قاطعیت فرمود: «هذا فراق بینی و بینک» الان وقت فراق و جدایی من و تو فرا رسیده است،
7ـ برخورداری از علم تأویل و تحلیل حوادث و مصاحبت با عالمانی چونان خضر‌(ع) نیازمند صبر و شکیبایی فوق‌العاده است.
صبر کن برکار خضرای بی‌نفاق گرچه طفلی را کشد تو مو مکن
چـون شکسته بند آمـد دست او پس رفو باشد یقین اشکست او3
8 ـ نقش عوامل غیبی الهی در حفظ منافع صالحان و فرزندان آنان.
9ـ باقی گذاردن اندوخته و میراث برای تأمین آتیه فرزندان کاری بس شایسته است.
10ـ لزوم پرهیز از نا‌شکیبایی و داوری عجولانه در راستای کارهای شگفت اولیای خدا: «الامورُ مَرهونةً بأوقاتِها»4
از پیامبر اکرم‌(ص) نقل شده است که فرمودند: «رَحمِ اللّهُ أخی موسی استحیا فقال ذلک، لو لبث مع صاحبه لاَبصر أعجبَ الأعاجیب. خدای رحمت کند برادرم موسی‌(ع) را اگر در مصاحبت با خضر شکیبایی ورزیده بود شگفت‌تر از این حوادث را نیز مشاهده می کرد.»5
11ـ گاهی مصائب و حوادث جهان دارای توجیه و تفسیر دقیق و ریشه‌دار هستند.
12ـ اصولاً انسان با چیزی که نمی‌داند، در ستیز و مبارزه است: «الناسُ أعداءُ ما جَهِلوا».
1. نبی اکرم درباره‌ی آنان فرمود: «کانوا أهل قریة لئام؛ آنان مردم لئیم و پستی بودند.» (مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث).
2. تفسیر ابو‌الفتوح رازی، ذیل آیه‌ی مورد بحث.
3. دیوان مولوی.
4. هرکاری در گرو وقت خاص و ویژه خودش است.
5. بحار الانوار، ج 13، ص284.

تبلیغات