سیمای انسان صالح
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت وى و به تبع آن هدف تربیتش رسیدن بدان ستبا این تفاوت که کمال بعضى موجودات در فطرت آن با وجود مقارن افتاده است; بدین معنى که از ابتدا در نوع خودشان کامل آفریده شدهاند، و براى نیل به کمال نیازى به کمک و سرپرستى ندارند، ولى کمال بعضى موجودات متاخر از وجودشان مىباشد یعنى بعد از این که وجود پیدا کردند، هنوز راه درازى براى رسیدن به مرحله کمال در پیش دارند و به قول خواجه نصیرالدین طوسى (1) آنها را حرکتى بود از نقصان به کمال و بالاخره، موجوداتى چون آدمى که کمالشان از وجود متاخر است، در حرکت از نقصان به کمال، به کمک اسبابى که بعضى مکملات باشند و بعضى معدات محتاجاند (2) .
بنابراین، تربیت محصول مراقبتى است که از نشو و نماى آدمیزاد در جریان رشد وى یعنى سیر به سوى کمال به عمل مىآید. تربیت عمل عمدى فردى رشید است که مىخواهد رشد را در فردى که فاقد; ولى قابل آن است، تسهیل کند.
قابل تربیتبودن انسان
امروز با توجه به پیشرفت دانش آموزش و پرورش در جهان و با وجود تجارب ارزندهاى که بشر در این باره اندوخته است، این حقیقت ثابتشده است که اخلاق و روحیات اشخاص در سایه تربیت قابل تغییر است و از لحاظ ادیان الهى نیز نسل بشر قابل تربیت است و گرنه تمام دستورهاى پیامبران لغو مىشد، زیرا اینها همه براى تربیت نفوس انسانهاست.
آیات و احادیثى که مىتوان در این باره بدانها استناد کرد، بسیار است از جمله آیات
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (3) .
«قسم به جان آدمى و آن کسى که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار و آن کس که نفس خویش را با معصیت آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است» .
این آیات به خوبى نشان مىدهد که نفس آدمى تربیتپذیر است و سعادت انسان در گرو تلاشهاى فردى و جمعى است که براى تعلیم و تربیتبنى آدم صورت مىگیرد.
و نیز در آیه
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون» (4) .
«خداوند از شکم مادرانتان بیرونتان آورد و چیزى نمىدانستید و شما را گوش و دیدگان و دلها داد شاید شکرگزار باشید» .
و اما در حدیث معروف نبوى
«کل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یشرکانه» (5)
«هر مولودى با فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد مىشود که پدر و مادر او را به آئین یهودیت و نصرانیت و شرک بار مىآورد»
تلویحا به امکان تربیت اشاره شده است و انسان را از لحاظ فرهنگى، اجتماعى و اعتقادى محصول تعلیم و تربیتیا نفوذ بزرگسالان در خردسالان مىداند.
امیرمؤمنان على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى علیه السلام فرمود:
«انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القى فیها من شئ قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.» . (6)
«قلب کودک مانند زمین خالى از بذر و گیاه است هر تخمى که در آن افشانده شود، به خوبى مىپذیرد (فرزندم) از دوران کودکى تو استفاده نمودم و خیلى زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سختشود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نماید» .
فلسفه تربیت انسان
انسان از بدایع عالم خلقت، بلکه بدیعترین مخلوق این عالم استبا وجود این; فطرتا کمال وى از وجودش متاخر است. نوزاد انسان بالقوه انسان است نه بالفعل، به علاوه میزان تاخیر کمال آدمى نسبتبه وجودش از هر موجود دیگر بیشتر است. دانشمندان بدین نکته اشاره کردهاند که نوزاد آدمى از نوزاد هر حیوان دیگرى زبونتر و در برآوردن نیازهاى خود ناتوانتر است و در عین حال، رشد وى هم کندتر است. و در این وضع استثنائى آدمیزاد حکمتى نهفته است و اگر آدمى بزرگسال به دنیا مىآمد، «موجودى احمق و ابله» بود و نمىتوانستحتى چیزى بخورد یا راه برود. در دوران طفولیت که کودک با استفاده از معلوماتى که از طریق حواس خود کسب مىکند بهطور همزمان در زمینههاى تشکیل رفتار انسانى و تشکل عقلى توفیق حاصل مىکند، پس این ناتوانى دلیلى دارد «و چنین مىنماید که خردسالان تنها از آن جهت کودک و ناتوان آفریده شدهاند که درسهاى مقدماتى و اساس زندگى را بدون خطر بیاموزند» (7) .
کودک که هم از نظر خواهشها و هم از لحاظ توانائیهاى خود محدود است، ابتدا زیر حمایتبزرگسالان قرار دارد این وضع به وى اجازه مىدهد که آسانتر رشد کند این علامت مشیت الهى است «در همان حال که آفریدگار این اصل فعالیت را به کودکان عطا مىکند با دادن اندک قوتى به آنان، مواظب آن است که خطر فعالیتهایشان ناچیز باشد» (8) .
حیوانات براى وصول به کمال لایق نوعى خود احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، خداوند غرائزى به هر یک عطا فرموده که در تمام مراحل زندگى، آنها را رهبرى مىکند ولى بشر به آموزش و پرورش و فراگرفتن بسیارى از مطالب احتیاج دارد و اگر با روشهاى صحیح تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمىرسد و هرگز استعدادهاى درونیش از قوه به فعلیت نمىآید، جوانههاى رشد نیافته بىشمارى در سرشت آدمیزاد نهفته است که باید در جریان کودکى و نوجوانى موجبات رشد آنها با توسعه هر یک از استعدادهاى طبیعى وى در ابعاد بایستهاش فراهم شود و مراقبت کامل به عمل آید، تا امکانات بالقوهاش متناسب با نیازها با توجه به هدف غائى وجودش فعلیتیابد و در پرتو آن بتواند سرشتخویش را تحقق بخشد. حیوانات این منظور را بهطور ناخودآگاه برآورده مىکنند (9) .
به همین جهت نوزاد آدمى باید سالیان دراز تحت مراقبت مربیان و معلمان بسر برد.
در اهمیت تعلیم و تربیت همین بس که تحقق گوهر آدمى بدان بستگى دارد، مراقبتهائى که تحت عنوان تعلیم و تربیت در مورد فرزند آدم اعمال مىشود، شرط لازم رسیدن آدمى به مرحله کمال است. نوزاد آدمى هرچند آدمیزاده است، اما آدم نیست. بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد. چنانکه تربیت صحیح ببیند فرشتهخوى گردد و اگر از آن بىبهره ماند، نه تنها استعدادها و امکانات بالقوهاش به هدر مىرود، بلکه به مرتبه بهائم بل پائینتر از آن، تنزل پیدا مىکند.
غزالى مىگوید:
«پس تو را حقیقتخود طلب باید کرد: تا خود چه چیزى، و از کجا آمدهاى و کجا خواهى رفت، و اندرین منزلگاه به چه کار آمدهاى و تو را براى چه آفریدهاند، و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست؟ و این صفات که در باطن تو جمع کردهاند، بعضى صفات ستوران و بعضى صفات درندگان و بعضى صفات دیوان و بعضى صفات فرشتگان است تو از این جمله کدامى؟ و کدام است که آن حقیقت گوهر توست و دیگران عاریت عاریتاند که چون این ندانى سعادت خود طلب نتوانى کرد» (10) .
سپس هشدار مىدهد که آدمى با اشتغال به صفاتى که بین او و بهائم و درندگان مشترک است، به جاى سیر به سوى کمال، سیر قهقرائى مىکند.
پس انسان تنها موجودى است که نسبتبه کیفیت زندگى خود مسئول مىباشد. انسان موجودى متفکر و داراى قوه تمیز، صاحب اراده و مختار است و اصلاح احوال و تحقق سعادتش به کیفیتبرنامههائى بستگى دارد که براى زندگى خود تنظیم مىکند. خواجه در باره برکات تعلیم و تربیت آدمى مىگوید:
«به توسط این صناعت میسر مىشود که ادنى مراتب انسانى را به اعلى مدارج رسانند» .
سپس با اعجاب تمام مىافزاید:
«پس صناعتى که بد و اخس موجودات را شرف کاینات توان کرد، چه شریف صناعتى تواند بود» (11) .
هدف و ماهیت تعلیم و تربیت
تربیت انسان با پرورش حیوانات به کلى متفاوت است تعلیم و تربیت آدمى، فعالیتى از نوع فربه ساختن گاو و گوسفند یا کوششى در سطح ریاضت اسب نیست. گاو و گوسفند فربه و اسب تربیتشده اگر نسبتبه سایر افراد نوع خود ارزش بیشترى دارند به خاطر میزان سودى است که از آنها عاید انسان مىشود و گرنه آنها بر سایر افراد خود برترى ندارند، تاثیر تربیت در انسان از نوع دیگر است، تربیت در انسان من حیث انسان بودنش مؤثر است و انسان تنها در سایه تعلیم و تربیت انسان تواند شد و انسانیت چیزى جز آنچه تربیت از او مىسازد، نیست (12) .
باید هدف غائى تعلیم و تربیتبراى مربیان و کسانى که در تنظیم برنامههاى مربوطه نقشى به عهده دارند، روشن باشد. تعلیم و تربیت تلاش کورکورانه یا نوعى آزمایش و خطا نیست. مربیان حق ندارند دستبه اعمالى بزنند که عواقب تربیتى آن براى آنها معلوم نیست. مربى نباید اقدامى بکند تا ببیند چه خواهد شد به قول معروف، کودک خوک آزمایشگاه نیست. مربى جز در مواردى که تقریبا یقین دارد، در جهد مصالح کودک گام برمىدارد، حق ندارد و نباید به اقدام بىسابقهاى بپردازد. تعلیم و تربیت کوششى هدفدار است، مربى باید بداند چه مىخواهد و کجا مىرود (13) .
هدف غائى تربیت
گفتیم: هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت او و به تبع آن، هدف تربیتى وى رسیدن بدان استبنابراین، هدف تعلیم و تربیت آدمى تسهیل سیر صعودى و استکمالى انسان به سوى حالت کمالى است که در خلقتش مقدر شده است. البته هدف تعلیم و تربیتبدین صورت، چندان مفید نیست زیرا حالت کمالى را که در خلقت انسان مقدر شده است، مىتوان به صور گوناگون تصور کرد و لذا باید مشخص شود که منظور از کمالى که در خلقت انسان نهاده شده، چیست؟ زیرا صاحبان هر مکتبى از «کمال انسان» تعبیر و تفسیر خاصى دارند و همین اختلاف دیدها سبب شده روشهاى تربیتى چه از نظر وسیله و چه از لحاظ هدف متفاوت باشند.
خواجه، کمال آدمى را این چنین ترسیم مىکند:
«هر موجودى را از موجودات.. خاصیتى است که هیچ موجود دیگر با او در آن شرکت ندارد و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهاى دیگر با او در آن شریک باشند... و کمال هر چیزى در تمامى صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش» (14) .
«همچنین آدمى را خاصیتى است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات و افعال و قوتهاى دیگر است که در بعضى دیگر، حیوانات با او شریکاند و در بعضى اوصاف نبات و در بعضى معادن و دیگر اجسام. اما آن خاصیت که در آن غیر را با او مداخلت نیست، معنى نطق است که او را به سبب آن «ناطق» گویند.. و آن قوت ادراک معقولات و تمکن از تمییز و رؤیت آن که بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت در آن تصرف کند... پس هر که این قوت را چنان که باید به کار دارد و به ارادت و سعى به فضیلتى که او را متوجه بدان آفریدهاند، برسد خیر و سعید بود و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، شریر و شقى باشد» (15) .
غزالى نیز در مبحثشناختن نفس خویش مىگوید:
«تو را از دو چیز آفریدهاند: یکى این کالبد ظاهر است که آن را تن گویند... و دیگر معنى باطن که آن را «نفس» و جان و دل گویند» (16) .
و در جاى دیگر مىگوید:
«دل را که آفریدهاند، براى آخرت آفریدهاند و کار وى طلب سعادت است و سعادت وى در معرفتخداى تعالى است و معرفتخداى تعالى، وى را به معرفت صنع خداى تعالى حاصل آید و آن جمله عالم است و معرفت عجایب عالم وى را از راه حواس حاصل آید» (17) .
و در جاى دیگر مىنویسد:
«هر چیزى را که کمالى داده باشند که آن نهایت درجه وى بود، وى را براى آن آفریده باشند» (18) .
و اندکى بعد تصریح مىکند که:
«آدمى را آنچه سباع و بهائم را دادهاند، هست. و زیادت از آن وى را کمالى دادهاند و آن، عقل است که خداى را بدان بشناسد و جمله صنع وى بداند و بدان خویشتن را از دستشهوت و غضب برهاند... پس حقیقت آدمى آن است که کمال وى و شرف وى بدوست و دیگر صفتها عاریتى است» (19) .
پس با توجه به آنچه گذشت، مىتوان کمال آدمى را این چنین توصیف کرد:
آدمى باید حقیقتخود را بشناسد و بداند که او را از دو چیز آفریدهاند، یکى نفس یا دل که حقیقت آدمى آن است و دیگرى تن که «نفس ناطقه» را به منزله خدمتکار باشد و اما کمال آدمى در این است که با استفاده از امکاناتى که دارد، به مرحله ادراک معقولات و به حد تمیز قبیح از جمیل برسد و به یارى اندیشه و از روى اراده ممدوح را بر مذموم اختیار کند (20) .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«تو را طبیب خودت قرار دادهاند، مرض را بر تو آشکار ساختهاند و نشانههاى سلامت را به تو آموختهاند و تو را به داورى شفابخش راهنمائى نمودهاند در کار خود نظر کن و ببین چگونه براى سعادت و کمال خویش قیام مىکنى؟» (21) .
هدف غائى تعلیم و تربیت در اسلام این است که مقدمات حرکت و هدایت آدمى را در «صراط مستقیم» پرستش پروردگار فراهم آورد و به تعبیر قرآن مجید:
«...و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم» (22) .
«کسى که ارتباط خود را با خدا محکم کند به صراط مستقیم هدایتشده» و معراج او را به مرحله کمال انسانى تسهیل نماید و راه بازگشتبه احسن تقویمى را بنیاد آفرینش وى بر آن استوار است، هموار کند بهطورى که در سایه عمل صالح مراحل و مدارج علم و ایمان را طى کند و خود را هر لحظه به خداوند متعال که مقصد نهائى این سیر و سلوک است، نزدیکتر سازد.
هدف تمام روشهاى تربیتى این جهان این است که «هموطن درستکار» تربیت کنند و تنها افراد خانواده خویش را اصلاح نمایند و هر ملتى هم یک نوع هموطن را خواهان است هر یک تصویر مخصوص و محدودى از آن در ذهن خود ترسیم مىکنند. اما اسلام هرگز نظر خود را تا این اندازه تنگ نکرده و خود را در چارچوب تنگ و محدود هموطن محصور نمىکند، اسلام داراى هدفى عالىتر و افق دیدى وسیعتر و جامعتر است و وطن و قوم و قبیله و کشور و بلوک و قاره نمىباشد، بلکه هدفش از تربیت آماده ساختن و درست کردن «انسان صالح» است، مطلق انسان، انسان با تمام خواص و گوهرهاى نهفته در اندرونش. انسان از جهت انسان بودن نه از جهت «هموطن» بودن. اسلام براى آماده کردن «انسان صالح» راه مستقیم و روشنى جلو پایشان مىگذارد و تمام صفات و خصوصیاتى که باید داشته باشد، به وضوح و روشنى و دقت رسم مىکند، این همان انسانى است که در زندگى راه راست را شناخته تمام کارهایش به پیروى از آن نور دایتخدائى است از جانب من راهنمائى براى شما آید، هرکس از آن پیروى کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد شد» (23) .
راه زندگى خویش را در پرتو نور هدایت پروردگار خویش برگزیده، تمام رفتار و کردار و ادراکش را بر این نهج مستقیم استوار مىدارد و از هیچ منشا قدرت و از هیچ مرکزى جز خالق یکتایش استمداد نمىکند. انسانى است که تمام شرایط جانشینى خدا را در زمین فراهم کرده و صلاحیتش را به دست آورده است «آنگاه که پروردگارت فرشتگان را فرمود من در زمین جانشینى خواهم گماشت» (24) . «ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنان را بر مرکب زمینى و دریائى سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه بدانان روزى دادیم و بر بسیارى از آفریدگان خود برترى و فضیلتبزرگترى بخشیدیم» (25) .
پس یکى از شرایط جانشینى خداوند در زمین این است که اعمال و رفتار شخص صالح و شایسته چنان انسانى باشد که خداوند گرامى داشته بر دیگر آفریدگان برتر نهاده است. انسان در مسیر کمال که با مشیت الهى هموار و با هدایت وى نورانى مىشود و با هر گامى که آدمى پیش مىرود، این اعتقاد در وى راسختر مىگردد که خداوند بهترین دوست انسان و از هر چیزى و هر کسى به وى نزدیکتر است و راهنمایش به خیر و صلاح و عدل و احسان مىباشد. یاد خدا و نعمتهایش عامل مؤثر در تامین سعادت مىشود و یاد خدا و احساس حضور و عنایت دائمش طمانینهاى را به انسان ارزانى مىدارد که لازمه شرح صدر و تمرکز ذهن است و به برترین عبادات یعنى تفکر درباره آفرینش و آیات الهى مىانجامد، در چنین فضائى از تعلیم و تربیت که در آن انسان، خداوند رحمان و رحیم و عادل و حکیم را مبدا و مقصد حرکتخود مىشناسد.
براى وصول به هدف غائى و تعلیم و تربیتباید بر معرفت و ایمان به خداى یکتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول نسبتبه قرآن مبتنى باشد و به عمل بر اساس همان علم و ایمان نیز بیانجامد چنین معرفتى هنگامى تحقق پیدا مىکند که طبق رهنمودهاى قرآن کریم، منبعث از فعالیتهاى ذهنى زیر باشد:
1- مشاهده و تفکر و تعقل در آثار صنع الهى با بهرهجوئى کامل از دست آوردهاى علمى بشر.
2- تامل و تفکر درباره طرز کار و شیوه پیامبران (نبوت عامه، و تتبع در تعالیمشان در زمینه خداشناسى) .
3- توجه به این که تربیت الهى در مرتبه کامل آن در دست پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و اوصیاى او است (نبوت خاصه و امامت) .
هر چند معرفت و ایمانى این چنین، خود چراغى فراراه عمل صالح خواهد بود، معذلک مسلمان واقعى باید به کمک تعالیم اسلام و با الهامگیرى از قرآن و سنت نبى اکرمصلى الله علیه وآله و شیوههاى تعلیم و تربیت ائمه معصومینعلیهم السلام و خاندان وحى، ضوابط و معیارهائى براى ارزشیابى اعمال خویش فراهم آورد و پیوسته ارزش اعمالش را با چنین میزانى بسنجد و بر اساس نتایجحاصله در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس خویش مجاهدت نماید.
سیماى انسان صالح در اسلام
«انسان» به عنوان وجودى که شایستگى و امکان تکامل، تا بالاترین پایگاه کمال «تخلق به اخلاق خدائى» را داراست، از هدفهاى مشترک تمام ادیان و همه مذاهب مىباشد و در این رابطه تمام ادیان آسمانى تصویر رساى «انسان شایسته» و انسان برتر را ترسیم مىکنند و حد نهائى امکان رشد شخصیت و نیل به مقام شکوهمند ابرمردى را نشان مىدهند.
اسلام، تصویر گویا و زیبا، از سیرت انسان صالح و شایسته را نشان داده و اوصاف و نشانههاى آن را بیان کرده است (26) . اینک بعضى از اوصاف و شایستگیهاى انسان صالح و شایسته از دید اسلام:
در روایتى امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام سجاد و او از پدرش امام حسین و او ز پدرش امیرمؤمنان علىعلیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند:
«من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالصیام و القیام قالوا بآبائنا و امهاتنا یا رسول الله هؤلاء اولیاء الله؟» .
«آن کسى که خدا را مىشناسد و او را بزرگ مىشمارد، زبان خود را از سخن (ناروا) و شکم خود را از طعام (حرام) حفظ مىکند و نفس خود را با روزه و قیام در شب به زحمت مىاندازد. عرض کردند پدران و مادران ما فداى تو باد اى رسول خدا، آیا اینها اولیاى خدا هستند؟» .
فرمود:
«ان اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لولا الآجال التى قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الى الثواب» (27) .
«اولیاى خدا اگر سکوت اختیار کنند، سکوتشان فکر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کنند، نگاهشان عبرت و اگر سخن بگویند، سخنشان حکمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان برکت است اگر نبود که اجلهاى آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرار نمىیافتبه اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهى مىکردند» .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در این حدیثشریف اولیاى خدا و انسانهاى صالح را با بزرگترین و عالىترین صفات توصیف کرده است که به ترتیب عبارتند از:
1- سکوت و نگهدارى زبان، که نخستین باب نجات و فوز به کمال مىباشد.
2- گرسنگى و خوددارى از طعام، که کلید خیرات و نیکیهاست.
3- به زحمت انداختن نفس با عبادت و ریاضت و روزهدارى و شبزندهدارى.
این صفتسوم را برخى از مردم چنین پنداشتهاند که فرد عارف و سالک از آن بىنیاز است و پس از وصول دیگر نیازى به آن نیست و این یک توهم باطل و یک اندیشه عاطلى است. اگر این چنین بود که فردى از آن بىنیاز و مستغنى شود، یقینا سید رسولان و اشرف واصلان حق، زیبندهتر از هر فرد دیگرى بود و ضرورت نداشت که شبها به عبادت و نماز قیام کند به اندازهاى که قدمهایش ورم کند و باز زیبندهتر از هر فرد، امیرمؤمنان علىعلیه السلام بود. این قطب دائره اهل سلوک و عرفان که هر شب هزار رکعت نماز مىگزارد و این شان تمام اولیاء و صالحان و عارفان واقعى است آنچنان که در کتابهاى تاریخ مضبوط و در زبانها مشهود و معروف مىباشد در صورتى که او در هر شبانهروز هزار رکعت نماز مىگزارد و سایر امامان و پیشوایان و اولیاى خدا نیز این چنین بودند.
4- تفکر و اندیشه: در حدیث آمده است «تفکر ساعة افضل من عبادة ستین سنة» (28) . لحظهاى اندیشه از 60 سال عبادت بهتر و برتر است.
در اسلام هیچ عبادتى همسنگ اندیشیدن در صنع خداى تعالى نیست «ولا عبادة کالتفکر فى صنعة الله» (29) .
برخى از بزرگان درباره این برترى گفتهاند چون تفکر و اندیشه کار قلب و دل است و آن بهتر از دیگر جوارح و اعضاى بدن است، پس عمل آن نیز بهتر از عمل سایر اعضاء استخداوند متعال مىفرماید: «اقم الصلاة لذکرى» (30) «نماز را به یاد من برگزار کن» . نماز وسیلهاى براى ذکر و یادآورى قلب است و مقصود آن است که یاد خدا اشرف از وسیله و ابزار (نماز) مىباشد.
و علاوه تفکر انسان را به حق مىرساند که آن غایت عبودیت است در همین راستا امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فى امرالله عزوجل» (31) .
«عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت اندیشیدن در امر خداى عزوجل است» .
5- ذکر و یاد خدا : مقصود از «ذکر» ذکر لسانى و زبانى مىباشد و کلمه توحید «لااله الا الله» را بر آن انتخاب و برگزیدهاند، چون داراى مزایائى است اینجا جاى تفصیل آن نیست.
6- عبرت اندوزى: نظر عبرت و تجربهاندوزى یکى دیگر از ویژگیهاى عارفان و صالحان استخداوند مىفرماید: «فاعتبروا یا اولى الابصار» (32) .
7- گفتار حکمتآمیز: گفتار حکمتآمیز آن است که صلاح هر دو جهان را دربر مىگیرد یا آن است که تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولى آنچه تنها مصلحت روز و دنیا باشد، جنبه حکمت ندارد.
8- خیر رسانى: برکت و خیر آنان به مردم برسد.
9- خوف: داشتن بیم و خوف از عظمتخدا.
10- رجاء و امید به رحمت و کرم و عنایتخداوند.
مرحوم شیخ بهائى در ذیل این حدیث مىگوید: به این صفات دهگانه اگر عنایت داشته باشى خواهى دید که اساس تمام صفات رهروان راه خدا و سالکان راه او است که خداوند متعال با فضل و احسان خود ما را نیز با آنها متصف گرداند (33) .
پىنوشتها:
1) اخلاق ناصرى، ص 247.
2) تعلیم و تربیت و مراحل آن، دکتر شکوهى، ص 5.
3) شمس: آیات 7 تا 10.
4) نحل: 78.
5) کنزالعمال: ج1، ص 1307- اخلاق محتشمى، ص 7.
6) نهج البلاغه: نامه شماره 31.
7) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 19.
8) مربیان بزرگ، ص 192- 191.
9) اخلاق ناصرى، ص 64- 63.
10) کیمیاى سعادت: ج1، ص 9.
11) اخلاق ناصرى: ص 107.
12) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 30.
13) همان: ص 36.
14) اخلاق ناصرى: ص 65.
15) همان: ص 66.
16) کیمیاى سعادت: ج1، ص 10
17) همان: ص 13.
18) همان: ص 20.
19) همان: ص 21.
20) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 39.
21) اصول کافى: ج2، ص 454.
22) آل عمران: 101.
23) بقره: 38.
24) بقره: 30.
25) اسراء: 70.
26) عرفا و صوفیه براى چنین انسانى که به حد کمال بلوغ و والائى رسیده باشد، اصطلاح الکامل التمام» ، «الانسان الکامل» ، «شیخ کامل» به کار بردهاند و ابن عربى ظاهرا اولین کسى است که براى الگوى «کمال بلوغ بشرى» عنوان «الانسان الکامل» را به کار برده است و پس از او عزالدین نسفى و بعد از او «عبدالکریم جیلانى» عنوان «انسان کامل» بر کتابهاى خود برگزیدهاند و شمس تبریزى به جاى انسان کامل، اصطلاح «شیخ کامل» را بکار برده است.
27) اصول کافى: ج2، ص 337.
28) المحجة البیضاء: ج8، ص 193- کنزالعمال: ج3، ص 95.
29) امالى شیخ طوسى: ص 19.
30) طه: 14.
31) اصول کافى: ج2، ص 55.
32) حشر: 2.
33) اربعین شیخ بهائى، ترجمه عبدالرحیم عقیقى، ص 88- 87.
سیماى انسان صالح
هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت وى و به تبع آن هدف تربیتش رسیدن بدان ستبا این تفاوت که کمال بعضى موجودات در فطرت آن با وجود مقارن افتاده است; بدین معنى که از ابتدا در نوع خودشان کامل آفریده شدهاند، و براى نیل به کمال نیازى به کمک و سرپرستى ندارند، ولى کمال بعضى موجودات متاخر از وجودشان مىباشد یعنى بعد از این که وجود پیدا کردند، هنوز راه درازى براى رسیدن به مرحله کمال در پیش دارند و به قول خواجه نصیرالدین طوسى (1) آنها را حرکتى بود از نقصان به کمال و بالاخره، موجوداتى چون آدمى که کمالشان از وجود متاخر است، در حرکت از نقصان به کمال، به کمک اسبابى که بعضى مکملات باشند و بعضى معدات محتاجاند (2) .
بنابراین، تربیت محصول مراقبتى است که از نشو و نماى آدمیزاد در جریان رشد وى یعنى سیر به سوى کمال به عمل مىآید. تربیت عمل عمدى فردى رشید است که مىخواهد رشد را در فردى که فاقد; ولى قابل آن است، تسهیل کند.
قابل تربیتبودن انسان
امروز با توجه به پیشرفت دانش آموزش و پرورش در جهان و با وجود تجارب ارزندهاى که بشر در این باره اندوخته است، این حقیقت ثابتشده است که اخلاق و روحیات اشخاص در سایه تربیت قابل تغییر است و از لحاظ ادیان الهى نیز نسل بشر قابل تربیت است و گرنه تمام دستورهاى پیامبران لغو مىشد، زیرا اینها همه براى تربیت نفوس انسانهاست.
آیات و احادیثى که مىتوان در این باره بدانها استناد کرد، بسیار است از جمله آیات
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (3) .
«قسم به جان آدمى و آن کسى که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار و آن کس که نفس خویش را با معصیت آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است» .
این آیات به خوبى نشان مىدهد که نفس آدمى تربیتپذیر است و سعادت انسان در گرو تلاشهاى فردى و جمعى است که براى تعلیم و تربیتبنى آدم صورت مىگیرد.
و نیز در آیه
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون» (4) .
«خداوند از شکم مادرانتان بیرونتان آورد و چیزى نمىدانستید و شما را گوش و دیدگان و دلها داد شاید شکرگزار باشید» .
و اما در حدیث معروف نبوى
«کل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یشرکانه» (5)
«هر مولودى با فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد مىشود که پدر و مادر او را به آئین یهودیت و نصرانیت و شرک بار مىآورد»
تلویحا به امکان تربیت اشاره شده است و انسان را از لحاظ فرهنگى، اجتماعى و اعتقادى محصول تعلیم و تربیتیا نفوذ بزرگسالان در خردسالان مىداند.
امیرمؤمنان على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى علیه السلام فرمود:
«انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القى فیها من شئ قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.» . (6)
«قلب کودک مانند زمین خالى از بذر و گیاه است هر تخمى که در آن افشانده شود، به خوبى مىپذیرد (فرزندم) از دوران کودکى تو استفاده نمودم و خیلى زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سختشود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نماید» .
فلسفه تربیت انسان
انسان از بدایع عالم خلقت، بلکه بدیعترین مخلوق این عالم استبا وجود این; فطرتا کمال وى از وجودش متاخر است. نوزاد انسان بالقوه انسان است نه بالفعل، به علاوه میزان تاخیر کمال آدمى نسبتبه وجودش از هر موجود دیگر بیشتر است. دانشمندان بدین نکته اشاره کردهاند که نوزاد آدمى از نوزاد هر حیوان دیگرى زبونتر و در برآوردن نیازهاى خود ناتوانتر است و در عین حال، رشد وى هم کندتر است. و در این وضع استثنائى آدمیزاد حکمتى نهفته است و اگر آدمى بزرگسال به دنیا مىآمد، «موجودى احمق و ابله» بود و نمىتوانستحتى چیزى بخورد یا راه برود. در دوران طفولیت که کودک با استفاده از معلوماتى که از طریق حواس خود کسب مىکند بهطور همزمان در زمینههاى تشکیل رفتار انسانى و تشکل عقلى توفیق حاصل مىکند، پس این ناتوانى دلیلى دارد «و چنین مىنماید که خردسالان تنها از آن جهت کودک و ناتوان آفریده شدهاند که درسهاى مقدماتى و اساس زندگى را بدون خطر بیاموزند» (7) .
کودک که هم از نظر خواهشها و هم از لحاظ توانائیهاى خود محدود است، ابتدا زیر حمایتبزرگسالان قرار دارد این وضع به وى اجازه مىدهد که آسانتر رشد کند این علامت مشیت الهى است «در همان حال که آفریدگار این اصل فعالیت را به کودکان عطا مىکند با دادن اندک قوتى به آنان، مواظب آن است که خطر فعالیتهایشان ناچیز باشد» (8) .
حیوانات براى وصول به کمال لایق نوعى خود احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، خداوند غرائزى به هر یک عطا فرموده که در تمام مراحل زندگى، آنها را رهبرى مىکند ولى بشر به آموزش و پرورش و فراگرفتن بسیارى از مطالب احتیاج دارد و اگر با روشهاى صحیح تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمىرسد و هرگز استعدادهاى درونیش از قوه به فعلیت نمىآید، جوانههاى رشد نیافته بىشمارى در سرشت آدمیزاد نهفته است که باید در جریان کودکى و نوجوانى موجبات رشد آنها با توسعه هر یک از استعدادهاى طبیعى وى در ابعاد بایستهاش فراهم شود و مراقبت کامل به عمل آید، تا امکانات بالقوهاش متناسب با نیازها با توجه به هدف غائى وجودش فعلیتیابد و در پرتو آن بتواند سرشتخویش را تحقق بخشد. حیوانات این منظور را بهطور ناخودآگاه برآورده مىکنند (9) .
به همین جهت نوزاد آدمى باید سالیان دراز تحت مراقبت مربیان و معلمان بسر برد.
در اهمیت تعلیم و تربیت همین بس که تحقق گوهر آدمى بدان بستگى دارد، مراقبتهائى که تحت عنوان تعلیم و تربیت در مورد فرزند آدم اعمال مىشود، شرط لازم رسیدن آدمى به مرحله کمال است. نوزاد آدمى هرچند آدمیزاده است، اما آدم نیست. بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد. چنانکه تربیت صحیح ببیند فرشتهخوى گردد و اگر از آن بىبهره ماند، نه تنها استعدادها و امکانات بالقوهاش به هدر مىرود، بلکه به مرتبه بهائم بل پائینتر از آن، تنزل پیدا مىکند.
غزالى مىگوید:
«پس تو را حقیقتخود طلب باید کرد: تا خود چه چیزى، و از کجا آمدهاى و کجا خواهى رفت، و اندرین منزلگاه به چه کار آمدهاى و تو را براى چه آفریدهاند، و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست؟ و این صفات که در باطن تو جمع کردهاند، بعضى صفات ستوران و بعضى صفات درندگان و بعضى صفات دیوان و بعضى صفات فرشتگان است تو از این جمله کدامى؟ و کدام است که آن حقیقت گوهر توست و دیگران عاریت عاریتاند که چون این ندانى سعادت خود طلب نتوانى کرد» (10) .
سپس هشدار مىدهد که آدمى با اشتغال به صفاتى که بین او و بهائم و درندگان مشترک است، به جاى سیر به سوى کمال، سیر قهقرائى مىکند.
پس انسان تنها موجودى است که نسبتبه کیفیت زندگى خود مسئول مىباشد. انسان موجودى متفکر و داراى قوه تمیز، صاحب اراده و مختار است و اصلاح احوال و تحقق سعادتش به کیفیتبرنامههائى بستگى دارد که براى زندگى خود تنظیم مىکند. خواجه در باره برکات تعلیم و تربیت آدمى مىگوید:
«به توسط این صناعت میسر مىشود که ادنى مراتب انسانى را به اعلى مدارج رسانند» .
سپس با اعجاب تمام مىافزاید:
«پس صناعتى که بد و اخس موجودات را شرف کاینات توان کرد، چه شریف صناعتى تواند بود» (11) .
هدف و ماهیت تعلیم و تربیت
تربیت انسان با پرورش حیوانات به کلى متفاوت است تعلیم و تربیت آدمى، فعالیتى از نوع فربه ساختن گاو و گوسفند یا کوششى در سطح ریاضت اسب نیست. گاو و گوسفند فربه و اسب تربیتشده اگر نسبتبه سایر افراد نوع خود ارزش بیشترى دارند به خاطر میزان سودى است که از آنها عاید انسان مىشود و گرنه آنها بر سایر افراد خود برترى ندارند، تاثیر تربیت در انسان از نوع دیگر است، تربیت در انسان من حیث انسان بودنش مؤثر است و انسان تنها در سایه تعلیم و تربیت انسان تواند شد و انسانیت چیزى جز آنچه تربیت از او مىسازد، نیست (12) .
باید هدف غائى تعلیم و تربیتبراى مربیان و کسانى که در تنظیم برنامههاى مربوطه نقشى به عهده دارند، روشن باشد. تعلیم و تربیت تلاش کورکورانه یا نوعى آزمایش و خطا نیست. مربیان حق ندارند دستبه اعمالى بزنند که عواقب تربیتى آن براى آنها معلوم نیست. مربى نباید اقدامى بکند تا ببیند چه خواهد شد به قول معروف، کودک خوک آزمایشگاه نیست. مربى جز در مواردى که تقریبا یقین دارد، در جهد مصالح کودک گام برمىدارد، حق ندارد و نباید به اقدام بىسابقهاى بپردازد. تعلیم و تربیت کوششى هدفدار است، مربى باید بداند چه مىخواهد و کجا مىرود (13) .
هدف غائى تربیت
گفتیم: هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت او و به تبع آن، هدف تربیتى وى رسیدن بدان استبنابراین، هدف تعلیم و تربیت آدمى تسهیل سیر صعودى و استکمالى انسان به سوى حالت کمالى است که در خلقتش مقدر شده است. البته هدف تعلیم و تربیتبدین صورت، چندان مفید نیست زیرا حالت کمالى را که در خلقت انسان مقدر شده است، مىتوان به صور گوناگون تصور کرد و لذا باید مشخص شود که منظور از کمالى که در خلقت انسان نهاده شده، چیست؟ زیرا صاحبان هر مکتبى از «کمال انسان» تعبیر و تفسیر خاصى دارند و همین اختلاف دیدها سبب شده روشهاى تربیتى چه از نظر وسیله و چه از لحاظ هدف متفاوت باشند.
خواجه، کمال آدمى را این چنین ترسیم مىکند:
«هر موجودى را از موجودات.. خاصیتى است که هیچ موجود دیگر با او در آن شرکت ندارد و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهاى دیگر با او در آن شریک باشند... و کمال هر چیزى در تمامى صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش» (14) .
«همچنین آدمى را خاصیتى است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات و افعال و قوتهاى دیگر است که در بعضى دیگر، حیوانات با او شریکاند و در بعضى اوصاف نبات و در بعضى معادن و دیگر اجسام. اما آن خاصیت که در آن غیر را با او مداخلت نیست، معنى نطق است که او را به سبب آن «ناطق» گویند.. و آن قوت ادراک معقولات و تمکن از تمییز و رؤیت آن که بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت در آن تصرف کند... پس هر که این قوت را چنان که باید به کار دارد و به ارادت و سعى به فضیلتى که او را متوجه بدان آفریدهاند، برسد خیر و سعید بود و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، شریر و شقى باشد» (15) .
غزالى نیز در مبحثشناختن نفس خویش مىگوید:
«تو را از دو چیز آفریدهاند: یکى این کالبد ظاهر است که آن را تن گویند... و دیگر معنى باطن که آن را «نفس» و جان و دل گویند» (16) .
و در جاى دیگر مىگوید:
«دل را که آفریدهاند، براى آخرت آفریدهاند و کار وى طلب سعادت است و سعادت وى در معرفتخداى تعالى است و معرفتخداى تعالى، وى را به معرفت صنع خداى تعالى حاصل آید و آن جمله عالم است و معرفت عجایب عالم وى را از راه حواس حاصل آید» (17) .
و در جاى دیگر مىنویسد:
«هر چیزى را که کمالى داده باشند که آن نهایت درجه وى بود، وى را براى آن آفریده باشند» (18) .
و اندکى بعد تصریح مىکند که:
«آدمى را آنچه سباع و بهائم را دادهاند، هست. و زیادت از آن وى را کمالى دادهاند و آن، عقل است که خداى را بدان بشناسد و جمله صنع وى بداند و بدان خویشتن را از دستشهوت و غضب برهاند... پس حقیقت آدمى آن است که کمال وى و شرف وى بدوست و دیگر صفتها عاریتى است» (19) .
پس با توجه به آنچه گذشت، مىتوان کمال آدمى را این چنین توصیف کرد:
آدمى باید حقیقتخود را بشناسد و بداند که او را از دو چیز آفریدهاند، یکى نفس یا دل که حقیقت آدمى آن است و دیگرى تن که «نفس ناطقه» را به منزله خدمتکار باشد و اما کمال آدمى در این است که با استفاده از امکاناتى که دارد، به مرحله ادراک معقولات و به حد تمیز قبیح از جمیل برسد و به یارى اندیشه و از روى اراده ممدوح را بر مذموم اختیار کند (20) .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«تو را طبیب خودت قرار دادهاند، مرض را بر تو آشکار ساختهاند و نشانههاى سلامت را به تو آموختهاند و تو را به داورى شفابخش راهنمائى نمودهاند در کار خود نظر کن و ببین چگونه براى سعادت و کمال خویش قیام مىکنى؟» (21) .
هدف غائى تعلیم و تربیت در اسلام این است که مقدمات حرکت و هدایت آدمى را در «صراط مستقیم» پرستش پروردگار فراهم آورد و به تعبیر قرآن مجید:
«...و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم» (22) .
«کسى که ارتباط خود را با خدا محکم کند به صراط مستقیم هدایتشده» و معراج او را به مرحله کمال انسانى تسهیل نماید و راه بازگشتبه احسن تقویمى را بنیاد آفرینش وى بر آن استوار است، هموار کند بهطورى که در سایه عمل صالح مراحل و مدارج علم و ایمان را طى کند و خود را هر لحظه به خداوند متعال که مقصد نهائى این سیر و سلوک است، نزدیکتر سازد.
هدف تمام روشهاى تربیتى این جهان این است که «هموطن درستکار» تربیت کنند و تنها افراد خانواده خویش را اصلاح نمایند و هر ملتى هم یک نوع هموطن را خواهان است هر یک تصویر مخصوص و محدودى از آن در ذهن خود ترسیم مىکنند. اما اسلام هرگز نظر خود را تا این اندازه تنگ نکرده و خود را در چارچوب تنگ و محدود هموطن محصور نمىکند، اسلام داراى هدفى عالىتر و افق دیدى وسیعتر و جامعتر است و وطن و قوم و قبیله و کشور و بلوک و قاره نمىباشد، بلکه هدفش از تربیت آماده ساختن و درست کردن «انسان صالح» است، مطلق انسان، انسان با تمام خواص و گوهرهاى نهفته در اندرونش. انسان از جهت انسان بودن نه از جهت «هموطن» بودن. اسلام براى آماده کردن «انسان صالح» راه مستقیم و روشنى جلو پایشان مىگذارد و تمام صفات و خصوصیاتى که باید داشته باشد، به وضوح و روشنى و دقت رسم مىکند، این همان انسانى است که در زندگى راه راست را شناخته تمام کارهایش به پیروى از آن نور دایتخدائى است از جانب من راهنمائى براى شما آید، هرکس از آن پیروى کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد شد» (23) .
راه زندگى خویش را در پرتو نور هدایت پروردگار خویش برگزیده، تمام رفتار و کردار و ادراکش را بر این نهج مستقیم استوار مىدارد و از هیچ منشا قدرت و از هیچ مرکزى جز خالق یکتایش استمداد نمىکند. انسانى است که تمام شرایط جانشینى خدا را در زمین فراهم کرده و صلاحیتش را به دست آورده است «آنگاه که پروردگارت فرشتگان را فرمود من در زمین جانشینى خواهم گماشت» (24) . «ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنان را بر مرکب زمینى و دریائى سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه بدانان روزى دادیم و بر بسیارى از آفریدگان خود برترى و فضیلتبزرگترى بخشیدیم» (25) .
پس یکى از شرایط جانشینى خداوند در زمین این است که اعمال و رفتار شخص صالح و شایسته چنان انسانى باشد که خداوند گرامى داشته بر دیگر آفریدگان برتر نهاده است. انسان در مسیر کمال که با مشیت الهى هموار و با هدایت وى نورانى مىشود و با هر گامى که آدمى پیش مىرود، این اعتقاد در وى راسختر مىگردد که خداوند بهترین دوست انسان و از هر چیزى و هر کسى به وى نزدیکتر است و راهنمایش به خیر و صلاح و عدل و احسان مىباشد. یاد خدا و نعمتهایش عامل مؤثر در تامین سعادت مىشود و یاد خدا و احساس حضور و عنایت دائمش طمانینهاى را به انسان ارزانى مىدارد که لازمه شرح صدر و تمرکز ذهن است و به برترین عبادات یعنى تفکر درباره آفرینش و آیات الهى مىانجامد، در چنین فضائى از تعلیم و تربیت که در آن انسان، خداوند رحمان و رحیم و عادل و حکیم را مبدا و مقصد حرکتخود مىشناسد.
براى وصول به هدف غائى و تعلیم و تربیتباید بر معرفت و ایمان به خداى یکتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول نسبتبه قرآن مبتنى باشد و به عمل بر اساس همان علم و ایمان نیز بیانجامد چنین معرفتى هنگامى تحقق پیدا مىکند که طبق رهنمودهاى قرآن کریم، منبعث از فعالیتهاى ذهنى زیر باشد:
1- مشاهده و تفکر و تعقل در آثار صنع الهى با بهرهجوئى کامل از دست آوردهاى علمى بشر.
2- تامل و تفکر درباره طرز کار و شیوه پیامبران (نبوت عامه، و تتبع در تعالیمشان در زمینه خداشناسى) .
3- توجه به این که تربیت الهى در مرتبه کامل آن در دست پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و اوصیاى او است (نبوت خاصه و امامت) .
هر چند معرفت و ایمانى این چنین، خود چراغى فراراه عمل صالح خواهد بود، معذلک مسلمان واقعى باید به کمک تعالیم اسلام و با الهامگیرى از قرآن و سنت نبى اکرمصلى الله علیه وآله و شیوههاى تعلیم و تربیت ائمه معصومینعلیهم السلام و خاندان وحى، ضوابط و معیارهائى براى ارزشیابى اعمال خویش فراهم آورد و پیوسته ارزش اعمالش را با چنین میزانى بسنجد و بر اساس نتایجحاصله در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس خویش مجاهدت نماید.
سیماى انسان صالح در اسلام
«انسان» به عنوان وجودى که شایستگى و امکان تکامل، تا بالاترین پایگاه کمال «تخلق به اخلاق خدائى» را داراست، از هدفهاى مشترک تمام ادیان و همه مذاهب مىباشد و در این رابطه تمام ادیان آسمانى تصویر رساى «انسان شایسته» و انسان برتر را ترسیم مىکنند و حد نهائى امکان رشد شخصیت و نیل به مقام شکوهمند ابرمردى را نشان مىدهند.
اسلام، تصویر گویا و زیبا، از سیرت انسان صالح و شایسته را نشان داده و اوصاف و نشانههاى آن را بیان کرده است (26) . اینک بعضى از اوصاف و شایستگیهاى انسان صالح و شایسته از دید اسلام:
در روایتى امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام سجاد و او از پدرش امام حسین و او ز پدرش امیرمؤمنان علىعلیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند:
«من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالصیام و القیام قالوا بآبائنا و امهاتنا یا رسول الله هؤلاء اولیاء الله؟» .
«آن کسى که خدا را مىشناسد و او را بزرگ مىشمارد، زبان خود را از سخن (ناروا) و شکم خود را از طعام (حرام) حفظ مىکند و نفس خود را با روزه و قیام در شب به زحمت مىاندازد. عرض کردند پدران و مادران ما فداى تو باد اى رسول خدا، آیا اینها اولیاى خدا هستند؟» .
فرمود:
«ان اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لولا الآجال التى قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الى الثواب» (27) .
«اولیاى خدا اگر سکوت اختیار کنند، سکوتشان فکر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کنند، نگاهشان عبرت و اگر سخن بگویند، سخنشان حکمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان برکت است اگر نبود که اجلهاى آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرار نمىیافتبه اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهى مىکردند» .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در این حدیثشریف اولیاى خدا و انسانهاى صالح را با بزرگترین و عالىترین صفات توصیف کرده است که به ترتیب عبارتند از:
1- سکوت و نگهدارى زبان، که نخستین باب نجات و فوز به کمال مىباشد.
2- گرسنگى و خوددارى از طعام، که کلید خیرات و نیکیهاست.
3- به زحمت انداختن نفس با عبادت و ریاضت و روزهدارى و شبزندهدارى.
این صفتسوم را برخى از مردم چنین پنداشتهاند که فرد عارف و سالک از آن بىنیاز است و پس از وصول دیگر نیازى به آن نیست و این یک توهم باطل و یک اندیشه عاطلى است. اگر این چنین بود که فردى از آن بىنیاز و مستغنى شود، یقینا سید رسولان و اشرف واصلان حق، زیبندهتر از هر فرد دیگرى بود و ضرورت نداشت که شبها به عبادت و نماز قیام کند به اندازهاى که قدمهایش ورم کند و باز زیبندهتر از هر فرد، امیرمؤمنان علىعلیه السلام بود. این قطب دائره اهل سلوک و عرفان که هر شب هزار رکعت نماز مىگزارد و این شان تمام اولیاء و صالحان و عارفان واقعى است آنچنان که در کتابهاى تاریخ مضبوط و در زبانها مشهود و معروف مىباشد در صورتى که او در هر شبانهروز هزار رکعت نماز مىگزارد و سایر امامان و پیشوایان و اولیاى خدا نیز این چنین بودند.
4- تفکر و اندیشه: در حدیث آمده است «تفکر ساعة افضل من عبادة ستین سنة» (28) . لحظهاى اندیشه از 60 سال عبادت بهتر و برتر است.
در اسلام هیچ عبادتى همسنگ اندیشیدن در صنع خداى تعالى نیست «ولا عبادة کالتفکر فى صنعة الله» (29) .
برخى از بزرگان درباره این برترى گفتهاند چون تفکر و اندیشه کار قلب و دل است و آن بهتر از دیگر جوارح و اعضاى بدن است، پس عمل آن نیز بهتر از عمل سایر اعضاء استخداوند متعال مىفرماید: «اقم الصلاة لذکرى» (30) «نماز را به یاد من برگزار کن» . نماز وسیلهاى براى ذکر و یادآورى قلب است و مقصود آن است که یاد خدا اشرف از وسیله و ابزار (نماز) مىباشد.
و علاوه تفکر انسان را به حق مىرساند که آن غایت عبودیت است در همین راستا امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فى امرالله عزوجل» (31) .
«عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت اندیشیدن در امر خداى عزوجل است» .
5- ذکر و یاد خدا : مقصود از «ذکر» ذکر لسانى و زبانى مىباشد و کلمه توحید «لااله الا الله» را بر آن انتخاب و برگزیدهاند، چون داراى مزایائى است اینجا جاى تفصیل آن نیست.
6- عبرت اندوزى: نظر عبرت و تجربهاندوزى یکى دیگر از ویژگیهاى عارفان و صالحان استخداوند مىفرماید: «فاعتبروا یا اولى الابصار» (32) .
7- گفتار حکمتآمیز: گفتار حکمتآمیز آن است که صلاح هر دو جهان را دربر مىگیرد یا آن است که تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولى آنچه تنها مصلحت روز و دنیا باشد، جنبه حکمت ندارد.
8- خیر رسانى: برکت و خیر آنان به مردم برسد.
9- خوف: داشتن بیم و خوف از عظمتخدا.
10- رجاء و امید به رحمت و کرم و عنایتخداوند.
مرحوم شیخ بهائى در ذیل این حدیث مىگوید: به این صفات دهگانه اگر عنایت داشته باشى خواهى دید که اساس تمام صفات رهروان راه خدا و سالکان راه او است که خداوند متعال با فضل و احسان خود ما را نیز با آنها متصف گرداند (33) .
پىنوشتها:
1) اخلاق ناصرى، ص 247.
2) تعلیم و تربیت و مراحل آن، دکتر شکوهى، ص 5.
3) شمس: آیات 7 تا 10.
4) نحل: 78.
5) کنزالعمال: ج1، ص 1307- اخلاق محتشمى، ص 7.
6) نهج البلاغه: نامه شماره 31.
7) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 19.
8) مربیان بزرگ، ص 192- 191.
9) اخلاق ناصرى، ص 64- 63.
10) کیمیاى سعادت: ج1، ص 9.
11) اخلاق ناصرى: ص 107.
12) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 30.
13) همان: ص 36.
14) اخلاق ناصرى: ص 65.
15) همان: ص 66.
16) کیمیاى سعادت: ج1، ص 10
17) همان: ص 13.
18) همان: ص 20.
19) همان: ص 21.
20) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 39.
21) اصول کافى: ج2، ص 454.
22) آل عمران: 101.
23) بقره: 38.
24) بقره: 30.
25) اسراء: 70.
26) عرفا و صوفیه براى چنین انسانى که به حد کمال بلوغ و والائى رسیده باشد، اصطلاح الکامل التمام» ، «الانسان الکامل» ، «شیخ کامل» به کار بردهاند و ابن عربى ظاهرا اولین کسى است که براى الگوى «کمال بلوغ بشرى» عنوان «الانسان الکامل» را به کار برده است و پس از او عزالدین نسفى و بعد از او «عبدالکریم جیلانى» عنوان «انسان کامل» بر کتابهاى خود برگزیدهاند و شمس تبریزى به جاى انسان کامل، اصطلاح «شیخ کامل» را بکار برده است.
27) اصول کافى: ج2، ص 337.
28) المحجة البیضاء: ج8، ص 193- کنزالعمال: ج3، ص 95.
29) امالى شیخ طوسى: ص 19.
30) طه: 14.
31) اصول کافى: ج2، ص 55.
32) حشر: 2.
33) اربعین شیخ بهائى، ترجمه عبدالرحیم عقیقى، ص 88- 87.
بنابراین، تربیت محصول مراقبتى است که از نشو و نماى آدمیزاد در جریان رشد وى یعنى سیر به سوى کمال به عمل مىآید. تربیت عمل عمدى فردى رشید است که مىخواهد رشد را در فردى که فاقد; ولى قابل آن است، تسهیل کند.
قابل تربیتبودن انسان
امروز با توجه به پیشرفت دانش آموزش و پرورش در جهان و با وجود تجارب ارزندهاى که بشر در این باره اندوخته است، این حقیقت ثابتشده است که اخلاق و روحیات اشخاص در سایه تربیت قابل تغییر است و از لحاظ ادیان الهى نیز نسل بشر قابل تربیت است و گرنه تمام دستورهاى پیامبران لغو مىشد، زیرا اینها همه براى تربیت نفوس انسانهاست.
آیات و احادیثى که مىتوان در این باره بدانها استناد کرد، بسیار است از جمله آیات
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (3) .
«قسم به جان آدمى و آن کسى که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار و آن کس که نفس خویش را با معصیت آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است» .
این آیات به خوبى نشان مىدهد که نفس آدمى تربیتپذیر است و سعادت انسان در گرو تلاشهاى فردى و جمعى است که براى تعلیم و تربیتبنى آدم صورت مىگیرد.
و نیز در آیه
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون» (4) .
«خداوند از شکم مادرانتان بیرونتان آورد و چیزى نمىدانستید و شما را گوش و دیدگان و دلها داد شاید شکرگزار باشید» .
و اما در حدیث معروف نبوى
«کل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یشرکانه» (5)
«هر مولودى با فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد مىشود که پدر و مادر او را به آئین یهودیت و نصرانیت و شرک بار مىآورد»
تلویحا به امکان تربیت اشاره شده است و انسان را از لحاظ فرهنگى، اجتماعى و اعتقادى محصول تعلیم و تربیتیا نفوذ بزرگسالان در خردسالان مىداند.
امیرمؤمنان على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى علیه السلام فرمود:
«انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القى فیها من شئ قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.» . (6)
«قلب کودک مانند زمین خالى از بذر و گیاه است هر تخمى که در آن افشانده شود، به خوبى مىپذیرد (فرزندم) از دوران کودکى تو استفاده نمودم و خیلى زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سختشود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نماید» .
فلسفه تربیت انسان
انسان از بدایع عالم خلقت، بلکه بدیعترین مخلوق این عالم استبا وجود این; فطرتا کمال وى از وجودش متاخر است. نوزاد انسان بالقوه انسان است نه بالفعل، به علاوه میزان تاخیر کمال آدمى نسبتبه وجودش از هر موجود دیگر بیشتر است. دانشمندان بدین نکته اشاره کردهاند که نوزاد آدمى از نوزاد هر حیوان دیگرى زبونتر و در برآوردن نیازهاى خود ناتوانتر است و در عین حال، رشد وى هم کندتر است. و در این وضع استثنائى آدمیزاد حکمتى نهفته است و اگر آدمى بزرگسال به دنیا مىآمد، «موجودى احمق و ابله» بود و نمىتوانستحتى چیزى بخورد یا راه برود. در دوران طفولیت که کودک با استفاده از معلوماتى که از طریق حواس خود کسب مىکند بهطور همزمان در زمینههاى تشکیل رفتار انسانى و تشکل عقلى توفیق حاصل مىکند، پس این ناتوانى دلیلى دارد «و چنین مىنماید که خردسالان تنها از آن جهت کودک و ناتوان آفریده شدهاند که درسهاى مقدماتى و اساس زندگى را بدون خطر بیاموزند» (7) .
کودک که هم از نظر خواهشها و هم از لحاظ توانائیهاى خود محدود است، ابتدا زیر حمایتبزرگسالان قرار دارد این وضع به وى اجازه مىدهد که آسانتر رشد کند این علامت مشیت الهى است «در همان حال که آفریدگار این اصل فعالیت را به کودکان عطا مىکند با دادن اندک قوتى به آنان، مواظب آن است که خطر فعالیتهایشان ناچیز باشد» (8) .
حیوانات براى وصول به کمال لایق نوعى خود احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، خداوند غرائزى به هر یک عطا فرموده که در تمام مراحل زندگى، آنها را رهبرى مىکند ولى بشر به آموزش و پرورش و فراگرفتن بسیارى از مطالب احتیاج دارد و اگر با روشهاى صحیح تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمىرسد و هرگز استعدادهاى درونیش از قوه به فعلیت نمىآید، جوانههاى رشد نیافته بىشمارى در سرشت آدمیزاد نهفته است که باید در جریان کودکى و نوجوانى موجبات رشد آنها با توسعه هر یک از استعدادهاى طبیعى وى در ابعاد بایستهاش فراهم شود و مراقبت کامل به عمل آید، تا امکانات بالقوهاش متناسب با نیازها با توجه به هدف غائى وجودش فعلیتیابد و در پرتو آن بتواند سرشتخویش را تحقق بخشد. حیوانات این منظور را بهطور ناخودآگاه برآورده مىکنند (9) .
به همین جهت نوزاد آدمى باید سالیان دراز تحت مراقبت مربیان و معلمان بسر برد.
در اهمیت تعلیم و تربیت همین بس که تحقق گوهر آدمى بدان بستگى دارد، مراقبتهائى که تحت عنوان تعلیم و تربیت در مورد فرزند آدم اعمال مىشود، شرط لازم رسیدن آدمى به مرحله کمال است. نوزاد آدمى هرچند آدمیزاده است، اما آدم نیست. بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد. چنانکه تربیت صحیح ببیند فرشتهخوى گردد و اگر از آن بىبهره ماند، نه تنها استعدادها و امکانات بالقوهاش به هدر مىرود، بلکه به مرتبه بهائم بل پائینتر از آن، تنزل پیدا مىکند.
غزالى مىگوید:
«پس تو را حقیقتخود طلب باید کرد: تا خود چه چیزى، و از کجا آمدهاى و کجا خواهى رفت، و اندرین منزلگاه به چه کار آمدهاى و تو را براى چه آفریدهاند، و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست؟ و این صفات که در باطن تو جمع کردهاند، بعضى صفات ستوران و بعضى صفات درندگان و بعضى صفات دیوان و بعضى صفات فرشتگان است تو از این جمله کدامى؟ و کدام است که آن حقیقت گوهر توست و دیگران عاریت عاریتاند که چون این ندانى سعادت خود طلب نتوانى کرد» (10) .
سپس هشدار مىدهد که آدمى با اشتغال به صفاتى که بین او و بهائم و درندگان مشترک است، به جاى سیر به سوى کمال، سیر قهقرائى مىکند.
پس انسان تنها موجودى است که نسبتبه کیفیت زندگى خود مسئول مىباشد. انسان موجودى متفکر و داراى قوه تمیز، صاحب اراده و مختار است و اصلاح احوال و تحقق سعادتش به کیفیتبرنامههائى بستگى دارد که براى زندگى خود تنظیم مىکند. خواجه در باره برکات تعلیم و تربیت آدمى مىگوید:
«به توسط این صناعت میسر مىشود که ادنى مراتب انسانى را به اعلى مدارج رسانند» .
سپس با اعجاب تمام مىافزاید:
«پس صناعتى که بد و اخس موجودات را شرف کاینات توان کرد، چه شریف صناعتى تواند بود» (11) .
هدف و ماهیت تعلیم و تربیت
تربیت انسان با پرورش حیوانات به کلى متفاوت است تعلیم و تربیت آدمى، فعالیتى از نوع فربه ساختن گاو و گوسفند یا کوششى در سطح ریاضت اسب نیست. گاو و گوسفند فربه و اسب تربیتشده اگر نسبتبه سایر افراد نوع خود ارزش بیشترى دارند به خاطر میزان سودى است که از آنها عاید انسان مىشود و گرنه آنها بر سایر افراد خود برترى ندارند، تاثیر تربیت در انسان از نوع دیگر است، تربیت در انسان من حیث انسان بودنش مؤثر است و انسان تنها در سایه تعلیم و تربیت انسان تواند شد و انسانیت چیزى جز آنچه تربیت از او مىسازد، نیست (12) .
باید هدف غائى تعلیم و تربیتبراى مربیان و کسانى که در تنظیم برنامههاى مربوطه نقشى به عهده دارند، روشن باشد. تعلیم و تربیت تلاش کورکورانه یا نوعى آزمایش و خطا نیست. مربیان حق ندارند دستبه اعمالى بزنند که عواقب تربیتى آن براى آنها معلوم نیست. مربى نباید اقدامى بکند تا ببیند چه خواهد شد به قول معروف، کودک خوک آزمایشگاه نیست. مربى جز در مواردى که تقریبا یقین دارد، در جهد مصالح کودک گام برمىدارد، حق ندارد و نباید به اقدام بىسابقهاى بپردازد. تعلیم و تربیت کوششى هدفدار است، مربى باید بداند چه مىخواهد و کجا مىرود (13) .
هدف غائى تربیت
گفتیم: هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت او و به تبع آن، هدف تربیتى وى رسیدن بدان استبنابراین، هدف تعلیم و تربیت آدمى تسهیل سیر صعودى و استکمالى انسان به سوى حالت کمالى است که در خلقتش مقدر شده است. البته هدف تعلیم و تربیتبدین صورت، چندان مفید نیست زیرا حالت کمالى را که در خلقت انسان مقدر شده است، مىتوان به صور گوناگون تصور کرد و لذا باید مشخص شود که منظور از کمالى که در خلقت انسان نهاده شده، چیست؟ زیرا صاحبان هر مکتبى از «کمال انسان» تعبیر و تفسیر خاصى دارند و همین اختلاف دیدها سبب شده روشهاى تربیتى چه از نظر وسیله و چه از لحاظ هدف متفاوت باشند.
خواجه، کمال آدمى را این چنین ترسیم مىکند:
«هر موجودى را از موجودات.. خاصیتى است که هیچ موجود دیگر با او در آن شرکت ندارد و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهاى دیگر با او در آن شریک باشند... و کمال هر چیزى در تمامى صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش» (14) .
«همچنین آدمى را خاصیتى است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات و افعال و قوتهاى دیگر است که در بعضى دیگر، حیوانات با او شریکاند و در بعضى اوصاف نبات و در بعضى معادن و دیگر اجسام. اما آن خاصیت که در آن غیر را با او مداخلت نیست، معنى نطق است که او را به سبب آن «ناطق» گویند.. و آن قوت ادراک معقولات و تمکن از تمییز و رؤیت آن که بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت در آن تصرف کند... پس هر که این قوت را چنان که باید به کار دارد و به ارادت و سعى به فضیلتى که او را متوجه بدان آفریدهاند، برسد خیر و سعید بود و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، شریر و شقى باشد» (15) .
غزالى نیز در مبحثشناختن نفس خویش مىگوید:
«تو را از دو چیز آفریدهاند: یکى این کالبد ظاهر است که آن را تن گویند... و دیگر معنى باطن که آن را «نفس» و جان و دل گویند» (16) .
و در جاى دیگر مىگوید:
«دل را که آفریدهاند، براى آخرت آفریدهاند و کار وى طلب سعادت است و سعادت وى در معرفتخداى تعالى است و معرفتخداى تعالى، وى را به معرفت صنع خداى تعالى حاصل آید و آن جمله عالم است و معرفت عجایب عالم وى را از راه حواس حاصل آید» (17) .
و در جاى دیگر مىنویسد:
«هر چیزى را که کمالى داده باشند که آن نهایت درجه وى بود، وى را براى آن آفریده باشند» (18) .
و اندکى بعد تصریح مىکند که:
«آدمى را آنچه سباع و بهائم را دادهاند، هست. و زیادت از آن وى را کمالى دادهاند و آن، عقل است که خداى را بدان بشناسد و جمله صنع وى بداند و بدان خویشتن را از دستشهوت و غضب برهاند... پس حقیقت آدمى آن است که کمال وى و شرف وى بدوست و دیگر صفتها عاریتى است» (19) .
پس با توجه به آنچه گذشت، مىتوان کمال آدمى را این چنین توصیف کرد:
آدمى باید حقیقتخود را بشناسد و بداند که او را از دو چیز آفریدهاند، یکى نفس یا دل که حقیقت آدمى آن است و دیگرى تن که «نفس ناطقه» را به منزله خدمتکار باشد و اما کمال آدمى در این است که با استفاده از امکاناتى که دارد، به مرحله ادراک معقولات و به حد تمیز قبیح از جمیل برسد و به یارى اندیشه و از روى اراده ممدوح را بر مذموم اختیار کند (20) .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«تو را طبیب خودت قرار دادهاند، مرض را بر تو آشکار ساختهاند و نشانههاى سلامت را به تو آموختهاند و تو را به داورى شفابخش راهنمائى نمودهاند در کار خود نظر کن و ببین چگونه براى سعادت و کمال خویش قیام مىکنى؟» (21) .
هدف غائى تعلیم و تربیت در اسلام این است که مقدمات حرکت و هدایت آدمى را در «صراط مستقیم» پرستش پروردگار فراهم آورد و به تعبیر قرآن مجید:
«...و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم» (22) .
«کسى که ارتباط خود را با خدا محکم کند به صراط مستقیم هدایتشده» و معراج او را به مرحله کمال انسانى تسهیل نماید و راه بازگشتبه احسن تقویمى را بنیاد آفرینش وى بر آن استوار است، هموار کند بهطورى که در سایه عمل صالح مراحل و مدارج علم و ایمان را طى کند و خود را هر لحظه به خداوند متعال که مقصد نهائى این سیر و سلوک است، نزدیکتر سازد.
هدف تمام روشهاى تربیتى این جهان این است که «هموطن درستکار» تربیت کنند و تنها افراد خانواده خویش را اصلاح نمایند و هر ملتى هم یک نوع هموطن را خواهان است هر یک تصویر مخصوص و محدودى از آن در ذهن خود ترسیم مىکنند. اما اسلام هرگز نظر خود را تا این اندازه تنگ نکرده و خود را در چارچوب تنگ و محدود هموطن محصور نمىکند، اسلام داراى هدفى عالىتر و افق دیدى وسیعتر و جامعتر است و وطن و قوم و قبیله و کشور و بلوک و قاره نمىباشد، بلکه هدفش از تربیت آماده ساختن و درست کردن «انسان صالح» است، مطلق انسان، انسان با تمام خواص و گوهرهاى نهفته در اندرونش. انسان از جهت انسان بودن نه از جهت «هموطن» بودن. اسلام براى آماده کردن «انسان صالح» راه مستقیم و روشنى جلو پایشان مىگذارد و تمام صفات و خصوصیاتى که باید داشته باشد، به وضوح و روشنى و دقت رسم مىکند، این همان انسانى است که در زندگى راه راست را شناخته تمام کارهایش به پیروى از آن نور دایتخدائى است از جانب من راهنمائى براى شما آید، هرکس از آن پیروى کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد شد» (23) .
راه زندگى خویش را در پرتو نور هدایت پروردگار خویش برگزیده، تمام رفتار و کردار و ادراکش را بر این نهج مستقیم استوار مىدارد و از هیچ منشا قدرت و از هیچ مرکزى جز خالق یکتایش استمداد نمىکند. انسانى است که تمام شرایط جانشینى خدا را در زمین فراهم کرده و صلاحیتش را به دست آورده است «آنگاه که پروردگارت فرشتگان را فرمود من در زمین جانشینى خواهم گماشت» (24) . «ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنان را بر مرکب زمینى و دریائى سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه بدانان روزى دادیم و بر بسیارى از آفریدگان خود برترى و فضیلتبزرگترى بخشیدیم» (25) .
پس یکى از شرایط جانشینى خداوند در زمین این است که اعمال و رفتار شخص صالح و شایسته چنان انسانى باشد که خداوند گرامى داشته بر دیگر آفریدگان برتر نهاده است. انسان در مسیر کمال که با مشیت الهى هموار و با هدایت وى نورانى مىشود و با هر گامى که آدمى پیش مىرود، این اعتقاد در وى راسختر مىگردد که خداوند بهترین دوست انسان و از هر چیزى و هر کسى به وى نزدیکتر است و راهنمایش به خیر و صلاح و عدل و احسان مىباشد. یاد خدا و نعمتهایش عامل مؤثر در تامین سعادت مىشود و یاد خدا و احساس حضور و عنایت دائمش طمانینهاى را به انسان ارزانى مىدارد که لازمه شرح صدر و تمرکز ذهن است و به برترین عبادات یعنى تفکر درباره آفرینش و آیات الهى مىانجامد، در چنین فضائى از تعلیم و تربیت که در آن انسان، خداوند رحمان و رحیم و عادل و حکیم را مبدا و مقصد حرکتخود مىشناسد.
براى وصول به هدف غائى و تعلیم و تربیتباید بر معرفت و ایمان به خداى یکتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول نسبتبه قرآن مبتنى باشد و به عمل بر اساس همان علم و ایمان نیز بیانجامد چنین معرفتى هنگامى تحقق پیدا مىکند که طبق رهنمودهاى قرآن کریم، منبعث از فعالیتهاى ذهنى زیر باشد:
1- مشاهده و تفکر و تعقل در آثار صنع الهى با بهرهجوئى کامل از دست آوردهاى علمى بشر.
2- تامل و تفکر درباره طرز کار و شیوه پیامبران (نبوت عامه، و تتبع در تعالیمشان در زمینه خداشناسى) .
3- توجه به این که تربیت الهى در مرتبه کامل آن در دست پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و اوصیاى او است (نبوت خاصه و امامت) .
هر چند معرفت و ایمانى این چنین، خود چراغى فراراه عمل صالح خواهد بود، معذلک مسلمان واقعى باید به کمک تعالیم اسلام و با الهامگیرى از قرآن و سنت نبى اکرمصلى الله علیه وآله و شیوههاى تعلیم و تربیت ائمه معصومینعلیهم السلام و خاندان وحى، ضوابط و معیارهائى براى ارزشیابى اعمال خویش فراهم آورد و پیوسته ارزش اعمالش را با چنین میزانى بسنجد و بر اساس نتایجحاصله در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس خویش مجاهدت نماید.
سیماى انسان صالح در اسلام
«انسان» به عنوان وجودى که شایستگى و امکان تکامل، تا بالاترین پایگاه کمال «تخلق به اخلاق خدائى» را داراست، از هدفهاى مشترک تمام ادیان و همه مذاهب مىباشد و در این رابطه تمام ادیان آسمانى تصویر رساى «انسان شایسته» و انسان برتر را ترسیم مىکنند و حد نهائى امکان رشد شخصیت و نیل به مقام شکوهمند ابرمردى را نشان مىدهند.
اسلام، تصویر گویا و زیبا، از سیرت انسان صالح و شایسته را نشان داده و اوصاف و نشانههاى آن را بیان کرده است (26) . اینک بعضى از اوصاف و شایستگیهاى انسان صالح و شایسته از دید اسلام:
در روایتى امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام سجاد و او از پدرش امام حسین و او ز پدرش امیرمؤمنان علىعلیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند:
«من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالصیام و القیام قالوا بآبائنا و امهاتنا یا رسول الله هؤلاء اولیاء الله؟» .
«آن کسى که خدا را مىشناسد و او را بزرگ مىشمارد، زبان خود را از سخن (ناروا) و شکم خود را از طعام (حرام) حفظ مىکند و نفس خود را با روزه و قیام در شب به زحمت مىاندازد. عرض کردند پدران و مادران ما فداى تو باد اى رسول خدا، آیا اینها اولیاى خدا هستند؟» .
فرمود:
«ان اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لولا الآجال التى قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الى الثواب» (27) .
«اولیاى خدا اگر سکوت اختیار کنند، سکوتشان فکر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کنند، نگاهشان عبرت و اگر سخن بگویند، سخنشان حکمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان برکت است اگر نبود که اجلهاى آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرار نمىیافتبه اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهى مىکردند» .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در این حدیثشریف اولیاى خدا و انسانهاى صالح را با بزرگترین و عالىترین صفات توصیف کرده است که به ترتیب عبارتند از:
1- سکوت و نگهدارى زبان، که نخستین باب نجات و فوز به کمال مىباشد.
2- گرسنگى و خوددارى از طعام، که کلید خیرات و نیکیهاست.
3- به زحمت انداختن نفس با عبادت و ریاضت و روزهدارى و شبزندهدارى.
این صفتسوم را برخى از مردم چنین پنداشتهاند که فرد عارف و سالک از آن بىنیاز است و پس از وصول دیگر نیازى به آن نیست و این یک توهم باطل و یک اندیشه عاطلى است. اگر این چنین بود که فردى از آن بىنیاز و مستغنى شود، یقینا سید رسولان و اشرف واصلان حق، زیبندهتر از هر فرد دیگرى بود و ضرورت نداشت که شبها به عبادت و نماز قیام کند به اندازهاى که قدمهایش ورم کند و باز زیبندهتر از هر فرد، امیرمؤمنان علىعلیه السلام بود. این قطب دائره اهل سلوک و عرفان که هر شب هزار رکعت نماز مىگزارد و این شان تمام اولیاء و صالحان و عارفان واقعى است آنچنان که در کتابهاى تاریخ مضبوط و در زبانها مشهود و معروف مىباشد در صورتى که او در هر شبانهروز هزار رکعت نماز مىگزارد و سایر امامان و پیشوایان و اولیاى خدا نیز این چنین بودند.
4- تفکر و اندیشه: در حدیث آمده است «تفکر ساعة افضل من عبادة ستین سنة» (28) . لحظهاى اندیشه از 60 سال عبادت بهتر و برتر است.
در اسلام هیچ عبادتى همسنگ اندیشیدن در صنع خداى تعالى نیست «ولا عبادة کالتفکر فى صنعة الله» (29) .
برخى از بزرگان درباره این برترى گفتهاند چون تفکر و اندیشه کار قلب و دل است و آن بهتر از دیگر جوارح و اعضاى بدن است، پس عمل آن نیز بهتر از عمل سایر اعضاء استخداوند متعال مىفرماید: «اقم الصلاة لذکرى» (30) «نماز را به یاد من برگزار کن» . نماز وسیلهاى براى ذکر و یادآورى قلب است و مقصود آن است که یاد خدا اشرف از وسیله و ابزار (نماز) مىباشد.
و علاوه تفکر انسان را به حق مىرساند که آن غایت عبودیت است در همین راستا امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فى امرالله عزوجل» (31) .
«عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت اندیشیدن در امر خداى عزوجل است» .
5- ذکر و یاد خدا : مقصود از «ذکر» ذکر لسانى و زبانى مىباشد و کلمه توحید «لااله الا الله» را بر آن انتخاب و برگزیدهاند، چون داراى مزایائى است اینجا جاى تفصیل آن نیست.
6- عبرت اندوزى: نظر عبرت و تجربهاندوزى یکى دیگر از ویژگیهاى عارفان و صالحان استخداوند مىفرماید: «فاعتبروا یا اولى الابصار» (32) .
7- گفتار حکمتآمیز: گفتار حکمتآمیز آن است که صلاح هر دو جهان را دربر مىگیرد یا آن است که تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولى آنچه تنها مصلحت روز و دنیا باشد، جنبه حکمت ندارد.
8- خیر رسانى: برکت و خیر آنان به مردم برسد.
9- خوف: داشتن بیم و خوف از عظمتخدا.
10- رجاء و امید به رحمت و کرم و عنایتخداوند.
مرحوم شیخ بهائى در ذیل این حدیث مىگوید: به این صفات دهگانه اگر عنایت داشته باشى خواهى دید که اساس تمام صفات رهروان راه خدا و سالکان راه او است که خداوند متعال با فضل و احسان خود ما را نیز با آنها متصف گرداند (33) .
پىنوشتها:
1) اخلاق ناصرى، ص 247.
2) تعلیم و تربیت و مراحل آن، دکتر شکوهى، ص 5.
3) شمس: آیات 7 تا 10.
4) نحل: 78.
5) کنزالعمال: ج1، ص 1307- اخلاق محتشمى، ص 7.
6) نهج البلاغه: نامه شماره 31.
7) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 19.
8) مربیان بزرگ، ص 192- 191.
9) اخلاق ناصرى، ص 64- 63.
10) کیمیاى سعادت: ج1، ص 9.
11) اخلاق ناصرى: ص 107.
12) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 30.
13) همان: ص 36.
14) اخلاق ناصرى: ص 65.
15) همان: ص 66.
16) کیمیاى سعادت: ج1، ص 10
17) همان: ص 13.
18) همان: ص 20.
19) همان: ص 21.
20) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 39.
21) اصول کافى: ج2، ص 454.
22) آل عمران: 101.
23) بقره: 38.
24) بقره: 30.
25) اسراء: 70.
26) عرفا و صوفیه براى چنین انسانى که به حد کمال بلوغ و والائى رسیده باشد، اصطلاح الکامل التمام» ، «الانسان الکامل» ، «شیخ کامل» به کار بردهاند و ابن عربى ظاهرا اولین کسى است که براى الگوى «کمال بلوغ بشرى» عنوان «الانسان الکامل» را به کار برده است و پس از او عزالدین نسفى و بعد از او «عبدالکریم جیلانى» عنوان «انسان کامل» بر کتابهاى خود برگزیدهاند و شمس تبریزى به جاى انسان کامل، اصطلاح «شیخ کامل» را بکار برده است.
27) اصول کافى: ج2، ص 337.
28) المحجة البیضاء: ج8، ص 193- کنزالعمال: ج3، ص 95.
29) امالى شیخ طوسى: ص 19.
30) طه: 14.
31) اصول کافى: ج2، ص 55.
32) حشر: 2.
33) اربعین شیخ بهائى، ترجمه عبدالرحیم عقیقى، ص 88- 87.
سیماى انسان صالح
هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت وى و به تبع آن هدف تربیتش رسیدن بدان ستبا این تفاوت که کمال بعضى موجودات در فطرت آن با وجود مقارن افتاده است; بدین معنى که از ابتدا در نوع خودشان کامل آفریده شدهاند، و براى نیل به کمال نیازى به کمک و سرپرستى ندارند، ولى کمال بعضى موجودات متاخر از وجودشان مىباشد یعنى بعد از این که وجود پیدا کردند، هنوز راه درازى براى رسیدن به مرحله کمال در پیش دارند و به قول خواجه نصیرالدین طوسى (1) آنها را حرکتى بود از نقصان به کمال و بالاخره، موجوداتى چون آدمى که کمالشان از وجود متاخر است، در حرکت از نقصان به کمال، به کمک اسبابى که بعضى مکملات باشند و بعضى معدات محتاجاند (2) .
بنابراین، تربیت محصول مراقبتى است که از نشو و نماى آدمیزاد در جریان رشد وى یعنى سیر به سوى کمال به عمل مىآید. تربیت عمل عمدى فردى رشید است که مىخواهد رشد را در فردى که فاقد; ولى قابل آن است، تسهیل کند.
قابل تربیتبودن انسان
امروز با توجه به پیشرفت دانش آموزش و پرورش در جهان و با وجود تجارب ارزندهاى که بشر در این باره اندوخته است، این حقیقت ثابتشده است که اخلاق و روحیات اشخاص در سایه تربیت قابل تغییر است و از لحاظ ادیان الهى نیز نسل بشر قابل تربیت است و گرنه تمام دستورهاى پیامبران لغو مىشد، زیرا اینها همه براى تربیت نفوس انسانهاست.
آیات و احادیثى که مىتوان در این باره بدانها استناد کرد، بسیار است از جمله آیات
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (3) .
«قسم به جان آدمى و آن کسى که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار و آن کس که نفس خویش را با معصیت آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است» .
این آیات به خوبى نشان مىدهد که نفس آدمى تربیتپذیر است و سعادت انسان در گرو تلاشهاى فردى و جمعى است که براى تعلیم و تربیتبنى آدم صورت مىگیرد.
و نیز در آیه
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون» (4) .
«خداوند از شکم مادرانتان بیرونتان آورد و چیزى نمىدانستید و شما را گوش و دیدگان و دلها داد شاید شکرگزار باشید» .
و اما در حدیث معروف نبوى
«کل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یشرکانه» (5)
«هر مولودى با فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد مىشود که پدر و مادر او را به آئین یهودیت و نصرانیت و شرک بار مىآورد»
تلویحا به امکان تربیت اشاره شده است و انسان را از لحاظ فرهنگى، اجتماعى و اعتقادى محصول تعلیم و تربیتیا نفوذ بزرگسالان در خردسالان مىداند.
امیرمؤمنان على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى علیه السلام فرمود:
«انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القى فیها من شئ قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.» . (6)
«قلب کودک مانند زمین خالى از بذر و گیاه است هر تخمى که در آن افشانده شود، به خوبى مىپذیرد (فرزندم) از دوران کودکى تو استفاده نمودم و خیلى زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سختشود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نماید» .
فلسفه تربیت انسان
انسان از بدایع عالم خلقت، بلکه بدیعترین مخلوق این عالم استبا وجود این; فطرتا کمال وى از وجودش متاخر است. نوزاد انسان بالقوه انسان است نه بالفعل، به علاوه میزان تاخیر کمال آدمى نسبتبه وجودش از هر موجود دیگر بیشتر است. دانشمندان بدین نکته اشاره کردهاند که نوزاد آدمى از نوزاد هر حیوان دیگرى زبونتر و در برآوردن نیازهاى خود ناتوانتر است و در عین حال، رشد وى هم کندتر است. و در این وضع استثنائى آدمیزاد حکمتى نهفته است و اگر آدمى بزرگسال به دنیا مىآمد، «موجودى احمق و ابله» بود و نمىتوانستحتى چیزى بخورد یا راه برود. در دوران طفولیت که کودک با استفاده از معلوماتى که از طریق حواس خود کسب مىکند بهطور همزمان در زمینههاى تشکیل رفتار انسانى و تشکل عقلى توفیق حاصل مىکند، پس این ناتوانى دلیلى دارد «و چنین مىنماید که خردسالان تنها از آن جهت کودک و ناتوان آفریده شدهاند که درسهاى مقدماتى و اساس زندگى را بدون خطر بیاموزند» (7) .
کودک که هم از نظر خواهشها و هم از لحاظ توانائیهاى خود محدود است، ابتدا زیر حمایتبزرگسالان قرار دارد این وضع به وى اجازه مىدهد که آسانتر رشد کند این علامت مشیت الهى است «در همان حال که آفریدگار این اصل فعالیت را به کودکان عطا مىکند با دادن اندک قوتى به آنان، مواظب آن است که خطر فعالیتهایشان ناچیز باشد» (8) .
حیوانات براى وصول به کمال لایق نوعى خود احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، خداوند غرائزى به هر یک عطا فرموده که در تمام مراحل زندگى، آنها را رهبرى مىکند ولى بشر به آموزش و پرورش و فراگرفتن بسیارى از مطالب احتیاج دارد و اگر با روشهاى صحیح تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمىرسد و هرگز استعدادهاى درونیش از قوه به فعلیت نمىآید، جوانههاى رشد نیافته بىشمارى در سرشت آدمیزاد نهفته است که باید در جریان کودکى و نوجوانى موجبات رشد آنها با توسعه هر یک از استعدادهاى طبیعى وى در ابعاد بایستهاش فراهم شود و مراقبت کامل به عمل آید، تا امکانات بالقوهاش متناسب با نیازها با توجه به هدف غائى وجودش فعلیتیابد و در پرتو آن بتواند سرشتخویش را تحقق بخشد. حیوانات این منظور را بهطور ناخودآگاه برآورده مىکنند (9) .
به همین جهت نوزاد آدمى باید سالیان دراز تحت مراقبت مربیان و معلمان بسر برد.
در اهمیت تعلیم و تربیت همین بس که تحقق گوهر آدمى بدان بستگى دارد، مراقبتهائى که تحت عنوان تعلیم و تربیت در مورد فرزند آدم اعمال مىشود، شرط لازم رسیدن آدمى به مرحله کمال است. نوزاد آدمى هرچند آدمیزاده است، اما آدم نیست. بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد. چنانکه تربیت صحیح ببیند فرشتهخوى گردد و اگر از آن بىبهره ماند، نه تنها استعدادها و امکانات بالقوهاش به هدر مىرود، بلکه به مرتبه بهائم بل پائینتر از آن، تنزل پیدا مىکند.
غزالى مىگوید:
«پس تو را حقیقتخود طلب باید کرد: تا خود چه چیزى، و از کجا آمدهاى و کجا خواهى رفت، و اندرین منزلگاه به چه کار آمدهاى و تو را براى چه آفریدهاند، و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست؟ و این صفات که در باطن تو جمع کردهاند، بعضى صفات ستوران و بعضى صفات درندگان و بعضى صفات دیوان و بعضى صفات فرشتگان است تو از این جمله کدامى؟ و کدام است که آن حقیقت گوهر توست و دیگران عاریت عاریتاند که چون این ندانى سعادت خود طلب نتوانى کرد» (10) .
سپس هشدار مىدهد که آدمى با اشتغال به صفاتى که بین او و بهائم و درندگان مشترک است، به جاى سیر به سوى کمال، سیر قهقرائى مىکند.
پس انسان تنها موجودى است که نسبتبه کیفیت زندگى خود مسئول مىباشد. انسان موجودى متفکر و داراى قوه تمیز، صاحب اراده و مختار است و اصلاح احوال و تحقق سعادتش به کیفیتبرنامههائى بستگى دارد که براى زندگى خود تنظیم مىکند. خواجه در باره برکات تعلیم و تربیت آدمى مىگوید:
«به توسط این صناعت میسر مىشود که ادنى مراتب انسانى را به اعلى مدارج رسانند» .
سپس با اعجاب تمام مىافزاید:
«پس صناعتى که بد و اخس موجودات را شرف کاینات توان کرد، چه شریف صناعتى تواند بود» (11) .
هدف و ماهیت تعلیم و تربیت
تربیت انسان با پرورش حیوانات به کلى متفاوت است تعلیم و تربیت آدمى، فعالیتى از نوع فربه ساختن گاو و گوسفند یا کوششى در سطح ریاضت اسب نیست. گاو و گوسفند فربه و اسب تربیتشده اگر نسبتبه سایر افراد نوع خود ارزش بیشترى دارند به خاطر میزان سودى است که از آنها عاید انسان مىشود و گرنه آنها بر سایر افراد خود برترى ندارند، تاثیر تربیت در انسان از نوع دیگر است، تربیت در انسان من حیث انسان بودنش مؤثر است و انسان تنها در سایه تعلیم و تربیت انسان تواند شد و انسانیت چیزى جز آنچه تربیت از او مىسازد، نیست (12) .
باید هدف غائى تعلیم و تربیتبراى مربیان و کسانى که در تنظیم برنامههاى مربوطه نقشى به عهده دارند، روشن باشد. تعلیم و تربیت تلاش کورکورانه یا نوعى آزمایش و خطا نیست. مربیان حق ندارند دستبه اعمالى بزنند که عواقب تربیتى آن براى آنها معلوم نیست. مربى نباید اقدامى بکند تا ببیند چه خواهد شد به قول معروف، کودک خوک آزمایشگاه نیست. مربى جز در مواردى که تقریبا یقین دارد، در جهد مصالح کودک گام برمىدارد، حق ندارد و نباید به اقدام بىسابقهاى بپردازد. تعلیم و تربیت کوششى هدفدار است، مربى باید بداند چه مىخواهد و کجا مىرود (13) .
هدف غائى تربیت
گفتیم: هر موجودى را کمالى است که هدف خلقت او و به تبع آن، هدف تربیتى وى رسیدن بدان استبنابراین، هدف تعلیم و تربیت آدمى تسهیل سیر صعودى و استکمالى انسان به سوى حالت کمالى است که در خلقتش مقدر شده است. البته هدف تعلیم و تربیتبدین صورت، چندان مفید نیست زیرا حالت کمالى را که در خلقت انسان مقدر شده است، مىتوان به صور گوناگون تصور کرد و لذا باید مشخص شود که منظور از کمالى که در خلقت انسان نهاده شده، چیست؟ زیرا صاحبان هر مکتبى از «کمال انسان» تعبیر و تفسیر خاصى دارند و همین اختلاف دیدها سبب شده روشهاى تربیتى چه از نظر وسیله و چه از لحاظ هدف متفاوت باشند.
خواجه، کمال آدمى را این چنین ترسیم مىکند:
«هر موجودى را از موجودات.. خاصیتى است که هیچ موجود دیگر با او در آن شرکت ندارد و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهاى دیگر با او در آن شریک باشند... و کمال هر چیزى در تمامى صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش» (14) .
«همچنین آدمى را خاصیتى است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات و افعال و قوتهاى دیگر است که در بعضى دیگر، حیوانات با او شریکاند و در بعضى اوصاف نبات و در بعضى معادن و دیگر اجسام. اما آن خاصیت که در آن غیر را با او مداخلت نیست، معنى نطق است که او را به سبب آن «ناطق» گویند.. و آن قوت ادراک معقولات و تمکن از تمییز و رؤیت آن که بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت در آن تصرف کند... پس هر که این قوت را چنان که باید به کار دارد و به ارادت و سعى به فضیلتى که او را متوجه بدان آفریدهاند، برسد خیر و سعید بود و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، شریر و شقى باشد» (15) .
غزالى نیز در مبحثشناختن نفس خویش مىگوید:
«تو را از دو چیز آفریدهاند: یکى این کالبد ظاهر است که آن را تن گویند... و دیگر معنى باطن که آن را «نفس» و جان و دل گویند» (16) .
و در جاى دیگر مىگوید:
«دل را که آفریدهاند، براى آخرت آفریدهاند و کار وى طلب سعادت است و سعادت وى در معرفتخداى تعالى است و معرفتخداى تعالى، وى را به معرفت صنع خداى تعالى حاصل آید و آن جمله عالم است و معرفت عجایب عالم وى را از راه حواس حاصل آید» (17) .
و در جاى دیگر مىنویسد:
«هر چیزى را که کمالى داده باشند که آن نهایت درجه وى بود، وى را براى آن آفریده باشند» (18) .
و اندکى بعد تصریح مىکند که:
«آدمى را آنچه سباع و بهائم را دادهاند، هست. و زیادت از آن وى را کمالى دادهاند و آن، عقل است که خداى را بدان بشناسد و جمله صنع وى بداند و بدان خویشتن را از دستشهوت و غضب برهاند... پس حقیقت آدمى آن است که کمال وى و شرف وى بدوست و دیگر صفتها عاریتى است» (19) .
پس با توجه به آنچه گذشت، مىتوان کمال آدمى را این چنین توصیف کرد:
آدمى باید حقیقتخود را بشناسد و بداند که او را از دو چیز آفریدهاند، یکى نفس یا دل که حقیقت آدمى آن است و دیگرى تن که «نفس ناطقه» را به منزله خدمتکار باشد و اما کمال آدمى در این است که با استفاده از امکاناتى که دارد، به مرحله ادراک معقولات و به حد تمیز قبیح از جمیل برسد و به یارى اندیشه و از روى اراده ممدوح را بر مذموم اختیار کند (20) .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«تو را طبیب خودت قرار دادهاند، مرض را بر تو آشکار ساختهاند و نشانههاى سلامت را به تو آموختهاند و تو را به داورى شفابخش راهنمائى نمودهاند در کار خود نظر کن و ببین چگونه براى سعادت و کمال خویش قیام مىکنى؟» (21) .
هدف غائى تعلیم و تربیت در اسلام این است که مقدمات حرکت و هدایت آدمى را در «صراط مستقیم» پرستش پروردگار فراهم آورد و به تعبیر قرآن مجید:
«...و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم» (22) .
«کسى که ارتباط خود را با خدا محکم کند به صراط مستقیم هدایتشده» و معراج او را به مرحله کمال انسانى تسهیل نماید و راه بازگشتبه احسن تقویمى را بنیاد آفرینش وى بر آن استوار است، هموار کند بهطورى که در سایه عمل صالح مراحل و مدارج علم و ایمان را طى کند و خود را هر لحظه به خداوند متعال که مقصد نهائى این سیر و سلوک است، نزدیکتر سازد.
هدف تمام روشهاى تربیتى این جهان این است که «هموطن درستکار» تربیت کنند و تنها افراد خانواده خویش را اصلاح نمایند و هر ملتى هم یک نوع هموطن را خواهان است هر یک تصویر مخصوص و محدودى از آن در ذهن خود ترسیم مىکنند. اما اسلام هرگز نظر خود را تا این اندازه تنگ نکرده و خود را در چارچوب تنگ و محدود هموطن محصور نمىکند، اسلام داراى هدفى عالىتر و افق دیدى وسیعتر و جامعتر است و وطن و قوم و قبیله و کشور و بلوک و قاره نمىباشد، بلکه هدفش از تربیت آماده ساختن و درست کردن «انسان صالح» است، مطلق انسان، انسان با تمام خواص و گوهرهاى نهفته در اندرونش. انسان از جهت انسان بودن نه از جهت «هموطن» بودن. اسلام براى آماده کردن «انسان صالح» راه مستقیم و روشنى جلو پایشان مىگذارد و تمام صفات و خصوصیاتى که باید داشته باشد، به وضوح و روشنى و دقت رسم مىکند، این همان انسانى است که در زندگى راه راست را شناخته تمام کارهایش به پیروى از آن نور دایتخدائى است از جانب من راهنمائى براى شما آید، هرکس از آن پیروى کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد شد» (23) .
راه زندگى خویش را در پرتو نور هدایت پروردگار خویش برگزیده، تمام رفتار و کردار و ادراکش را بر این نهج مستقیم استوار مىدارد و از هیچ منشا قدرت و از هیچ مرکزى جز خالق یکتایش استمداد نمىکند. انسانى است که تمام شرایط جانشینى خدا را در زمین فراهم کرده و صلاحیتش را به دست آورده است «آنگاه که پروردگارت فرشتگان را فرمود من در زمین جانشینى خواهم گماشت» (24) . «ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنان را بر مرکب زمینى و دریائى سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه بدانان روزى دادیم و بر بسیارى از آفریدگان خود برترى و فضیلتبزرگترى بخشیدیم» (25) .
پس یکى از شرایط جانشینى خداوند در زمین این است که اعمال و رفتار شخص صالح و شایسته چنان انسانى باشد که خداوند گرامى داشته بر دیگر آفریدگان برتر نهاده است. انسان در مسیر کمال که با مشیت الهى هموار و با هدایت وى نورانى مىشود و با هر گامى که آدمى پیش مىرود، این اعتقاد در وى راسختر مىگردد که خداوند بهترین دوست انسان و از هر چیزى و هر کسى به وى نزدیکتر است و راهنمایش به خیر و صلاح و عدل و احسان مىباشد. یاد خدا و نعمتهایش عامل مؤثر در تامین سعادت مىشود و یاد خدا و احساس حضور و عنایت دائمش طمانینهاى را به انسان ارزانى مىدارد که لازمه شرح صدر و تمرکز ذهن است و به برترین عبادات یعنى تفکر درباره آفرینش و آیات الهى مىانجامد، در چنین فضائى از تعلیم و تربیت که در آن انسان، خداوند رحمان و رحیم و عادل و حکیم را مبدا و مقصد حرکتخود مىشناسد.
براى وصول به هدف غائى و تعلیم و تربیتباید بر معرفت و ایمان به خداى یکتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول نسبتبه قرآن مبتنى باشد و به عمل بر اساس همان علم و ایمان نیز بیانجامد چنین معرفتى هنگامى تحقق پیدا مىکند که طبق رهنمودهاى قرآن کریم، منبعث از فعالیتهاى ذهنى زیر باشد:
1- مشاهده و تفکر و تعقل در آثار صنع الهى با بهرهجوئى کامل از دست آوردهاى علمى بشر.
2- تامل و تفکر درباره طرز کار و شیوه پیامبران (نبوت عامه، و تتبع در تعالیمشان در زمینه خداشناسى) .
3- توجه به این که تربیت الهى در مرتبه کامل آن در دست پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و اوصیاى او است (نبوت خاصه و امامت) .
هر چند معرفت و ایمانى این چنین، خود چراغى فراراه عمل صالح خواهد بود، معذلک مسلمان واقعى باید به کمک تعالیم اسلام و با الهامگیرى از قرآن و سنت نبى اکرمصلى الله علیه وآله و شیوههاى تعلیم و تربیت ائمه معصومینعلیهم السلام و خاندان وحى، ضوابط و معیارهائى براى ارزشیابى اعمال خویش فراهم آورد و پیوسته ارزش اعمالش را با چنین میزانى بسنجد و بر اساس نتایجحاصله در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس خویش مجاهدت نماید.
سیماى انسان صالح در اسلام
«انسان» به عنوان وجودى که شایستگى و امکان تکامل، تا بالاترین پایگاه کمال «تخلق به اخلاق خدائى» را داراست، از هدفهاى مشترک تمام ادیان و همه مذاهب مىباشد و در این رابطه تمام ادیان آسمانى تصویر رساى «انسان شایسته» و انسان برتر را ترسیم مىکنند و حد نهائى امکان رشد شخصیت و نیل به مقام شکوهمند ابرمردى را نشان مىدهند.
اسلام، تصویر گویا و زیبا، از سیرت انسان صالح و شایسته را نشان داده و اوصاف و نشانههاى آن را بیان کرده است (26) . اینک بعضى از اوصاف و شایستگیهاى انسان صالح و شایسته از دید اسلام:
در روایتى امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام سجاد و او از پدرش امام حسین و او ز پدرش امیرمؤمنان علىعلیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند:
«من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالصیام و القیام قالوا بآبائنا و امهاتنا یا رسول الله هؤلاء اولیاء الله؟» .
«آن کسى که خدا را مىشناسد و او را بزرگ مىشمارد، زبان خود را از سخن (ناروا) و شکم خود را از طعام (حرام) حفظ مىکند و نفس خود را با روزه و قیام در شب به زحمت مىاندازد. عرض کردند پدران و مادران ما فداى تو باد اى رسول خدا، آیا اینها اولیاى خدا هستند؟» .
فرمود:
«ان اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لولا الآجال التى قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الى الثواب» (27) .
«اولیاى خدا اگر سکوت اختیار کنند، سکوتشان فکر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کنند، نگاهشان عبرت و اگر سخن بگویند، سخنشان حکمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان برکت است اگر نبود که اجلهاى آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرار نمىیافتبه اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهى مىکردند» .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در این حدیثشریف اولیاى خدا و انسانهاى صالح را با بزرگترین و عالىترین صفات توصیف کرده است که به ترتیب عبارتند از:
1- سکوت و نگهدارى زبان، که نخستین باب نجات و فوز به کمال مىباشد.
2- گرسنگى و خوددارى از طعام، که کلید خیرات و نیکیهاست.
3- به زحمت انداختن نفس با عبادت و ریاضت و روزهدارى و شبزندهدارى.
این صفتسوم را برخى از مردم چنین پنداشتهاند که فرد عارف و سالک از آن بىنیاز است و پس از وصول دیگر نیازى به آن نیست و این یک توهم باطل و یک اندیشه عاطلى است. اگر این چنین بود که فردى از آن بىنیاز و مستغنى شود، یقینا سید رسولان و اشرف واصلان حق، زیبندهتر از هر فرد دیگرى بود و ضرورت نداشت که شبها به عبادت و نماز قیام کند به اندازهاى که قدمهایش ورم کند و باز زیبندهتر از هر فرد، امیرمؤمنان علىعلیه السلام بود. این قطب دائره اهل سلوک و عرفان که هر شب هزار رکعت نماز مىگزارد و این شان تمام اولیاء و صالحان و عارفان واقعى است آنچنان که در کتابهاى تاریخ مضبوط و در زبانها مشهود و معروف مىباشد در صورتى که او در هر شبانهروز هزار رکعت نماز مىگزارد و سایر امامان و پیشوایان و اولیاى خدا نیز این چنین بودند.
4- تفکر و اندیشه: در حدیث آمده است «تفکر ساعة افضل من عبادة ستین سنة» (28) . لحظهاى اندیشه از 60 سال عبادت بهتر و برتر است.
در اسلام هیچ عبادتى همسنگ اندیشیدن در صنع خداى تعالى نیست «ولا عبادة کالتفکر فى صنعة الله» (29) .
برخى از بزرگان درباره این برترى گفتهاند چون تفکر و اندیشه کار قلب و دل است و آن بهتر از دیگر جوارح و اعضاى بدن است، پس عمل آن نیز بهتر از عمل سایر اعضاء استخداوند متعال مىفرماید: «اقم الصلاة لذکرى» (30) «نماز را به یاد من برگزار کن» . نماز وسیلهاى براى ذکر و یادآورى قلب است و مقصود آن است که یاد خدا اشرف از وسیله و ابزار (نماز) مىباشد.
و علاوه تفکر انسان را به حق مىرساند که آن غایت عبودیت است در همین راستا امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فى امرالله عزوجل» (31) .
«عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت اندیشیدن در امر خداى عزوجل است» .
5- ذکر و یاد خدا : مقصود از «ذکر» ذکر لسانى و زبانى مىباشد و کلمه توحید «لااله الا الله» را بر آن انتخاب و برگزیدهاند، چون داراى مزایائى است اینجا جاى تفصیل آن نیست.
6- عبرت اندوزى: نظر عبرت و تجربهاندوزى یکى دیگر از ویژگیهاى عارفان و صالحان استخداوند مىفرماید: «فاعتبروا یا اولى الابصار» (32) .
7- گفتار حکمتآمیز: گفتار حکمتآمیز آن است که صلاح هر دو جهان را دربر مىگیرد یا آن است که تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولى آنچه تنها مصلحت روز و دنیا باشد، جنبه حکمت ندارد.
8- خیر رسانى: برکت و خیر آنان به مردم برسد.
9- خوف: داشتن بیم و خوف از عظمتخدا.
10- رجاء و امید به رحمت و کرم و عنایتخداوند.
مرحوم شیخ بهائى در ذیل این حدیث مىگوید: به این صفات دهگانه اگر عنایت داشته باشى خواهى دید که اساس تمام صفات رهروان راه خدا و سالکان راه او است که خداوند متعال با فضل و احسان خود ما را نیز با آنها متصف گرداند (33) .
پىنوشتها:
1) اخلاق ناصرى، ص 247.
2) تعلیم و تربیت و مراحل آن، دکتر شکوهى، ص 5.
3) شمس: آیات 7 تا 10.
4) نحل: 78.
5) کنزالعمال: ج1، ص 1307- اخلاق محتشمى، ص 7.
6) نهج البلاغه: نامه شماره 31.
7) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 19.
8) مربیان بزرگ، ص 192- 191.
9) اخلاق ناصرى، ص 64- 63.
10) کیمیاى سعادت: ج1، ص 9.
11) اخلاق ناصرى: ص 107.
12) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 30.
13) همان: ص 36.
14) اخلاق ناصرى: ص 65.
15) همان: ص 66.
16) کیمیاى سعادت: ج1، ص 10
17) همان: ص 13.
18) همان: ص 20.
19) همان: ص 21.
20) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 39.
21) اصول کافى: ج2، ص 454.
22) آل عمران: 101.
23) بقره: 38.
24) بقره: 30.
25) اسراء: 70.
26) عرفا و صوفیه براى چنین انسانى که به حد کمال بلوغ و والائى رسیده باشد، اصطلاح الکامل التمام» ، «الانسان الکامل» ، «شیخ کامل» به کار بردهاند و ابن عربى ظاهرا اولین کسى است که براى الگوى «کمال بلوغ بشرى» عنوان «الانسان الکامل» را به کار برده است و پس از او عزالدین نسفى و بعد از او «عبدالکریم جیلانى» عنوان «انسان کامل» بر کتابهاى خود برگزیدهاند و شمس تبریزى به جاى انسان کامل، اصطلاح «شیخ کامل» را بکار برده است.
27) اصول کافى: ج2، ص 337.
28) المحجة البیضاء: ج8، ص 193- کنزالعمال: ج3، ص 95.
29) امالى شیخ طوسى: ص 19.
30) طه: 14.
31) اصول کافى: ج2، ص 55.
32) حشر: 2.
33) اربعین شیخ بهائى، ترجمه عبدالرحیم عقیقى، ص 88- 87.