آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

زندگى دنیا مقصد است‏یا راه؟ هدف است‏یا وسیله؟ پایان است‏یا آغاز؟ آیا اینجا دار قرار است‏یا راه عبور؟ اگر راه عبور است، به کجا مى‏رویم؟ مردن حق است; ولى جاى سؤال است که حقیقت مرگ چیست؟ آیا حقیقت مرگ، گم شدن بدن و اجزاى آن، در این جهان مادى ناپیداکرانه است؟ چرا مى‏میریم؟ آیا مردن، فنا و زوال است، یا گامى به سوى زندگى ابدى و جاودانى؟
خیام مى‏گوید:
اجزاى پیاله‏اى که درهم پیوست
بشکستن او روان مى‏دارد مست
چندین قد سرو نازنین و سر و دست
از بهر چه آفرید وز براى چه شکست؟
آیا خیام، درست گفته است؟ آیا حقیقت مرگ، بسان شکستن پیاله است؟ صانع پیاله، چرا پیاله را بسازد و بعد بشکند؟
بازهم خیام مى‏گوید:
جامى است که دهر آفرین مى‏زندش
صد بوسه مهر بر جبین مى‏زندش
این کوزه‏گر دهر چنین جام لطیف
مى‏سازد و باز بر زمین مى‏زندش
بابا افضل کاشانى که مرگ را نه تنها به معناى فنا و زوال و نیستى نمى‏داند، بلکه به معناى تکامل انسان و عبور از مرحله‏اى نازل به مرحله‏اى عالى و گذر از قوه به فعل و نقص به کمال، مى‏شناسد - براى درهم ریختن تار و پود تخیلات شاعرانه خیام و متلاشى کردن بناى توهمات غیر فیلسوفانه وى (1) مى‏گوید:
تا صورت جان در صدف تن پیوست از آب حیات گوهر آدم بست گوهر چو تمام شد، صدف چون بشکست‏بر طرف کلمه گوشه سلطان بنشست زندگى در این دنیا و تعلق روح به بدن خاکى، براى تکامل انسان است. در حقیقت، دنیا مدرسه تکامل است. چندین سال زندگى بر روى کره زمین، هدف دارد. انسان باید هدف زندگى را بشناسد و در راه آن، گام بردارد. آنهایى که هدف را بشناسند و در راه آن، گام زنند، به کمال مى‏رسند و همین که به کمال برسند، باید از اینجا بروند و به قول باباافضل: «بر طرف کله گوشه سلطان‏» بنشینند و آنها که در راه کمال، گام نزنند و اسیر زرق و برق دنیا و تمتعات جسمى و مادى شوند، سقوط کرده‏اند و بازهم ماندن آنها در این دنیا بیهوده و بى‏فایده است.
کودکان و جوانانى که براى تحصیل علم و تربیت‏پذیرى، وارد مدرسه مى‏شوند، برخى رفوزه مى‏شوند و برخى به درجه قبولى مى‏رسند; ولى هر دو باید از محیط مدرسه خارج گردند. چه آنهایى که رفوزه شده‏اند و چه آنهایى که به کمال رسیده‏اند; چرا که ماندن آنها در مدرسه، بى‏نتیجه است.
امیرالمؤمنین على علیه السلام بهترین درس دنیاشناسى را به انسانها داده است او مى‏فرماید:
«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم‏» (2) .
«همانا دنیا خانه گذر و آخرت، خانه استقرار است. از محل گذر، براى خانه استقرار، توشه برگیرید و پرده‏هاى خود را پیش کسى که اسرار شما را مى‏داند، ندرید» .
و نیز فرمود:
«ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل‏» (3) .
«امروز، روز کار و کوشش است، نه روز حساب. و فردا روز حساب است، نه روز کار و کوشش‏» .
و نیز فرمود:
«فان الدنیا لم تخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال الى دار القرار فکونوا منها على اوفاز و قربوا الظهور للزیال‏» (4) .
«دنیا براى اقامت‏شما آفریده نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده، تا از آن براى خانه آخرت توشه بردارید; بنابراین، براى کوچ کردن از آن، به شتاب در آیید و مرکبها را براى مفارقت، آماده کنید» .
آرى دنیا ابزار است، نه هدف. وسیله است، نه مقصد. مسافرخانه است، نه وطن. خردمند، آنهایند که با پیروى از مکتب انبیا و اولیاى برحق، فرصتهاى زندگى دنیا را هدر ندهند و روز به روز در این دنیا، وارسته‏تر و کامل‏تر شوند.
در منطق قرآن کریم، انسان دوبار مى‏میرد: یک بار براى خروج از زندگى دنیا و ورود در عالم برزخ و یک بار براى خروج از زندگى برزخى و ورود در عالم آخرت. در این باره مى‏فرماید:
«ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا..» . (5)
«پروردگارا دوبار ما را میراندى و دو بار ما را زنده کردى; از اینرو به گناهان خود اعتراف کردیم‏» .
«در این آیه، سخن از موت (مرگ) نیست; بلکه سخن از اماته (میراندن) است و معلوم مى‏شود که انسان، غیر از موتى که قبل از زندگى این دنیا دارد، دو اماته هم در پیش دارد. همان‏طورى که بعد از موتى که قبل از زندگى این دنیاست، یک احیاء است، بعد از هر اماته‏اى هم یک احیاء است‏» (6) .
با فرا رسیدن رستاخیز یا قیامت کبرى، دومین حیات انسان - که حیات برزخى نام دارد - با مرگ دوم به پایان مى‏رسد. پس از حیات برزخى، نوبت‏به حیات اخروى مى‏رسد; بنابراین، انسان داراى سه حیات است: حیات دنیوى، حیات برزخى و حیات اخروى.
قیامت کبرى یا رستاخیز انسان، در روزى است که باید محشور شود و در معرض حسابرسى قرار گیرد.
اعتقاد به قیامت، ضامن فضیلت و کرامت و سعادت و تکامل و سربلندى انسان است. آنان که از قیامت، غافل نمانند و یاد قیامت را همواره در تنور دل، گرم و حرارت‏زا نگاه دارند، از کوشش در راه تکامل، کوتاهى نمى‏ورزند. آنان هرگز گرفتار رکود و سقوط نمى‏شوند. زرق و برق دنیا و جاه و مال و مقام، آنها را نمى‏فریبد و غفلت و اشتغال به امور زودگذر، آنها را به سبکسرى و هرزگى نمى‏کشاند. به همین جهت است که خداوند متعال مى‏فرماید:
«انا اخلصناهم بخالصة ذکرى الدار» (7) .
«ما آنان را به سبب وصف خالص و بى‏شائبه‏اى که داشتند، یعنى یاد خانه آخرت، خالص گردانیدیم‏» .
خداوند خالص کننده آنهاست پس آنها خالص شده خدایند; ولى چرا؟ دلیل آن، یاد آخرت است. خالصه و خلاصه زندگى دنیا یاد خانه آخرت است. اگر این نباشد، زندگى دنیا ناخالص، بلکه آلوده است. در حقیقت، باید بگوییم: زندگى دنیا وقتى آلوده است که در آن، هم یاد تعلقات دنیوى باشد و هم یاد خدا و آخرت. این زندگى، آلوده و مشوب است. آن که زندگى دنیا را در یاد آخرت، خلاصه کرده، راه و هدف و مقصد و مقصودش یکى است و سایر چیزها برایش بهانه و وسیله است. اما آن که به کلى آخرت را فراموش کرده، درجه‏اى پست‏تر دارد، بلکه درجه‏اى ندارد.
دسته‏ها و گروه‏هاى سه‏گانه
با الهام و استنباط از آیه فوق، باید بگوییم مردم سه دسته‏اند:
1- آنهایى که به دنیا چسبیده و هرگز به یاد آخرت و مرگ نیستند. اینها همانهایند که قرآن کریم درباره‏شان مى‏گوید:
«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون‏» (8) .
«ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏شناسند و از آخرت، غافلند اینها در دعاهاى خود، دنیا را طلب مى‏کنند و از آخرت بى‏بهره‏اند» (9) .
2- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد آخرت، خلاصه نکرده و یاد آخرت، خالصه زندگى آنها نیست. قرآن کریم درباره اینها مى‏فرماید:
«و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (10) .
«دسته‏اى از مردم (که مناسک حج را به جاى آورده‏اند) در دعاى خود مى‏گویند: پروردگارا در دنیا به ما نیکى بده و در آخرت به ما نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش، نگاه دار» .
سپس در باره آنها مى‏گوید:
«اولئک لهم نصیب مما کسبوا» (11) .
«براى آنان، از آنچه کسب کرده‏اند، بهره‏اى است‏» .
در داستان گنجورى و زراندوزى قارون آمده است که قومش او را از فرحناکى برحذر داشتند و به او گفتند:
«و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحب المفسدین‏» (12) .
«در آنچه خداوند به تو بخشیده، خانه آخرت را جستجو کن و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و نیکى کن، چنانکه خداوند به تو نیکى کرده و در روى زمین به دنبال فساد نباش که خداوند، فساد کنندگان را دوست نمى‏دارد» .
انسانهایى که در این درجه قرار دارند، انسانهایى متوسطند، برخلاف دسته اول که انسانهایى پستند. بلکه آنها را نباید انسان نامید. درست است که افراد انسان به لحاظ اصل فطرت و خلقت، اشتراک در نوع دارند و همگى در انسانیت، باهم مشترکند، ولى به لحاظ کردار و گفتار و پندار و از جهت فطرت ثانیه و ساختارى که از حیث عمل براى خود فراهم مى‏کنند، داراى انواع متعددند و به همین خاطر است که سعادتها و شقاوتهاى آنها نیز متنوع است (13) .
3- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد و تحصیل آخرت، خلاصه کرده و به‏طور خالص، دنیا و همه امور دنیوى را براى آخرت و کمالات اخروى مى‏خواهند. عمر و زندگى و مال و منال، اگر به‏طور خالص در راه طاعت و بندگى صرف شود، مطلوب است - البته مطلوب بالتبع نه مطلوب بالذات - و اگر چنین نباشد، مطلوب نیست.
امام سجاد علیه السلام که مجسمه مکارم اخلاق است، در دعاى مکارم الاخلاق - از صحیفه سجادیه - مى‏فرماید:
«و عمرنى ما کان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک‏» (14) .
«خدایا مادامى که عمرم در راه طاعت تو صرف شود، به من عمر بده و هنگامى که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا قبض روح کن، و نزد خود ببر» .
اینان، مطابق آیه 47 سوره ص - که ذکر شد - بندگان مخلص خدایند; چرا که خداوند آنها را خالص گردانیده است.
توجه داشته باشیم که در آیه مزبور، ضمیر «اخلصناهم‏» به ابراهیم و اسحاق و یعقوب برمى‏گردد; چرا که فرموده است:
«و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولى الایدى و الابصار» (15) .
«به یاد آور، بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قوت و بصیرت بودند» .
قوت آنها در عمل و معرفت و سعى و تلاش، و بصیرت آنها در شناختن نیک و بد و فضیلت و رذیلت و حق و باطل بوده است.
همه بندگان خالص و مخلص خداوند داراى قوت و بصیرتند. آنها هرگز دچار ضعف اراده و تصمیم و سستى در جهاد و مبارزه با دشمنان برونى و درونى و گمراهى و اشتباه، نمى‏شوند.
این بندگان خالص و مخلص و مخلص، مرگ را به معناى فنا و نیستى انسان و محو شدن او از صحیفه هستى زندگانى تلقى نمى‏کنند و دنیا را مزرعه آخرت و مقدمه یک زندگى برتر و وسیله‏اى مفید و پرثمر در راه رسیدن به کمال مى‏شناسند و به همین جهت، همواره به دنیا و همه امکانات و استعدادات آن، به دیده ابزار مى‏نگرند و الحق، از این ابزار، بهترین و بیشترین استفاده را برده و مى‏برند.
اینها براى دیگران الگویند. نباید انسانها از این الگوها غافل بمانند. در هیچ راهى نباید بى‏رهبر گام نهاد. مگر این که شخص خودش به مقام رهبرى رسیده باشد.
اینان اسرار مرگ و زندگى پس از مرگ و حیات برزخى و اخروى را شناخته و شناسانده‏اند. اینانند که بشریت را از حیرت و ضلالت و سرگردانى رها مى‏سازند. حتى جا دارد کسانى هم که به لحاظ اسرار مرگ و زندگى پس از مرگ و آخرت و معاد، متحیر و مرددند، از رهنمودهاى آنان بهره گیرند و به اعمال شایسته روى آورند; چرا که عمل شایسته، براى انسان بى‏ضرر است، بلکه اگر نفع اخروى نداشته باشد، براى زندگى چند روزه همین دنیا مفید و مایه سربلندى است.
خداوند هیچ نیازى از نیازهاى انسان را بدون جواب نگذاشته است. نیاز انسان، تنها نیاز مادى نیست. نیازهاى روحى و عاطفى، گسترده‏تر و پردامنه‏ترند.
انسان، خود را از نیستى و زوال از صحیفه هستى متنفر و بیزار مى‏یابد. در حقیقت، خود را نیازمند بقا و تشنه جاودانگى و حریص به هستى مى‏بیند. چگونه ممکن است که خداى قادر و حکیم، براى همه نیازها و گرفتاریها و خواسته‏هاى انسان تدبیر کرده باشد، ولى براى این خواسته بزرگ و مهم انسان که جاودانگى و ابدیت و عدم انقطاع زندگى و گریز از نیستى است، تدبیرى نکرده باشد؟
وانگهى انسان، خود را فراتر از ماده و برتر از کون و مکان و مشرف بر آن و زمان، مى‏یابد. چرا این سر، در میان سرهاى دیگر، این همه پرسود است؟ چرا او به آخور و اصطبل و خور و خواب و تعلقات مادى بسنده نمى‏کند؟ او کیست و چیست که نمى‏خواهد فقط فرشى باشد، بلکه در پى عرشى بودن است؟
اگر منصفانه در همه این امور، تامل کنیم، متوجه مى‏شویم که انبیا و ائمه‏علیهم السلام بهترین رهنمود را به انسانها داده و گره را گشوده و در مساله مرگ، اسرار را باز کرده‏اند.
پى‏نوشت‏ها:
1) معلوم نیست‏خیام ریاضیدان و حکیم، به مضامین رباعیات منسوب به خود معتقد بوده است، بلکه برخى خیام سراینده رباعیات را با خیام حکیم و ریاضیدان، مغایر دانسته‏اند. از آنجا که وى دانشمندى برجسته بوده، چه‏بسا رباعیات را براى تفریح خاطر مى‏سروده است. قدیمیترین کتابى که از وى نام برده، چهار مقاله عروضى است، ولى از شاعرى او ذکرى به میان نیاورده است. پس از آن در اشعار خاقانى شروانى (متوفى 595 ه ق) از او به عنوان یک عالم یاد شده است. ولى در کتاب مرصادالعباد شیخ نجم‏الدین ابوبکر رازى معروف به دایه که در سال 620ه ق. تالیف شده، چنین آمده است:
و معلوم است که روح پاک علوى و روحانى را در صورت خاک سفلاى ظلمانى کشیدن چه کمت‏بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابى روح چراست و باز در حشر، قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست؟
...و آن بیچاره فلسفى و دهرى و طبایعى که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گم‏گشته، تا یکى را از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمر خیام است، از غایت‏حیرت وضلالت، این بیت مى‏باید گفت:
در دایره‏اى کامدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست کس مى‏نزند دمى در این عالم راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست دارنده چو ترکیب طبایع آراست‏باز از چه قبل، فکند اندر کم و کاست گر زشت آمد، پس این صور عیب کراست؟
ور نیک آمد، خرابى از بهر چراست؟
(لغت‏نامه دهخدا: خیام و ختانى) .
2) نهج‏البلاغه، خطبه 194. (نهج‏البلاغه ترجمه فیض الاسلام، صفحه 644) .
3) همان: خطبه 42 و همان ترجمه، ص 119.
4) همان، خطبه 132 و همان ترجمه ، ص 401.
5) غافر: 11.
6) انسان در قرآن، ص 133 (به همین قلم) .
7) ص: 47.
8) روم: 7.
9) فمن الناس من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و ما لهم فى الآخرة من خلاق‏» (البقرة: 197) .
10) بقره: 198.
11) بقره: 199.
12) قصص: 78.
13) الاسفار الاربعه: ج‏7، ص 81 (مکتبة مصطفوى قم) .
14) الصحیفة‏السجادیة‏الکاملة، ص 82 (شماره 20) منشورات المستشاریة الثقافیة للجمهوریة الاسلامیة بدمشق.
15) ص : 46.

تبلیغات