اسرار مرگ
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
زندگى دنیا مقصد استیا راه؟ هدف استیا وسیله؟ پایان استیا آغاز؟ آیا اینجا دار قرار استیا راه عبور؟ اگر راه عبور است، به کجا مىرویم؟ مردن حق است; ولى جاى سؤال است که حقیقت مرگ چیست؟ آیا حقیقت مرگ، گم شدن بدن و اجزاى آن، در این جهان مادى ناپیداکرانه است؟ چرا مىمیریم؟ آیا مردن، فنا و زوال است، یا گامى به سوى زندگى ابدى و جاودانى؟
خیام مىگوید:
اجزاى پیالهاى که درهم پیوست
بشکستن او روان مىدارد مست
چندین قد سرو نازنین و سر و دست
از بهر چه آفرید وز براى چه شکست؟
آیا خیام، درست گفته است؟ آیا حقیقت مرگ، بسان شکستن پیاله است؟ صانع پیاله، چرا پیاله را بسازد و بعد بشکند؟
بازهم خیام مىگوید:
جامى است که دهر آفرین مىزندش
صد بوسه مهر بر جبین مىزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
مىسازد و باز بر زمین مىزندش
بابا افضل کاشانى که مرگ را نه تنها به معناى فنا و زوال و نیستى نمىداند، بلکه به معناى تکامل انسان و عبور از مرحلهاى نازل به مرحلهاى عالى و گذر از قوه به فعل و نقص به کمال، مىشناسد - براى درهم ریختن تار و پود تخیلات شاعرانه خیام و متلاشى کردن بناى توهمات غیر فیلسوفانه وى (1) مىگوید:
تا صورت جان در صدف تن پیوست از آب حیات گوهر آدم بست گوهر چو تمام شد، صدف چون بشکستبر طرف کلمه گوشه سلطان بنشست زندگى در این دنیا و تعلق روح به بدن خاکى، براى تکامل انسان است. در حقیقت، دنیا مدرسه تکامل است. چندین سال زندگى بر روى کره زمین، هدف دارد. انسان باید هدف زندگى را بشناسد و در راه آن، گام بردارد. آنهایى که هدف را بشناسند و در راه آن، گام زنند، به کمال مىرسند و همین که به کمال برسند، باید از اینجا بروند و به قول باباافضل: «بر طرف کله گوشه سلطان» بنشینند و آنها که در راه کمال، گام نزنند و اسیر زرق و برق دنیا و تمتعات جسمى و مادى شوند، سقوط کردهاند و بازهم ماندن آنها در این دنیا بیهوده و بىفایده است.
کودکان و جوانانى که براى تحصیل علم و تربیتپذیرى، وارد مدرسه مىشوند، برخى رفوزه مىشوند و برخى به درجه قبولى مىرسند; ولى هر دو باید از محیط مدرسه خارج گردند. چه آنهایى که رفوزه شدهاند و چه آنهایى که به کمال رسیدهاند; چرا که ماندن آنها در مدرسه، بىنتیجه است.
امیرالمؤمنین على علیه السلام بهترین درس دنیاشناسى را به انسانها داده است او مىفرماید:
«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم» (2) .
«همانا دنیا خانه گذر و آخرت، خانه استقرار است. از محل گذر، براى خانه استقرار، توشه برگیرید و پردههاى خود را پیش کسى که اسرار شما را مىداند، ندرید» .
و نیز فرمود:
«ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» (3) .
«امروز، روز کار و کوشش است، نه روز حساب. و فردا روز حساب است، نه روز کار و کوشش» .
و نیز فرمود:
«فان الدنیا لم تخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال الى دار القرار فکونوا منها على اوفاز و قربوا الظهور للزیال» (4) .
«دنیا براى اقامتشما آفریده نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده، تا از آن براى خانه آخرت توشه بردارید; بنابراین، براى کوچ کردن از آن، به شتاب در آیید و مرکبها را براى مفارقت، آماده کنید» .
آرى دنیا ابزار است، نه هدف. وسیله است، نه مقصد. مسافرخانه است، نه وطن. خردمند، آنهایند که با پیروى از مکتب انبیا و اولیاى برحق، فرصتهاى زندگى دنیا را هدر ندهند و روز به روز در این دنیا، وارستهتر و کاملتر شوند.
در منطق قرآن کریم، انسان دوبار مىمیرد: یک بار براى خروج از زندگى دنیا و ورود در عالم برزخ و یک بار براى خروج از زندگى برزخى و ورود در عالم آخرت. در این باره مىفرماید:
«ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا..» . (5)
«پروردگارا دوبار ما را میراندى و دو بار ما را زنده کردى; از اینرو به گناهان خود اعتراف کردیم» .
«در این آیه، سخن از موت (مرگ) نیست; بلکه سخن از اماته (میراندن) است و معلوم مىشود که انسان، غیر از موتى که قبل از زندگى این دنیا دارد، دو اماته هم در پیش دارد. همانطورى که بعد از موتى که قبل از زندگى این دنیاست، یک احیاء است، بعد از هر اماتهاى هم یک احیاء است» (6) .
با فرا رسیدن رستاخیز یا قیامت کبرى، دومین حیات انسان - که حیات برزخى نام دارد - با مرگ دوم به پایان مىرسد. پس از حیات برزخى، نوبتبه حیات اخروى مىرسد; بنابراین، انسان داراى سه حیات است: حیات دنیوى، حیات برزخى و حیات اخروى.
قیامت کبرى یا رستاخیز انسان، در روزى است که باید محشور شود و در معرض حسابرسى قرار گیرد.
اعتقاد به قیامت، ضامن فضیلت و کرامت و سعادت و تکامل و سربلندى انسان است. آنان که از قیامت، غافل نمانند و یاد قیامت را همواره در تنور دل، گرم و حرارتزا نگاه دارند، از کوشش در راه تکامل، کوتاهى نمىورزند. آنان هرگز گرفتار رکود و سقوط نمىشوند. زرق و برق دنیا و جاه و مال و مقام، آنها را نمىفریبد و غفلت و اشتغال به امور زودگذر، آنها را به سبکسرى و هرزگى نمىکشاند. به همین جهت است که خداوند متعال مىفرماید:
«انا اخلصناهم بخالصة ذکرى الدار» (7) .
«ما آنان را به سبب وصف خالص و بىشائبهاى که داشتند، یعنى یاد خانه آخرت، خالص گردانیدیم» .
خداوند خالص کننده آنهاست پس آنها خالص شده خدایند; ولى چرا؟ دلیل آن، یاد آخرت است. خالصه و خلاصه زندگى دنیا یاد خانه آخرت است. اگر این نباشد، زندگى دنیا ناخالص، بلکه آلوده است. در حقیقت، باید بگوییم: زندگى دنیا وقتى آلوده است که در آن، هم یاد تعلقات دنیوى باشد و هم یاد خدا و آخرت. این زندگى، آلوده و مشوب است. آن که زندگى دنیا را در یاد آخرت، خلاصه کرده، راه و هدف و مقصد و مقصودش یکى است و سایر چیزها برایش بهانه و وسیله است. اما آن که به کلى آخرت را فراموش کرده، درجهاى پستتر دارد، بلکه درجهاى ندارد.
دستهها و گروههاى سهگانه
با الهام و استنباط از آیه فوق، باید بگوییم مردم سه دستهاند:
1- آنهایى که به دنیا چسبیده و هرگز به یاد آخرت و مرگ نیستند. اینها همانهایند که قرآن کریم دربارهشان مىگوید:
«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون» (8) .
«ظاهرى از زندگى دنیا را مىشناسند و از آخرت، غافلند اینها در دعاهاى خود، دنیا را طلب مىکنند و از آخرت بىبهرهاند» (9) .
2- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد آخرت، خلاصه نکرده و یاد آخرت، خالصه زندگى آنها نیست. قرآن کریم درباره اینها مىفرماید:
«و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (10) .
«دستهاى از مردم (که مناسک حج را به جاى آوردهاند) در دعاى خود مىگویند: پروردگارا در دنیا به ما نیکى بده و در آخرت به ما نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش، نگاه دار» .
سپس در باره آنها مىگوید:
«اولئک لهم نصیب مما کسبوا» (11) .
«براى آنان، از آنچه کسب کردهاند، بهرهاى است» .
در داستان گنجورى و زراندوزى قارون آمده است که قومش او را از فرحناکى برحذر داشتند و به او گفتند:
«و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحب المفسدین» (12) .
«در آنچه خداوند به تو بخشیده، خانه آخرت را جستجو کن و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و نیکى کن، چنانکه خداوند به تو نیکى کرده و در روى زمین به دنبال فساد نباش که خداوند، فساد کنندگان را دوست نمىدارد» .
انسانهایى که در این درجه قرار دارند، انسانهایى متوسطند، برخلاف دسته اول که انسانهایى پستند. بلکه آنها را نباید انسان نامید. درست است که افراد انسان به لحاظ اصل فطرت و خلقت، اشتراک در نوع دارند و همگى در انسانیت، باهم مشترکند، ولى به لحاظ کردار و گفتار و پندار و از جهت فطرت ثانیه و ساختارى که از حیث عمل براى خود فراهم مىکنند، داراى انواع متعددند و به همین خاطر است که سعادتها و شقاوتهاى آنها نیز متنوع است (13) .
3- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد و تحصیل آخرت، خلاصه کرده و بهطور خالص، دنیا و همه امور دنیوى را براى آخرت و کمالات اخروى مىخواهند. عمر و زندگى و مال و منال، اگر بهطور خالص در راه طاعت و بندگى صرف شود، مطلوب است - البته مطلوب بالتبع نه مطلوب بالذات - و اگر چنین نباشد، مطلوب نیست.
امام سجاد علیه السلام که مجسمه مکارم اخلاق است، در دعاى مکارم الاخلاق - از صحیفه سجادیه - مىفرماید:
«و عمرنى ما کان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک» (14) .
«خدایا مادامى که عمرم در راه طاعت تو صرف شود، به من عمر بده و هنگامى که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا قبض روح کن، و نزد خود ببر» .
اینان، مطابق آیه 47 سوره ص - که ذکر شد - بندگان مخلص خدایند; چرا که خداوند آنها را خالص گردانیده است.
توجه داشته باشیم که در آیه مزبور، ضمیر «اخلصناهم» به ابراهیم و اسحاق و یعقوب برمىگردد; چرا که فرموده است:
«و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولى الایدى و الابصار» (15) .
«به یاد آور، بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قوت و بصیرت بودند» .
قوت آنها در عمل و معرفت و سعى و تلاش، و بصیرت آنها در شناختن نیک و بد و فضیلت و رذیلت و حق و باطل بوده است.
همه بندگان خالص و مخلص خداوند داراى قوت و بصیرتند. آنها هرگز دچار ضعف اراده و تصمیم و سستى در جهاد و مبارزه با دشمنان برونى و درونى و گمراهى و اشتباه، نمىشوند.
این بندگان خالص و مخلص و مخلص، مرگ را به معناى فنا و نیستى انسان و محو شدن او از صحیفه هستى زندگانى تلقى نمىکنند و دنیا را مزرعه آخرت و مقدمه یک زندگى برتر و وسیلهاى مفید و پرثمر در راه رسیدن به کمال مىشناسند و به همین جهت، همواره به دنیا و همه امکانات و استعدادات آن، به دیده ابزار مىنگرند و الحق، از این ابزار، بهترین و بیشترین استفاده را برده و مىبرند.
اینها براى دیگران الگویند. نباید انسانها از این الگوها غافل بمانند. در هیچ راهى نباید بىرهبر گام نهاد. مگر این که شخص خودش به مقام رهبرى رسیده باشد.
اینان اسرار مرگ و زندگى پس از مرگ و حیات برزخى و اخروى را شناخته و شناساندهاند. اینانند که بشریت را از حیرت و ضلالت و سرگردانى رها مىسازند. حتى جا دارد کسانى هم که به لحاظ اسرار مرگ و زندگى پس از مرگ و آخرت و معاد، متحیر و مرددند، از رهنمودهاى آنان بهره گیرند و به اعمال شایسته روى آورند; چرا که عمل شایسته، براى انسان بىضرر است، بلکه اگر نفع اخروى نداشته باشد، براى زندگى چند روزه همین دنیا مفید و مایه سربلندى است.
خداوند هیچ نیازى از نیازهاى انسان را بدون جواب نگذاشته است. نیاز انسان، تنها نیاز مادى نیست. نیازهاى روحى و عاطفى، گستردهتر و پردامنهترند.
انسان، خود را از نیستى و زوال از صحیفه هستى متنفر و بیزار مىیابد. در حقیقت، خود را نیازمند بقا و تشنه جاودانگى و حریص به هستى مىبیند. چگونه ممکن است که خداى قادر و حکیم، براى همه نیازها و گرفتاریها و خواستههاى انسان تدبیر کرده باشد، ولى براى این خواسته بزرگ و مهم انسان که جاودانگى و ابدیت و عدم انقطاع زندگى و گریز از نیستى است، تدبیرى نکرده باشد؟
وانگهى انسان، خود را فراتر از ماده و برتر از کون و مکان و مشرف بر آن و زمان، مىیابد. چرا این سر، در میان سرهاى دیگر، این همه پرسود است؟ چرا او به آخور و اصطبل و خور و خواب و تعلقات مادى بسنده نمىکند؟ او کیست و چیست که نمىخواهد فقط فرشى باشد، بلکه در پى عرشى بودن است؟
اگر منصفانه در همه این امور، تامل کنیم، متوجه مىشویم که انبیا و ائمهعلیهم السلام بهترین رهنمود را به انسانها داده و گره را گشوده و در مساله مرگ، اسرار را باز کردهاند.
پىنوشتها:
1) معلوم نیستخیام ریاضیدان و حکیم، به مضامین رباعیات منسوب به خود معتقد بوده است، بلکه برخى خیام سراینده رباعیات را با خیام حکیم و ریاضیدان، مغایر دانستهاند. از آنجا که وى دانشمندى برجسته بوده، چهبسا رباعیات را براى تفریح خاطر مىسروده است. قدیمیترین کتابى که از وى نام برده، چهار مقاله عروضى است، ولى از شاعرى او ذکرى به میان نیاورده است. پس از آن در اشعار خاقانى شروانى (متوفى 595 ه ق) از او به عنوان یک عالم یاد شده است. ولى در کتاب مرصادالعباد شیخ نجمالدین ابوبکر رازى معروف به دایه که در سال 620ه ق. تالیف شده، چنین آمده است:
و معلوم است که روح پاک علوى و روحانى را در صورت خاک سفلاى ظلمانى کشیدن چه کمتبود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابى روح چراست و باز در حشر، قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست؟
...و آن بیچاره فلسفى و دهرى و طبایعى که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گمگشته، تا یکى را از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمر خیام است، از غایتحیرت وضلالت، این بیت مىباید گفت:
در دایرهاى کامدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست کس مىنزند دمى در این عالم راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست دارنده چو ترکیب طبایع آراستباز از چه قبل، فکند اندر کم و کاست گر زشت آمد، پس این صور عیب کراست؟
ور نیک آمد، خرابى از بهر چراست؟
(لغتنامه دهخدا: خیام و ختانى) .
2) نهجالبلاغه، خطبه 194. (نهجالبلاغه ترجمه فیض الاسلام، صفحه 644) .
3) همان: خطبه 42 و همان ترجمه، ص 119.
4) همان، خطبه 132 و همان ترجمه ، ص 401.
5) غافر: 11.
6) انسان در قرآن، ص 133 (به همین قلم) .
7) ص: 47.
8) روم: 7.
9) فمن الناس من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و ما لهم فى الآخرة من خلاق» (البقرة: 197) .
10) بقره: 198.
11) بقره: 199.
12) قصص: 78.
13) الاسفار الاربعه: ج7، ص 81 (مکتبة مصطفوى قم) .
14) الصحیفةالسجادیةالکاملة، ص 82 (شماره 20) منشورات المستشاریة الثقافیة للجمهوریة الاسلامیة بدمشق.
15) ص : 46.
خیام مىگوید:
اجزاى پیالهاى که درهم پیوست
بشکستن او روان مىدارد مست
چندین قد سرو نازنین و سر و دست
از بهر چه آفرید وز براى چه شکست؟
آیا خیام، درست گفته است؟ آیا حقیقت مرگ، بسان شکستن پیاله است؟ صانع پیاله، چرا پیاله را بسازد و بعد بشکند؟
بازهم خیام مىگوید:
جامى است که دهر آفرین مىزندش
صد بوسه مهر بر جبین مىزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
مىسازد و باز بر زمین مىزندش
بابا افضل کاشانى که مرگ را نه تنها به معناى فنا و زوال و نیستى نمىداند، بلکه به معناى تکامل انسان و عبور از مرحلهاى نازل به مرحلهاى عالى و گذر از قوه به فعل و نقص به کمال، مىشناسد - براى درهم ریختن تار و پود تخیلات شاعرانه خیام و متلاشى کردن بناى توهمات غیر فیلسوفانه وى (1) مىگوید:
تا صورت جان در صدف تن پیوست از آب حیات گوهر آدم بست گوهر چو تمام شد، صدف چون بشکستبر طرف کلمه گوشه سلطان بنشست زندگى در این دنیا و تعلق روح به بدن خاکى، براى تکامل انسان است. در حقیقت، دنیا مدرسه تکامل است. چندین سال زندگى بر روى کره زمین، هدف دارد. انسان باید هدف زندگى را بشناسد و در راه آن، گام بردارد. آنهایى که هدف را بشناسند و در راه آن، گام زنند، به کمال مىرسند و همین که به کمال برسند، باید از اینجا بروند و به قول باباافضل: «بر طرف کله گوشه سلطان» بنشینند و آنها که در راه کمال، گام نزنند و اسیر زرق و برق دنیا و تمتعات جسمى و مادى شوند، سقوط کردهاند و بازهم ماندن آنها در این دنیا بیهوده و بىفایده است.
کودکان و جوانانى که براى تحصیل علم و تربیتپذیرى، وارد مدرسه مىشوند، برخى رفوزه مىشوند و برخى به درجه قبولى مىرسند; ولى هر دو باید از محیط مدرسه خارج گردند. چه آنهایى که رفوزه شدهاند و چه آنهایى که به کمال رسیدهاند; چرا که ماندن آنها در مدرسه، بىنتیجه است.
امیرالمؤمنین على علیه السلام بهترین درس دنیاشناسى را به انسانها داده است او مىفرماید:
«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم» (2) .
«همانا دنیا خانه گذر و آخرت، خانه استقرار است. از محل گذر، براى خانه استقرار، توشه برگیرید و پردههاى خود را پیش کسى که اسرار شما را مىداند، ندرید» .
و نیز فرمود:
«ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» (3) .
«امروز، روز کار و کوشش است، نه روز حساب. و فردا روز حساب است، نه روز کار و کوشش» .
و نیز فرمود:
«فان الدنیا لم تخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال الى دار القرار فکونوا منها على اوفاز و قربوا الظهور للزیال» (4) .
«دنیا براى اقامتشما آفریده نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده، تا از آن براى خانه آخرت توشه بردارید; بنابراین، براى کوچ کردن از آن، به شتاب در آیید و مرکبها را براى مفارقت، آماده کنید» .
آرى دنیا ابزار است، نه هدف. وسیله است، نه مقصد. مسافرخانه است، نه وطن. خردمند، آنهایند که با پیروى از مکتب انبیا و اولیاى برحق، فرصتهاى زندگى دنیا را هدر ندهند و روز به روز در این دنیا، وارستهتر و کاملتر شوند.
در منطق قرآن کریم، انسان دوبار مىمیرد: یک بار براى خروج از زندگى دنیا و ورود در عالم برزخ و یک بار براى خروج از زندگى برزخى و ورود در عالم آخرت. در این باره مىفرماید:
«ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا..» . (5)
«پروردگارا دوبار ما را میراندى و دو بار ما را زنده کردى; از اینرو به گناهان خود اعتراف کردیم» .
«در این آیه، سخن از موت (مرگ) نیست; بلکه سخن از اماته (میراندن) است و معلوم مىشود که انسان، غیر از موتى که قبل از زندگى این دنیا دارد، دو اماته هم در پیش دارد. همانطورى که بعد از موتى که قبل از زندگى این دنیاست، یک احیاء است، بعد از هر اماتهاى هم یک احیاء است» (6) .
با فرا رسیدن رستاخیز یا قیامت کبرى، دومین حیات انسان - که حیات برزخى نام دارد - با مرگ دوم به پایان مىرسد. پس از حیات برزخى، نوبتبه حیات اخروى مىرسد; بنابراین، انسان داراى سه حیات است: حیات دنیوى، حیات برزخى و حیات اخروى.
قیامت کبرى یا رستاخیز انسان، در روزى است که باید محشور شود و در معرض حسابرسى قرار گیرد.
اعتقاد به قیامت، ضامن فضیلت و کرامت و سعادت و تکامل و سربلندى انسان است. آنان که از قیامت، غافل نمانند و یاد قیامت را همواره در تنور دل، گرم و حرارتزا نگاه دارند، از کوشش در راه تکامل، کوتاهى نمىورزند. آنان هرگز گرفتار رکود و سقوط نمىشوند. زرق و برق دنیا و جاه و مال و مقام، آنها را نمىفریبد و غفلت و اشتغال به امور زودگذر، آنها را به سبکسرى و هرزگى نمىکشاند. به همین جهت است که خداوند متعال مىفرماید:
«انا اخلصناهم بخالصة ذکرى الدار» (7) .
«ما آنان را به سبب وصف خالص و بىشائبهاى که داشتند، یعنى یاد خانه آخرت، خالص گردانیدیم» .
خداوند خالص کننده آنهاست پس آنها خالص شده خدایند; ولى چرا؟ دلیل آن، یاد آخرت است. خالصه و خلاصه زندگى دنیا یاد خانه آخرت است. اگر این نباشد، زندگى دنیا ناخالص، بلکه آلوده است. در حقیقت، باید بگوییم: زندگى دنیا وقتى آلوده است که در آن، هم یاد تعلقات دنیوى باشد و هم یاد خدا و آخرت. این زندگى، آلوده و مشوب است. آن که زندگى دنیا را در یاد آخرت، خلاصه کرده، راه و هدف و مقصد و مقصودش یکى است و سایر چیزها برایش بهانه و وسیله است. اما آن که به کلى آخرت را فراموش کرده، درجهاى پستتر دارد، بلکه درجهاى ندارد.
دستهها و گروههاى سهگانه
با الهام و استنباط از آیه فوق، باید بگوییم مردم سه دستهاند:
1- آنهایى که به دنیا چسبیده و هرگز به یاد آخرت و مرگ نیستند. اینها همانهایند که قرآن کریم دربارهشان مىگوید:
«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون» (8) .
«ظاهرى از زندگى دنیا را مىشناسند و از آخرت، غافلند اینها در دعاهاى خود، دنیا را طلب مىکنند و از آخرت بىبهرهاند» (9) .
2- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد آخرت، خلاصه نکرده و یاد آخرت، خالصه زندگى آنها نیست. قرآن کریم درباره اینها مىفرماید:
«و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (10) .
«دستهاى از مردم (که مناسک حج را به جاى آوردهاند) در دعاى خود مىگویند: پروردگارا در دنیا به ما نیکى بده و در آخرت به ما نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش، نگاه دار» .
سپس در باره آنها مىگوید:
«اولئک لهم نصیب مما کسبوا» (11) .
«براى آنان، از آنچه کسب کردهاند، بهرهاى است» .
در داستان گنجورى و زراندوزى قارون آمده است که قومش او را از فرحناکى برحذر داشتند و به او گفتند:
«و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحب المفسدین» (12) .
«در آنچه خداوند به تو بخشیده، خانه آخرت را جستجو کن و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و نیکى کن، چنانکه خداوند به تو نیکى کرده و در روى زمین به دنبال فساد نباش که خداوند، فساد کنندگان را دوست نمىدارد» .
انسانهایى که در این درجه قرار دارند، انسانهایى متوسطند، برخلاف دسته اول که انسانهایى پستند. بلکه آنها را نباید انسان نامید. درست است که افراد انسان به لحاظ اصل فطرت و خلقت، اشتراک در نوع دارند و همگى در انسانیت، باهم مشترکند، ولى به لحاظ کردار و گفتار و پندار و از جهت فطرت ثانیه و ساختارى که از حیث عمل براى خود فراهم مىکنند، داراى انواع متعددند و به همین خاطر است که سعادتها و شقاوتهاى آنها نیز متنوع است (13) .
3- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد و تحصیل آخرت، خلاصه کرده و بهطور خالص، دنیا و همه امور دنیوى را براى آخرت و کمالات اخروى مىخواهند. عمر و زندگى و مال و منال، اگر بهطور خالص در راه طاعت و بندگى صرف شود، مطلوب است - البته مطلوب بالتبع نه مطلوب بالذات - و اگر چنین نباشد، مطلوب نیست.
امام سجاد علیه السلام که مجسمه مکارم اخلاق است، در دعاى مکارم الاخلاق - از صحیفه سجادیه - مىفرماید:
«و عمرنى ما کان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک» (14) .
«خدایا مادامى که عمرم در راه طاعت تو صرف شود، به من عمر بده و هنگامى که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا قبض روح کن، و نزد خود ببر» .
اینان، مطابق آیه 47 سوره ص - که ذکر شد - بندگان مخلص خدایند; چرا که خداوند آنها را خالص گردانیده است.
توجه داشته باشیم که در آیه مزبور، ضمیر «اخلصناهم» به ابراهیم و اسحاق و یعقوب برمىگردد; چرا که فرموده است:
«و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولى الایدى و الابصار» (15) .
«به یاد آور، بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قوت و بصیرت بودند» .
قوت آنها در عمل و معرفت و سعى و تلاش، و بصیرت آنها در شناختن نیک و بد و فضیلت و رذیلت و حق و باطل بوده است.
همه بندگان خالص و مخلص خداوند داراى قوت و بصیرتند. آنها هرگز دچار ضعف اراده و تصمیم و سستى در جهاد و مبارزه با دشمنان برونى و درونى و گمراهى و اشتباه، نمىشوند.
این بندگان خالص و مخلص و مخلص، مرگ را به معناى فنا و نیستى انسان و محو شدن او از صحیفه هستى زندگانى تلقى نمىکنند و دنیا را مزرعه آخرت و مقدمه یک زندگى برتر و وسیلهاى مفید و پرثمر در راه رسیدن به کمال مىشناسند و به همین جهت، همواره به دنیا و همه امکانات و استعدادات آن، به دیده ابزار مىنگرند و الحق، از این ابزار، بهترین و بیشترین استفاده را برده و مىبرند.
اینها براى دیگران الگویند. نباید انسانها از این الگوها غافل بمانند. در هیچ راهى نباید بىرهبر گام نهاد. مگر این که شخص خودش به مقام رهبرى رسیده باشد.
اینان اسرار مرگ و زندگى پس از مرگ و حیات برزخى و اخروى را شناخته و شناساندهاند. اینانند که بشریت را از حیرت و ضلالت و سرگردانى رها مىسازند. حتى جا دارد کسانى هم که به لحاظ اسرار مرگ و زندگى پس از مرگ و آخرت و معاد، متحیر و مرددند، از رهنمودهاى آنان بهره گیرند و به اعمال شایسته روى آورند; چرا که عمل شایسته، براى انسان بىضرر است، بلکه اگر نفع اخروى نداشته باشد، براى زندگى چند روزه همین دنیا مفید و مایه سربلندى است.
خداوند هیچ نیازى از نیازهاى انسان را بدون جواب نگذاشته است. نیاز انسان، تنها نیاز مادى نیست. نیازهاى روحى و عاطفى، گستردهتر و پردامنهترند.
انسان، خود را از نیستى و زوال از صحیفه هستى متنفر و بیزار مىیابد. در حقیقت، خود را نیازمند بقا و تشنه جاودانگى و حریص به هستى مىبیند. چگونه ممکن است که خداى قادر و حکیم، براى همه نیازها و گرفتاریها و خواستههاى انسان تدبیر کرده باشد، ولى براى این خواسته بزرگ و مهم انسان که جاودانگى و ابدیت و عدم انقطاع زندگى و گریز از نیستى است، تدبیرى نکرده باشد؟
وانگهى انسان، خود را فراتر از ماده و برتر از کون و مکان و مشرف بر آن و زمان، مىیابد. چرا این سر، در میان سرهاى دیگر، این همه پرسود است؟ چرا او به آخور و اصطبل و خور و خواب و تعلقات مادى بسنده نمىکند؟ او کیست و چیست که نمىخواهد فقط فرشى باشد، بلکه در پى عرشى بودن است؟
اگر منصفانه در همه این امور، تامل کنیم، متوجه مىشویم که انبیا و ائمهعلیهم السلام بهترین رهنمود را به انسانها داده و گره را گشوده و در مساله مرگ، اسرار را باز کردهاند.
پىنوشتها:
1) معلوم نیستخیام ریاضیدان و حکیم، به مضامین رباعیات منسوب به خود معتقد بوده است، بلکه برخى خیام سراینده رباعیات را با خیام حکیم و ریاضیدان، مغایر دانستهاند. از آنجا که وى دانشمندى برجسته بوده، چهبسا رباعیات را براى تفریح خاطر مىسروده است. قدیمیترین کتابى که از وى نام برده، چهار مقاله عروضى است، ولى از شاعرى او ذکرى به میان نیاورده است. پس از آن در اشعار خاقانى شروانى (متوفى 595 ه ق) از او به عنوان یک عالم یاد شده است. ولى در کتاب مرصادالعباد شیخ نجمالدین ابوبکر رازى معروف به دایه که در سال 620ه ق. تالیف شده، چنین آمده است:
و معلوم است که روح پاک علوى و روحانى را در صورت خاک سفلاى ظلمانى کشیدن چه کمتبود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابى روح چراست و باز در حشر، قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست؟
...و آن بیچاره فلسفى و دهرى و طبایعى که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گمگشته، تا یکى را از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمر خیام است، از غایتحیرت وضلالت، این بیت مىباید گفت:
در دایرهاى کامدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست کس مىنزند دمى در این عالم راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست دارنده چو ترکیب طبایع آراستباز از چه قبل، فکند اندر کم و کاست گر زشت آمد، پس این صور عیب کراست؟
ور نیک آمد، خرابى از بهر چراست؟
(لغتنامه دهخدا: خیام و ختانى) .
2) نهجالبلاغه، خطبه 194. (نهجالبلاغه ترجمه فیض الاسلام، صفحه 644) .
3) همان: خطبه 42 و همان ترجمه، ص 119.
4) همان، خطبه 132 و همان ترجمه ، ص 401.
5) غافر: 11.
6) انسان در قرآن، ص 133 (به همین قلم) .
7) ص: 47.
8) روم: 7.
9) فمن الناس من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و ما لهم فى الآخرة من خلاق» (البقرة: 197) .
10) بقره: 198.
11) بقره: 199.
12) قصص: 78.
13) الاسفار الاربعه: ج7، ص 81 (مکتبة مصطفوى قم) .
14) الصحیفةالسجادیةالکاملة، ص 82 (شماره 20) منشورات المستشاریة الثقافیة للجمهوریة الاسلامیة بدمشق.
15) ص : 46.