معانی نفس از دیدگاه فلاسفه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نفس در اصطلاح فلاسفه جوهرى است که ذاتا مستقل و در فعل، نیاز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام استیعنى جوهرى است مستقل و قائم به ذات خویش که تعلق تدبیرى با بدن دارد و در تصرف و تدبیر به جوهر روحانى دیگرى دارد که روحانیت آن از نفس کمتر است و آن واسطه، روح حیوانى است که آنهم واسطه دارد که قلب است. (1)
مساله نفس یکى از مسائل مهم فلسفى است که از زمانهاى قدیم مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و در مورد ماهیت و وجود آن در طول تاریخ فلسفه اظهار نظرهاى گوناگونى ابراز شده است که برخى از آن اقوال در مورد ماهیت نفس از این قرار است:
1 - اجزاء لا یتجزى است و آنچه از این اجزاء لا یتجزى داراى صورت کروى است همان نفس است زیرا که این نوع اشکال مىتواند بیشتر از همه چیز در خلال اتمام اشیاء نفوذ یابد و مادام که خود در حرکتباشد، ماسواى خود را نیز به حرکت درآورد. (2)
2 - نار است، براى برخى از فیلسوفان، این عقیده حاصل شده است که نفس، آتش است زیرا که آتش لطیفترین و مجردترین عناصر است و به علاوه آتش است که ابتداء خود متحرک است و اشیاء دیگر را به حرکت درمىآورد. (3)
ارسطو در کتاب خود «درباره نفس» ص 14 مىنویسد:
«دموکریتوس» معتقد بود که نفس، نوعى از آتش و گرما است.
3 - هوا است چنانکه برخى از فلاسفه از قبیل «دیوگنس و آناکسیمنس» و آناگساگورس» و «ارگلائورس» از فلاسفه یونان قدیم معتقد بودند که نفس، هوا است زیرا که آنان هوا را لطیفتر از همه اجسام مىدانستند و همین را دلیل بر آن مىشمردند که نفس ادراک مىکند و به حرکت در مىآورد، هوا از این جهت که اول است و هرچه غیر از آن است، از آن ناشى مىشود ادراک مىکند و از این حیث که لطیفترین اجسام است محرک است». (4)
4 - ارض است.
5 - آب است چنانکه از دانشمندان غربى «هیپون» به آن معتقد است که نفس، آب است. عقیده او گویا ناشى از این مطلب باشد که نطفه در تمام حیوانات مربوط است (5) زیرا که هیپون ادعاى کسانى را که مىگویند نفس خون است رد مىکند و مىگوید که نفس اولیه، نطفه است و نطفه از خون نیست». (6)
6 - جسم بخارى است چنانکه «هراکلیتوس» از دانشمندان یونان قدیم نفس را اصل مىشمارد زیرا که نفس به نظر وى بخارى است که سایر اشیاء از آن تشکیل یافته است. (7)
7 - عدد است چنانکه این نظریه به افلاطون نسبت داده شده است، مؤلف کتاب «طیماوس»ج3، به بعد چنین مىنویسد:
«نفس از عناصر ساخته مىشود زیرا که اشیاء از اصول ساخته شده است و در نظر او هر چیزى با چیزى که شبیه آن است، شناخته مىشود. منظور از عناصر، عناصر تشکیل دهنده اعداد مثالى و نفس است و منظور از اصول، اشیاء دیگر یا به عبارت دیگر همان مثل یا اعداد است». (8)
8 - مرکب از عناصر است چنانکه «آمپدکلس» دانمشند غربى مىگوید:
«نفس مرکب از عناصر استیعنى عناصر چهارگانه یا اصول دوگانه «مهر و کین» که آنها نیز مادى است و هر یک از این عناصر نیز خود یک نفس است و ارسطو چنین نتیجه مىگیرد که هرگاه عناصر چهارگانه در ترکیب نفس وارد باشد، در نتیجه خود نیز هرکدام باید نفس باشد. (9)
9 - نفس حرارت غریزى است.
10 - نفس برودت و سرما است، از فلاسفه کسانى هستند که قائل به اصول متضاد بوده، جملگى مىگویند که نفس نیز از اضداد ساخته شده استبرعکس کسانى که یکى از دو ضد یا دیگرى را مثلا گرم یا سرد یا صفتى دیگر از این قبیل را اصل مىگیرند، نفس را به یکى از دو ضد مؤول دارند. (10)
11 - نفس همان خون است چنانکه برخى از دانشمندان یونان قدیم از قبیل «کریتیاس» برآن رفتهاند که نفس، خون است از این نظر که اخص صفات نفس، احساس است و این خاصیت ناشى از طبیعتخون است». (11)
12 - نفس مزاج است(درباره آن توضیحى در کتاب «درباره نفس» ص 48 و47 ذکر شده است) مراجعه کنید.
13 - نفس نسبت میان عناصر است، طرفداران این راى مىگویند که نفس نوعى از ایتلاف است زیرا که در نظر ایشان، ایتلاف، امتزاج و ترکب اضداد است و بدن هم مرکب است از اضداد لکن ایتلاف عبارت است از نسبتى معین یا ترکیبى از اشیاء ممزوج است. (12)
این معانى و تعبیرات از دیدگاه فلاسفه و دانشمندان از زمانهاى بسیار قبل و در قرون گذشته را مرحوم ملا صدرا(در ج1، و ج4، ص59 و63) ذکر مىکند و هریک از آنها را در مورد معناى نفس توجیه و آن را حمل بر معناى خاصى نموده و خودش در مقام بیان ماهیت معناى نفس چنین مىگوید:
«خداوند متعال، موجوات را به ترتیب و نظام احسن از اشرف به اخس آفریده است و عنایت او ایجاب مىکند که همواره به موجودات، فیض بخشد و فیض او دائم باشد و موجودات به واسطه استفاضه از ذات مفیض همواره در تکامل و سیر به سوى کمال باشند و این فیض به ترتیب از اشرف به اخس نزول و افاضه مىشود و واسطه ایصال فیض، فیض به اجسام و صور طبیعیه، اجرام فلکى مىباشند که به واسطه تاثیر اشعه کواکب و گردش افلاک بر موارد طبیعیه فیض مىدهد و آنها را همواره مستعد و براى قبول صور کمالات و فعلیات آماده مىکند و آنها را به مرتبتى مىرساند که مستعد قبول حیات مىشوند و اول امرى که از آثار حیات در موجودات طبیعیه ظاهر مىشود، حیات تغذیه و نشو و نما است و بعد حیات حس و حرکت است و بعد حیات علم و تمیز است و هر یک از این مرتبت را صورت کمالى است که به واسطه آن صورت کمالیه، آثار حیات مخصوص به آن، فیضان مىکند بر آن و به عبارت دیگرى هر یک از این نوع را صورت خاصى است که واسطه ایصال فیض و آثار حیات مخصوص آن مرتبت استبر مواد به واسطه قوائى که در آن مواد بوده و در خدمت آن صورند، آن صورت را «نفس» گویند و سه مرتبت دارد:
1 - نفس نباتى.
2 - نفس حیوانى.
3 - نفس ناطقه.
و حد جامع آن سه، همان کمالى است که براى جسم وجود دارد. (13)
و در توضیح آن چنین گفته مىشود که ما اجسامى را در این عالم مشاهده مىکنیم که منشا صدور آثار خاصى مىباشند و آن آثار، یکسان و بر یک سنخ نمىباشند مانند تغذیه و رشد و نمو و تولید و بالاخره حس و حرکت.
قطعا مبدا این آثار، ماده اولى نیست زیرا آن ماده، قابلیت محض است و مىدانیم که مبدا آنها صورت جسمیه نیز نیست زیرا آن، معناى مشترک مابین تمام اجسام است و اجسام در آثار، یکسان نمىباشند ناچار باید در اجسام مبادى دیگرى باشد که در هر یک، منشا آثار خاص به آن است و آن مبادى نمىتوانند جسم باشند پس حتما قوهاى متعلق به اجسام موجود است و قطعا هر قوهاى که مبدا آثار باشد، که بر یک سنخ عمل نمىکند«نفس» نامیده مىشود و کلمه «نفس» نام براى آن قوه است نه از جهت ذات بسیط آن، بلکه از جهت مبدا و منشا بودن او براى آثار و افعال موجود و این نفس را حیثیتهاى گوناگون است که بر حسب آن حیثیتها به اسامى مختلفى نامیده مىشوند مانند قوه، کمال، صورت و غیر اینها.
از اینرو نفس را به کمال تعریف نمودهاند پس نفس، کمال استبراى جسم لکن کمال اول و آن چیزى است که نوع(منطقى) به واسطه آن نوع مىشود مانند شکل براى شمشیر و دیگر کمال دوم و آن چیزى است و آن آثار و افعالى است که تابع نوعیت چیزى است مانند برندگى براى شمشیر و حالت تمیز و حرکت ارادى براى انسان و...
از این آثار در فلسفه به نام «کمالات ثانوى» نام بردهاند پس نفس، کمال استبراى جسم طبیعى. (14)
از اینجا ملا صدرا(ره) معتقد است که نفوس، حدوث جسمانى داشته و بقاء آنها روحانى استیعنى نفوس ناطقه انسانى از ابتدا، موجود مجرد نبودهاند و در اسفار(ج4، ص 102) براى نفس سه نشات قائل شده، آنها را چنین توضیح مىدهد:
اول نشات صور حسیه طبیعیه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهرى است که دنیا هم گویند.
دوم نشات اشباح و صور غائب از حواس ظاهرى پنجگانه و مظهر آن حواس باطنه است که عالم غیب و آخرت نیز گویند.
سوم نشات عقلى که مرتبه مقربین و مرتبه عقل و معقول است و مظهر آن قوه عاقله انسانى است پس نشات اول مرتبه قوه و استعداد و نشات دوم و سوم مرتبه فعلیت مىباشد».
چنانکه در قرآن چنین وارد است (و لقد خلقناکم ثم صورناکم) «هر آینه شما انسانها را آفریدیدم سپس صورت دادیم». (15)
مطابق نظر ملا صدرا نفس، در ابتداى خلقت از علوم تصورى و تصدیقى خالى است.
مرحوم ملا صدرا از نشات سهگانه بالا تعبیرات مختلفى آورده است از جمله نشات حسى، خیالى، و عقلى است. (16)
ملا صدرا نفس را به تقسیم اولیه به سه قسمت کرده است:
1 - نباتى و در تعریف آن مىگوید:
«هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یتولد و یربوا و یتغذى».
«نفس نباتى کمال استبراى جسم طبیعى آلى از جهت پیدایش و پرورش و تغذیه».
2 - نفس حیوانى و در تعریف آن مىگوید:
«و هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الجزئیات و یتحرک بالارادة».
«نفس حیوانى کمال اول استبراى جسم طبیعى آلى از جهت ادراک جزئیات و حرکات ارادى».
3 - نفس انسانى و در تعریف آن مىگوید:
«و هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الامور الکلیة و یفعل الافاعیل الکائنة بالاختیار الفکرى و الاستنباط بالراى». (17)
«نفس انسانى کمال اول استبراى جسم طبیعى آلى از جهت ادراک او امور کلى را و انجام افعالى که با اختیار فکرى و استنباط راى و عقل واقع مىشود».
و همین معنا را مرحوم شیخالرئیس در کتاب «النجات» (18) در مقام تعریف و توضیح معناى نفس متذکر مىگردد مراجعه کنید.
«بابا افضل» در تعریف و توضیح نفس چنین مىگوید: «بدان که نفس، جوهرى است زنده به ذات خود، کننده به طبع، داننده به قوت». (19)
«ناصرخسرو» در بیان تبیین معناى نفس مىگوید: «نفس، جوهرى استبسیط و روحانى و زنده به ذات و دانا استبه قوت و فاعل به طبع و او صورتى است از صورتهاى عقل فعال». (20)
«ابن رشد» مىگوید: «حد و تعریف نفس ناممکن است». (21)
نفس در اصطلاح صوفیان: «تورع دل استبه مطالب غیوب که نازل است از حضرت محبوب و عبارت از ترویج قلوب ستبه لطایف غیوب و صاحب انفاس ارق و اصفى است از صاحب احوال و صاحب وقت مبتدى است و صاحب انفاس منتهى». (22)
پىنوشتها:
1) اسفار، ج4، ص 55 - شرح حکمةالاشراق، ص 382.
2) درباره نفس اثر ارسطو - ترجمه و تحشیه ع.م. چاپ دوم، سال1366 هجرى شمسى صفر سال 1408 ه،ق، ناشر: انتشارات حکمت، ص 14 - در این مورد به کتاب مابعد الطبیعه کتاب اول، ص987 مراجعه شود.
3) درباره نفس، ص 21.
4) درباره نفس، ص 15 و23.
5) مابعدالطبیعة، ص983، باب 22.
6) درباره نفس، ص 24. 6
7) درباره نفس، ص23. 7
8) درباره نفس، ص 18.
9) درباره نفس، ص 18 - به کتاب «مابعدالطبیعة، کتاب الف، ص987 مراجعه شود. 9
10) درباره نفس، ص 20.
11) درباره نفس، ص 24.
12) کتاب «درباره نفس» ص 45 - زادالمسافرین، ص 60 - اسفار ملا صدرا، ج1، ص63 و ج 4 ص59.
13) مصطلحات فلسفى صدرالدین شیرازى، ص227 - فرهنگ معارف اسلامى ، ج4، ص 468 هر دو از تالیفات دکتر سید جعفر سجادى، ناشر: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول سال1363ش.
14) اسفار ملا صدرا، ج4، ص 1 -3.
15) اسفار، ج4، ص 102.
16) اسفار، ج4، ص57 و 84و ج2، ص 85 و ص 294 - مشاعر، ص69 31.
17) اسفار، ج4، ص 11.
18) ص 265 و267.
19) مصنفات، ج1، رساله 2 ، ص26.
20 ) جامع الحکمتین، ص89 - شفا، ج1، ص 278 -279 - ص289 ، 280 به نقل از فرهگ معارف اسلامى، ج4، ص469 - 470.
21) تهافت التهافت، ص566.
22) فرهنگ مصطلحات عرفا، ص397 - کشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص 1404.
مساله نفس یکى از مسائل مهم فلسفى است که از زمانهاى قدیم مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و در مورد ماهیت و وجود آن در طول تاریخ فلسفه اظهار نظرهاى گوناگونى ابراز شده است که برخى از آن اقوال در مورد ماهیت نفس از این قرار است:
1 - اجزاء لا یتجزى است و آنچه از این اجزاء لا یتجزى داراى صورت کروى است همان نفس است زیرا که این نوع اشکال مىتواند بیشتر از همه چیز در خلال اتمام اشیاء نفوذ یابد و مادام که خود در حرکتباشد، ماسواى خود را نیز به حرکت درآورد. (2)
2 - نار است، براى برخى از فیلسوفان، این عقیده حاصل شده است که نفس، آتش است زیرا که آتش لطیفترین و مجردترین عناصر است و به علاوه آتش است که ابتداء خود متحرک است و اشیاء دیگر را به حرکت درمىآورد. (3)
ارسطو در کتاب خود «درباره نفس» ص 14 مىنویسد:
«دموکریتوس» معتقد بود که نفس، نوعى از آتش و گرما است.
3 - هوا است چنانکه برخى از فلاسفه از قبیل «دیوگنس و آناکسیمنس» و آناگساگورس» و «ارگلائورس» از فلاسفه یونان قدیم معتقد بودند که نفس، هوا است زیرا که آنان هوا را لطیفتر از همه اجسام مىدانستند و همین را دلیل بر آن مىشمردند که نفس ادراک مىکند و به حرکت در مىآورد، هوا از این جهت که اول است و هرچه غیر از آن است، از آن ناشى مىشود ادراک مىکند و از این حیث که لطیفترین اجسام است محرک است». (4)
4 - ارض است.
5 - آب است چنانکه از دانشمندان غربى «هیپون» به آن معتقد است که نفس، آب است. عقیده او گویا ناشى از این مطلب باشد که نطفه در تمام حیوانات مربوط است (5) زیرا که هیپون ادعاى کسانى را که مىگویند نفس خون است رد مىکند و مىگوید که نفس اولیه، نطفه است و نطفه از خون نیست». (6)
6 - جسم بخارى است چنانکه «هراکلیتوس» از دانشمندان یونان قدیم نفس را اصل مىشمارد زیرا که نفس به نظر وى بخارى است که سایر اشیاء از آن تشکیل یافته است. (7)
7 - عدد است چنانکه این نظریه به افلاطون نسبت داده شده است، مؤلف کتاب «طیماوس»ج3، به بعد چنین مىنویسد:
«نفس از عناصر ساخته مىشود زیرا که اشیاء از اصول ساخته شده است و در نظر او هر چیزى با چیزى که شبیه آن است، شناخته مىشود. منظور از عناصر، عناصر تشکیل دهنده اعداد مثالى و نفس است و منظور از اصول، اشیاء دیگر یا به عبارت دیگر همان مثل یا اعداد است». (8)
8 - مرکب از عناصر است چنانکه «آمپدکلس» دانمشند غربى مىگوید:
«نفس مرکب از عناصر استیعنى عناصر چهارگانه یا اصول دوگانه «مهر و کین» که آنها نیز مادى است و هر یک از این عناصر نیز خود یک نفس است و ارسطو چنین نتیجه مىگیرد که هرگاه عناصر چهارگانه در ترکیب نفس وارد باشد، در نتیجه خود نیز هرکدام باید نفس باشد. (9)
9 - نفس حرارت غریزى است.
10 - نفس برودت و سرما است، از فلاسفه کسانى هستند که قائل به اصول متضاد بوده، جملگى مىگویند که نفس نیز از اضداد ساخته شده استبرعکس کسانى که یکى از دو ضد یا دیگرى را مثلا گرم یا سرد یا صفتى دیگر از این قبیل را اصل مىگیرند، نفس را به یکى از دو ضد مؤول دارند. (10)
11 - نفس همان خون است چنانکه برخى از دانشمندان یونان قدیم از قبیل «کریتیاس» برآن رفتهاند که نفس، خون است از این نظر که اخص صفات نفس، احساس است و این خاصیت ناشى از طبیعتخون است». (11)
12 - نفس مزاج است(درباره آن توضیحى در کتاب «درباره نفس» ص 48 و47 ذکر شده است) مراجعه کنید.
13 - نفس نسبت میان عناصر است، طرفداران این راى مىگویند که نفس نوعى از ایتلاف است زیرا که در نظر ایشان، ایتلاف، امتزاج و ترکب اضداد است و بدن هم مرکب است از اضداد لکن ایتلاف عبارت است از نسبتى معین یا ترکیبى از اشیاء ممزوج است. (12)
این معانى و تعبیرات از دیدگاه فلاسفه و دانشمندان از زمانهاى بسیار قبل و در قرون گذشته را مرحوم ملا صدرا(در ج1، و ج4، ص59 و63) ذکر مىکند و هریک از آنها را در مورد معناى نفس توجیه و آن را حمل بر معناى خاصى نموده و خودش در مقام بیان ماهیت معناى نفس چنین مىگوید:
«خداوند متعال، موجوات را به ترتیب و نظام احسن از اشرف به اخس آفریده است و عنایت او ایجاب مىکند که همواره به موجودات، فیض بخشد و فیض او دائم باشد و موجودات به واسطه استفاضه از ذات مفیض همواره در تکامل و سیر به سوى کمال باشند و این فیض به ترتیب از اشرف به اخس نزول و افاضه مىشود و واسطه ایصال فیض، فیض به اجسام و صور طبیعیه، اجرام فلکى مىباشند که به واسطه تاثیر اشعه کواکب و گردش افلاک بر موارد طبیعیه فیض مىدهد و آنها را همواره مستعد و براى قبول صور کمالات و فعلیات آماده مىکند و آنها را به مرتبتى مىرساند که مستعد قبول حیات مىشوند و اول امرى که از آثار حیات در موجودات طبیعیه ظاهر مىشود، حیات تغذیه و نشو و نما است و بعد حیات حس و حرکت است و بعد حیات علم و تمیز است و هر یک از این مرتبت را صورت کمالى است که به واسطه آن صورت کمالیه، آثار حیات مخصوص به آن، فیضان مىکند بر آن و به عبارت دیگرى هر یک از این نوع را صورت خاصى است که واسطه ایصال فیض و آثار حیات مخصوص آن مرتبت استبر مواد به واسطه قوائى که در آن مواد بوده و در خدمت آن صورند، آن صورت را «نفس» گویند و سه مرتبت دارد:
1 - نفس نباتى.
2 - نفس حیوانى.
3 - نفس ناطقه.
و حد جامع آن سه، همان کمالى است که براى جسم وجود دارد. (13)
و در توضیح آن چنین گفته مىشود که ما اجسامى را در این عالم مشاهده مىکنیم که منشا صدور آثار خاصى مىباشند و آن آثار، یکسان و بر یک سنخ نمىباشند مانند تغذیه و رشد و نمو و تولید و بالاخره حس و حرکت.
قطعا مبدا این آثار، ماده اولى نیست زیرا آن ماده، قابلیت محض است و مىدانیم که مبدا آنها صورت جسمیه نیز نیست زیرا آن، معناى مشترک مابین تمام اجسام است و اجسام در آثار، یکسان نمىباشند ناچار باید در اجسام مبادى دیگرى باشد که در هر یک، منشا آثار خاص به آن است و آن مبادى نمىتوانند جسم باشند پس حتما قوهاى متعلق به اجسام موجود است و قطعا هر قوهاى که مبدا آثار باشد، که بر یک سنخ عمل نمىکند«نفس» نامیده مىشود و کلمه «نفس» نام براى آن قوه است نه از جهت ذات بسیط آن، بلکه از جهت مبدا و منشا بودن او براى آثار و افعال موجود و این نفس را حیثیتهاى گوناگون است که بر حسب آن حیثیتها به اسامى مختلفى نامیده مىشوند مانند قوه، کمال، صورت و غیر اینها.
از اینرو نفس را به کمال تعریف نمودهاند پس نفس، کمال استبراى جسم لکن کمال اول و آن چیزى است که نوع(منطقى) به واسطه آن نوع مىشود مانند شکل براى شمشیر و دیگر کمال دوم و آن چیزى است و آن آثار و افعالى است که تابع نوعیت چیزى است مانند برندگى براى شمشیر و حالت تمیز و حرکت ارادى براى انسان و...
از این آثار در فلسفه به نام «کمالات ثانوى» نام بردهاند پس نفس، کمال استبراى جسم طبیعى. (14)
از اینجا ملا صدرا(ره) معتقد است که نفوس، حدوث جسمانى داشته و بقاء آنها روحانى استیعنى نفوس ناطقه انسانى از ابتدا، موجود مجرد نبودهاند و در اسفار(ج4، ص 102) براى نفس سه نشات قائل شده، آنها را چنین توضیح مىدهد:
اول نشات صور حسیه طبیعیه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهرى است که دنیا هم گویند.
دوم نشات اشباح و صور غائب از حواس ظاهرى پنجگانه و مظهر آن حواس باطنه است که عالم غیب و آخرت نیز گویند.
سوم نشات عقلى که مرتبه مقربین و مرتبه عقل و معقول است و مظهر آن قوه عاقله انسانى است پس نشات اول مرتبه قوه و استعداد و نشات دوم و سوم مرتبه فعلیت مىباشد».
چنانکه در قرآن چنین وارد است (و لقد خلقناکم ثم صورناکم) «هر آینه شما انسانها را آفریدیدم سپس صورت دادیم». (15)
مطابق نظر ملا صدرا نفس، در ابتداى خلقت از علوم تصورى و تصدیقى خالى است.
مرحوم ملا صدرا از نشات سهگانه بالا تعبیرات مختلفى آورده است از جمله نشات حسى، خیالى، و عقلى است. (16)
ملا صدرا نفس را به تقسیم اولیه به سه قسمت کرده است:
1 - نباتى و در تعریف آن مىگوید:
«هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یتولد و یربوا و یتغذى».
«نفس نباتى کمال استبراى جسم طبیعى آلى از جهت پیدایش و پرورش و تغذیه».
2 - نفس حیوانى و در تعریف آن مىگوید:
«و هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الجزئیات و یتحرک بالارادة».
«نفس حیوانى کمال اول استبراى جسم طبیعى آلى از جهت ادراک جزئیات و حرکات ارادى».
3 - نفس انسانى و در تعریف آن مىگوید:
«و هى کمال اول جسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الامور الکلیة و یفعل الافاعیل الکائنة بالاختیار الفکرى و الاستنباط بالراى». (17)
«نفس انسانى کمال اول استبراى جسم طبیعى آلى از جهت ادراک او امور کلى را و انجام افعالى که با اختیار فکرى و استنباط راى و عقل واقع مىشود».
و همین معنا را مرحوم شیخالرئیس در کتاب «النجات» (18) در مقام تعریف و توضیح معناى نفس متذکر مىگردد مراجعه کنید.
«بابا افضل» در تعریف و توضیح نفس چنین مىگوید: «بدان که نفس، جوهرى است زنده به ذات خود، کننده به طبع، داننده به قوت». (19)
«ناصرخسرو» در بیان تبیین معناى نفس مىگوید: «نفس، جوهرى استبسیط و روحانى و زنده به ذات و دانا استبه قوت و فاعل به طبع و او صورتى است از صورتهاى عقل فعال». (20)
«ابن رشد» مىگوید: «حد و تعریف نفس ناممکن است». (21)
نفس در اصطلاح صوفیان: «تورع دل استبه مطالب غیوب که نازل است از حضرت محبوب و عبارت از ترویج قلوب ستبه لطایف غیوب و صاحب انفاس ارق و اصفى است از صاحب احوال و صاحب وقت مبتدى است و صاحب انفاس منتهى». (22)
پىنوشتها:
1) اسفار، ج4، ص 55 - شرح حکمةالاشراق، ص 382.
2) درباره نفس اثر ارسطو - ترجمه و تحشیه ع.م. چاپ دوم، سال1366 هجرى شمسى صفر سال 1408 ه،ق، ناشر: انتشارات حکمت، ص 14 - در این مورد به کتاب مابعد الطبیعه کتاب اول، ص987 مراجعه شود.
3) درباره نفس، ص 21.
4) درباره نفس، ص 15 و23.
5) مابعدالطبیعة، ص983، باب 22.
6) درباره نفس، ص 24. 6
7) درباره نفس، ص23. 7
8) درباره نفس، ص 18.
9) درباره نفس، ص 18 - به کتاب «مابعدالطبیعة، کتاب الف، ص987 مراجعه شود. 9
10) درباره نفس، ص 20.
11) درباره نفس، ص 24.
12) کتاب «درباره نفس» ص 45 - زادالمسافرین، ص 60 - اسفار ملا صدرا، ج1، ص63 و ج 4 ص59.
13) مصطلحات فلسفى صدرالدین شیرازى، ص227 - فرهنگ معارف اسلامى ، ج4، ص 468 هر دو از تالیفات دکتر سید جعفر سجادى، ناشر: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول سال1363ش.
14) اسفار ملا صدرا، ج4، ص 1 -3.
15) اسفار، ج4، ص 102.
16) اسفار، ج4، ص57 و 84و ج2، ص 85 و ص 294 - مشاعر، ص69 31.
17) اسفار، ج4، ص 11.
18) ص 265 و267.
19) مصنفات، ج1، رساله 2 ، ص26.
20 ) جامع الحکمتین، ص89 - شفا، ج1، ص 278 -279 - ص289 ، 280 به نقل از فرهگ معارف اسلامى، ج4، ص469 - 470.
21) تهافت التهافت، ص566.
22) فرهنگ مصطلحات عرفا، ص397 - کشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص 1404.