هنر قرآنی
آرشیو
چکیده
متن
هنر قرآنی، فقط خوشنویسی و تذهیب نیست. این روزها از هنر قرآنی بسیار سخن گفته میشود و متأسّفانه کمتر در این امر تدبّر میشود.
به نام هنر قرآنی، نمایشگاههایی در سراسر کشور برگزار میشود که مهمترین آنها نمایشگاه سالانه قرآن توسط وزارت ارشاد اسلامی است.
حرف من اینست که هنر قرآنی فقط خوشنویسی و تذهیب نیست؛ اگرچه خوشنویسی و تذهیب را شاید بتوانیم اولین خاستگاه و از بنیادیترین هنرهای قرآنی به حساب بیاوریم.
شاخههای مختلف هنرهای تجسّمی مثل: نقاشی، گرافیک، مجسّمهسازی، سفال و… میتوانند نگاههای متفاوتی به هنر قرآنی داشته باشند، من قبول ندارم که یک نفر کوزهای بسازد ـ هرچند در نهایت زیبایی ـ و یک آیه روی آن بنویسد، این هنر قرآنی باشد، من در زمینه کار خودم میگویم، اگر قرار باشد هنر قرآنی را در سفال متجلّی کنیم، می بایست مفاهیم قرآنی را در نهاد کار خودمان قرار دهیم.
اصلاً فلسفه هنر اینست که نگاه متفاوتی نسبت به بقیه انواع اندیشهها داشته باشد. این عادت مستقیم نگریستن به مفاهیم مذهبی باعث میشود که پیوسته درجا بزنیم و به تقلید اکتفا کنیم.
در همین نمایشگاه امسال، من چند کار برده بودم. یکی از آنها تندیسی است به نام «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند» کسی که کارها را تحویل میگرفت، گفت: این که قرآنی نیست؛ البته من بحث نکردم؛ ولی این زنگ خطری بود که به صدا در آمد و در ارائه نمایشگاه کاملاً متوجّه اینگونه نگرش شدم.
وقتی یک نفر در مورد «انسان قرآنی» یک کار مهمی میکند؛ ولی چون مثلاًِ آیه قرآنی روی آن نیست، میگویند: موضوعیت ندارد! در حالی که موضوع این کار با الهام از آیه: «لقد خَلَقنا الإنسان فی أحسن تَقویم. ثمّ رَدَدناه أسفَل سافلین».(سورهی تین، آیهی4 و5) گرفته شده است.
آنگاه این کار به دعوت غرفه بانوان در نمایشگاه گذاشته شد و من یک روز که آنجا بودم، دیدم بازدید کنندگان رابطه خوبی، با همین کار برقرار میکنند. حال نمیگویم این کار الگو است، دیگران ممکن است خیلی بهتر کار کنند؛ ولی فلسفهاش مهم است و میبایست مورد تحلیل صاحبنظران قرار گیرد.
هنرمندان میتوانند با الهام از خود قرآن، مفاهیم جدیدی را عرضه کنند، اگر در قرآن تدبّر کنیم، قرآن خودش، به ما میگوید. مثلاً قرآن می گوید: «والشّمسِ وضحیها» یا «إذا زُلزِلَت الأرض زلزالها…» توجّه کنید! قرآن خودش به ما وزن داده، تعادل داده، نور داده و حرکت داده است و همه آنچه ما در عالیترین شکل هنر به آن احتیاج داریم به ما داده است. پس هنرمند برای نقاشیاش، برای مجسّمهاش، برای نقش برجستهاش یا هرکار تصویری دیگری میتواند قرآن را منبع الهام قرار دهد. آنوقت خواهیم دید که چگونه اصلیترین عناصر هنر در کار او تبلور خواهد یافت.
حفظ موفق
سرکار خانم دکتر مریم حاج عبد الباقی، چهرهای موفّق در پژوهشها و انس با قرآن کریم است. وی که فارغالتحصیل دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تهران است، توفیق حفظ کل قرآن کریم را نیز دارا میباشد؛ بشارت جهت استفاده از تجربیات و خاطرات قرآنی ایشان، فرصت را مغتنم شمرده و با ایشان به گفتوگو نشسته است.
بشارت: بفرمایید چه انگیزهای باعث شد که به فکر حفظ قرآن کریم افتادید؟
یادم هست یک برنامهای بود در تلویزیون به اسم سیمای قرآن، برنامهی موفقی هم بود. روزی آقای ری شهری را دعوت کرده بودند و ایشان گفتند: هر کس بتواند در عرض دو سال کل قرآن را حفظ کند به عنوان جایزه به حج تمتع مشرف می شود.
آن موقع شرایط خاصی بود. این طور نبود که هر کس بتواند به مکه برود. بعضی ها چند سال (13سال) در نوبت بودند و از نظر مالی هم ما شرایط مناسبی نداشتیم؛ ولی برای ما یک آرزو بود که بتوانیم به حج واجب برویم. آن موقع من درس می دادم؛ چون لیسانس الهیات داشتم، معلم دینی و قرآن بودم. دوستم که دبیر فیزیک بود گفت: چون تو حافظه ات خوب است، با این مسابقهای که اعلام شده، تو مستطیع هستی! یعنی عذری نداری که نتوانی حفظ کنی! این جمله برای من یک انگیزه شد. ما می توانیم کل قرآن را حفظ کنیم و برویم مکه ، برای اینکه خود را محک بزنیم، گفتیم؛ سوره مریم را شروع کنیم و دیدیم که سوره مریم را خیلی زود حفظ شدیم و شروع کردیم از اول، قرآن را حفظ کردیم. در عرض دو سال 22جزء را حفظ کردیم و این دوست من، خیلی روحیهاش خوب بود، من تا ناامید می شدم و میگفتم سخت است و تمام نمیشود. او میگفت: نه، میتوانیم! حتماً موفق می شویم و خیلی هم از نظر علمی به هم میخوردیم. من می دیدم او خیلی امیدوار است، پشتکارم بیشتر می شد. او می دید من پشتکارم بیشتر است او هم تلاشش را بیشتر می کرد. بعد از مدتی اعلام کردند تمام کسانی که فرم را پرکردهاند فرمهایشان را بدهند. ما شنیدیم که دو هزار نفر فرم دادهاند. آن اعلام تلویزیونی در دو هزار نفر در سطح کشور ایجاد انگیزه کرده بود. بعد از این ما روزی ده صفحه حفظ می کردیم تا حافظ کل قرآن شویم و روز مسابقه وقتی رفتیم هفت یا هشت جزء مانده بود. من اولین نفری بودم که در مسابقه شرکت کردم؛ چون بچه کوچک در خانه داشتم، دلم شور می زد و گفتم من امتحان می دهم و می روم، سه سؤال پرسیدند یک سؤال از ده جزء اول، یک سؤال از ده جزء دوم و سومین سؤال را از ده جزء سوم ، که سؤال ده جزء اول و دوم را جواب دادم و سؤال ده جزء سوم از سوره مدّثر بود که من حفظ نبودم و جواب ندادم. خانمهایی که آمده بودند برای من جالب بودند. سه خانم عرب از بندر عباس با ماشین آمده بودند و دو روز و نصفی توی راه بودند و یک مادر ، دختر و عروسش را آورده بود، اینقدر این خانم اهل حال بود، همه اش دستهای ما را می بوسید و می گفت شماها قرآنی هستید و شماها بوی قرآن می دهید. آن دو نفر عرب نفرات اول شدند و واقعاً ما خوشحال شدیم که اینها با این همه زحمتی که کشیده اند الحمدلله جواب گرفتند. شش ماه از این ماجرا گذشت و ما در این فاصله مشغول حفظ بودیم؛ پس از مدتی گفتند: میخواهیم جایزه کسانی که در مسابقهی حفظ شرکت کردهاند را بدهیم . من گفتم: دوستان ما نرویم. ما که یک سؤال را جواب ندادهایم و هر کدام از دوستان من هم یک سئوال جواب نداده بودند. جالب اینکه آن دوستم که پنج جزء آخر را حفظ کرده بود، یک سورهای را پرسیده بودند که بلد نبود، ولی دوستان گفتند: نه، ما خواب دیدیم و باید برویم. دیدیم تمام افرادی که آن روز مسابقه داده بودند، جایزههایشان را می دادند از خانمها سه نفر حج واجب قسمتشان شده بود که دو نفرشان همان خانمهای عرب بودند و بعضیها عمره، بعضیها سوریه و کسانی که امتیازشان کم بود سکه برنده شدند، من گفتم ما حتماً جزو نفرات آخر هستیم و هیچ چیز به ما تعلق نگرفته است. من خیلی دلشوره داشتم. دیدیم آنجا یک آقایی راه می رود و برگه در دستش است. گفتم آقا ببخشید! آیا می شود حاج عبدالباقی را بگویید برنامهاش چطور است. نگاهی کرد و گفت: حج عمره! من این قدر خوشحال شدم که نمیدانستم باید چه کنم. کلاً دو سال و نیم دیگر طول کشید؛ یعنی آن پنج یا شش جزء باقی مانده، خیلی طول کشید، چون باید مرتب مرور می کردیم. من نمیتوانم اصلاً از خوبی این سفر قدر دانی کنم، جمع ما همه قرآنی بودند. برای همین به ما خیلی خوش گذشت، چون کسی غیر از قرآن چیزی از ما نمیخواست و با ما کاری نداشت و ما در عبادت و قرآن خواندن آزاد بودیم، مثلاً شب تا صبح در قبرستان بقیع میماندیم و عبادت می کردیم.
: اگر خاطره جالبی از سفر دارید، بفرمایید.
این سفر اولین سفر خارج از کشور ما بود. میخواستیم سوغاتی بخریم ؛ ولی پولمان تمام شد و فقط برای برد یمانی پول گذاشته بودیم. هر سه نفر ما به اندازهای که سه تا برد یمانی بخریم، پول داشتیم، چیزهایی که در هتل داده بودند، اضافه آمده بود و ما اینها را گذاشته بودیم در کیسهای که به خانمهای فقیر بدهیم. پولها را هم گذاشته بودیم در آن کیسهها و به اشتباه به آنها دادیم و دیگر هیچ پولی نداشتیم تا بُرد یمانی بخریم و من به شوخی به دوستم گفتم: خدا نمیخواهد که ما بمیریم، شما چرا اینقدر اصرار دارید! یک روز به ما گفتند: سفیر ایران در عربستان برنامهای در وزارت امور خارجه برای مادرها و خانوادههایی که از ایران آمدهاند گذاشته، بروید و صحبت کنید و مسائل قرآنی و تجربههای خود را بگویید. ما رفتیم و سفیر نیز آمد و به هر نفر 200 دلار هدیه داد. اینقدر ما از این مسأله تعجّب کردیم، چون هم مسافرت رفته بودیم و هم سوغاتی خریده بودیم و پول هم به ما دادند.
: آیا برنامه حفظ شما مزاحم درس و مطالعه شما نبود؟
وقتی که من شروع به حفظ کردم در مدارس درس می دادم و فوق لیسانس هم قبول شدم و برکات معنوی خاصی را در زندگی می دیدم و برای کسی که در راه قرآن قرار بگیرد، برایش پیش می آید. من به خاطر اینکه مبادا قرآن از یادم برود، میخواستم زود پایان نامه فوق لیسانسم را تمام کنم، چون میترسیدم اگر زیاد روی پایان نامه وقت بگذارم، قرآن از یادم برود؛ لذا خیلی زود تمام شد و وقتی برای دفاع در جلسهی دفاعیه به ایرادهاجواب دادم، من آمدم بیرون تا تصمیم بگیرند و نمره بدهند، مرا صدا زدند. وقتی من رفتم دیدم به من نمره20 دادند، من اعتراض کردم که این نمره برای من زیاد است، آنها گفتند: شما باید یک بیست برای حفظ قرآن می گرفتید؛ یعنی میخواهم بگویم اصلاً فکر نمیکردم که مسأله حفظ قرآن من ربطی به درس و فوق لیسانس من داشته باشد؛ ولی انگار خدا برای آدم جبران می کند، چون من باعشق برای قرآن وقت میگذاشتم، و با چه عشقی نصف شب بلند می شدم و قبل از اذان صبح حفظ میکردم و بعد از اذان هم دوره میکردم یا مثلاً با یکی از دوستانم که همسایهی ما بود و میخواست برای کنکور درس بخواند، قرار گذاشته بودیم که در ماه مبارک رمضان یک روز او افطار و سحری برای هر دو خانواده درست کند و یک روز من، تا برای هر دوی ما یک روز صرفه جویی شود؛ یعنی با تمام وجود در خدمت قرآن قرار گرفتیم و خیلی صفا داشت؛ البته همه توفیق خداوند بود.
: به کسانی که میخواهند حفظ را شروع کنند، چه توصیهای دارید؟
الان به دوستانی که دارند حفظ می کنند می گویم، هیچ عجله نکنید که تمام شود؛ چون آن موقعی که آدم شروع می کند، می گوید: آیا میشود تمام شود و من حافظ کل شوم، ولی وقتی تمام می شود می گوید: ای کاش این دوره تمام نشده بود! من الان هم روزی یک جزء باید دوره کنم تا یادم نرود، ولی آن دوران خیلی عالی بود.
: آیا مأنوس بودن شما با قرآن، تأثیری در زندگی خانوادگی شما نیز داشته است؟
از نظر خانوادگی هم برای من تأثیراتی داشت. شوهرم وقتی دید من از عهدهی حفظ قرآن برآمدم، مرا بیشتر باور کرد و دیدش نسبت به من جدیتر شد. من به هیچکس نمی گویم که قرآن را حفظ کند، چون این چیزی نیست که به کسی بگوییم، باید به دل او بیافتد. اگر کسی حافظ کل قرآن نباشد، نمیتواند بگوید من می دانم قرآن چه میگوید. خود من آن زمانی فهمیدم که حفظ کردم، من قبلش هم هر حاجتی داشتم، نیت می کردم و نذر می کردم که روزی یک حزب قرآن بخوانم و حدود چهار ماه طول می کشید. دو مرتبه حاجت بعدی؛ یعنی در طول یک سال چند بار قرآن را ختم می کردم. آن طور نبود که من قرآن نخوانم و بلد نباشم. رشتهام هم الهیات بود، عربی هم میخواندم. یک نفر که قرآن میخواند میدانستم که چه میگوید با این وجود وقتی حافظ کل شدم گفتم: من چه طور می خواندم و چه میفهمیدم؟ اگر انسان صدها بار هم بخواند و حافظ نشده باشد، به آن احاطه ندارد.
: شما چه شیوهای را برای حفظ داشتید و برای کسانی که میخواهند قرآن را حفظ کنند، چه شیوهای را پیشنهاد میکنید؟
شیوهی حفظ کردن ما معمولی بود، کلاس نمیرفتیم. اگر آیهها کوتاه بود، یک آیه؛ اما اگر آیهها بلند بود، پنج یا شش قسمتش میکردیم و هر قسمت را که حفظ میشدیم، سراغ قسمت بعدی میرفتیم؛ البته بعضیها صفحهای حفظ میشدند. یعنی اینقدر یک صفحه را میخواندند تا حفظ میشدند؛ ولی من تکه تکه حفظ میکردم و این به حافظ بستگی دارد. من صبحها قبل و بعد از نماز صبح حفظ میکردم و در طول روز، در اتوبوس، در تاکسی و… دوره میکردم؛ یعنی واقعاً میشود حفظ کرد، فقط خدا باید توفیق دهد و انسان باید یک رفیق خوب داشته باشد. ما از وسط قرآن همراه با حفظ، تفسیر را هم نگاه میکردیم؛ ولی میشود بدون تفسیر هم حفظ کرد؛ ولی من تا حدودی معانی آیات را میدانستم؛ ولی بچهها میتوانند بدون مراجعه به تفسیر هم حفظ کنند؛ ولی بزرگترها نمیتوانند.
: موانع و آفت حفظ را چه میدانید؟
خیلیها میگفتند: برای چی حفظ کردهاید؟ آن موقع که من حفظ کردم، خیلی کم حفظ میکردند؛ ولی الان زیاد حفظ میکنند و خیلیها این کار مقدس را با نیتهای نا مقدّس قاطی میکنند؛ یعنی برای این که بروند دانشگاه میروند سراغ حفظ. من که دکترای علوم قرآن دارم، بعضیها به من میگویند شما از طریق حفظ قرآن به دانشگاه رفتید و دکترا گرفتید؛ ممکن است کسی به نیت و قصد مادی وارد حفظ شود؛ من هم به نیت مکه این کار را کردم، ولی نیت من معنوی بود و به عشق معنویتش این کار را کردم، نه به خاطر پست و مدرک و پول و به آنها فکر نمیکردم. کمی هم سخت بود و من دوبار وسطهای راه حفظ، گفتم کاش این کار را شروع نمیکردم! اصل کار سخت نبود؛ ولی دوره کردن آن سخت بود؛ مثلاً من هفت جزء حفظ بودم و میخواستم مرور کنم، باید تمام هفت جزء را دوره میکردم و این مرور حدود پانزده روز طول میکشید و خیلی سخت بود؛ ولی از ده جزء که میگذرد، حفظ خیلی آسان میشود.
الان روزی یک جزء مرور میکنم. پیغامی که این حفظ قرآن دارد، این است که انسان از وقتش به خوبی استفاده میکند. من الان دانشگاه درس میدهم و مدرسه هم درس میدهم. شوهر و بچه دارم و آنها را هم اداره میکنم. قرآن هم حفظ میکنم و باز هم میبینم که ساعتی از روزم تلف میشود؛ فکر کنید خیلیها هیچکدام از این کارها را نمیکنند پس چقدر وقت تلف میکنند به حمداللّه روزهای ما خیلی برکت دارد و اگر خدا کمک کند، میتوانیم استفاده کنیم و تلف نکنیم. جوانان بدانند که این ثمره، در سایه استفاده از وقتهای غیر فعال بدست آمده است. یکی از دوستان من قرآن را در نه ماه حفظ کرده بود.
: از حالتهای معنوی که برایتان پیش میآمد، برایمان بگویید؟
فقط میتوانم بگویم به من خوش میگذشت. خوش معنوی منظورم هست مثل اینکه آدم زیارت میرود، به او خوش میگذرد.
: تأثیر حفظ قرآن بر فهم آیات الهی چگونه است؟
واقعاً حفظ قرآن، یک احاطه و تسلطی به کل آیات قرآن میدهد، خیلی از آیات قرینه هم هستند؛ یعنی یک آیه را که میخوانی یک مطلب از آن میفهمی؛ ولی وقتی که چهار آیه دیگر در ذهنت باشد، میفهمی که آن آیه چه میگوید. فقها و مفسّران این را میدانند مثلاً یک آیه در قرآن داریم که میگوید: زنان مطلقه باید سه ماه عِدّه نگه دارند و صبر کنند و بعد ازدواج کنند. جای دیگر دارد که زن حامله عِدّهاش زایمان است. جای دیگر آیات دیگری هست که میگوید اگر اینها را کنار هم نگذاریم آیات خدا را اشتباه میفهمیم. آیات قرینه هم هستند.
حفظ کل باعث میشود که این قرینهها همیشه در کنار هم باشند یا مثلاً یک آیه، ابهام یک آیه دیگر را برطرف کرده است.
: کدام آیه یا سوره بیشتر در ذهنتان میآید و مورد توجه شما قرار گرفته است؟
برخی آیات خیلی مرا تحت تأثیر قرار میدهد؛ و آیههایی که گریهآور است مثل آیه: «حتّی یمیز الخبیث من الطیب» خدا میخواهد که خبیث و ناپاک را از طیب جدا کند و همه آنچه برای ما اتفاق میافتد، برای این است که ما در حال تصفیه شدن هستیم یا مثلاً آیه: «ان الذین لایرجون لقاءنا و…» این آیه خیلی ذهن مرا مشغول میکند، یا آیهای که میگوید: «تلک دار الآخرة نجعلها…» این آیات ترمز من است؛ یعنی هر وقت که میآیم به دنیا دلخوش باشم این آیهها نمیگذارد و مرا به خود میآورد.
این آیهها میفهماند که دار آخرت سطحش بالاست و اختصاص به کسانی دارد که سطحشان بالاست. بیشتر آیههای ترسناک، مرا میترساند و مرا به خود میآورد.
: توصیه شما به جوانان چیست؟
به نظر من، آفت حفظ قرآن مسأله دوری از مرور است. جوانان و نوجوانان حافظه خوبی دارند و با سرعت حفظ میشوند؛ ولی بعد رها میکنند. مرور، خیلی صبر و حوصله و برنامهریزی میخواهد؛ وقت میگذارند حفظ میکنند؛ ولی بعد از شش ماه، دو ماه، سه ماه یادشان میرود یا ناامید میشوند و رها میکنند یا بینظم حفظ میکنند، از اینور و آنور حفظ میکنند. من توصیهام این است، اگر میخواهید شروع کنید بدانید که بدون دوره اصلاً حفظ معنی ندارد و دوره تا آخر عمر باید باشد.
به نام هنر قرآنی، نمایشگاههایی در سراسر کشور برگزار میشود که مهمترین آنها نمایشگاه سالانه قرآن توسط وزارت ارشاد اسلامی است.
حرف من اینست که هنر قرآنی فقط خوشنویسی و تذهیب نیست؛ اگرچه خوشنویسی و تذهیب را شاید بتوانیم اولین خاستگاه و از بنیادیترین هنرهای قرآنی به حساب بیاوریم.
شاخههای مختلف هنرهای تجسّمی مثل: نقاشی، گرافیک، مجسّمهسازی، سفال و… میتوانند نگاههای متفاوتی به هنر قرآنی داشته باشند، من قبول ندارم که یک نفر کوزهای بسازد ـ هرچند در نهایت زیبایی ـ و یک آیه روی آن بنویسد، این هنر قرآنی باشد، من در زمینه کار خودم میگویم، اگر قرار باشد هنر قرآنی را در سفال متجلّی کنیم، می بایست مفاهیم قرآنی را در نهاد کار خودمان قرار دهیم.
اصلاً فلسفه هنر اینست که نگاه متفاوتی نسبت به بقیه انواع اندیشهها داشته باشد. این عادت مستقیم نگریستن به مفاهیم مذهبی باعث میشود که پیوسته درجا بزنیم و به تقلید اکتفا کنیم.
در همین نمایشگاه امسال، من چند کار برده بودم. یکی از آنها تندیسی است به نام «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند» کسی که کارها را تحویل میگرفت، گفت: این که قرآنی نیست؛ البته من بحث نکردم؛ ولی این زنگ خطری بود که به صدا در آمد و در ارائه نمایشگاه کاملاً متوجّه اینگونه نگرش شدم.
وقتی یک نفر در مورد «انسان قرآنی» یک کار مهمی میکند؛ ولی چون مثلاًِ آیه قرآنی روی آن نیست، میگویند: موضوعیت ندارد! در حالی که موضوع این کار با الهام از آیه: «لقد خَلَقنا الإنسان فی أحسن تَقویم. ثمّ رَدَدناه أسفَل سافلین».(سورهی تین، آیهی4 و5) گرفته شده است.
آنگاه این کار به دعوت غرفه بانوان در نمایشگاه گذاشته شد و من یک روز که آنجا بودم، دیدم بازدید کنندگان رابطه خوبی، با همین کار برقرار میکنند. حال نمیگویم این کار الگو است، دیگران ممکن است خیلی بهتر کار کنند؛ ولی فلسفهاش مهم است و میبایست مورد تحلیل صاحبنظران قرار گیرد.
هنرمندان میتوانند با الهام از خود قرآن، مفاهیم جدیدی را عرضه کنند، اگر در قرآن تدبّر کنیم، قرآن خودش، به ما میگوید. مثلاً قرآن می گوید: «والشّمسِ وضحیها» یا «إذا زُلزِلَت الأرض زلزالها…» توجّه کنید! قرآن خودش به ما وزن داده، تعادل داده، نور داده و حرکت داده است و همه آنچه ما در عالیترین شکل هنر به آن احتیاج داریم به ما داده است. پس هنرمند برای نقاشیاش، برای مجسّمهاش، برای نقش برجستهاش یا هرکار تصویری دیگری میتواند قرآن را منبع الهام قرار دهد. آنوقت خواهیم دید که چگونه اصلیترین عناصر هنر در کار او تبلور خواهد یافت.
حفظ موفق
سرکار خانم دکتر مریم حاج عبد الباقی، چهرهای موفّق در پژوهشها و انس با قرآن کریم است. وی که فارغالتحصیل دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تهران است، توفیق حفظ کل قرآن کریم را نیز دارا میباشد؛ بشارت جهت استفاده از تجربیات و خاطرات قرآنی ایشان، فرصت را مغتنم شمرده و با ایشان به گفتوگو نشسته است.
بشارت: بفرمایید چه انگیزهای باعث شد که به فکر حفظ قرآن کریم افتادید؟
یادم هست یک برنامهای بود در تلویزیون به اسم سیمای قرآن، برنامهی موفقی هم بود. روزی آقای ری شهری را دعوت کرده بودند و ایشان گفتند: هر کس بتواند در عرض دو سال کل قرآن را حفظ کند به عنوان جایزه به حج تمتع مشرف می شود.
آن موقع شرایط خاصی بود. این طور نبود که هر کس بتواند به مکه برود. بعضی ها چند سال (13سال) در نوبت بودند و از نظر مالی هم ما شرایط مناسبی نداشتیم؛ ولی برای ما یک آرزو بود که بتوانیم به حج واجب برویم. آن موقع من درس می دادم؛ چون لیسانس الهیات داشتم، معلم دینی و قرآن بودم. دوستم که دبیر فیزیک بود گفت: چون تو حافظه ات خوب است، با این مسابقهای که اعلام شده، تو مستطیع هستی! یعنی عذری نداری که نتوانی حفظ کنی! این جمله برای من یک انگیزه شد. ما می توانیم کل قرآن را حفظ کنیم و برویم مکه ، برای اینکه خود را محک بزنیم، گفتیم؛ سوره مریم را شروع کنیم و دیدیم که سوره مریم را خیلی زود حفظ شدیم و شروع کردیم از اول، قرآن را حفظ کردیم. در عرض دو سال 22جزء را حفظ کردیم و این دوست من، خیلی روحیهاش خوب بود، من تا ناامید می شدم و میگفتم سخت است و تمام نمیشود. او میگفت: نه، میتوانیم! حتماً موفق می شویم و خیلی هم از نظر علمی به هم میخوردیم. من می دیدم او خیلی امیدوار است، پشتکارم بیشتر می شد. او می دید من پشتکارم بیشتر است او هم تلاشش را بیشتر می کرد. بعد از مدتی اعلام کردند تمام کسانی که فرم را پرکردهاند فرمهایشان را بدهند. ما شنیدیم که دو هزار نفر فرم دادهاند. آن اعلام تلویزیونی در دو هزار نفر در سطح کشور ایجاد انگیزه کرده بود. بعد از این ما روزی ده صفحه حفظ می کردیم تا حافظ کل قرآن شویم و روز مسابقه وقتی رفتیم هفت یا هشت جزء مانده بود. من اولین نفری بودم که در مسابقه شرکت کردم؛ چون بچه کوچک در خانه داشتم، دلم شور می زد و گفتم من امتحان می دهم و می روم، سه سؤال پرسیدند یک سؤال از ده جزء اول، یک سؤال از ده جزء دوم و سومین سؤال را از ده جزء سوم ، که سؤال ده جزء اول و دوم را جواب دادم و سؤال ده جزء سوم از سوره مدّثر بود که من حفظ نبودم و جواب ندادم. خانمهایی که آمده بودند برای من جالب بودند. سه خانم عرب از بندر عباس با ماشین آمده بودند و دو روز و نصفی توی راه بودند و یک مادر ، دختر و عروسش را آورده بود، اینقدر این خانم اهل حال بود، همه اش دستهای ما را می بوسید و می گفت شماها قرآنی هستید و شماها بوی قرآن می دهید. آن دو نفر عرب نفرات اول شدند و واقعاً ما خوشحال شدیم که اینها با این همه زحمتی که کشیده اند الحمدلله جواب گرفتند. شش ماه از این ماجرا گذشت و ما در این فاصله مشغول حفظ بودیم؛ پس از مدتی گفتند: میخواهیم جایزه کسانی که در مسابقهی حفظ شرکت کردهاند را بدهیم . من گفتم: دوستان ما نرویم. ما که یک سؤال را جواب ندادهایم و هر کدام از دوستان من هم یک سئوال جواب نداده بودند. جالب اینکه آن دوستم که پنج جزء آخر را حفظ کرده بود، یک سورهای را پرسیده بودند که بلد نبود، ولی دوستان گفتند: نه، ما خواب دیدیم و باید برویم. دیدیم تمام افرادی که آن روز مسابقه داده بودند، جایزههایشان را می دادند از خانمها سه نفر حج واجب قسمتشان شده بود که دو نفرشان همان خانمهای عرب بودند و بعضیها عمره، بعضیها سوریه و کسانی که امتیازشان کم بود سکه برنده شدند، من گفتم ما حتماً جزو نفرات آخر هستیم و هیچ چیز به ما تعلق نگرفته است. من خیلی دلشوره داشتم. دیدیم آنجا یک آقایی راه می رود و برگه در دستش است. گفتم آقا ببخشید! آیا می شود حاج عبدالباقی را بگویید برنامهاش چطور است. نگاهی کرد و گفت: حج عمره! من این قدر خوشحال شدم که نمیدانستم باید چه کنم. کلاً دو سال و نیم دیگر طول کشید؛ یعنی آن پنج یا شش جزء باقی مانده، خیلی طول کشید، چون باید مرتب مرور می کردیم. من نمیتوانم اصلاً از خوبی این سفر قدر دانی کنم، جمع ما همه قرآنی بودند. برای همین به ما خیلی خوش گذشت، چون کسی غیر از قرآن چیزی از ما نمیخواست و با ما کاری نداشت و ما در عبادت و قرآن خواندن آزاد بودیم، مثلاً شب تا صبح در قبرستان بقیع میماندیم و عبادت می کردیم.
: اگر خاطره جالبی از سفر دارید، بفرمایید.
این سفر اولین سفر خارج از کشور ما بود. میخواستیم سوغاتی بخریم ؛ ولی پولمان تمام شد و فقط برای برد یمانی پول گذاشته بودیم. هر سه نفر ما به اندازهای که سه تا برد یمانی بخریم، پول داشتیم، چیزهایی که در هتل داده بودند، اضافه آمده بود و ما اینها را گذاشته بودیم در کیسهای که به خانمهای فقیر بدهیم. پولها را هم گذاشته بودیم در آن کیسهها و به اشتباه به آنها دادیم و دیگر هیچ پولی نداشتیم تا بُرد یمانی بخریم و من به شوخی به دوستم گفتم: خدا نمیخواهد که ما بمیریم، شما چرا اینقدر اصرار دارید! یک روز به ما گفتند: سفیر ایران در عربستان برنامهای در وزارت امور خارجه برای مادرها و خانوادههایی که از ایران آمدهاند گذاشته، بروید و صحبت کنید و مسائل قرآنی و تجربههای خود را بگویید. ما رفتیم و سفیر نیز آمد و به هر نفر 200 دلار هدیه داد. اینقدر ما از این مسأله تعجّب کردیم، چون هم مسافرت رفته بودیم و هم سوغاتی خریده بودیم و پول هم به ما دادند.
: آیا برنامه حفظ شما مزاحم درس و مطالعه شما نبود؟
وقتی که من شروع به حفظ کردم در مدارس درس می دادم و فوق لیسانس هم قبول شدم و برکات معنوی خاصی را در زندگی می دیدم و برای کسی که در راه قرآن قرار بگیرد، برایش پیش می آید. من به خاطر اینکه مبادا قرآن از یادم برود، میخواستم زود پایان نامه فوق لیسانسم را تمام کنم، چون میترسیدم اگر زیاد روی پایان نامه وقت بگذارم، قرآن از یادم برود؛ لذا خیلی زود تمام شد و وقتی برای دفاع در جلسهی دفاعیه به ایرادهاجواب دادم، من آمدم بیرون تا تصمیم بگیرند و نمره بدهند، مرا صدا زدند. وقتی من رفتم دیدم به من نمره20 دادند، من اعتراض کردم که این نمره برای من زیاد است، آنها گفتند: شما باید یک بیست برای حفظ قرآن می گرفتید؛ یعنی میخواهم بگویم اصلاً فکر نمیکردم که مسأله حفظ قرآن من ربطی به درس و فوق لیسانس من داشته باشد؛ ولی انگار خدا برای آدم جبران می کند، چون من باعشق برای قرآن وقت میگذاشتم، و با چه عشقی نصف شب بلند می شدم و قبل از اذان صبح حفظ میکردم و بعد از اذان هم دوره میکردم یا مثلاً با یکی از دوستانم که همسایهی ما بود و میخواست برای کنکور درس بخواند، قرار گذاشته بودیم که در ماه مبارک رمضان یک روز او افطار و سحری برای هر دو خانواده درست کند و یک روز من، تا برای هر دوی ما یک روز صرفه جویی شود؛ یعنی با تمام وجود در خدمت قرآن قرار گرفتیم و خیلی صفا داشت؛ البته همه توفیق خداوند بود.
: به کسانی که میخواهند حفظ را شروع کنند، چه توصیهای دارید؟
الان به دوستانی که دارند حفظ می کنند می گویم، هیچ عجله نکنید که تمام شود؛ چون آن موقعی که آدم شروع می کند، می گوید: آیا میشود تمام شود و من حافظ کل شوم، ولی وقتی تمام می شود می گوید: ای کاش این دوره تمام نشده بود! من الان هم روزی یک جزء باید دوره کنم تا یادم نرود، ولی آن دوران خیلی عالی بود.
: آیا مأنوس بودن شما با قرآن، تأثیری در زندگی خانوادگی شما نیز داشته است؟
از نظر خانوادگی هم برای من تأثیراتی داشت. شوهرم وقتی دید من از عهدهی حفظ قرآن برآمدم، مرا بیشتر باور کرد و دیدش نسبت به من جدیتر شد. من به هیچکس نمی گویم که قرآن را حفظ کند، چون این چیزی نیست که به کسی بگوییم، باید به دل او بیافتد. اگر کسی حافظ کل قرآن نباشد، نمیتواند بگوید من می دانم قرآن چه میگوید. خود من آن زمانی فهمیدم که حفظ کردم، من قبلش هم هر حاجتی داشتم، نیت می کردم و نذر می کردم که روزی یک حزب قرآن بخوانم و حدود چهار ماه طول می کشید. دو مرتبه حاجت بعدی؛ یعنی در طول یک سال چند بار قرآن را ختم می کردم. آن طور نبود که من قرآن نخوانم و بلد نباشم. رشتهام هم الهیات بود، عربی هم میخواندم. یک نفر که قرآن میخواند میدانستم که چه میگوید با این وجود وقتی حافظ کل شدم گفتم: من چه طور می خواندم و چه میفهمیدم؟ اگر انسان صدها بار هم بخواند و حافظ نشده باشد، به آن احاطه ندارد.
: شما چه شیوهای را برای حفظ داشتید و برای کسانی که میخواهند قرآن را حفظ کنند، چه شیوهای را پیشنهاد میکنید؟
شیوهی حفظ کردن ما معمولی بود، کلاس نمیرفتیم. اگر آیهها کوتاه بود، یک آیه؛ اما اگر آیهها بلند بود، پنج یا شش قسمتش میکردیم و هر قسمت را که حفظ میشدیم، سراغ قسمت بعدی میرفتیم؛ البته بعضیها صفحهای حفظ میشدند. یعنی اینقدر یک صفحه را میخواندند تا حفظ میشدند؛ ولی من تکه تکه حفظ میکردم و این به حافظ بستگی دارد. من صبحها قبل و بعد از نماز صبح حفظ میکردم و در طول روز، در اتوبوس، در تاکسی و… دوره میکردم؛ یعنی واقعاً میشود حفظ کرد، فقط خدا باید توفیق دهد و انسان باید یک رفیق خوب داشته باشد. ما از وسط قرآن همراه با حفظ، تفسیر را هم نگاه میکردیم؛ ولی میشود بدون تفسیر هم حفظ کرد؛ ولی من تا حدودی معانی آیات را میدانستم؛ ولی بچهها میتوانند بدون مراجعه به تفسیر هم حفظ کنند؛ ولی بزرگترها نمیتوانند.
: موانع و آفت حفظ را چه میدانید؟
خیلیها میگفتند: برای چی حفظ کردهاید؟ آن موقع که من حفظ کردم، خیلی کم حفظ میکردند؛ ولی الان زیاد حفظ میکنند و خیلیها این کار مقدس را با نیتهای نا مقدّس قاطی میکنند؛ یعنی برای این که بروند دانشگاه میروند سراغ حفظ. من که دکترای علوم قرآن دارم، بعضیها به من میگویند شما از طریق حفظ قرآن به دانشگاه رفتید و دکترا گرفتید؛ ممکن است کسی به نیت و قصد مادی وارد حفظ شود؛ من هم به نیت مکه این کار را کردم، ولی نیت من معنوی بود و به عشق معنویتش این کار را کردم، نه به خاطر پست و مدرک و پول و به آنها فکر نمیکردم. کمی هم سخت بود و من دوبار وسطهای راه حفظ، گفتم کاش این کار را شروع نمیکردم! اصل کار سخت نبود؛ ولی دوره کردن آن سخت بود؛ مثلاً من هفت جزء حفظ بودم و میخواستم مرور کنم، باید تمام هفت جزء را دوره میکردم و این مرور حدود پانزده روز طول میکشید و خیلی سخت بود؛ ولی از ده جزء که میگذرد، حفظ خیلی آسان میشود.
الان روزی یک جزء مرور میکنم. پیغامی که این حفظ قرآن دارد، این است که انسان از وقتش به خوبی استفاده میکند. من الان دانشگاه درس میدهم و مدرسه هم درس میدهم. شوهر و بچه دارم و آنها را هم اداره میکنم. قرآن هم حفظ میکنم و باز هم میبینم که ساعتی از روزم تلف میشود؛ فکر کنید خیلیها هیچکدام از این کارها را نمیکنند پس چقدر وقت تلف میکنند به حمداللّه روزهای ما خیلی برکت دارد و اگر خدا کمک کند، میتوانیم استفاده کنیم و تلف نکنیم. جوانان بدانند که این ثمره، در سایه استفاده از وقتهای غیر فعال بدست آمده است. یکی از دوستان من قرآن را در نه ماه حفظ کرده بود.
: از حالتهای معنوی که برایتان پیش میآمد، برایمان بگویید؟
فقط میتوانم بگویم به من خوش میگذشت. خوش معنوی منظورم هست مثل اینکه آدم زیارت میرود، به او خوش میگذرد.
: تأثیر حفظ قرآن بر فهم آیات الهی چگونه است؟
واقعاً حفظ قرآن، یک احاطه و تسلطی به کل آیات قرآن میدهد، خیلی از آیات قرینه هم هستند؛ یعنی یک آیه را که میخوانی یک مطلب از آن میفهمی؛ ولی وقتی که چهار آیه دیگر در ذهنت باشد، میفهمی که آن آیه چه میگوید. فقها و مفسّران این را میدانند مثلاً یک آیه در قرآن داریم که میگوید: زنان مطلقه باید سه ماه عِدّه نگه دارند و صبر کنند و بعد ازدواج کنند. جای دیگر دارد که زن حامله عِدّهاش زایمان است. جای دیگر آیات دیگری هست که میگوید اگر اینها را کنار هم نگذاریم آیات خدا را اشتباه میفهمیم. آیات قرینه هم هستند.
حفظ کل باعث میشود که این قرینهها همیشه در کنار هم باشند یا مثلاً یک آیه، ابهام یک آیه دیگر را برطرف کرده است.
: کدام آیه یا سوره بیشتر در ذهنتان میآید و مورد توجه شما قرار گرفته است؟
برخی آیات خیلی مرا تحت تأثیر قرار میدهد؛ و آیههایی که گریهآور است مثل آیه: «حتّی یمیز الخبیث من الطیب» خدا میخواهد که خبیث و ناپاک را از طیب جدا کند و همه آنچه برای ما اتفاق میافتد، برای این است که ما در حال تصفیه شدن هستیم یا مثلاً آیه: «ان الذین لایرجون لقاءنا و…» این آیه خیلی ذهن مرا مشغول میکند، یا آیهای که میگوید: «تلک دار الآخرة نجعلها…» این آیات ترمز من است؛ یعنی هر وقت که میآیم به دنیا دلخوش باشم این آیهها نمیگذارد و مرا به خود میآورد.
این آیهها میفهماند که دار آخرت سطحش بالاست و اختصاص به کسانی دارد که سطحشان بالاست. بیشتر آیههای ترسناک، مرا میترساند و مرا به خود میآورد.
: توصیه شما به جوانان چیست؟
به نظر من، آفت حفظ قرآن مسأله دوری از مرور است. جوانان و نوجوانان حافظه خوبی دارند و با سرعت حفظ میشوند؛ ولی بعد رها میکنند. مرور، خیلی صبر و حوصله و برنامهریزی میخواهد؛ وقت میگذارند حفظ میکنند؛ ولی بعد از شش ماه، دو ماه، سه ماه یادشان میرود یا ناامید میشوند و رها میکنند یا بینظم حفظ میکنند، از اینور و آنور حفظ میکنند. من توصیهام این است، اگر میخواهید شروع کنید بدانید که بدون دوره اصلاً حفظ معنی ندارد و دوره تا آخر عمر باید باشد.