آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

مسأله مهم مبهمی چون، شناخت ابلیس ـ دشمن دیرینه انسانها ـ تنها به یاری روشنگری بی‌عیب و نقص و راهبری راستگو امکان پذیر است، اگرچه درباره ابلیس نوشته‌های بسیاری می‌باشد، امّّا اینکه تا چه اندازه به آن‌ها می‌توان اعتماد کرد، سؤال و پرسشی اساسی است.
ما در این نوشتار سعی کرده‌ایم تا با بهره‌گیری از نور وحی، تاریک خانه ابلیس را روشن کنیم و او را بشناسانیم.
معنای شیطان: شیطان از ماده شطن شطوناً می‌باشد و به معنی دور شد، دور شدنی است. (از درگاه حضرت باریتعالی).1
جنس ابلیس: با توجه به شناختی که از فرشتگان داریم، این سؤال به ذهن می رسد که اگر شیطان از جنس آنها بوده است، پس چگونه توانسته عصیان کند؟ چرا که فرشتگان گناه مرتکب نمی‌شوند، بلکه همیشه اوامر الهی را بدون چون و چرا اطاعت می‌کنند.
پاسخ آن است که فرشتگان موجوداتی مجرداند که «لا یعصون اللّه ما أمرهم؛ نافرمانی خدا را نمی‌کنند». (سوره‌ی مریم، آیه‌ی6) امّا جنس ابلیس از جن است، «کان من الجِنّ ففسق عن أمر ربّه». (سوره‌‌یوسف،آیه‌ی50) دلیل دیگر آنکه آفرینش فرشتگان از نور بوده است و آفرینش ابلیس از آتش.2
بنابر‌این ابلیس از جنس فرشتگان نبوده، بلکه در زمره آنان بوده است.
اختیار داشتن ابلیس: جن نیز در آفرینش همچون انسان مختار می‌باشد، همچنین همراهی جن با موجود مختار عالم هستی یعنی انسان در برخی خطابهای قرآن قابل تأمل است:
«یا معشر الجنَّ والإنس ألم یأتکم رسلٔ منکم یقصّون آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا» (سوره انعام، آیه‌ی130)
«وما خلقتُ الجنَّ والإنس إلاّّ لیعبدون» (سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی‌‌56)
«ولقد ذرأنا لجهنّم کثیراً من الجنّّ والإنس» (سوره‌ی اعراف، آیه‌ی‌‌179)
فرزندان ابلیس: در برخی آیات اشاره به شیاطین شده است، همچنین در آیات به کلمه «ذریته» برمی‌خوریم. این دو نشان دهنده آن است که ابلیس دارای فرزندانی می‌باشد.(سوره‌ی کهف، آیه‌ی50)
کفر نهانی ابلیس: در جریان سجده ملائکه برآدم و تمرد ابلیس، در یکی از آیات اشاره‌ای ظریف و دقیق به باطن ابلیس قبل از تمرد دارد. اشاره به امری پنهانی در نهان ابلیس، مطلبی که حتی برملائکه هم مخفی بوده است. کفر ابلیس همان امر پنهان است که با آزمایش (سجده بر آدم) آشکار می‌گردد.
«وإذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبلیس أبی واستکبر وکان من الکافرین» (سوره‌ی بقره،آیه‌ی34)
«وکان من الکافرین» اشاره‌ای رسا و آشکار به کفر نهانی ابلیس دارد، چرا که می‌فرماید: و او از کافران بود.
کبر و استکبار ابلیس: کبر را می‌توان خودپسندی، خود برتربینی و خود بزرگ بینی معنا کرد؛ البته کبر یک حالت درونی است که ریشه‌ی بسیاری از صفات زشت می‌باشد؛ امّا استکبار طلب‌بزرگی کردن است، بدان معنا که بزرگی را ندارد و آن را طلب می‌کند. می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که کبر خود‌بزرگ‌بینی است و استکبار طلب خود بزرگ‌بینی.
کبر در نهان ابلیس مخفی بود و به سبب دستور سجده، استکبارش نیز آشکار شد، دو موقعیت ویژه در جریان سجده برابلیس گذشته است: الف) ترک امر سجده ب) زمانی که پرسیده شد، چرا سجده نکردی؟ او در پاسخ قیاس باطلش را عنوان نمود. این دو موقعیت حساس کفر و استکبار ابلیس را آشکار ساختند.
قیاس باطل ابلیس: هنگامی که خدای تعالی می‌پرسد: ای ابلیس! آن زمانی که امر به سجده شدی، چرا سجده نکردی؟
ابلیس پاسخ داد: من از آدم برترم من از آتش آفریده شدم و او از خاک.(سوره‌ی اعراف، آیه‌ی10)
عصیان و طغیان ابلیس: عصیان به معنای نافرمانی کردن است؛ امّا طغیان، اسراف در نافرمانی نمودن و از حدّّی گذشتن می‌باشد.
ابلیس ابتدا سجده نکرد و گناهی مرتکب شد؛ امّا زمانی که مورد بازخواست قرار گرفت، قیاس باطل خویش را مطرح کرد، در حالی که او نیز می‌توانست توبه کند، چنانکه آدم چنین نمود.
جهل ابلیس: ابلیس نسبت به سه موضوع جاهل بود: الف) حقیقت آسمان‌ها و زمین ب) حقیقت نفس خودش ج) حقیقت نفس آدمی.
خداوند در هشدار به انسان، دشمنی ابلیس و فرزندانش را تذکر می‌دهد، و به جهل ابلیس در سه موضوع فوق اشاره می‌کند.(سوره‌ی کهف، آیه‌ی51)
کینه ابلیس: کینه به معنی بی‌مهری و دشمنی کسی را در نهان داشتن می‌باشد.
کینه نیز چون دیگر حالات درونی نیاز به زمینه دارد، از همین‌رو می‌توان برای کینه ابلیس، مواردی به عنوان عوامل مؤثر برشمرد. (لف) برتری آدم برابلیس و همه فرشتگان دیگر ب) کفر و استکبار ابلیس.
ابلیس در پرسشی، برتری آدم را مطرح می‌کند: این آدم همانی است که او را بر من برتری دادی؟(سوره‌ی اسری، آیه‌ی62)
سلطه ابلیس: ابلیس گوید: «خدا به شما حق و راستی وعده داده، و من به خلاف وعده دادم شما را، و نبود از جانب من برشما سلطه‌ای مگر آنکه دعوت کردم شما را و شما اجابت کردید، پس ملامت مکنید مرا و ملامت کنید نفسهایتان را». (سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی22)
سلطه‌ی ابلیس تنها در دعوت و تلقین و وسوسه خلاصه می‌گردد.
انسان به دلیل داشتن سه نیروی درونی: خشم، شهوت و غضب از لحاظ درونی آماده پذیرش وسوسه و دعوت است. ابلیس با افزودن دعوت و وسوسه به سه نیروی فوق، انسان را از تعادل روحی و روانی خارج نموده و او را در معرض خطاهای بزرگ و کوچک قرار می‌دهد.
ابلیس و نیت‌ها: نیت کردن و نیت داشتن از اموری است که در نهان و نهاد آدمی شکل می‌گیرد، سرچشمه‌ی نیت، بستگی به باورهای قلبی شخص نیت کننده دارد. همچنین توفیقات الهی که شخص را بهره‌مند می‌سازد.
پس می‌توان براساس نیتی که شخص می‌کند به نهاد و باورهایش راه یافت، نیتی که برای غیر خدا باشد، عمل نیز برای غیر خدا خواهد بود. ریاکار کسی است که به دلیل ایمان نداشتن به خدا و روز قیامت، به نظر و دیدگاه مردم اعتماد می‌کند و محض رضای مردم عملی انجام می‌دهد. چنین کسی دوست و همنشینش ابلیس است.(سوره‌ی نساء، آیه‌ی 38) ریاکاری در واقع نشانه‌ای از بی‌ایمانی و همنشینی ابلیس می‌باشد.
هشداری مهم برای شناخت پیدا کردن از خود است که اگر ریا در نفسی پیدا شود، ایمانی در آن نیست.
ابلیس و عقاید: ایمان و اعتقاد نداشتن به خدا و روز قیامت، زمینه را برای حضور و همراهی ابلیس فراهم می‌آورد. همچنین است به هنگام شکل‌گیری عقاید، و با داشتن عقاید سست، ابلیس همواره در کمین است.
ابلیس می‌آید برای گمراهی بندگانت از جلو روی، پشت سر، از طرف راست و چپ.(سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 17)
منظور از جلو روی، همان آینده و حوادث محتمل است، پس سر، اولاد آدمی، سمت راست اشاره به سعادت و دین می‌باشد و سمت چپ کنایه از بی‌دینی و فحشا.3
ابلیس نخست در عواطف نفسانی انسان یعنی در بیم و امید، آمال و آرزوها، شهوت و غضب تصرّف می‌نماید و آن‌گاه در اراده و افکاری که از این عواطف برمی‌خیزد.4
زیباگر کاذب: ابلیس سه موضوع را در نظر انسان زینت می‌دهد:
الف) اعمال زشت
«أفمن کان علی بینة من ربّه کمن زین له سوء عمله واتّبعوا أهواءهم». (سوره‌ی محمّد، آیه‌ی14)
آیا کسی که با برهانی روشن پروردگار خود را یافته مثل کسی است که اعمال زشتش به وسیله ابلیس در نظرش جلوه کرده و همواره هوای نفس خود را پیروی می‌کند؟
نبود ایمان و برهان روشن، باعث زمینه‌سازی برای دعوت‌ها و تلقینات ابلیس است، این فقدان، ابلیس را نیرومند ساخته و او می‌تواند اعمال زشت را زیبا جلوه دهد. چرا که زشتی برای کسانی که ایمان ندارند، روشن نمی‌گردد.
ب) خود پسندی و خودخواهی
«ولا یغرّنکم باللّه غرور؛ و فریب ندهد شما را فریبنده‌ای».
مقصود از فریبنده ابلیس است، همچنین امید بخشش در حالی که به معصیت و‌گناه سرگرم می‌باشد.5
«غررت فلاناً» به این معنا است که من رگ خواب او را یافتم و آنچه را می‌خواستم از او گرفتم، همچنین «غرة» به معنای غفلت در بیداری است، چنانچه «غرار» نیز به معنای غفلت می‌باشد. پس غرور به معنای هرچیزی است که آدمی را فریب دهد و ابلیس خبیث‌ترین فریب دهندگان می‌باشد.
ج) امور باطل
«لاُزَینَنَّ لهم فی الأرض».(سوره‌ی حجر، آیه‌ی39) زینت می‌دهم برایشان در زمین «باطل را»6 به تعبیر دیگر «یزین لهم الاباطیل؛ باطل را برایشان می‌آرایم».7
وسواس: وسوسه در لغت به معنای آهسته و پنهانی دعوت کردن به امری می‌باشد.8
وسوسه نیز دارای مراحلی است، چنانچه در سرگذشت ابلیس و آدم توسط آیات به روشنی بیان می‌گردد:
1) «قال یا آدم هل أدُلّک علی شجرة الخلد ومُلْکٍ لا یبلی». (سوره طه،آیه‌ی120) دعوت به جاودانگی و سلطنت.
2) «وقاسمهما أنّی لکما لمن النّاصحین».(سوره‌ی اعراف، آیه‌ی21) قسم‌های شدید و اکید به اینکه من خیر خواه شما هستم.
3) «فدلّهما بغرور». (سوره‌ی اعراف، آیه‌ی22) نزدیک کرد آن دو را به فریب.
تدلیه به معنای نزدیک کردن و رساندن است، همچنانکه «تدلی» نیز به معنای نزدیکی و رهایی از قیود است؛ امّا غرور به معنای اظهار خیر خواهی و نهان داشتن سوء قصدی که در نهان دارد می‌باشد.9
دزد لباس تقوا: ابلیس رباینده لباس تقوی از آدم و حوا بود، قرآن در خطابی انسان را متوجّه این دزدی نموده و همچنین به فرزندان آدم هشدار می‌دهد: ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می‌پوشاند و مایه‌ی زینت شماست؛ امّا لباس پرهیزگاری بهتر است. اینها از آیات خداست، تا متذکّر نعمتهای او شوند.(سوره‌ی اعراف، آیه‌ی25) ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت. چه اینکه او و همکارانش شما را می‌بینند از جایی که شما آنها را نمی‌بینید؛ ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند.
1. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ج29، ص215.
2. امام صادق(ع): «انّّ اللّّه عزّوجلّ خلق الملائکة من النورٍ وخلق الجانّ من النار». محمد باقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج61، ص306.
3. علاّمه طباطبایی، محمد حسین، ترجمه و تفسیر المیزان، ج8، ص36.
4. همان، ص47.
5. طبرسی، شیخ ابو‌علی الفضل بن الحسن، ترجمه و تفسیر مجمع البیان، ج19، ص200.
6. ترجمه و تفسیر المیزان، ج12، ص242.
7. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج19، ص186.
8. ترجمه وتفسیر المیزان، ج8، ص40؛ تفسیر کبیر، ج14، ص45.
9. ترجمه و تفسیر المیزان، ج8، ص40.

تبلیغات