بازخوانی سیر مواضع امام (ره) در قبال انجمن حجتیه
آرشیو
چکیده
متن
این نفهمها نمیدانند چه میگویند
اینهایى که مىگویند هر علمى بلند بشود و هر حکومتى، خیال کردند که هر حکومتى باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمىفهمند چى دارند مىگویند. اینها تزریق
اولین مواجهه حضرت امام (ره) با انجمن حجتیه به سال 1349 برمیگردد که آنان طی نامهای به حضرت امام(ره) درخواست اجازه صرف وجوهات در فعالیتهای اعتقادی برای مبارزه با بهائیت را کرده بودند. در آن زمان که دوران رکود مذهب محسوب میشد و فعالیتهای دینی در انزوا قرار داشت، حضرت امام(ره) چنین پاسخ داده بودند: «در فرض مذکور، هم اقدامات آقایان مورد تقدیر و رضاى خداوند متعال است و هم همکارى و همراهى با آنها مرضى ولى عصر- عجلالله فرجه- است و هم مجازند.» اما حدود یک سال بعد یعنی در سال 1350 در پاسخ به نامه آقای محمد علی گرامی، چنین نوشتند: «راجع به شخصى که مرقوم شده بود جلساتش ضررهایى دارد؛ از وقتى مطلع شدهام تاییدى از او نکردهام و ان شاالله تعالى نمىکنم.» متاسفانه انجمنیها بدون اشاره به این نامه، مساله اجازه صرف وجوهات از امام(ره) را بزرگنمایی کرده و پشت آن مخفی میشوند!
صبح 14 فروردین 1367 مصادف با نیمه شعبان 1408، حضرت امام(ره) بحث مفصلی را درباره معنای انتظار فرج داشتند و به نقد نگاههای غلطی که به این مساله وجود دارد، پرداختند و بدون نام بردن از انجمنیها، مواضع غلط آنان را به نقد کشیدند: «بعضیها انتظار فرج را به این مىدانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امامزمان- سلام الله علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. بلکه بعضى از آنها را که من سابقا مىشناختم، بسیار مرد صالحى بود، یک اسبى هم خریده بود، یک شمشیرى هم داشت و منتظر حضرت صاحب- سلام الله علیه- بود. اینها به تکالیف شرعى خودشان هم عمل مىکردند و نهى از منکر هم مىکردند و امر به معروف هم مىکردند؛ لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازشان نمىآمد و فکر این مهم که یک کارى بکنند، نبودند.
یک دسته دیگرى بودند که انتظار فرج را، مىگفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مىگذرد، بر ملتها چه مىگذرد، بر ملت ما چه مىگذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیفهاى خودمان را عمل مىکنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند انشا الله، درست مىکنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کارى به کار آنچه در دنیا مىگذرد یا در مملکت خودمان مىگذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دستهاى، مردمى بودند که صالح بودند. یک دستهاى مىگفتند که خب، باید عالم پر [از] معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهىازمنکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کارى مىخواهند بکنند؛ گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود. یک دستهاى از این بالاتر بودند، مىگفتند؛ باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت- سلامالله علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دستهاى بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایى هم بودند. اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایى هم بودند که براى مقاصدى به این دامن مىزدند.
یک دسته دیگرى بودند که مىگفتند؛ هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایى که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعضی روایاتى که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتى باشد، در صورتى که آن روایات [اشاره دارد] که هرکس علم بلند کند با علم مهدى، به عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.]»(1)
حضرت امام (ره) دستههای موجود که طیفهای مختلفی از انجمنیها را شامل میشود نام برده و سپس به نقد مواضع ایشان میپردازند. اینکه ایشان در آخرین سالهای عمر مبارکشان چنین احساس تکلیف میکنند که این جریان را به نقد بکشند، نشانگر حقیقتی تلخ است و آن زنده بودن این جریان و فعالیت آن در میان مذهبیهاست!
ایشان در نقد این تفکر انحرافی میافزایند: «حالا ما فرض مىکنیم که یک همچو روایاتى باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنى، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست، این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید! حضرت صاحب که تشریف مىآورند براى چى مىآیند؟ براى اینکه گسترش بدهند عدالت را، براى اینکه حکومت را تقویت کنند، براى اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفه قرآن دست از نهى از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را براى اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه مىکنند؟ حضرت مىآیند مىخواهند همین کارها را بکنند. الان دیگر ما هیچ تکلیفى نداریم؟ دیگر بشر تکلیفى ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟... نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.» (2)
نهایتا حضرت امام (ره) این تفکر را محصول دست پرنفوذ استعمار در جوامع اسلامی میدانند و با قبول اینکه شاید ما توان برقراری عدالت در سراسر جهان را نداشته باشیم اما تکلیف از ما ساقط نیست، بیان میدارند: «اما مساله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طور که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهاى دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خب، آنها از خدا مىخواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروى، دست امثال اینها و آنهایى که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند شما کاری به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟
اینهایى که مىگویند هر علمى بلند بشود و هر حکومتى، خیال کردند که هر حکومتى باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمىفهمند چى دارند مىگویند. اینها تزریق کردهاند بهشان که این حرفها را بزنند. نمىدانند دارند چى چى مىگویند. حکومت نبودن، یعنى اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهى رفتار بکنند. ما اگر فرض مىکردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار مىزدیم؛ براى اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتى بیاید که نهى از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. اینگونه روایت قابلعمل نیست و این نفهمها نمىدانند چى مىگویند، هر حکومتى باشد حکومت [باطل] است! بلکه شنیدم بعضى از اشخاص گفتهاند که خب با این وضعى که هست، الان در ایران هست، دیگر ما نباید تهذیب اخلاق بکنیم؛ دیگر غلط است این حرفها! چیزى نیست دیگر حالا. حتما باید استاد اخلاق در یک محیطى باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانهها همه بازند و- عرض مىکنم که- جاهاى فساد همه بازند! اگر یک جایى باشد که خوب باشد، آنجا دیگر تهذیب اخلاق لازم نیست، نمىشود، باطل است! اینها یک چیزهایى است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها مىفهمند دارند چى مىکنند. آنها مىخواهند ما را کنار بزنند.» (3)
آخرین تعریض حضرت امام خمینی (ره) به این جریان را هم باید در نامه تاریخی و ماندگار ایشان به روحانیون معروف به «منشور روحانیت» که در تاریخ سوم اسفند 1367 نگاشته شده است، جستوجو کرد. ایشان در آن نامه به واقعه تحریم چراغانی نیمهشعبان سال 1357 برای اعتراض به کشتارهای رژیم سفاک شاهنشاهی اشاره میکنند و مواجهه انجمن حجتیهایها با آن را توضیح میدهند:
«دستهاى دیگر از روحانىنماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مىدانستند و سر به آستانه دربار مىساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز، مقدسنماهاى بیشعور مىگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مىگویند مسؤولان نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام (ره) زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا مىدانستند، امروز از اینکه در گوشهاى خلافشرعى که هرگز خواست مسؤولان نیست رخ مىدهد، فریاد «وا اسلاما» سر مىدهند!
دیروز «حجتیهاى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمهشعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! «ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند! راستى اتهام آمریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مىشود؟ از آدمهاى لامذهب یا از مقدسنماهاى متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.» (4)
لحن تند ایشان و روحانینما خواندن صاحبان این تفکر، نشان از خطر جدی آنان برای جریان اصیل مذهبی و انقلابی دارد و انحرافیبودن آن را به خوبی نمایان میسازد. امید که شاخص اصیل انقلاب یعنی اندیشه ناب اسلامی حضرت امام(ره) یاریگر ما در مواجهه با این جریان انحرافی باشد.